اسطوره تحقيق
ویژه شانزدهمین سال ارتحال علامه محقق حاج سید عبدالعزیز طباطبایی یزدی
حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر مهدی پور
اشاره:
استاد محقق حضرت حجت الاسلام و المسلمين مهدي پور اين مقاله را به مناسبت يکمين سالگرد رحلت مرحوم آيت الله سيد عبدالعزيز طباطبايي توسط مؤسسه آل البيت منتشر نمودند و ما آن را عيناً در اينجا به مناسبت شانزدهمين سال ارتحال ايشان تقديم خوانندگان عزيز مي نماييم.
در آستانه يکمين سالگرد رحلت جانگداز استوانه استوار تحقيق و تتبع، اسطوره بي همتاي تلاش و پژوهش، روشني بخش محافل علمي و تحقيقي، صفابخش مراکز پژوهشي معارف الهي، آرام بخش دلهاي مضطرب ارباب قلم، تداوم بخش تلاش هاي روشنگر علامه ها، محقق ها، ميرحامد حسين ها، اميني ها و شيخ آقابزرگ ها: علامه بزرگ، پژوهشگر سترگ، آية الله حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي که با رحلت خود جهان تشيع را بر سوگ نشاند و محافل علمي و تحقيقي را کم فروغ ساخت.
دردا کــزيـن ديـــار غـــم آلــوده، يــار رفــت از ديده روشنايـي و از دل قـرار رفـت
او رفت و نور رفت و صفا رفت و عشق رفت او رفت و سبزه رفت و گل نو بهار رفت
خامه از ترسيم درياي عظمتي که در روح آن بزرگ مرد موج مي زد ناتوان است، که اقيانوس در کوزه جاي نگيرد و آبشار از چشمه ي سوزن نگذرد:
يک دهان خواهم به پهناي فلک تا بگويم وصف آن رشــک ملـــک
ديگر مادر زمان، بزرگ مردي اين چنين جامع فضائل و مجمع کمالات به اين آساني ها در دامن خود نمي پرورد. اخلاق برجسته، شخصيت ارزنده، سيره پسنديده و اوصاف جميله آن فقيد علم و تحقيق در اين صفحات نمي گنجد.
براي درک عظمت محقق طباطبايي دو راه بيش نيست:
۱ـ نقل اوصاف و ويژگي هاي آن رادمرد الهي از زبان دوستان، شاگردان و پرورش يافتگان مکتبش، تا شبحي هر چند ناقص از آن درياي نور در دلها ترسيم گردد.
۲ـ بررسي شخصيت والاي آن بزرگ مرد از لابلاي آثار ارزشمندي که نوشته و از خود به يادگار نهاده است:
انّ آثارنا تدلّ علينا فانظروا بعدنا الي الاثار
نخستين آشنايي اينجانب با محقق طباطبايي(قدس سره)به سال ۱۳۹۷ هجري برمي گردد. در آن سال ها اينجانب در استانبول اقامت داشتم و استاد براي استفاده از آثار خطي کتابخانه سليمانيه به استانبول تشريف فرما بود و در حدود دو ماه از محضر مقدسشان فيض برديم.
چيزي که در آن ايام براي اينجانب بسيار جالب بود تلاش بي نظير و سخت کوشي خستگي ناپذير اين رادمرد بود، که هر روز صبح دو جلد دفتر صد برگ سفيد با خودش مي برد و تا عصر آن دو دفتر را تمام مي کرد و با دستي پر از کتابخانه برمي گشت.
آشنايان با تحقيق در کتب خطي مي دانند که اين کار بسيار طاقت فرسا و اعجاب آميز است، زيرا غالب نسخه هاي خطي به قرون گذشته مربوط مي شود و بسياري از آن ها دچار سوانح مختلفي از قبيل رطوبت، فرسودگي، موريانه خوردگي و … شده اند.
اگر اين استنساخ صرفاً براي استفاده شخصي بود و يا فقط قسمت هاي مورد حاجتش را استنساخ مي کرد مشکل نبود، ولي ايشان اين نسخه ها را براي استناد و استفاده خويش و ديگران انجام مي داد، تا روزي با نسخه هاي ديگر مقابله شود و در مقام تحقيق به آنها مراجعه گردد، و لذا مي بايست همه ي صفحات کتاب را کلمه به کلمه تشخيص داده، روي صفحات دفتر منعکس نمايد و در مواردي که کلمات ناخوانا باشد شکل آن را روي صفحات دفتر ترسيم کند تا روزي با شواهد و قرائن يا استعانت از ديگر نسخه ها حقيقت آن ظاهر شود.
اينجاست که خوانندگان گرامي با حجم کار و ميزان سخت کوشي اين محقق بزرگوار آشنا مي شوند.
هنگامي که کتابخانه تعطيل مي شد به منزل مي آمد، اندکي استراحت مي کرد، آنگاه نوشته هاي خود را يکبار ديگر مورد بررسي قرار مي داد تا اگر چيزي به نظرش برسد پيش از ترک استانبول مراجعه ي مجدد نموده از استواري دست نويس خود مطمئن شود.
روزهاي يکشنبه که کتابخانه تعطيل بود، براي جلوگيري از تضييع وقت به منزل پرفسور گلپنارلي مي رفت تا از کتابخانه غني او استفاده کند و يافته هاي يک هفته را با او در ميان بگذارد و از افکار پر مايه او بهره بجويد.
پرفسور عبدالباقي گلپنارلي محقق بي نظير و سخت کوش شيعه در قرن معاصر بود که در پايتخت خلفاي عثماني بيش از يکصد جلد اثر چاپ شده در دفاع از حريم تشيع از خود به يادگار نهاد.
کتابخانه بسيار باشکوهي در شهر قونيه بنياد نهاد که فهرست مخطوطات آن در چهار مجلد قطور رحلي به چاپ رسيده است.
محقق طباطبايي در مدت اقامت دو ماهه اش در استانبول به قونيه رفته از نسخه هاي خطي کتابخانه عمومي مرحوم گلپنارلي نسخه برداري مي نمود.
پرفسور گلپنارلي نيز به محقق طباطبايي مهر مي ورزيد و نهايت احترام را برايش قائل بود از اين رهگذر با آن کهولت سن از محل اقامت خود در اسکودار (بخش آســيايي استــانبول) به بخش اروپايي مي آمد و در کتابخانه سليمانيه حضور مي يافت تا از نفوذ کلمه خود در کتابخانه استفاده کند، بلکه تسهيلات بيشتري براي محقق طباطبايي منظور گردد.
سرپرست کتابخانه شخص ارزشمندي به نام «معمّر بيک» بود، از شاگردان پرفسور گلپنارلي، او نيز دلش مي خواست که به محقق طباطبايي خدمت کند ولي دستش بسته بود، قوانين دست و پا گير ترکيه به او اجازه نمي داد که از اين کتاب ها به آساني به ايشان ميکروفيلم بدهد. زيرا کتابخانه سليمانيه نيز همانند ديگر کتابخانه هاي مشرق زمين گرفتار کاغذ بازي و قوانين دست و پاگير داخلي است و لذا پژوهشگران به جاي استفاده از ميکروفيلم و فيلمتک ناگزيرند که عمر گرانمايه خود را در سالن هاي کتابخانه در ساعات محدود اداري صرف کنند!!
در اينجا بي تناسب نيست که به چند خاطره تلخ و شيرين خود از کتابخانه هاي شرق و غرب اشاره کنم تا روشن شود که محقق طباطبايي در مطالعات و تحقيقات گسترده اش با چه مشکلاتي دست و پنجه نرم کرده است:
۱ـ در حدود ۲۰ سال قبل براي تأسيس مسجد امام جعفر صادق(علیه السلام) مدتي در برلين غربي به سر مي بردم، همه روزه از کتابخانه سلطنتي برلين استفاده مي کردم که در آن ايام دوازده ميليون جلد کتاب داشت و از قرار مسموع اينک شامل ۱۵۰ ميليون جلد کتاب مي باشد.
در اين کتابخانه بيش از ۴۰۰۰۰ جلد کتاب خطي عربي و بالغ بر ۱۰۰۰۰ جلد کتاب خطي فارسي موجود است.
در هر گوشه اي از اين کتابخانه چندين دستگاه زيراکس قرار دارد که مراجعه کنندگان، کتاب هاي چاپي مورد نظر خود را شخصاً از قفسه ها برداشته و قسمت هاي مورد حاجت را بدون مراجعه به مسئولين کتابخانه زيراکس کنند ولي براي استفاده از کتاب هاي خطي به جهت حفاظت نسخه ها ضوابطي هست و بايد توسط مسئولين عکسبرداري شود.
در يکي از مسافرت هاي بعدي به آلمان تعداد ۱۰ نسخه از کتاب هاي خطي مربوط به حضرت بقية الله(علیه السلام) را انتخاب کردم و براي تهيه ميکروفيلم آنها به مسئول بخش مخطوطات مراجعه کردم، او اظهار داشت که تنها مسئول آشنا به عربي به شهر ديگري براي شرکت در نمايشگاه کتاب مسافرت کرده و روز پنجشنبه مراجعت خواهد نمود.
گفتم: من روز چهارشنبه بليط دارم و عازم ايران هستم، گفت: مانعي نيست، شما ليست کتاب ها را بدهيد تا ميکروفيلم آنها را با پست براي شما ارسال نماييم.
پرسيدم: هزينه اش چقدر مي شود تا تقديم کنم؟ گفت: من اطلاعي ندارم، فاکتور آن را همراه ميکروفيلم ها مي فرستيم.
گفتم: نظر به اينکه کشور ما در اين ايام گرفتار جنگ تحميلي است، ارسال ارز به خارج محدوديت هايي دارد و ممکن است نتوانم به موقع هزينه آنها را بفرستم. گفت: مانعي نيست، پس از خاتمه جنگ مي فرستيد.
او هر قدر وسعت قلب نشان داد من حاضر نشدم، زيرا بيم آن را داشتم که نتوانم هزينه ميکروفيلم ها را بفرستم و ايراني نزد آنها زير سؤال برود.
هنگامي که او امتناع مرا در مقابل اصرار خود مشاهده کرد، گفت: براي حفاظت از نسخ خطي زيراکس کردن از آنها ممنوع است و فقط بايد ميکروفيلم برداشته شود ولي حالا که شما اين قدر به مسائل اخلاقي پايبند هستيد ما استثناءاً به شما زيراکس مي دهيم تا با خودتان ببريد، آنگاه زيراکس نسخه هاي مورد نظر را تهيه کرد و در اختيار اينجانب قرار داد.
۲ـ در فروردين ماه ۱۳۵۸ ش. براي شرکت در سميناري که از طرف رابطه ي شباب المسلم در «پورت اسميت» انگلستان برگزار شده بود به آن سامان رفتم، در ايام اقامتم در لندن به کتابخانه «بريتيش ميوزم» رفتم و با خاطره ي جالبي مواجه شدم که هرگز فراموش نمي کنم:
در يکي از سالن هاي کتابخانه، محلي را براي الصاق نامه هاي مردم، و محلي را براي الصاق پاسخ کتابخانه به آنان اختصاص داده بودند.
در يکي از اين نامه ها خطاب به يک خواننده ي ايراني نوشته بود:
«خواننده ي گرامي يک کتاب فارسي خواسته بوديد که در کتابخانه موجود نبود، براي تهيه ي اين کتاب از کتابخانه هاي لندن کمک خواستيم و چون هيچکدام نداشتند، با رايزن فرهنگي خود در ايران تماس گرفتيم، معلوم شد که خوشبختانه اين کتاب به تازگي تجديد چاپ شده است و در تهران به وفور يافت مي شود، رايزن فرهنگي ما نسخه اي را تهيه و براي ما ارسال نموده است، براي دريافت کتاب يا به کتابخانه مراجعه فرماييد و يا آدرس خود را به ما اطلاع دهيد تا به آدرس شما ارسال نماييم.»
پس از اين دو خاطره ي شيرين از غرب به چند خاطره ي تلخ از شرق اشاره مي کنم:
۱ـ در ايام حج سال ۱۳۵۸ ش. به کتابخانه ي مجهز و با شکوه مکه ي معظمه رفتم و براي استفاده از نسخه هاي خطي به طبقه ي چهارم رفتم، مسئــول بخش خطي پرسيد: چه کتابي مي خواهيد؟ گفتم: مي خواهم فهرست مخطوطات کتابخانه را مطالعه کنم.
گفت: نه هرگز، شما فقط مي توانيد کتاب مورد نظر خود را نام ببريد.
گفتم: ما ساکن مکه نيستيم، حاجي هستيم، مي خواهيم از وقت خود استفاده کنيم و در اين چند روزي که سعادت تشرف داريم از نسخه هاي موجود در کتابخانه آگاه شويم و بهره ببريم. گفت: کدام حرف را مي خواهيد تا فيش هاي آن را بياورم. حرف ميم را انتخاب کردم، برگه هاي ميم را آورد، چند کتاب انتخاب کردم، او فقط يک کتاب آورد و خود بالاي سرم ايستاد.
پس از بررسي نسخه کاغذي در آوردم تا مشخصات نسخه را يادداشت کنم، گفت: نبايد چيزي يادداشت کنيد، فقط مي توانيد بخوانيد و به حافظه بسپاريد! پس از دقايقي نسخه را به او برگردانيدم و نسخه ي ديگري را در خواست نمودم، گفت: امروز همين مقدار بس است، براي استفاده از نسخه ي ديگر فردا تشريف بياوريد.
روز بعد که رفتم، گفت: انشاءالله در سفر بعدي در خدمت شما هستيم.
۲ـ در سال ۱۳۶۵ ش. مشغول تحقيق کتاب غيبت نعماني بودم، نسخه اي از آن در يکي از کتابخانه هاي مهم کشور بود که تاريخ کتابت آن به سال ۵۵۷ هجري مي رسيد. رخت سفر بربستم و راهي آن سامان شدم، پس از بررسي نسخه، ميکروفيلم خواستم، مسئولين کتابخانه گفتند: نظر به اين که اين نسخه بسيار عتيق و با ارزش است بايد هيئت نشر نفايس تصميم بگيرد.
مقدمات اين کار فراهم شد و پاسخ مثبت هيئت نشر نفايس پس از دو ماه به دستم رسيد، ولي گفته بودند: نظر به اين که اين نسخه خيلي عتيق است بايد توليت عظمي نظر بدهند. با کمال تعجب توليت کتابخانه زير دستخط نشر نفايس نوشته بود: «محل نظر و تأمل است»!! شايد خيال کرده بود که مسئله اي پيرامون غسل يا وضو از خدمتشان استفناء شده است.
۳ـ چندي قبل مشغول تحقيق کتاب «غيبت شيخ طوسي» بودم، پس از مقابله ي آن با نسخه هاي موجود در کتابخانه ي آستان قدس رضوي، مطلع شدم که نسخه ي قديمي تري در يکي از مراکز استان هست، رخت سفر بربستم و به آن ديار رفتم.
مسئولين کتابخانه اظهار داشتند که مدير کتابخانه نيست و ما نمي توانيم نسخه ي خطي را در اختيار کسي قرار دهيم.
پس از چندين سفر به آن شهر موفق شدم مدير کتابخانه را در محل کارش ـ نه در کتابخانه ـ پيدا کنم، او نيز اظهار داشت که ما وظيفه داريم اين کتاب ها را محافظت کنيم و لذا نمي توانيم آنها را در اختيار افراد قرار بدهيم.
پس از چندين ساعت بحث و مناقشه حاضر شد که اجازه دهد در داخل کتابخانه از نسخه استفاده کنم، ناگزير چند روزي در آن شهر ماندم و کتاب خود را با آن مقابله کردم.
۴ـ در تمام نسخه هاي چاپي فتوحات مکيه در بخش مربوط به حضرت بقية الله(علیه السلام) تحريفاتي به عمل آمده که در کتاب: «ميلاد نور» متن صحيح آن را درج کرده ايم. چند سال پيش مطلع شديم که يک نسخه ي خطي مربوط به عصر مؤلف در دو مجلد موجود است که يک جلد آن در ايران و جلد ديگرش در شهر «قونيه» مي باشد.
مسئولين کتابخانه از ارائه کتاب امتناع کردند و عذر آوردند که مسئول مربوطه در مسافرت است. چند سال در تابستان به آن شهر سفر کردم تا به کمک يکي از علماي آن شهر توانستم مسئول مربوطه را پيدا کنم و نسخه را رؤيت نمايم. پس از ديدن نسخه معلوم شد که جلد اول است و بخش ۳۶۶ کتاب در آن نيست.
خوانندگان گرامي با مطالعه اين خاطرات تلخ توجه پيدا مي کنند که محقق طباطبايي در طول نيم قرن تحقيق و تلاش، در کتابخانه هاي مشرق زمين با چه مشکلاتي مواجه شده و چقدر خاطرات تلخ و دردناک را در سويداي دل پنهان داشته بود.
در اين جا بايد اشاره کنم که وضع کتابخانه هاي کشور تا حدّي بهتر شده و تسهيلاتي فراهم آمده، گرچه تا رسيدن به حدّ مطلوب صدها فرسنگ فاصله داريم. اين را نيز نا گفته نگذارم که در همين سال گذشته، از يکي از کتابخانه هاي معتبر کشور ۲۴ ورق زيراکس تقاضا کردم با گشاده رويي مرحمت نمودند و وجه بسيار اندکي (۱۵۰۰۰ ريال) دريافت فرمودند!
اينها اشاره اي کوتاه به درد دل اهل تحقيق بود که به بهانه ي يادواره ي محقق طباطبائي قلمي گرديد تا چقدر مقبول افتد و چقدر در دلهاي ظريف مسؤلان کتابخانه ها مؤثر باشد.
در اين جا به ذکر چند نکته از ويژگي هاي محقق طباطبائي اشاره مي کنيم که ورقي از خاطرات آن فقيد بزرگوار است و براي ما الهام بخش و براي خوانندگان ذکر صالحين است و عبادت، و در آستانه ي سالگرد ايشان يا دواره ي عزيز از دست رفته اي است که يادش هرگز از صفحه ي دلها نمي رود:
۱- روزي در خدمت ايشان به اصفهان رفتيم و در منزل دوست مشترکمان محقق گرانمايه به حاج شيخ مهدي فقيه ايماني وارد شديم، عصر به منزل محقق فرزانه، استاد علامه آقاي حاج سيد محمد علي روضاتي رفتيم که هدف از اين مسافرت مشاهده ي نسخه اي در کتابخانه ي معظم له بود.
مدتي در خدمت ايشان بوديم. از هر دري سخن به ميان آمد. بهره ها برديم ولي صحبت از آن نسخه نشد و به محل اقامت خود بازگشتيم.
شب هنگام از استاد علامه پرسيدم که چرا نسخه را مطالبه نفرموديد، فرمودند: ايشان چيزي نفرمود من هم تأدب نمودم.
روز دوم به همين منوال گذشت.
رعايت اين همه نکات ظريف اخلاقي براي من شگفت انگيز بود.
روز سوم حاج آقاي روضاتي خطاب به اين کمترين فرمودند: شما مخزن کتاب هاي ما را ديده ايد؟ گفتم نه، فرمودند: مايل هستيد؟ گفتم بسيار مشتاقم.
آن گاه به مخزن کتابها رفتيم و کتابخانه ي با ارزش و منحصر به فرد ايشان ـ از جهت اشتمال بر نسخ نادره ـ را رؤيت نموديم، در اين اثنا حاج آقاي روضاتي نسخه اي را از قفسه بيرون کشيدند و به محقق طباطبائي داده
فرمودند: شما فرموده بوديد که مي خواهيد اين نسخه را ببينيد.
در تحرير کتابهاي ارزشمند الغدير، الذريعه و معجم رجال الحديث، محقق طباطبائي با مؤلفين بزرگوار آنها همکاري داشت و موارد فراواني از کتابخانه ها تهيه کرده و در اختيار آنها قرار داد ولي هرگز مايل نبود در اين رابطه سخن بگويد و سهم وافري را که در اين آثار جاويد داشت به نام خود ثبت کند، بلکه ترجيح مي داد که همه ي شايستگي ها به نام مؤلفين گرانقدر آنها ثبت شود.
محقق طباطبائي ساليان درازي تلاش کرده، کتاب بسيار نفيس «عقد الدرر» را تحقيق نمودند، هنگامي که آيت الله کلباسي نسخه آن را از برلين تهيه کرده، به قاهره بردند و توسط برخي از اساتيد دانشگاه الازهر آن را تحقيق و منتشر نمودند، محقق طباطبائي از چاپ و نشر اثر خود امتناع کردند تا کار ايشان کم فروغ نشود و تا پايان عمر شريف خود آن را منتشر نکردند.
يکي از افراد آشنا با قلم که حوصله ي کار تحقيقي و شايسته را نداشت و کتاب هايي را به اصطلاح تحقيق و منتشر کرده بود، در هر مجلسي نسبت به محقق طباطبائي اهانت و بي ادبي مي کرد اما هرگز ديده نشد که محقق طباطبائي مقابله به مثل کنند، بلکه در مواردي از آثار ايشان نام برده، اداي احترام نموده، حتي به نقاط ضعف آن نيز اشاره نفرموده است.
هرگز ديده نشد که محقق طباطبائي از يک اثر خود ستايش کند يا در اهميت آن سخن بگويد، در حالي که همه ي آثار او تحسين برانگيز بود و در سطح عالي تحقيق قرار داشت.
محقق طباطبائي مي دانست که اين کمترين، کتابچه اي به عنوان «کتابنامه حضرت مهدي(علیه السلام)» در دست تأليف دارم، از اين رهگذر هرگاه نسخه ي جديدي از کتاب هاي مربوط به آن حضرت به دستش مي رسيد، بلافاصله مشخصات آن را در اختيار نگارنده قرار مي داد، حتي نسخه هاي دستنويس خود را بدون هيچ محدوديتي در طبق اخلاص نهاده و کريمانه در اختيار اين و آن قرار مي داد.
در هر گوشه اي از جهان کنگره اي به نام يکي از شخصيت هاي اسلامي و يا مناسبت هاي اسلامي برگزار مي شد، از راهنمايي هاي اين رادمرد الهي برخوردار بود.
محقق طباطبائي حافظه اي بسيار قوي داشت، سرآغاز بسياري از کتابها را در بايگاني حافظه اش جاي داده بود، از اين رهگذر به هنگام نسخه شناسي تا چند سطر از آغاز کتابي را مي خواند نام کتاب و مؤلف آن را از کامپيوتر خدادادي خود استخراج مي کرد.
محقق طباطبائي کتاب هاي تکراري خود را به آستان قدس رضوي اهداء مي کرد.
کتابخانه ي آن عزيز از جامعترين کتابخانه ها بلکه جامع ترين کتابخانه خصوصي به شمار مي آمد و همواره هر کتابي در هر گوشه اي از جهان به صورت تحقيقي منتشر مي شد، اولين کسي که در ايران مطلع مي شد محقق طباطبائي بود و غالباً اولين نسخه اش به دست ايشان مي رسيد.
در يکي از مسافرت هايم به آلمان مطلع شدم که فهرست کتاب هاي خطي عربي کتابخانه ي سلطنتي برلين تجديد چاپ شده و آن را به قيمت ۱۲۰۰ مارک مي فروشند، برايم مقدور شد که يک دوره بخرم ولي آدرس محل فروش آن را تهيه کردم پس از مراجعت به خدمت مرحوم آيت الله مرعشي تقديم نمودم تا براي کتابخانه ي عمومي خود تهيه کنند اظهار عدم تمکن نمودند، ولي به مجرد اين که اين بزرگوار مطلع شدند بلافاصله اقدام کردند و يکدوره براي کتابخانه ي خود تهيه فرمودند.
محقق طباطبايي براي شرکت در نمايشگاه کتاب به دمشق رفته بود، ملاحظه کرد که يک جلد از قسمت هاي منتشر نشده ي «تهذيب الآثار» چاپ و منتشر شده، يک نسخه از آن را با قيمت بسيار بالا تهيه کرده بود تا دوره ي اين کمترين کامل گردد، زيرا مي دانست اين جانب مجلدات قبلي را از مکه معظمه تهيه کرده بودم و مي دانست که طبعاً براي تهيه ي اين جلد راهي ندارم.
علامه اميني در وصيت نامه ي خود از محقق طباطبائي و تني چند از محققان ديگر نام برده و از آنها خواسته که مجلدات بعدي «الغدير» را تهيه و تنظيم کنند(۱) از اين رهگذر محقق طباطبائي سالها منتظر ماندند که فرزندان برومند علامه اميني اين کار را شروع کنند و ايشان نقش خود را ايفا کنند، هنگامي که از آنها خبري نشد خود به تنهايي کار را شروع کردند و گامهاي برجسته اي برداشتند.
علامه فقيد آيت الله حاج سيد محمد کاظم قزويني قدس سره هنگامي که مؤسسه ي امام صادق(علیه السلام) را بنيان نهاد و گروهي از فضلا را براي فيش برداري هاي لازم براي نگارش مجموعه ي عظيم (موسوعة الامام الصادق(علیه السلام)) گرد آورد، به مقداري کتاب نياز پيدا کرد که از کتابخانه هاي دوستان عاريت بگيرد و بعد از فيش برداري بر گرداند، به يکي از فضلاي حوزه مراجعه نمود و مشکل خود را بازگفت، او پاسخ داد: آنچه در کتابخانه ي من موجود است در اختيار شماست جز اين که من با خود پيمان بسته ام که کتابي را بيرون ندهم، شما هر وقت نياز داشتيد تشريف بياوريد اين جا و کار خود را انجام دهيد.
حاج آقاي قزويني که آقا و آقا زاده بود و هرگز از کسي تقاضايي نمي کرد بسيار متأثر شد که چرا مشکل خود را به چنين فردي گفتم و چرا از صاحب کار نخواستم، آنگاه بعد از نيمه شب برخاسته به ذيل عنايت امام به حق ناطق جعفر صادق(علیه السلام) متوسل شد که آقا ما را در تهيه و تحرير کتاب شما راهي بس دراز در پيش داريم، اگر در گام هاي نخستين با چنين افراد و چنين مشکلاتي مواجه شويم، اين کار هرگز جامه عمل نخواهد پوشيد و لذا من آنچه مورد نياز است از شما مي خواهم و هرگز به شخص ديگري مراجعه نخواهم کرد.
بامدادان به مؤسسه ي امام صادق(علیه السلام) تشريف مي برند در نخستين لحظات ورودشان محقق طباطبايي از راه مي رسند و مي فرمايند يکي دو نفر را بفرستيد اين کتابها را بياورد.
مشاهده مي فرمايند محقق طباطبائي تعداد ۲۵۰ مجلد از کتابهاي مورد لزوم را از کتابخانه ي خود جدا کرده و با تاکسي تلفني تا درِ مؤسسه آورده است، سر بر خاک نهاده خداي را شکر گفته از عنايات حضرت صادق(علیه السلام) سپاسگذاري مي کنند.
علامه قزويني اين مطلب را با شور و شوق زايد الوصفي مي گفت، اشک در ديدگانش حلقه مي زد، از سماحت بي نظير محقق طباطبائي ستايش مي کرد و از حافظه ي عجيب ايشان تعجب مي کرد که چگونه با يک نگاه سطحي به کتابخانه ي ما در خاطرش مانده که چه کتاب هايي داريم و چه کتاب هاي مورد لزوم ماست.
اين جهت قضيه هم مهم است که محقق طباطبائي همه روزه به اين کتابها مراجعه داشت و لذا بيرون بردن ۲۵۰ مجلد کتاب براي مدتي طولاني در کارهاي ايشان خلل ايجاد مي کرد ولي سماحت بي نظير آن بزرگمرد به او اجازه نمي داد که روي اين طرف قضيه تفکر کند.
آخرين ديدار:
آخرين ديدار نگارنده با محقق طباطبائي شب ششم ماه مبارک رمضان ۱۴۱۶ هـ يعني يک شب قبل از ارتحال جانگداز آن راد مرد الهي بود.
در آن شب بسيار شاداب و با نشــاط بود و ابــراز مي کرد که دوران نقاهت ســپري شده و حالش براي تحقــيق مساعد است و مي تواند شب هاي ماه رمضان همانند سال هاي قبل از کسالت تلاش کند.
تصادفاً در همان شب از بي وفائي دنيا صحبت مي کرد و مي گفت:
من سه کار مهم در دست دارم که هر يک از آنها ۲۰ سال عمر مي خواهد تا به حد کمال مطلوب برسد و طبعاً من بعد از اين، شصت سال ديگر زنده نيستم که اميدوار باشم اين سه کار علمي به آخر خواهد رسيد، لذا تصميم گرفتم که فقط يکي از آنها را دنبال کنم، تا اگر اَجل مهلت دهد آن را به پايان برسانم، پيدا بود که مي خواست مستدرک الذريعه را انتخاب کند.
بعد از نيمه شب بود که به منزل برگشتم، تصادفاً همان شب تا وقت سحر سه بار تلفن کردند، زيرا در آن روزها روي ترجمه ها و شروح «صد کلمه» اميرالمؤمنين(علیه السلام) تحقيق مي کردند.
در آن شب سه مورد از شروح ترکي آن را يادداشت کرده بودند و شرح حال مؤلف آنها را در کتاب هاي فارسي و عربي نيافته بودند، از اين رهگذر به اين کمترين امر فرمودند که شرح حال مؤلفين آنها را از کتابهاي «قاموي الاعلام» شمس الدين سامي افندي، «مؤلفين عثماني» محمد طاهر افندي و ديگر منابعي که به ترکي استانبولي در اختيار داشتم تهيه و به هنگام سحر تلفني به محضرشان تقديم کنم.
کتابخانه ي ايشان با اين که بسيار گسترده بود ولي فضاي بسيار کوچکي داشت با پله هايي زياد. از اين رهگذر چند بار به حقير فرموده بود که اگر در اطراف منزل شما خانه ي وسيعي در معرض فروش هست به من اطلاع دهيد. تصادفاً همان شب نيز بر آن تأکيد فرمود.
هرگز تصور نمي رفت که اين آخرين ديدار باشد و براي هميشه جاي ايشان در محافل علمي و تحقيقي خالي بماند.
او رفت و از پله ها و تنگناها راحت شد ولي دوستان، شاگردان و دلدادگان خود را در سوگي عميق و طولاني به بلنداي عمرشان فرو برد.
در تشييع جنازه ي آن فقيد سعيد صدها تن ارباب قلم و تحقيق از حـوزه ي علميه ي قم، تهران، اصــفهان، مــشهد و ديگر شهــرستان ها حضور داشــتند و چون فرزنــدي پدر از دست رفت داده اشک مي ريختند.
محقق فرزانه علامه گرانمايه آيت الله حاج سيد محمد علي موحد ابطحي از مسجد امام حسن عسکري(علیه السلام) تا صحن مطهر کريمه ي اهل بيت حضرت معصومه سلام الله عليها با صداي بلند اشک مي ريخت.
بعدها که به خدمتشان رسيدم فرمود:
من افراد برجسته ي فراواني ديده ام که مرگشان براي حوزه ي علميه ضايعه بود، ولي مرگ دو نفر بسيار مرا بيتاب نمود: سيد عبدالرزاق مقرم و سيد عبدالعزيز طباطبائي. آنگاه فرمود: تا مرحوم مقرم زنده بود، فضلاي نجف راحت بودند و مي دانستند که در شهري زندگي مي کنند که مردي محقق با کوهي از معلومات در گوشه ي خانه اش نشسته و هر لحظه حاضر است محققين را راهنمــايي کند و مشکـلات اهل تحـــقيق را حل نمايد. در قــم نيز تا آقاي سيد عبــدالعزيز طبــاطبائي زنده بود، اهل تحقــيق مي دانستند در زير آسمان شهري زندگي مي کنند که در هر بُعدي از ابعاد مختلف مسائل اسلامي مشغول تحقيق باشند، در هر موردي که با مشکل مواجه شوند، استاد راهنمائي در آن شهر در گوشه ي خانه اش نشسته که در هر لحظه از لحظات شب و روز مهياست تا مشکل آنان را بدون هيچ منتي با يک تلفن حل کند. در اين زمينه اگر بخواهيم سخن بگوييم، مثنوي هفتاد من کاغذ شود، لذا به ذکر يک خاطره بسنده مي کنم.
يکي از محققين پر طنطنه ي حوزه(۲)که در سطح کشور دلهائي را به سوي خود جذب کرده با يک نسخه ي خطّي مواجه مي شود که روي آن کلمه ي «فخر رازي» خوانده مي شد، او به تصور اين که اين کتاب از فخر رازي معروف است، آن را بررسي کرده و بسيار پرمحتوا يافته بود. چون در اين کتاب مطالب فراواني راجع به اهل بيت عصمت و طهارت(علیه السلام) بود، آن را دليل تشيع فخر رازي پنداشته بود و به همين دليل به تحقيق آن پرداخته، مدت مديدي از وقت با ارزش خود را در اين راه صرف کرده آن را مهياي چاپ نموده بود.
يکي از فضلاي حوزه گزارش اين کار را به محقق طباطبائي داد، استاد بدون تأمل و مراجعه پرسيد: «فخر رازي» يا «مظفررازي»؟ هنگامي که اين سخن در محضر آن محقق گرانمايه(۳ )مطرح شده بود يک بار ديگر روي صفحه ي اول نسخه اش دقيق شده بود و ديده بود که روي صفحه ي اول نوشته شده: «ابوالمحامد مظفر رازي» ولي چون صدها سال از تأليف آن گذشته بود، حروف کمرنگ و ناخوانا شده بود.
امشب دقيقاً چهل روز به سالگرد آن فقيد سعيد مي مانده است و ما هنوز در سوگ آن فقيد علم و تحقيق سوگواريم. خدا را به احترام مـــبعوث امشـب حضرت رسول اکرم(صلوات الله علیه و آله) مي خوانيم که بر علو درجاتش بيافزايد و به فرزندان و شاگردانش توفيق عنايت کند تا تلاش هاي او را به ثمر برسانند و راهش را تداوم بخشد.
شب ۲۷ رجب ۱۴۱۷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
۱- مجله ي زائر، مهرماه ۱۳۷۴
۱- آقاي حسن زاده ي آملي
۲- همان