دین یونان باستان، مبنای فلسفه یونان (قسمت اول)
«سید عابد رضوی»
اشاره:
بدون شک در زمان ما، به علت غلبه ی قالب های نظام آموزشی غربی بر جوامع شرقی، تفکر شرقی در ابعاد مختلف، غرب زده و تفکر غربی نیز یونان زده است بطوری که فلسفه ی یونان زیر مبنای تفکر غرب است.
به علت مخالفت کلیسا با عقلانیت و علم، در زمان رنسانس، این عصر،عصرطغیان علیه ارباب کلیسا محسوب می گردد و لذاست که نویسندگان رنسانس به جای استناد به متون دینی به شدت تمایل به آثار یونان باستان دارند و فلسفه ی یونان مبنای فلسفه ی مسلمین امثال کندی، فارابی، سهروردی، ابن سینا و صدرائیان است که ریشه در افکار افلاطون، ارسطو و فلوطین دارد پر واضح است که بدون شناخت همراه با نقد و بررسی از فلسفه ی یونان نمی توان به درک صحیح از ابعاد مختلف این فلسفه نائل آمد، متأسفانه غلبه ی گفتمان صدرائیسم بر حوزه های علمیه، این فرصت های نقد و بررسی فلسفی را محدود و گاهی مسدود نموده است.
با این حال نویسنده ی محقق ما بنابر احساس وظیفه ی دینی به نقد و بررسی فلسفه ی رایج و ریشه های یونانی آن پرداخته است.
نورالصادق (علیه السلام) تحقیقات این محقق مبتکر را که در نقد و بررسی فلسفه ی یونان و یونان زده است را تقدیم خوانندگان عزیز می کند.
متفکّران مغرب زمین و یونان زدگان شرق نشین، برای تمام مظاهر تمدّن و فرهنگ خویش در پی ریشه های یونانی هستند لذا برای شناخت مبانی تفکّر این افراد، آشنایی با اساطیر یونانی از ضروریات است.
بت های یونانیان و به تبع آنها اسطوره های غرب معاصر عبارت اند از بت هایی که بصورت خشن و شهوت انگیز نمایش داده می شود. بعکس اساطیر شرقی که بیشتر لباس بر تن داشتند و نیز مظهر جنبه های معنوی و اخلاقی انسان بودند.
اساساً بت ها نمادهای دوران جاهلیت انسان هستند و یادآور تاریکی، رنج، جهل و خرافات اند و دلیل بر ضلالت، محرومیت از نور هدایت الهی که همیشه جاری و ساری بوده اما با کمال تأسّف افرادی در پی احیاء عبادت لات، منات و زئوس اند چنانکه زیگموند فروید به عنوان یکی از افراد مذکور معتقد است که:
هر فرزند پسری اولین بار مادر خویش را هدف شهوی قرار می دهد و چون قوانین اجتماعی این اجازه را نمی دهند این آرزو به صورت عقده اودیپ در می آید. و هر دختری نیز می خواهد با پدر خود رابطه داشته باشد این نیز به علت موانع بالا بصورت عقده در می آید که بر آن عقده الکترا نام می گذارند.
اودیپ اسطوره ای از خدایان یونان بود که با کشتن پدر خود با مادر خود رابطه جنسی برقرار نمود و الکترا نیز نام خدایی بود که با کشتن مادر خویش با پدر خود رابطه جنسی برقرار نمود و تاناتوس بت یونانی که به خدای مرگ شهرت داشت فروید آن را به عنوان سمبل مخرب به کار می برد.(۱)
فروید بعنوان امام روانشناسی، نظریات او بعنوان تنها حقایق علمی مورد پذیرش قرار می گیرد.
فرد دیگری به نام جان هیک بنیاد فرقه پلورالیسم (غرب با همه شعار تساهل و تسامح با اسلام مبارزه می کند و حجاب را در اماکن عمومی منع می نماید) را بر هرمنوتیک (قرائت های مختلف از یک متن) می نهد و آن را از اسم هرمس فرزند نامشروع زئوس آن بت شهوت پرست، مشتق می گرداند.
به طور کلی این ابوجهل ها می کوشند تا بت پرستی را با نام میتولوژی احیاء نمایند با نظر به اینکه تفکّر غرب ریشه در یونان دارد. شناخت اساطیر یونان لازمه شناخت تفکّر غرب است، و نیز بدون فهم درست از دین مورد قبول فلاسفه ی یونان درک فلسفه ی یونان ممکن نیست، با توجّه به اینکه پرداختن به تمام اساطیر کار اهل تحقیق است ما به اندازه وُسع خویش فقط با اساطیری می پردازیم که شهرت بیشتری دارند.
در این نوشتار کوتاه به مقایسه و تطبیق اساطیر یونان باستان با اساطیر شرق باستان می پردازیم. اسطوره مظهر تفکّر حاکم بر یک ملّت و سُمبل، نمونه و اُسوه برای افراد آن ملّت است، اسطوره قهرمان تاریخ یک ملّت است که فرهنگ بر محور آن می گردد.
بدین ترتیب تضادّ فرهنگ غرب با فرهنگ شرق را می توان در معتقدات، اساطیر این ملل جستجو نمود.
تضّاد در تفکّر غرب با تفکّر شرق به حدّی است که خرافاتی ترین فرهنگ و معتقدات مشرق زمین مانند فرهنگ و معتقدات هندوها و اساطیر آنها قابل قیاس با فرهنگ و اساطیر یونان نیست زیرا هندوها نیز ارزش های صرفاً مادّی یونان را ضد ارزش تلقی می نمایند و بعلّت غیر معنوی و غیر انسانی بودن، آن ارزش ها را مردود می شمارند بطوری که بعکسِ یونانی ها مادّه گرائی منفعت جوئی، لذّت طلبی افراطی را گناه محسوب می نمایند، در مقابل معتقد به معنویّت، ایثار و مخالفت با هوای نفس هستند.
این تضادّ را در مقایسه تاریخ یونان باستان با هند باستان و نیز مقایسه خدایان یونانی با خدایان هندو به وضوح می توان مشاهده نمود بطوری که کریشنای هند سمبل معنویّت، اخلاق، عدالت و دیگر صفات معنوی است در صورتی که زئوسِ یونان مظهر منفعت طلبی، لذّت گرایی، شهوت پرستی، دیگر صفات مادّی و ناسوتی می باشد.
تضادّ مذکور در آثار به جای مانده از دو قوم نیز متجلّی است بطوری که آثار هندوها مانند گیتا، ریگ ودا، اوپانیشاد و راماین مظهر معنویّت اخلاق و عرفان هستند (تمجید از قسمت هایی از آثار هندوها و زرتشتی ها و بودایی ها به معنای قابل قبول بودن تمام افکار اینها نیست و برای مقایسه این آثار با آثار یونانیها، ذکر گردیده است، پر واضح است که هیچ کدام از اینها قابل قیاس با دین مبین اسلام نیستند.
در آثار مذکور نیز خرافات و شرک دیده می شود که به هیچ وجه قابل دفاع نیست امّا با تمام نقایص بر آثار یونانی برتری دارند.) و آثار بجای مانده از یونانیان مانند آثار هومر، سوفوکلس، افلاطون و ارسطو گویای مادّه گرایی، منفعت جویی، لذّت طلبی اند.
قهرمان ملّی یونان ادیسه (به روایت هومر) دروغگو، فریبکار و پیمان شکن است در صورتی که قهرمان ملی هندوها رام نمونه صداقت، عدالت، ایثار، جوانمردی، وفای به عهد سخاوت و شجاعت است و کوروش شاه ایران باستان به روایت تورات همه جا در پی عدالت گستری است.
امّا مظهر افتخارات یونان، اسکندر فیلسوف و شاگرد ارسطو (به روایت اوستا) در آتش خودخواهی، قدرت طلبی، شهوت پرستی و غرور چنان غرق است که هزاران بی گناه را به خاک و خون می کشد، کتابخانه ها را آتش می زند و از فرط شراب خواری، مستی، شهوت پرستی جان می سپارد (ر.ک اسکندر)
امّا آشوکای هند باستان وقتی حاکم وسیع ترین منطقه جهان می شود مردم را به عدالت و ایثار، سخاوت دعوت می کند، ستون هایی به عنوان سمبل عدالت بنا می کند، بر آنها حک می کند که «صداقت پاینده است» مردم را به انصاف و صداقت می خواند، برای رسیدن به مقام و منزلت بالاتر که به نظر او مقام معنوی، روحانی است آن سلطنت وسیع را ترک می گوید، راهب می شود.
آشوکا در یک سنگ نبشته دیگر احترام به مکاتب و تعلیمات دیگران را بهترین عمل می داند، این گرایش به معنویّت و ارزش های والای انسانی را در کنفوسیوس و بودا و کوروش نیز می توان به وضوح مشاهده نمود (گرچه در پیروان امروزی اینها کمرنگ شده اند).
ویل دورانت از بزرگترین مورخان مغرب زمین در وصف دین یونان باستان می گویند:
«عقاید دینی، یونانیان را به همان اندازه که به وحدت کشانید، به تفرقه انداخت. زیر لوای خدایان اولیه المپی، که همه احترام می گذاشتند و می پرستیدند، فرقه ها و قدرت های منسجم تری وجود داشت که تبعیتی از زئوس نداشتند. جدایی های سیاسی و قبیله ای چند خدایی را دامن زد و یکتاپرستی را غیرممکن ساخت.
در یونان قدیم، هر خانواده خدایی مخصوص داشت، و به نام او آتش اجاق دایماً می سوخت، و قبل از غذا، خوراک و شراب به او تقدیم می کردند. این مراسم مقدس، یعنی تقدیم خوراک به خدایان، اساسی ترین و مهم ترین رسم مذهبی در منازل بود. ولادت و ازدواج و مرگ با مراسمی همراه بود، و این مراسم در برابر آتش مقدس خانواده صورت می گرفت؛ بدین ترتیب، مذهب با حالتی شاعرانه و راز ورانه امورات اولیه زندگی انسان ها را فرا گرفت و آیینی برای برقراری تعادل به وجود آورد.
هر طایفه و قبیله و شهر، مثل خانواده، خدایان مخصوص به خود داشت.
آتنه خدای شهر آتن بود، دمتر خدای شهر الئوسیس، هرا خدای شهر ساموس، آرتمیس خدای شهر افسوس، و پوسیدون خدای شهر پوسیدونیا. در وسط هر شهر، و در بلندترین قسمت آن، معبد خدای آن شهر قرار داشت، شرکت در مراسم نیایش خدا، نشانه، امتیاز، و لازمه شهروندی بود.
در جنگ ها، اهالی هر شهر صورت خدای خود را به عنوان علامت و شعار خود، پیشاپیش لشکر به حرکت در می آوردند و، قبل از اقدام به هر کار خطیر، با خدای خاص خود مشورت و از علم غیب او استمداد می کردند.»(۲)
ویل دورانت در مورد اساطیر یونان باستان می گویند:
«تخیل دینی یونانیان وقتی که از محدودیت محلی بیرون آمد، موجد اساطیر و خدایان مشترک یونانیان شد.
یونانیان برای هر یک از مظاهر طبیعت و جامعه، برای هر یک از نیروهای زمینی و آسمانی، خوشی ها و ناخوشی ها، نیکی ها و بدی ها، و کارها، مظهر یا خدایی می شناختند. خدایان یونانی هیئت هایی انسانی داشتند، و این هم ویژگی های یونان است. هیچ قومی خدایان خود را چنین شبیه و نزدیک به آدمیان تصور نکرده است. تمام صنایع و حرفه ها و هنرها، خدای خاص خود، یا به عبارت دیگر، قدیس حامی خود را داشتند… درباره هر یک از خدایان، اساطیری وجود داشت، و تبار و سرگذشت او، بستگی های انسانی او، و همچنین مراسم مربوط به او را روشن می کرد. این اساطیر، که یا از مقتضیات محلی ناشی می شدند یا ساخته شاعران دوره گرد بودند، عقاید و فلسفه و آداب و تاریخ یونان کهن را به وجود آوردند.» (۳)
با توجه به اینکه فلاسفه یونان مفسران و شارحان دین اساطیری یونان بوده اند و اساساً آکادمی افلاطون یک مدرسه دینی بوده که در امر پرورش راهب و روحانی های دین اساطیری آن دیار مشغول بوده است ویل دورانت مورخ شهیر غرب با اشاره به خدمات افلاطون به دین اساطیری یونان می گوید:
بعضی از متفکران مانند هراکلیتوس اساطیر را به مُثل آوردند؛ برخی دیگر مانند افلاطون آنها را تعدیل کردند و قابل قبول ساختند.(۴)
نوآوری های افلاطون و ارسطو در تفسیر دین اساطیری یونان موجب گردید تا دین بت پرستان یونان در لباس فلسفه مدت بیشتری به حیات خود ادامه دهد.
ویل دورانت با اشاره به این مطلب می گوید:
«در هر حال، پنج قرن پس از افلاطون، پاوسانیاس، که در یونان گشت می زد، متوجه شد که خرافات و اساطیر عصر هومر همچنان زنده و نیرومندند و عواطف مردم را تحریک می کنند».(۵)
مورخ بزرگ غرب، ویل دورانت در توصیف دین خرافی یونانیان می گوید:
«می توان انبوه خدایان را به هفت گروه تقسیم کرد: خدایان آسمان، خدایان زمین، خدایان حاصل خیزی، خدایان حیوانات، خدایان زیرزمین، خدایان گذشتگان یا قهرمانان، و خدایان المپی؛ چنانکه هزیود گفته است، فراگرفتن نام های همه این خدایان بسیار دشوار است… بیشتر خدایان یونانی به جای آسمان در زمین سکونت داشتند. زمین خود نیز در آغاز خدایی بود به نام «گه» یا «گایا». این خدا، که مادری شکیبا و بخشنده به شمار می رفت، بر اثر هم آغوشی با اورانوس (آسمان) حامله شد.» (۶)
در واقع اساطیر یک ملّت بازگو کننده عقاید، تفکّر و ارزش های حاکم بر آن ملّت اند و معبود یک قوم نمونه کامل صفات مورد نظر آن قوم است و اسوه کاملی است که قوم عبادت کننده آن را به عنوان ایده آل می پذیرد زیرا ستایش کننده تمام نیکی ها، ارزش ها و خوبی های مورد نظر را در معبود می جوید، آن را مورد تقدیس قرار می دهد. چنانچه ویل دورانت با اشاره به وقیح ترین و شنیع ترین عبادت یونانی هایی امثال افلاطون و ارسطو در وصف خدایان یونانی می گویند:
«(یونانیان) در برابر مظاهر عمده تولید مثل انسانی نیایش می کردند. همچنان که حاصل خیزی خاک را می پرستیدند. به این جهت، در مراسم دینی مربوط به دمتر و دیونوسوس و هرمس، صورت عضو تناسلی مرد را به عنوان مفتاح تناسل به نمایش می گذاشتند. حتی مراسم آرتمیس پاکدامن از این نمایش بر کنار نبود. کراراً مجسمه سازی و نقاشی یونانی به ساختن این صورت می پرداخت، و جشن بزرگ دیونوسوس با نمایش این صورت آغاز می شد. معمولاً مهاجران آتنی که در کوچگاه ها می زیستند، به عنوان گواهی صلاح و تقوای خویش، صورت های گوناگون از دستگاه جنسی نرینه تهیه و به شهر خود تقدیم می کردند. به طوری که از نمایشنامه های آریستوفان مستفاد می شود، جشن هایی که برای نیایش نیروی تولیدمثل برپا می شد، در آخرین ساعات خود، به فعالیت های مضحک شرم آور آلوده می گشت. اما، در مواردی، کار جشن به رسوایی نمی کشید و فقط غریزه جنسی زن و مرد را تحریک و به تولید مثل کمک می کرد… جنبه ناخوشایند پرستش دستگاه تناسلی، در دوره یونان گرایی (هلنیسم) و دوره تسلط رومیان به صورت پرستش پریاپوس، که از آمیزش دیونوسوس و آفرودیته زاده شد، در آمد. پریاپوس خدایی بود با عضو جنسی کلان. صورت آن روی گلدان ها و دیوارهایی که در شهر مدفون پومپئی از زیر خاک بیرون آمده اند، فراوان است. یونانیان برای پرستش او به فعالیت های جنسی شنیع می پرداختند.(۷)
انسان هایی که خود را از نور وحی الهی دور نگه داشته اند و از چشمه هدایت که همیشه جاری و ساری بوده خود را بی نیاز پنداشته اند در ظلمات و ضلالت دچار سردرگمی شده و در پی تراشیدن بت هایی برآمده اند تا به زعم باطل خود آن بت ها را به جای پروردگار حقیقی جایگزین سازند، این بت ها گاهی مظهر مادّه، لذّت، سود، شهوت، قدرت بوده اند چنانچه بت های یونان چنین هستند، گاهی مظهر ایثار، امانت، صداقت، معنویّت ارزش های اخلاقی، معنوی هستند چنانچه اساطیر مشرق زمین اینگونه بوده اند بطوری که هندوها عقیده دارند خداوند متعال ازلی و ابدی، یکتاست اما صفات او جدای از ذات او هستند، مثلاً صفّت خالق به زبان هندی برهما نام دارد، صفّت ممیت، شیوا، صفّت حافظ او ویشوا نام دارد. لذا جاهلان هنود برای هر صفّت او مجسمه ای ساخته و آن را مورد ستایش و پرستش قرار می دهند.
این مطلب را دانشمندان بزرگ اسلامی ابوریحان بیرونی در کتاب «ماللهند» چنین بیان می نمایند:
«عقیده هندیان درباره خدا این است که او یکتا و ازلی و ابدی است، آغاز و انجام ندارد، در کار خود توانا، حیّ، محیی، مدبّر است، در ملکوت، سلطنت خویش یگانه و از ضدّوند (شریک) بری است، چیزی با او همانند نمی باشد و به چیزی شبیه نیست… اگر از خواصّ اهل هند بگذریم و به طبقه عوام برسیم اقوال آرا مختلفی نزد آنان خواهیم یافت که گاهی به عقاید زشت منجر می گردد چنانکه در ملل دیگر هم اینطور است.»(۸)
این مورخ بزرگ تاریخ تمدن در روایت نگاری دین یونان ادامه می دهد و می گوید:
«گاو را به دلیل زورمندی و شیر رسانی حیوانی مقدس می شمردند و، در مواردی، نماینده زئوس یا دیونوسوس یا تجسم هر دوی آنها می دانستند. شاید بتوان گفت که گاو حتی قبل از این دو در شمار خدایان آمده… مارپرستی از کرت به آتن رسید. در معبد آتنه در آکروپولیس، ماری مقدس لانه داشت، و مؤمنان در هر ماه، با تقدیم نان عسلی، بدو تقرب می جستند.
در بسیاری از آثار هنری یونان در پیرامون پیکرهای هرمس و آپولون و آسکلپیوس، صورت مار دیده می شود. … موحشترین خدایان یونانی، در زیرزمین یا در غارها و شکاف های زمین می زیستند. روزها یونانیان توجهی به این خدایان نداشتند، ولی شبها، برای رفع وحشت خود، آنها را می پرستیدند. برای خدایان امکان داشت که بزرگان قوم و مردان و زنان زیبا را زندگی جاودانی بخشند و حتی در زمره خود آورند. بدین ترتیب، در المپیا، هیپودامیا جزو خدایان درآمد. مردم لئوکترا، کاساندرا را مانند خدایان پرستیدند. در کولونوس، قهرمانی با نام اودیپ به مقام خدایی رسید. … برخی از خدایان، و از آن جمله دیونوسوس مانند زمینیان، شکار مرگ نیز می شدند.(۹)
ویل دورانت بعنوان کارشناس ارشد تاریخ و فلسفه یونان باستان در ادامه می گوید:
«با ظهور زئوس پدر خدایان و تفوق او بر سایر خدایان، دوران اقتدار مادران و مادر ـ خدایان به سرآمد…».(۱۰)
بر اثر قرعه کشی، آسمان به زئوس رسید، و دریاها به پوسیدن، و زیر زمین به هادس.
در اساطیر یونانی، جهان مخلوق خدایان نیست. جهان پیش از خدایان وجود داشته است. خدایان در آغاز با یکدیگر آمیخته و انسان را زادند. سپس با زادگان خود، انسان ها، زناشویی کردند. از این رو آدمیان از نسل خدایانند. خدایان علم و قدرت تام ندارند و، مانند انسانها، فریب می خورند و اشتباه می کنند. … وی با سیمایی پر ریش و وقاری تمام، بالای کوه المپ نشسته است و بر نظام اخلاقی همه جهان حکومت می کند…
تنها عیب زئوس این است در برابر عشق سریعاً تسلیم می شود، او که خود زن را نیافریده است از خلقت او سخت در شگفت است. … زئوس در برابر دلربایی زن، خود را ناتوان می بیند. هزیود آماری از معاشقات و فرزندان او فراهم آورده است. نخستین معشوقه او دیونه است، که زئوس او را در اپیروس ترک می کند. نخستین همسر او، متیس، خدای سنجش و خرد و دانش است. ولی زئوس چون می شنود که فرزندان این زن او را خلع خواهند کرد، متیس را می بلعد و، با بلعیدن او، خود صاحب سجایای او می شود… پس از آن، تمیس، سپس ائورونومه را به همسری می گیرد، و او «الاهگان رحمت» را می زاید. بعد از آن منموسونه و آنگاه لتو را به زنی بر می گزیند، و آگولون و آتمیس را از او می یابد. بعد خواهر خویش دمتر را به همسری انتخاب می کند، و پرسفونه از این ازدواج به دنیا می آید. زئوس، پس از آن که جوانی خود را بدینگونه به خوشی می گذراند، سرانجام با خواهر دیگر خویش، هرا، ازدواج و او را ملکه المپ می کند. هرا، به نوبه خود، هبه، آرس، هفایستوس، و ایلیتویا را می زاید. نخستین زنی که از آدمیان می گیرد، نیوبه است. آخرین همسر او از میان آدمیزادگان، آلکمنه است. …(۱۱)
زئوس، به شیوه انسان یونانی، میان زن و مرد فرقی نمی گذارد. به پسری زیبا به نام گانومده دل می بازد و او را می رباید تا برفراز کوه المپ ساقی بزم او شود. چون وی (آتنه) دختر متیس و صاحب حکمت است، حکمت را به عصر پریکلس ارزانی می دارد. پالاس جبار را که با او نرد عشق می بازد، به قتل می رساند و نام او را بر نام خویش می افزاید تا برای دیگر خواستگارانش درس عبرتی باشد. شهر آتن زیباترین معابد و با شکوه ترین اعیاد خود را به آتنه اختصاص می دهد… پرستش آپولون زیبا نسبت به پرستش خواهرش آتنه رواج بیشتری دارد.
آپولون خدای خورشید، نگهبان موسیقی و شعر و هنر، آفریننده شهرها، واضع قوانین، خدای درمان، و پدر آسکلپیوس(خدای پزشکی) به شمار می رود… زئوس آتنه را از درون خود به دنیا می آورد، هرا، بر او رشک می برد و هفایتوس را، بدون آمیزش با مرد، می زاید. سپس چون هفایتوس را زشت روی و ناتوان می بیند، او را از المپ به زیر می افکند…(۱۲)
با همه بدرفتاری هایی که از مادر دیده بود، حرمت و مهر او را در دل می پرورد و برای دفاع از او با زئوس در می افتد، بطوری که زئوس، از خشم، پای او را می گیرد و به سوی زمین می افکند. یک روز تمام طول می کشد تا هفایتوس از آسمان به جزیره لمنوس سقوط کند قوزک پایش صدمه می بیند و از آن زمان لنگ می شود.(۱۳) … از بخت بد، با آفرودیته ازدواج می کند و در می یابد که اجتماع تقوا و زیبایی در یک موجود بسی دشوار است. وقتی که از روابط همسر خویش با آرس آگاه می شود، برای آن دو دلداده دامی می سازد و آنان در وقت ملاقات به دام می اندازد. برای اینکه انتقام خود را بگیرد، ارباب انواع عشق و جنگ (آفرودیته و آرس) را به زنجیر می کشد و در معرض تماشای دیگر خدایان قرار می دهد و موجب خنده آنان می شود. در این باره، چنانکه هومر نقل می کند، هرمس و آپولون به گفتگو می پردازند…
آپولون می گوید:
هرمس، ای پسر زئوس، آیا براستی محض همبستری با آفرودیته مو طلایی حاضری تن به غل و زنجیر دهی؛ هرمس پاسخ می دهد: ای آپولون بزرگ، کاش چنین می شد. کاش مرا در غل و زنجیر می بستند و هیچ راه رهایی نداشتم و همه خدایان هم مرا می دیدند و می خندیدند، ولی در عوض می توانستم در آغوش آفرودیته مو طلایی باشم.(۱۴)
هرمس، خدای مسافران و پشتیبان چاپارها به شمار می رفت، از این رو چوبدستی یکی از علایم او بود. بعداً خدای بخت و سوداگری و زیرکی، و مظهر مقیاسات و اوزان، و همچنین قدیس حامی پیمان شکن ها، اختلاس کنندگان، و دزدان می شود. وانگهی، هرمس پیام ها و فرمان های خدایان را به یکدیگر و به آدمیان می رسانید…(۱۵) آفرودیته زیبا (ونوس رومی) در آتن و کورنت، زنان روسپی به نام آفرودیته معابدی می ساختند و او را پشتیبان خویش می شناختند. …
در برخی از شهرهای یونانی، نخستین روز آوریل را به عنوان عید بزرگ آفرودیته جشن می گرفتند؛ در این جشن؛ مردان و زنان می توانستند آزادانه به فعالیت جنسی بپردازند. (۱۶)
«بنابر اساطیر، این مظهر عشق و شهوت، همسر هفایتسوس لنگ شد، ولی با آریس، هرمس، پوسیدون، دیونوسوس و بسیاری از آدمیان ـ مانند آنخیس و آدونیس ـ به عشق بازی پرداخت،(۱۷) … دیونوسوس از آمیزش زئوس با دختر خود پرسفونه زاده و در بادی امر به صورت زاگردوس (کودک شاخدار) بوده است.(۱۸)… در طی مراسم میگساری و رقص، زنان چنان دچار هیجان می شدند که پا بر هرگونه قیود و مقررات می نهادند. مهم ترین قسمت مراسم این بود که زنان میش یا گاو و گاهی انسانی را که تجسم خدا می انگاشتند، می گرفتند و اعضای او را، به یاد مثله شدن بدن دیونوسوس، پاره پاره می کردند و از گوشت آن یک شام ربانی مقدس برای خود می ساختند و می خوردند. عقیده داشتند که خدا بدین وسیله داخل بدن انسان می شود و با روح انسان می آمیزد. در چنین حالی، خود را وابسته دیونوسوس و جاوید می پنداشتند.»(۱۹)
در صورتی که بت های هندوها مظهر صفات و ارزش هایی هستند که مورد قبول جوامع هندو بوده است. جامعه شناسان یکی از بهترین راه های شناخت فرهنگ و ارزش های یک قوم را شناخت اعتقادات آن قوم و دقّت در صفات معبود آن قوم می دانند. چنانچه دین هندوها دینی متمایل به معنویّت و ارزش های اخلاقی است. همچنین دین زرتشت دینی مبتنی بر ارزش های معنوی، اخلاقی بوده است همین مطلب را در عقائد چینی و اساطیر چین به وضوح می توان مشاهده نمود در صورتی که، خدایان یونانی فقط مظهر جنبه های مادّی از قبیل منفعت گرائی، شهوت پرستی هستند. در ادیان و اساطیر شرق چند نکته مشترک وجود دارد که در معتقدات و اساطیر یونان هرگز نمی توان یافت که به طور خلاصه عبارتند از:
۱ـ اعتقاد به خداوند یگانه و برتر.
۲ـ اعتقاد به آخرت، بهشت و جهنم.
۳ـ اعتقاد به ارزش های معنوی و اخلاقی از قبیل وفای به عهد، صداقت، سخاوت، شجاعت، عدالت، مروّت، رحم، احسان، غیرت، دیانت، عفّت، مؤاسات، عفو، صبر، حیا، امانت داری، کمک به فقرا، حرمت زنا و لواط، احترام به اصل خانواده، زندگی خانوادگی، تواضع، دیگر صفات حسنه اخلاقی که جنبه های معنوی دارند.
نکات فوق در ادیان ابراهیمی (یهود، مسیحیت، اسلام) از ارکان دین شمرده شده اند و ما به الاشتراک این ادیان و ادیان غیر ابراهیمی (هندو، بودائی، کنفوسیوس، زرتشتی) محسوب می شوند چنانچه در مورد اعتقاد به خالق یگانه در کتاب مقدّس هندو ریگ ودا که از قدیمی ترین کتاب های بشر است و قدمت آن به حدود هفت هزار سال می رسد می خوانیم « او خدای یگانه است و زمین و آسمان را به وجود آورده است.»(۲۰) در صورتی که ارسطو جهان را در صفحه ۴۱۹ متافیزیک قدیم و غیر مخلوق می داند.
در کتاب مقدّس زرتشتی ها که قدمت آن مطابق تاریخ جامعه زرتشتیان به سه هزار و هفتصد و چهل و دو سال می رسد. در مذمت بت پرستی می خوانیم که خطاب به فرد متدیّن و مؤمن و در مدح و تحسین او می گوید:
«هنگامی که تو می دیدی که دیگری مردار می سوزاند و بتان را می پرستد و ستم می ورزد و درختان را می برد می نشستی و گاهان می سرودی.» (۲۱)
گیتای مقدّس هندوها نیز به مذمت بت پرستی می پردازد، می گوید:
«مردم نادان مرا که منزّهم در قالب جسم و صورت می انگارد و سرمدیّت ذات مرا در نمی یابند.»(۲۲)
در جای دیگر می گوید:
«نادانان که مرا در صورت انسانی می بینند ذات اعظم مرا که خدای همه هستم نمی شناسند و به اغوای دیوان و شیاطین گرفتار می آیند اینان امیدشان بیهوده است و کارشان و دانششان بیهوده و از خرد بی بهره اند.»(۲۳)
با آن که در کتب هندو از بت پرستی مذمت شده است متأسفانه هندوها افراطی ترین بت پرستان جهان اند. در کتب مقدّس هندوها اصطلاحات سوَرگ (بهشت) و نوَرگ (دوزخ) ده ها مرتبه تکرار شده است همانطوری که کلمات بهشت (جنت) و دوزخ (جهنم) در کتب زرتشتیان هر کدام هجده مرتبه تکرار شده است مثلاً در اوستای زرتشتیان می خوانیم:
«پادآفره چنین گناهی در دوزخ سخت تر از هر دردی و آزاری در این جهان است این پادآفره از بر دار کشیدن تن آدمی نیز هراس انگیزتر است.» (۲۴)
در کتاب مقدّس بودائی ها دمّاپادا در مورد آخرت چنین می خوانیم:
«آن کس که خیر کرد شاد شد در این جهان شاد شد پس از مرگ شاد شد در هر دو جا شاد شد و شادی کرد.» (۲۵)
چنانچه ملاحظه شد در ادیان شرقی (متون دینی شرقی) وجود خدای یگانه و عقیده به آخرت متبلور است اما وقتی ادیان فوق را با دین یونان مورد مقایسه قرار می دهیم، در یونان هرگز عقیده به وجود خدای یگانه به آخرت نمی بینیم و حتّی ارزش های معنوی از قبیل فضایل اخلاقی در خدایان یونان هرگز نمی بینیم خدایان یونانی مظهر مادّی گرایی و شهوت رانی و منفعت طلبی هستند، چنانچه به قول یکی از دانشمندان پاکستانی و از استادان دانشگاه انگلیس، اکبر احمد «پدر کشی اودیپ شهریار و ازدواج با مادر، مادرکشی الکترا و خواهر کشی آگاممنون، خیانت آتریوس و اطعام تی یس تیس با گوشت پسران مرده اش برای انتقام جوئی از اغوای همسرش از جمله لحظه های مهم و معروف تنش های خانوادگی در تراژدی های یونان به شمار می آید. ماهیت زیاریخت الهه یونان به جای منع همخوابگی الاهگان با احشام به تشویق و اشاعه آن پرداخت.»
خدایان المپ بدون هیچ قید و بند با مخلوقات فناپذیر آمیزش می کردند؛ زئوس خدای خدایان یونان با آن شهوت گرائی شدید حتّی در حین تبدیل شدن به قو هر فرصتی را برای دخول مغتنم می شمرد.
همجنس بازی در جامعه خدایان المپ حکم فرما بوده است و البته ژست های آشکارا شهوت انگیز بر روی گلدان ها و تندیس ها را نباید فراموش کرد.
افلاطون نیز در کتاب ضیافت به حمایت از همجنس بازی فرامی خیزد. (۲۶)
معتقدات و دین یونان عبارت از پرستش بت هایی بود که دارای صفاتی بودند که در اساطیر شرقی رذائل اخلاقی محسوب می شوند از قبیل عهدشکنی، دروغ، حیله گری، شهوت پرستی و خودخواهی، چنانچه عهدشکنی خدایان یونان را هومر معروف ترین شاعر یونان باستان در معروف ترین کتاب خود ایلیاد چنین شرح می دهد:
«خدایان بر فراز المپ انجمن کردند و پس از اختلافی که با یکدیگر داشتند قرار گذاشتند خدای جنگ بر زمین فرود آید و به مردم آخائی ناسزا بگوید و مردم تروآ را برانگیزد که پیمان بشکنند و به جنگ بازگردند. پیمان شکسته شد، در نخستین زد و خورد منلاس زخم برداشت.» (۲۷)
کاری که در داستان بالا منسوب به خدایان یونان است، شیطنت است. پیمان شکنی را در اوصاف خدای دیگر یونانی نیز مشاهده می نماییم همانطوری که «تانتال پسر زئوس عهد شکنی کرد»(۲۸) در صورتی که در کتاب مشرق زمین و اساطیر شرقی عهد شکنی را گناه و کار بسیار زشت می شمردند. چنانچه در کتاب ریگ ودای هندوها در وصف افراد نیکوکار چنین می خوانیم: «آنها (نیکان) وعده خود را نمی شکنند»(۲۹) کتاب مقدّس بودایی ها دمّاپادا در مذمّت انسان عهدشکن و دروغگو می گوید: «آن کس که سوگند شکست و سخن دروغ گفت به سر تراشیدن راهب نشود.» (۳۰)
کتاب مقدّس زرتشتیان از پیمان شکنی بشدت منع می کند حتّی از پیمان شکنی با دشمنان منع می کند و می گوید:
«مبادا که پیمان بشکنی نه آن پیمان که با یک دُروند بسته ای و نه آن پیمان که با یک اشون بسته ای چه پیمان با هردوان درست است خواه با دُروند خواه با اشون.» (۳۱)
لغت نامه عمید دُروند را شخص فاسق و بی دین ترجمه کرده است که به تبع آن معنای اَشوَن نیکوکار است از دیگر خدایان مورد پرستش یونانی ها آپولون «Apolon» است او فرزند زئوس بود که او را خدای بسیار زیبا و بزرگ می دانستند و عشق بازی های او معروف است او (آپولون) برای جلب موافقت سرنوشتها حیله ای بکار برد و آنها را به حال مستی انداخت»(۳۲) کتاب سقراط آپولوژی نام دارد که به همین آپولون منسوب است و مانند الهی نامه است، امّا در واقع دفاعیّه سقراط در مقابل دادگاه دموکراسی یونان است به پیروی از این خدایان حیله گر و فریبکار است که افلاطون استاد فلاسفه فریبکاری و دروغگویی را برای حاکم ایده آل خود جایز می داند و می گوید:
«بنابراین اگر دروغ گفتن اصلاً روا باشد باید آن را تنها برای زمامداران کشور مجاز شمرد که هرگاه خیر و صلاح جامعه ایجاب کند آن را خواه به منظور فریب دادن دشمنان و خواه به نفع مردم کشور به کار ببرند.» (۳۳)
ارسطو نیز به پیروی از افلاطون و بت های یونان شهروندی را ترسیم می کند که با اخلاق انسانی فاصله دارد و آن را به عنوان ایده آل خود مطرح می نماید و می گوید:
«پس فضیلت شهروند خوب نمی تواند همان فضیلت آدم خوب باشد.» (۳۴)
به پیروی از افلاطون و ارسطو است که نیچه می گوید:
«در مردان بزرگ خصلت های بزرگ زندگی بی عدالتی، کذب، بهره کشی، در بالاترین حد خود هستند.»(۳۵)
در حالیکه ریگ ودا کتاب مقدّس هندوها هزاران سال قبل از یونان و یونانی ها به پیروان خود دستور راستگوئی می دهند، از دروغ نهی می کند چنانچه می گوید:
«عاقل به آسانی راست را از دروغ باز می شناسد کلام آنها بر ضد یکدیگر است از این دو آنچه راست است و امین است سوماً (خدا) حفظ می کند و دروغ را به نیستی می سپارد.» (۳۶)
کتاب مقدّس زرتشتی ها اوستا در مدح راستگویی و مذمت دروغگویی می گوید:
«منش بد شکست یابد و منش نیک بر آن چیره شود دروغ گفته شکست یابد و سخن راست گفته بر آن چیره شود.» (۳۷)
کتاب مقدس بودائی دمّاپادا نیز دروغ را بزرگترین گناه می شمارد و می گوید:
«آنکس که سوگند شکست و سخن به دروغ گفت به سر تراشیدن راهب نشود.» (۳۸)
به خلاف نظریات افلاطون و ارسطو، دانشمندان چین باستان کنفوسیوس نیز حاکم ایده آل خود را چنان ترسیم می کند که دارای تمام صفات نیک اخلاقی باشد. او می گوید:
«زندگی مرد اخلاقی موجب تأیید و قوام نظام اخلاقی جهانی است و زندگی فرد عامی انکار نظام اخلاقی جهانی است.» (۳۹)
به تبعیّت از آپولون خدای حیله گر، افلاطون و ارسطو و یونانی ها حیله گری، مکر و دروغگوئی را اموری پسندیده می دانستند، بر عکسِ مردمان مشرق زمین، معتقد به هیچ اصلی از اصول اخلاقی نبودند چنانچه در وصف مردم یونان در تاریخ می خوانیم:
«مردمان یونان بیشتر دوست داشتند که به زیرکی و تیزهوشی موصوف باشند تا به امانت و درستی و ظنشان بر آن است که امانت ساده لوحی است… رشوه طریقه شایع ترقی، وسیله فرار از مجازات و راه پیروزی های سیاسی است.» (۴۰)
چون رنسانس، طغیان علیه مسیحیت و اقتدا به یونان باستان بوده است و به پیروی از یونانی ها و خدایان حیله گر آنها و افلاطون و ارسطوهاست که نیکولو ماکیاولی از بزرگ ترین فلاسفه سیاسی مغرب زمین کتابی می نویسد به نام شهریار که تمام رذایل اخلاقی دنیا در آن یکجا جمع می شود، آن شهریار (مجموعه رذایل) مورد تقدیس و تقلید جهان غرب و غرب زده قرار می گیرد.
یعنی دروغ، پیمان شکنی، فریب، خدعه، نیرنگ و ظلم به مردم ستایش می شود، به پیروی از این شهریار است که چرچیل رهبر سیاسی انگلیس و از نظریه پردازان غربی می گفت: دروغ را بقدری تکرار کنید که همه آن را راست بپندارند.
جهان غرب زده امروز به پیروی از چنین افرادی سیاست را در خدعه و نیرنگ و فریبکاری منحصر می کند و غربی ها خونریزی و آدم کشی را اصلاح می نامند و بر خودخواهی و طمع خود حقوق بشر نام می نهند، دیکتاتوری و حق و توی خود را دموکراسی می نامند، عریانی، بی بندوباری هنر، ظرافت، علامت فرهنگ و تمدّن شده است، حیا بیماری، غیرت نوعی حسد نام گرفته است، دزدی و چپاول توسعه نامیده می شود، نیرنگ و دغلکاری را دیپلماسی می نامند.
با توجّه به جنبه های فوق تفکّر غرب است که اقبال لاهوری می گوید:
«خدایا تو یک ابلیس آفریده بودی اما سیاست فرنگ هزاران ابلیس آفریده است.»
در جای دیگر از قول ابلیس می گوید:
«خدایا مرا از روی زمین بردار که روی زمین سیاست مداران غرب برای شیطنت کفایت می کنند.»
و اکبر اله آبادی می گوید:
«وقتی وکلا (که بیشتر سیاستمداران هند بودند) به دنیا آمدند ابلیس گفت: امروز ما نیز صاحب فرزند شدیم.»
از دیگر خدایان معروف یونان باستان آدونیس است؛ تئاس پادشاه دختری داشت به نام میرا که بر اثر خشم آفرودیت مجبور شد طالب انجام عمل حرامی با پدر خود گردد. میرا با کمک دایه خود به مقصود رسید و دوازده شب با پدر درآمیخت بعد خدایان او را به صورت درختی در آوردند و ده ماه بعد شکافی در پوست درخت پدید آمد و پسری به نام آدونیس از آن خارج شد.(۴۱) بعد آن بت نامشروع مذکور مورد پرستش یونانی ها و موجب سرور یونانزده ها قرار گرفت و امروزه مجسمه ها و بت های این خدایان به عنوان وسایل تزئین و دکوراسیون در منازل غربی ها و غرب زده ها دیده می شود.
از دیگر خدایان مورد پرستش یونانی ها ژوکاست است که نام همسر اودیپ بوده، ابتدا وی با لایوس وصلت کرد و از او فرزندی به دنیا آورد به نام اودیپ و بعدها به ازدوج اودیپ درآمد و از این وصلت فرزندان متعددی متولد شدند.(۴۲)
«اسطوره دیگری که مورد ستایش یونانی ها بود اودیپ نام داشت؛ او پدر خود را کشت و با مادر درآمیخت.»(۴۳)
لازم به ذکر است که این اودیپ همان اسطوره ی مورد ستایش زیگموند فروید است که وی چرندیات خود را از این بت شهوت پرست الهام گرفت است و در کتاب های خود شهوت پرستی و بی بند و باری جنسی را تبلیغ و ترویج می نماید و بر آنها نام روانشناسی می گذارند جهان غرب به تقلید از این یهودی می پردازد.
و لذاست که در غرب و کشورهایی که غرب را الگوی توسعه و پیشرفت قرار داده اند خانواده ها بسرعت رو به فروپاشی هستند و بی بندوباری و شهوت پرستی به اوج خود رسیده است و در این راه تمام فضایل اخلاقی فراموش می شود و خیانت زن به شوهر علامت مدرنیته و روشن فکری و ساختن مؤسساتی که از فرزندان نامشروع حمایت می کنند از علامت های توسعه و پیشرفت به شمار می آید.
از دیگر معبودهای غرب باستان کرونوس است. یونان کرونوس را جوان ترین فرزند اورانوس می دانستند و می گویند وی به تنهایی مادر خود گایا را برای انتقام از پدر کمک داد و حتّی با داسی که مادر او در اختیار او گذاشته بود بیضه های پدر را قطع کرد، سپس خود در آسمان مقام گرفت و حکومت دنیا را به دست آورد بعد رئا خواهر خود را به زنی گرفت و چون گفته شده بود که او به وسیله یکی از فرزندانش از سلطنت خواهد افتاد وی همه فرزندان خود را پس از ولادت قطعه قطعه کرده می بلعید اما رئا از او رنجید و به کرت رفت و زئوس را در آنجا به دنیا آورد».(۴۴)
به طوری که مشاهده نمودیم زئوس شهوت پرست خدای خدایان یونانی را بخت یاری نمود وگرنه پدر او کرونوس، زئوس را نیز قطعه قطعه کرده و می بلعید.
اساطیر مذکور ریشه های تفکّر یونان باستان است که تفکّر غربی بر این ریشه ها استوار گردیده است و به قول شاعر:
خشت اول گر نهد معمار کج تا ثـریّا می رود دیــوار کـج
این جنون قدرت طلبی و خودخواهی در زئوس نیز دیده می شود چنانچه او نیز به پیروی از پدر خود فرزندانش را برای ترس از اینکه مبادا مقام او را بگیرند قطعه قطعه می کرد و می بلعید. چنانچه در مورد آتن ربّ النوع یونان که بعدها در روم به مینرو معروف شد گویند آتن از مغز سر زئوس جستن کرده بود بدین معنی که به محض تولد به وسیله زئوس بلعیده شد، زیرا خبر یافته بود که فرزند این دختر جانشین زئوس خواهد شد.(۴۵)
به پیروی از چنین خدایانی «فرزند کشی و سقط جنین آئین روز یونان باستان بود.»(۴۶)
بطوری که افلاطون می گوید:
«همه کودکان ناتوان باید نابود شوند.»(۴۷)
ارسطو نیز می گوید:
«راه و رسم درست آن است که برای هر خانواده ای حدی معین شود و اگر زن، زاید بر این حد آبستن شود باید جنین پیش از آن که به مرحله هوشیاری برسد سقط شود.» (۴۸)
در صورتی که سقط جنین در شرق کاری بسیار زشت شمرده می شده است، چنانکه در کتاب مقدّس زرتشتیان می خوانیم «أشی نیک بزرگوار در نخستین گله گذاری خویش از زنی که فرزند نزاید (سقط کند) گله می کند به خانه او (زن) پای منه و در بستر او میاسای.» (۴۹)
امروز نیز تمام ادیان توحیدی و غیرتوحیدی سقط جنین را گناه می شمردند و از آن نهی می نمایند اما فقط غربی ها آن را به رسمیت می شناسند و در غرب سقط جنین آئین روز است و اعلامیه حقوق بشر آن را تجویز می نماید.
در حالی که چینی ها، هندوها، مسلمانان، بودائی ها و زرتشتی ها سقط جنین را گناهی بزرگ می شمارند. طبق آموزه های فلسفی افلاطون و ارسطو و خدایان آنها (بت های فوق الذکر) فقط غربی ها سقط جنین را جایز می دانند و جواز سقط جنین را در اعلامیّه حقوق بشر می گنجانند. به طوری که مشاهده شد حقوق بشر فقط حقوق بشر غرب است نه حقوق بشر شرق زیرا شرقی ها این کار را ممنوع می شمارند.
اینکه چگونه سران کشورهای شرقی اعلامیّه حقوق بشر را با وجود تضادّ با معتقدات خودشان امضاء کردند دلیل بر دست نشانده بودن آنها و گاهی وحشت و ترس از بمب هایی که بر ژاپن (اتمی و خوشه ای و شیمیایی) سرازیر کردند می باشد.
خلاصه داستان دردآور حقوق بشر استعمار، بمب اتم و نظام های درسی و آموزش و پرورش به روش غرب و برده گیری و برده سازی است که اگر حاکمان جهان سوّم تاج بر سر دارند زنجیرهای بردگی معاهدات بین المللی به پاهایشان بسته شده است و به قول اقبال:
می کند بند غـلامان سخت تر آزادی می نامـد آن را بی بصر
ادامه دارد…
___________________________________
پی نوشت ها:
۱- ر ـ ک فروید ـ آینده یک پندار، ت هاشم رضی / ۲۵۱
۲- ویل دورانت، تاریخ تمدن ۲ /۱۹۷٫
۳-ویل دورانت، تاریخ تمدن ۲ / ۱۹۸
۴- ویل دورانت، تاریخ تمدن ۲ / ۱۹۹
۵-همان.
۶- ویل دورانت، تاریخ تمدن ۲ / ۱۹۹
۷- ویل دورانت، تاریخ تمدن ۲/ ۲۰۰
۸- ابوریحان بیرونی، فلسفه هند قدیم از ماللهند، ت اکبر داناسرشت / ۴۸
۹- ویل دورانت، تاریخ تمدن ۲ / ۲۰۱ و ۲۰۲
۱۰- ویل دورانت، تاریخ تمدن ۲ / ۲۰۰
۱۱-ویل دورانت، تاریخ تمدن ۲ / ۲۰۴٫
۱۲-ویل دورانت، تاریخ تمدن ۲/ ۲۰۶
۱۳- همان.
۱۴- همان.
۱۵- ویل دورانت، تاریخ تمدن ۲ / ۲۰۷
۱۶- همان.
۱۷- ویل دورانت،تاریخ تمدن ۲ / ۲۰۸
۱۸-ویل دورانت،تاریخ تمدن ۲ / ۲۰۹
۱۹- ویل دورانت، تاریخ تمدن ۲ /۲۱۰٫
۲۰- ریگ دوا، سرود ۱۳۷
۲۱- اوستا، دخت -۱۳
۲۲- بهگواد گیتا، گیتا ،ت محمد علی موحد، گفتار هفتم / ۱۲۵
۲۳-بهگواد گیتا، گیتا، ت محمدعلی موحد، گفتار هفتم – گفتار نهم.
۲۴- اوستا، ۵۳- فرگرد ۱۴٫
۲۵-دمّاپادا، ت رضا علوی / ۱۶
۲۶- اکبر ص احمد، پست مدرنیسم و اسلام / ۱۲۰
۲۷- هومر، ایلیاد، خلاصه سرود چهارده.
۲۸- پیرگریمال، فرهنگ اساطیر یونان و روم، ت احمد بهمنش/ ۸۵۳
۲۹- ریگ ودا، سرود / ۱۱۶ – ۷
۳۰- دمّاپادا، ت رضا علوی / ۲۶۴
۳۱-اوستا، یشت – ۲
۳۲- پیرگریمال، فرهنگ اساطیر یونان و روم، ت احمد بهمنش / ۲۲٫
۳۳- افلاطون، جمهوری، ش ۳۸۹٫
۳۴-ارسطو، اصول حکومت آتن/ ۲۰۶٫
۳۵- نیچه، اراده قدرت، ت دکتر مجید شریف/ ۸۳۰
۳۶- سرود ۱۶۸ ریگ ودا.
۳۷- ۹۶ ، زامیاد ، یشت اوستا.
۳۸-افکار بودا، دماپادا / ۲۶۴
۳۹- کنفوسیوس خردمند، ت رضا علوی / ۲۶۰٫
۴۰- فتح الله محبتائی، یونان باستان / ۷۱٫
۴۱- پیرگریمال، فرهنگ اساطیر یونان و روم، ت احمد بهمنش/ ۲۳
۴۲- پیرگریمال، فرهنگ اساطیر یونان و روم، ت – احمد بهمنش/ ۴۸۲
۴۳-همان / ۶۳۸
۴۴- ارسطو، اصول حکومت آتن / ۵۸٫
۴۵- ارسطو، اصول حکومت آتن/ ۱۷۶
۴۶-ویل دورانت، تاریخ تمدّن جلد۲ (یونان باستان) / ۱۴۵
۴۷-همان / ۳۱۸
۴۸-ارسطو،سیاست،ت حمید عنایت / ۳۲۳
۴۹- اوستا، اشی یشت، ش ۵۷۵٫