منتخبی از کتاب نقش عقل در احکام الهی
تألیف: آیت الله حاج آقا حسن فقیه امامی
حجیّت عقل
یکی از امتیازات عقل، حجیّت آن است. نخست لازم است با واژه ی « حجیّت و حجت» آشنا شویم.
حجیّت در اصل لغت به معنی غلبه و پیروزی است و در اصطلاح، دلایلی است که به طور قاطع مقصود را اثبات و مخالف را مغلوب می سازد، «راغب اصفهانی» در مفردات می گوید: « الحجه: الدلاله المبینه للمهجه، ای المقصد المستقیم و الذی یقتضی صحه احد النقیضین».
حجت: راهنمایی کردن به یک هدف درست است به طور روشن و بدون ابهام و چیزی است که به صحت یکی از دو طرف نقیض حکم می کند، مثلاً در حضور قاضی دو نفر با هم نزاع دارند، یکی مدعی طلب از دیگری است و دیگری اظهار می کند بدهی به مدعی ندارد؛ این دو مطلب با هم متناقض است، اگر یکی از طرفین دلیل قاطعی بر حقانیت خود داشته باشد که بتواند صحت اظهارات خود را ثابت کند، آن دلیل را حجت گویند، زیرا به این وسیله بر خصم خود پیروز می شود، و اگر می گوییم عقل حجت دارد به این معناست که عقل می تواند صحت ادعای ما را اثبات و ما را بر خصم پیروز کند.
دلیل حجیت عقل
در حدیثی حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به هشام می فرمایند:
«یا هشام! ان الله حجتین، حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهر فالرسل و الانبیاء و الائمه علیهم السلام و اما الباطنه فالعقول».
ای هشام! خداوند بر مردم دو نوع حجت دارد، حجت آشکار و پنهان، حجت آشکار و پیدا، پیامبران و ائمه ( علیهم السلام) هستند و حجت پنهان و ناپیدا، عقل های مردم است.
در حدیثی دیگر آمده که ابن سکیّت از حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) پرسید:
«ما الحجه علی الخلق الیوم؟ فقال الرضا (علیه السلام): العقل، یعرف بها الصادق علی الله، فتصدقه و الکاذب علی الله، فتکذبه».
امروز حجت خدا بر مردم چیست؟
فرمود: عقل است، با این حجت کسانی را که صادقانه چیزی را به خدا نسبت می دهند می شناسی و آن ها را باور می کنی و همچنین کسانی را که به خدا دروغ می بندند می شناسی و آن ها را تکذیب می کنی. عقل جاعل است یا کاشف، مقنن است یا مبین؟
اکنون که حجیّت عقل را دانستیم، ضروری است بدانیم حجیّت عقل تا چه حدی است آیا در حدی است که حق قانون گذاری به آن واگذار شده و آیا می تواند در سرنوشت خود و مردم دخالت کند؟ و آیا شرع قوانین عقل را امضاء می کند، یا این که عقل تنها می تواند احکام و قوانین الهی را کشف و شناسایی کند؟
اگر گفتیم خدا به ما عنایت فرموده است و جعل قوانین را به عهده ی عقل ما واگذار کرده که با فکر،اندیشه،تدبر و تعمق، مصالح و مفاسد را بررسی کنیم و بر این اساس قوانینی را تدوین کرده و سپس به مرحله اجرا در آوردیم، در این صورت عقل جاعل و مقنن خواهد بود و ما حق داریم بدون اتکاء به وحی، خود سرنوشت خویش را تعیین کنیم؟!
و اگر گفتیم قانون گذاری، حق خداست و این حق به کسی واگذار نشده و آنچه ی وظیفه ی عقل است تنها به دست آوردن حکم خدا است، بنابراین همان طور که حکم خدا را می توان از کتاب و سنت و اجماع به دست آورد همچنین «می توان حکم خدا را نیز به وسیله ی عقل تحصیل کرد» و معنی اجتهاد همین است که فقیه تلاش کند و تمام نیروی فکری خویش را بکار بیندازد تا از مسیر کتاب یا سنت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا اجماع یا دلیل عقل، حکم خدا را به دست آورده و به آن عمل کند، نه به ساخته های عقل خود.
بنابراین عقل در این جا کاشف و مبین خواهد بود و شیعه عقل را کاشف می داند.
چگونگی کاشفیت عقل
باید دانست که در مکتب تشیع همان طور که اشاره کردیم زیربنای احکام و اوامر و نواهی الهی حسن و قبح و مصالح و مفاسد واقعیه است و مبانی حکم عقل نیز همان حسن و قبح و مصالح و مفاسد واقعیه است، یعنی تا عقل بطور قطعی و مسلم، بدون شک و ابهام، حسن و قبح و مصالح و مفاسد امور را ارزیابی نکند مجوز انجام آن ها را صادر نمی کند.
با ذکر این مقدمه به این نتیجه می رسیم که هر کجا یک حکم شرعی وجود داشته باشد دلیل بر این است که در این حکم،مصلحتی وجود دارد و نیز هر کجا حکمی قطعی و بدون خدشه ی عقلی وجود داشته باشد، آن نیز دلیل بر این است که در این حکم هم مصلحتی وجود دارد، بالاخره هم شرع و هم عقل ناظر به همان مصلحت می باشند پس هرگاه در جایی به یک حکم شرعی دست یافتیم؛ مسلماً حکم عقل نیز در آنجا همان خواهد بود. و اگر جایی به حکمی عقلی رسیدیم در آن جا حکم شرع نیز همان خواهد بود. و قاعده ای که معروف است به قاعده « ملازمه ی بین حکم عقل و شرع» ناظر به همین مطلب است و این رابطه ناگسستنی بین شرع و عقل را به این بیان ذکر می کند: « کلما حکم به العقل حکم به الشرع و کلما حکم به الشرع حکم به العقل».
این قاعده خود یک حکم مسلم عقلی است زیرا خداوندی را با ما با دلایل قطعی و عقلی شناخته ایم که هم آفرینش جهان در قبضه ی قدرت و مشیت اوست و هم فرمانروایی بر عالم هستی از آن اوست (لا اله الخلق و الامر) قطعاً بر مبنای رحمت واسعه ای که بر خود واجب فرموده «کتب ربکم علی نفسه الرحمه» ما را در مورد امور زندگی بدون تکلیف و سرگردان نگذارده است چرا که او حکیم علی الاطلاق است و محال است حکمی عاری و خالی از مصالح برای ما صادر کند.
چرا شیعه عقل را کاشف می داند؟
ما چون اولاً حاکمیت را منحصر به خداوند می دانیم و ثانیاً عقل را شایسته قانون گذاری نمی دانیم، بدین جهت عقل را فقط به عنوان کاشف می شناسیم نه قانون گذار. اما این که می گوییم قانون گذاری را منحصر به خدا می دانیم، بدین جهت است که خداوند در چندین مورد از قرآن حکم به غیر ما انزل الله را محکوم کرده، یعنی باید حکم از طرف پروردگار نازل شود تا قابل اجرا باشد. و اگر کسی حکمی کرد که از طرف خدا نازل نشده باشد حَکَم کننده کافر است به جهت این که خود را در قانون گذاری شریک خدا قرار داده است و ظالم است زیرا به خاطر عدم صلاحیت حقوق انسان ها را ضایع کرده است و فاسق است چون از حدود وظایف خود خارج شده و کفر و ظلم و فسق از بدترین صفات رذیله انسان است؛ از طرفی خداوند حکم کردن را به خود اختصاص داده و در قرآن به دو تعبیر این اختصاص مطرح شده است:
۱- « ان الحکم الا لله»
2- « له الحکم»
و شاید علت این اختصاص آن باشد که خداوند حکم و قانون خود را به عنوان بهترین حکم و قانون معرفی نموده و می فرماید: « و من أحسن من الله حکما لقوم یوقنون»
چه کسی بهتر از خداوند می تواند حکم کند و تنها مردم با ایمانند که می توانند در این مورد قضاوت کنند، و بدیهی است که عقل بهترین را انتخاب می کند.