سلسله درس های اخلاق و معارف (۱۵)
«علامه ی فقیه آیت الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی(ره)»
اشاره:
آیت الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی در این بخش از اثر گرانقدر خود ابتدا توجه مخاطبین را به رمز خلقت و علت غائی آفرینش جلب می نماید و سپس اجمالاً به آثار تقوا اشاره می فرمایند. آنگاه، مختصری در مورد تفسیر فرقان، آثار، اقسام و موانع فرقان بحث می کنند و در پایان به تشرف و اقسام آن اشاره می نمایند. نورالصادق دقت در مطالب اخلاقی این عارف واقعی را به خوانندگان عزیز توصیه می کند و بطور کلی آنانکه در راه تهذیب نفس و سلوک راهی جز قرآن و عترت را بر نمی تابند و از ابن عربی ها و مولوی ها و بالاتر از اینها و پایین تر از اینها بیزارند چونان علامه ی صافی(ره) کلامشان راه گشاست و از نور کلام اهل بیت(علیهم السلام) روشنایی می گیرد و روشنگری می کند.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ» (۱)
عرض شد میوه ی درخت هستی، انسان است. «خُلق لاجله الكلّ و خلق لخالق الكلّ»؛ تمام هستی را خداوند به خاطر انسان خلق کرده است. تمام موجودات حتی ملائکه را برای خاطر انسان آفریده و انسان را برای خودش آفریده است. این انسانی که ثمره ی شجره ی هستی و میوه ی درخت انسانیّت است، انسان کامل است، انسان متقّی است، انسانی است کامل و مکمّل، انسانی است الهی.
آثار تقوا
میوه ی درخت انسانیّت هم تقواست و خود تقوا را هم می توانیم بگوییم میوه هایی دارد، آثار و مزایایی دارد، هم در این عالم و هم در آن عالم؛ ثمراتی که دیگر انسان ها از آن برخوردار نیستند. چند تا از این مزایا را قبلاً بر شمردیم. سه تای دیگر از آن مزایا در این آیه ی شریفه بیان شده است:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً …»
ای اهل ایمان! اگر متقّی بشوید، خدا به شما «فرقان» می دهد. «فرقان» بینشی خاص است که مخصوص اهل تقواست.
«وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ …»
تا متقّی نشده اید، سیِئات شما حساب دارد، کتاب دارد، در پرونده ی شما ثبت است لکن بعد از رسیدن به مرز تقوا، دیگر این پرونده ختم و بسته می شود. سیئات را «سَتر» می کنند. حتی طبق بعضی از روایات از حفظه و کرام الکاتبین هم ستر می شود و آنها هم اطلاع پیدا نمی کنند.
فرق تکفیر با غفران
«… يَغْفِرْ لَكُمْ…».
فرق بین غفران ذنوب و تکفیر سیّئات را بعضی چنین گفته اند که: غفران، یعنی خدای تعالی صرف نظر می کند و عفو می کند، عذاب نمی کند ولی تکفیر سیئات، یعنی نه فقط خود گناه حتی آثار گناه هم محو می شود؛ یعنی این آدم می شود مثل شخصی که اصلاً گناه نکرده است.
گناه آثاری دارد، آثار وضعی دارد. اگر این شخص متّقی حقیقی شد، آثار گناه هم از قلب و روح و سرّ و ضمیر او محو می شود که حتّی اولیای خدا، با آن مقامات عالیه، وقتی با آن دید تیزبین خودشان به این بنده نگاه می کنند، می بینند مثل کسی است که گناه نکرده است. شرط غفران و تکفیر تقوای حقیقی است.
فرقان و تفسیر آن
یکی از مهم ترین مزایای تقوا و میوه های درخت تقوا همین «فرقان» است. «فرقان» مثل رجُحان، مصدر است؛ «ما یفرّق الشیء من الشیء» ؛ آنچه است که چیزی را از چیزی جدا می کند.
به تناسب قبل و بعد آیه ی شریفه،«فرقان» در این آیه عاملی است که به واسطه ی آن، شخص متّقی می تواند بین حق و باطل فرق بگذارد. بين هدايت و ضلالت فرق بگذارد، بين ايمان و كفر فرق بگذارد. می تواند آنها را تشخیص بدهد. یک روشن بینی خاصی است که قبل از آنکه شخص متّقی بشود، ندارد و از آن محروم است. بعد از آنکه به مرز تقوا رسید و مصداق حقیقی متّقی شد، این روشن بینی خاص را پیدا می کند.
هیچ انسانی به هر مقام و رتبه از علم و دانش و کمال و صنعت و تکنیک برسد، اگر متّقی نباشد از این مزیّت برخوردار نیست و این روشن بینی را ندارد. این بینشی است که خدا، فقط و فقط به متّقی داده است و احدی این را ندارد. این ورای نیروهای ادراک بشری است، یعنی نیروهای بشری از حواسّ ظاهره نشأت می گیرند ولی فرقان ورای اینهاست، حتی ورای عقل است. عقل درک محدودی دارد، در یک مورد و محدوده ی خاصی درک دارد. تفکرات است که از عقل ناشی می شود، ولی این تفکر نیست تا مربوط به عقل باشد. این به الهام نزدیک تر است، نه!
حتی الهام هم یک شاخه ای از شاخه های «فرقان» است. «فرقان» شاخه های متعددی دارد که یکی از آنها الهام است.
واردات قلبی و اقسام آن
واردات قلبی دو قسم است؛ یک قسم خاطرات خوب است. اینکه مثلاً به قلب انسان خطور شود که فلان عمل خیر، فلان خدمت، یا فلان احسان را انجام دهد، کارهایی را که محبوب خدا و اولیای خداست انجام دهد. اینها را می گویند الهامات. این خواطر، مَلَکی است.
یک القائات دیگری هم برای قلب هست که مثلاً فلان کار بد را انجام بدهد یا دنبال فلان شر برود. یا فلان مسلمان را ناراحت کند. در این نوع خواطر فحشا و منکرات به دل آن انسان می افتد. اینها را می گویند وساوس شیطانی. این خاطرات بد از ناحیه ی شیطان است و آنها از ناحیه ی رحمان.
شخص متّقی کمترین چیزی که برایش پیدا می شود همان فرقان است و یکی از اقسام فرقان این است که به قلبش چیزهای خوب القاء می شود و به واسطه ی این القاء دنبال آن کار خوب می رود. فرقان چیزی است که به واسطه ی آن برای انسان، حق روشن بشود و باطل هم روشن بشود به گونه ای که بتواند تشخیص بدهد و اشتباه نکند. بین هدایت و ضلالت اشتباه نکند، بین حقّ و باطل اشتباه نکند، بین کفر و ایمان و بین طاعت و معصیت اشتباه نکند.
جهل مرکب
خوب! خیلی ها هستند که «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»؛(۱) فکر می کنند که کار خوب می کنند. بدترین کارها را انجام می دهند و فکر می کنند کار خوب انجام می دهند. خدا نکند کسی اینگونه شود. اگر انسان، متقّی باشد این چنین نمی شود. این آیه تطبیق بر غیرمتّقین می شود. هیچ وقت متقّی مصداق«يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» نمی شود. متقّی با آن فرقان خدادادی و با آن بینش خدادادی یک تشخیصی پیدا می کند که اشتباه نمی گیرد. این اختصاص به حکمت عملی ندارد ـ چنانچه بعضی از دانشمندان فرموده اند ـ آیه اطلاق دارد، قیدی ندارد تا ما آن را خاصّ بعضی از امور بدانیم.
حکمت نظری و عملی
فرق بین حکمت عملی و نظری این است که عقل دو بعد دارد، دو جنبه دارد: یک سلسله درک هایی دارد که مربوط به حقایق اشیاء است که حکمت را هم بر همین اساس به «علم به حقایق اشیاء» تعریف می کنند، این همان حکمت نظری است. علوم روز هم یک گوشه ای از حکمت نظری هستند، البته آنها که برهانی و استدلالی اند، نه حسّی و تجربی.
حکمت عملی بُعد دیگری از درک عقل است که انسان علاوه بر اینکه واقعیّت اشیاء را می تواند تا حدودی درک کند، درک های دیگری هم دارد؛ فلان کار خوب است، فلان کار بد است، فلان چیز خیر است، فلان چیز شرّ است، فلان کار را باید کرد، فلان کار را نباید کرد. خلاصه، درک آنچه که از این مقوله است، یعنی مربوط به برنامه ی زندگی است. درک هایی که مربوط به خط مشی در این عالم است که انسان چه خطّ مشیی باید داشته باشد، چه کارهایی باید بکند و چه کارهایی نباید بکند، این باید و نبایدها، این خیر و شرها که عقل درک می کند، همان بُعد حکمت عملی است.
فرقان و نقش آن
این آیه ی شریفه که می فرماید:«إِنْ تَتَّقُوا اللهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» این فرقان، یک نوع فرقانی است که خدای تعالی به متّقی می دهد. چرا این فرقان را اختصاص به حکمت عملی بدهیم در حالیکه قیدی ندارد. این شخص متّقی حتی در همان درک های نظری هم فکرش خطا نمی رود.
اگر یک فیلسوف متّقی و دیگری غیرمتّقی باشد، اینها طرز فکرشان با هم تفاوت می کند، این شخص متّقی تیرش به هدف می خورد. صغرا و کبرایی که مرتب می کند، تطبیق بر مصادیق می کند. در مقدّمات اشتباه نمی کند ولی آن دیگری اشتباه می کند. روشنی باطن و صفای روح و قلب و سرّ و ضمیر موجب می شود که تیرش درست به هدف بخورد و علمش، علم باشد نه جهل مرکّب؛ چون یک وقت انسان ممکن است فکر کند یک چیزی را می داند ولی واقعاً نمی داند و بعد هم متوجه نشود.
منظور اینکه، خدا بر حسب این آیه ی شریفه به شخص متقّی یک نوع فرقانی می دهد که او با آن فرقان، درک صحیح پیدا می کند که هر کس به هر مقامی از علم و دانش برسد، آن درک را ندارد.
البته چون قرآن کتاب هدایت است و سعادت مادّی و معنوی بشر را تأمین می کند و بُعد عمده ی انسان، بُعد معنوی و تکامل روحی است، بیشتر مورد توجه خدا و انبیاء و اولیاء بوده است چون آن بُعد اهمیّت بیشتری دارد آن فرقانی که مربوط به جنبه های حکمت عملی است هم بیشتر مورد توجه است. شخص متّقی به مرز تقوا که رسید این لطف خاص به او تعلق می یابد.
اقسام فرقان
فرقان شاخه های متعددی دارد. الهامات قلبیّه یکی از آنهاست، رؤیاهای صادقه یکی از آنهاست و کشف شهود یکی دیگر از آنهاست. ما یک رؤیا داریم، یک مکاشفه و یک شهود. ممکن است با رؤیاهای صادقه به این شخص فرقان بدهند و ممکن است به وسیله ی کشف و شهود.
البته خواب صدق و کذب دارد. رؤیای صادقه خوابی است که قراین صدق در آن وجود داشته باشد، بطوری که شخص اطمینان پیدا کند و راه را از چاه تمیز دهد. ممکن است مشی صحیح و حق واقعی را خدا به وسیله رؤیای صادقه به شخص متّقی بفهماند.
همین طور ممکن است با حالتی که بین خواب و بیداری است و به آن کشف و مکاشفه می گویند به او فرقان بدهند. کسی که مراحلی از معنویت را طی بکند، این حالت در او پیدا می شود. اول خواب های صادقه می بیند و بعد آن حالت مکاشفه بین خواب و بیداری برایش حاصل می شود که در آن حالت حقایقی را می بیند. و چیزهایی را درک می کند که دیگران نمی بینند.
موانع فرقان
حدیث است از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم):
«(لو لا تكثیر فی كلامكم و تمریج فی قلوبكم لرأیتم ما اری و سمعتم ما اسمع»(۱)
یکی از رذایل اخلاقی، پرحرفی و تکلّم به «ما لا یُعنی» است. برنامه ی زندگی دو قسم است: یک قسم از لوازم زندگی است و یکی، از اضافات زندگی است. مؤمن متّقي از اضافات زندگي یعنی از فضولِ کلام، فضولِ طعام و فضول منام پرهیز می کند. صحبت کردنش روی حساب است. حرف های اضافی نمی زند، حرف هایی که فایده نداشته باشد ـ نه فایده ی دنیایی و نه فایده ی آخرتی ـ نمی زند.
((و تمریج فی قلوبكم)) دل ها، همین طور مثل حیوانی که در علفزارها می چرد، این طرف و آن طرف می روند. قلب ثابت نیست و آرامش ندارد، هوس های متعدد و مختلف دارد.
حضرت می فرماید: اگر این چیزها نبود، می دیدید آنچه را من می بینم و می شنیدید آنچه را من می شنوم. من چیزهایی می بینم که شما نمی بینید، چیزهایی می شنوم که شما نمی شنوید. به خاطر اینکه دلتان هرزه گر است. در قلبتان یار نیست، اغیار است. زبانتان هم آزاد است، هر چه خواستيد می گویید.
شهود
یکی از ثمرات تقوا این است که انسان به مرحله ی شهود می رسد و شهود نوعی از انواع فرقان است که شخص با مشاهده ی اموری، حق را از باطل تشخیص می دهد. هدایت را از ضلالت تشخیص می دهد. راه را از چاه تشخیص می دهد.
ملاقات با اولیاء الله
یکی دیگر از شاخه های فرقان برخورد با اشخاص خوب است. انسان وقتی که به یاد خدا و قیامت و تقوا نباشد، سر و کارش با شیطان است. خودش از اولیای شیطان است و از شیطان هم الهام می گیرد. «وَ إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِم.» (۱)
وقتی که حالت یقظه پیدا کرد و متوجّه شد که وضع موجود، وضع صحیحی نیست، باید همت کند وضعش را تغییر دهد، باید انسانی الهی شود، باید راه مستقیم را طی بکند و در صراط مستقیم شرع قرار گیرد.
وقتی که به این فکر افتاد و در مقام برآمد و چند قدم هم حرکت کرد، آن وقت این حرکتش نتایجی دارد که یکی از آنها فرقان است. یعنی انسان به همان مرحله ی اول تقوا که رسید، فرقان دنبالش می آید.
یکی از انواع فرقان این است که انسان با اشخاص خوب برخورد می کند، در نتیجه ی، آنها این شخص را راهنمایی می کنند و این شخص هم با هدایت آن افراد خوب، مهتدی می شود. به حرفشان گوش می دهد، عمل می کند و روش و سیره ی آنها را اتخاذ می کند ـ ((كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ الی الله بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ ))(۲) ـ برخوردهای الهی است که در آنها محبت های دینی و اخوت اسلامی پیدا می شود.
اخوت دینی و اسلامی خود باب واسعی است که احتیاج به شرح دارد؛ حبّ فی الله و بغض في الله، تولی اولیاء الله و تبرّی اعداء الله. خودش بحث مفصّلی است؛ ((هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض ))(۱) آیا ایمان غیر از حبّ و بغض است؟
در پرتو این برخوردها، طرف، حق و باطل را برای او توضیح می دهد. ممکن است این برخوردها با افرادی عادی باشد که شخص می تواند از آنها استفاده کند، و ممکن هم هست با اولیاء خدا باشد که باب«تشرف به اولیاء الله» هم از همین مقوله ی فرقان است. برخورد می کند به ولیّی از اولیای خدا و او راهنمایی اش می کند. تشرف به حضور حجتِ وقت هم از همین مقوله است.
تشرف و اقسام آن
تشرّف اقسامی دارد.
بعضی از این تشرّف ها را باید ملاقات نامید. تشرف عَنائی ـ به فتح عین ـ تشرّفی است که طرفین از یکدیگر رنج می برند. این شخص در محضر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) یا امام رفته ولی دشمن خدا و رسول خدا یا امام است. این را «لقاء عَنائی» می گویند. عَنا، رنج و محنت است؛ (چنانچه گفته اند:) ((وَ مِنَ الْعَنَاءِ رِيَاضَةُ الْهَرَم))(۲)؛ یعنی خیلی رنج و محنت دارد که بخواهی یک شخص پیر را تربیت کنی.
و تشرّف عِنائی ـ به کسر عین ـ که قرین لطف و رحمت و عنایت مقام ولایت کلیّه ی الهّیه است. تشرف عِنائی هم اقسامی دارد؛ رؤیایی، کشفی، عینی و شهودی.
تشرف رؤیایی، تشرف در خواب است.
تشرف کشفی، همان حالت مکاشفه ای است که خیلی از این تشرّف ها که در کتاب ها نقل شده است به همین صورت است که خدمت امام(علیه السلام) رسیده اند. این کشفی است، شهودی نیست.
تشرف کشفی بالاتر از تشرف رؤیایی است که در آن بین حالت خواب و بیداری حالتی پیدا می شود که در آن حالت، تشرف حاصل می کند. این قسم تشرف برای آنهایی که مقداری تصفیه و تزکیه اخلاق کرده اند زیاد اتفاق می افتد.
بهتر از همه ی اینها تشرّف شهودی است که در عالم خارج، خدمت حضرت می رسند که اگر یک لحظه این توفیق نصیب کسی بشود خدا می داند چقدر ارزش دارد. اگر انسان از باب لطف و عنایت و رحمتِ مقامِ ولایت کلّیّه ی الهیّه، قابلیّت پیدا کند که یک لحظه تشرّف پیدا کند و در همان یک لحظه مشمول عنایت خاصّه ی حجّتِ وقت قرار گیرد، همان یک لحظه برای همیشه کار ساز می شود. چنین شخصی به طفلی می ماند که یک شبه ره صد ساله پیموده است. با همین یک لحظه، سیر استکمالی انسانیش به اوج می رسد.
البته این قسم از تشرّف، کم پیش می آید و بیشتر تشرّف ها کشفی است. تشرّف کشفی و تشرّف رؤیایی هم گاهی مشتبه می شود؛ تشرف رؤیایی بوده، خیال کرده تشرّف کشفی است، یا تشرّف کشفی بوده، خیال کرده تشرّف رؤیایی است. بهترین تشرّف ها همان تشرّف عِنائی عینی شهودی است که خدا نصیبمان فرماید.
———————–
پی نوشت ها:
۱- انفال: ۲۹؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص [حق از باطل] قرار می دهد؛ وگناهانتان را از شما می زداید؛ و شما را می آمرزد؛ و خدا دارای بخشش بزرگ است.
۲- کهف: ۱۰۴؛ می پندارند که کار خوب انجام می دهند.
۳- صریح السنة /۲۹: «لو لا تمریج فی قلوبکم و تزیّدکم فی الحدیث لسمعتم ما اسمع».
۴- انعام: ۱۲۱؛ شیطان ها به دوستان خود وسوسه می کنند.
۵- کافی ۲/ ۷۸، مشکاة الانوار /۱۷۲، بحارالانوار ۷۰/ ۳۰۸٫