«حجت الاسلام و المسلمین سید قاسم علی احمدی»
اشاره:
نویسنده ی فاضل و پژوهشگر پرتلاش ما در شرح و توضیح این بخش از اعتقادات علامه ی مجلسی که فرمود: «واجب است در اصول و فروع دین و امور معاش و معاد و جمیع امور خود از محمد و آل محمد تبعیت کنیم» چهار فایده را تحت عناوین زیر مطرح می کند و به تفصیل در مورد هر یک سخن می گوید:
۱- جواز تمسک به ادله ی نقلیه در عقاید.
۲- این که ادله ی نقلیه اقوی دلیل است بر توقیر و تثبیت ایمان در قلوب.
۳-در این که آیا پیش از اثبات خدا و رسول می توان به کتاب و سنت استدلال کرد یانه؟
۴-روش برداشت صحیح از معارف قرآن و عترت.
نورالصادق خوانندگان عزیز را به مطالعه ی دقیق این نوشتار گرانبار دعوت می کند.
در اصول و فروع دین از محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم تبعیت کنید (۱)
ثم اعلموا أنّ الله تعالی لمّا أکمل نبیّه صلی الله علیه و آله و سلم: «وَ مَا ءَاتَئكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهَئكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ»(۲) فیجب علینا بنصّه تعالی متابعة النبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فی أصول دیننا و فروعه و أمور معاشنا و معادنا، و أخذ جمیع أمورنا عنه.
بعد از آن بدانید چون خداوند تعالی پیامبرش را [از همه جهت] کامل گردانید (و او را به پیغمبری برانگیخت) فرمود: «آنچه رسول برای شما آورد (و امر به آن کرد) آن را بگیرید (و قبول کنید و در اعتقاد و عمل به آن ملتزم باشید) و از آنچه شما را از آن نهی نمود، اجتناب نمایید.»
پس به نصّ و صریح خداوند تعالی در این آیه، بر ما واجب است که در اصول دین و عقاید و فروع آن و در امور معاش و زندگی دنیا، و در امور معاد و آخرتمان از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم پیروی کنیم، و بر ما لازم است تمامی امور خودمان را از آن حضرت بگیریم.
فـوائد
فائده ی اول: تمسّک به ادله ی نقلیّه در عقائد جایز است
شاید به ذهن برخی خطور کند که: اصول دین عقلی است و باید با دلیل عقلی آنها را اثبات کرد، نه تقلیدی که انسان بتواند گفته ی دیگران را در آنها بپذیرد و به دلیل شرعی تمسک کند. با این حال، چرا علامه ی مجلسی(ره) فرمود: ما باید در اصول و فروع دین هر دو از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم تبیعت کنیم؟
این اشکال ناشی از عدم آشنایی با آیات و روایات است. با مراجعه به آنها و انس گرفتن با روایات، روشن می شود که: سخنان امامان معصوم علیهم السلام در باب اصول دین، تذکرات عقلی است. اصولاً هیچ کس بیشتر از قرآن و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام مردم را به عقل توجه نداده اند. چه بسیار قرآن کریم مردم را به تعقّل ترغیب و بر ترک تعقّل مذمت کرده چنان که فرموده است:
«أَفَلَمْ تَكُونُواْ تَعْقِلُونَ»(۳)
آیا هنوز هم عقل و فکرتان را به کار نمی بندید؟!
و فرموده:
«وَ يجْعَلُ الرِّجْسَ عَلىَ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ»(۴)
خدا برای کسانی که عقل ر ا به کار نمی بندند، پلیدی (کفر و جهالت) را قرار می دهد.
و فرموده:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابّ ِ عِندَ الله الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ»(۵)
بدترین جنبدگان نزد خدا کسانی هستند که (نسبت به شنیدن و گفتن حرف حق) کر و لال می باشند و (اصلاً در آیات خدا) تعقل نمی کنند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«إِنَّمَا يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَه»(۶)
تمام خیر و خوبی با به کار بستن عقل درک می شود و کسی که عقلش را بکار نبندد، دین ندارد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«حُجَّةُ الله عَلَى الْعِبَادِ النَّبِيُّ وَ الْحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ الله الْعَقْلُ».(۷)
پیغمبر حجّت خدا بر بندگان است و عقل بین بندگان و خدا حجّت است.
اصولاً یکی از اهداف بعثت انبیاء و وظایف آنها این بوده که مردم را به عقل توجه دهند، چنان که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
فبعث فیهم رسله و واتر(۸) إلیهم أنبیائه … و یثیروا (۹) لهم دفائن(۱۰) العقول؛ (۱۱)
پس خداوند فرستادگانش را در میان آن مردم برانگیخت و پیغمبرانش را پیاپی به سوی آنان فرستاد تا… گنج های پنهان عقل ها را (که به سبب غفلت و معصیت و انحراف، مدفون و پنهان شده) بیرون آورند و به کار اندازند.
پیامبران عقل های مردم را بر می انگیزند و بارور می سازند تا از احکام عقلی استفاده کنند و با پیروی عقل به سعادت دنیا و آخرت برسند. آنها آمده اند تا دلایل عقلی را ـ که بر وجود خداوند و وحدت او و صفاتش دلالت می کنند و در عقول مستور و نهفته شده اند و با آگاهانیدن و تذکر و اشاره، حجاب های عقول برطرف می شوند و مردم به آن دلایل می رسند ـ برای آنها آشکار سازند.
پس مراجعه به قرآن و روایات برای اثبات عقاید، در واقع مراجعه به عقل است و سبب توجه به اندوخته های عقلی و آشکار کردن آنها و استدلال کردن به آنها می شود.
علامه ی مجلسی(ره) در کتاب شریف «حق الیقین» در جواب اشکال بر استدلال به دلایل شرعی در مباحث عقلی و کلامی و اعتقادی چنین فرموده است: هرگاه عموم علم و قدرت و تنزّه او از ارتکاب امور قبیحه ثابت شد، به معجزه حقیّت پیغمبران و اوصیای ایشان ثابت می شود؛ پس سایر صفات کمالیه به اخبار ایشان ثابت می شود و احتیاج به دلایل عقلیّه نیست.(۱۲)
باری، هر صفت خداوند که اثبات نبوّت و امامت به آن وابسته است، آن را باید به دلیل عقلی اثبات کرد، مثل: علم و قدرت و … و هر صفتی که اثبات نبوّت و امامت وابسته به آن نیست مثل باقی صفات، اثبات آن به دلیل عقل و نقل هر دو جایز است.(۱۳)
فائده ی دوم
مرحوم طبرسی نوری در بحث صفات ثبوتیه خداوند، به هنگام آوردن دلیل بر اثبات حیات، بعد از اینکه سه دلیل شرعی را ذکر کرده، فرموده است: این سه دلیل اگر چه از ادله ی شرعیه اند لکن از برای موحدان حق پرست و مؤمن بما جاء به النبی صلی الله علیه و آله و سلم از اقوی ادلّه است بر توقیر و تثبیت ایمان در قلوب ایشان؛ چه در کلام صادر از حق جلّ و علا و کلام صادر از سید انبیاء و اهل بیت اصفیای او صلوات الله علیهم اجمعین تأثیری است در قلوب مؤمنان که براهین و ادلّه ی عقلیه، فاقد آن خصوصیت اند ـ و ثبوت این دعوی نه به مجادله است، بلکه به مجاهده ـ و از این جهت است که حضرت حق جل و علا در مدح اهل ایمان می فرماید:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ الله وَجِلَتْ قُلُوبهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيهِمْ ءَايَاتُهُ زَادَتهُمْ إِيمَانًا»(۱۴)
این است و غیر از این نیست که مؤمنان کسانی می باشند که اگر متذکر شوند خدای تعالی را، خائف می شود قلوب ایشان به ذکر خداوند، و در وقتی که تلاوت کرده شود آیات قرآنی بر ایشان، زیاد می شود ایمان ایشان و آن آیات زیاد می نماید ایمان ایشان را.
و در کتاب «کفایة الخصام» در روایات خاصه از کتاب سلیم بن قیس هلالی نقل کرده است که: حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند که:
«یقین من به گفته ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در هر چیزی که زیاده است از یقین من به مشاهده و عیان خودم.»
علامه ی مجلسی علیه الرحمة در جلد دوم «بحارالانوار» در مقام اثبات وحدت حق تعالی و نفی شریک، تعدادی از ادلّه ی آن را ذکر می کند تا آن که می فرماید:
السابع: الأدلة السمعیّة من الکتاب و السنّة و هی أکثر من أن تحصی و قد مرّ بعضها و لا محذور فی التمسک بالأدلة السمعیّة فی باب التوحید، و هذه هی المعتمد علیها عندی.
یعنی: هفتم از ادلّه ی توحید، کتاب و سنت وارده از اهل بیت عصمت و طهارت است و آن در این باب، بسیار است. و در تمسک نمودن به ادله ی شرعیه از قرآن و اخبار در مسئله توحید، محذوری و منعی نیست. و آنچه در این باب نزد من قوی و مورد اعتماد است، همین ادله است.
الحق کلام متینی فرموده است و از فرمایش حق تعالی در آیه ی مذکوره و کلام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حدیث مذکور، متابعت نموده. چه اگر کسی تأمل نماید و بداند که حق تعالی، اصدق الصادقین است، و ملاحظه نماید حقیقت قرآن را که منزَل است، و حقیقت منزَل علیه را و ملاحظه نماید طهارت و عصمت او را، هر آینه خواهد یافت که از اَمتن ادلّه بر توحید، همان کلام معجز بیان ایشان است، و لکن با احراز دلالت و سند آن کلام و اینکه آن کلام از فرمایشات ایشان است صلوات الله علیهم اجمعین چنانچه اکثر ادلّه توحید از این قبیل است؛ یعنی: یا از قبیل نصوص و محکمات قرآنیه است و یا از قبیل اخبارات محکمه متواتره و متظافره از اهل عصمت است.
و اعتنا نباید نمود به مزخرفات بعضی از طوایف حکما و صوفیه که متعبدند به قواعد و استحسانات منخرمه(۱۵) که بسیاری از آنها اوهن از بیت عنکبوت است و مجرد تخیلاتی است که به هم بافته اند و بر طبق آن مشی می نمایند و نصوص آیات و اخبار را تأویل به خرافات خود می نمایند. بلکه نیست طریقه ی ایشان مگر پشت به کتاب خدا نمودن و اعراض کردن از سنّت سیّدالمرسلین صلی الله علیه و آله و سلم و آن نیست مگر عدم معرفت ایشان به حقیقت کلام ایشان و معرفت نداشتن به حق منزِل و منزَل و منزَل علیه. و لکن بعد از معرفت حقیقت کلام ایشان، از محالات است که حاصل نشود از برای موحد مؤمن بالله و بما جاء به نبیّه صلی الله علیه و آله و سلم کمال جزم و یقین به آنچه بیان فرموده اند از اصول دین.(۱۶)
باری، مضمون سخن ایشان چنین است: دلایل شرعی و نقلی برای موحدان و مؤمنان از محکمترین دلیل ها برای تثبیت ایمان در قلب می باشند؛ زیرا کلام خداوند جلیل و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام دارای تأثیری است در قلب های مؤمنان که برهان های عقلی فاقد آن می باشند. نیز با توجه به این که خداوند راستگوترین راستگوها است و با تأمل در حقیقت قرآن که منزّل است و حقیقت منزَل علیه و عصمت و طهارت او، می یابیم که کلمات ایشان از استوارترین دلیل ها در باب توحید و دیگر ابواب می باشد. از همین رو است که خداوند می فرماید: «مؤمنان تنها کسانی اند که چون خداوند یاد شود، دل هایشان ترسان می گردد، و چون آیات او بر آنها خوانده شود بر ایمانشان می افزاید…»(۱۷) پس به مزخرفات بعضی از فلاسفه و صوفیه نباید اعتنا کرد؛ چرا که بسیاری از قواعدشان مجرد تخیّلاتی است که به هم بافته اند و طبق آن قواعد، آیات و اخبار را تأویل می کنند و این نیست مگر از عدم معرفت این ها به حقیقت کلام خدا و اهل بیت و معرفت نداشتن به حق منزِل و منزَل و منزَل علیه.
فائده ی سوم
پس از اثبات خداوند تعالی و رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای کشف حقیقت و شناخت واقع، بدون شک می توان به کتاب و سنت استدلال کرد، بخصوص برای اثبات اموری که عقل به آنها راه ندارد، چنانکه گذشت. حال آیا پیش از اثبات خدا و رسول هم می توان به کتاب و سنت استدلال کرد یا نه؟
مرحوم آقا جمال خوانساری(ره) در این باره می فرماید:
باید دانست که مشهور میان علماء این است که در اثبات واجب تعالی و علم و قدرت آن حضرت عزّ و علا ناچار دلیلی باید، و اثبات آنها به شرع معقول نیست؛ زیرا که اثبات صدق نبی موقوف بر ثبوت آنها است. پس اگر اثبات آنها به قول نبی شود، دور لازم می آید. اما در سایر صفات حق تعالی، دلیل شرعی هم کافی است.
و بعضی از علماء گفته اند که:
«بعد از مشـاهده ی معجزات از مدعی نبوت، علمِ ضـروری به صدق و راستی او حاصل می شود. بعد از آن، قول او در تمام اخبار او حجت خواهد بود (یعنی محتاج به فکر نیست) اگر همه(۱۸) خبر از وجود حق تعالی و علم و قدرت او باشد.»
و این قول نزد فقیر بعید نیست.(۱۹) و اکتفای پیغمبران به اظهار ایمان هر که ایمان می آورد، بعد از مشاهده [معجزه پیامبر]، بی تفتیش دلیل و برهان و تلقین آن [از جانب پیامبر]، شاهد بر این می تواند بود. نهایت، بهتر آن است که اثبات آن سه مطلب به دلیل عقلی بشود، و در سایر مطالب به دلیل شرعی اکتفا می توان کرد.(۲۰)
بنابراین، از آنجا که معجزه دلیل عقلی است و قرآن هم معجزه پیامبر است و بر نبوت و صداقت او و درستی آنچه آن حضرت آورده، دلالت می کند،(۲۱) به کتاب و سنت پیش از اثبات خدا و رسول هم می شود استدلال کرد. این مطلب هم مستلزم دور نیست. بر فرض که این را هم قبول نکنیم، حداقل قرآن می تواند مرشد و هادی و راهنمای عقل باشد.
فائده چهارم
برای برداشت درست معارف و مطالب از ثقلین (قرآن و عترت) رعایت چند امر بایسته و الزامی است:
۱٫ابتدا باید ذهن را از معانی اصطلاحی جدید، خالی و فارغ ساخت و به این توجه کرد که از قرآن و حدیث چه برداشت می شود؛ چرا که این معانی اصطلاحی پس از دوران نزول قرآن و بیش تر در دوره بوجود آمدن فرقه های مذهبی و مکاتب کلامی و فلسفی و دوران ترجمه آثار بیگانگان، وارد و ایجاد و پیدا شده است.
۲٫ در مطالب اعتقادی به مدارک و احادیثی اعتماد کنیم که:
الف: به صدور آنها از معصوم، علم و اطمینان داریم، بنابراین، در اعتقادات به خبرهای واحدی که به صدور آنها علم و اطمینان نداریم نمی شود اعتماد کرد و به مضمون آنها معتقد شد.
آیات و روایاتی بر این مطلب دلالت دارند که برخی از آنها را می آوریم. خداوند تعالی می فرماید:
«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (۲۲)
از آنچه به آن علم نداری، پیروی مکن.
و نیز می فرماید:
«وَ مَا يَتَّبِعُ أَكْثرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنىِ مِنَ الحَقّ ِ» (۲۳)
و بیش تر مردم، جز از گمان و ظن، پیروی نمی کنند؛ [این در حالی است که] گمان، هرگز انسان را از حق بی نیاز نمی سازد و به حق نمی رساند.
در روایت هم آمده که زراره از امام باقر علیه السلام پرسید:
مَا حَقُّ الله عَلَى الْعِبَادِ؟ قَالَ أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَ يَقِفُوا عِنْدَ مَا لَا يَعْلَمُونَ؛(۲۴)
حق خداوند بر بندگان چیست؟ فرمود: آنچه می دانند بگویند و نزد آنچه نمی دانند توقف کنند و از گفتن باز ایستد.
و از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام چنین نقل شده است:
لیس لک أن تتکلم بما شئت، لأنّ الله عزّوجلّ یقول: «وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمُ».(۲۵)
حق نداری و جایز نیست که هر چه خواستی بگویی؛ زیرا خداوند عزیز و جلیل می فرماید: از آنچه به آن علم نداری، پیروی مکن.
ب: دلالت آنها روشن و واضح باشد. بنابراین، به روایات مجمل و متشابه و منسوخ نمی شود تمسک کرد.(۲۶)
قرآن و روایات بر این مطلب، دلالت دارند. خداوند می فرماید:
«هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ ءَايَاتٌ محّْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ».(۲۷)
او کسی است که این کتاب(آسمانی) را بر تو نازل کرد؛ بعضی از آن، آیات محکم است که آنها اصل این کتاب می باشند و بعضی دیگر آیات متشابه است. اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابه می روند، و به تأویل کردن آن، در دین شبهه و فتنه پدید می آورند.
امام رضا علیه السلام هم فرموده اند:
مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ الْقُرْآنِ إِلَى مُحْكَمِهِ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ.ثم قال علیه السلام: إِنَّ فِي أَخْبَارِنَا مُتَشَابِهاً كَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ وَ مُحْكَماً كَمُحْكَمِ الْقُرْآنِ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْكَمِهَا وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْكَمِهَا فَتَضِلُّوا.(۲۸)
هر کس متشابه قرآن را به محکمش برگرداند، به راه راست هدایت شده است. سپس فرمودند: اخبار ما هم مانند قرآن، متشابه و محکم دارد. پس اخبار متشابه را به اخبار محکم برگردانید و از احادیث متشابه بدون توجه به اخبار محکم پیروی ننمایید که گمراه می شوید.
ج: با محکمات قرآن کریم، و احادیث متواتر و سنت قطعی و مسلّم، و عقل فطری سلیم، مخالفتی نداشته باشد. پس اگر روایتی با این ها مخالفت و مباینت داشت، ردّ و تکذیب می شود.
روایاتی بر این مطلب دلالت دارد؛ از جمله: در حدیث وارد شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
أَيُّهَا النَّاسُ، مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ الله فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ كِتَابَ الله فَلَمْ أَقُلْهُ.(۲۹)
ای مردم، سخنانی که به نقل از من به شما رسیده است، اگر با کتاب خدا موافق و هماهنگ بود من آن را گفته ام، و اگر با کتاب خدا مخالف بود من آن را نگفته ام [و بر من بسته اند.]
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
لا تقبلوا علینا ما خالف قول ربّنا تعالی و سنّة نبیّنا محمد صلی الله علیه و آله و سلم؛(۳۰)
سخنانی که با کلام خدای تعالی و سنت قطعی پیغمبر ما صلی الله علیه و آله و سلم مخالف و ناسازگار است و با بستن به ما نقل شده، نپذیرید.
احادیث در ردّ و نپذیرفتن حدیثی که مخالف کتاب خداوند و سنّت قطعی است، بسیار می باشد.
نیز خداوند درباره کسانی که عقل سلیم و فطری خدادادی را به کار نمی بندند، می فرماید:
«وَ يجْعَلُ الرِّجْسَ عَلىَ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ»(۳۱)
خداوند بر کسانی که نمی اندیشند پلیدی را قرار می دهد.
و می فرماید:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابّ ِ عِندَ الله الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ»(۳۲)
بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه و تعقل نمی کنند.
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:
إِنَّ لله عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ علیهم السلام وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ.(۳۳)
خدای را بر مردم دو حجت است: حجّتی آشکار و حجّتی پنهان. اما حجّت آشکارش، همان رسولان و پیامبران و امامان می باشند، و اما حجّت پنهانش، عقل های مردم است.
روشن است که دو حجّت خداوند با هم تخالف و تعارض و تباین ندارند. پس اگر چیزی از قول حجت های ظاهری خداوند نقل شد که با حجّت باطنی خداوند مخالفت و مبانیت داشت، دانسته می شود که آن را حجت های ظاهری خداوند نگفته اند.
از آیات و روایات فراوانی که در مورد عقل آمده، برداشت می شود که باید از عقل پیروی کنیم و مطلب خلاف عقل سلیم را نپذیریم.(۳۴)
در پایان بحث، این تذکر لازم است که اگر حدیثی نه چنین مخالفتی داشت که موجب طرح و تکذیب آن شود و نه معلوم الصدور و معلوم الدّلاله بود که موجب اخذ و التزام و اعتقاد به مفاد آن شود، باید آن را در بوته ی اجمال و احتمال گذاشت؛ یعنی باید در مورد آن توقف کرد و اظهار نظر قطعی نکرد و چنین حدیثی که منتسب به اهل بیت علیهم السلام است، علم آن را به خود اهل بیت علیهم السلام واگذاشت.(۳۵)
پس لازم نیست که آن را ردّ و تکذیب کنیم و نه هم به ظاهرش تعبّداً التزام قطعی پیدا کنیم و نه آن را با زور تأویل و توجیه، با انظار جمعی از عرفا و فلاسفه هماهنگ و موافق نشان دهیم. از حضرت صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند:
لَوْ أَنَّ الْعِبَادَ إِذَا جَهِلُوا وَقَفُوا لَمْ يَجْحَدُوا وَ لَمْ يَكْفُرُوا.(۳۶)
اگر بندگان به هنگام جهالتشان نسبت به چیزی، توقف کنند و انکار نکنند، کافر نشوند.
نیز از آن حضرت نقل شده که فرمودند:
لَا تُكَذِّبُوا بِحَدِيثٍ أَتَاكُمْ به مرجئی و لا قدری و لا خارجی نسبه إلینا فَإِنَّكُمْ لَا تَدْرُونَ لَعَلَّهُ شیء مِنَ الْحَقِّ فَتُكَذِّبُوا الله عزّوجلّ فَوْقَ عَرْشِهِ.(۳۷)
حدیثی را که فردی از فرقه مرجئه یا قدریه و یا خوارج برای شما آورد و آن را به ما نسبت داد، تکذیب نکنید؛ زیرا شما [درستی و نادرستی آن را] نمی دانید. شاید آن حدیث که تکذیبش کرده اید، چیزی از حق را بیان کرده باشد که در نتیجه شما خدا را تکذیب کرده اید.
ظاهراً این دو حدیث ما را از تکذیب چنان حدیثی باز می دارد؛ نه این که آن را تصدیق کنیم و به مضمونش ملتزم شویم، چرا که مورد حدیث جایی است که ما نسبت به آن علم نداریم.
—————————-
پی نوشت ها:
۱- این ترجمه بنابراین است که ما مَقْسِمها (یعنی اسم مکان) بخوانیم؛ اما اگر مُقَسِّمها (یعنی اسم فاعل) بخوانیم معنایش چنین می شود: به سوی قسمت کننده ی آن فیض ها. به هر حال، مقصود از مَقْسِم یا مُقَسِّم، ائمه ی معصومین علیهم السلام می باشند.
۲- حشر: ۷٫
۳- یس: ۶۲٫
۴- یونس: ۱۰۰٫
۵- انفال: ۲۲٫
۶- تحف العقول/۵۴، بحارالانوار ۱۶۰/۷۴ حدیث ۱۴۳٫
۷- الکافی ۲۵/۱، حدیث ۲۲٫
۸- أی تابع واحداً بعد واحد.
۹- أی یهیّجوا، یحرّکوا.
۱۰- دفائن الأرض، ما اختفی فیها و دفن واستتر
۱۱- نهج البلاغه: خطبه ۱، بحارالانوار۶۰/۱۱ حدیث ۷۰٫
۱۲- حق الیقین /۸
۱۳- برای آگاهی بیشتر به: وجود العالم بعد العدم/ ۴۸-۵۱ و ۱۲۰ و تنزیه المعبود/ ۱۴۹-۱۵۱ مراجعه کنید.
الحاصل: بعد إثبات الصانع الواجب تعالی و کونه عالماً و قادراً و صانعاً و صادقاً، و إثبات الرسول صلی الله علیه و آله و سلم وکونه معصوماً ببرهان العقل یمکن التمسک بقولهما علی إثبات سایر الصفات التی لا تتوقّف علیهاإثبات النبّوة.
و بعبارة أخری: کلّ صفة یتوقف علیها إثبات النبّوة و الإمامة فلابدّ أن تثبت بدلیل العقل کالعلم و القدرة، بخلاف ما لا یتوقّف علیه إثباتهما کباقی الأوصاف، فإنه یجوز إثباتها بدلیل العقلی و النقلی کما لا یخفی.
مع أن أکثر السمعیّات مشتمل علی شواهد واضحة و براهین لائحة یهتدی الطالب بالتأمل فیها إلی لبّ المعرفة… و لا یخفی أن الموارد التی تمسک فیها العلماء، بألادلّة السمعیّة فی المسائل الکلامیة أکثر من أن تحصی. و شأن الشارع کما هو بیان الأحکام الفرعیّة کذلک بیان الاحکام الاصولیّة أیضاً من وظیفته، بل هذا الأمر یمتاز بأهمیّة خاصّة، لأن شرف العلم بشرف معلومه، و قد قسمّوا الأحکام الشرعیّة فی أوائل کتب الأصول إلی الأصولیة الاعتقادیة و الاصولیّة العملیّة و الفرعیّة…
(وجود العالم بعد العدم/ ۴۹)
۱۴- انفال: ۲٫
۱۵- قواعد و استحسانات منخرمه: نامعقول و آشفته و نا متعادل.
۱۶- کفایة الموحدین ۲۶۵/۱٫
۱۷- انفال: ۲٫
۱۸- در نسخه ی چاپ شده کتاب مبدأ و معاد، همین طور آمده؛ ولی ظاهراً صحیح آن چنین است: اگر چه هم.
۱۹- چنانکه علامه ی مجلسی(ره) در مرآة العقول (۱/ ۲۷۷-۲۷۸) در بیان استدلال بر وجود خداوند می فرماید: إخبارهم (ای الأنبیاء و الأوصیاء) بوجوده تعالی مع قطعنا بصدقهم بسبب ظهور خوارق العادات علی أیدیهم؛ فأن المعجزة فی نفسها یفید القطع بصدق صاحبها، و لا حاجة إلی الدلیل علی أنّها [لا] تجری فی ید کاذب، و لا یتوقّف تصدیق صاحبها علی إثبات الواجب کما صرّح به جماعة.
نیز در «کتاب حق الیقین/۵» در ضمن ادله ای که برای اثبات حق تعالی ذکر کرده، فرموده است: دلیل سیّم معجزاتی است که از پیغمبران و اوصیای ایشان ظاهر گردیده ـ مانند: عصا را اژدها کردن و دریا را شکافتن و مرده را زنده کردن و کور را بینا کردن و ماه را به دو نیم کردن و آب بسیار از میان انگشتان یا از سنگ کوچک جاری ساختن و امثال اینها ـ چه بر هر عاقلی ظاهر است که این ها فوق طاقت بشر است. پس باید خدایی باشد که این ها را برای اظهار حقیّت ایشان بر دست ایشان جاری گرداند.
صاحب کتاب «کفایة الموحدین» هم در بحث اثبات صانع به عنوان دلیل نهم (۲۷/۱) با معجزات انبیاء و اوصیاء بر اثبات صانع عالم استدلال کرده است. پس طبق این نظر، استدلال به معجزه، توقف بر اثبات صانع ندارد.
۲۰- رساله ی مبدأ و معاد/ ۱۱-۱۲٫
۲۱- خلاصه، پیامبر با معجزه ی خود، نبوت خویش و صحّت هر چه را آورده ثابت می کند. چرا که معجزه ی حضرت فقط برای اثبات پیغمبری خودش نبوده است؛ زیرا وقتی نبوتش با معجزه ثابت شد، هر چه ایشان از جانب حق تعالی آورده، هم اثبات می گردد. این مطلب هم مستلزم دور نیست.
۲۲- الاسراء: ۳۶٫
۲۳ – یونس: ۳۶٫
۲۴-اصول الکافی ۴۳/۱، حدیث۷، باب النهی عن القول بغیر علم؛ بحارالانوار ۱۱۳/۲، حدیث ۲ باب ۱۶ النهی عن القول بغیر علم و الإفتاء بالرأی.
۲۵- وسائل الشیعة ۳۰/۲۷، حدیث ۳۳۱۳۵، باب عدم جواز القضاء و الإفتاء بغیر علم بورود الحکم عن المعصومین:؛
بحارالانوار ۱۹۳/۷۱ حدیث ۱۶٫
۲۶- باید برای کشف مقصود از عبارات مجمل و متشابه، به محکمات قرآن و حدیث رجوع کرد.
نیز در هر جایی که ظاهر کلامی بر خلاف مسلّمات و ضروریات عقول بود، کشف می کنیم که آن ظاهر مراد نیست، یا اساساً صادر نشده است، مگر اینکه معلوم الصدور باشد که در این صورت باید در معنی ظاهر تصرف نمود. مخالفت بزرگان فلاسفه و … ، موجب دست برداشتن از ظاهر کلمات نمی گردد.
۲۷- آل عمران: ۷٫
۲۸- عیون أخبار الرضا علیه السلام ۲۹۰/۱، حدیث ۳۹، باب فیما جاء عن الإمام علی بن موسی علیها السلام من الأخبار المتفرقة؛ بحارالانوار ۱۸۵/۲، حدیث ۹٫
۲۹- اصول کافی ۶۹/۱، حدیث ۵، باب الأخذ بالسنة و شواهد الکتاب؛ بحارالانوار۲۴۴/۲، حدیث ۴۹٫
۳۰- رجال الکشی/۲۲۴، شماره ۴۰۱ فی المغیرة بن سعید: بحارالانوار ۲۵۰/۲، حدیث ۶۲٫
۳۱- یونس: ۱۰۰٫
۳۲- انفال: ۲۲٫
۳۳- اصول کافی ۱۶/۱، حدیث ۱۲، کتاب العقل و الجهل؛ بحارالانوار ۱۳۷/۱ حدیث ۲۹٫
۳۴- مانند این احادیث که درباره عقل وارد شده است: «انما یدرک الخیر کلّه بالعقل، و لا دین لمن لا عقل له» و «العقل دلیل المؤمن» و «استرشدوا العقل ترشدوا، و لا تعصوه فتندموا» و «یعرف به الصادق علی الله فیصدّقه، و الکاذب فیکذّبه» و «و الحجة فیما بین العباد و بین الله العقل» و غیرها من الاحادیث.
۳۵- بلی اگر حدیث در مورد فروعات فقهی و احکام عملی باشد، بحث دیگری دارد که در کتب اصول فقه بیان شده است.
۳۶- اصول کافی ۳۸۸/۲، حدیث ۱۹، باب الکفر؛ بحارالانوار ۱۲۰/۲ حدیث ۳۱، باب ۱۶ النهی عن القول بغیر علم.
۳۷- علل الشرایع ۳۹۵/۲ حدیث ۱۳؛ بحارالانوار ۱۸۷/۲ حدیث ۱۶ باب ۲۶ ـ أن حدیثهم علیهم السلام صعب مستصعب.