سؤال: گفته می شود که اختلاف فلاسفه دلیل بر بطلان روش فلاسفه است در حالی که این اختلاف در فقه هم به وضوح مشخص است و اختلاف فقهاء دلیل بر بطلان روش آن ها نمی باشد، در این مورد چه توضیحی دارید.
جواب:در این مورد عرض می شود که اگر مقصود از روش فلاسفه استفاده ازعقل با تکیه بر اصول روشن عقلانی در جستجوی معارف و مطالب بودن است، چنین روشی هرگز ابطال نمی شود و معتقدیم که هر کس با این روش عقلانی حرکت کند به وحی رسیده و روشی را که گفتیم صحیح است انتخاب خواهد کرد.(۱) و استفاده از آن مسائل روشن عقلانی که در پاسخ سوال قبل بعنوان بخش اول نامیده شد لازم، و راه رسیدن به حقایق همان است، و آنچه از اختلاف فلاسفه استفاده می کنیم این است که در مسائلی که در پاسخ قبل با عنوان بخش دوم یاد شد و اختلاف اقوال. و اختلاف شدید در اکثر مسائل مهمّه نشان دهنده آن است که فلاسفه حرکت عقلانی به معنای حقیقی ننموده اند، نه این که نخواسته اند که عقلانی حرکت کنند بلکه نتوانسته اند که حرکت عقلانی داشته باشند.زیرا اگر حرکت عقلانی می بود این چنین اختلاف در مهمترین مسائل درحدّ نفی و اثبات بوجود نمی آمد.
و چنین اختلافی دلیل بر آن است که یا هیچ یک ازطرفین اختلاف به واقع نرسیده اند و یا احتمالاً یکی از آن ها بواقع رسیده و دیگران در اشتباه می باشند در حالی که هر یک مدّعی رسیدن به حق و حقیقت می باشند در نتیجه می گوئیم که اختلاف مذکور در مسائل یاد شده نشان دهنده آن است که حرکت، حرکت عقلانی به معنای واقعی نیست بلکه بصورت حرکت عقلی است و چون عقل به روشنی ما را به وحی ارجاع داده است و متاسفانه با قبول وحی قولاً ولی عملاً همان روش معروف فلسفی (۲) را که تقییدی در حرکت فلسفی نیست و از ابتداء به شرع و وحی و دیانت توجّهی نمی شود انجام شده است، عذری در این اختلاف و اشتباه در کار نیست البته اگر اساس حرکت علمی گروهی براساس عقل و استفاده از وحی باشد و در برداشت از وحی با ضوابط مربوطه اختلافی بوجود آید باز هم می گوئیم بیش از یکی از آن ها احتمال درک واقع و رسیدن به حقیقت را ندارد و در این جهت که اختلاف نشانه نرسیدن به واقع است تفاوتی در کار نیست ولی در صورت اوّل طریق ناامنی را پیموده اند درحالی که حجّت عقلانی برای چنان حرکتی نداشته اند و در صورت دوّم با حکم عقل براساس حجّت حرکت کرده اند و معذورند.
با توجه به آنچه گفته شد مشخص گردید که روش فقهاء در فهم احکام نیز بخاطر اختلافشان نشانه عدم وصول بعضی از آن ها در موارد اختلاف به واقع می باشد. ولی چون به تکلیف خود که مراجعه به کتاب و سنّت و بیانات ائمه معصومین (علیه السلام) است عمل نموده اند معذورند و خود هم ادعای قطع ندارند ولی آن ها که وحی را قبول نموده و در عین حال در رسیدن به معارف حقه رعایت وحی را نکرده و عملاً به همان تفکر و تعقل محدود خود اکتفاء نموده اند و به اختلاف شدید گرفتار شده اند معذور نمی باشند.
البته همان طور که در گفتار گذشته گفتیم در صورتی که براساس مکتب وحی که بحکم قطعی عقل قبول شده است در مسائل اعتقادی هم تحقیق کنیم و باز هم به اختلاف منجر گردد بدیهی است که احتمال رسیدن به واقع دریک قول بیشتر نخواهد بود ولی معذور خواهیم بود و از این نکته نباید غفلت کرد که در مسائل اعتقادی بحمد الله مطالبی که بعنوان وحی به ما رسیده است هماهنگ و بسیار به ندرت اختلافی دیده می شود و با مراجعه به قرآن و حدیث این معنی به خوبی مشخص می گردد و اگر در مواردی بظاهر اختلافی باشد وحی خود توضیح داده و روشن ساخته است که اختلافی نیست.
—————————–
پی نوشت ها:
۱ـ قال ابوعبدالله(علیه السلام): من کان عاقلاً کان له دیناً و من کان له دین دخل الجنة. (اصول کافی، ج۱، ص۱۱٫)
۲ـ در حاشیه منظومه «متصدین معرفه» را به چهار گروه تقسیم شده اند.
متن عبارت: قولنا المتصدین لمعرفه الحقائق و هم أربع فرق لأنهم إما أن یصلوا إلیها بمجرد الفکر أو مجرد تصفیه النفس بالتخلیه و التحلیه أو بالجمع بینهما، فالجامعون هم الإشراقیون، و المصفون هم الصوفیه، و المقصرون علی الفکر إما یواظبون موافقه أوضاع مله الادیان و هم المتکملون، أو یبحثون علی الاطلاق و هم المشاؤون و الفکر مشی العقل إذ الفکر حرکه من المطالب الی المبادی و من المبادی إلی المطالب.شرح منظومه، بخش فلسفه، غرر فی ابحاث متعلقه بالإمکان/۶۸، طبع انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۶۸ق.