با خوانندگان نورالصادق بخش اول
اشاره:
یکی از سرسپردگان معارف ضد وحیانی یونان باستان با مطالعه ی نامه ی آیت الله جعفر سبحانی به فصلنامه ی نورالصادق علیه السلام و تقدیر و تشکر ایشان از نویسندگان این فصلنامه، تاب نیاورده تعادل خود را از دست داد و نامه ای سراسر توهین و ناسزا و سخنان سخیف به مسؤلین نورالصادق و فقهاء و اساطین شیعه منتشر کرد. نورالصادق اصولا به اینگونه سخنان بچه گانه و بدور از ادب و شعور علمی پاسخ نمی دهد لذا به مصداق «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» از کنار اباطیل این شخص نیز گذشت اما فاضل گرانمایه جناب آقای دکتر زمانیی پور که از شاگردان آیت الله صافی می باشند پس از چندی که از این مسئله مطلع شدندد پاسخی به نامه ی مذکور نوشتند و در انتشار آن اصرار ورزیدند. نورالصادق برای رعایت ادب و حرمت این استاد بزرگوار پاسخ ایشان را که در دو قسمت تنظیم شده بود تقدیم می کند، که قسمت اول در فصلنامه ی گذشته منتشر شد و اکنون قسمت دوم آن را تقدیم خوانندگان عزیز می نماید.
ضمن اینکه ادامه ی اصل نامه ی رمضانی را می آوریم تا قضاوت به عهده ی خوانندگان عزیز باشد:
ادامه ی نامه ی رمضانی:
… آيا امام خمينی ها، علامه طباطبايی ها، مطهری ها، بهشتی ها، خواجه نصيرها، شيخ بهايی ها كه در كنار سائر علوم و معارف، فلسفه و عرفان را دنبال كرده و از بزرگان عرفا و فلاسفه تجليل نموده اند دشمن اسلام و اهل بيت اند!؟ يا منحرف و يا جاهل نادان!؟
چرا همانگونه كه برای خودمان تخصص قائليم و نظر تخصصی را از غير متخصص نمی پذيريم تخصص ديگران را وقعی نمی نهيم و بدون تخصص لازم و غيرمنصفانه، در هر مقوله ای اظهار نظر می كنيم؟ چرا حاضر نيستيم بگوييم نمی دانيم و اهلش می دانند، خودمان را راحت و طالبان حقيقت را به راه صحيح هدايت نمی كنيم؟
مگر با فرا گرفتن فقه و اصولِ صِرف و بشرط لا می توان در هر مقوله ای اظهار نظر كرد و نيز صائب بود.
عزيزان اين سخنانی را كه از سر درد بر قلم جاری می شود حمل بر جسارت و بی ادبی نكنيد؛ من دست همه فقيهان منصف و اصوليان متعهد را می بوسم و بلكه خاک پای همه آنهايم ولی عاجزانه و دردمندانه به عنوان كسی كه هم فقه خوانده و هم اصول و هم تفسير می داند و هم چند صباحی در حلقه درس فيلسوفان و عارفانِ واقعی حضور پيدا كرده و با اوج و حضيض و چم و خم مسائل نسبتا آشناست از همه كسانی كه قول، فعل، گرايش، نفرت و عشق آنها نسبت به هر امری برای همگان حجت است و با نازی ممكن است همه قالب ها را در هم بشكنند و با نيازی همه شكسته ها را جبران كنند درخواست می كنم حدّاقل احتمال بدهيد كه ممكن است واقع امر آن طور كه شما تصور كرده ايد نباشد همين احتمال كافی است كه از شدّت و حدّت انكارها و تكفيرها بكاهيم و آن كنيم كه رضای خدا و رسول در آن است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
قم – حسن رمضانی
***
توهین های تند و سخیف شیخ حسن رمضانی
به علماء و مراجع تقلید و شخصیت های برجسته ی شیعه
و فرهیختگان کشور و مطالب غیر علمی و غیر تخصصی و به دور
از تشخیص صحیح و سراسر اوهام و خیالات او و پاسخ ما
بِسْمِ الله الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
گفته اید: آيا امام خميني ها، علامه طباطبايي ها، مطهري ها، بهشتي ها، خواجه نصيرها، شيخ بهايي ها كه در كنار سائر علوم و معارف، فلسفه و عرفان را دنبال كرده و از بزرگان عرفا و فلاسفه تجليل نموده اند دشمن اسلام و اهل بيت اند!؟ يا منحرف و يا جاهل نادان!؟
پاسخ ما:
اولاً: عرض می کنیم ما هم در مقابل می گوییم آیا امام خمینی ها، خواجه نصیرها، شیخ بهایی ها، مطهری ها، بهشتی ها، علامه حلی ها، میرزا ابراهیم شیرازی ها، آقا علی حکیم ها، میرزا ابوالحسن جلوه ها، علامه حائری سمنانی ها، رفیعی قزوینی ها، میرزا احمد آشتیانی ها، ملااسمعیل خواجوئی ها، پروفسور فلاطوری ها، علامه ی جعفری ها، فیض کاشانی ها، شیخ محمد تقی آملی ها، شیخ مفیدها، محقق حلی ها، شهید اول ها، شهید ثانی ها، وحید بهبهانی ها، نراقی ها، شیخ انصاری ها، بروجردی ها، سید محمد باقر صدرها، صاحب جواهرها، صاحب عروه ها، صاحب حدائق ها، صاحب مستدرک ها، صاحب وسائل ها، صاحب روضات ها، صاحب قوانین ها، شیخ کلینی ها، شیخ صدوق ها، شیخ طوسی ها، علامه مجلسی ها، کاشف الغطاءها، مقدس اردبیلی ها، شیخ عبدالنبی عراقی ها، قاضی ها، سیدرضی ها، سید مرتضی ها، خوئی ها، سبزواری ها، نجفی مرعشی ها، سید احمد خوانساری ها، گلپایگانی ها، سید ابوالحسن اصفهانی ها، اراکی ها، روحانی ها، سیستانی ها، وحید خراسانی ها، بهجت ها، تبریزی ها، شیرازی ها، فاضل لنکرانی ها، دوزدوزانی ها و … و صدها عالم شیعی دیگر از فقهاء و غیرفقهاء، آیا اینها جاهل و نادان اند، آیا این چنین افراد که بر ضد فلسفه مطلب نوشته اند و نظر داده اند اینها تخصص نداشته اند؟! اینها قول بدون علم داشته اند؟! اینها انصاف نداشته اند؟! اینها همه ی قوای خویش را صرف وهمیات و خیالات خود کرده اند؟! اینها جاهل هستند که لو سکت الجاهل ما اختلف الناس در حق آنها باید گفته شود؟!
آیا هشام بن حکم ها، فضل بن شاذان ها،… اینها جاهل بودند و قول بدون علم داشتند؟! خیر جناب شیخ، این شما و فرقه ی شوشتریه و فرقه های مختلف دیگر صوفیه هستید که جهل و نادانی را از حدّ گذرانده اید.
ثانیاً: آیا امام خمینی که از کتاب های فلسفی به ورق پاره تعبیر می کند (که تندترین تعبیر در اصطلاح علماست) و آنها را حجاب اکبر می داند و دام ابلیس می شمارد شما او را طرفدار فلسفه التقاطی قلمداد می کنید؟
آیا امام خمینی که زشت ترین و زننده ترین و وقیحانه ترین تعبیرات را نسبت به ابن عربی دارد شما او را طرفدار عرفان التقاطی ابن عربی می دانید که در مسئله ی انکار جانشینی علی علیه السلام ایشان می فرمایند و هذا من اقبح القبایح؟
یا در مسئله مکاشفه ی رجبیون که شیطان را بصورت خوک دیده اند، می فرماید: اینها صورت خود را در آئینه شیعیان دیده اند.
آیا مرحوم امام که با نقدهای خودشان اساس فلسفه و عرفان التقاطی (و به تعبیر خودشان عرفان مصطلح) را منهدم کردند شما ایشان را طرفدار اسفار و فصوص و فتوحات می دانید؟
آیا امام خمینی که وحدت وجودی ها را (۱) در عروه کافر و نجس می دانند شما ایشان را طرفدار عرفان های التقاطی محی الدینی می دانید؟
آیا آن اشعاری را که مرحوم امام بر ضد فلسفه و عرفان های امثال مولوی و حلاج گفته شعر است یا واقعیت است؟
آیا رهبر معظم انقلاب که در رساله ی خود می گویند: یادگیری و تحصیل فلسفه برای کسی که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینی اش نمی شود اشکال ندارد.(۲) شما او را طرفدار فلسفه می دانید؟
با سخنرانی ها و گفتگوهایی که در جمع خاص و شرایط خاص برگزار می شود و در آن توریه شده یا دفع افسد به فاسد مد نظر بوده کاری نداریم ملاک، رساله ی علمیه است که برای عمل کردن مکلفین نوشته شده است.
آیا امام خمینی که می فرماید: عرفای بزرگ اسلام هم راجل هستند در کشف حقایق قرآن، شما ایشان را جزو صوفیه و عرفای التقاطی به حساب می آورید؟
آیا امام(ره) که می فرماید ارسطو بویی از آنچه در قرآن هست نبرده است، شما او را پیرو ارسطو می دانید؟ یا این که ایشان را از درک کتاب توحید مفضل عاجز می دانید؟!!
آیا ایشان که می فرمایند: تعبیرات قرآن غیر از اونی است که آنها [عرفای اسلامی] دارند، یک نحو دیگری است، باز هم ایشان را صوفی و از عرفای التقاطی قلمداد می کنید؟ این چنین جهل و بی خبری با آن چنان ادعاهایی اصلاً قابل جمع نیست.
امام راحل در جای دیگر می فرماید:
«اینجانب از روی جد، نه تعارف معمولی، می گویم از عمر به باد رفته خود در راه اشتباه و جهالت تأسف دارم. و شما ای فرزندان برومند اسلام! حوزه ها و دانشگاه ها را از توجه به شئونات قرآن و ابعاد بسیار مختلف آن بیدار کنید. تدریس قرآن در هر رشته ای از آن را محط نظر و مقصد اعلای خود قرار دهید. مبادا خدای ناخواسته در آخر عمر که ضعف پیری بر شما هجوم کرد از کرده ها پشیمان و تأسف بر ایام جوانی بخورید. همچون نویسنده.» (3)
و هم چنین می فرماید:
«از این پیر بینوا بشنو که این بار را به دوش دارد و زیر آن خم شده است به این اصطلاحات [فلسفه و عرفان] که دام بزرگ ابلیس است بسنده مکن …»
آقایان طباطبایی و مصباح یزدی می گویند:
ترجمه ی فلسفه به منظور بستن خانه ی اهل بیت بوده است.(۴)
دکتر بهشتی می گوید:
اسلام، اسلام است، نه مارکسیسم، نه کاپیتالیسم نه سوسیالیسم و نه حتی عرفان، اسلام آیین قرآن است و آیین محمد صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام. (۵)
و علامه ی جعفری می گوید:
در نظر این عده [عرفا و فلاسفه] خدا عین موجودات و موجودات عین خداست و می فرماید: سخن عرفا در نهایت با سخن مادیون یکی است.(۶)
و استاد مطهری می گوید:
ابن عربی سنی متعصب است و بعضی حرف هایش که از او شنیده شده است شاید از منحط ترین حرفهاست.(۷)
و نیز می گوید:
«عرفا… توحید آنها وحدت وجود است… در این مکتب، انسان کامل در آخر، عین خدا می شود: اصلاً انسان کامل حقیقی، خودِ خداست.»(8)
و نیز می گوید:
رد بر صوفیه، رد برخی از مبانی مطالب حکمت متعالیه به گونه ای غالب خواهد بود، مانند مسأله وحدت وجود و مسئله ی کشف و شهود و مسئله تأویل عشق به زیبارویان که عرفای نامدار طرفدار جدی مسائل یاد شده می باشند.(۹)
و قاضی که می گوید:
در فلسفه از دین خبری نیست.(۱۰)
و هشام بن حکم متکلم برجسته شیعه و شاگرد امام صادق علیه السلام که از مخالفان سر سخت فلاسفه یونان بود و کتابی بر ردّ فلسفه نوشت. تا آنجا که یحیی برمکی نزد منصور عباسی مهم ترین جرم او را مخالفت با فلاسفه شمرده است، و نقشه قتل او را می کشد.(۱۱)
و فضل بن شاذان نیشابوری که از اصحاب و خواصّ امام جواد و امام هادی و امام عسکری ـ صلوات الله علیهم ـ بوده و کتاب «الردّ علی الفلاسفه» نوشته است.(۱۲)
و شیخ جلیل القدر مفید (رحمة الله علیه) که در آثار متعدد خود به نقد مبانی فلسفه و عرفان پرداخته است و دو اثر «جوابات الفیلسوف فی الاتحاد» و «الردّ علی اصحاب الحلاج» را به همین منظور نوشته است.(۱۳)
و قطب الدین راوندی فقیه و متکلم بزرگ شیعه که «تهافت الفلاسفه» را بر ردّ فلاسفه نوشته و صریحاً مخالفت خود را با مبانی فلاسفه اعلام نموده است.(۱۴)
و در کتاب دیگرش با عنوان «الخرائج والجرائح» می نویسد:
فلاسفه اصول اسلام را اخذ کرده، سپس آن ها را برطبق آرای خود تفسیر و تأویل کردند… آنان در ظاهر با مسلمانان توافق دارند اما در واقع، افکار و نظرات آنها در جهت هدم اسلام و اطفاء نور شریعت است.(۱۵)
و علی بن محمد بن عبّاس که کتابی در «ردّ فلاسفه» نوشته است و نجاشی درباره ی او می فرماید: وی مشهورتر از آن است که درباره اش شرحی داده شود.(۱۶)
و حسن بن موسی نوبختی از علماء و متکلّمان معروف شیعه که آثار متعددی در نقد و ردّ فلسفه دارد که از جمله آنها «توحید وحدوث عالم» است.(۱۷)
و متکلّم فقیه ابوالمکارم حلبی(رحمه الله) که کتاب «نقض شبهة الفلاسفه» را نوشته است و اندیشه های فلسفی را نقد و ردّ نموده است.(۱۸)
و ملامحسن فیض کاشانی که شاگرد و داماد ملاصدرا بود ـ بعد از سال ها درس و بحث در فلسفه و تألیف و شرح در راستای عقائد فلسفی ـ در اواخر عمر خود، که از گذشته عمرش اظهار ندامت و پشیمانی نموده و از مسلک سابق خود بیزاری و برائت جسته و آثاری در این زمینه دارد از جمله آنها کتابی به نام «الانصاف» است، که در آن اعلام بازگشت به معارف قرآن و عترت نموده و در فرازی از این رساله می نویسد:
«… و چندی در طریق مکالمات متفلسفین به تعلّم و تفهّم پیمودم و یک چند بلند پروازی های متصوفه در اقاویل ایشان دیدم فتمثلت بقول من قال ((خدعونی نهبونی اخذونی غلبونی ـ وعدونی كذبونی فالی من اتظلم)).(۱۹)»
و در «رساله الانصاف» می نویسد:
سبحان الله! عجب دارم از قومی که بهترین پیغمبران را برایشان فرستادند به جهت هدایت، و خیر ادیان را بر ایشان ارزانی فرمود از روی مرحمت و عنایت، و پیغمبر ایشان کتابی گذاشته و خلیفه دانا به آن کتاب، واحداً بعد واحد به جای خود گماشته به نصّی از جانب حق، تا افاضت نور او تا قیام قیامت باقی و تشنگان علم و حکمت را به قدر حوصله و درجه ایمان هریک ساقی باشد. آنگاه که گفت: «من در میان شما دو گوهر گرانبها باقی می گذارم که اگر پس از من به آن دو چنگ زنید، هرگز گمراه نمی شوید، یکی قرآن و دیگر عترت و اهل بیتم» ایشان التفات به هدایت او نمی نمایند و از پی در یوزگی علم بردر امم سالفه می گردند و از نم جوی آن قوم استمداد می جویند و به عقول ناقصه خود استبداد می نمایند… همانا این قوم گمان کرده اند که بعضی از علوم دینیّه هست که در قرآن وحدیث یافت نمی شود و از کتب فلاسفه یا متصوفه می توان دانست و از پی آن باید رفت مسکینان، نمی دانند که خلل و قصور نه از جهت حدیث یا قرآن است بلکه خلل در فهم و قصور در درجه ایمان ایشان است… و بالجمله طایفه ای واجب و ممکن می گویند و قومی علت و معلول می نامند و فرقه ای وجود و موجود نام می نهند و من عندی را هر چه خوش آید گوید، و ما متعلّمان که مقلّدان اهل بیت معصومین علیهم السلام و متابعان شرع مُبینیم، سبحان الله می گوییم، الله را الله می خوانیم، و عبید را عبید می دانیم… (تا می رسد به اینجا): نه متفلسفم، نه متصوّفم، نه متکلّف بلکه مقلّد قرآن و حدیث و پیغمبر و تابع اهل بیت آن سرورم.
و مخالفت های صریح و آشکار علامه حلی(رحمه الله) در کتاب های کلامی اش خصوصاً شرح تجرید الاعتقاد که بر محقق حق طلب، پنهان نیست چنان که در بحث قدم عالم فرمودند:
«من اعتقد قدم العالم فهوكافر بلاخلاف، لاّن الفارق بین المسلم و الكافر ذلك و حكمه فی الآخرة حكم باقی الكفار بالاجماع»؛(۲۰)
یعنی هرکس به قدیم بودن عالم معتقد باشد، بدون اختلافی بین علماء کافر است زیرا فارق بین مسلم و کافر همین است و حکمش در آخرت به اجماع علما مانند بقیه کفار است.
[حتماً مستحضر هستید که آقای شیخ حسن حسن زاده ی آملی عالم را قدیم می دانند.] (۲۱)
و در دیگر کتب کلامیه اش در مواضع عدیده تصریح به بطلان مقالات فلاسفه نموده است و حتی در کتاب تذکره اش فرموده است: از جمله کسانی که جهاد با آنها واجب است، فلاسفه اند.(۲۲)
و در «تذکر الفقهاء» فلسفه را در کنار علم موسیقی، سحر، قیافه شناسی و کهانت از جمله علومی که تحصیل آنها حرام است بر شمرده است، مگر به قصد نقض و ردّ آن باشد.(۲۳)
و علامه مجلسی (رحمه الله) که فرمود:
… فترك الناس فی زماننا آثار اهل بیت نبیّهم و استبدّوا بآرائهم، فمنهم من سلك مسلك الحكماء الذین ضلّوا و أضلّوا، و لم یقروّا بنبی و لم یؤمنوا بكتاب و اعتمدوا علی عقولهم الفاسده و آرائهم الكاسده، فاتخذوهم ائمة و قادة… در زمان ما اکثر مردم آثار و اخبار اهل بیت پیغمبرشان را رها نموده وخود رأی شده اند، پس گروهی از آن ها راه و روش و مکتب فلاسفه را برگزیده اند، همان فلاسفه ای که خودشان گمراه و دیگران را هم گمراه کرده اند، و به هیچ پیغمبری اقرار نکرده و به هیچ کتابی از کتاب های آسمانی ایمان نیاورده اند، و بر عقل های ناقص و نظریات و اندیشه های بی رونق و سست خودشان تکیه کرده اند، پس (گروهی از نادانان نیز) آنان را پیشوای خود قرار داده و به آن ها اقتدا کرده اند و عقائدشان را از آنها اخذ نموده اند.(۲۴)
نصوص صریح و صحیح از امامان معصوم علیهم السلام را از معانی اصلی آن به معانی دیگر توجیه و تأویل می کنند؛ زیرا که این احادیث و نصوص صحیحه با آنچه فیلسوفان بدان معتقدند سازگار نیستند با آن که می بینند که دلیل های فلاسفه و شبهه های آنها مفید ظن و گمان و بلکه مفید و هم نیز نمی باشد حتی افکارشان مانند تار عنکبوت سست و بی پایه است.(۲۵)
و همچنین ایشان در بحارالانوار(۲۶) و سایر کتاب هایش فلسفه را ردّ کرده و افکار و عقائدشان را خلاف مسلّمات کتاب و سنت شمرده است.
و شیخ بهایی(ره) که فیلسوفان را ریزه خواران سفره ارسطو و افلاطون معرفی کرده و از آنها مذمّت و نکوهش کرده و فرموده:
ای کـرده به علــــــم مجازی خو نشــنیده ز علم حـقیقی بــو
سـرگرم بـه حکــــــمت یـونانی دلســرد زحکـمت ایــــمانـی
تـا چنـــد چو نکـبــتیان مانـــی بـر ســــــفره چرکین، یـونانی
سـؤر المـؤمن فـرموده نـبــــی از سؤر ارســـطو چه می طلبی
این علم دنی که توراجان است فضلات فضایل یونان است(۲۷)
و شیخ انصاری (رحمه الله) که در کتاب طهارت می فرماید:
سیره ی مستمره ی اصحاب برتکفیر فلاسفه که منکر بعض ضروریات اند بوده است.(۲۸)
و صاحب جواهر می فرماید:
به خدا قسم پیغمبر مبعوث نشد مگر برای ابطال فلسفه.(۲۹)
و صاحب حدائق می فرماید:
اصحاب امامیه به تکفیر فلاسفه و پیروان آنها معتقد بودند.(۳۰)
و شیخ انصاری(رحمه الله) که با ممنوع دانستن خوض در استدلالات پیچیده فلسفی مخالفتش را با فلسفه اعلام داشت، آنجایی که می فرماید:
واجب تر از فرو نرفتن در مطالب و استدلالات عقلی برای کشف و استنباط احکام فرعی شرعی، فرو نرفتن در مطالب عقلی نظری برای دریافت مسائل اصول دین است؛ زیرا این شیوه موجب واقع شدن در معرض هلاکت ابدی و عذاب همیشگی است و ائمه معصومین علیهم السلام نیز در روایات مربوط به نهی از فرو رفتن در مسأله قضا و قدر نسبت به این خطر هشدار دادند.(۳۱)
و مرحوم میرزای قمی(رحمه الله) که در قوانین می فرماید:
آنچه که طلاب در مثل این زمان ها وسیله برای انحرافشان از تحصیل فقه قرار دادند و مشغول تحصیل حکمت یونانیان ـ از مشاء و اشراق آن ـ شدند و دلیل شان این است که معرفت خداوند مقدّم برعبادت و اطاعت اوست و آن (یعنی معرفت) هم ممکن نیست مگر با تحصیل این علوم (حکمت یونانیان) پس از وسوسه های وسواس خنّاس است که در سینه های مردم وسوسه می کند و چه بسا تمام عمرشان را در تحصیل این علوم صرف می کنند به این دلیل که این علوم از مقدمات فقه است زیرا فقه علم به احکام شرعی است و آن توقف بر معرفت شارع دارد و مقدمه واجب هم واجب است، حاشا و کلاً (هرگز) که تحصیل فلسفه موجب معرفت خداوند و یا موجب زیادی معرفة الله یا از اموری باشد که معرفت فقه و شرع توقف برآن داشته باشد بلی گاهی (تحصیل فلسفه) موجب زندقه و الحاد می گردد و گاهی موجب دوری زیادی از ساحت قرب حق تعالی شده و ندامت و حسرت را به دنبال دارد…(۳۲)
جناب رمضانی دقت کنید ببینید، چقدر فاصله است بین کلام میرزای قمی(رحمه الله) که می فرماید: هرگز معرفت خداوند و ازدیاد آن بر تحصیل فلسفه توقف ندارد بلکه چه بسا موجب الحاد وزندقه می شود ـ با آنچه آقای جوادی آملی ادعا می کند که می گوید:
«هزار سال تلقی علماء و فقهاء و محدثان و متکلمان از توحید، وحدت عددی بوده و ادعا می کند که هیچ کس به درک و فهم توحید صحیح نائل نشده و بعد از هزار سال با بیان بعضی از فلاسفه با استفاده از خطب امیرالمؤمنین علیه السلام توحید ناب و صحیح و خالص دانسته شده.»!!!!
و نیز ادعا می کند که اصلاً قبل از تحصیل کتاب و سنت باید فلسفه خواند تا کلید فهم آن دو را بدست آورد.
و ملاطاهر قمی (رحمه الله) فقیه و متکلم شیعه کتاب «الفوائد الدینیه فی الرد علی الحکما و الصوفیه» را نوشته است.
و علامه بحرالعلوم که در اجازاتش به یکی از شاگردان خود پس از ذکر این نکته که علمای سلف به احادیث اهل بیت علیهم السلام اعتنای خاص ـ از جهت روایت و درایت و حفظ ـ داشتند، می نویسد:
… از علم و علماء کناره گیری نموده و ویرانی را آبادی جلوه دادند، حساب را فراموش و در طلب سراب برآمدند؛ و ساکن برهوت گشتند و به خوشی های گذران زمان دل خوش داشتند… از جمله اینان کسانی اند که جهالت برگرفته از سردمداران کفر و گمراهی ـ که منکرنبوت و رسالت هستند ـ را حکمت و علم نام نهادند و صاحبان این حکمت و علم دروغین را امام و رهبر خویش گرفتند و اقوال و آراء آنان را اگر چه مخالف نص قرآن بود پذیرفتند و هر آنچه را که آنان بدان قائل نبودند، اگر چه آن عین حق و صواب بود انکار کردند.(۳۳)
سپس مرحوم بحرالعلوم به ردّ تصوّف پرداخته و آن را خطری بزرگ برای بندگان ضعیف خداوند شمردند.(۳۴)
و مرحوم محمد باقر هزار جریبی(۳۵) در اجازه روایی مبسوط که برای بحرالعلوم نوشته است:
او را سفارش به تحصیل مقامات عالی اخروی به خصوص کوشش در نشر احادیث اهل بیت علیهم السلام نموده و از صرف عمر عزیز در علوم فلسفی که مصداقی از آیه شریفه «كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً»(36) است، برحذر می دارد.(۳۷)
و مرحوم ملااحمد نراقی که می فرماید:
«… و نه از اشخاصی باشی که عمر خود را صرف علوم عقلیه نموده و به فضول یونانیان خود را راضی می کنند و عقول قاصره خود را در هر چیزی دلیل و رهبر می دانند و هرچه عقل ناقص ایشان آن را نفهمد طرح یا تأویل می کنند و آیات و اخبار را تا توانند از ظاهر خود صرف می کنند و احکام شریعت نبویه در نزد ایشان مهجور و از تتبع در آیات و اخبار دورند، علمای شریعت را مذمّت و بدگویی می کنند و ایشان را به نا فهمی و نادانی نسبت می دهند ورثه انبیاء را جاهل و نادان می شمارند و از برای خود که هنوز عقل را از وهم تمیز نداده اند زیرکی و فطانت ثابت می کنند و از این غافل اند که عقل بی راهنمایی شرع قدم نمی تواند برداشت و گامی در راه نمی تواند گذاشت.» (38)
و در کتاب مثنوی طاقدیس نیز از فلاسفه این چنین مذمت می کند:
آن یکــی گـردید مـــحـو فـلســفه خــویش را دانـا شـمرده از سـفه
فکر او تحــدید اطـراف و جـــــهات کـار او تشـریح حــیوان و نــبــات
از قدیم آمد جـهان یا حـادث است آفـریــدش یا عَبَث یا عـابث است
بـی خــبر لیکـن ز احکــــــــام الـه می نــدانـد جـز نــــــمازی گـاه گاه
صـد دلیـل آرد پی تجــرید نـفس نفس او لیکن به صد زنجیر حبس
ای خَیو برروی عـلم و فـضـــل تـو تیره صد مدرس بـود از جـهل تـو
وهــم و پـنـداری به هم آمــیختی شـوری از چـــــون و چـرا آنگیختی
نامش اسـتدلال و برهـان سـاختی مـهره چـیدی و قــــــــماری بـاختی
صـد خطا زین گــونه اسـتدلال ها دیــده ای در مــاه هـا و ســــال ها
پس چنین فهمی چرا باشـد کمــال نام او کن وهم و تصـویر و خیـال(۳۹)
و خواجه نصیرالدین طوسی (رحمه الله) که از اعاظم متکلّمین است می گوید:
«هفتاد سال در علوم عقلیه فکر کردم و کتاب های بسیاری در آن ها تصنیف کردم بیش از این نیافتم که این مخلوق را خالقی است و در این هم یقین عجوزه های قبیله از من بالاتر است. پس طریق صحیح آن است که همه کس اصل ایمان و عقاید خود را از صاحب وحی اخذ کند و باطن خود را از صفات ذمیمه و اخلاق خبیثه پاک سازد.»(40)
و مرحوم آیت الله شیخ محمدرضا مظفر درباره آثار سوء فلسفه در عالم اسلام می نویسد:
«فرق فلسفه با علم کلام این است که علم کلام را مسلمانان برای دفاع از دین وضع کردند، اما فلسفه تعهّد دینی ندارد و مسیر معینی را دنبال نکرده و از دین خاصی تبعیت نمی کند… این بی تعهّدی، فیلسوف را برآن می دارد که نظری را ابراز کند که با شریعت اسلامی و یا ظاهر آن مغایرت دارد. این تفاسیر، واقعاً و یا در نظر مسلمین، موجب خروج از دین می شود.»
و می گوید فیلسوف از اینکه برهانی را که دین و یا مذهبی مطرح کرده است نقض کند ابایی ندارد وقتی که فلسفه یونانی گسترش پیدا کرد، برخی از اعراب کورکورانه و سطحی از آن تقلید کردند و موجب فساد در افکار مسلمین شدند و مسلمین احساس کردند که از جانب فلسفه یونانی مورد هجوم واقع شدند… ائمه ما با مبارزه با بدعت گذاران در دین و عوامل گمراهی مردم، عقاید اسلامی را در برابر امواج فکری یونانی مخصوصاً نگه داشتند.(۴۱)
و می گوید فلسفه ناتوان تر از آن است که بتواند به ما عقیده صاف و صحیح وخالص ببخشد. لازم نیست که ما به شیوه فلاسفه به خداوند معتقد باشیم؛ زیرا که خداوند ما را بر چنین چیزی مکلف نکرده است… کسی که عقیده ای ندارد و می خواهد در اعتقاداتش به چیزی چون فلسفه تکیه کند، همانند کسی است که مشت برآهن سرد می کوبد.(۴۲)
و مرحوم آیت الله العظمی خوئی که درباره ضرر فلسفه به زندگی مسلمین می نویسد:
«احدی از مسلمین در این مطلب تردید نداشت که کلامی که خداوند بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرده است، برهانی بر نبوت او و راهنمای امت است و احدی نیز تردید نداشت که «متکلم» یکی از صفات ثبوتیه خداوند است که از آن به عنوان صفات جمالیه یاد می شود خداوند نیز در قرآن خویش را به این صفت توصیف کرد: «وَ كَلَّمَ الله مُوسى تكليماً» (43)، همه مسلمانان بر این باور بودند و کمترین اختلافی در این موضوع نداشتند. تا آن که فلسفه یونان در میان آنان وارد شد و آنان را به فرقه های گوناگون تقسیم کرد و هر فرقه به تکفیر دیگری پرداخت، تا آنجا که بر درگیری و کشتار یکدیگر منجر شد. از این رهگذر چه آبروهای محترمی که هتک شد و چه خون های بی گناهی که ریخته شد در حالی که قاتل و مقتول هر دو معتقد به توحید و رسالت و معاد بودند و … ای کاش می دانستم که آنان که موجب بروز چنین اختلافاتی بین مسلمین شدند، چه عذری دارند و پاسخ خداوند را در قیامت چه خواهند داد؟ «انا لله و انا الیه راجعون». » (44)
و مخالفت آیت الله بروجردی(رحمه الله) با ترویج فلسفه در حوزه علمیه قم و جلوگیری ایشان از ادامه چاپ تعلیقه صاحب تفسیر المیزان بر بحارالانوار(۴۵) مشهور است و بسیاری از شاگردان ایشان که در قید حیات اند و بعضی ها از مراجع اند این امر را تایید می کنند.
و مرحوم آیت الله العظمی سید محمود شاهرودی که از مراجع ثلاثه ی نجف اشرف بود فتوای تحریم ادامه حاشیه ی بحارالانوار را دادند.(۴۶)
و فقیهی بزرگ مثل شیخ جعفر کاشف الغطاء در کشف الغطاء قائلین به مبانی فلسفه مثل وحدت وجود، قدم عالم، قدم مجرّدات را خارج از اسلام و احکام آن می دانند.(۴۷)
و مرحوم شیخ بهایی در رساله ی مثنوی «نان و حلوا» در مذمّت فلسفه و فلاسفه گوید:
دل چـو فـارغ شد ز فکـر کردگـار سنـگ استنجــاء شیطانش شمــار!
وین علوم و این خیـــالات و صـور فضـله ی شیطان بُـود بر آن حَجَـر!
شـرم بادت، زآنکه داری ای دَغَل سنـگ استنجـاء شیـــطان در بَغَـل!
دل مُنـــوّر کن بـه انـــــوار جَــلِیّ چنـد باشی کاســـــه لیـس بُو علـی!
سـرور عالم، شَهِ دنیـا و دین سُؤر مؤمن را شفا گفت ای حــزین!
سُـؤر بهمنیـار و ســـــؤر بـوعلــی کـی شفـــــــا خـوانده نبّـی منجلی؟!
سینه ی خود را برو صد چاک کن دل از ایـن آلـودگـــی هـا پـاک کـن
همچنین در مثنوی «شیر و شکر» ـ که آن را نیز در ذمّ و نکوهش فلاسفه و صوفیّه سروده، گوید:
ای مـــانده زمقصد اصــــلی دور! آکنــده دِمــاغ از بــــاد غــرور!
سـرگـرم به حکــــمت یــونــــانی! دلسـرد ز حکــمت ایمــــــانی!…
تـا چنـــد زغـایت بـی دینـــــــــی ـ خشت کـتبش روی همچــــینی؟
این علم دَنی که تو را جان است فضـله ی فضـلاتِ یـونـان اسـت
خـودگو، تا چنـد ز خــــر مگسـان نـازی به سر فضـلات کســان؟…
راهــی ننمــــود اشـــــــاراتاش! دل شــاد نشــد ز بشـــاراتاش!
در ســر ننهــاد جــــــــــز بـادت ـ بـرهـــان «تنـاهی ابعـــــاد» ت!
رســوا کـردن بـه میــان بشــــر بـرهــان «ثبوت عقــول عَــــشـَر»
علمــی که مسـایـل او ایـن است بی شبهـــه فریب شیـاطیـن است!
تا چنــد بـه مطالعــه اش نـازی؟! تـا چنـد دو اسبـه پیش تازی؟!…
در قبـر به وقت سؤال و جواب نفـعی نـدهـد به تــو این القــاب!
زایـل نکنــد ز تــو مغبــــــونـی ایـن علــم سیـاه و مـأمـــونــــــی!
و نیز در رباعی معروف خود می گوید:
ای در طلب علــوم، در مدرسه چند؟! تحصیل اصول و حکمت و فلسفه چند؟!
هر چیز به جز فکر خدا وسوسه است؛ شــرمی ز خدا بدار این وسوسه چند؟!(۴۸)
و علامه رفیعی قزوینی (استاد امام خمینی) می گوید:
«وحدت شخصی [وجود] که مختار برخی متصوفه[مانند محی الدین و ملاصدرا و پیروان آنها] می باشد، با صریح شرع انور مغایرت کلی داشته و مرجع آن به انکار واجب الوجود بالذات و نفی مقام شامخ احدیّت است.»(49)
و مرحوم مقدس اردبیلی که می گوید:
«بعضی از متأخرین اتحادیه مثل محی الدین عربی و شیخ عزیز نسفی و عبدالرزاق کاشی کفر و زندقه را از ایشان گذرانیده به وحدت وجود قائل شده اند و گفته اند که هر موجودی خداست «تعالی الله عما یقول الملحدون علواً كبیراً». و ایضاً باید دانست که سبب تمادی و طغیان ایشان در کفر آن بود که به مطالعه ی کتب فلاسفه مشغول شدند.» (50)
و علامه ی مجلسی(ره) که می فرماید:
«صوفیه که خدا آنها را لعنت کند از این بدعت ها منفعت نبردند (یعنی سیر نشدند) بلکه به تحریف اصول دین پرداختند و معتقد به وحدت وجود شدند.» (51)
و علامه شیخ جعفرکاشف الغطاء که می فرماید:
«کافر چند قسم است: قسم اول: کافر بالذات و آن عبارت است از منکر خدا و رسول خدا. قسم دوم: آنچه که مستلزم کفر است مانند انکار بعضی ضروریات اسلام و متواترات از اخبار رسول خدا مثل اعتقاد به جبر و تفویض و قدم عالم و قدم مجردات و تجسیم (خدا را جسم دانستن) و تشبیه و حلول و اتحاد و وحدت وجود یا وحدت موجود.»(52)
و شیخ حر عاملی که می فرماید:
«بطلان اعتقاد به وحدت وجود از ضروریات مذهب شیعه ی امامیه است و هیچ کس از علماء به آن قائل نشده بلکه به انکار آن تصریح کرده اند و به فساد آن اتفاق نموده اند و تشنیع کرده اند کسی را که به وحدت وجود عقیده دارد و هر کس به آن قائل باشد از مذهب شیعه خارج است و ادعای تشیع از چنین کسی صحیح نیست.»(53)
و آیت الله العظمی نجفی مرعشی قدس سره که می فرماید:
«حقیقت این است که به نظر من مصیبت صوفیه بر اسلام از بزرگترین مصیبت ها بوده است که ارکان اسلام را منهدم کرده، و در بنیان اسلام رخنه ایجاد نموده است… مطالب صریح کتاب و سنت را تحریف کردند، با احکام فطری و عقلی به مخالفت برخاستند، و به وحدت وجود، بلکه بالاتر از آن به وحدت موجود قائل شدند.»(54)
و آیت الله العظمی خوئی قدس سره که می فرماید:
«حزب توده مثل عقیده به فلسفه که ضد اصول اسلام است می باشد پس این عقیده کفر و شرک است.» (55)
و علامه محمد تقی جعفری که می فرماید:
«سخن عرفا در نهایت با سخن مادیون یکی است چرا که هر دو تنها یک موجود قبول دارند که عرفا نام آن را خدا، و مادیون نام آن را ماده می گذارند!» (56)
و علامه حائری سمنانی که می فرماید:
«اصالت وجود به وحدت وجود می کشد و وحدت وجود چشم مادیین [کمونیسم] را روشن می کند.» (57)
علاء الدوله سمنانی:
درباره ی وحدت وجود محی الدین می گوید: در جمیع ملل و نحل بدین رسوائی سخن نگفته است و چون نیک بازشکافی مذهب طبیعیه و دهریه بهتر به بسیاری از این عقیده اند. (۵۸)
و علامه ی حلی که می فرماید:
«فارق بین اسلام و فلسفه این مسأله است که خداوند قادر نبوده و مجبور باشد، و این همان کفر صریح است.» (59)
و نیز می فرماید: هر کس معتقد به قدم عالم باشد کافر است، زیرا فرق مسلمان با کافر همین است، و حکم او در آخرت به اجماع، حکم بقیه کفار است.(۶۰) [آقای حسن زاده آملی می گوید عالم قدیم است.(۶۱)]
و آیت الله العظمی بهجت که می فرماید:
«خواندن فلسفه خطرناک است مگر بعد از اجتهاد در علم کلام و تصحیح اعتقادات.» (62)
و آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی که می فرماید:
«فلاسفه بافندگان آراء و نظریات فاسد و موهومات بیهوده، و قاطعان طریق انبیاء مرسلین وخلفای مرضیین ایشانند، خداوند تعالی ما را از مضلات فتن حفظ نماید.» (63)
و پروفسور فلاطوری که می فرماید:
«ارسطو با تمام آن بزرگی و کمال عقلش به عبادتگاه ها و بت خانه ها می رفت و در مقابل همان بت ها احساسات دینی خویش را ابراز می داشت. این ارسطو را در حوزه ی اسلامی چنان معرفی کردند که در موردش گفته اند: «كادَ ان یكونَ نبیّاً». این حرف ها را در واقع حکیمان مسلمان ساخته اند برای این که آن اختلافاتی را که در آغاز نضج گرفتن فلسفه بین فقهاء و حتی بین علمای صرف و نحو [با اهل فلسفه] پیدا شده بود، حل کنند.(۶۴) ارسطو مخصوصاً هیچ توجهی به الهیات به معنای اسلامی کلمه نداشته است.(۶۵)»
و ملا اسماعیل خواجویی که می گوید:
قواعد فلسفی نظریات اشخاص است (نه وحی منزل) و برهانی آنها را اثبات نکرده است آنها مفاهیمی وهمی است که به هیچ وجه نمی تواند در برابر ظواهر نصوص شرعی عرض اندام کند پس کما این که دستور داریم، استقامت کن و پیرو هوای نفس نباش که از راه خدا باز می مانی.(۶۶)
و میرزای قمی که می فرماید:
قواعد فلسفه با اسلام موافق نیست.(۶۷)
و شهید ثانی که می فرماید:
«انس با مزخرفات فیلسوفان، چشم باز را نابینا می کند و سرانجام انسان را به عذاب دردناک دوزخ منتهی می گرداند.» (68)
و شیخ انصاری که می فرماید:
«پرداختن به مطالب فلسفی برای فهم مسائل مربوط به اصول دین موجب هلاکت دائم و عذاب ابدی است.(۶۹) و می فرماید: کتب فلاسفه و عرفا جزء کتب ضاله است.»
و آیت الله العظمی اراکی که می فرماید:
من حاضرم با فلاسفه مباهله کنم.(۷۰)
جناب رمضانی تلقی شما از چنین شخصیت هایی چیست؟ آیا اینها طرفداران فلسفه و عرفان هستند؟ یا نستجیربالله، بی تقوا، جاهل، غیر متخصص و نادان و ظاهر بین و قشری هستند؟ البته شما و فرقه ی شما بارها در گفتارها و نوشتارها هر کس را که با فلسفه و عرفان مخالف است او را جاهل خطاب کردید و هر کس را که موافق است عالم، از همین جهت علامه ی جعفری فرقه ی شما را مسخره کرده و می فرماید:
«اگر اصل را با وجود و موجود را واحد شخصی عقیده کردی، اعلم دورانی اگر چه الف را از باء تشخیص ندهی… و بالعکس، اگر راجع به وحدت موجود اظهار نظر کنی، جاهل ترین مردمی اگر چه اعلم دوران باشی!!!» (71)
ثالثاً: این عبارت شما ظهور دارد در اینکه ما پیروان مکتب وحی اشخاص مذکور را دشمن اسلام و اهل بیت و منحرف و جاهل و نادان می دانیم! و این هم یکی دیگر از دروغ های بزرگی است که جناب رمضانی وقتی قافیه شان به تنگ می آید مجبور می شوند چنین نسبت هایی را به طرف مقابل خود بدهند و این خود دلیل بیّن بر نهایت بی تقوایی و عدم رسوخ ایمان سالم در قلب اوست و نیز علامت ضعف و فلاکت علمی است که انسان وقتی در بن بست حیثیتی قرار می گیرد، حالتی بچگانه و سفیهانه پیدا می کند و زبانش دیگر کنترل ندارد.
ما در اینجا برای اینکه دروغگو بودن رمضانی را ثابت کنیم اعلام می کنیم هر کس در هر کجا از محدوده ی کار دارالصادق علیه السلام چه در فصلنامه چه در سایت چه در سخنرانی ها چه در درس های خارج فقه و اصول آیت الله صافی در حوزه چه در درس های اخلاق و معارف ایشان، حتی از مجالس خصوصی، چنین توهین هایی که رمضانی به نورالصادقی ها کرده است پیدا کرد به ما اعلام کند تا ما و نورالصادقی ها همانجا به اشتباه خود اعتراف کرده توبه نماییم.
رابعاً: مشکل جناب رمضانی این است که اصلاً طرف مخالف خودش را و منتقدین فلسفه و عرفان را نشناخته است و از فرط تعصب و جهل، مطالبی وهمی و خیالی را مطرح می کند و به طرف مقابل نسبت می دهد و شروع می کند به توهین کردن مخصوصاً سعی می کند مطلب را سیاسی کند تا شاید حداقل از این طریق بتواند حرف خودش را به کرسی بنشاند. حال ما برای چندمین بار به رمضانی و دروغگویان دیگری مثل ایشان تذکر می دهیم که ای بینوایان ما با اعتقاد به اباطیل فلاسفه و عرفا مخالفیم نه باخواندن فلسفه و عرفان، اما مسئله جواز یا عدم جواز خواندن فلسفه به عهده ی فقهاء و مراجع تقلید است که آنها نظرهای خودشان را داده اند و در نورالصادق منتشر شده است، کسی که در این حد از جهل و نادانی قرار دارد که خیال می کند هر کس فلسفه خوانده طرفدار اباطیل فلسفه هم هست چه محلی از اعراب خواهد داشت، حیف این وقت ما و هر کس دیگری نیست که صرف پاسخ دادن به این یاوه ها شود؟
مخالفین فلسفه و عرفان خود، از متخصصین و اهل فن در فلسفه و عرفان هستند مانند علامه ی حلی، خواجه نصیر، شیخ بهایی و دیگران، حضرت علامه آیت الله سیدان یک فیلسوف کامل است نقادانه درس می دهد اما مخالف است، میرزا ابراهیم شیرازی فرزند ملاصدرا و فیض کاشانی داماد ملاصدرا هر کدام فیلسوفی هستند که به نظر بسیاری از اهل تحقیق از خود ملاصدرا به مراتب قویتر بودند اما در عین حال بسیار شدید مخالف فلسفه هم بودند.
پس جناب رمضانی این چه منطقی است که خیال می کنید هر کس فلسفه خوانده یا تدریس کرده طرفدار فلسفه است؟ ما عاقبت خوشی برای شما نمی بینیم، سعی کنید یک مقداری مطالعات خود را زیاد کنید. آنگاه به جای سیاسی کردن مطالب سعی کنید اگر راست می گویید دلیل و برهان اقامه کنید قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ اما دروغگو بودن شما و بعضی از هم فرقه ای های شما فعلاً کلنار علی المنار شده که همه به آن رسیده اند.
گفته اید: چرا همانگونه كه براي خودمان تخصص قائليم و نظر تخصصي را از غير متخصص نمي پذيريم تخصص ديگران را وقعي نمي نهيم و بدون تخصص لازم و غير منصفانه، در هر مقوله اي اظهار نظر مي كنيم؟ چرا حاضر نيستيم بگوييم نمي دانيم و اهلش مي دانند، خودمان را راحت و طالبان حقيقت را به راه صحيح هدايت نمي كنيم؟
پاسخ ما:
اولاً ما نیز متقابلاً همین عبارت را برای شما می نویسیم که جناب رمضانی چرا همان گونه که برای خودمان تخصص قائلیم و نظر تخصصی را از غير متخصص نمی پذيريم تخصص ديگران را وقعی نمی نهيم و بدون تخصص لازم و غير منصفانه، در هر مقوله ای اظهار نظر می كنيم؟ شما که نه در فقه نه در حدیث نه در تفسیر نه در اصول نه در ادبیات نه در فلسفه تخصص دارید چرا اظهار نظر می کنید؟ چرا حاضر نیستید بگویید نمی دانم و اهلش می دانند، خودتان را راحت و طالبان حقيقت را به راه صحيح هدايت نمی كنيد؟
ثانیاً: اینکه گفته اید: «چرا حاضر نیستیم بگوییم نمی دانیم و اهلش می دانند…» عرض می کنیم: ما در مبحث فلسفه و عرفان کارشناسانه کار می کنیم در حد بسیار بالا و خودمان را اهل می دانیم و صاحب نظر. از همین جهت وارد عرصه ی نقد فلسفه و عرفان شده ایم و این حق شرعی و قانونی ماست که اظهار نظر کنیم و این را هم ثابت کرده ایم شاهدش این است که بزرگان از اساتید زنده ی شما را در این مباحث به خاک نشانده ایم و جزوات و CDهای آن نیز منتشر شده است و انکار آن انکار واضحات است و از طرفی عدم تخصص و اهلیت شما و هم فرقه ای های شما را در این پاسخنامه و سایر جاها ثابت کرده ایم مضافاً بر این که آدم دروغگو اصلاً از اعتبار ساقط است و صلاحیت وارد شدن در هیچ کاری را ندارد.
گفته اید: مگر با فرا گرفتن فقه و اصولِ صِرف و بشرط لا مي توان در هر مقوله اي اظهار نظر كرد و نيز صائب بود.
پاسخ ما: عرض می کنیم جناب رمضانی این هم یکی دیگر از مواردی است که شما به فقهای عظام توهین می کنید، این را ما به حساب جهل و نادانی شما می گذاریم، شما اگر با الفبای فقه آشنایی داشتید چنین سخن نمی گفتید حلال و حرام خدا را فقیه باید نظر بدهد نه غیر فقیه و لو بلغ ما بلغ، حتی این که فلسفه خواندن حرام است یا حرام نیست، حتی اینکه در فلان مسجد نماز خواندن حلال است یا حرام، حتی آب خوردن باید طبق مجوز یک فقیه باشد و او باید فتوا بدهد که آب مباح است.
—————————
پی نوشت ها:
۱- مشروط به این که ملتزم به لوازم مذهبشان باشند.
۲- اجوبه الاستفتائات فارسی/ ۹۴ س ۱۳۲۵
۳- (۱۶/۵/ ۱۳۶۵) صحیفه ی نور ۲۰/۱۹ ـ و روزنامه فیضیه شماره ی ۲۵۸
۴- تفسیر المیزان جلد ۵/ ۲۷۹٫
۵- روزنامه ی کیهان شماره ۱۳۵۹/۱۱/۲۳ به نقل از کتاب «واژه های انقلاب اسلامی/۲۵۳» تألیف استاد جلال الدین فارسی.
۶- مبدأ أعلی/۷۲٫
۷- مجموعه مقالات و بررسی ها به نقل از الهیات الهی /۶۶۴٫
۸- کتاب انسان کامل/۱۶۸٫
۹- اسلام و اندیشه های فلسفی و عرفانی/۱۶۵٫
۱۰- عرفان متعالی / ۳۴٫
۱۱- شیخ طوسی،اختیار معرقه الرجال ۲/ ۵۳۰٫
۱۲- رجال نجاشی /۳۰۷٫
۱۳- رجال نجاشی /۴۰۰٫
۱۴- عجم رجال الحدیث ۹/ ۹۹۷٫
۱۵- الخرائج والجرائح ۳/ ۱۰۶۱٫
۱۶- رجال نجاشی /۲۶۹٫
۱۷- الفهرست / ۹۶٫
۱۸- حرّ عاملی،أمل الآمل ۲/ ۱۰۵٫
۱۹- ده رساله فیض کاشانی /۱۸۳-۱۹۹
۲۰- اجوبه المسائل المهنائیه/ ۸۸ و ۸۹٫
۲۱- هزار و یک نکته /۱۰۳٫
۲۲- تذکرة الفقهاء ۹ /۴۱٫
۲۳- تذکرة الفقهاء ۹ /۳۷٫
۲۴- منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى) ۱۳/ ۳۷۲، المقام السابع – فى مطاعن الصوفية …/ ۳۶۲٫
۲۵- الاعتقادات /۱۷٫
۲۶- بحارالانوار ۸ /۳۲۸ و ۵۷ / ۳۰۵٫
۲۷- کشکول شیخ بهایی/ ۲۹-۳۱٫
۲۸- کتاب الطهاره، النظر السادس فی بحث نجاسات فی الکافر.
۲۹- السلسبیل اصطهباناتی/ ۳۸۷، و قصص العلماء/۱۰۵ و مستدرک سفینة البحار/ ۲۹۶ و ۲۹۸٫
۳۰- الحدائق الناظره، المقدمه العاشره ۱۲۸/۱٫
۳۱- فرائد الاصول ۲۱/۱٫
۳۲- القوانین المحکمه ۳و ۴/ ۴۰۵؛ «والذی جعله الطلبه فی أمثال زماننا وسیلة لانحرافهم عن تحصیل الفقه و اشتغالهم بتحصیل حكمه الیونانیین من المشّائیین و الاشراقییّن تمسّكاً بأنّ معرفة الله تعالی مقدّم علی عبادته و طاعته و هولایمكن الاّ بتحصیل هذه العلوم، فهو من وساوس الوسواس الخنّاس الذی یوسوس فی صدور الناس. فربّما یصرفون عمرهم جمیعاً فی تحصیل هذه العلوم تمسّكأّ بأنّه من مقدمات الفقه اذالفقه هو العلم بالاحكم الشرعّیه و ذلك یتوقّف علی معرفه الشارع ومالا یتم الواجب الاّ به فهو واجب. حاشا و كلاّ أن یكون ذلك موجباً للمعرفة أو موجباً لمزیدها أو ممّا یتوقّف معرفة الفقه والشّرع علیها. نعم و قد یصیر موجباً للزندقه والإلحاد و قد یوجب كثرة البعد عن ساحة القرب و النّدامة و الحسرة یوم التناد…»
33- وسائل الشیعة ۱۵/ ۳۴۳؛ بحارالأنوار ۱۱/۳٫
۳۴- خاتمه مستدرک الوسایل۲/ ۶۱ و ۶۲٫
۳۵- که علامه بحرالعلوم در اجازه روایی اش به سید حیدر یزدی از هزار جریبی به عنوان شیخ و استاد عالم و فاضل خود که واجد انواع علوم و معارف بوده است یاد می کند.
۳۶- نور: ۳۹٫
۳۷- خاتمه مستدرک الوسایل۲/ ۶۰٫
۳۸- معراج السعاده/ ۵۴٫
۳۹- طاقدیس/ ۱۱۳، چاپ اول، انتشارات نهاوندی.
۴۰- معراج السعاده/ ۱۴۳٫
۴۱- فلسفه و کلام اسلامی، محمد رضا مظفر/ ۱۰۱-۱۰۳٫
۴۲- همان/۱۰۹، به نقل از کتاب فلسفه از نظر قرآن و عترت /۴۰۳٫
۴۳- نساء: ۱۶۴٫
۴۴- البیان فی تفسیر القرآن /۴۰۶٫
۴۵- مراجعه شود به کتاب فلسفه از منظر قرآن و عترت/۴۰۰٫
۴۶- همان /۴۰۱٫
۴۷- کشف الغطاء / ۱۷۳٫
۴۸- در مثنوی «نان و پنیر» و نیز «کباب و ریحان» و نیز «کشکول و مخلاة» نیز «مطاعن» بسیاری از صوفیه و فلاسفه می آورد؛ ولی متأسفانه پس از حمله ی محمود افغان به ایران و مصادره مکتوبات شیخ بهایی(ره) به هرات و افغانستان، همگی آثار وی تحریف شده و مطاعن مذکوره را ساقط کرده اند و مدایحی بر جای آنها نهاده اند تا شیخ را سنّی مذهب و هوادار صوفیّه و فلاسفه جلوه دهند.
۴۹- مجموعه ی رسائل و مقالات فلسفی/۴۱ و ۴۲٫
۵۰- حدیقة الشیعه /۵۶۶٫
۵۱- تنزیه المعبود فی رد علی وحدة الوجود /۴۵۱، به نقل از الاعتقادات / ۱۸٫
۵۲- کشف الغطاء /۳۵۹٫
۵۳- اثنی عشریه / ۵۹٫
۵۴- تعلیقات احقاق الحق ۱/ ۱۸۳ ـ ۱۸۵٫
۵۵- مستدرک سفینة البحار/ ۳۰۰٫
۵۶- مبدأ أعلی/ ۷۲٫
۵۷- حکمت بوعلی ۲/ ۲۳۸٫
۵۸- نفحات الانس/ ۴۸۲ و ۴۸۳٫
۵۹- نهج الحق/ ۱۲۵٫
۶۰- أجوبة المسائل المهنائیه/ ۸۹٫
۶۱- هزار و یک نکته/ ۱۰۳٫
۶۲- در محضر آیت الله بهجت ۳/ ۲۶٫
۶۳- تذییلات إحقاق الحق ۱/ ۱۸۲٫
۶۴- مصاحبه پروفسور فلاطوری با مجله دانشگاه انقلاب سال ۱۳۷۲ شماره ۹۸و ۹۹
۶۵- همان.
۶۶- منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران۴/ ۲۰۴ گردآورنده ی سید جلال آشتیانی.
۶۷- «قم نامه»، سید حسین مدرسی طباطبایی/ ۳۶۵٫
۶۸- رساله اقتصاد/ ۱۷۳
۶۹- رسائل ۱/ ۶۴، مبحث قطع.
۷۰- شناخت اجمالی کلام، فلسفه، عرفان / ۴۵٫
۷۱- مبدأ اعلی/ ۱۰۸ .