شرح رساله اعتقادات علامه ی مجلسی قدس سره
«حجت الاسلام و المسلمین سید قاسم علی احمدی»
اشاره:
استاد پر تلاش حوزه ی علمیه ی قم و نویسنده ی فاضل این اثر گرانسنگ به شرح و توضیح این بخش از اعتقادات علامه مجلسی رحمة الله علیه که فرمود: «پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حکمت ها و معارف و احکام و آثارش و آیات قرآنی و معجزات ربانی را که بر او نازل شده بود به اهل بیت خود سپرد.»
و نیز به شرح و تبیین حدیث شریف ثقلین می پردازد و نتیجه می گیرد که حدیث ثقلین نص در خلافت و امامت امیرالمؤمنین و اولاد معصوم آن حضرت است و نص صریح در این است که متابعت آنها لازم و آنها از حق و قرآن جدا نمی گردند چنانکه حق و قرآن هم از آنها جدا نمی شود و تمسک به آنها عین هدایت و تخلف از آنها عین ضلالت و گمراهی است.
قرآن و عترت، جانشینان پیغمبر
((و أنّه صلی الله علیه و آله و سلم أودع حكمه و معارفه و أحكامه و آثاره و ما نزل عليه من الآيات القرآنيّة و المعجزات الرّبّانيّة، أهل بیته صلوات الله علیهم، فقال بالنصّ المتواتر: إنی تارك فیكم الثقلین: كتاب الله، و عترتی اهل بیتی. لن یفترقا حتی یردا عَلَیّ الحوض.))
و (نیز بدانید که) حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حکمت ها و معارف و احکام (الهی) و آثارش و آیات قرآنی و معجزات ربّانی را که بر او نازل شده بود، به اهل بیت خود ـ که صلوات و درود خدا بر آنها باد ـ سپرد، و در این باره، طبق حدیث متواتر ثقلین (یعنی حدیثی که مشهور و قطعی است و کسی آن را انکار نکرده) فرمود: به درستی که من در میان شما (پس از خود) دو چیز گرانبها (و دو امانت بسیار با ارزش و سنگین) بجا می گذارم: کتاب خداوند و عترت و اهل بیتم. این دو هرگز از هم جدا نمی شوند (یعنی بر خلاف یکدیگر سخن نمی گویند) تا اینکه در کنار حوض کوثر پیش من آیند (و با من ملاقات کنند. پس همان طور که پیروی از قرآن واجب و ضروری است، اطاعت و پیروی از اهل بیت علیهم السلام هم لازم و ضروری است).
فائده:
درباره این حدیث و سند و دلالت و مفاد آن به این مدارک رجوع شود:
۱ـ حق الیقین علامه ی مجلسی(ره)/ ۲۸۲٫
۲ـ مراة العقول ۳/ ۲۳۱ـ۲۳۶٫
۳ـ بحارالانوار ۲۳/ ۱۰۶ـ ۱۶۲ باب فضائل اهل بیت علیهم السلام و النص علیهم جملةً من خبر الثقلین.
۴ـ فضائل الخمسة من الصحاح الستّة ۲/ ۵۲ ـ ۶۳ .
۵ـ المراجعات/ ۱۹، المراجعة/ ۸ .
۶ـ تشیید المراجعات و تفنید المکابرات ۱/ ۹۲ـ ۱۱۲، المراجعة ۸ .
۷ـ مصباح الهدایة، سید علی موسوی بهبهانی/ ۸۱ ـ ۹۰٫
۸ـ الأربعون حدیثاً فی اثبات امامة امیرالمؤمنین علیه السلام، الشیخ سلیمان بن عبدالله الماحوزی البحرانی/۶۷ ـ ۷۱٫
۹ـ الأربعین فی إمامة أمیرالمؤمنین علیه السلام ، محمد طاهر بن محمد حسین القمی/ ۳۶۲ ـ ۳۶۷٫
۱۰ـ غایة المرام / ۲۱۱ ـ ۲۳۴ .
۱۱ـ شبهای پیشاور/۲۲۴ ـ ۲۲۵ و ۴۹۲ .
۱۲ـ تحفة الشاهین در مناقب مولا امیرالمؤمنین علیه السلام /۶۳ ـ۷۴ .
پس از مراجعه به اسناد و مدارک این حدیث و تأمل در متن و معنای آن، ظاهر می شود که حدیث ثقلین از محکم ترین ادله ی امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد.
بلکه ـ بر فرض محال ـ اگر برای شیعه غیر از حدیث ثقلین، دلیل دیگری بر خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نبود، این حدیث برای اثبات حقانیت آنها و ابطال مذهب عامّه کافی بود.(۱)
علامه مجلسی قدس سره در «حق الیقین» می نویسد:
هرگاه در هنگام رحلت، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرماید که: «من می روم و به عوض خود دو چیز در میان شما می گذارم» پس دست حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را بگیرد و فرماید که: «این با قرآن است و از یکدیگر جدا نمی شوند» صریح است در آنکه لفظ و معنی قرآن با اوست و مفسر قرآن اوست و قرآن شهادت بر حقیّت او می دهد و متابعت قرآن بدون متابعت او روا نیست. و بعد از آن بر سبیل تأکید فرماید که: «در قیامت از ایشان سؤال خواهم کرد که چگونه رعایت ایشان کرده اید.»
هر عاقل که در این حدیث تأمل نماید و تعصّب نورزد، می داند که این نصّ صریح است بر خلافت، قطع نظر از آنکه اعلمیّت ثابت می شود و آن کافی است از برای اولویّت به امامت.(۲)
در جای دیگر نوشته است: احادیث ثقلین و مثل آنها که دلالت می کند بر آنکه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم امر به متابعت قرآن و اهل بیت نموده و فرموده که: «اینها از یکدیگر جدا نمی شوند تا روز قیامت.» و مخالفان، خلفای ایشان منقرض شده اند و به خلافت احدی از اهل بیت قائل نیستند.
و ائمه ی اسماعیلیّه اگر باشند، فاسق ملحدی چندند که در ظاهر تابع سلاطین اند و به فسق و فجور و انواع معاصی معروف اند، و هیچ عاقلی تجویز امامت ایشان نمی کند.
و زیدیّه نیز در اصول دین خود متمسّک به حجّتی نیستند و به اعتقاد ایشان، هر فاطمی نَسَبی که خروج به سیف کند امام است… .(۳)
نیز در بحارالانوار می نویسد:
المراد بعدم افتراقهما أنّ لفظ القرآن كما نزل و تفسيره و تأويله عندهم، و هم يشهدون بصحّة القرآن و القرآن يشهد بحقيّتهم و إمامتهم، و لا يؤمن بأحدهما إلاّ من آمن بالآخر؛(۴)
مراد از جدا نشدن قرآن و عترت این است که: لفظ قرآن همان طور که نازل شده و تفسیر و تأویلش، نزد ائمه علیهم السلام است، و آنها به صحّت قرآن گواهی می دهند و قرآن هم به حقیّت و امامت آنها گواهی می دهد، و به یکی از آن دو ایمان ندارد مگر کسی که به دیگری هم ایمان داشته باشد. (پس هر کس به اهل بیت علیهم السلام ایمان نیاورده باشد، به قرآن هم ایمان ندارد.)
در کتاب شریف «مراة العقول» ایشان آمده است: جدا نشدن قرآن و عترت از هم، چند معنی دارد:
۱٫ منظور استمرار و همیشه بودن عترت است تا روز قیامت به گونه ای که هیچ زمانی نخواهد آمد که قرآن در آن زمان باشد ولی عترت نباشد. عکس این هم درست است؛ یعنی هیچ زمانی نخواهد آمد که عترت باشد ولی قرآن نباشد.
۲٫ منظور استمرار ارشاد و هدایت و راهنمایی عترت است به گونه ای که مایه نگهداری از ضلالت و گمراهی باشد.
۳٫ مقصود موافقت و هماهنگی و سازگاری و اختلاف نداشتن قرآن و عترت است و اینکه هیچ یک بر خلاف دیگری حکم و نظریه ای نمی دهد و آنها به تمام کتاب علم دارند و در هیچ چیز با آن مخالفت نمی نمایند. این معنا، عصمت عترت را در بر دارد.
۴٫ همه ی کتاب به ترتیب نزول، هم لفظ و هم معنایش، نزد آنها است و آنها عالم به ظاهر و باطن قرآنند؛ بلکه آنها قرآن حقیقی اند؛ زیرا الفاظ و معانی و اسرار قرآن در ارواح آنها نقش بسته و آنها متّصف و متخلّق به صفات نیک و اخلاق نیکو که در قرآن بیان شده، می باشند. همین نکته، رمز صدور این روایت است که: «اخلاق پیامبر، تجسّم قرآن بود» و این روایت که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «من قرآن ناطق می باشم»… (۵)
۵٫ منظور جدا نشدن آن دو در لزوم ایمان به هر دو است و اینکه ایمان به یکی از آن دو بدون ایمان به دیگری نفعی نمی دهد، و معرفت یکی از آن دو جز با معرفت دیگری حاصل نمی شود.
۶٫ کتاب، شاهد و گواه بودن عترت است و بر امامت آنها دلالت دارد، و آنها هم مفسر کتاب و شاهد و گواه راستی و استواری مضامین آن و نیازمند آن می باشند. پس هر یک از قرآن و عترت به دیگری نیاز دارند و مردم هم به هر دو با هم نیاز دارند. از همین رو است که خداوند قرآن را مجمل و سربسته نازل کرده و اهل بیت و عترت را مفسر و شارح آن قرار داده است…. (۶)
خلاصه اینکه: حدیث ثقلین نصّ در خلافت و امامت امیرالمؤمنین و اولاد معصوم آن حضرت است و نصّ صریح در این است که: متابعت آنها لازم است و آنها از حق و قرآن جدا نمی گردند چنانکه حق و قرآن هم از آنها جدا نمی شوند، و تمسّک به آنها عین هدایت، و تخلّف از آنها عین ضلالت و گمراهی است.
واضح است که اگر پادشاهی به مردم خود بگوید که: «من از میان شما می روم و به جای خود، فلان شخص و فلانی را می گذارم که آن دو بجای من در میان شما باشند و جانشین من باشند» هیچ کس در خلافت و وصایت آن دو شک نمی کند. همین کلام را رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به تمام امّت خود در جاهای گوناگون و نزدیک وفات خود فرموده است.
بنابراین، تفسیر و تأویل و توجیه این خبر متواتر به ترغیب امت به محبت اهل بیت علیهم السلام نه خلافت و امامت آنها، جز از روی تعصّب و لجاجت و … چیز دیگری نیست؛ زیرا در این احادیث بیان شده که تمسّک و توسّل به آنها مایه ی هدایت و تخلّف از آنها باعث ضلالت و هلاکت است و ایشان از قرآن جدا نمی شوند و قرآن هم از آنها جدا نمی شود، و روشن است که این مطالب با وجوب متابعت و لزوم اقتدا سازگار است و با صرف ترغیب به محبت نمی سازد.
نیز اگر مقصود آن حضرت، ترغیب و تحریص به محبت باشد، باید به همین معنا هم درباره ی قرآن ملتزم شد که مراد ترغیب و تحریص به محبت و تعظیم و تجلیل قرآن است، نه وجوب تمسک به قرآن و حجیّت آن، چون محتوا و مضمون حدیث ثقلین یک مضمون و معنی است، و این محتوا و مضمون واحد به هر دو به طور یکسان و به صورت اسم و ضمیر مثنّی، اسناد داده شده است. و بسیار واضح است که این معنا در مورد قرآن اشتباه و نادرست می باشد به حدّی که مخالفان هم آن را قبول ندارند و آن را به معنی وجوب تمسّک به قرآن و حجیّت آن می دانند.
علاوه بر آن، اراده ی وجوب تمسّک ـ از این حدیث شریف ـ نسبت به قرآن، و ترغیب و تحریص به محبّت نسبت به اهل بیت علیهم السلام هم صحیح نیست؛ زیرا استعمال لفظ واحد در اکثر از معنی واحد است و آن به اقرار مخالفان، باطل است.(۷)
باری، اگر بنا باشد کلامی چنین صریح و واضح و روشن، این چنین تأویل و توجیهِ نادرستی بپذیرد، دیگر کلام صریحی وجود نخواهد داشت و از هیچ کلامی نباید قطع پیدا کرد؛ چون در مورد هر کلامی ممکن است گفته شود: شاید مراد متکلم در این کلام فلان معنا باشد. پوشیده نیست که اینگونه مخالفت با این کلام صریح و واضح، و إبداع احتمالی بعید و توجیهی رکیک، جز تعصب، لجاجت و خروج از عقل و دین و انصاف نیست.
حاصل کلام این است که از این حدیث شریف فهمیده می شود که: قرآن و اهل بیت علیهم السلام از هم تخلّف نمی کنند؛ پس هر طرف که قرآن می رود، اهل بیت هم می روند و هر طرف که اهل بیت می روند، قرآن هم می رود و به اندازه ی خردلی تخلّف از هیچ جانب نیست.
شاید به ذهن کسی چنین برسد که: به مقتضای حدیث ثقلین، همان طور که تمسّک به عترت صحیح است، هم چنین تمسک به کتاب خدا هم صحیح است؛ زیرا کتاب خدا هم مانند عترت، حجّت و خلیفه در میان امّت قرار داده شده، و به همین جهت بود که گفته شد: کتاب خدا ما را بس است.
این برداشت از حدیث، از عدم آشنایی تفصیلی با قرآن و سبک و شیوه بیان آن ناشی می شود. با مراجعه به قرآن به روشنی فهمیده می شود که قرآن کتابی است کلی و مجمل و بیشتر به کلّیات دین پرداخته و از تفصیل و شرح و بیان جزئیّات خودداری کرده است. از همین رو است که خداوند در زمان پیامبرش، توضیح و تبیین آن را بر دوش او گذاشت چنان که فرمود:
((وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَينِ َّ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهْمْ))(۸)
«و این قرآن را به سوی تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه به سوی ایشان نازل شده است، توضیح دهی.»
بنابراین، با تمسک به قرآن به تنهایی، هرگز از گمراهی و ضلالت در امان نمی مانیم و نیز روشن می شود که شعار «کتاب خدا ما را بس است» خلاف خود قرآن است.
از آنجا که نیاز بشر به معارف آن، همیشگی، و قرآن هم آخرین کتاب آسمانی و اسلام هم کامل ترین و آخرین دین الهی است، خداوند برای رفع این نیاز چاره سازی و علاجی کرده و جانشینانی برای پیامبرش قرار داده و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم از جانب خداوند این منصب تشریح و تبیین قرآن و دین را به عهده آنها گذاشته و علم خود را به آنها سپرده و در احادیث فراوانی و از جمله همین حدیث ثقلین این مطلب را فرموده و آنها را معرفی کرده است. بنابراین، با توجه به اینکه علم کتاب و قرآن نزد آنهاست و به این جهت در حدیث آن دو را مصاحب و قرین هم قرار داده و فرموده: «از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند» قرآن به تنهایی حجّت و خلیفه در میان امت نیست، بلکه لازم و ضروری است برای آن مفسّر و مبیّنی باشد که آن را تفسیر و تبیین نماید، و مفسّر و مبیّن آن جز عترت علیهم السلام نیستند، چنانکه خود حدیث ثقلین بر این مطلب دلالت دارد.(۹)
امام سجاد علیه السلام در ضمن دعایی از صحیفه در این باره فرموده اند:
بار خدایا، قرآن را بر پبغمبرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به طور مجمل فرستادی، و علم عجایب آن را به طور کامل به او الهام نمودی، و ما را وارثان تفسیر و علم تفصیلی آن قرار دادی، و بر کسانی که جاهل به علم کتاب اند برتری بخشیدی… !(۱۰)
باری، این حدیث متواتر میان خاصه و عامه، بر چند امر دلالت دارد:
۱٫ عترت علیهم السلام افضل مردم و بهترین آنها بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند.
۲٫ همه مردم به عترت علیهم السلام نیاز دارند؛ ولی ایشان از مردم بی نیازند.
۳٫ عصمت عترت علیهم السلام.
۴٫ علم ایشان به تمام کتاب.
۵٫ خلافت و جانشینی عترت علیهم السلام از خدا و رسول.
۶٫ منحصر بودن امامت به آنها.
۷٫ هدایت یافتن با تمسک به عترت علیهم السلام.
۸٫ خالی نبودن زمین از عترت تا روز قیامت. (۱۱)
و قد ظهر من الأخبار المستفيضة أنّ علم القرآن عندهم صلوات الله علیهم و هذا الخبر المتواتر أیضاً یدلّ علیه.
(علامه ی مجلسی قدس سره در مقام بیان اینکه علم دین را از امامان علیه السلام بگیرید، می فرماید): و به تحقیق از احادیث مستفیض(۱۲) (و مشهور) ظاهر شده که علم و دانش قرآن (به تمام و کمال) نزد اهل بیت پیغمبر ـ که صلوات و درود خدا بر آنها باد ـ است.(۱۳) و همین حدیث متواتر و قطعی ثقلین نیز، بر این مطلب دلالت دارد (و دلیل و گواه است بر اینکه علم قرآن نزد ایشان است.)
عمل به اخبار اهل بیت علیهم السلام تنها راه نجات
ثمّ إنّهم صلوات الله علیهم تركوا بیننا أخبارهم؛ فلیس لنا فی هذا الزمان إلا التمسّك بأخبارهم و التدبر فی آثارهم.
(دانستی که خداوند مردم را به پیروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در همه چیز امر فرموده و آن حضرت نیز مردم را به پیروی از قرآن و عترت امر فرموده و نیز دانستی که علم قرآن هم نزد عترت است. حال) حضرات ائمه علیهم السلام (هم بعد از خودشان) احادیث شان را در میان ما بجا گذاشته اند؛ پس در این زمان راهی و چاره ای (برای رسیدن به معارف حق و صحیح) برای ما نیست مگر اینکه به احادیث ایشان چنگ زنیم و در آثار و اخبارشان تفکر و اندیشه کنیم. (یعنی وظیفه ی حتمی و لازم ما در این زمان، تمسک به اخبار اهل بیت علیهم السلام و تدبّر در آثار آنها است.)
فائده: هدایت و نجات فقط در پیروی از اهل بیت علیهم السلام است
عقل بمنزله ی کشتی است که پیمودن دریای تکلیف بدون آن ممکن نیست. پیامبران و امامان هم به منزله ی کشتیبانند. بی شک کشتی بدون کشتیبان کسی را از خطرها و گرداب های دریا نجات نمی دهد. از این جهت است که جمعی از عاقلان مثل افلاطون، ارسطو و فلاسفه ی پیرو ایشان که تنها بر کشتی عقل خود اعتماد کرده و از کشتیبانان که پیامبران و اوصیاء می باشند اعراض کرده اند، در بحر ضلالت و حیرت غرق گشته و مرتکب اشتباه های بزرگی شده اند.(۱۴)
همین اختلافی که در این امت پیدا شد تا آنکه ۷۳ گروه گردیدند،(۱۵) سببش این بود که دست از دامن اوصیاء و جانشینان پیامبر کشیدند و از این کشتیبانان هدایت دوری نمودند و قول حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را کنار گذاشتند که ـ به اتفاق شیعه و سنّی ـ در حق امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند:
((مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ وَ مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّه))؛
«هر کس که من مولا و آقا و سرپرست و صاحب اختیار او هستم، علی هم مولا و آقا و سرپرست و صاحب اختیار اوست.»
و ((أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ))؛
«من شهر علمم و علی دروازه ی آن است. هر کس علم خواهد باید به سراغ دروازه علم رود.»
((أُوحِيَ إِلَيَ فِي عَلِيٍ ثَلَاثٌ أَنَّهُ خصال: أَنَّهُ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِين))؛
«به من وحی شده که برای علی سه خصلت و مقام ویژه است: او سرور مسلمانان و امام پرهیزکاران و رهبر روسفیدان است.»
و ((عَلِيٌ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِی))؛
«منزلت و جایگاه علی نسبت به من، مانند منزلت و جایگاه هارون نسبت به موسی است جز اینکه پس از من پیغمبری نخواهد بود.»
و ((علیّ الصَّدِيقُ الْأَكْبَرُ وَ فَارُوقُ هذه الأمّة، يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِ وَ الْبَاطِل و یعسوب المؤمنین و هو بابی الذی أوتی منه و هو خلیفتی من بعدی))؛
«علی صدیق اکبر و فاروق و فرق گذارنده این امت است که بین حق و باطل جدایی می اندازد و پیشوای مؤمنان است و او درِ علم من است که از آن در به علم من می رسند، و او خلیفه ی من بعد از من است.»
و ((عَلِيٌ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُ، لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض ))؛
«علی با قرآن است و قرآن با علی. آن دو از همدیگر جدا نمی شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»
و ((عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُ مَعَهُ وَ عَلَى لِسَانِهِ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ عَلِی ))؛
«علی با حق است و حق با علی. حق بر زبان او بگردد هر جا او بگردد (و حق بر زبان او جریان یابد هر جا او برود و حق از زبان او پخش و منتشر شود هر جا او برود.»
باری، اخبار زیادی بیان گر این واقعیت اند که باید دین را فقط از محمد و آل محمد ـ صلوات الله و سلامه علیهم ـ گرفت و هدایت و نجات منحصر در تبعیّت و تسلیم در برابر آنها است و باید علم و صواب را فقط از در خانه ی آنها تحصیل کرد، که ما چند نمونه از آن اخبار را ذکر می کنیم:
۱٫ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
((نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَةُ وَ الْأَبْوَابُ وَ لَا تُؤْتَى الْبُيُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقا))؛(۱۶)
ما اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به منزله ی جامه و پیراهن تن رسول خدا (یعنی نزدیکان و محرمان اسرار و خاصّان آن حضرت) و یاران راستین و خزانه داران و درهای علوم پیامبریم و هیچ کس به خانه ها جز از درها وارد نمی شود و کسی که از غیر درها وارد خانه ها گردد، دزد نامیده می شود.
۲٫ هم چنین فرمود:
((یا كمیل، لا تأخذ إلا عنّا تكن منّا))؛(۱۷)
ای کمیل، (دین و علوم و معارف را) تنها از ما فراگیر تا در زمره ی ما و تحت ولایت ما باشی.
۳٫ نیز فرمود:
((مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ أَزَالَتْهُ الرِّجَالُ، وَ مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ وَ لَمْ يَزُلْ))؛(۱۸)
هر کس دین خود را از دهان های مردم بگیرد، مردم او را از دین خارج می کنند. و هر کس دین خود را از کتاب و سنت بگیرد، کوه ها زایل می شوند ولی او ثابت قدم و استوار می ماند.
۴٫ امام سجاد علیه السلام فرمود:
((إِنَّ دِينَ الله لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ وَ الْآرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَ الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ، وَ لَا يُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيمِ فَمَنْ سَلَّمَ لَنَا سَلِمَ، وَ مَنِ اقْتَدَى بِنَا اهتدِي )) (۱۹)
«با عقل های ناقص و آرا و قیاس های بشری باطل و بی اساس، به دین خدای تعالی رسیده نمی شود؛ بلکه تنها با تسلیم در برابر وحی و اهل بیت وحی به دست آورده می شود. پس هر کس تسلیم ما شود، از انحراف در دین سالم می ماند و هر کس به ما اقتدا کند، هدایت می یابد.»
۵٫ امام باقر علیه السلام فرمود:
((مَنْ دَانَ الله بِغَيْرِ سَمَاعٍ عَنْ صَادِقٍ أَلْزَمَهُ الله الْتیةَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة.)) (۲۰)
«هر کس بدون شنیدن از حجّت صادقی و بدون وساطت امام معصومی، خدا را بندگی و اطاعت کند، خداوند تا روز قیامت سرگردانی را ملازم و همراه و گریبانگیر او کند.»
۶٫ از آن حضرت است:
((كُلُّ شیء لَمْ يَخْرُجْ مِنْ هَذَا الْبَيْتِ فَهُوَ بَاطِلٌ.))(۲۱)
«هر چیزی (به عنوان علم درست دین و معارف) که از این بیت نبوت خارج نشده باشد، باطل است.»
۷٫ هم چنین از آن حضرت روایت شده است:
((شَرِّقَا و غَرِّبَا، فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ)).(۲۲)
در طلب علم درست و راستین دین به مشرق و مغرب بروید (و به هر دری بزنید) که آن را پیدا نخواهید کرد، جز در آنچه از نزد ما اهل بیت صادر شده است.
۸٫ از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است:
((مَنْ طَلَبَ الْهُدَى فِي غَيْرِهِمْ فَقَدْ كَذَّبَنِي)) (۲۳)
هر کس هدایت را از غیر اهل بیت بطلبد، قطعاً مرا تکذیب کرده است.
۹٫ نیز از آن حضرت روایت شده است:
((أَمَا إِنَّهُ شَرٌّ عَلَيْكُمْ أَنْ تَقُولُوا بِشَيْ ءٍ مَا لَمْ تَسْمَعُوهُ مِنَّا))(۲۴)
«مراقب باشید که اعتقاد پیدا کردن به مطلبی و اظهار نظر کردن درباره چیزی (به عنوان دین) تا وقتی که آن را از ما نشنیده اید، برای شما شرّ و زیان و بد است!»
۱۰٫ از امام کاظم علیه السلام روایت شده است:
((مَنْ نَظَرَ بِرَأْيِهِ هَلَكَ، وَ مَنْ تَرَكَ أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّهِ صلی الله علیه و آله و سلم ضَلَّ، مَنْ تَرَكَ كِتَابَ الله وَ قَوْلَ نَبِيِّهِ كَفَرَ.))(۲۵)
هر کس به رأی خود داوری و قضاوت کند، هلاک می شود. هر کس اهل بیت پیغبرش را ترک و رها کند، گمراه می شود. هر کس کتاب خدا و گفتار رسولش را ترک کند، کافر می گردد.
۱۱٫ از امام رضا علیه السلام روایت شده است:
((شِيعَتُنَا الْمُسَلِّمُونَ لِأَمْرِنَا، الْآخِذُونَ بِقَوْلِنَا، الْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا. فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَّا)) (۲۶)
شیعیان ما (چند خصلت دارند:) تسلیم امر ما می باشند و سخن ما را می پذیرند (و عمل می کنند) و مخالف دشمنان ما هستند. پس هر کس چنین نباشد از ما نیست.
۱۲٫ امام باقر علیه السلام فرمود:
((إِنَّ الله تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَدَعْ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْأُمَّةُ إِلَّا أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ وَ بَيَّنَهُ لِرَسُولِهِ صلی الله علیه و آله و سلم… )) (۲۷)
خداوند تبارک و تعالی هیچ چیزی را که امت به آن احتیاج دارند، وانگذاشته مگر اینکه آن را در کتاب خود نازل و برای پیغمبرش بیان کرده است.(۲۸)
۱۳٫ امام باقر علیه السلام فرمود:
((لَيْسَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ حَقٌّ وَ لَا صَوَابٌ وَ لَا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ يَقْضِي بِقَضَاءِ حَقٍّ إِلَّا مَا خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت))؛ (۲۹)
نزد احدی از مردم، مطلب حق و درستی نیست و هیچ یک از مردم قضاوت و حکمی به حق نمی کنند، جز به واسطه آنچه از ما اهل بیت صادر شده است.
۱۴٫ امام صادق علیه السلام فرمودند:
((مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الدِّينِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ كَمَا أَدْخَلُوهُ فِيهِ وَ مَنْ دَخَلَ فِيهِ بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ يَزُولَ)).(۳۰)
هر کس در پی شهرت مردم به این آیین درآید، همان مردم او را چنانکه به سوی دین کشانده اند، از آن بیرون خواهند برد، ولی هر کس بر اساس قرآن و گفتار معصومین علیهم السلام به این آیین درآید از کوه ها استوارتر خواهد بود.
خلاصه سخن این است که: در جمیع اقوال(۳۱) و اعمال دینی باید تابع و پیرو عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم باشیم، چنانکه در حدیثی صحیح، امام باقر علیه السلام فرمودند:
((أَمَا لَوْ أَنَ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ الله فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى الله حَقٌّ فِي ثَوَابٍ وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَان))(۳۲)
اگر کسی در شب های عمر خود به نماز ایستد و روزهایش را روزه بدارد و تمام اموالش را صدقه دهد و در تمام سال های عمر خود حج بجا آورد، ولی با این اوصاف، به ولایت ولیّ خدا (یعنی امام معصوم و حجت خدا) معرفت نداشته باشد تا در نتیجه ی آن معرفت، از او پیروی کند و تمام اعمالش را با راهنمایی او بجا آورد، چنین کسی را در ثواب الهی بهره ای نیست و از اهل ایمان هم نخواهد بود.
و نباید این نصوص(۳۳) را نشنیده انگاریم و خود برای خود کشتیبانان غیرمعصومی اختیار کنیم، که در طول تاریخ، چه بسیار چنین کشتی و کشتیبانانی، خود در دریای ضلالت غرق گشته و بسیاری از خلق خدا را گمراه و غرق کرده اند.
شکی نیست که رسول خدا و ائمه ی طاهرین علیهم السلام افکار و آرای کهنه فلاسفه و عرفای پیش از اسلام را ـ که تا زمان ما بجا مانده است ـ تکرار و بیان نمی فرمودند؛ بلکه حقایق آسمانی زلال و روشنی را که نجات دنیا و آخرت در التزام و عمل به آن است، بیان می کردند.
مسائلی که آن حضرت و اهل بیت طاهرش علیهم السلام آورده اند، منحصر به احکام تکلیفی و وضعی و اجتماعی نمی باشد؛ بلکه آنان درصدد رشد دادن عقل های مردم و رساندن آنها به حیات طیبه ی روحانی به وسیله ایمان به اصول و معارف آسمانی بوده و آنها را به این معارف بلند و ناب و حیاتی دعوت می کرده و تأکید فراوانی نسبت به این امر می نموده اند.
با مراجعه به مدرک وحیانی، دانسته می شود که عقاید و معارف در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت عصمت و طهارت از فروع عملی به مراتب مهم تر و اهتمام آنها به تبلیغ این امر زیادتر بوده است.(۳۴)
—————————–
پی نوشت ها:
۱- حقیر رساله ای جداگانه در باب حدیث ثقلین نوشته و اخبار فریقین را با اقرار علمای عامه به دلالت این حدیث بر مدعای امامیّه آورده ام. برای آگاهی بیشتر به آنجا رجوع شود.
۲- حق الیقین /۷۴، در اثبات امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در ذیل آیه ی نهم.
۳-حق الیقین /۲۸۲، در بیان امامت سایر ائمه علیهم السلام طریق اول، قسم دوم.
۴-بحارالانوار ۲۳ / ۱۲۶٫
۵- می فرماید: و رابعها: کون جمیع الکتاب عندهم علی ترتیب النزول لفظاً و معنی، و کونهم عالمین بجمیع علم القرآن ظهراً و بطناً بل هم القرآن حقیقة لا نتقاش نفوسهم المقدّسة بلفظ القرآن و معانیه و أسراره و اتّصافهم بصفات القرآن و اخلاقه، و هذا سرّ ما روی: «أنّ النبی صلی الله علیه و آله و سلم کان خلقه القرآن» و ما قاله أمیرالمؤمنین علیه السلام «أنا کلام الله الناطق» و به یمکن الجمع بین ما ورد: «من کون القرآن أفضل منهم» و «کونهم أفضل من القرآن» بأن یکون المعنی حینئذ: أنّ جهة کونهم قرآناً، و کونهم عالمین بجمیع علومه، أرجع من سائر جهاتهم و قد حقّقنا ذلک مفصّلاً فی کتاب عین الحیاة.
۶-مرآة العقول ۳ /۲۳۵؛ ایشان می فرماید: و سادسها: کون الکتاب شاهداً علی حقیّتهم علی إمامتهم و کونهم مفسرین للکتاب، شاهدین علی حقیقة مضامینه، و کونهم محتاجین إلی الکتاب، فکلّ منهما محتاج إلی الآخر، و الناس محتاجون إلیهما معاً، فلذا أنزل الله الکتاب مجملاً، و جعل أهل البیت علیهم السلام مفسرین له، حاکمین به، إذ لیس الکتاب ناطقاً ینطق بما فیه و یحکم بما یتضمّنه، فلابدّ من ناطق ینطق عن الکتاب و یحکم بما فیه، و یحمل الناس علی العمل به، و یفسّره لهم، و علی هذا المعنی دلّ أکثر الاأخبار.
۷- چنین استعمالی، آن هم بدون قرینه، مستهجن است به ویژه آنجا که گوینده در مقام وصیت و سفارش به گروهی تا قیامت باشد.
۸- نحل: ۴۴٫
۹- علاوه بر این، اگر در عبارت حدیث تأمل و دقت شود، معنای مذکور هرگز به ذهن نمی آید؛ زیرا در عبارت حدیث آمده که: «ما إن تمسّکتم بهما…، مادامی که به آن دو چنگ زنید و تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید» نه اینکه «ما إن تمسکتم بأحدهما، مادامی که به یکی از آن دو تمسک کنید هرگز گمراه…»
۱۰-اللهم إنکّ أنزلته علی نبیّک محمد صلی الله علیه و آله و سلم مجملاً و ألهمته علم عجائبه مکمّلاً، و ورّثتنا علمه مفسرّا، و فضّلتنا علی من جهل علمه و قوّیتنا علیه لترفعنا فوق من لم یطق حمله … صحیفه ی سجادیه، دعاؤه عند ختم القرآن، شماره ۴۲٫
۱۱- علامه سید علی بهبهانی(ره) در کتاب مصباح الهدایة فی إثبات الولایة / ۸۲، این امور هشت گانه را بیان کرده و توضیح داده اند. به آنجا رجوع شود.
۱۲- خبر مستفیض، خبری است که: راویان آن، که از معصوم روایت می کنند، از چند تن بیشتر باشند، ولی به حد تواتر نرسند. بعضی گفته اند: راویان اصلی (یعنی طبقه ی اول که از معصوم روایت می کنند) باید بیش از سه تن باشند تا خبر به استفاضه و شهرت متّصف گردد. ولی ظاهراً منظور مؤلف محترم از مستفیض، معنای لغوی آن است، نه اصطلاحی؛ چرا که احادیثی که بر این مطلب دلالت دارند، متواتر می باشند. علاوه بر آنها، همین حدیث ثقلین به تنهایی بر مطلب مورد نظر دلالت دارد که متواتر می باشد.
۱۳- در بحارالانوار ۲۳ /۱۸۸-۲۰۵ باب۱۰(انهم علیهم السلام أهل علم القرآن و الذین أتوه و المنذرون به و الراسخون فی العلم) پنجاه و پنج حدیث در این باره ذکر کرده که ما به جهت تبرک، دو حدیث را ذکر می کنیم:
ابوبصیر گوید: در مورد فرمایش خداوند عزوجل: «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ » به حضرت باقر۷ گفتم: آیا آنها شما هستید؟ فرمود: چه کسی می تواند باشد و حال آنکه ما راسخان در علم هستیم.(بحارالانوار ۲۳ /۱۸۹، حدیث ۳). نیز از حضرت امام رضا علیه السلام روایت شده که در مورد کلام خداوند: «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ » فرمود: آنها ما هستیم و خداوند ما را قصد کرده است. (بحارالانوار ۲۳ /۲۰۴، حدیث ۵۱)
هم چنین در بحارالانوار ۸۹ /۷۸-۱۰۶ بابی بااین عنوان: «برای قرآن ظاهری و باطنی است و علم هر چیزی در قرآن می باشد و علم قرآن همه اش نزد ائمه علیهم السلام است و کسی آن را نمی داند مگر به تعلیم آنها» ترتیب داده و پس از هشتاد حدیث آورده است.
۱۴- در رجال نجاشی/۴۳۳،شماره ۱۱۶۴از هشام بن حکم نقل کرده که کتابی بر رد ارسطو نوشته است؛ هم چنین در صفحه ی ۲۶۵، شماره ۶۹۱ از علی بن احمد کوفی نقل کرده که کتابی در رد ارسطو نوشته است.
ما مقداری از گمراهی هایشان را در دو کتاب «تنزیة المعبود» و «وجود العالم بعد العدم» ذکر کرده ایم.
۱۵-از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍه وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً، مِنْهَا فِرْقَةٌ نَاجِيَةٌ وَ الْبَاقُونَ هَالِكَون، فالناجون الَّذِينَ يَتَمَسَّكُونَ بِوَلَايَتِكُمْ وَ يَقْتَبِسُونَ مِنْ عِلْمِكُمْ وَ لَا يَعْمَلُونَ بِرَأْيِهِمْ». (بحارالانوار ۳۶ / ۳۳۶، حدیث ۱۹۸) و ملاحظه شود؛ بحارالانوار باب افتراق الامة بعد النبی صلی الله علیه و آله و سلم علی ثلاث و سبعین فرقه ۲۸ / ۲٫
۱۶- نهج البلاغة: خطبه ۱۵۴، بحارالانوار ۲۹ /۶۰۰، وسائل الشیعة ۲۷ /۱۳۴٫
۱۷- تحف العقول / ۱۷۱، بحارالانوار ۷۴ /۲۶۹ حدیث ۱
۱۸- روضة الواعظین ۱ /۲۲، وسائل الشیعه ۲۷ /۱۳۲ حدیث ۳۳۴۰۳٫
۱۹- کمال الدین ۱ /۳۲۴ حدیث۹، بحارالانوار ۲ /۳۰۳ حدیث ۴۰٫ عبارت بحار چنین است: و من اهتدی بنا اهتدی؛ و هر کس به واسطه ما هدایت شود، هدایت حقیقی شده است.
۲۰- بحارالانوار ۳ /۹۳ حدیث ۲۴، وسائل الشیعة ۲۷ / ۷۵ حدیث ۳۳۲۳۹٫
۲۱- اختصاص / ۳۱، بحارالانوار ۲ /۹۴ حدیث ۳۲٫
۲۲- اصول کافی ۱ /۳۹۹ حدیث ۳، بحارالانوار ۲ /۹۲٫
۲۳-أمالی صدوق / ۶۵، بحارالانوار ۳۸ / ۹۴ حدیث ۱۰٫
۲۴-اصول کافی ۲ /۴۰۱ باب الضلال حدیث ۱٫
۲۵-اصول کافی ۱ / ۵۶ باب البدع و الرأی حدیث ۱۰٫
۲۶- وسائل الشیعة ۲۷ / ۱۱۷؛ بحارالانوار ۶۵ /۱۶۷، حدیث ۲۴٫
۲۷-اصول کافی ۱ / ۵۹، حدیث ۲ و جلد ۷ / ۱۷۶، حدیث ۱۱
۲۸-ترجمه: تمام چیزهایی را که امت به آن احتیاج دارند، در کتابش به اجمال نازل کرده و برای پیامبرش به تفصیل بیان کرده است.
۲۹-اصول الکافی ۱ /۳۹۹ ، حدیث ۱؛ وسائل الشیعة ۲۷ / ۶۸٫
۳۰-الغیبة للنعمانی / ۲۲، بحارالانوار ۲ /۱۰۵، حدیث ۶۷٫
۳۱- در نیایش امام صادق علیه السلام در روز غدیر آمده است: «اللَّهُمَ إِنَّا نُشْهِدُكَ أَنَّا نَدِينُ بِمَا دَانَ بِهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ قَوْلُنَا مَا قَالُوا وَ دِينُنَا مَا دَانُوا بِهِ مَا قَالُوا بِهِ قُلْنَا وَ مَا دَانُوا بِهِ دِنَّا وَ مَا أَنْكَرُوا أَنْكَرْنَا وَ مَنْ وَالَوْا وَالَيْنَا وَ مَنْ عَادَوْا عَادَيْنَا وَ مَنْ لَعَنُوا لَعَنَّا وَ مَنْ تَبَرَّءُوا مِنْهُ تَبَرَّأْنَا مِنْهُ وَ مَنْ تَرَحَّمُوا عَلَيْه تَرحّمنا علیه»(اقبال الاعمال /۴۷۳)
بار خدایا، تو را شاهد می گیریم که ما به آنچه محمد و آل محمد به آن ایمان آورده و اقرار کرده اند، ایمان و اقرار داریم قول ما قول آنها و دین و عقیده ی ما، عقیده ی آنهاست. آنچه آنها به آن اعتقاد و ایمان اقرار دارند، ما هم اعتقاد و ایمان و اقرار داریم و هر چه را انکار کنند، انکار می کنیم هر که را آنها دوست بدارند، دوست داریم و با هر که آنها دشمنی کنند، دشمنی می کنیم و هر کس را لعنت کنند، ما هم لعنت می کنیم و از هر که بیزاری بجویند، ما هم از او بیزاری می جوییم و بر هر کس ترحم کنند و رحمت فرستند، ما هم بر او ترحم می نماییم و رحمت می فرستیم.
۳۲-اصول الکافی ۲ /۱۹حدیث ۵، محاسن۱ /۲۸۷ حدیث ۴۳۰، تفسیر العیاشی ۱ /۲۵۹ حدیث ۲۰۲، بحارالانوار ۲۳ /۲۹۴ حدیث ۳۳ و ۶۵/ ۳۳۳ حدیث ۱۰٫
۳۳- به تنزیه المعبود /۴۳۱ (وجوب الرجوع إلی الأئمة علیهم السلام فی الأصول و الفروع) رجوع شود. احادیث زیادی از این قبیل در آنجا ذکر شده است.
۳۴- چنانکه در مقدمه کتاب به آن اشاره نمودیم، و تبرکا چند حدیث در اینجا ذکر می کنیم:
عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «أَفْضَلُكُمْ إِيمَاناً أَفْضَلُكُمْ مَعْرِفَة» (البحار ۳/ ۱۴)
عن امیرالمؤمنین علیه السلام: «أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُه »(نهج البلاغه الخطبة الاولی)
عنهم علیه السلام: «بَعْضُكُمْ أَكْثَرُ صَلَاةً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُكُمْ أَكْثَرُ حَجّاً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُكُمْ أَكْثَرُ صَدَقَةً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُكُمْ أَكْثَرُ صِيَاماً مِنْ بَعْضٍ وَ أَفْضَلُكُمْ أَفْضَلُكُمْ مَعْرِفَةً.» (البحار ۳ /۱۴)
سأل بعض اصحابنا الصادق علیه السلام فقال له: «أَخْبِرْنِي أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ؟قَالَ: تَوْحِيدُكَ لِرَبِّكَ ، قَالَ فَمَا أَعْظَمُ الذُّنُوبِ، قَالَ: تَشْبِيهُكَ بِخَالِقِك» (البحار ۳ /۲۸۷)
عن امیرالمؤمنین علیه السلام: «معرفة الله سبحانه أعلی المعارف» (غرر الحکم / ۹۸۶۴)