اعجــــاز قـــرآن
آیت الله میرزا مهدی اصفهانی
توسط دکتر حاجی اسمـــاعیلی
اشاره:
اين مقاله مربوط شخصي به نام افسر از شاهزادگان قاجار است که توسط آقاي دکتر حاجي اسماعيلي استاد دانشگاه اصفهان به دارالصادق اصفهان ارسال شده است.
* * * *
آقاي عبدالله واعظ يزدي در كتاب معارف القرآن (حجة البالغة) خويش، جلد اول، تاريخ (۱۳۴۱) ابتدا در مقدمه در طريقهي آشناييشان با آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني مينويسند:
«سي و پنج سال قبل، از يزد عازم مشهد مقدس شدم و به عتبه بوسي حضرت ثامن الحجج(علیه السلام) مشرف گرديدم و سعادت درك محضر علماء اعلام و دانشمندان عظيم الشأن مخصوصاً مربي بزرگ مرحوم آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني نصيب گرديد و عمده جهت توقف حقير در مشهد مقدس دو امر بود؛ يكي جوار مقدس ثامن الائمه روحي له الفداء و ديگر محضر پر نور آن بزرگوار كه مصداق واقعي اين حديث شريف بود؛ «قال الحواريون يا روح الله من نجالس قال امام(علیه السلام) من يذكركم الله رؤيته و يزيد في علمكم منطقه و يرغبكم في الآخرة عمله.» به راستي گفتار و ديدار و كردار آن بزرگوار خوابها را بيدار ميكند. اينك مقدار مختصري از آن چه از محضر آن مرحوم آموختم در اين كتاب به يادگار گذاشتم.»(۱)
سپس مؤلف در صفحهي ۵۸ همين كتاب در ذيل وجه اعجاز قرآن مينويسد:
«و لكن عمده اعجاز همان است كه استاد بزرگوار شيخ الاسلام نايب الامام، عالم عامل رباني، مولانا ميرزا مهدي اصفهاني(قدس سره) بيان ميفرمود.» اينك عين سؤالي كه در اين موضوع از آن جناب شده و جوابي را كه ايشان نوشتهاند از كتاب «نبوة القرآن» تأليف شيخنا العلامه مولانا شيخ مجتبي قزويني متعنا الله بطول بقائه مينگاريم.
سؤال:
وجوه عديدهاي مفسرين در باب اعجاز قرآن نوشتهاند، نظر جناب عالي در اين باب چيست(؟) چند وجه آن را مناسب ميدانيد(؟) و كدام را بر ديگري ترجيح ميدهيد(؟) مرقوم فرماييد آيا هيچ يك از ائمهي دين مبين به هيچ يك از اين وجوه استدلال جستهاند يا خير؟ ـ امضاء افسر ـ
جواب: «بسم الله الرحمن الرحيم و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم». با كمال احترام به عرض ميرساند جواب سؤال مرقوم را قرآن مجيد تصريح فرموده است و حملهي علم قرآن هم در كلمات و بيانات خود تلويح و تصريح مطابق با صريح قرآن فرمودهاند.
پس جواب سؤال مرقوم، به اين عبد عاجز مربوط نيست. خود كتاب مقدس و عالمين علوم آن در زمان صدور قرآن الي يومنا هذا و ما بعده من الايام جواب فرموده، فقط اين اعجاز تذكر به جواب آنها ميدهم، و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه انيب.
قرآن اگر چه فصاحت و بلاغتش در اعلا درجه است و جاي شبهه و انكار نيست لكن، در آيات كريمه و بيانات حملهي علم و ائمهي دين (علیهم السلام) اسمي از حيث فصاحت و بلاغت برده نشده است. از اول تا آخر قرآن يك آيه نيست كه تحدي به قرآن از حيث فصاحت و بلاغت فرموده باشد، و لكن در آيات كثيره، «الذي بين يديه و تفصيل الكتاب لاريب فيه من رب العالمين ام يقولون افتريه قل فأتوا بسورة من مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين، بل كذبوا بما لم يحطيوا بعلمه و لما يأتهم تأويله كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين»،
صريح آيه ي مباركه تحدي به سورهي قرآن است كه، مثل او را بياوريد بعد استدراك فرموده كه اينان به مثل نميكنند بلكه تكذيب ميكنند، زيرا كه احاطه به علم او ندارند.
اين است تحدي به قرآن، تصريح آيات كريمه و آيات ديگر كه به طور اطلاق تحدي فرموده منزل به اين جهان است كه در اين آيات تصريح شده است.
مثل قول خداي تعالي «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا» و امثال آن.
به علاوه شاهد يقيني كه آيات مطلقاً تحدي به همين جهات ميباشد. اين است كه، در آيات بسياري كه بعضي از آنها ذكر شد توصيف كرده قرآن را به علم و حكمت و برهان و بصائر و هدايت و نور و روح و خارج كنندهي از تاريكيها به نور و روشني، و بهترين معرفي اين بود كه فرمود، قوله تعالي «بل هو آيات بينات في صدور الذين اوتوا العلم» پس قول خداي تعالي «فأتوا بسورة من مثله» يعني «بمثل هذا العلم و الحكمة و النور و الروح و الهداية الالهية و البرهان و البصائر»؛ و بديهي است بايد قرآن را به خود تفسير كرد نه به خيالات و حدسيات بشري «و الحمدلله كما هو اهله»، كه خود قرآن مجيد جواب سؤال فوق را فرموده، محتاج به جواب ديگران نيست و وجه تحدي و اعجاز خود را صريحاً بيان فرموده است و هم چنين در روايات بسياري از ائمه دين(علیهم السلام) ـ كه جملهي علوم قرآنند ـ بيان فوق را مطابق با قرآن مجيد به طور تفصيل بيان فرمودهاند؛ مراجعه فرماييد و مخصوصاً خطب و كلمات حضرت ختمي مرتبت و باب مدينهي علم، رسول خدا(صلی الله علیه وآله)؛
پس جواب سؤال فوق تمام و واضح است، لكن سؤال ديگري از اين جواب توليد ميشود كه علوم قرآن در مقابل فلسفهي بشر كدام است؟ و معني تعجيز بشر از اينان به مثل علوم چيست؟
بلي! اين سؤال مورد دارد لكن جواب از اين سؤال متوقف بر بيان يك دوره معارف و علوم فلسفه و عرفان و قرآن است، ناچار محتاج به بيان مشافهه و حضوري يا نوشتن به نحو تفصيل و مراجعه به مدارك است. اجمالاً ولي جواب به نحو اشاره اين است: معارف و علوم بشري منقسم به دو قسمت و دو طريق است؛ يكي برهان و ديگري عرفان. يعني شهود و عيان و شكي نيست كه در هر دو طريق ميزان تام و تمامي براي تميز حق از باطل نيست، زيرا كه در مسائل فلسفي برهاني كه نتيجهي يقين به مواقع باشد وجود ندارد، و شاهد يقيني بر اين بيان اختلاف بزرگان بشر در مسائل فلسفي است، اهل اطلاع ميدانند مسئلهاي از مسائل فلسفي چه در الهيات و چه در طبيعيات نيست كه مورد اختلاف نباشد چنان چه ارسطو ميگويد: در الهيات راه يقين نداريم، نهايت امر، اخذ با حري واليق است، و اما عيان و شهود طريق امتياز حق از باطل ندارد و مكاشفين در قسمتي از مطالب مهم با يكديگر اختلاف دارند و يكديگر را تكذيب ميكنند.
بديهي است آيات قرآن مطابق حكم عقل فطري كه اختلاف در آن نيست ميفرمايد تصديقي يا انتقادي از معارف بشري ننمايند، لذا قرآن مجيد تحدي فرموده به همان صفاتي كه قرآن را به آن صفات در آيات بسياري معرفي كرده؛ قرآن يعني علم است در مقابل جهل بشر، هدايت الهيه است در مقابل گمراهي و ضلالت بشر، حكمت است در مقابل خيال بافي بشر، نور است در مقابل ظلمت توهمات بشري، برهان است در مقابل هذيان بشر، روح است در مقابل بيحقيقتي گفتههاي بشر، بصائر است در مقابل كوري دل بشر.
به اين صفات جليه تحدي و معارضه كرد با افهام و فلسفهي بشري از اول ظهور دانش بشري تا به آخر الدهر و به نداي بلند به تمام مسامع رسانيد كه من مخرج از ظلمات به نورم. من مايهي حيات علمي بشرم و من هدايت قويمهي الهيهام، که مردم شروع به طعن كردند؛ گاهي گفتند: «ان هذا الاساطير الاولين»، جايي ديگر گفتند: «ان هذا الا افك افتري و اعانه عليه قوم آخرون»، و نيز گفتند: «وقالوا اساطير الاولين اكتبتها فهي تملي عليه بكرة واصيلا»، موضع ديگر گفتند: «ان هذا الا افك قديم».
و معلوم است كه طعن طاعنين راجع به معارف و علوم و سخنان حكمتي كه قرع سمع آنها ميكرد بود، نه مسئلهي فصاحت و بلاغت. زيرا رواج فصاحت در عهد حضرت رسول بود نه قرون سابقهي قديم و اساطير اولين، يعني كليهي طعن جامعش به صريح آيات اين بود، كه اين سخنان سابقين را نشانهي نبوت قرار داده لهذا قرآن مجيد جداً انكار اين فرموده، و فرمود: سخنان قديم نيست بلكه سخنان تازه است. يعني علوم و معارف تازه در قبال علوم و معارف كهنه بشري آورده.
فقط حديث در صريح لغت عرب به معني «تازه» است، قوله تعالي «افبهذا الحديث انتم مدهنون» يعني، علوم جديد در مقابل علوم قديمهي معهوده، قوله تعالي «فباي حديث بعدالله و آياته يومنون»، قوله تعالي؛ «فذرني و من يكذب بهذالحديث سنستدرجهم من حيث لايعلمون»، قوله تعالي «الله نزل احسن الحديث كتاباً متشابهاً مثاني تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم الي ذكرالله ذلك هدي الله يهدي به من يشاء»
ميفرمايد: بلي! قرآن تازه است و بهترين تازههاست كه بشر را تكان ميدهد و ميلرزاند، پس از آن كه بيان ميفرمايد كه قرآن اقتباس و تقليد از علوم كهنهي خيالي بشر نيست، بلكه در قبال آنها علوم و معارف تازه است، و در مقام تحدي و معارضه ميفرمايد: «فليأتوا بحديث مثله ان كانو صادقين»، اين آيهي مباركهي صريح است كه تحدي به علوم و معارف جديدهي غيرمعهوده است، و در آيهي ديگر به هدايت قرآن كه عين علوم و معارف است تحدي فرموده، زيرا كه بديهي است شخص گمراه را به غير از راه علم و معرفت وارد نمودن به طريق و راه ممكن نيست،
قال جل جلاله: «فلما جائهم الحق من عندنا قالوا لولا اوتي مثل ما اوتي موسي اولم يکفروا بما اوتي موسي من قبل قالوا سحران تظاهرا و قالوا انا بكل کافرون قل فأتوا بکتاب اهدي منها اتبعه ان کنتم صادقين»، اين آيه صريح است در تحدي به قرآن از جهت هدايت و علم قرآن. در آيهي ديگر صريحاً تحدي به علم قرآن فرموده: قال جل جلاله؛ «ما كان حديثا يفتري و لكن تصديق» نور و روح و سرمايهي هدايت معرفي شده، به همين مقدار از نقل آيات مباركات اكتفا ميشود.
از مجموع آيات استفاده شد كه قرآن مجيد علوم و معارف و حكمتي است كه بشر را به بينه و برهان بصيرت می دهد ،و از تاريکي جهل و ناداني به روشنايي علم و دانايي سوق دهد، امراض قلبي را شفا بخشد و پند و اندرز و نوري است كه هر پوشيده را ظاهر سازد و روحي است كه مايهي حيات دل است. آيا اين صفات مصرحهي در قرآن به غير از علم و حکمت و معارف، معني ديگري دارد؟! با اين كه در هر يك از آيات مباركه تصريح به هر يك از آنها شده است.
پس نتيجه اين شد كه قرآن يعني علم و حكمت و معارف الهي و فصاحت و بلاغت آن كه در اعلا درجه است. بالاترين لباس زيبايي است كه بر قامت علوم و معارف الهي پوشانيده و لكن تحدي به علوم و معارف است، نه به فصاحت و بلاغت.
زيرا كه تحدي به فصاحت و بلاغت در مقابل شعر امري القيس و لبيد و صاحبان قصائر سبعهي معلقه و احزاب آنها است.
لكن كمال احتياج بشر به علوم و معارف الهيه و ترقي علوم و معارف بشري از زمان حكماء يونان الي زماننا هذا و الي آخر الدهر كه روز به روز سخنهاي مختلف و مذاهب متشتت از بشر ظهور مييابد، با نهايت وضوح به ما ميفهماند كه بزرگترينشان پيغمبر خاتم(صلی الله علیه وآله) همانا معارضهي به علوم و معارف و حكم است در مقابل علوم بشري، نه معارضه با امرء القيس و امثال او در امر فصاحت و بلاغت، و تحدي و تعجيز بشر به کسوت الفاظ قرآن براي شخص خاتم الأنبياء(صلی الله علیه وآله) با علوم و معارفي كه قرآن خود را به آن معرفي كرده تنزل رتبهي حضرت خاتم(صلی الله علیه وآله) و قرآن مجيد است و نسبت نقض و ظلم است كه قرآن به حقايق و علوم خود در مقابل علوم مختلفهي بشر من اول ظهور العلم الي يومنا هذا تحدي نكند و فقط به قسمت فصاحت اكتفا كند، در قبال چند نفر فصيح و بليع، بنابر اين متحدي به فصاحت نيست.
اگرچه عرب از اتيان به مثل فصاحت قرآن هم عاجز بودند، بلكه متحدي چنان چه صريحاً در آيات خواهد آمد، همانا علوم و معارف و حكم است در مقابل كل بشر.
زيرا كه در ششصد سال قبل از ميلاد مسيح(علیه السلام) اكسيوفان حكيم استاد برمانيوس حكيم، كل كائنات را يك جوهر اصلي و آن را خدا دانست و پلوش حكيم در چهارصد و هفده سال قبل از هجرت، قائل به وحدت انسان كامل با خداي بي چون بود.
پورفيز حكيم در سيصد و هيجده سال قبل از هجرت، قائل به وحدت وجود بوده، فيثاغورث ترويج تصوف ميكرده، ديگراني از حكماي يونان و اطباء مثل جالينوس و ساير فلاسفهي الهي و طبيعي چنان چه تاريخ نشان ميدهد، در رشتهي معارف بشري مذاهبي اختراع و گمان كرده تا امروز هنوز بشر به آن مطالب سرگرم است و نداسنتند كه منزلگه مقصود كجاست؟!!
بنابر اين پيغمبري كه خود را خاتم انبياء معرفي فرموده و خداي بيهمتا او را بر تمام عالميان و كافهي ناس مبعوث فرموده با سابقهي حكمت و معارف يونان و ساير فرق عالم ،چگونه ممكن است خدايي را كه بشر به فطرت اوليهي خود پي او ميگردد و ميخواهد به هر وسيلهاي او را پيدا كند، آن خدا و اين پيغمبر به كلي ساكت باشند و هيچ گونه قرآن را به اوصافي توصيف فرموده كه تمام آن اوصاف امتياز قرآن را معين ميكند، و بعد تحدي و وجه عجز بشر را كه در قرآن تصريح شده بيان ميفرمايد و جاي بيان براي ديگران نگذاشته.
يكي از آن اوصاف به صريح آيات كثيره هدايت است و ديگري حكمت، و ديگري علم و ديگري برهان و بصائر و شفاء و روح و پند و اندرز، و نور و بينات،اما هدايت در آيات بسيار ذكر شده است كه بعضي از آنها از باب حمل مصدر بر ذات كه مفيد اتحاد است فرموده، قوله تعالي؛ «الم، ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين» و قوله تعالي؛ «هذا هدي»، و قوله تعالي؛ «هذا هدي الله» در هر سه آيه، قرآن نفس هدايت است و قوله تعالي؛ «انا سمعنا قرآناً عجباً يهدي الي الرشد»، و قوله تعالي؛ «و يري الذي اوتو العلم الذي انزل اليك من ربك هوالحق و يهدي الي صراط العزيز الحميد»، و قوله تعالي؛ «ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم»، در اين سه آيه به هدايت به رشد و به راه خدا كه تمام معارف الهي در آن درج است تصريح ميفرمايد،
و قوله تعالي؛ «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان»، در آيه ميفرمايد كه، قرآن نفس هدايت و دليلهايي است و فارق حق از باطل ميباشد، و اما حكمت و علم و قوله تعالي؛ «ذلك مما اوحي اليك ربك من الحكمة» و قوله تعالي؛ «و لقد جئناهم بكتاب فصلناه علي علم هدي و رحمة لقوم يؤمنون»، قوله تعالي؛ «و اذكر و انعمة الله عليكم و ما انزل عليكم من الكتاب و الحكمة»، قوله تعالي؛ «بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه»، قوله تعالي، «هوالذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين»، قوله تعالي؛ «و لئن اتبعت اهوائهم من بعد ما جائك من العلم انك اذا لمن الظالمين»، قوله تعالي؛ «و لئن اتبعت اهوائهم من بعد ما جائك من العلم ما لك من الله من ولي و لا واق». در اين آيات و آيات بسياري تصريح شده كه قرآن علم، حكمت و هدايت است.
قوله تعالي؛ «قد جائكم برهان من ربكم و انزلنا اليكم نورا مبينا»، قوله تعالي؛ «هذا بصائر من ربكم و هدي و رحمة»، قوله تعالي؛ «هذا بصائر منا هدي و رحمة»، قوله تعالي؛ «فآمنوا بالله و النور الذي انزلنا»، قوله تعالي؛ «قد جائكم من الله نور و كتاب مبين يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الي النور باذنه و يهديهم الي صراط مستقيم»، قوله تعالي؛ «قد جائكم موعظة من ربکم و شفاء لما في الصدور، و هدي و رحمة لقوم يؤمنون»، قوله تعالي؛ «قل هو للذين آمنوا هدي و شفاء»، قوله تعالي؛ «كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور»، قوله تعالي؛ «بل هو آيات بينات في صدور الذين اوتوالعلم».
در اين آيات، قرآن معرفي شده به برهان و بصائر، بينات و نور و مخرج از ظلمات به نور و شفاء و پند و اندرز و هدايت.
قوله تعالي؛ «و كذلك انزلنا اليك روحاً من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان و لكن جعلناه نوراً هدي به من نشاء من عبادنا وانك تهدي الي صراط المستقيم»، در اين آيهي قرآن ـ كه بعثت انبياء همين است و محتاج به بيان مفصلي ميباشد ـ پس علوم بشري در حقيقت علم و معارف نيست و انحصار به اين طريق، خلاف مقصود از خلقت و موجب اهمال بشر است.
و اما طريق انبياء(علیهم السلام) و قرآن در معارف و اصول اوليه، تذكر به فطرت است و وجدان و در غير فطريات و وجدانيات طريق منحصر به بيان الهي و متابعت انبياء(علیهم السلام) ميباشد، به همين است رفع اختلاف از بشر، اگر بشر عصيان حكم عقل فطري نكرده، تابع انبياء(علیهم السلام) و متذكر به تذكرات فطرت و وجدان ميشد، اختلافي در بشر نبود و به سعادت مطلوب ميرسيد.
اين است اجمال طريق معارف قرآن و وجه تحدي و اعجاز آن، البته وجدان اين امر متوقف بر تذكر تفصيلي است.
———————————————-
پی نوشت ها:
(۱) ص ۱۳٫