اندیشه جبر در فلاسفه و عرفا
«حضرت علامه آیت الله سید جعفر سیدان»
اشاره:
اندیشمند بزرگ معاصر حضرت علامه آیت الله سیدان در پاسخ جبری مسلکان (عرفا و فلاسفه) به تفسیر آیه ی مذکور پرداخته اند و به عنوان اشاره می فرمایند: ما در اینجا نمی خواهیم مسأله جبر و اختیار را به تفصیل بیان کنیم؛ زیرا این مهم و شبهات و اَقوال مختلفِ اطراف آن را در بحثی جداگانه، بررسی کرده ایم. باری، می خواهیم معنای آیه را با ذکر قرائن قرآنی ـ به ویژه در زمینه هدایت ـ روشن سازیم. سپس نظر مرحوم صدرا بیان شود که می گوید: «خداوند بعضی از انسان ها را به گونه ای آفرید که جهنّمی شوند» …
یعنی خلقتشان چنین است. در ادامه به روایات طینت اشاره داریم و روشن می سازیم که آیا نظر صدرا را تأیید می کنند یا اینکه توجیه معقول خاص خودش را دارند؟
آنگاه به سخن علامه طباطبائی درباره روایاتِ طینت، و این آیه می پردازیم و نظر نهایی اهل فلسفه و عرفان را در زمینه جبر و اختیار می آوریم.
خدای متعال می فرماید:
((وَ لَوْ شِئْنَا لآتَیْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لأمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّه وَالنَّاسِ أجْمَعِینَ ))؛(۱)
و اگر می خواستیم، به هر نفسی [از روی جبر] هدایتش را می دادیم، لیکن [این کار را نکردیم؛ چرا که] این سخنم حتمی شد که: جهنم را از همه [سرکشان و گنه ورزان] جنّی و آدمی آکنده سازم. (۲)
مراد از هدایتی که از سوی خدا صورت نگرفت، هدایت اِجباری است. این قید در آیه آشکار نمی باشد، لذا ممکن است این سؤال پیش آید که: چرا خداوند مردم را هدایت نکرد؟
خداوند در جواب می فرماید:
چون می خواهم جهنّم را از جنّ و انس پُرسازم.
پس خدا ـ خود ـ خواست که انسان ها بد باشند و به جهنّم بروند و این، همان معنای جبر است!
این در حالی است که اساس ارسال رسولان(علیهم السلام) و فرو فرستادن کتاب های آسمانی، اوامر و نواهی، تکلیف، عذاب و پاداش، تربیت و… جز با اختیار انسان معنا نمی یابد.
و از این روست که مسئله ی جبر و اختیار به ذهن می آید و این پرسش که: پس عدالت و حکمت خداوند کجا رفت؟ چرا خدا انس و جنّ را آفرید تا به دوزخشان ببرد؟
شایان ذکر است که ما در اینجا نمی خواهیم مسئله جبر و اختیار را به تفصیل بیان کنیم؛ زیرا این مهم و شبهات و اَقوال مختلفِ اطراف آن را در بحثی جداگانه، بررسی کرده ایم. باری، می خواهیم معنای آیه را با ذکر قرائن قرآنی ـ به ویژه در زمینه ی هدایت ـ روشن سازیم. سپس نظر مرحوم صدرا بیان شود که می گوید:
«خداوند بعضی از انسان ها را به گونه ای آفرید که جهنّمی شوند» …
یعنی خلقتشان چنین است. در ادامه به روایات طینت اشاره داریم و روشن می سازیم که آیا نظر صدرا را تأیید می کنند یا اینکه توجیه معقول خاص خودش را دارند؟
آنگاه به سخن علامه طباطبائی درباره ی روایاتِ طینت، و این آیه می پردازیم و نظر نهایی اهل فلسفه و عرفان را در زمینه جبر و اختیار می آوریم.
در اینگونه مباحث، باید به دو اصل مهم توجّه داشت:
۱٫ حفظ اصول قطعی
اگر قطعی بودن مطلبی ـ همچون مختار بودن انسان ـ در تعالیم وحیانی ثابت گردید و مشخص شد که دین، در آن زمینه دلایل روشن و تصریحات فراوان دارد، هنگامی که با مطلبی روبه رو شویم که با آن اصل سازگاری ندارد، بی گمان، دروغی است که به آن مکتب بسته اند؛ اگر سندش قطعی باشد و توجیه پذیر به نظر آید، توجیه می شود وگرنه علمش را به اهلش وا می گذاریم.
۲٫ معیار صحیح در فهم قرآن
در راستای فهم قرآن اگر مطلبی در آن باشد که ظاهر آن با عقل سازگاری ندارد، باید توجیه شود، هرچند در اینگونه موارد خود معصومین(علیهم السلام) قبل از دیگران، بهترین توجیه ها را ارائه کرده اند.
ارائه مطالبی به عنوان مراد حضرت حق از آیات قرآن، تنها از طریق حاملانِ وحی پذیرفتنی است و تأویلات دیگران در صورتی که منافات با اصول وحیانی هم نداشته باشد، بر صحت و حجیت قطعی آنها دلیلی وجود ندارد؛ زیرا معیار و میزان حجیت، عقل صریح و قرآن شریف و عترت پیامبر گرامی(علیهم السلام) می باشد و تأویلات غیر مستند به اینان، مستفاد از موازین یاد شده نیست.
طرح اینگونه برداشت ها به عنوان یک احتمال و سخن علمی اشکالی ندارد و سودمند است، مگر آن که در تعالیم وحی، مصداقی برای آیه، به صورت انحصاری مشخص شود که در این صورت، تعمیم آیه به معانی و احتمال دیگر درست نمی نماید.
و نیز روشن است که هرگونه فهم تفسیری از آیه، در صورتی قابل اعتناست که برخلاف لغت عرب و ظاهر صریح الفاظِ آیه، نباشد و به عبارت دیگر آیه تَحمُّل آن را داشته باشد.
آیات هدایت
در آیه ی مورد نظر مسئله ی «هدایت» مطرح است و مفهوم آن این است که: «ما هدایت هر کس را به دستش ندادیم» این کمی سؤال برانگیز است که آیا هدایت به طور کلّی تعطیل است و یا درباره ی بعضی ـ که قرار است جهنّم از آنان پرُ شود ـ هدایت در کار نیست؟
معنای درستی را می توان از آیه استفاده نمود و آن این است که: اگر ما بخواهیم به اجبار همه را هدایت کنیم، می توانیم؛ مثلاً: عذاب های خاصّی را به مردم نشان دهیم و یا کاری کنیم که خواه ناخواه همه در مسیر حق و درست قرار گیرندـ مانند آنچه که برای فرعون در هنگام غرق شدن اتفاق افتاد آنگاه که حقایق را به روشنی دید و به ناچار ایمان آورد ولی ایمان او پذیرفته نشد(۳) ـ ولی این حقیقت، ثابت است که: چون اینها بر اساس اختیار خودشان، راه بد را انتخاب می کنند ما جهنّم را از آنها آکنده می سازیم.
از اینکه می فرماید: «اگر ما بخواهیم به الزام همه را هدایت کنیم» به دست می آید که زور و جبری در کار نیست، بلکه قرار است افراد هدایت را اختیار کنند، نه اینکه هدایت بر آنان تحمیل شود.
به عبارت دیگر: بر اساس حُسن اختیار و انتخاب، افراد به هدایت تکوینی هدایت می شوند و بر اساس سوء اختیار و انتخاب، اِضلال تکوینی برای آنان مقرر می گردد.
باید دانست که هدایت ابتدائی برای همگان از ناحیه ی خداوند متعال (که همان هدایت فطری و تشریعی است) انجام می گیرد. آنگاه آنها که به حسن اختیار، آن هدایت را پذیرفته اند، به هدایت تکوینی هدایت می شوند (و این هدایت را می توان هدایت اقتضائی نامید) چنانکه در صورتِ سوءِ اختیار و پذیرا نشدن هدایت تشریعی الهی، اقتضای ضلالت برایشان به وجود می آید و اضلال تکوینی ـ که همان اضلال اقتضائی است ـ پیش می آید.
بنابراین، هدایت، دو گونه ی ابتدائی و اقتضائی امکان دارد، لیکن اضلال و ضلالت، فقط اقتضائی است. در بسیاری از آیات قرآن کریم، به ثبوت هدایت اختیاری و تأثیر اراده ی انسان در هدایت یابی، اشاره شده است؛ مانند:
((وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدى))؛ (۴)
و اما (قوم) ثمود پس ما هدایتشان کردیم [لیکن] آنان کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند.
((إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً ))؛(۵)
ما راه را بدو نشان دادیم یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاس.
((وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى))؛(۶)
و آن که [همه چیز را] اندازه گرفت، پس هدایت کرد.
((وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا))؛(۷)
و کسانی که در راه ما کوشیدند، به یقین راه های خود را بر آنان می نماییم.
((إِنَّ الَّذِینَ كفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمْ یَكُنِ اللهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً * إِلاَّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ ))؛(۸)
کسانی که کفر ورزیدند و ستم کردند، خدا بر آن نیست که آنان را بیامرزد و به راهی هدایت کند مگر راه دوزخ.
((فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقَی ))؛(۹)
هر کس از هدایتم پیروی کند، نه گمراه می شود نه در رنج و بدبختی افتد.
((وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی وَآتَاهُمْ تَقْواهُمْ))؛(۱۰)
و[لی] آنانکه به هدایت گراییدند [و آن را پذیرفتند، خدا] بر هدایتشان افزود و [توفیق] پرهیزکاریشان داد.
((إِنَّ الَّذِینَ كفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءأنذَرْتَهُمْ أمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لایُؤْمِنُونَ* خَتَمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَ عَلَی أبْصَارِهِمْ غِشَاوَه وَ لَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ))؛(۱۱)
کسانی که کفر ورزیدند ـ چه بیمشان دهی چه بیمشان ندهی ـ برایشان یکسان است [آنها] ایمان نخواهند آورد. خداوند بر دل های آنان و بر شنوائی شان مُهر نهاد، و بر دیدگانشان پرده ای است، و آنان را عذابی بزرگ است.
((فَأمَّا مَن أعْطَی وَاتَّقَی * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی * وَ أمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَی * وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَی))؛ (۱۲)
اما آن که [حقّ خدا را] داد و پروا داشت و [پاداش] نیکوتر را تصدیق کرد، به زودی او را در مسیر آسانی قرار می دهیم؛ و اما آن که بخل ورزید و خود را بی نیاز دید و [پاداش] نیکوتر را به دروغ گرفت، به زودی او را در مسیر دشواری قرار می دهیم.
((یَهْدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ))؛(۱۳)
خدا هر که را از خشنودی او پیروی کند، به وسیله آن [کتاب] به راه های سلامت رهنمون می کند، و به توفیق خویش، آنان را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون می برد و به راهی راست هدایتشان می کند.
((وَ یَزِیدُ اللهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی))؛(۱۴)
و خداوند کسانی را که هدایت یافته اند بر هدایتشان می افزاید.
((سَأصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَكَبَّرُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِن یَرَوْاْ كُلَّ آیَه لایُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن یَرَوْاْ سَبِیلَ الرُّشْدِ لایَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَ إِن یَرَوْاْ سَبِیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذَلِكَ بِأنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِینَ))؛(۱۵)
به زودی کسانی را که در زمین به ناحق تکبُّر می ورزند از (ایمان به) آیاتم رویگردان سازم (به طوری که) اگر هرآیه و نشانه ای را بنگرند بدان ایمان نمی آورند و اگر راه صواب را ببینند، آن را بر نمی گزینند و اگر گمراهی را ببینند، آن را راه خود قرار می دهند؛ این، بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشتند و از آنها غافل ماندند.
مقصود از کلمه «سَأصْرِفُ» در این آیه این است که: منصرفشان می کنم و من نمی گذارم ایمان بیاورند تا آن اندازه که هرچه نشانه های مرا ببینند ایمان نیاورند، و از راه خوب گریزان باشند و سوی بدی ها خیزان.
در ابتدا می فرماید اینان به ناحق کبر می ورزیدند و در پایان می فرماید: این کار، بدان جهت است که آیات ما را تکذیب می کردند، بنابراین از صدر و ذیل آیه به دست می آید که پیامد کبر و غرورشان به این رفتار هلاکت بار انجامید.
پیداست که تکبُّر و تکذیب، فعل اختیاری خود انسان است.
اینگونه آیات که فعل و اختیار انسان در آنها موضوع حکم باشد، زیاد است. بنابراین می توان گفت: مراد از نفی هدایت در آیه ((وَ لَوْ شِئْنا لآتَیْنا كلَّ نَفْسٍ هُداها))، نفی هدایت اجباری است؛ یعنی خداوند نمی خواهد همه را با جبر و الزام هدایت کند، بلکه هدایت در اختیار انسانی قرار می گیرد که آن را برگزیند.
شیخ طوسی در تفسیر آیه، می گوید:
((وَ لَوْ شِئْنا لآتَیْنا كلَّ نَفْسٍ هُداها)) و معناه الاخبار عن قدرته، انه یقدر علی إلجائهم الی الایمان، بان یفعل أمراً من الأمور یلجئهم الی الإقرار بتوحید الله، لکن ذلک یبطل الغرض بالتکلیف، لان المقصود استحقاق الثواب، و الإلجاء لا یثبت معه استحقاق الثواب؛ (۱۶)
معنای آیه، اخبار از قدرت خداوند است. او قادر است انسان ها را وادار بر ایمان آوردن نماید به اینکه کاری انجام دهد تا اقرار به یگانگی خداوند نمایند، لیکن این کار، غرض از تکلیف را باطل می کند؛ چراکه مقصود از تکلیف، قابلیت یافتن برای پاداش است و حال آن که با وادار نمودن، این مقصود برنمی آید.
و از این روست که برخی جنّیان و آدمیان، هدایت را پس می زنند و با پیروی هوا و هوس، راه های گمراهی را می پیمایند و خداوند بر اساس همین انتخابِ خودشان عمل می کند و آنان را به دوزخی که خود اختیار کرده اند، می برد.
این معنا با عقل سلیم سازگار است و تعالیم وحی آن را تأیید می کند.
سخن ملاصدرا
در اَسفار آمده است:
ثُمَّ انَّک تَعلم أنَّ نِظامَ الدُّنیا لاینصلح إلاّ بنُفُوسٍ جافیة و قُلوبٍ غِلاظ شداد قاسیة، فَلوکانَ النّاس کُلُّهُم سُعداء بنُفُوسٍ خائفة مِن عَذابِ الله و قُلوب خاضعَة خاشعَة، لاختلّ النَّظامُ بِعَدَم القائمین بعمارة هذه الدّار، مِنَ النُّفوس الغلاظ العُتاة؛ کَالفراعنة والد جاجله، وکالنفوس المَکّارة … .(۱۷)
آنگاه پس از ذکر حدیثی این آیه را مطرح می کند:
((وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ أَجْمَعِينَ))؛(۱۸)
اگر می خواستیم هدایت هر نفسی را به او می دادیم، لیکن سخن و وعده ام حق است که دوزخ را از جنّ و انس بیاکَنم.
ملاصدرا ادّعا می کند که برای اصلاح نظام دنیا، گریزی از وجود بَدان نمی باشد (حتّی فرعون ها و دجّال ها و…) و اگر خوبان، همه ی عالَم را فراگیرند نظام دنیا فرو می پاشد و… .
وی می گوید:
بدی دسته ای از مردمان، جزو سرشت و خلقت آنهاست و همین گونه زاده شده اند و جهنّمی شدن آنها و عذاب آنها را اینگونه توجیه می کند که خلقت آنها با آتش جهنّم سنخیت دارد؛ یعنی نوعی رابطه میان اینها و آتش جهنّم است که عذاب همیشگی نمی بینند.
فَیکونُ لَها غایات حَقیقیَّة و مَنازل ذاتیَّة؛ و الاُمُور الذّاتیَّة الَّتی جبلَّتْ عَلیها الأشیاء إذا وَقعَ الرُّجوع إلیها، تَکونُ مُلائمةً لذیذةً. (۱۹)
براساس این بیان، جهنّم منزل ذاتی آن دسته از بدسیرتانی است که برای دوزخ خلق شده اند و وقتی به آن باز می گردند (یعنی وارد جهنّم شوند) برایشان لذّت بخش است و آرامش می یابند اگر چه دیر به آن برسند و زمان زیادی بین آنها و جهنّم جدایی پدید آید؛ چنانکه خدای متعال می فرماید:
((وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ))؛ میان آنان و آنچه اشتها می کردند، حایل افتاد. (۲۰)
چکیده ی سخن ملاصدرا درباره ی آیه ی مذکور این است که:
اگر خدا می خواست همه را هدایت می کرد، لیکن این کار را به عمد نکرد تا افراد بد و خبیث باشند و با معصیت، دنیا را آباد سازند و البته خدا جهنّم را از اینان پُر می کند، ولی اینها غصه نخورند؛ زیرا عذاب برای آنها گوارا می شود.
نقد و بررسی
در میان مکاتب و اندیشه های بشری، می توان آموزه های درستی را یافت، لیکن سخنان نادرست بسیاری هم دارند که در موارد زیادی ناخودآگاه ذهن ها را پر می سازد و شخص به باورهایی می رسد که رهایی از آنها دشوار است.
از این رو، شایسته و بسیار بجاست که قبل از شکل گیری و نهادی شدن آرای بشری در ذهن، از مطالب وحیانی استفاده شود.
و بسی جفاست که مسلمان پیش از سخن وحی، بینش ها و دیدگاه های بشری را وارسی کند و با ذهنی آکنده از رسوبات مکاتب و گرایش های گوناگون که دیگر دانش ها آن را شکل داده اند به سراغ آموزه های وحیانی آید.
مانند آنچه که از سوی برخی از عرفای مصطلح درباره ی آیه ((وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللهَ رَمى)) (۲۱) مطرح شده است و در راستای مبانی خودشان گفته اند از این آیه می توان به وحدت وجود پی برد و قائل شد که وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) ، بلکه وجود همه ی موجودات، همان وجود خداست،(۲۲) چه به نحو «وحدت وجود اطلاقی» که عرفا به آن قائل اند یا به نحو «وحدت وجود تشکیکی» که فلاسفه قائل اند.(۲۳)
در نقد سخن ملاصدرا می توان بیان داشت: چطور می توان با جرأت گفت که مراد پروردگار این است؟! آیا عقل فقط همین احتمال را می دهد؟! آیا خداوند متعال در قرآن مجید درباره ی هدایت مطلب دیگری نفرموده است؟! آیا از نظر عقلی و علمی، انصاف این نیست که دیگر آیات و روایات معتبر کنار هم چیده شود و با توجّه به همه ی آنها معنای درست آیه ارائه گردد؟!
درباره ی هدایت دو معنا را می توان تصوُّر کرد:
۱٫ هدایت اختیاری که خدا می فرماید:
((إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا))؛ ما راه را بدو نشان دادیم یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاس. (۲۴)
۲٫ هدایت اجباری، به اینکه انسان در انتخاب راه هدایت اختیاری نداشته باشد.
برای اینکه بدانیم مراد آیه کدام نوع هدایت است، باید به دیگر آیات قرآن و اصول قطعی وحیانی، نیز بنگریم که منافاتی با آنان نداشته باشد.
همانگونه که بیان شد آیه شریفه درصدد نفی هدایت اجباری از سوی خداوند متعال می باشد و اینکه پُر شدن جهنم از دوزخیان براساس اختیارشان است، نه آن که براساس اقتضای خلقتشان مجبور به رفتن در جهنم اند و درآنجا عذاب برایشان گواراست!
روایات طینت
ممکن است این مطلب به ذهن آید که سخن ملاصدرا سازگار با احادیث طینت است که براساس آنها سعادت و شقاوت افراد، پیش از به دنیا آمدنشان رقم خورد و قطعی گشت!
برای اینکه این موضوع روشن شود، بجاست دو نمونه از این احادیث را بیاوریم و به بررسی آنها بپردازیم.
حدیث اول
از امام سجاد(علیه السلام) روایت شده که فرمود:
((إنَّ الله ـ عَزَّوجَلَّ ـ خَلَقَ النَّبیِّینَ مِن طینَة عِلِّیِّینَ قُلوبَهُم و أبدانَهُم، و خَلَقَ قُلوبَ المُؤمِنینَ مِن تلك الطِّینة و جَعَلَ خَلْقَ أبدانِ المُؤمِنینَ مِن دُون ذلك، و خَلَقَ الكُفّارَ مِن طینَة سِجِّین قُلوبَهُم و أبدانَهُم…))؛(۲۵)
همانا خداوند قلب ها و بدن های پیامبران را از طینت (و سرشت) «علِّیین» آفرید و دل های مؤمنان را از همان طینت پدید آورد و بدن های آنان را از مرتبه ی پایین تر از این طینت آفرید؛ و قلب ها و بدن های کافران را از سرشت «سجِّین» خلق کرد.
حدیث دوم
نیز از امام سجاد (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
((أخَذَ اللهُ مِیثاقَ شیعتنا مَعَنا عَلی ولایتِنا، لا یَزیدُون و لا یَنقُصون. إنَّ اللهَ خَلَقَنا مِن طینَة علِّیِّینَ و خَلَقَ شیعتنا مِن طینَة أسفلَ مِن ذلك، و خَلَقَ عَدوَّنا مِن طینَة سِجِّین و خَلَقَ أولیائهُم مِن طینَة أسفل مِن ذلك))؛(۲۶)
خداوند از شیعیان ما بر ولایت ما پیمان محکم گرفت، که [هرگز] آنها زیاده و کم نمی شوند. خداوند ما را از طینت عِلِّیِّین خلق کرد و شیعیان ما را از طینتِ پایین تر از آن؛ و دشمنان ما را از طینتِ سِجِّین آفرید و اولیای آنها را از طینت پایین تر از آن.
پاسخ (۲۷)
اصل کلّی عقلائی که در همه ی مباحث کارآمد می باشد این است که: اگر مطلبی با ادّله ی روشن و تصریحات فراوان در مکتبی ثابت شد و به قطعیت رسید و یا اینکه آن مطلب خود یک اصل استوار بود، عقل حکم می کند که چیزهای ناسازگار با آن را ـ هرچند سندش هم محکم باشد ـ در صورت امکان، توجیه کنیم؛ و اگر توجیه را بر نتافت و توجیهات دیگران هم قانع کننده به نظر نیامد، علم آن را به اهلش واگذاریم.
درباره ی روایات طینت توجیهات مختلفی بیان شده است:(۲۸)
• بعضی گفته اند: این روایات، با تقیه تناسب دارد؛ به جهت موافقت این روایات، با روایات عامّه که اکثر آنها اشعری مسلک اند.
• بعضی گفته اند: این روایات، کنایه از اختلاف استعدادها و قابلیّت های افراد می باشد.
• بعضی گفته اند: این روایات، کنایه از علم خدای متعال به مسیری است که افراد می پیمایند.
خداوند انسان ها را با علم به اَحوال آنها آفرید؛ گویا آنها را با طینت های مختلف خلق کرده.
• به گفته ی بعضی، اختلاف طینت ها، فرع بر امتحان در عالَمِ ذرّ است و … .
سخن علامه طباطبایی
در برخی از این توجیهات، اشکالاتی به نظر می رسد.
علامه طباطبایی در توجیه این روایات سخن صحیحی دارد، وی می گوید:
شک و تردیدی در این نیست که تربیت اجمالاً در انسان مؤثر است و عمل نوع انسان ـ در همه ی دوران های زندگی اش ـ بر همین امر مبتنی است و اینکه وی با تربیت زیبا (و نیک) به سعادت نزدیک می شود و با تربیت نادرست، به شقاوت می گراید، به حسب آنچه از معنای سعادت و شقاوت گمان می شود.
این امر به واسطه ی اَفعالی است که انسان توانائی فعل و ترک آنها را دارد ـ یعنی اَفعال اِختیاری ـ چنانچه نسبت این اَفعال به انسان امکانی است (یعنی ممکن است انجام بدهد یا ندهد) نسبت سعادت و شقاوت ـ که هر دو نتیجه ی تراکم اَوصاف نفسانی حاصل از این اَفعال اند ـ به انسان نیز چنین می باشد.
[از سویی] انسان یکی از اجزای علل فعلی است که از او صادر می شود ـ مانند «خوردن»ـ پس اراده ی انسان یکی از اجزای علتی است که صدور فعل از او ممکن می باشد و هنگامی که همراه با اراده اش، وجود ماده [خوراکی] و نزدیک بودن آن به وی و صلاحیت تناول و همه ی آنچه وجود فِعل بر آن متوقف است ـ اجتماع شرایط و نبود موانع بی هیچ استثنایی ـ فرض شود، آن فعل واجب الصدور و ضروری الوجود می گردد یعنی امکان ندارد وقوع نیابد.
پس از شناخت این مطلب، روشن می شود که سعادت و شقاوتی که به واسطه ی کارهای اختیاری انسان به او می پیوندند، آنگاه که تنها به انسان نسبت داده شود این نسبت، امکانی و اختیاری است و آنگاه که به مجموع علّت تامّه نسبت داده شود ـ که انسان یکی از اجزای اوست ـ این نسبت، ضروری و حتمی می باشد.
و تو می دانی که «قضا» همان علم خدای متعال و حکم او از جهت علّت تامّه است،(۲۹) و از اینجا می یابی که در حق هر انسانی سعادت یا شقاوت در قضا و حکم خدا گذشته است قضایی که غیرقابل برگشت و تبدیل ناپذیر می باشد؛ و این با امکانِ اختیارِ انسان سعادت و شقاوت را، منافاتی ندارد.
پس معنای سخن امام(علیه السلام):
((إنَّ الله خَلَقَ السَّعادة و الشّقاء قَبل أن یَخلُقَ خلقه))؛ به راستی که خدا سعادت و شقاوت را پیش از آن که خلقش را بیافریند، رقم زد. (۳۰)
این است که خدای متعال دانست که علل تامّه چه سعادت و شقاوتی را در حق انسان موجب می شود و به آن، حکم کرد.
و این حکم الهی، با اَفعال اختیاری انسان و همچنین سعادت و شقاوتی که از ناحیه ی اَفعال وی به او رسیده، منافاتی ندارد.(۳۱)
براساس این بیان، انسان یکی از اجزای علّتِ صدور فعل است و تا انسان اراده نکند آن فعل تحقّق نمی یابد و اگر همه ی شرایط فراهم باشد و جمیع موانع برطرف شوند، وقوع آن فعل حتمی و وجودش ضروری می گردد.
اراده و اختیار انسان به همراه علل دیگر است که کار خوب یا بد را به اجرا و حتم می رساند و در پی آن، حکم به سعادت یا شقاوت می شود.
حال اگر سعادت و شقاوت را (که در پی اَفعال اختیاری انسان به او می پیوندد) قبل از اراده ی انسان در نظر بگیریم، نسبت آن به انسان، نسبت امکان و اختیار است؛ و اگر بعد از اراده ی انسان و همه ی علل در نظر آوریم، نسبتش به انسان ضروری و حتم می شود.
خدا آنچه را پس از اراده ی انسان و فراهم بودن همه ی علل، پدید می آید، می داند.
پس خدا عالِم به علل تامّه است و قضا و حکم خدا بر آن جاری است. خدا به سعادت و شقاوتی که انسان ها برمی گزینند عالِم است و عمل بعد از اختیار را قضا و امضا می کند. قضای حتم الهی، همان علم الهی است و این امر با اختیاری بودنِ اَفعال انسان ناسازگار نمی باشد و با سعادت و شقاوت که تابع اَفعال انسان اند منافات ندارد. عمل و فعل انسان، اختیاری است و خودش سعادت یا شقاوت را برای خود برمی گزیند.
روشن است که هدایت یا گمراهی امری اختیاری است، خداوند به اجبار کسی را هدایت یا گمراه نمی سازد، هر چند توفیق و سلب توفیق (که ره آورد انتخاب مکلّف است) در این میان پدید می آید و از مقتضیات و محرکات به شمار می رود و بحث جداگانه ای است که به جبر و اختیار مربوط نمی شود.
سخن علامه در المیزان
درباره ی آیه ی ((وَ لَوْ شِئْنَا لآتَیْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا))(۳۲) علامه در المیزان سخنی دارد که به نظر نادرست می آید، وی در معنای آیه می گوید:
أی لو شِئنا أن نُعطی کُلَّ نفس ـ أعمّ مِن المُؤمنة و الکافرة ـ الهُدی الَّذی یَختَصّ بها و یُناسبها لأعْطَیناه لها؛ بأن نَشاء مِن طریق إختیار الکافر و ارادته أن یَتَلَبَّس بالهُدی، فَیَتَلَبَّس بها مِن طریق الإختیار و الإراده ـ کما شئنا فی المؤمن کذلک ـ فَتَلَبَّس بالهُدی باختیار منه و ارادة من دون أن یَنجَرَّ إلی الإلجاء و الإضطرار، فیبطُل التَّکلیفُ و یَلْغو الجزاء؛(۳۳)
یعنی اگر بخواهیم به هر نفسی ـ خواه مؤمن و خواه کافر ـ هدایتی را که ویژه ی اوست و با آن تناسب دارد، عطا می کنیم؛ به اینکه از طریق اختیار کافر و اراده اش می خواهیم که به هدایت مُتَلَبِّس شود، پس با اختیار و اراده، متلبِّس به هدایت می شود ـ چنانکه در مؤمن این چنین خواستیم ـ و او با اختیار و اراده ی خودش به هدایت متلبِّس گشت بی آنکه به ناگزیری و ناچاری منجر شود و در نتیجه، تکلیف باطل و جزا و پاداش بیهوده گردد.
نقد و بررسی
هدایت اجباری اَقسامی دارد؛ مانند: هدایت بر اثر فرود آوردن عذاب و بلاهای شدید، هدایت به وسیله ی تصرُّف در اراده و اختیار انسان و…
سخن علامه ـ در اینجا ـ درباره ی کافر مطلب درستی است؛ یعنی اگر خدا به اجبار می خواست کافر را هدایت کند در اراده ی او تصرُّف می کرد و او ناگزیر هدایت را برمی گزید و هرگز طریق گمراهی را نمی پیمود.
ظاهر سخن علامه این است که هدایت مؤمن چنین است؛ یعنی خدا در اراده ی مؤمن تصرُّف می کند و او هدایت را برمی گزیند! پیداست که این سخن را نمی توان پذیرفت، بلکه همگان ـ مؤمن و کافر ـ اختیار دارند و هرکس می تواند هدایت یا گمراهی را برگزیند و اینجاست که ثواب و عقاب، بهشت و دوزخ و… معنا می یابد.
البته اگر در عبارتِ علامه واژه ی «شئنا» نمی بود، سخن وی معنای مناسب و درستی داشت، لیکن وجود این واژه در عبارت «کما شئنا فی المؤمن کذلک» معنای نادرستی را به ذهن می آورد.
یادآوری
پیش از این گذشت که ملاصدرا ـ در اینجا ـ به جبر می گراید و بر این باور است که خدا برای آبادی دنیا (و به قول ابن عربی شکوفایی همه ی استعدادهای نیک و مراتب آن و استعدادهای پست با همه ی مراتبش و تجلّی در همه ی مظاهر خوب و بد) (۳۴) همواره گروهی را می آفریند تا نظام عالَم در همه ی اَبعاد زشت و زیبا، رشد کند و تکامل یابد.
دسته ای از اهل عرفان از این فراتر رفته اند و انسان را شأنی از شئونات حق و طوری از اطوار او می دانند!
در این نگرش حقیقت و موجودی ـ جداگانه ـ وجود ندارد، زید و عمرو و اراده و اختیاری نیست تا از جبر و تفویض سخن به میان آید، بنابراین نفی جبر و تفویض از انسان از باب سالبه به انتفاء موضوع می باشد و اثبات «أمر بین الأمرین» از باب اسناد مجازی همچون نسبت «جری» به «میزاب» است.(۳۵)
___________________________________
پی نوشت ها:
۱- سجده: ۱۳٫
۲- در آیه دیگر خداوند متعال، بعد از سجده نکردن شیطان بر آدم، خطاب به او می فرماید: «فَبِعِزَّتِکَ لاُغْوِیَنَّهُمْ أجْمَعِینَ * إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ * قَالَ فَالحَقُّ وَ الحَقَّ أقُولُ لأمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ مِنهُمْ أجْمَعِینَ»؛ [شیطان] گفت: به عزتت سوگند که همگان جز بندگان خالص و مخلَصت را گمراه سازم. [خدا] فرمود: حق [از من] است و حق را می گویم! البته جهنّم را از تو و از کسانی که تو را پیروی کنند، خواهم انباشت.(ص: ۸۲ – ۸۵).
۳- از قرآن کریم و روایات به روشنی مسئله ی قبول نشدن ایمان فرعون به دست می آید.
(بنگرید به، سوره یونس:۹۰-۹۲؛ سوره فصلت: ۸۴ – ۸۵؛ علل الشرایع ۱/ ۵۹؛ بحارالأنوار ۱۳/ ۱۳۰)
و حال آن که ابن عربی به ایمان آوردن فرعون به هنگام غرق شدن و قبول آن از ناحیه خداوند متعال، قائل است.(فصوص الحکم/۲۰۱)
۴- فصلت: ۱۷٫
۵- انسان: ۳٫
۶- اعلی: ۳٫
۷-عنکبوت: ۶۹٫
۸- نساء: ۱۶۸- ۱۶۹ .
۹- طه: ۱۲۳٫
۱۰- محمد: ۱۷٫
۱۱- بقره: ۶ – ۷٫
۱۲- لیل: ۵ – ۱۰٫
۱۳- مائده: ۱۶٫
۱۴- مریم : ۷۶٫
۱۵- اعراف : ۱۴۶٫
۱۶-تفسیر التبیان ۸/ ۳۰۰٫
۱۷-اسفار اربعه ۹/ ۳۴۸؛ مضمون این سخن در تفسیر القرآن الکریم (صدرا) ۶ /۹۴-۹۶ و نیز تفسیر القرآن الکریم (ابن عربی) ۲/ ۱۴۷ آمده است.
۱۸-سجده: ۱۳٫
۱۹-اسفار اربعه ۹/ ۳۴۸ .
۲۰-سبأ: ۵۴٫
۲۱-انفال: ۱۷٫
۲۲-ممدّ الهمم در شرح فصوص الحکم/ ۴۹۱ – ۴۹۲٫
۲۳-برای روشن شدن معنای صحیح و بررسی احتمالات مربوط به آیه ی شریفه بنگرید به، آیات العقائد ۱/ ۲۱۳- ۲۲۸٫
۲۴-انسان : ۳٫
۲۵-اصول کافی ۲ /۲، حدیث ۱؛ و با اندکی تفاوت در علل الشرایع ۱ / ۱۱۶، حدیث ۱۳؛ بحارالأنوار ۵ / ۲۳۹، حدیث ۱۸٫
۲۶- بصائر الدرجات/ ۱۸، حدیث ۱۷؛ بحارالأنوار ۵ / ۲۴۹، حدیث ۳۹٫
۲۷- برای بررسی بیشتر روایات باب طینت و توجیه آنها بنگرید به: بحارالأنوار ۵/ ۱۶۱؛ نور البراهین ۲/ ۲۸۱؛ بیان الفرقان (فی توحید القرآن)۱/ ۴۹۳ .
۲۸-نگاه کنید به، بحارالأنوار ۵ /۲۶۰، ذیل حدیث ۶۷٫
۲۹- لازم به ذکر است علم خدای متعال عین ذات مقدس اوست، لکن قضای الهی ـ مانند اراده و مشیّت ـ از مبادی ایجاد و صفات فعل است؛ نگاه کنید به بحارالأنوار ۵ /۱۰۲، ۱۲۱، ۱۲۲٫
۳۰- اصول کافی ۱/ ۱۵۲٫
۳۱- اصول کافی ۱/ ۱۵۳، پانویس۱٫
۳۲- سجده: ۱۳٫
۳۳- المیزان ۱۶/ ۲۵۳ .
۳۴-تفسیر القرآن الکریم (ابن عربی) ۲/ ۱۴۷٫
۳۵- علی بن موسی الرضا (والفلسفه الإلهیه/ ۸۳ ـ ۸۴؛ مشروح عبارات در آیات العقائد ۱/ ۶۵ نیز آمده است.