بازخوانی نامه مرحوم کاشف الغطاء(قدس سره) به اهالی خوی
حجّت الإسلام علی عزیزپوریان بروجردی
چکیده:
مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء قدس الله نفسه الزکیّة صاحب کتاب شریف کشف الغطاء که علم، تقوا و مبارزه اش با اهل بدعت و بدعت هایشان شهره آفاق است، در زمان خود احساس وظیفه می کند که اهالی شهر خوی را از نفوذ اعوان و انصار شیطان در میانشان بیدار کرده و از مسیر انحرافی متصوّفه که به دزدی اعتقادات مؤمنان مشغول بودند جلوگیری کند، به همین جهت آن عالم بیدار و آگاه، شمشیر قلم خویش را از نیام کشیده و به کارزار مبارزه با دعوت کنندگان به تصوّف در آن دیار می پردازد، پس از جوار مولانا امیرمؤمنان(ع) نامه ای بس گرانبها خطاب به بزرگان اهل خوی نوشته و ایشان را از خطر این انحراف بزرگ آگاه می کند. از آنجا که این نامه بلاغت اسلوب، محتوایی بلند از شخصیتی بزرگ در موضوعی مهم می باشد؛ در این مختصر به بازخوانی آن پرداخته و جوانبی از مهمّات مسائل مطرح شده در آن را بازکرده و پیش روی خواننده محقق و منصف قرار می دهیم.
کلید واژگان : تصوّف، خوی، کاشف الغطاء، بدعت، انحراف، وحدت وجود، ترک شریعت.
***
أعوذ بالله السميع العليم مِن الشيطان الرجيم،«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»، وإيَّاه نعبد وإيَّاه نستعين، الحمد لله ربّ العالَمين، الَّذي جعل الصلاة عموداً للدين، وبلطفه معراجاً للمؤمنين، وقرباناً لعباده المتَّقين، ومائزة بين مَن آمن و مَن كفر مِن العالَمين، وأفضل صلاته وأزكى سلامه على سيد الأنبياء والمُرسَلين، والمبعوث رحمةً للمؤمنين ونقمةً على الكافرين، وأهل بيته الطيِّبين الطاهرين المعصومين المكرَّمين المصطفين المنتجبين الراشدين المهديّين، سيما ابن عمِّه وأخيه ونفسه و وتينه و وصيّه ومُنجِز عِداته وقاضي دَينه وخليفته بلا فصلٍ الإمام المفترض طاعته على المخلوقين عليّ بن أبي طالبٍ أميرالمؤمنين وقائد الغُرّ المُحَجَّلين وإمام المسلمين وعمود الدين، ولعنة الدائمة الأبديَّة السرمديَّة على أعدائهم ومنكري فضائلهم ومناقبهم ومنازلهم وجاحدي إمامتهم وغاصبي حقوقهم أجمعين مِن الأوَّلين والآخرين إلى يوم الدين..
در قاموس بندگی پروردگار متعال یکی از با ارزش ترین واژگان، واژۀ هدایت است. شیخ کُلَینی به دو سند معتبر از امیرمؤمنان(ع) ، از رسول خدا(ص) روایت می کند:
«… وَايْمُ اللهِ لَأَنْ يَهْدِيَ الله عَزَّ وَجَلَّ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَغَرَبَتْ…»؛
به خدا قسم، اگر خدای عزیز و بلند مرتبه یک نفر را به وسيله تو هدايت كند برای تو بهتر از هر چيزى است كه خورشيد بر آن تابيده يا غروب كرده باشد.(۱)
از این رو، عالمان بیدار و آگاه شیعه از دیرباز همچون پیش قراولان جان بر کف در مسیر هدایت جمله آحاد بشر گام نهاده و در برابر بدعت ها و خرافاتی که به نام دین در جامعه عرضه شده و می شود ساکت ننشسته و علی الدوام با استعانت از راه های مختلف به مبارزه با آن و مرزبانی کیان مقدّس شیعه و دستگیری(۲) از یتیمان آل محمّد صلوات الله علیه و علیهم(۳) مشغول بوده و هستند.
یکی از این سفره های رنگین زهرآلود و جام های نوشیدنی مسموم که در برابر تشنگان معارف حقّۀ تشیّع گسترانیده شده است، بساط نیرنگ و خدعه صوفیان می باشد که سالیانی است این راهزنانِ راه مؤمنان و دعوت کنندگان به آئین ملحدان آن را گسترده اند و به فرموده حضرت امام حسن عسکری(ع) :
«… وَايْمُ اللهِ إِنَّهُمْ مِنْ أَهْلِ الْعُدُولِ وَ التَّحَرُّفِ، يُبَالِغُونَ فِي حُبِّ مُخَالِفِينَا، وَيُضِلُّونَ شِيعَتَنَا وَمُوَالِيَنَا…»؛
به خدا قسم، آنها اهل رویگردانی از دین و تحریف آن هستند، در دوستی مخالفین اهل بیت(ع) مبالغه می کنند، و شیعیان و موالیان آل الله(ع) را گمراه می کنند.(۴)
با عنایت به فرمایشات ائمه(ع) و این سخن گهربار امام حسن عسگری(ع)، مرحوم کاشف الغطاء در راستای قیام به هدایت امت و برای شناساندن این مخالفین اهل بیت(ع) و به تعبیر امام حسن عسگری(ع) اهل عدول و تحرّف و ضلالت، نامه ای مهم به اهالی خوی نوشتند که فصل الخطابی برای جویندگان حقیقت در تمام اعصار است خصوصاً کسانی که در معرض تبلیغات این فرقۀ گمراه قرار دارند.
متن مرقومۀ مبارکۀ مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء(قدس سره) به نقل از کتاب خیراتیّه:
بسم الله،
و الحمد لله، و الصلاة على محمَّد و آله.
مِن المعترف بذنبه، المقصِّر في طاعة ربِّه، أقلّ الأنام، كثير الذنوب والآثام، الأقلّ الأحقر، عبد الله، جعفر، إلى الإخوان الكرام والأخلّاء العظام، أعاظم أهل خوي وأعيانها وأساطينها وأركانها.
أمَّا بعد: فقد صحّ الكلام المأثور والمثل المشهور: «أنَّه ما يثنّى إلَّا وقد يثلّث»، فقد حصل ثالث الأديان في بلادكم، المذهب الوهّابي و بيكجان، فهنيئاً لكم على هذا الدين الجديد، والمذهب السديد، وظهور هؤلاء الأنبياء الذين يخاطبون بصفات جبّار السماء، بل كانوا عين الله، وكان الله عينهم، ولا فرق بينه وبينهم!! فدقّوا الطبول، وغنّوا بالمزامير، وأظهروا العشق للّطيف الخبير، وأكثروا النظر إلى الأمرد الحسان. فإنّه يتّحد بهم الرحيم الرحمن، ودعوا الصلاة والصيام وجميع العبادات بالتمام ، فإنّكم نلتم درجة الوصول إلى الملك العلَّام، فلمن تعبدون وأنتم مع الله متّحدون!؟ فلمن تسجدون!؟ إنّما يعبد من لم يبلغ الوصول إلى تلك الرتب كمحمّد صلى الله عليه وآله سيّد العرب، أمّا من لم يكن في جبّته غير الله فليس عليه صيام ولا صلاة.
فالحمدلله الذي أعطاكم أنبياء متعدّدين، وأَبان غَلَطنا في أنّ محمّداً صلى الله عليه وآله خاتم النبيّين، والشكر لله الذي بعث إليكم رسلاً لا يعرفون شرعاً ولا يعرفون أصلاً ولا فرعاً، فلو سألت أكبرهم عن أفعال الشكّ لتحيّر، أو عن أحكام السهو لما تدبّر، أو عن بعض الفروع الفقهيّة لوجدتموه جاهلاً بالكلّية.
و على كلّ حال فلكم الهنأ، وقد بلغتم من معرفة الدين كلّ المُنى، ونحن لنا عليكم حقّ يجب عليكم فيه الأداء، ولا يتمّ ذلك إلا بإرسال هؤلاء الأنبياء ليعلّمونا كما علّموكم، ويفهّمونا كما فهّموكم، لنصل إلى بعض ما وصلتم إليه، ونقف على بعض ما وقفتم عليه.
حلواى تنتنانى تا نخورى ندانی
فأقسمت عليكم بالله أن تطعمونا من هذه الحلواء التي ما ذاقها الأنبياء، ولا الأوصياء، ولا العلماء من المتأخّرين والقدماء، ولا وصفت أجزاؤها في كتاب منزل، ولا على لسان نبي مرسل.
فإمّا أن لا يكونوا علموها ولا وصلوا إليها ولا فهموها، أو وجدوها حلواء ميشومة، بأنواع السمّ مسمومة، تقتل آكليها بحرارتها، وتقطع أمعائهم لشدّة مرارتها.
والله إنّي أخبرت واختبرت أهل هذه الأقاويل، فوجدتهم بين من يسلك هذه الطريقة ليتيسّر له تحصيل ملاذّ الدنيا: من النظر إلى وجوه الأمرد الحسان، والتوصّل إلى ضروب العصيان، وبين من يريد جلالة الشأن وليس من أهل العلم حتّى ينال ذلك في كلّ مكان، فيدلّس نفسه في اسم طاعة الرحمن، وبين ناقص عقل قد امتلأ من الجهل. وإلا فكيف يخفى على الطفل الصغير فضلاً عن الكبير السيرة النبويّة، والطريقة المحمّديّة، والجادّة الإماميّة، حتّى يشتبه عليه التدليس، وما عليه إبليس وجنود إبليس!؟
اللهم إنّي أنذرت، اللهمّ إنّي أخبرت، اللهمّ إنّي وعظت، اللهمّ إنّي نصحت، فلا تؤاخذني بذنوب أهل خوي وأمثالهم يا أرحم الراحمين.
ترجمه نامه مرحوم کاشف الغطاء
به نام خدا
ستایش مخصوص خداست، و رحمت پروردگار بر محمّد و خاندانش.
این نامه از طرف کمترین مردمان، بندۀ خدا، جعفر است – که معترف به گناهانش، کوتاهی در فرمانبرداری از پروردگارش، گناهان و خطاهای بسیار، و کوچکی و حقارت می باشد – به برادران گرامی و دوستان بزرگوار، بزرگان اهل خوی و اعیان و اسطوانه ها و ارکان آن شهر.
امّا بعد: کلامی که نقل شده و مثلی که شهرت یافته: «هیچ دوتا شدنی نیست مگر سه تا شدنی در پِی دارد» صحیح است؛ همانگونه که سوّمین دین پس از آئین وهابیت و بیک جان اورنگ در شهرهای شما پدیدار گشت، پس این دین جدید و مذهب استوار و ظهور این پیامبرانی که خود را با صفات پروردگار متعال می خوانند بلکه عین خدا هستند و خدا عین آنان است و فرقی میان آنان و خدا نیست بر شما گرامی باشد!! پس به طبل ها بکوبید و آهنگ ها با غنا بخوانید و اظهار عشق به خدای متعال کنید و بسیار به اَمردان خوش سیما نظر بیاندازید. زیرا که خدای مهربان پیشۀ دارای مهربانی ویژۀ با آنان اتحاد دارد؛ و نماز و روزه و همۀ عبادت ها را رها کنید، چون به درجۀ وصول به پروردگار دانا رسیده اید؛ به راستی چه کسی را عبادت می کنید در حالی که با خدای متعال متحد هستید!؟ و برای چه کسی سجده می کنید!؟ این است و جز این نیست که کسی همچون محمّد(ص) آقای عرب عبادت می کند که واصل به این مراتب نشده؛ اما آن که در جُبّه اش غیر از خدا نیست دیگر روزه و نمازی بر عهدۀ او نیست.
ستایش مخصوص خدایی است که پیامبران متعددی به شما عطا فرمود، و فهم نادرست ما نسبت به اینکه محمّد(ص) آخرین پیامبر است را آشکار نمود، و سپاس مخصوص خدای است که پیامبرانی را برای شما مبعوث کرد که نه آگاهی به شریعت دارند و نه اصل و فرعی می دانند، که اگر از بزرگشان از افعال شک بپرسی سرگردان می ماند، یا اگر از او از احکام سهو بپرسی تدبیری نمی تواند بکند، یا اگر از بعضی از فروع فقهی از او بپرسی می بینی که تماما جاهل است.
به هر حال گوارایتان باد که در شناخت دین به تمام آرزوهایتان رسیده اید، و ما بر شما حقّی داریم که ادای آن واجب است و آن حق به جز با فرستادن این پیامبران به سوی ما جهت تعلیم آنچه به شما آموخته اند و تفهیم آنچه به شما فهمانده اند ادا نمی شود، تا ما هم به برخی از آنچه شما به آن رسیده اید برسیم، و به برخی از آنچه به آن دست یافته اید دست پیدا کنیم.
حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی
پس شما را به خدا قسم می دهم که به ما هم از این حلوائی که پیامبران و اوصیاء و متأخّرین و متقدّمین علماء آن را نچشیده اند و در هیچ کتابی که از آسمان نازل شده وصف نشده و بر زبان هیچ پیامبر مُرسَلی بیان نشده است بخورانید، که آنها یا از آن اطلاع داشته اند ولی به آن نرسیده و آن را درک نکرده اند، و یا آن را حلوائی بدبخت کننده یافته اند که به سمّ های مختلف مسموم است و کسی که از آن بخورد را می کشد و از شدّت تلخی اش رودۀ آن را نابود می کند.
به خدا قسم که من از سخنان و احوال اهل این مطالب آگاه شده و آنها را آزمایش کرده ام، و آنها را این گونه یافتم که یا سلوک این طریقه می کنند که لذّت های دنیوی برای آنها تحصیل شود همچون نگاه به صورت اَمرَدهای خوش روی، و رسیدن به اقسام مختلف نافرمانی ها، و یا خواهان بزرگی شأن و مقام است در حالی که از اهل علم نیست تا به آن دست یابد در هر مکانی، پس تدلیس نموده و خودش را مطیع پروردگار می خواند، و برخی دیگر از آنها عقلشان ناقص است و پر از نادانی هستند. وگرنه چگونه بر طفلی کوچک هم سیره و روش پیامبر اکرم و طریق رسول خدا و راه و روش امامیّه مخفی نیست که سبب تدلیس شود و آنچه ابلیس و یارانش بر آن طریقه هستند بر ایشان مشتبه شود چه برسد به بزرگان!!
بار خدایا من اِنذار کردم، بار خدایا من خبر رسانی کردم، بار خدایا من موعظه کردم، بار خدایا من نصیحت کردم پس من را با گناهان اهل خوی و مانند ایشان مؤاخذه نکن… يا أرحم الراحمين.
سیری در آفاق رسالۀ مرحوم کاشف الغطاء
۱- آغاز کلام با استعانت به خدای متعال و حمد و ستایش پروردگار و صلوات بر رسول گرامی اسلام(ص) و خاندان مکرّم آن حضرت(ع).
۲-خضوع، خشوع و تواضع در برابر مؤمنین که مخاطب نامه هستند.
به جهت آن که: رسول گرامی اسلام(ص) می فرماید: «… مَنْ تَوَاضَعَ لِلهِ رَفَعَهُ الله، وَ مَنْ تَكَبَّرَ خَفَضَهُ الله…»؛ هر کس برای خدا تواضع کند خدا او را رفعت می دهد، و هر کس تکبّر بورزد خدا او را پائین می کشد».(۵)
۳- تجلیل از بزرگان اهل خوی با تعبیراتی همچون (برادران گرامی، دوستان گرانقدر) و (اعاظم، اعیان، اساطین و ارکان) آن شهر دانستن ایشان. زیرا پیامبر گرامی اسلام(ص) می فرماید:
«مَنْ أَكْرَمَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ بِمَجْلِسٍ يُكْرِمُهُ أَوْ بِكَلِمَةٍ يُلْطِفُهُ بِهَا أَوْ حَاجَةٍ يَكْفِيهِ إِيَّاهَا لَمْ يَزَلْ فِي ظِلٍّ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مَا كَانَ بِتِلْكَ الْمَنْزِلَةِ»؛ كسى كه برادر مسلمانش را گرامى دارد مانند: رعايت احترامش در مجالس، بر خورد با سخنان محبّت آميز، كفايت مهمّات و برآورده كردن خواسته هايش، تا هنگامى كه در چنان موقعيّتى باشد در سايه حمايت و توجّهات ملائكۀ الهى قرار دارد.(۶)
۴- تمثّل به مثلِ مشهورِ: (هر دوتا شدنی، سه تا شدنی در پیش دارد)، جهت روشن تر شدن مطلب.
۵- اشاره به سه گروه انحرافی: (وهابیت، بیک جان اورنگ و صوفیه) که در خوی تابعینی دارند. به جهت امر امام صادق(ع) که فرمودند:
«خَاصِمُوهُمْ، وَ بَيِّنُوا لَهُمُ الْهُدَى الَّذِي أَنْتُمْ عَلَيْهِ، وَ بَيِّنُوا لَهُمْ ضَلَالَهُمْ، وَ بِاهِلُوهُمْ فِي عَلِيّ(ع)»؛ مخاصمه كنيد با اعداى خود و ظاهر گردانيد از براى ايشان هدايت را، آنچنان هدايتى كه شما بر آن هستيد و ظاهر گردانيد از براى ايشان گمراهى ايشان را و مباهله كنيد با ايشان در حقانیت امیرمؤمنان(ع).(۷)
۶- تبریک گفتن به اهالی خوی جهت انتشار مذهب جدید (تصوّف) در میان اهالی آن.
همچون قرآن کریم که به کافران بشارت عذاب را می دهد:
«فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ»؛ آنان را به عذابى دردناک بشارت ده.(۸)
و نیز «فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَليمٍ»؛ او را به عذابى دردناک بشارت ده.(۹)
۷- طعنۀ بر تصوّف با (مذهب سَدید و محکم) خواندن آن.
همچون حضرت ابراهیم علیه و علی نبیّنا و آلهما السلام در احتجاجش بر ستاره، ماه و خورشید پرستان که خدای متعال این گونه حکایتش می کند:
«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ، فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِني رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ، فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَري ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ، إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ»؛
چون [تاريكى] شب او را فرو گرفت، ستاره اى ديد [براى محكوم كردن ستاره پرستان با تظاهر به ستاره پرستى] گفت: اين پروردگار من است؛ هنگامى كه ستاره غروب كرد، گفت: من غروب كنندگان را دوست ندارم. هنگامى كه ماه را در حال طلوع ديد [براى محكوم كردن ماه پرستان با تظاهر به ماه پرستى]، گفت: اين پروردگار من است؛ چون ماه غروب كرد، گفت: يقيناً اگر پروردگارم مرا هدايت نكند بدون شک از گروه گمراهان خواهم بود. وقتى خورشيد را در حال طلوع ديد [براى محكوم كردن خورشيدپرستان با تظاهر به خورشيدپرستى] گفت: اين پروردگار من است، اين بزرگ تر است؛ و هنگامى كه غروب كرد، گفت: اى قوم من! بى ترديد من [با همه وجود] از آنچه شريک خدا قرار مى دهيد بيزارم. من به دور از انحراف و با قلبى حق گرا همه وجودم را به سوى كسى كه آسمان ها و زمين را آفريد، متوجه كردم و از مشركان نيستم».(۱۰)
۸- سران متصوّفه مدّعی نبوّت بوده و اعتقاد به ختم نبوّت ندارند.
چرا که متصوّفه نبوّت را بر دو قِسم می دانند:
۱) نبوّت اِنبایی ۲) نبوّت تشریعی.
و نبوّت اِنبایی را نیز دو قِسم می دانند:
۱) نبوّت اِنبایی عام ۲) نبوّت اِنبایی خاصّ.
آنها فقط نبوّت تشریعی را خاصّ به ۱۲۴ هزار پیامبر(ع) می دانند و برای دیگران نبوّت اِنبایی را قائل هستند.
این کلام را صاحب ممدّ الهِمَم این گونه بیان می کند:
«يجب التفريق و التمييز بين النّبوّتين التشريعيّة و الإنبائية، فانّ النّبوّة التشريعيّة قد ختمت بالرّسول الخاتم محمد(ص) و سلّم فحلاله حلال الى يوم القيامة، و حرامه حرام إلى يوم القيامة؛ و أما النبوّة الإنبائية المسمّاة بالنّبوّة العامّة، و النّبوّة التعريفيّة، و النبوّة المقاميّة أيضا فهي مستمرة إلى الأبد ينتفع من تلك المأدبة الأبدية كلّ نفس مستعدة لأن تسمع الوحي الإنبائي فافهم»؛ باید که میان نبوّت تشریعی و اِنبائی فرق و تمییز قائل شد؛ زیرا آن نبوّت تشریعی است که با رسول خاتم حضرت محمّد(ص) خاتمه یافت پس احکام حلال و حرام آن حضرت تا قیامت پابرجاست، ولی نبوّت انبائی که نبوّت عامّه و نبوّت تعریفیّه و نبوّت مقامیّه هم به آن می گویند همیشگی و مستمر است و از آن مأدبۀ همیشگی منتفع می شود و هرکسی استعداد این را دارد که وحیِ اِنبائی را بشنود؛ پس بفهم.(۱۱)
متصوّفه قول به خاتمیّت رسول خدا(ص) را نیز به سخره می گیرند، حکیم ترمذی (قرن سوّم هجری) در کتاب ختم الأولیاء کسانی که (خاتم النبیین) را به معنای آخرین پیامبران می دانند را ابله و جاهل می داند، آنجا که می نویسد:
«فان الذي عمي عن خبر هذا، يظن ان خاتم النبيين تأويله انه آخرهم مبعثا. فأي منقبة في هذا؟ و أي علم في هذا؟ هذا تأويل البله، الجهلة!»؛ آن که از این مطالب کور باشد، گمان می کند که تأویل خاتم النبیین به معنای آخرین پیامبری است که مبعوث شده؛ در خاتمیت به این معنی چه منقبتی برای رسول خدا هست؟! کدام علم در خاتمیت به این معنی نهفته؟! این تأویل ابلهان نادان است.(۱۲)
و ابن عربی تصریح می کند که انبیائی هم در این امّت هستند و آنها انبیای اولیاء می باشند!!، می نویسد:
«(أنبياء الأولياء) و أما حالة أنبياء الأولياء في هذه الأمة، فهو كل شخص أقامه الحق في تجل من تجلياته…؛ انبیای اولیاء در این امّت کسانی هستند که حقّ ایشان را در یکی از تجلّیاتش اقامه کرده است».(۱۳) و در جایی دیگر تصریح می کند که این قسم از نبوّت، نبوّتی است که انقطاع پذیر نیست و ختم نمی شود.(۱۴)
۹- سران متصوّفه خود را متّصف به صفات پروردگار می دانند!!
ابن عربی می نویسد:
«… فصاروا إلى مقام التسليم فلم يبق لهم حجاب من صفاتهم و اتصفوا بصفات الحق…»؛ آنها که به مقام تسلیم می رسند دیگر حجابی از صفاتشان پیش روی آنها نیست و متّصف به صفات حقّ می شوند.(۱۵)
نیز گنابادی وقتی فناء تام را تبیین می کند متّصف شدن به صفات حقیقی و اضافی پروردگار را از مظاهر فناء تام می داند پس می نویسد:
«… و هو الفناء التّامّ الّذى لا فناء بعده و بعده صحو و بقاء بالله و اتّصاف بصفات اللّه الحقيقيّة و الاضافيّة…».(۱۶)
در بطلان این ادعاهای باطل این آیۀ شریفه از قرآن کریم کفایت می کند که:
«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ».(۱۷)
۱۰- متصوّفه خود را عین خدا و خدا را عین خود می دانند و اینکه ادّعا دارند فرقی میان ایشان و خدا نیست!!
این در حالی است که بنابر عقل سلیم و طبق روایات متواتره این اعتقاد ثابت است که: «… هُوَ بَائِنٌ مِنْ خَلْقِهِ …»؛ نسبت میان پروردگار و مخلوقات بینونت است.(۱۸)
۱۱- اهل غنا، موسیقی و آلات لهو بودن متصوّفه.
با آن که در حدیث معتبر از رسول گرامی اسلام(ص) روایت شده است که:
«إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَنِي رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ وَ لِأَمْحَقَ الْمَعَازِفَ وَ الْمَزَامِيرَ وَ أُمُورَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْأَوْثَانَ»؛ خدای عزیز و بلند مرتبه من را رحمت بر عالمیان مبعوث فرمود و من مبعوث شدم تا آلات لهو و آهنگ و امور جاهلیّت و بت ها را نابود کنم.( ۱۹)
۱۲- ادّعای متصوّفه بر عشق بازی با خدا با نگاه به امردان بی مو.
این سخن را ملاصدرا به صورت کامل و بدون پرده در اسفار اربعۀ خود آنجا که می نویسد: «الفصل(۲۰) في ذكر عشق الظرفاء و الفتيان للأوجه الحسان»(۲۰) از مراحل رسیدن به خدا برشمرده است!!
همو در اواخر فصل بیستم می خواهد شیوۀ رسیدن به خدا از این راه را برای همفکرانش ترسیم کند، می نویسد:
«… إن العاشق إذا اتفق له ما كانت غاية متمناة و هو الدنو من معشوقه و الحضور في مجلس صحبته معه فإذا حصل له هذا المتمنى يدعي فوق ذلك و هو تمني الخلوة و المصاحبة معه من غير حضور أحد فإذا سهل ذلك و خلي المجلس عن الأغيار تمنى المعانقة و التقبيل فإن تيسر ذلك تمنى الدخول في لحاف واحد و الالتزام بجميع الجوارح أكثر ما ينبغي و مع ذلك كله الشوق بحاله و حرقة النفس كما كانت بل ازداد الشوق و الاضطراب…»؛
زمانی که عاشق به نهایت خواسته هایش که نزدیکی به معشوقش و حضور در کنار او هست می رسد خواهان فراتر از آن می شود و خواسته اش خلوت و مصاحبت با معشوقش بدون حضور شخصی است هرگاه به این خواسته اش رسید و مجلس از دیگران خالی شد خواسته اش معانقه و بوسیدنش می شود اگر این هم برایش میسّر شد خواسته اش با هم در زیر یک لحاف وارد شدن و چسباندن تمام اعضاء و جوارحشان به یکدیگر است فراتر از حدّی که سزاوار است و با این وجود شوق در جای خود و آتش نفس همانگونه است که بود بلکه اشتیاق و اضطرابشان هم بیشتر می شود».(۲۱)
با آن که در روایات متعدّدی نهی از این اعمال شیطانی و هوس های حیوانی شده است؛ شیخ کُلَینی(قدس سره) به سند موثّق از رسول گرامی اسلام(ص) روایت می کند:
«إِيَّاكُمْ وَ أَوْلَادَ الْأَغْنِيَاءِ وَ الْمُلُوكِ الْمُرْدَ فَإِنَّ فِتْنَتَهُمْ أَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعَذَارَى فِي خُدُورِهِنَّ»؛ برحذر باشید از فرزندان اَمرَد بی نیازان و پادشاهان که فتنۀ آنها از فتنۀ دختران باکرۀ در پس پرده شدیدتر است.(۲۲)
۱۳- متصوّفه مدّعی اتّحاد با پروردگار هستند.
همانگونه که اشاره شد در متواتر روایات نسبت میان خالق و مخلوق بینونت برشمرده شده است؛ در صحیحۀ ابن اُذَینه از امام صادق(ع) روایت شده:
«… هُوَ وَاحِدٌ وَاحِدِيُّ الذَّاتِ بَائِنٌ مِنْ خَلْقِهِ…»؛ خدای متعال یکتا و ذاتش یگانه و نسبتش با مخلوقاتش بینونت است.(۲۳)
۱۴- ترک شریعت، رکنی از ارکان تصوّف.
ائمه اطهار سلام الله علیهم بدعت ترک شریعت را در متواتر روایات انکار کرده اند؛ چه آن که منحرفان از مسیر حقّ اهل بیت(ع) با شرعی جلوه دادن کارهای بدعت آمیزشان برای خود مشروعیت جلب می کردند.
شیخ صدوق(قدس سره) به سند معتبر از فضیل بن عثمان روایت می کند که از حضرت امام صادق(ع) پرسیده شد: این افراد خبیث از امام باقر(ع) روایت می کنند که آن حضرت فرمود: هرگاه به معرفت رسیدی هر چه خواستی بکن؛ پس با استناد به این نقل همۀ محرّمات را حلال برشمرند، امام صادق(ع) فرمودند:
«مَا لَهُمْ لَعَنَهُمُ الله إِنَّمَا قَالَ أَبِي(ع) إِذَا عَرَفْتَ الْحَقَّ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ خَيْرٍ يُقْبَلُ مِنْكَ»؛
آنها را چه شده!! خدا لعنتشان کند، این است و جز این نیست که پدرم فرمود: زمانی که حقّ را شناختی هرچه می خواهی از کارهای خیر انجام بده که از تو پذیرفته می شود.(۲۴)
۱۵- صوفیان مدّعی وصول به پروردگار
همانگونه که از مرام تمام اهل تصوّف روشن است این ادّعای خود را تحت عنوان فنای فی الله و بقای بالله مطرح می کنند؛ و به فریبِ ساده لوحان می پردازند.
۱۶- متحدین با پروردگار چرا به عبادت می پردازند؟
این سخن اشاره ای است به مناظره حضرت امام رضا صلوات الله علیه با جاثلیق نصاری که شیخ صدوق علیه الرحمة آن را روایت کرده است و ما گوشه ای از آن را نقل می کنیم:
«… قَالَ(ع): يَا نَصْرَانِيُّ وَ الله إِنَّا لَنُؤْمِنُ بِعِيسَى الَّذِي آمَنَ بِمُحَمَّدٍ(ص) ، وَ مَا نَنْقِمُ عَلَى عِيسَاكُمْ شَيْئاً إِلَّا ضَعْفَهُ وَ قِلَّةَ صِيَامِهِ وَ صَلَاتِهِ، قَالَ الْجَاثِلِيقُ: أَفْسَدْتَ وَ الله عِلْمَكَ، وَ ضَعَّفْتَ أَمْرَكَ، وَ مَا كُنْتُ ظَنَنْتُ إِلَّا أَنَّكَ أَعْلَمُ أَهْلِ الْإِسْلَامِ، قَالَ الرِّضَا(ع) : وَ كَيْفَ ذَلِكَ؟ قَالَ الْجَاثِلِيقُ: مِنْ قَوْلِكَ: إِنَّ عِيسَاكُمْ كَانَ ضَعِيفاً، قَلِيلَ الصِّيَامِ، قَلِيلَ الصَّلَاةِ؛ وَ مَا أَفْطَرَ عِيسَى يَوْماً قَطُّ، وَ لَا نَامَ بِلَيْلٍ قَطُّ، وَ مَا زَالَ صَائِمَ الدَّهْرِ قَائِمَ اللَّيْلِ، قَالَ الرِّضَا(ع): فَلِمَنْ كَانَ يَصُومُ وَ يُصَلِّي!؟ قَالَ: فَخَرِسَ الْجَاثِلِيقُ، وَ انْقَطَعَ…»؛
حضرت امام رضا(ع) فرمودند: ای نصرانی به خدا قسم که ما به آن عیسی که به پیامبر اسلام(ص) ایمان دارد ایمان داریم، و ما ایرادی بر عیسای شما جز ضعف و کم روزه گرفتن و کم نماز خواندنش نداریم، جاثلیق گفت: با این سخن علم خودت را فاسد کردی و امرت را تضعیف کردی با اینکه من گمان می کردم شما عالم ترین مسلمانانی، امام رضا(ع)فرمودند: برای چه؟ جاثلیق گفت: از آنجا که گفتی: عیسای شما ضعیف بود، کم روزه می گرفت و کم نماز می خواند؛ با آن که عیسی یک روز هم بدون روزه نگذارند و یک شب را نخوابید و تمام عمرش را روزه و شب زنده دار بود، امام رضا(ع) فرمودند: [حال که شما او را یکی از سه خدا می پندارید] پس برای چه کسی نماز می خواند و روزه می گرفت؟ راوی می گوید: جاثلیق بی جواب مانده ساکت شد، و دیگر حرفی نزد».(۲۵)
۱۷-سران خانقاه خودخداپنداران!!
بایزید بسطامی همواره ادعا می کرد:
«سبحاني ما أعظم شأني؛ منزّهم من، چه شأن عظیمی دارم».(۲۶)
جنید بغدادی هم این داعیه داشت که:
«ليس في جبّتي سوى الله؛ در جُبّۀ من غیر از خدا نیست».(۲۷)
و حقی برسوی تصریح می کند که:
«و التوحيد على ثلاث مراتب توحيد اهل البداية و هو لا اله الا هو و سير اهل هذا التوحيد فى عالم الأجسام. و توحيد اهل التوسط و هو لا اله الا أنت و سير اهل هذا التوحيد فى عالم الأرواح. و توحيد اهل النهاية و هو لا اله الا انا و سير اهل هذا التوحيد فى عالم الحقيقة»؛ [از منظر اهل خانقاه] توحید سه مرتبه دارد: توحید مبتدی ها که همان لا إله إلّا هو است و اهل این توحید در عالَم اجسام سیر می کنند. و توحید متوسطین که لا إله إلّا أنت است و اهل این توحید در عالَم ارواح سیر می کنند. و توحید اهل نهایت که لا إله إلا أنا است و اهل این توحید در عالَم حقیقت سیر می کنند.(۲۸)
سپس به شعر شیخ مغربی برای مرتبه سوّم استشهاد می کند:
نـور هستى جملــــــه ذرات عـــالم تا ابـــــد ميكنند از مغربى چون ماه از مهـر اقتباس
بعد از آن به نقل از کمال خجندی می آورد:
طاس بازی بديدم از بغـداد چون جنيد از سلوكش آگاهى
رفت در جبه وقت بازی گفت: ليس في جبتي ســــوى اللـــهي
ناگفته پیداست که این ادعاهای گزاف با اعتقاد به بینونت خالق و مخلوق سازگاری ندارد.
۱۸- فرار مبلغین تصوّف از عالمان آگاه دین، و گمراه نمودن افراد بی اطلاع.
به همين جهت است كه امام صادق صلوات الله علیه می فرمایند:
«عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُونَ بِالثَّغْرِ الَّذِي يَلِي إِبْلِيسُ وَ عَفَارِيتُهُ يَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ يَتَسَلَّطَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ وَ شِيعَتُهُ النَّوَاصِبُ أَلَا فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِيعَتِنَا كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرْكَ وَ الْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ لِأَنَّهُ يَدْفَعُ عَنْ أَدْيَانِ مُحِبِّينَا وَ ذَلِكَ يَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ»؛ علماى شيعه، مرزداران مرزهايى هستند كه ابليس و عفريتهاى او از آنها حمله مى كنند؛ آنان سپاه ابليس را از هجوم بردن بر ناتوانان شيعه باز مى دارند، و از چيره شدن ابليس و پيروان دشمنخوى او برايشان جلوگيرى مى كنند. آگاه باشيد، هر كس از شيعه ما خود را به اين مرزدارى برگمارد، مقامش از كسانى كه با روميان، ترک و خَزَر جهاد كردند یک میلیون بار بالاتر است، بدان جهت كه اين مرزدار، از دين دوستداران ما دفاع مى كند، در صورتى كه آنان از بدن ايشان دفاع مى كنند.(۲۹)
۱۹- تصوّف خوراکی مسموم و کشنده.
این تمثیل جهت بهتر روشن شدن مطلب آمده است؛ همانگونه که خدای متعال ما را دستور داده است که: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ؛ انسان بايد با تأمل به خوراكش بنگرد»(۳۰)؛ و زید شحام از امام باقر(ع) در تفسیر این آیۀ شریفه روایت می کند که آن حضرت می فرماید: «عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ؛ انسان بايد با تأمل به علمش بنگرد که از چه کسی آن را اخذ می کند».(۳۱)
۲۰- اهل خانقاه به دنبال ملذّات دنیوی و به مناصب دنیایی رسیدن.
همانگونه که حضرت امام حسن عسکریسلام الله علیه متصوّفه را این گونه وصف می فرماید:
«… إِنْ نَالُوا مَنْصَباً لَمْ يَشْبَعُوا عَنِ الرِّشَاءِ وَ إِنْ خُذِلُوا عَبَدُوا الله عَلَى الرِّيَاءِ…»؛
اگر به منصب و جایگاهی برسند از رشوه خواری سیر نمی شوند، و اگر به آنها اعتنایی نشود ریاکارانه و مزوِّرانه خدا را عبادت می کنند.(۳۲)
کتابنامه
۱٫ القرآن الكريم.
۲٫ بحارالأنوار، نويسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى ، تاريخ وفات مؤلف:۱۱۱۰ ق ، محقق/مصحح: جمعى از محققان ، تعداد جلد: ۱۱۱، ناشر: دار إحياء التراث العربی ، مكان چاپ: بيروت ، سال چاپ: ۱۴۰۳ ق ، نوبت چاپ: دوم .
۳٫ تفسير ابن عربى، پديدآور: ابن عربى ، تاريخ وفات پديدآور: ۶۳۸هـ ق ، محقق/مصحح: سمير مصطفى رباب، تعداد جلد: ۲، ناشر: دار احياء التراث العربى ، مكان چاپ: بيروت ، سال چاپ: ۱۴۲۲ ق ، نوبت چاپ: اول .
۴٫ تفسير بيان السعادة فى مقامات العبادة، پديدآور: گنابادى ، محمد، تاريخ وفات پديدآور: ۱۳۲۷ هـ ق ، تعداد جلد: ۴، ناشر: مؤسسة الأعلمى للمطبوعات ، مكان چاپ: بيروت ، سال چاپ: ۱۴۰۸ ق ، نوبت چاپ: دوم .
۵٫ تفسير روح البيان ، پديدآور: حقى بروسوى، اسماعيل ، تاريخ وفات پديدآور: ۱۱۳۸ هـ . ق ، تعداد جلد: ۱۰، ناشر: دارالفكر، مكان چاپ: بيروت ، نوبت چاپ: اول .
۶٫ التوحيد، نويسنده: ابن بابويه، محمد بن على ، تاريخ وفات مؤلف: ۳۸۱ ق ، محقق/مصحح: حسينى، هاشم ، تعداد جلد: ۱، ناشر: جامعه مدرسين ، مكان چاپ: ايران؛ قم ، سال چاپ: ۱۳۹۸ ق ، نوبت چاپ: اول .
۷٫ الحكايات في مخالفات المعتزلة من العدلية، نويسنده: مفيد، محمد بن محمد، تاريخ وفات مؤلف: ۴۱۳ ق ، محقق/مصحح: كنگره شيخ مفيد، تعداد جلد: ۱، ناشر: كنگره شيخ مفيد، مكان چاپ: قم ، سال چاپ: ۱۴۱۳ ق ، نوبت چاپ: اول .
۸٫ الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، نويسنده: شيرازى، محمد بن ابراهيم ، تاريخ وفات مؤلف: ۱۰۵۰ هـ. ق ، تعداد جلد: ۹، ناشر: دار إحياء التراث العربي ، مكان چاپ: بيروت ، سال چاپ: ۱۹۸۱ م ، نوبت چاپ: سوم .
۹٫ ختم الاولياء، پديدآور: الحكيم الترمذى ، تاريخ وفات پديدآور: قرن ۳ هـ ق ، محقق/مصحح: عثمان اسماعيل يحيى ، تعداد جلد: ۱، ناشر: مهد الآداب الشرقية، مكان چاپ: بيروت ، سال چاپ: ۱۴۲۲ ق ، نوبت چاپ: دوم .
۱۰٫ الزهد، نويسنده: كوفى اهوازى، حسين بن سعيد، تاريخ وفات مؤلف: قرن ۳ ق ، محقق/ مصحح: عرفانيان يزدى، غلامرضا، تعداد جلد: ۱، ناشر: المطبعة العلمية، مكان چاپ: قم ، سال چاپ: ۱۴۰۲ ق ، نوبت چاپ: دوم .
۱۱٫ سر الأسرار و مظهر الأنوار فيما يحتاج إليه الأبرار، پديدآور: الجيلانى ، عبد القادر، تاريخ وفات پديدآور: ۵۶۱ هـ . ق ، محقق/مصحح: احمد فريد المزيدى ، تعداد جلد: ۱، ناشر: دارالكتب العلمية، مكان چاپ: بيروت ، سال چاپ: ۱۴۲۸ ق ، نوبت چاپ: دوم .
۱۲٫ عيون أخبار الرضا(ع) ، نويسنده: ابن بابويه، محمد بن على ، تاريخ وفات مؤلف: ۳۸۱ ق ، محقق/مصحح: لاجوردى، مهدى ، تعداد جلد: ۲، ناشر: نشر جهان ، مكان چاپ: تهران ، سال چاپ: ۱۳۷۸ ق ، نوبت چاپ: اول .
۱۳٫ الفتوحات المكية، پديدآور: ابن عربى ، تاريخ وفات پديدآور: ۶۳۸ هـ . ق ، محقق/مصحح: عثمان يحيى ، تعداد جلد: ۱۴، ناشر: دار احياء التراث العربى ، مكان چاپ: بيروت ، سال چاپ: ۱۹۹۴ م ، نوبت چاپ: دوم .
۱۴٫ الفصول المهمة في أصول الأئمة(ع) ، نويسنده: شيخ حر عاملى، محمد بن حسن ، تاريخ وفات مؤلف: ۱۱۰۴ ق ، محقق/مصحح: القائينى، محمد بن محمد الحسين ، تعداد جلد: ۳، ناشر: موسسه معارف اسلامى امام رضا(ع) ، مكان چاپ: قم ، سال چاپ: ۱۴۱۸ ق / ۱۳۷۶ ش ، نوبت چاپ: اول .
۱۵٫ قوت القلوب فى معاملة المحبوب ، پديدآور: مكى ، ابوطالب، تاريخ وفات پديدآور: ۳۸۶ هـ ق ، محقق/مصحح: باسل عيون السود، تعداد جلد: ۲، ناشر: دارالكتب العلمية، مكان چاپ: بيروت ، سال چاپ: ۱۴۱۷ ق ، نوبت چاپ: اول .
۱۶٫ الكافي، نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب ، تاريخ وفات مؤلف: ۳۲۹ ق ، محقق/مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، تعداد جلد: ۸، ناشر: دارالكتب الإسلامية، مكان چاپ: تهران ، سال چاپ: ۱۴۰۷ ق ، نوبت چاپ: چهارم .
۱۷٫ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، نويسنده: نورى، حسين بن محمد تقى ، تاريخ وفات مؤلف:۱۳۲۰ ق ، محقق/مصحح: مؤسسة آل البيت(ع) ، تعداد جلد: ۲۸، ناشر: مؤسسة آل البيت(ع) ، مكان چاپ: قم ، سال چاپ: ۱۴۰۸ ق ، نوبت چاپ: اول .
۱۸٫ معاني الأخبار، نويسنده: ابن بابويه، محمد بن على ، تاريخ وفات مؤلف: ۳۸۱ ق ، محقق/مصحح: غفارى، على اكبر، تعداد جلد: ۱، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم ، مكان چاپ: قم ، سال چاپ: ۱۴۰۳ ق ، نوبت چاپ: اول .
۱۹٫ ممدالهمم در شرح فصوص الحكم ، پديدآور:حسن زاده آملى، حسن ، تعداد جلد: ۱، ناشر: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى ، مكان چاپ: تهران ، سال چاپ: ۱۳۷۸، نوبت چاپ: اول .
۲۰٫ المؤمن ، نويسنده: كوفى اهوازى، حسين بن سعيد، تاريخ وفات مؤلف: قرن ۳، تعداد جلد: ۱، ناشر: مؤسسة الإمام المهدي(ع)، مكان چاپ: قم ، سال چاپ: ق ۱۴۰۴٫
۲۱٫ هزار و يک كلمه ، پديدآور: حسن زاده آملى ، حسن، تعداد جلد: ۶، ناشر: بوستان كتاب ، مكان چاپ: قم ، سال چاپ: ۱۳۸۱، نوبت چاپ: سوم .
—————-
پی نوشت ها:
۱- الکافي ۵/ ۲۸، ح۴ و ص۳۶، ح۲٫
۲- ر.ک: الفصول المهمّة في أصول الأئمّة(ع) ۱/ ۶۰۲، ح ۹۴۴٫
۳- ر.ک: همان، ح۹۴۵ و ص۶۰۳، ح۹۴۶ و ح۹۴۷٫
۴- مستدرک الوسائل ۱۱/ ۳۸۰، ح۱۳۳۰۸٫
۵- الزهد، ص۵۵، ح۱۴۸٫
۶-المؤمن، ص۵۲، ح۱۲۸٫
۷- الحکایات في مخالفات المعتزلة من العدلیة/ ۷۵٫
۸- آل عِمران ۳: ۲۱، و التوبة ۹: ۳۴، و الانشقاق ۸۴: ۲۴٫
۹- لقمان ۳۱: ۷، و الجاثیة ۴۵: ۸٫
۱۰- الأنعام ۶: ۷۶ – ۷۹٫
۱۱- ممدّ الهِمَم در شرح فصوص الحِکَم/ ۶۵۶، و هزار و یک کلمه ۴/ ۵۱۳٫
۱۲-ختم الأولیاء/۳۴۱٫
۱۳- الفتوحات المکیة ۲/ ۳۵۸٫
۱۴- ر.ک: همان ۱۲/ ۱۴۸٫
۱۵- تفسير ابن عربي ۱/ ۱۴۸٫
۱۶- تفسير بيان السعادة ۲/ ۲۸۶٫
۱۷- الشورى ۴۲: ۱۱٫
۱۸- التوحيد/ ۱۳۳، ح۱۵٫
۱۹- الكافي ۶/ ۳۹۶، ح۱٫
۲۰- الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة ۷/ ۱۷۱٫
۲۱-همان ۷/ ۱۷۹٫
۲۲- الكافي ۵/ ۵۴۸، ح۸٫
۲۳- همان ۱/ ۱۲۷، ح۵٫
۲۴- معاني الأخبار/ ۱۸۱، ح۱٫
۲۵- التوحيد للشيخ الصدوق/ ۴۲۱، باب ۶۵، ح۱؛ و عيون أخبار الإمام الرضا(ع) ۱/ ۱۵۷، باب ۱۲، ح۱٫
۲۶- قوت القلوب ۲/ ۱۲۴٫
۲۷-سرّ الأسرار/ ۵۵٫
۲۸- تفسیر روح البیان ۵/ ۴۶۷٫
۲۹- بِحار الأنوار ۲/ ۵٫
۳۰- عبس ۸۰: ۲۴٫
۳۱- الكافی ۱/ ۵۰، ح۸٫
۳۲- مستدرک الوسائل ۱۱/ ۳۸۰، ح۱۳۳۰۸٫