مقدمه ای بر کتاب «دروغ پردازی پشتوانه ماتریالیسم» نوشته یحضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
«آیت الله سید محمود بحرالعلوم میردامادی»
اشاره:
سطوری که پیش روی دارید، مقدمه ی کتاب دروغ پردازی پشتوانه ی ماتریالیسم اثر فاخر و گرانسنگ مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی آقای شیخ لطف الله صافی گلپایگانی می باشد که به صورت ردّیه بر بعضی نوشته های ماتریالیست ها و مادیّون مرقوم فرموده اند.
همانطور که در این مقدمه با اشاره آمده، علی التحقیق عاقبت تصوّف، الحاد و کفراست و به قول یکی از بزرگان علم، تصوف خود الحاد است ولی اضافه بر این، این روش شیطانی در طول تاریخ، زمینه ساز الحاد و کفر دیگران و توجیه گر ماتریالیسم بوده است.
نمونه ی بارز این مطلب، شطحیاتِ سران صوفیّه است که به قلم بعضی بهانه جوهای ماتریالیست، تفسیرهای الحادی شده و برای گرمی بازار کفر و الحاد و فریب نسل جوان، انتشار یافته است.
در این کتاب مؤلف عالیقدر، هم به رد تصوّف نظر داشته و هم دروغ پردازی مادّیون و ماتریالیست ها را افشاء نموده اند.
امید آن که این نوشتار ارزشمند چراغ راه شود و بر دانش و بینش همگان، خاصه نسل جوان بیفزاید.
توحید و توجه به خالق قادر، چیزی نیست که از خارج به انسان القاء شده باشد، بلکه این اصل حیات بخش، با تولد هر انسانی همراه است.
قرآن کریم می فرمایند:
((فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)).(۱)
سؤال: چرا بعضی از انسان ها به انکار خالق پرداخته و تبلیغ الحاد می نمایند، در حالیکه خمیر مایه و جبلی انسان، توجه به خالق قادر است؟
پاسخ اجمالاً اینست: یکی از عوامل مهم در دین گریزی و دوری از خداپرستی در بعضی از جوامع، عملکرد بعضی از دینداران و سوء استفاده آنان از دین است. برای همین پیشوایان معصوم(علیهم السلام) توصیه می فرمایند:
((كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً)).(۲)
وقتی افراد ضعیف الایمان، نفاق و دروغگوئی یک مسلمان نما را می بینید، به اصل دین بدبین شده و علیه شعار فطرت که توحید است، شعار می دهند.
عامل دوم: در انکار ندای فطرت، بدفهمی و تفسیرهای نادرست از دین است. معلوم است وقتی قرآن کریم، بدون میزان الهی تفسیر شود و شعار «حسبنا کتاب الله» بر کتب تفسیر حاکم گردد، دین سلیقه ای معنا می شود و اسباب روی گردانی افراد کم اطلاع از دین فراهم می گردد.
عامل سوم: حس گرائی افراطی است؛ آن که می خواهد همه ی حقائق عالم وجود را با چشم ببیند، چون خالق متعال از حواس غائب است، به انکار او قیام می نماید.
افرادی مانند، استیون هاوکینگ، در حالی مدّعی علم و دانش اند که به اعتراف خودشان بیش از نود و پنج درصد مجهولات جهان را پیش روی دارند، اینان با این همه مجهولات، غرق در حس گرائی افراطی شده و می خواهند قادر متعال را حس نمایند و ببینند.
این افراد که مغرور به دانش خویشند، مثل اینکه نمی دانند بعضی از حقائق وجود دارد که حواس از درک آن عاجز می باشد و با وسائل دیگری باید به معرفت آنها رسید.
عامل دیگری برای انکار خالق هستی، شهرت طلبی است. مخالفت با معلومات و مطالب واضح و آشکار، وسیله ای است تا افراد شهرت طلب به شهرت دست یابند و کم نیستند افرادی که برای شهرت، پای بر فطرت می نهند و ندای خدا خواهی را خاموش می کنند. اینان می خواهند خود را در جامعه، آزاده و روشنفکر جلوه دهند.
عامل دیگر این مسئله، یعنی انکار خالق، شهوت پرستی است. افراد اسیر شهوت و افسار گسیخته ای که نمی خواهند و به تکالیف الهیه پاسخ مثبت بدهند و خواهان آزادی به معنای بی بند و باری هستند، به انکار مبدأ و معاد می پردازند.
عامل دیگر برای انکار حقائق و مبارزه با خداپرستی، تلاش و تبلیغات استثمارگران و حکومت های طاغوتی است که به سرکردگی و رهبری یهود علیه دین و فطرت توحیدی انجام می گیرد.
بر اهل تحقیق پوشیده نیست که گمراهی اهل کلیسا و مخالفت آنان با توحید نیز به تصویب و امر یهود صورت گرفته و می گیرد.
قرآن کریم می فرمایند:
((لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْبَانًا وَ أَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ)). (۳)
در بین عواملی که برای انکار حق و وجود خالق هستی، گفتیم؛ عامل تلاش و تبلیغات حکومت های طاغوتی به رهبری یهود، بزرگترین عامل می باشد.
از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است:
((كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ إِنَّمَا أَبَوَاه يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ وَ يُمَجِّسَانِه)).(۴)
این حدیث وقتی خوب تفسیر می شود که ما بخوبی معنای فطرت را دریافت نمائیم.
فطرت که به معنای خمیرمایه و جبلی انسان است، فرمانده ی درونی انسان بسوی توحید و شرط توحید می باشد.
حال ببینید کسانی که با توحید و شرط آن مبارزه می کنند، از چه ناحیه ای تغذیه شده و از کجا خط می گیرند. وقتی قرآن کریم شدیدترین دشمن اهل ایمان را یهود معرفی می کند، پس یهود پدر و به تعبیر دیگر، مبدأ شیطنت ها علیه فطرت یعنی توحید و شرط آن است.
ممکن است مبارزه با توحید و و لایت حضرات معصومین(علیهم السلام) [که شرط توحید است] به ظاهر هیچ ربطی به یهود و ایادی مانند مسیحیت نداشته باشد ولی وقتی خوب دقت می کنی، می بینی دست در دست است تا دست یهود.
پس حدیث چه زیبا، پدر و مادر انحرافات بشر و مبدأ مبارزه با توحید و ولایت معصومین(علیهم السلام) را معرفی کرده است.
انبیاء مذکّرِ توحیدند:
أمیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه می فرمایند:
((فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ و واتَرَ إلَيهِم أنبياءهُ لِيَستَأدُوهُم مِيثاقَ فِطرَتِهِ و يُذَكِّروهُمْ مَنسِيَّ نِعْمَتِهِ و يَحتَجُّوا عَلَيهِمْ بِالتَّبليغِ و يُثيرُوا لَهُم دَفَائِنَ الْعُقُولِ))(۵)
پیامبران الهی یادآور عهد انسان با خداوند متعال بودند و به تعبیر دیگر، این بزرگواران گرد و غبار فطرت توحیدی بشر را کنار زدند تا بشر در پی اداء وظیفه ی «بله ای» که روز عهد گفته، برآید و به یاد نعمت های فراموش شده بیفتد.
یهود که با بیداری انسان مخالف است و غفلت صد در صد جوامع بشری را می خواهد، بوسیله ی عمال خود (اهل سقیفه، بنی امیه، بنی عباس، صوفیه، وهابیت و…)، کاملاً در برابر مکتب انبیاء، خاصّه قرآن و عترت(علیهم السلام) ایستاده است.
بر این اساس عمال یهود با دین تراشی و اشاعه خرافات، ایجاد تفرقه و اختلافات، ترویج گناه و مباحی گری و تعلیم بی تفاوتی، سد راه سعادت بشر شده و به تضعیف اسلام و تعلیمات معصومین(علیهم السلام) اقدام می نمایند.
با این زمینه سازی ها و تحریف حقائق و منحرف نمودن افکار، مردم به دین حق، بدبین شده، در نتیجه پای ماتریالیست و منکر خداوند به جامعه باز می شود و یهود از آب گل آلود و جو مسموم، علیه توحید و خداپرستی نتیجه می گیرد.
مهم اینست همگان خاصّه جامعه ی حوزویان و مبلّغان بدانند، یهود مبدأ شیطنت ها است و همه ی اهل انحراف از فتنه گران و منافقان صدر اسلام تا اهل تصوف و وهابیت، فرزندان یهودند.
درست است که اهل نفاق زمینه ساز ورود فرهنگ یهود به جامعه اسلامی بودند و با این کار لعن ابدی را برای خود خریدار شدند، ولی باید شیطنت افرادی مانند «کعب الأحبار» نیز نادیده گرفته نشود.
با دقت بیشتر در تاریخ دشمنان دین و شریعت خیرالمرسلین(صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز آیات و روایات در مذمت یهود در می یابیم، انحرافاتی مانند تجسیم، تثلیث و وحدت وجود و دیگر خرافات و انحرافات عقیدتی و اخلاقی، به یهود برمی گردد و پایه گزار و مبدأ آن این قوم عنود می باشند.
اینان قصد داشته و دارند، بوسیله ایادی خود مردم را از دین حق و صراط مستقیم دور نموده، مردم چراغ فطرتشان خاموش گردد و به الحاد روی آورند.
هر روز بشکلی:
اهل مطالعه می دانند که روش تصوّف که عالّم بی تفاوتی و مسامحه کاری و بی دینی است، نمی تواند با فطرت سلیم و صراط مستقیم موافقت داشته باشد.
لذا وقتی رؤسای صوفیّه نمی توانند خود را با دین مبین و روش معصومین(علیهم السلام) تطبیق دهند، با ایجاد تحریف و انحراف در دین، دین را با خود موافق جلوه دهند.
یعنی صوفیّه تابع دین نیستند و نمی خواهند از قرآن و عترت(علیهم السلام) پیروی کنند، بلکه خواهانند هر روز به شکلی، از خواسته نفسانی و هوس های شیطانی خود، به نام دین متابعت نمایند.
به تعبیر دیگر، صوفیّه مثل مارکسیست ها دنبال این هستند که شعار (هدف وسیله را توجیه می کند) را عمل نموده، به نام عرفان و قرب الهی، مکتب توحید را به شرک سامری آلوده سازند.
هدف اینان هدم دین و مبارزه با معصومین(علیهم السلام) طبق پروتکل های یهود و دستورالعلم «کعب الأحبارها» در هر زمان و دوره است.
صوفیّه قرآنی را قبول دارند و سنّتی را می پذیرند که جریان تز، آنتی تز و سنتز در آن راه داشته باشد. پس بهر دوری مرشد و کتابی لازم است، تا مثلاً دعا و ذکر معصومین(علیهم السلام) و ادعیه ی قرآنی را به ذکر (خر برفت و خر برفت) تغییر دهد و به اصالت شکم به نام جهاد با نفس سر و سامانی ببخشد.
سوء استفاده «کعب الأحبار» صوفیّه یعنی «ابن عربی» از آیات قرآن مثل آیه ی شریفه ی:
((وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَ لَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا)) (۶) مشهور است.
«ابن عربی» و قبل از او «حلّاج»، با القاء مطالب خرافی و تبلیغ انسان خدائی یا همه خدائی، زمینه چینی برای الحاد و ماتریالیسم کرده اند.
اینان با نظریه ی وحدت وجود، علم مخالفت با مکتب انبیاء(علیهم السلام) را برداشته و در نتیجه با ستمگران و حکومت های طاغوتی در یک صف قرار دارند.
برخلاف نظر التقاطی ها و مارکسیست ها که می خواهند از سران صوفیّه مثل «حلّاج» مجاهد و انقلابی طرفدار خلق محروم درست کنند، سران صوفیه با ستمگران صفا می کنند، با دیکتاتورها وفا می نمایند، فانی در قدرتمندان و یاور زورگویانند.
شما ببینید «ابن عربی» که نه شیعه است و نه سنّی، بلکه یک وحدت وجودی است که بین نور و ظلمت فرقی قائل نیست، در جنگ های صلیبی یک کلمه علیه ظالم و له مظلوم سخن نگفته است و «عطار نیشابوری» که شهرهای عشق را با اکاذیب و خرافات در «تذکرة الاولیاء» چرخیده، وحدت وجود، او را به مدیحه سرائی ظالم می کشاند و در راه خرافه پرستی به قتل می رسد.
خودخواهی صوفیّه مثل «حلّاج» که خود را خدای خلائق می خواند، بی شباهت به خودخواهی قدرتمندان ستمگر نیست و همین غرور بود که باعث گردید هر روز از خود بتی بسازند و هر لحظه بشکلی مدّعی مقام و شأنی گردند.
می دانید غیر از اینکه صوفیه زمینه ساز ماتریالیسم و یاور ستمگرانند، جادّه صاف کن مبتکران جعل و اهل ادّعا می باشند.
سران بابی ها و بهائی ها اگر چه مأمور صهیونیسم بوده اند، امّا با صوفیّه و اهل خرقه رفاقت تامّه داشته اند.
مطلب دیگر اینست که چرا اگر «حلّاج» انقلابی و مجاهد است، افرادی مثل ماسینیون، مأمور صهیونیسم او را مدح می گوید و شهید می خواند.
از چه تاریخی نرخ شهادت دست صهیونیست ها افتاده است و مگر یهود و عمّال یهود به شاهد و شهید اعتقاد دارند؟
چرا ماسینیون جاسوس فرانسه در بلاد عربیّه، «حلاج» را شهید می خواند. شهیدی که ماسینیون می گوید به چه معنائی است و «حلّاج» شهید چه راهی شده است؟
چرا ماسینیون از امام حسین(علیه السلام) نمی نویسد و چرا مستشرقین از عرفان دعای عرفه سخن نمی گویند؟ و چرا؟
چرا همایش عرفان شرق، بایزید بسطامی را عَلَم می کند مگر شرقی ها با (یزید)ند، مگر واقعه عاشورا و نهضت، هیهات منّا الذلّه در شرق، نورفشانی نکرده است؟
و مگر برگزارکنندگان همایش های صوفیانه، اهل شرق و اهل تشیّع نیستند که فریب غربی ها و مأمورین یهود را می خورند؟
شما را به خدا، آیا این روشنفکری است که بعضی ممدوح «تذکرة الأولیاء» که پر از اکاذیب و جعلیّات است را عَلَم کنند و عَلَم عاشورا را با سخنان صوفیانه و روشنفکر مآبانه تحقیر نمایند؟
آه … که امام حسین(علیه السلام) تا چه اندازه غریب و مظلوم است، عبدالقادر گیلانی که عاشورا روز فرح و شادی می خواند با مسلک و مذهب فاسدش تطبیق دارد، ولی چه باید گفت از عمامه بسر مدّعی تشیّع و شناخت امام، که در جوار مظلوم کربلا، شعر مثنوی می خواند و عاشورا را روز سرور معرّفی می نماید.
این چه گرفتار است که برای نسل جوان ما پدید آمده که هم از ماتریالیست های جیره خوار باید بنالد و هم از عارف نماهای دور از معرفت.
اینان که خود را مبلّغ دین می نامند بیش از دیگران مسئولند، از «میرفطروس» چه توقع که مأموریت خودش را نسبت به استعمارگران در کتاب «حلّاج» ثابت کرده است و بنام روشنفکری از مکتب تاریکی و تباهی یعنی کفر و الحاد جانبداری نموده است.
توقّع از کسانی است که به آیات ذم یهود آگاهند و به تلاش مداوم این قوم محرِّف و منحرف و ایادی آنان مثل صوفیّه و وهابیّه واقفند اما به نام دروس توحیدی، تدریس وحدت وجود می کنند و با اینکه خود را طرفدار وحدت می دانند، خود عامل تفرقه شده اند.
در پایان این بخش، توفیقات روز افزون برای تهیه کنندگان این فصلنامه ی علمی و معنوی، خاصه صدیق معظم آیت الله آقای حاج شیخ علی صافی اصفهانی (دام بقائه)، از خدای متعال خواهانم.
ادامه دارد…
______________________________
پی نوشت ها:
۱- روم: ۳۰٫
۲- امالی صدوق / ۳۲۷ ح ۱۷٫
۳- مائده: ۸۲
۴- درّالمنثور ۸/ ۲۲۹؛ بحارالأنوار (ط ـ بیروت) ۳/ ۲۸۱؛ التبیان فی القرآن ۸ / ۲۴۷
۵- نهج البلاغه، خطبه شماره ۱؛ ترجمه: خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چند گاه، متناسب با خواسته های انسانها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمت های فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهی، حجّت را بر آنها تمام نمایند و توانمندی های پنهان شده ی عقل هارا آشکار سازند.
۶- اسراء : ۲۳٫