
واکاوی ادعای تحریف در زیارت عاشورا؛ نقدی بر نظرات استاد صحتی سردرودی
2025/10/27
عباس افندی، بریتانیا و صهیونیسم
2025/10/27لزوم فهم انیق توحید از نگاه امام معصوم(ع)
محمدباقر مهدوی دامغانی
چکیده:
توحید و معرفت نسبت به خداوند متعال که ماحصل ارسال رسل و انزال کتب است و عبادت حضرت حق (عز اسمه) فرع بر آن می باشد، بایستی آنچنان استحکامی داشته باشد که نه تنها از هیچ ناحیه ای مورد اشکال قرار نگیرد بلکه روشنی بخش هر ضال و مضلی باشد و بدیهی است که این شناخت در این مرحله از فهم و تَعمُّق را باید از مأخذ و معلمی اخذ نمود که خود فانی در توحید باشد. این بنده با توضیح اجمالی از حد و رسمِ منزلت امام معصوم(ع) در مقام آن است که انحصار این درجه از فهم و تَعمُّق در این موضوع گرانمایه را فقط و فقط از ناحیه این هادیان پارسا معرفی دارد.
کلید واژه ها: توحید، امام، امامت، معرفت، حقیقت.
***
بِسم الله الرَّحمن الرِّحیم
وَ بِه نستعین إنّه خَیرُ ناصِرٍ و مُعین الحمدُلله رَبِّ العالمین و أفضَلُ الصَلاة و أتَمُ التَسلیم عَلی سَیدنا و نبینا مُحَمَّدٍ و آلِه الطَیبینَ الطاهرِینَ المَعصومینَ وَ لَعَنَ اللهُ تَعالی عَدُوَّ آلِ مُحَمَّدٍ مِن الجِنِ والإنسِ و أبرَاُ إلی اللهِ تَعالی مِنهُم.
مقدمه:
توحید و معرفت نسبت به خداوند متعال که ماحصل تمامی ارسال رُسل و إنزال کتب و نتیجه و هدف زحمات و رنج های ما فوق تصور أنبیاء و أوصیاء الهی است و عبادت حضرت حق عزاسمه فرع(1) بر آن بشمار می رود، بایستی آنچنان استحکام فوق العاده ای داشته باشد که نه تنها از هیچ ناحیه ای مورد اشکال و نقض قرار نگیرد بلکه روشنی بخش هر ضال و مضلی باشد و بدیهی است که این شناخت در این مرحله از فهم و تَعمُّق را باید از مأخذ و معلمی اخذ کرد که خود فانی در توحید بوده و بشری تمام عیار بشمار آید تا نقض غرضی پیش نیاید و آدمی را به سر منزل مقصود راستین خود برساند نه آنکه بعد از توهم کسب علم و حقیقت و اکتشاف اسرار و رموز، خود را آشفته و مضطرب و درمانده و دورافتاده از حقیقت بیابد.
این بنده در این مجال با توضیح اجمالی از حد و رسم منزلت امام معصوم(ع) در مقام آن است که انحصار این درجه از فهم و تعمق در این موضوع گرانمایه را فقط و فقط از ناحیه این هادیان پارسا و این عالمان بی بدیل، معرفی دارد و ثابت نماید که اگر در این موضوع از طرق و راههای دیگر مسیر را بپیماید، بی تردید گمراه و گمراه کننده خواهد شد. بمنه و کرمه.
امامت بی شک مهم ترین و اساسی ترین موضوع مورد سخن در جهان اسلام بلکه در جهان تعقل و تفکر است و این موضوع از دیرباز تا امروز مورد تأمل و بحث و کنش و واکنش های زیادی بوده و خواهد بود. همانطور که محمد بن عبدالکریم شهرستانی متوفی قرن ششم هجری در ملل و النحل این ادعا را تصدیق می کند و می گوید: «ما سُلَ سَیفٌ فِی الإسلامِ عَلی قاعِدَةٍ دِینِیةٍ مِثل ما سُلَ عَلی الإمامةِ فی کُلِ زَمان»(2). همچنین ابوالحسن اشعری در قرن چهارم به این موضوع اشاره کرده و می نویسد: «أوَلُ ماحَدَثَ مِن الإختِلافِ بَینَ المُسلِمین بَعدَ نَبیهِم(ص) إختِلافهُم فِی الإمامَة».(3)
البته برای محققین ارجمند پوشیده نیست که خود وجود مبارک حضرت ختمی مرتبت(ص) در اولین ابلاغ رسمی که بعد از نزول آیه 214 سوره مبارکه شعراء(4)در جمع عشیره و اقرباء بیان داشتند، بصراحت به این موضوع اشاره کرده و و بنا بر نقل حسکانی(5)چنین فرمودند: «فأیُکُم یُؤازِرُنی عَلی هذا الأمرِ عَلی أن یَکوُنَ أخی وَ وَصیی وَ خَلیفَتی فِیکُم؟» (6)
بنابراین؛ پر واضح است که وجود امام بعد از رسول اکرم امری بسیار مهم و ضروریست.چراکه گذشته از فوائد بیشمار وجود امام، شریعت نبوی لامحاله نیاز به تشریح و توضیح و تبیین و تأویل صحیح خواهد داشت و به نص قرآن کریم(7) این فهم منحصراً در اختیار خداوند متعال و راسخون در علم است و البته در عطف راسخون به الله در آیه شریفه و مصداق آن که امیرالمؤمنین و ائمه معصومین(ع) (8)هستند با وجود روایات و اخبار متعدد به یقیین جای هیچ تردیدی باقی نمی گذارد.
مغفول نماند که در این مختصر نگارنده قصد بر اثبات وجود امام معصوم بعد از رسول اکرم (ص) را ندارند و با مفروغ عنه قرار دادن این بحث، مَعقد بحث را تحریر و تبیین می کند.
حال بعد از تَسلُّم به احتیاج وجود ذی جود امام، بایستی به دقت نگریست که اساساً تعریف دقیق امامت و امام چیست؟ و امام معصوم کیست؟ و چرا اساساً فهم عمیق و أنیق توحید، از شفتَین مبارک او باید اخذ شود؟! گذشته از تعاریف و حدود ناقص و تعریف بلازم های متعدد که بلای جان تعریفِ موضوعات گوناگون است و موضوع امامت نیز از این بلا بی نصیب نبوده است، اجازه بفرمائید در این جهت کمی ژرفتر نگاه کرده و با تفحص بیشتر و سرزدن به کلام بزرگان شریعت و استفسار در منابع دست اول، حقیقت تعریف صحیح و جامع و مانع امام را کشف کنیم.
در ابتدا مختصراً بسراغ لغت امام و امامت باید رفت.
امام و امامت در لغت؛
امام لغتاً از أَمَّ – یَؤُمُّ و به معنای قصد و عَلَمی که لشگریان از آن تبعیت و پیروی می کنند(9)، آمده است. فضلاء گرانقدر توجه دارند که إِمام بر وزن فِعال است و هیأت فِعال بین اسم مفرد و جمع مکسر و مصدر(10)مشترک است و بعید به نظر می رسد که امام مصدر باشد.چراکه؛ از ریشه – أمّ – مصدر بر وزن فِعال نیامده است و جمع هم نیست.چراکه؛ امام بمعنای امامان یا ائمه در منابع معتبر دیده نشده غیر از آنکه وزن فِعال جمع قیاسی اسم هائی که بر وزن فُعل آمده اند، مانند: جِماد جمع جُمد، می باشد.
بنابراین؛ إمام بایستی همان اسم مفرد باشد کما اینکه در آیه مبارکه71سوره إسراء تعداد قابل توجهی از مفسرین چون شیخ طوسی و طبرسی و قمی مشهدی و طباطبائی و فخر(11)و…،إمام را اسم مفرد گرفته اند و با این همه به نظر در اسم مفرد بودن امام نمی توان خدشه ای وارد کرد.
صاحب لسان العرب در معنای امامت می گوید: «و أَمَّ القُومَ وَ أَمَّ بِهِم: تَقدَّمَهُم وَ هی الإمامَة»(12) یعنی: گروه را امامت کرد و گروه به او اقتداء کرد و آن امامت است.
تقریباً همین معنا را فیروز آبادی برای امامت ذکر می کند و چنین می نگارد: «أمَّهُم وَ بِهم: تَقدَّمَهم وَ هی الإمامَة».(13)
و در ادامه ابن منظور لغتاً امام را معنا می کند و می نویسد: «الإمامُ:الطَریقُ وَ قُولُه عَزَّوَجَل: وَ إنَّهُما لَبِإمامٍ مُبین أَی لَبِطَریِق. یُقالُ: فُلانٌ إمامُ القَوم؛ مَعناهُ هُو المُتَقَدِمُ لَهُم وَ یَکُونُ الإمامُ رَئیساً کَقُولِکَ إمامُ المُسلمینَ وَ یَکُونُ الکتابَ قالَ اللهُ تَعالی: یَومَ نَدعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم وَ یَکُونُ الإمامُ الطریقَ الوَاضح؛ قالَ اللهُ تَعالی: وَ إنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبین».(14)
راغب در خصوص لغت امام می گوید: « الإمامُ المُؤتَمُ بِه إنسانَاً کانَ یُقتَدی بِقُولِه أَو فِعلِه أَو کِتاباً أَو غَیر ذلک».(15)
در توضیح قول صاحب مفردات می توان گفت: امام همان چیزیست که قصد کرده می شود و حال اگر آن امام انسان بود همواره اقتداء به قول یا فعل او می شود و یا اگر آن امام کتاب یا غیر کتاب بود، آن کتاب و یا غیر کتاب، مورد اقتداء قرار می گیرد.
خلیل بن احمد نزدیک به همین بیان راغب را دارد و چه بسا باید گفت: راغب نزدیک بیان مرحوم خلیل بن احمد را دارد. چرا که؛ جناب خلیل متوفی 170هجری و صاحب کتاب بسیار مشهور العین است و راغب متوفی قرن ششم است و بسیار مُستبعَد به نظر می رسد که چون راغب اصفهانی در تألیف مفردات، مراجعه یا مراجعاتی به العین نداشته باشد و خلاصه مرحوم خلیل می گوید: «کُلُّ مَن اقتُدِیَ بِه وَ قُدّم فی الأُمُورِ فَهُو إمامٌ وَ النَبیُّ(ع) إمامُ الأمَة وَ الخَلیِفةُ: إمامُ الرَعِیة… وَ القُرآنُ: إمامُ المُسلِمین».(16)
جوهری می گوید: «الإمامُ: الصُقعُ مِن الأرض وَ الطَریِق قالَ اللهُ تَعالی: وَ إنَّهُما لَبِإمامٍ مُبین».(17)
نتیجه؛
تا اینجا بابررسی لغت امام و امامت، بدست آمد که امام، اسم مفرد و راه و طریقی است که قصد می شود و مورد اقتداء شخص یا گروهی قرار می گیرد و البته پر واضح است که امام ممکن است هادی به خیر و یا هادی به شر باشد کما اینکه قرآن کریم(18)صراحتاً می فرماید: [وَ جَعَلناهُم أئِمَةً یَدعُونَ إلی النَّار] و یا در جایی دیگر می فرماید: [فَقاتِلُوا أئِمَةً الکُفر]
و از آن طرف می فرماید: [وَ جَعَلناهُم أئِمَةً یَهدُونَ بِأَمرِنا وَ أَوحَینا إلَیهِم فِعلَ الخَیرات]
بنابراین؛ امام یعنی مقتدی و مقصودی که تبعیت می شود و امامت همان جایگاه خاصی است که امام متصدی آن جایگاه خواهد بود.
تعریف اصطلاحی امامت چیست؟
سید مرتضی که در قرن چهارم می زیسته، امامت را چنین تعریف می کند:
«الإمامةُ رِئاسَةٌ عامَةٌ فی أمُورِ الدُنیا وَ الدِین»(19).(20)
خواجه اعلی الله تعالی مقامه متوفی قرن هفتم، می فرماید: «الإمامةُ: رِئاسَةٌ عامَةٌ فی أُمورِ الدِینِ وَ الدُنیا لِشَخصٍ إنسانیٍ عَلی وَجهِ التَبع وَ الخِلافة».(21)
محقق حلی متوفی سده هفتم حد امام را اینگونه بیان می کند: «الإمامةُ رِئاسَةٌ عامَةٌ لِشَخصٍ مِنَ الأشخاصِ بِحَق الأصلِ لا نِیابةً عَن غیرٍ هُو فی دارِ التَکلیِف».(22)
علامه حلی در گذشته قرن هشتم، امامت را چنین تعریف می کند: «رِئاسةٌ عامةٌ فِی أمُورِ الدِینِ وَ الدُنیا لِشخصٍ مِنَ الأشخاصِ نِیابةً عَنِ النَبیِ(ص) ». (23)
نتیجه؛
تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که امامت ریاست عمومی در تمام امور دین و دنیاست که در هر زمان برای یک شخص معین به نحو جانشینی از پیامبر اکرم(ص) ، ثابت است.
امامت منصب إلهی:
اما آیا این منصب از ناحیه خداوند متعال مورد تأیید است؟!
طبری در دلائل الامامة در قرن چهارم می نویسد: «إنَّ الإمامةَ مَنصَبٌ إلهیٌ مُقدَسٌ لایَتحَقَقُ لِأَحَدٍ إلاّ بِنَصٍ مِنَ اللهِ أَو مِن نَبِیه المُصطفی الذی لایَنطِقُ عَن الهَوی».(24)
شیخ صدوق متوفی قرن چهارم می فرماید: «إنَّ نَصبَ الإمامِ و إقامَتَه و إختیِارَه إِلی اللهِ عَزَّوَجَل وَ إنَّ فَضلَه مِنه».(25)
مرحوم خواجه أطیَبَ اللهُ تعالی ثَراه که در قرن هفتم می زیسته در جواب از سؤال نصب امام، می فرماید: «أصحابُنا قالُوا: عَلی الله – أی یَجِبُ فی حِکمَتِه تَعالی نَصبُ رَئیسٍ لَنا». (26)
قاضی نور الله تستری در قرن یازدهم، می گوید: «مَنصَبٌ إلهیٌ حائِزٌ لِجَمیعِ الشُئوُنِ الکَریمةِ و الفَضائِل إلاّ النُبوة وَ مایُلازِمُ تِلک المرتبةَ السامِیة».(27)
و شیخ محمدرضا مظفر متوفی قرن چهاردهم نیز می نویسد: «نَقُولُ:إنَّ الإمامةَ لاتَکونُ إلا بِالنَص مِنَ اللهِ تَعالی عَلی لِسانِ النَبی أو لِسان الإمامِ الذی قَبلَه».(28)
نتیجه؛
نتیجه از فحص لغت، تعریف و منصب الهی بودن امام، این شد؛ امام، یعنی مقتدی و مقصودی که او را شخص یا گروهی تبعیت کنند و امامت ریاستی عمومی از جانب خداوند متعال بر تمام امور دین و دنیای خلق است و در هر زمان برای یک فرد معین، این شأن و مسؤلیت عظمی که جانشینی از رسول اکرم است و دارای کل شئون و فضائل رسول اکرم غیر از نبوت می باشد، ثابت خواهد بود و این جایگاه یعنی امامت در اختیار چنین امامی قرار دارد.
بنابراین؛ صحبت از کسی است که مانند رسول اکرم به نصب الهی بر این کار گمارده شده و تمام شئون شخص حضرت ختمی مرتب غیر از نبوت را داراست.
پس، همچنانکه رسول اکرم، عقل کل و کل عقل است او نیز عقل کل و کل عقل است و همچنان که شخص اول رسالت، عالِم به ما کان و مایکون و ما هو کائن است، امام نیز چنین علمی را داراست و در سائر موارد نیز همین سبیل جاریست. و واضح است که نائب رسول خدا بایستی تمام فضائل و اختصاصات منوب عنه را داشته باشد.
خوانندگان محترم به بنده اشکال نکنند که چرا فقط حدود بررسی شد و در آخر نتیجه گیری شده است؟! اگر توجه فرموده باشید،عرض شد که در این مجال بنده درصدد اثبات امامت و ادله آن نیست و با فرض ثبوت وجود امام، بحث طرح شد و سخن در این جهت است که با توجه به تعریف صحیح امام و وقوف کامل بر این تعریف که تماماً بر خواسته از ادله مستحکم عقلی و نقلی(29) است، این ادعا ثابت شود که بایستی توجه کامل و تام به شفتَین امام داشت و اهم الموضوع یعنی توحید را که خلاصه إِرسال رُسل است، از کسی جز امام معصوم، اخذ نکرد.
حال که امام و وصی و جانشینی این چنینی از جانب خداوند متعال نصب شده و خلیفه و نائب مُسَلَّم رسول اکرم معرفی شده و وجود شریفش به تمام فضائل و مناقب رسول اکرم لولا نبوت آراسته است و اساس شریعت در اختیار او قرار گرفته و امور دنیا مرئوس اوست، آیا شایسته مراجعه برای تعلیم صحیح و فهم نیکو در شناخت حضرت قدوس(جَلَّ جَلالُه وَ عَمَّ نَوالُه) نیست؟!
آیا چنین وجود مبارکی که چون(30) کعبه معظمه (زادَها الله تَعالی شَرَفا) می درخشد و مأموم را به خود دعوت می کند و مأموم بایستی برای درک حقائق و فهم دقائق به حضورش بشتابد، آیا سزاوار آن نیست که کشف اسرار را از او بطلبیم؟!
آن راد مردانی که در مواقف متعدد، دین را از انحراف و اضمحلال حفظ فرموده و با محاجه هایی بی بدیل، تهنیت و ثنای خود را بر دوست و دشمن فرض فرمودند، آیا نباید تکیه گاه فهم دقیق خداشناسی قرار گیرند؟!
آری، عقل و قلب سلیم بلاریب به ایشان دلالت خواهد کرد و انصراف از ایشان نخواهد داشت و چه خوب خواهد بود گوشه ای از این عظمت مخصوصاً گوشه ای از عظمت علمی ایشان که عقل و قلب را به آنها دلالت می دهد با نقل روایتی کمی آشکارتر نماید.
در زمان عمر گروهی از احبار یهود به نزد او آمدند و به عنوان خلیفه رسول خدا از او سوالاتی پرسیدند و گفتند: ما را از جواب این سؤالات آگاه کن اگر خلیفه فرستاده خدا هستی!
عمر گفت: سؤال کنید از آنچه برایتان پیش آمده است.
گفتند: ما را از قفل های آسمان خبر ده، آنها چیستند؟و نیز ما را از کلیدهای آسمان و از قبری که صاحبش سیر کرده و از کسی که قومش را انذار کرد و از جن و انس نبوده و از پنج چیزی که بر روی زمین راه رفته اند ولی در ارحام آفریده نشده اند، مطلع کن. … عمر از جواب واماند و سر بزیر انداخت و گروه یهود از جا بلند شده و گفتند: گواهی می دهیم که محمد پیامبر خدا نیست و اسلام دین باطلی است.
در این هنگام سلمان به گروه یهود گفت: لحظه ای توقف کنید و سپس متوجه خانه امیرالمومنین(ع)شد تا آنکه بر آن حضرت وارد شد و گفت: یا ابا الحسن اسلام را دریاب.
امیرالمؤمنین(ع) با عبای پشمی رسول خدا که بر تن داشت نزد آنها آمدند… و فرمودند: از آنچه برای شما مطرح است، بپرسید … . آنها سؤال ها را مطرح کردند.
امیرالمؤمنین فرمودند: پاسخ سؤالات شما را مطابق آنچه در تورات شماست می دهم، مشروط بر آنکه ایمان بیاورید و در دین ما داخل شوید … . گروه یهود قبول کردند … .
حضرت در جواب از قفل های آسمان فرمودند: قفل های آسمان شرک به خدا است. زیرا بندگان وقتی مشرک باشند عملشان بالا نمی رود.
اما کلید های آسمان؛ کلیدهای آسمان، شهادت و گواهی به یگانگی خدا و اینکه محمد (ص) رسول خداست.
اما قبری که با صاحبش سیر می کرد؛ ماهی آنگاه که یونس بن متی را بلعید و با او در دریای هفتگانه سیر نمود.
اما کسی که قومش را انذار کرد و از جن و انس نبود؛ مورچه سلیمان بن داوود بود.
اما آن پنج موجودی که روی زمین راه رفتند ولی در ارحام آفریده نشدند؛ آدم – حوا – ناقه صالح – قوچ ابراهیم – عصای موسی….
پس از آن امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: آیا آنچه گفتم مطابق با تورات شماست؟!
آن گروه یهودی گفتند: نه حرفی را واگذاشتی و نه حرفی را افزودی، ای اباالحسن ما را یهودی نام مگذار و خطاب مکن. گواهی می دهیم که خدایی جز خدای یگانه نیست و به راستی محمد(ص)بنده او و رسولش است و به راستی تو داناترین این قوم هستی.(31)
آیا این روایت، قدرت علم جانشین بلافصل رسول خدا را نمی رساند و مؤید سخن رسول اکرم نیست که فرمود: «أعلَمُ أُمَتی مِن بَعدی عَلیُ بن أبی طالِب»(32)
و آیا دست پدرانه او در حفاظت از عدم ضلالت حق جویان حقیقی، آشکار نیست؟!
و آیا این حدیث، تصدیق فرمایش امیرالمؤمنین را نمی کند که فرمود: «أنا بِطُرُقِ السَّماءِ أعلَمُ مِنّی بِطُرُقِ الأَرض»(33) آری،آن امامی که از جانب خداوند متعال دارای ریاست عمومی بر مخلوقین در دین و دنیاست باید دارای چنین علم و حلمی باشد که احدی را یارای مقابله با او نباشد و بایستی چنین بگوید: «أیُّها النَّاس سَلُونی قَبلَ أن تَفقِدُونی» – و براستی این گفتار به نحو اطلاق را، چه کسی جز امام دارای چنین مرتبه ای می تواند ادعاء کند و بگوید؟
امام نفرمود از حساب یا از هندسه و نفرمود از فقه و کلام و یا نفرمود از فیزیک و متافیزیک سؤال کنید، بلکه در مقام بیان تمام اطلاق بود و فرمود: «سَلُونی»(34)– از من سؤال کنید از هر علم و از هر باب و از هر سِر.
آری،خصائص بی نظیر امام و خلیفه حقیقی رسول خدا نه تنها در علم و حلم بلکه در جمیع خِصال حمیده، مطلبی نیست که با تمام عدوات ها و رذالت ها در طول تاریخ، پوشیده و مخفی شده باشد بلکه مناقب ایشان به نحوی آشکار و متبلور است که نه تنها معاندین را عاجز از إخفاء آن کرده بلکه آنها را وادار به اقرار آنها می کند.
حال به عنوان نمونه فقط به قول یکی از همین مخالفین متعصب در ذیل حدیث ثقلین، اشاره ای می شود.
صاحب صواعق المحرقة حدیث ثقلین و تتمه ای بر آن را نقل می کند و در توضیح بخشی از حدیث می گوید: [إنِّی تارِکٌ فِیکُم أًمرَین لَن تَضِلوُا إن تَبَعتمُوهُما وَ هُما کتابُ اللهِ وَ أهل بَیتی عِترَتی – و بعد اضافه طبرانی بر متن روایت را نقل می کند؛ إنِّی سَأَلتُ ذَلِک لَهُما فَلاتُقَدِمُوهُما فَتَهلکُوا وَ لاتُقَصِرُوا عَنهُما فَتَهلکُوا وَ لاتَعلمُوهُم فإنَّهُم أَعلَمُ مِنکُم](35) و بعد در توضیح روایت ذیل جمله [وَ لاتَعلمُوهُم فإنَّهُم أَعلَمُ مِنکُم] می گوید: وَ تَمَیَّزُوا بِذَلک عَن بَقِیَّةِ العُلماءِ لِأَنَّ اللهَ أَذهَبَ عَنهُم الرِّجسَ وَ طَهَّرَهُم تَطهِیراً وَ شَرَّفَهُم بالکراماتِ الباهرةِ و المَزایا المُتکاثِرَة… تا آنجا که می گوید: ثُمَّ أحَقُّ مَن یُتَمَسَّکُ بِه مِنهُم إمامُهم و عالمُهم عَلی بن أبی طالب کَرَّمَ اللهُ وَجهَه لما قَدَّمنَاهُ مِن مَزِید عِلمِه وَ دَقائقِ مُستَنبطاتِه وَ مِن ثَمَّ قَال ابُوبکر: عَلیٌ عِترَةُ رَسولِ اللهِ(ص).أی الَّذینَ حَثَّ عَلی التَمَسَّک بِهم فَخصَّهُ بِما قُلنا وَ کَذلِکَ خَصَّهُ(ص) بِما مَرَّ یَوم غَدیرِ خُم.(36)
آری، در برابر حدیث ثقلین که بوضوح راه آشکار برای عدم گمراهی و سرگشتگی بعد رسول اکرم را نشان می دهد باید متعصب و عالمی اهل فن مثل صاحب صواعق، سر تعظیم فرود آورد و همه را به تمسک از امامان معصوم و سرور ایشان امیرالمؤمنین(ع)، دلالت دهد.
زیرا که؛ او می داند خداوند که هر پلیدی را از امامان معصوم پاک کرده و به ایشان علمی بسیار عطا فرموده و خصال رسولش را در ایشان قرار داده و این چنین موجودی را خلیفه خود در زمین خوانده است، کیست و چه مقام منیعی دارد و لهذا تمسک به ایشان را سزاوار و شایسته و مطلوب می داند.
همچنانکه توجه فرمودید، صفات عالیه ائمه هدی و خلفاء خداوند متعال، مطلبی نیست که محققی را یارای مخالفت با آن باشد و قدرت تشکیک در آن را داشته باشد کما اینکه عناوین و امتیازات مختلف دیگر این پاکان پیشوا را بر اثر کثرت نقل، نمی توانند مخفی دارند. مانند همین عنوان خلیفة الله – که از عناوین قطعی ائمه معصومین بشمار می رود را با تمام حقه و نیرنگ نتوانستند حذف کنند و لهذا در آثار ابن ماجه(37)– حاکم نیشابوری(38)و بسیار دیگر این عنوان برای ذوات مقدسۀ معصومین(ص)، با مراجعه ای ساده قابل مشاهده است و از همین جهت است که متتبعی قدرت بر انکار این مناقب را نخواهد داشت و اگر مستشکلی در این جهت بلند شود، بی شک عِرض خود بُرده و زحمت دیگران می دارد.
حال با توجه به این اعترافات که قطره ای از دریای اعترافات مخالفین بر صفات عالیه و بی بدیل أوصیاء رسول اکرم است، سزوار نیست آن شعرِ شاعر را اینجا بخوانیم و بگوئیم: «شَهِدَ الأَنامُ بِفَضلِه حَتّی العِدا وَ الفَضلُ ما شَهِدَت بِه الأَعداءُ».(39)
آیا با توجه به این تعریف و جایگاه امامت و مقام عالی امام معصوم که متصدی آن جایگاه است، آیا سیره عقلاء و حکم عقل در فهم دقیق و انیق بر مراجعه به این پارسایان، مستقر نخواهد شد؟ و آیا بهتر نیست برای فهم توحید که اصل اساسی امکان عبودیت ناب است به کلام امیر که امیر کلام است، تمسک نمود؟ و آیا خُطب شریفه حضرتش در بیان توحید را نبایست به دقت تدقیق و تأمل کرد تا حُسن توحید را درک نمود؟
امیرالمؤمنین در خطبه ایی با اشاره به فهم توحید، می فرمایند: «الحَمدُلِله الذی بَطَنَ خَفِیَّاتِ الأُمُورِ وَ دَلَّت عَلیه أعلامُ الظُهُورِ وَ امتَنَعَ عَلی عَینِ البَصیرِ فَلا عَینُ مَن لَم یَرَهُ تُنکِرُهُ وَ لاقَلبُ مَن أثبَتَهُ یُبصِرُه،سَبَقَ فِی العُلُوِّ فَلاشَیءَ أَعلَی مِنه وَ قَرُبَ فی الدُّنُوِّ فَلاشَیءَ أَقرَبُ مِنه فَلا إستِعلاؤُهُ باعَدَهُ عَن شَیءٍ مِن خَلقِه وَ قُربُه ساواهُم فی المَکانِ بِه. لَم یُطلِعِ العُقُولَ عَلی تَحدیدِ صِفَتِه وَ لم یَحجُبها عَن واجِبِ مَعرِفَتِه فَهُو الذی تَشهَدُ لَه أعلامُ الوُجُودِ عَلی إقرارِ قَلبِ ذِی الجُحُود، تَعالی اللهُ عَمّا یَقُولُه المُشَبِّهونَ بِه وَ الجاحِدوُنَ لَه عُلُواً کَبِیراً.» و در خطبه ای دیگر چنین ایراد داشتند: «مَا وَحَّدَهُ مَن کَیَّفَه وَ لاحَقیقَتَه أصابَ مَن مَثَّلَه وَ لا إیّاه عَنی مَن شَبَّهَه وَ لاصَمَدَه مَن أشارَ إلیه وَ تَوَهَّمَه». و یا در جایی دیگر چنین فرمودند: «و الحَمدُلِلّه الکائِنِ قَبلَ أن یَکُونَ کُرسیٌّ أو عَرشٌ أو سَماءٌ أو أرضٌ أو جانٌّ أو إنسٌ. لایُدرَکُ بِوَهمٍ وَ لایُقَدَّرُ بِفَهمٍ وَ لایَشغَلُه سائِلٌ و لایَنقُصُه نائلٌ وَ لایَنظُرُ بِعَینٍ وَ لایُحَدُّ بِأینٍ وَ لایُوصَفُ بِالأزواجِ وَ لایَخلُقُ بِعَلاجٍ وَ لایُدرَکُ بِالحَواسِّ وَ لایُقاسُ بِالنّاس».
حقیقتاً تَفَرُس حضرت در بیان خطب به نحوی است که آدمی با عدم هرگونه تعصب، فوقیت این کلام را نسبت به کلام خلق، مُلتَفت خواهد شد و این بنده به همین جهت و عدم خدشه بر کلام حضرت، از ترجمه در حاشیه پرهیز کرده است.
اما در این مقام از اربابان فضلیت سؤال می شود، آیا این کلمات امیرالمؤمنین، دافع چه میزان شبهات توحیدی خواهد بود؟ و آیا این خطب غراء که مشحون به رموز و دفع غموض علمیست، چه مقدار پایه گذار اجوبه توحیدی خواهد شد؟
اگر توجه به بخشی از خطب و تأمل و تحقیق در آن، این میزان فکر را تیز و عقل را روشن و ضمیر را صفا می بخشد، غور در احادیث واصله و روایات تامه، انسان را به چه جایگاهی خواهد رسانید؟
و اگر اعتقاد ما در امامت أوصیاء پاک، منطبق بر تعریف بحث شده و لوازم آن است، آیا جز خانه ایشان محلی برای مراجعه و ملجائی مطمئن برای پناه خواهیم داشت؟ آری، اگر توجه به مقام راستین امامت داشته باشیم و متصدی این جایگاه رفیع و صفات او و کار او را بجَهد و إجتِهاد بقَدر و مقدار خود بشناسیم، این سخن امام ابا الحسن الرضا (ع) را درک خواهیم کرد که فرمودند: «الله عَزَّوجَل یَقولُ: لاإِله إِلا اللهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی أَمِنَ مِن عَذابِی بِشُرُوطِها وَ أَنا مِن شُروطِها».(40)
این گوهر کلام به آشکارترین شکل ممکن، رابطه میان توحید و امامت را بیان داشته و با تبیین توحید به عنوان پناهگاهی قابل اعتماد، راه و طریق مطمئن نیل به توحید را که پیروی از امام معصوم است برای همگان ترسیم فرموده است و لهذا وقتی مرحوم ملا اسماعیل خواجوی صاحب جامع الشتات(41)، این روایت را – إنَّ مَن کانَ آخِرُ کَلامِه لاإلهَ إلا الله دَخَلَ الجَنَّة – نقل می کند، بلافاصله تذکر می فرماید و می گوید: مَشروطٌ بِشُروُطِها(42)… کَما وَردَ الخَبر عَن الرِضا(ع) (لا اله الا الله حصنی…الخ). و از همین روی وقتی روایت شریفه و مشهوره؛ «مَن ماتَ وَ لم یَعرِف إمامَ زَمانِه ماتَ مِیتَةً جاهِلیَّة»(43)_ مورد تدقیق قرار گیرد و در عبارات آن تأمل شود،خواهید دید که امام در این روایت فرمودند: کسی که معرفت به امام نداشته باشد=مات – مُرده است نه آنکه سَیَمُوتُ(44) یعنی: بعداً خواهد مُرد بلکه یعنی هم اکنون مُرده است. چرا که؛ امام که حیات بخش حقیقی است را مُنکِر شده و لامحاله انسان بی عامل حیات، مُرده است و درست است که چنین انسانی مرگش چون مرگ دوران جاهلیست و عاقبت او خیر نیست ولکن این انسان امروز هم یک گمراه و ضال و احیاناً مضل نیز خواهد بود و این مطلبیست که برخی از بزرگان به آن تصریح فرموده اند.
پس، اگر توجه تام و تمام و متصل به همان اعتقاد صحیح خود داشته و محل مراجعه صحیح که همان امام(ع)است را رها نکرده و غفلت عارض نگردد، یقیناً به فلاح خواهد رسید و با معرفت صحیح وحدانیت حق سبحانه و عبادت تمام عیار او، هم درجات قرب را خواهد پیمود و هم عزت عظیم بندگی خداوند متعال را خواهد چشید و آنوقت ادراک می شود که چرا امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «إلهی کَفی لِی عِزّاً أن أکُونَ لَکَ عَبداً».(45)
و آن هنگام معنای کارزار عظیم اقتداء به امام و توجه به امام و ملتزم شدن در رکاب امام تا قُرب أعلی را که در سرزمین مصارع عُشاق(46)بوقوع پیوست، مُلتفت گشته و دیگر تعجبی نخواهد کرد که چرا شهداء کربلاء وقتی دست از زن و فرزند کشیده و مال و مقامات اجتماعی را رها کرده و دل به امام سپرده، بعد از آنکه پیکرشان بر زمین نقش بسته و نفس در نفس نازنینشان افتاده، دغدغۀ جواب سؤالی را دارند و وقتی امام بر بالینشان شتابان می آید، استدعاء جواب از امام می کنند و می پرسند: «أ وَفَیتُ»(47)– آیا به عهد خود وفا کردم؟! آری، برای امام شناس، دیگر این سؤال و آن دغدغۀ جواب، عجیب نخواهد بود. «فُزتُم وَ اللهِ فُزتُم وَ اللهِ فُزتُم وَ یا لَیتَنی کُنتُ مَعَکم».
نتیجه گیری:
با توجه به مختصری که از نظر گذشت و نشان دادن جلوۀ کوچکی از عظمت امام معصوم(ع) و صفات و مناقب بی بدیل آن پارسایان و همچنین اعتراف مخالفین و متعصبین بر این مقامات عالیه و ارشادات آیات و روایات مذکوره در دلالت و اشارت بوجود امام، به نظر دیگر جای بحثی برای اعراض از کلام این بزرگان با تَسلُّم بر این اعتقادات، باقی نمی ماند و حد عظیم(48) امام که در کلام امام ابوجعفر محمد بن علی الباقر(ع) نیز بصراحت بیان شده است مجالی برای اغیار و افکار آنها در حدود اعتقادات مخصوصاً اعتقادات صحیح توحیدی باقی نخواهد گذاشت. «إنَّ فیِ ذلِک لَذِکری لِمَن کانَ لَه قَلبٌ أَو أَلقَی السَّمعَ وَ هُو شَهیدٌ».(49)
15 محرم الحرام 1447. قم المقدسة
ایام سوگواری حضرت سیدالشهداء علیه و علی جده و أبیه و أمه و أخیه و أبنائه المعصومین آلاف السَّلام.
محمدباقر مهدوی دامغانی
————————————————
- عبادت فرع بر توحید است. یعنی: عبادت صحیح تنها زمانی امکان پذیر است که فرد به یگانگی خداوند (توحید) اعتقاد داشته باشد و او را یگانه معبود و شایسته پرستش بشناسد.
- الملل و النحل. ط موسسة الحلبی 1/ 24. (در همه ازمنه هیچ شمشیرکشی در اسلام بخاطر قاعده ای از قواعد دینی مانند موضوع امامت سبب شمشیرکشی نشده است.)
- مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین. ط فرانس شتاینر، آلمان/ 2. (اولین اختلافی که بعد از پیامبر بین مسلمین درگرفت، اختلاف آنها در امامت بود.)
- و أنذِر عَشیرَتَکَ الأقرَبِینَ. (و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن)
- حاکم حسکانی از اکابر محدثین قرن پنجم هجری بود که در نیشابور می زیست.
- شواهد التنزیل لقواعد التفضیل 1/ 485. (چه کسی از شما مرا در این کار پشتیبانی می کند تا برادر و وصی و خلیفه من در میان شما شود؟)
- سورۀ مبارکه آل عمران: 7 .
- قال (ع): الراسخون فی العلم،امیرالمومنین و الأئمة من بعده. الکافی. ط الاسلامیة 1/213.
- لسان العرب. ط دار صادر 12/ 24.
- اسم مفرد = عِنان. جمع مکسر = جِبال. مصدر= کِتاب.
- تفسیر التبیان 6/ 504 – جمع البیان 6/275 – تفسیر کنز الدقائق و بحرالغرائب 7/457. المیزان 13/170 – تفسیر الرازی 26/80.
- لسان العرب. ط دار صادر 12/ 24.
- القاموس المحیط. ط دارالعلم، بیروت 4 / 77.
- لسان العرب. ط دار صادر 12/ 26. (امام بمعنای راه است. همانطور که خداوند متعال در قرآن فرمود: این دو(قوم لوط و اصحاب الأیکه) بر سر راه (شما در سفرهای شام) آشکار است گفته می شود: فلانی امام قوم است و معنای آن: او (فلانی)جلو و پیشرو آن گروه است و امام همان رئیس است مانند قولی که می گوید: امام مسلمانان و در قرآن از قول خداوند متعال آمده: (روزی را که هر گروهی را با رئیسشان می خوانیم) و امام راه آشکار است و خداوند متعال فرمود: (این دو بر سر راه شما آشکار است.)
- المفردات فی غریب القرآن .ط دفتر نشرالکتاب/ 24.
- العین .ط دار و مکتبة الهلال 8/ 429. (هر کسی که به او اقتداء می شود و متقدم در امور است او امام است و پیامبر بر او باد سلام، امام امت است و خلیفه امام رعایا و قرآن امام مسلمین است.)
- الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة.ط دار العلم للملایین 5 /1865. (امام پاره ای از زمین است و راه است و خداوند متعال فرمود: این دو بر سر راه آشکار است. و امام: آنکسی است که به او اقتداء می شود.)
- آیۀ اول: سورۀ مبارکه قصص: 41. (آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش دعوت می کنند) آیۀ دوم: سوره شریفه توبه: 12. (با پیشوایان کفر پیکار کنید) آیۀ سوم: سورۀ مبارک قصص: 73. (و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، هدایت می کردند و انجام کارهای نیک را به آنها وحی کردیم).
- الشافی فی الإمامة. ط موسسة إسماعیلیان 1/ 5 . (امامت، ریاست عمومی در امور و دین و دنیا را گویند.)
- یوسف بن احمد بحرانی متوفی قرن دوازده نیز عبارتی در این اطراف در تعریف امامت ذکر کرده و می گوید:چگونه فاسقین و فاسدین و… که صفات رذیله دارند، می توانند متصدی چنین مقامی باشند. (… فکَیفَ یَصلحان لِلاِمامَةِ التی هی الرِئاسةُ العامةُ فی اُمورِ الدِین ِوَ الدُنیا وَ الخِلافة العُظمی وَ السیاسةِ الکُبری؟) کتاب الأربعین. ط أمیر/ 289.
- الانوار الجلالیة. ط مجمع البحوث الاسلامیة/156. (امامت، ریاست عمومی در امور و دین و دنیا برای یک انسان(در هر زمان یک امام معین فقط موجود است) به صورت تبعیت و جانشینی از غیر(رسول اکرم) را گویند.)
- المسلک فی اصول الدین.ط الآستانة الرضویة المقدسة/306. (امامت، ریاست عمومی به نحو أصیل نه اینکه نیابت از غیر که در دنیاست، برای شخصی از اشخاص را گویند.)
- شرح الباب الحادی عشر. ط دار الأضواء/ 93. (امامت ریاست عمومی در امور دین و دنیا برای شخصی از اشخاص به نیابت از پیامبر را گویند) عبارت مرحوم شیخ مفید در این مقام، نزدیک به همین بیان است. (النکت الإعتقادیة 1/ 39)
- دلائل الإمـامة.ط موسسة البعثة/ 18. (امامت منصب الهی مقدس که برای احدی متحقق نمی شود مگر با نص خداوند متعال یا پیامبر برگزیده اش همان کس که سخنی از روی هوی نمی گوید.)
- الهـدایة.ط موسسة الهادی(ع) 2/ 26. (نصب امام در اختیار خداوند است و فضیلت های امام از خداوند است.)
- ا لانوار الجلالیة. ط مجمع البحوث الاسلامیة/157. (اصحاب ما (امامیه) می گویند: (نصب امام) بر خداست، یعنی:در حکمت خداوند متعال نصب رئیس برای خلق، واجب است)
- إحقاق الحق و إزهاق الباطل 2/300.(امامت منصب الهی است که واجد تمام مراتب عالیه و فضیلت ها، غیر از نبوت و آنچه لازم آن است را دارد.)
- عقائد الإمامیة.ط مؤسسة المظفر / 86. (ما می گوئیم (امامیة): همانا امامت نمی باشد مگر به نص از خداوند متعال که بر زبان پیامبر و یا امام قبل از آن امام،جاری می شود.)
- در این مقاله با فرض اثبات وجود امام، بحث طرح شده است و الا بایستی ادله عقلی مانند: قاعدة لطف – قبح ترجیح مرجوح بر راجح – برهان امکان اشرف – برهان مظهر جامع و… و آیات قرآنی مانند: بقره :124. نساء: 59. مائدة: 3. مائدة: 55. مائدة : 67. أنبیاء: 72 و73. سجدة: 24. قصص:5 . فرقان:74. طه : 29 و32 . معارج : 1 و… و روایات مانند: حدیث شریف غدیر – ثقلین – منزلت – اخوت – مباهله – من مات – شدّ ازر – مَن أطاعَ عَلیاً فَقَد أطاعَنی – ولایت (أنتَ مِنی وَ أنا مِنک) – سد ابواب – خلفائی اثنی عشر و بسیاری دیگر بررسی می شد.
- کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الإثنی عشر 1/ 199. (قال رسول الله(ص): مَثلُ الإمامِ مَثلُ الکعبة إذ تُؤتَی وَ لاتَأتی – رسول خدا سلام خدا بر او و آل او باد فرمودند: امام چون کعبه است، بایستی به سوی او روند نه آنکه او به سوی مردم رود.)
- قصص الأنبیاء. ط مجمع البحوث الاسلامیة/ 255 و256. البته این مجالس محاجه، بسیار در عصر همۀ ائمة(ص) اتفاق افتاده،نظیر مناظرات امام زین العابدین و امام اباجعفر الباقر و امام اباعبدالله الصادق و امام اباالحسن الرضا و امام ابا الحسن هادی و امام اباالامام المنتظر العسکری و… که براحتی و با جستجوی ساده از مصادر فریقین قابل استفاده است.
- تمامی مصادر معرفی شده این حدیث مربوط به کتب مخالفین شیعه است تا حجتی باشد برای هر ملحدی. کنز العمال 11/ 614 و 6/ 153. فرائد السمطین.ط مؤسسة المحمودی 1/ 97. المناقب.ط مؤسسة النشر الإسلامی/ 83. ینابیع المودة لذوی القربی. ط دار اسوه للطباعة و النشر 4/ 63. (داناترین فرد امت من پس از من، علی بن ابی طالب است)
- نهج البلاغة.(صبحی صالح) ط مرکز البحوث الاسلامیة / 280.(من به راههای آسمان داناترم از راههای زمین)
- همان.(ای مردم از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید).
- الصواعق المحرقة .ط مؤسسة الرسالة. لبنان 2/ 439.
- الصواعق المحرقة.ط مؤسسة الرسالة. لبنان2/ 442 و 443. (آنها (عترت رسول خدا) متمایز شدند از بقیۀ علماء، زیرا خداوند هرگونه پلیدی را از آنها دور کرد و کاملاً پاکشان ساخت و با معجزات خیره کننده و کرامات فراوان به آنها افتخار بخشید. پس سزاوارتر از آن عترت که تمسک به او می شود، امام آنها (عترت) و عالم آنها (عترت)، علی بن ابی طالب است که خداوند رویش را گرامی بدارد، به جهت آنچه قبلاً گفتیم از زیادی علم او و استنباطات دقیق او و از همین جهت است که ابوبکر گفت: علی، عترت رسول خدا(ص) است. یعنی: همان کسانی که رسول خدا بر تمسک به آنها تأکید کرد. پس رسول خدا علی را اختصاص داده به آنچه گفتیم و همچنین رسول خدا اختصاص داده او را به آنچه در روز غدیرخم گذشت.)
- سنن ابن ماجه/ 864 .«فَإذا رَأیتُمُوه فَبایِعُوه وَ لَو حَبواً عَلی الثَّلجِ فَإنَّه خَلیفةُ اللهِ المَهدی».
- المستدرک علی الصحیحین4/ 547. «إذا رَأیتُم الرَّایاتِ السُّودَ خَرجَت مِن قِبلِ خُراسانَ فَأتوُها وَ لَو حَبواً فَإنَّ فیها خَلیفةَ اللهِ المَهدی».
- 3موارد الظمآن لدروس الزمان6/569. (تمامی مردم حتی دشمنان بفضل و برتری او گواهند و فضل(حقیقی) آنست که دشمنان بدان گواهی دهند).
- الصواعق المحرقة/ 122 – حلیة الأولیاء 3/ 192 – عیون أخبار الرضا 2/ 135 و ط أعلمی 1/145 و أمالی الصدوق/ 208 – ینابیع المودة/ 364 و 385 و قد ذکر قوله 7:و أنا من شروطها، فی الموضع الثانی فقط. و البحارالأنوار 49/ 123 و 126و127.ثواب الأعمال3/ 2 – الفصول المهمة لابن الصباغ/ 240. نورالأبصار/ 141 و نقلها فی مسند الإمام الرضا 1/ 43و44 عن التوحید و معانی الأخبار.کشف الغمة3/ 98و هی موجودة فی مراجع کثیرة أخری. لکن یلاحظ:أن بعض هؤلاء قد حذف قوله(ع): (بشروطها و أنا من شروطها) و لایخفی السبب فی ذلک. این حاشیه، تحقیق مرحوم علامۀ سیدجعفر مرتضی عاملی 1بود که تقدیم شد. الصحیح من سیرة النبی الأعظم (ص) 32/ 93.
- فضلاء محترم خلط با جامع الشتات فی أجوبة السؤالات مرحوم میرزای قمی، نفرمایند.
- جامع الشتات.ط بی نا/ 62.(کسی که آخرین سخنش لااله الا الله باشد، وارد بهشت می شود) البته مشروط به شرط هایی همچنانکه در روایتی از امام رضا بر او سلام باد( لااله الا الله حصنی…)، وارد شده است.
- کنز الفوائد 1/ 329 – مناقب آل أبی طالب 1/246. إقبال الأعمال 1/ 460. الإفصاح فی إمامة أمیرالمؤمنین 7 1/ 28. الفصول المختارة 1/ 325. در برخی مصادر اختلاف مختصری در متن داریم.
- برخی از بزرگان معاصر.
- الخصال. لجماعة المدرسین، قم 2/ 420. (خدای من همین عزت مرا کفایت می کند که برای تو بنده باشم) عبارت حضرت در نسخ دیگر و نقل مرحوم علامه مجلسی از خصال «کفی بی» است و تعدیه «کفی» به «باء» کما اینکه در قرآن کریم بسیار ذکر شده، مشهور است.
- عبارت مصارع عشاق (قربانگاه عاشقان)را مرحوم مجلسی در روایتی از امیرالمومنین (ع) هنگام عزم به صفین و عبور از کربلاءمعلی از خرائج و جرائح قطب راوندی نقل می کند؛ مصارع عشاق شهداء… بحارالانوار.ط دار احیاء التراث 41/ 295. و البته با مراجعه به نسخه موجود خرائج نزد بنده،عبارت مصارع الشهداء مرقوم شده بود.(الخرائج و الجرائح. ط مؤسسة الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه 1/183) و در جائی دیگر از تهذیب به عبارت بمصارع الشهداء نقل فرموده است (بحارالانوار.ط دار احیاء التراث 98/116) و در تهذیب نیز عبارت بمصارع الشهداء مظبوط است.(تهذیب الأحکام.ط دار الکتب الإسلامیة 6/73).
- مقتل الحسین(ع) (أبومخنف الأزدی).ط مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی ره / 131. فرمایش جناب نافع بن الحسین از شهداء عاشوراء به نقل جناب أبومخنف. برخی ایشان را همان جناب نافع بن هلال ره معرفی کرده اند.
- 4-الخرائج و الجرائح 2/596. عَن الصادقِ(ع) قالَ: دَخَلَ ناسٌ عَلی أَبی (ع) قالوُا: ما حَدُّ الإمام؟ قالَ:حَدُّه عَظیمٌ،إذا دَخَلتمُ عَلیه فَوَقِّرُوه وَ عَظِّمُوه وَ آمِنُوا بِما جاءَ بِه مِن شَیءٍ… .
- سورۀ قاف: 37.




