اشاره
خدا در دل سودازدگان است بجویـید *** مجویید زمین را و مـپویید سما را
صفا را نتوان دید که در خانه فقر است *** در این خانه بیایید و ببینید صفا را
ای قامت بلند معرفت و ای قاف قله عرفان. تو تا واپسین لحظات زندگی نماز می خواندی و انذار می کردی، تدریس می کردی و در تقویت حوزه های علمیه که مسکن و مدرس امام صادق(علیه السلام) است و رفع مشکلات آن ها کوشا بودی و از کنار افکار پوشالی و کپک زده ی بی مایگان بی ایمانی که عبادات را از واصل ساقط می دانند و با علم مخالفت ورزیده در جهل مرکب غوطه می خورند با بی مهری و بی اعتنایی می گذشتی و با زبان قرآن ((فذرهم فی خوضهم یلعبون)) مرا از آن ها برحذر می داشتی و مدام از علم صحبت می کردی که از اهم موجبات سعادت و کمال است ((بالعلم یعرف الله و یوحد))(۱).
* سؤال
۱ ـ علوم و معارف را از کجا باید گرفت؟
آیت الله صافی(قدس سره): علی(علیه السلام) می فرماید: ((یا کمیل لا تأخذ الاّ عنّا تکن منّا)) یعنی ای کمیل علوم و معارف را از کسی جز از ما اهل بیت کسب نکن تا از ما باشی.
علمی که امام(علیه السلام) می فرمایند. غیر از علومی است که فلاسفه دارند. این علوم را علوم رسمی می گویند و علم رسمی به قول شیخ بهایی:
علم رسمی سر به سر قیل است و قال *** نه از او کیفیتی حاصل نه حال(۲)
طالب علم باید مواظب باشد که این طرف و آن طرف نرود. باید خیلی حواسش جمع باشد، باید سراغ آن ها که «کلامکم نور و امرکم رشد»، آن هایی که هرچه از بیت آن ها و از کانون آن ها صادر می شود همه اش حق محض است وحقیقت و صواب است و هیچ شایبه ی گناه و اشتباه در آن نیست برود. مواظب باشد که سراغ دیگری نرود. باید از اول سراغ آن ها برود و با آن ها ارتباط آموزشی پیدا بکند و الاّ اگر از همان اول، راه را عوضی رفت تا آخر عوضی خواهد رفت:
خشت اول چون نهد معمار کج *** تا ثریا می رود دیوار کج
عالِم باید بداند که علمش را از کجا برداشت می کند. باید مواظب باشد که حرف های دیگران فریبش ندهد، مغرور نشود، نرود از شرق و غرب اخذ مبنا کند و بعد بیاید آیات و روایات را با آن مبانی تفسیر کند. این خودش یک مطلبی است که اهل فضل متوجه آن هستند. گاهی انسان می رود مطلبی را از کتب بیگانگان مطالعه می کند و به حرف آن ها اعتقاد پیدا می کند و بعد می آید کتاب و سنت را مطالعه می کند. یعنی مبنا را از کتاب و سنت برداشت نمی کند، بلکه بر عکس، کتاب و سنت را طوری کش و قوس می دهد که مطابق آن مبنای اخذ شده از کتب بیگانگان شود. باید به چنین شخصی گفت: «این ره که تو می روی به ترکستان است»(۳).
* سؤال
۲ ـ استاد سلوک کیست و شاگرد کدام است؟
کسانی که در مسائل دینی و معارف اسلامی تخصص ندارند، نمی توانند از کتاب و سنت برداشت درست بکنند، باید رجوع کنند به کسانی که ائمه(علیهم السلام) آن ها را معرفی کرده اند [یعنی فقهاء] و آن ها که بعد از ائمه بهترین خلق معرفی شده اند، مطابق حدیث، علمایی هستند که اهل تقوا باشند.
اگر کسی بخواهد راه معنویت و سلوک را طی کند باید سراغ آن هایی که ائمه (علیهم السلام) معرفی کرده اند برود. ما باید نسبت به وظیفه ی خود از همان راهی که خدا و اولیای خدا مقرر فرموده اند شناخت پیدا کنیم. اگر از طریق ائمه وارد شویم از خود آن ها می شویم. حدیث دارد؛ ((لا تأخذ الا عنا، تکن ما))(۴) سراغ کس دیگری نروید، معارف دینی را از ما بگیرید تا به نتیجه برسید. وقتی معارف را از ما گرفتید از خودمان می شوید.(۵)
* سؤال
۳ ـ آیا مکتب فلاسفه می تواند در تربیت انسان ها و تهذیب نفس مؤثر باشد؟
نیروهای ادراکی انسان در این حد نیست که بتواند گلیم خودش را از آب دربیاود. این فکر خامی است که بعضی از فلاسفه کرده اند و به خیال خودشان گفته اند که مثلاً با ورود به علم و حکمت خودمان می توانیم خودمان را اصلاح کنیم، می توانیم با همان علم و حکمت و درک و فهمی که داریم به مقام شامخ انسانیت و به کمال نهایی انسانی برسیم. معلوم شده که این ها صد در صد در اشتباهند. حتی خودشان هم فهمیده اند و از طریق خواب گفته اند که ما از اول تا آخر در اشتباه بوده ایم. خیال می کردیم بدون رجوع به سنت و اهل بیت می توانیم خود را اصلاح کنیم، ولی در اشتباه بودیم.(۶)
اصلاً فرقی که مکتب انبیاء و اولیاء با مکتب فلاسفه دارد، همین است؛ یعنی فلاسفه ـ از صدر تا کنون ـ مکتب هایی داشته اند، همه ی آن ها مکتب اخلاقی دارند؛ مکتب سقراطی، مکتبی است که روی فرمول های علمی، تهذیب اخلاق را تنظیم می کند، با صغرا و کبرا چیدن، مقدمات ترتیب دادن و نتیجه گرفتن روش تهذیب اخلاق را بیان می نماید. به قول بعضی از دانشمندان، اخلاق سقراطی هنوز از داخل مدرسه بیرون نرفته. و جامه ی عمل نپوشیده است فقط بحث است:
پی مصلحت مجلس آراستند *** نشستند و گفتند و برخاستند
به آن صورت بازدهی ندارد. اگر مادری یا پدری بوعلی سینای دهر باشند، افلاطون دهر باشند، تمام فرمول های علمی ـ اخلاقی را بدانند، تمام مقدمات را بدانند، اما عاطفه و محبت نداشته باشند، آیا بدون مهر و عاطفه، نگهداری و تربیت فرزند ـ با آن رنج ها و محنت ها ـ را عملی می سازند؟
عشق مادری، عاطفه و محبت مادری باید باشد تا بچه را به حدّ کمال برساند و رنج ها و مشکلاتی را که در این راه وجود دارد تحمل نماید.
عقل و منطق نقش مهمی در این باره ایفا نمی کنند. باید عواطف در کار باشد، باید محبت باشد. اگر نباشد، فایده ای ندارد. لذا انبیاء عواملی ایجاد کرده اند که مردم به آن ها عشق به ورزند و با محبت تربیت بشوند و آن ها را هم با محبت این ها تربیت کنند.
رسول خدا(صلی الله عللیه و آله و سلم): ((بِالمؤمنین رَئوفّ رَحیم))(۷)، ((رَحمهً لِلعالمین))(۸) بوده است. وجودشان برای تمام ما سوی الله رحمت است، ولی نسبت به مؤمنین رحمت خاصی دارند، رحمت عامّه ی آن ها که شامل همه می شود.
خداوند رحمت عامه دارد، رسول خدا عامه دارد، ائمه هم رحمت عامه دارند، منتهی خداوند رحمتش از خودش است و اینها رحمتشان از خداوند است.
رحمت خاصّه ی آن ها مخصوص مؤمنین است. رأفت و عنایت آن ها به مؤمنین، عنایت خاصی است که غیر رحمت عامّه است. انبیا و ائمه در اعماق قلوب امت خودشان نفوذ می کنند، جایشان در دل مردم است، کاری می کنند که مردم به آن ها عشق به ورزند، علاقه پیدا کنند و با عشق و علاقه سراغ آن ها بروند و از آن ها پیروی بکنند.
دنباله ی محبت، اتباع است، پیروی است.
اگر حقیقتاً در کسی نسبت به شخصی محبت بود، سراغ او می رود، خودش را مشابه او می کند و اگر این محبت به حد اعلاء و عشق برسد دیگر این شخص، نسخه ی دوم او می شود و روشش مثل روش محبوب می شود.
—————————-
پی نوشت ها:
۱- متن مذکور از آیت الله زاده حاج شیخ علی صافی اصفهانی است.
۲- درس های اخلاق و معارف/۴۳
۳- درس های اخلاق و معارف۸۴۶۱
۴- وسائل الشیعه ۲۷/۳۰؛ تحف العقول/۱۷۱
۵- درس های اخلاق و معارف/۸۲۰
۶- درس های اخلاق و معارف/۸۴۴
۷- توبه:۱۲۸؛ نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است.
۸- انبیاء:۱۰۷؛ رحمتی برای جهانیان