سؤال: احتراماً به استحضار مي رساند اينجانب در خلال تحقيقي كه داشتم در كتب مختلف از جمله كتاب الله شناسي، ج۳، ص۳۱ به نقل از كتاب جامع الاسرار و منبع الانوار اثر سيد حيدر آملي(ره) در اصل الاول ص ۱۷۵ تحت شماره ۳۲۷، و همچنين در كتب مجالس المؤمنين و سفينة النجات و حكمت الهي مرحوم آيت الله الهي قمشه اي(ره) مترجم قرآن مجيد در ص ۲۶۹ و… به حديثي برخوردم كه ابتدا حديث را از كتاب الله شناسي ج۳ س ۳۱ بيان مي كنم.
كُميل بن زياد نخعي از حضرت اميرالمؤمنين پرسيد: مَاالحَقيقَةٌ؟!
قالَ: مالَكَ وَ الحَقيقة؟! قالَ: أوَ لستُ صَاحِبَ سِرِّكَ؟! قالَ: بَلي! وَ لَكِنْ تَرشَحُ عَليكَ مَا يطفَح مِنِّي! قَالَ: أوَ مِثلُكَ يحتِّبُ سَآئِلاً؟! قَالَ: الْحَقيقَةُ كَشفُ سُبحَاتِ الجَلالِ مِنْ غَيرِ إشارَةٍ. قَالَ: زِدني فيهِ بَياناً! قَالَ: مَحوُ الموْهوُم مَعَ صَحوْ المَعلُومِ. قَالَ: زِدني فيهِ بَياناً: قالَ: هَتكَ السِّترِ لغلَبَةِ السّرِّ. قَالَ: زِدني فيهِ بَياناً! قَالَ: جَذْبُ الأَحَدِية بِصِفةِ التَّوْحِيدِ. قَالَ: زدني فيه بَياناً: قَالَ: نُورٌ يشْرَقُ مِنْ صُبْحِ الأَزَلِ، فَتَلوُحُ عَلَي هَياكِلِ التَّوحيد اثَارُهُ. قالَ: زِدني فيهِ بَياناً! قالَ: أطفِ السَّرَاجَ فَقَدْ طَلَعَ الصُّبحُ.(۲)
خواهشمندم ابتدا در مورد سند حديث و مصدر آن و انتساب آن به حضرت (علیه السلام) نظر خود را فرموده و در ادامه در مورد مطالب وارده با فرمايشات ا رزشمند خود بنده را مشرّف و مستفيض فرماييد.
جواب: راجع به خبر (الحقيقة) كه شرح و سند آن را خواسته ايد عرض مي شود: براي اين خبر در كتاب هائي كه مورد مطالعه ام بوده سندي نديده ام، و گمان نمي كنم در كتابي سندي براي آن يافت شود.
كتاب هائي كه نام برده بوديد هيچ يك اعتبار روائي ندارند و قابل اعتماد نيستند در سفينة البحار هم اگر نقل شده باشد حتماً بطور ارسال است و به نظر مي رسد نزد علامه مجلسي صاحب موسوعه عظيمه بحارالانوار(قدس سره) نيز عدم اعتبار آن ثابت بوده است كه در بحارالانوار نقل نفرموده است. زيرا بعيد است كه مثل ايشان كه انواع كتب را براي جمع آوري احاديث در اختيار داشته اند بر آن اطلاع نيافته باشند و عدم نقل آن به جهت عدم اطلاع باشد.
مرحوم علامه مجلسي(قدس سره) در كتاب السماء و العالم بحار حديثي ديگر از جناب كميل رضوان الله عليه در مورد نفس نقل فرموده است كه آن هم مرسل و بي سند است.
به اين لفظ:
« انه قال سالت مولانا اميرالمومنين عليا عليه السلام فقلت له: يا اميرالمؤمنين اريد أن تعرفني نفسي؟ قال: يا كميل اي الانفس تريد؟… الحديث.»(۳)
سپس مي فرمايد:
« هذه الاصطلاحات لم توجد في الاخبار المعتبرة المتداولة و هي شبيهة اضغاث احلام الصوفية و قال بعضهم في شرح هذا الخبر الخ».
به هر حال مثل اين خبر سؤال از حقيقت ظاهراً در غير كتاب هائي مثل جامع الاسرار سيد حيدر آملي يافت نمي شود. او كسي است كه بگفته خودش و به نقل قاضي نورالله شهيد پس از سه تفسيري كه بر قرآن كريم نوشته تفسيري در تأويل قرآن مجيد نوشته كه خود بدان افتخار مي نمايد. و هم او كسي است كه باز هم، به نقل قاضي نورالله در شرح و يا نقدي كه بر فصوص دارد در مسئله وحدت وجود با ابن عربی اتفاق نظر دارد و قاضي نورالله قول به وحدت وجود را از ابن عربی چنين نقل مي كند، (وجود خالق همان وجود مخلوق است و عبادت اصنام عبادت حق است بلكه هر كه عبادت بت مي كند عبادت خدا كرده است).
به هر حال غرض، تحقيق اين مطالب و بيان عقائد او نيست والله اعلم بحاله و غرض هم حكم به جعل و وضع اين خبر نيست فقط مقصود بيان اين است كه احتمال وضع و جعل آن منتفي نيست. و از احتمال صدور آن ضعيف تر نمي باشد.
اما شرح و معناي حديث چنان كه ملاحظه مي فرمائيد جمله هاي آن هيچ يك واضح الدلاله نيستند و بر فرض صدور مخاطب آن كه مثل جناب كميل است معناي آن را فهميده است و ديگران نمي توانند آن را بطور جزم معني كنند و به گوينده آن نسبت دهند.
مرحوم آيت الله والد(قدس سره) به مناسبتي در كتاب مصباح الفلاح شرحي كه البته احتمالي صرف است بر آن مرقوم فرموده اند و حقير نيز شرحي را پيرامون آن بيان كرده ام ولي حقا باور بخش و مفيد نيست در معارف دين نمي توان به اينگونه اخبار بي سند و بي اصل و اين جملات متشابه اعتماد نمود.
اگر مثل اين حديث سند صحيح و معتبر داشته باشد در شرح و تفسير آن نمي توان معنائي را به جزم به گوينده آن نسبت داد و همان بهتر كه با الهام از محكمات قرآن كريم و هزاران روايت و حديث شريف كه اگر تمام عمررا صرف فراگرفتن آنها نماييم بيشتر از خوشه اي از خرمن معارف و قطره اي از بحار تعاليم و هدايت هاي قرآن و حديث نخواهد بود. همگان ايمان و معالم دين خود را كامل كنيم و در مثل اينگونه متشابهات صرف وقت ننمائيم و خود را معطل نكنيم و حتي در كسب علوم كه قابل كسب هستند نيز دستور شريف: «خذوا من كل علم ارواحه و دعوا ظروفه فان العلم كثيرو العمر قصير»(۴) را به كار بنديم انشاءالله.
————————–
پی نوشت ها:
۱ـ معارف دین ۲ / ۲۸۵-۲۸۸
۲ـ الله شناسی ۳۱/۳
۳ـ بحارالانوار ۸۵/۵٫
۴ـ نزهة الناظر و تنبیه الخاطر /۹٫