آيت الله سيد جعفر موسوي اصفهاني
مقدمه:
مباحث فلسفي عرفاني در طول تاريخ اديان و ملل مختلف نشيب و فراز فراوان و از قدمت زماني طولاني برخوردار بوده است.جاي شبهه نيست که عمده و اساس اين مباحث قبل از ظهور اسلام در يونان باستان و هند و… وجود داشته و بعدها به زبان عربي و فارسي و… ترجمه و در ميان مسلمين و ايرانيان و… رواج پيدا کرده است.
به طور اجمال و خلاصه:
ادعاي فلاسفه آن است که، به کمک عقل به حقائق هستي پي ببرند.
البته از يک نظر فلسفه را به فلسفه مشاء (که منسوب به ارسطو و پيروان اوست) و فلسفه اشراق (که عمده ي به شيخ سهروردي و همفکران او منسوب است) تقسيم نمودهاند و معروف است که در فلسفه مشاء راه رسيدن به حقيقت، برهان و استدلال عقلي و در فلسفه اشراق افاضات غيبي بر دل بر اثر تهذيب نفس مي باشد. ولي در کل اصطلاح فلسفه در معناي اول که ذکر شد، به کار مي رود. (غالباً)
و ادعاي عرفا آن است، که با تهذيب نفس، دل را از موانع درک زدوده و به حقايق عالم دست مي يابند.
بعدها ملاصدرا – متوفاي سنه ۱۰۵۰ هجري – مدعي شد: ميان هر دو طريق (عقل و کشف يا فلسفه و عرفان) جمع نموده و به اين وسيله به معارف حقه که از جانب خداي تعالي به او اضافه شده، تسلط پيدا کرده و در کتبش خصوصاً «اسفار» آن را بيان نموده که ديگران موفق به اين امر نشدهاند. (بارها در اسفار به اين مطلب تصريح نموده است).
به اعتقاد نويسنده، بي ترديد مهم ترين راه (بلکه به يک معني راه منحصر) براي درک هر حقيقتي در بدو امر عقل و انديشه سالم و صريح واضح است، که به وسيله تهذيب و تزکيه نفس اين چراغ راهنما پر فروغ تر مي شود.
زيرا انسان با تهذيب نفس واقعي موانع مهم فهم و معرفت که رذايل اخلاقي (خصوصاً تکبر و تعصب و هواي نفس و عشق به ماديات و…) است را از مقابل چراغ عقل برداشته و باعث فروغ بيشتر آن مي شود.
به تعبير ديگر:
تهذيب نفس عقل را از اسارت موانع مذکور رها و قادر بر انجام وظيفهاش (که درک حقيقت است) مينمايد. اما اموري که در اينجا بايد مورد توجه قرار گيرد:
۱ـ محدوده درک و فهم عقل هر قدر هم قوي بوده و انسان عاقل مهذب باشد، نامحدود نيست. يعني عقل آدمي به اعتراف خودش و تجربه، قادر به فهم همه حقايق عالم هرگز نميباشد.
۲ـ عقل انسان غيرمعصوم چون در معرض توّهم و تعصب و تقليد و ساير موانع درک است، هر قدر هم سعي در زدودن اين موانع کند، مصون از خطاء و لغزش نيست.
به عبارت ديگر همان مطالبي که در محدوده درک عقل است چه بسا انسان در فهم آنان دچار خطا شود. شاهد آن، اختلاف شديد عقلاء در بسياري از حقايق و تذکر خود آنها بعد از مدتي بر خطاي خويش مي باشد.
۳ـ مقصود از عقل در کلام ما آن وسيله درکي است که در وجود همه عقلاء با شدت و ضعف وجود دارد و به طور وضوح و آشکار به واسطه آن، حقيقت را درک مي کنند. بنابراين هر سخن و گفتاري که حتي ظاهر برهاني و استدلالي و منطقي داشته باشد ولي آن سخن براي عقلاء روشن و واضح نيست عقلاني نمي باشد. زيرا اگر عقلاني بود بايد همه عقلاء – که داراي عقل هستند- آن را به روشني درک مي کردند، يا حداقل جمع قابل توجهي از اهل دقت از عقلاء واقعي آن را تصديق نمايند.
۴ـ اگر کسي به نام فيلسوف و عارف و… ادعا کند، من فلان مطلب را به واسطه رياضت و عبادت و تهجد و… شهود نمودهام و برايم وجداني شده است، اما ما آن مطلب را درک نکنيم و يا خلاف آن را بفهميم، هرگز نبايد به واسطه ادعاي او (که خطا و اشتباه مصون نيست) سخنش را بپذيريم و از يافته عقلاني خود صرف نظر يا در آن ترديد نماييم. هر چند او ممکن است به يافته خودش مکلف و درکش براي خودش حجت باشد و چه بسا خود اوهم – در صورت خطاء در درک- بواسطه ي کوتاهي و تقصير در مقدمات فهمش مقصر بوده و معذور نباشد (فعلا جاي تفصيل اين بحث نيست).
بنابراين از مهم ترين مقدمات درک هر حقيقتي، عدم مرعوبيّت درمقابل بزرگان علمي و فلسفي و عرفاني است. شخصي که وارد مباحث علمي از جمله فلسفه و عرفاني مي شود يا قدرت و توان درک و تحليل و تجزيه ي اين مطالب را دارد که در اين صورت بايد عقل و تفکر خودش را طي کرده و در امور علمي و عقلي مقلد ديگري باشد – اگرچه از معارف و نوابغ باشد، نباشد و يا چنين توان و قدرتي را ندارد. در اين صورت ورود او به عنوان نفي يا اثبات در اين امور تخصصي و فني ممنوع و بيهوده و بي ارزش است.
۵ ـ ازمهم ترين امور در اين مقدمه که در حقيقت تأکيدي بر بعض مطالب گذشته مي باشد و به واسطه ي اهميت آن، مستقل ذکر ميگردد آن است: شخص محقق بايد کاملاً آزاد تعقل کند. چيزهايي که از قبل آنها را به هر دليل، به طور مسلم قبول کرده و به آنها انس پيدا نموده بدون آن که دليل واضح عقلاني بر صحت آنها داشته باشد، کنار بگذارد و با ذهن خالي از هر تقليدي و عقيده ي خاصي و تعصب و حب و بغضي نسبت به هر فکر و صاحب فکري به تحقيق علمي پيرامون موضوع مورد نظر بپردازد و با جرأت و شهامت و خودباوري کامل آنچه را جدا به طور واضح با عقل واقعي و صريح يافته، بپذيرد هر چند مخالف فکر بسياري از بزرگان و نوابغ علمي غيرمعصوم باشد. البته رعايت اين شرط بسيار مشکل و گاهي به جهاتي براي بعضي ناممکن است.
در ميان اهل نظر در هر زمان و مکان از جمله در عصر ما، کمتر به اين حقيقت مهم توجه شده و بسياري از آنها استقلال فکري و جرأت لازم در مقابل افکار معروفين به علم و نظر را نداشته و مرعوب نظر آنها گرديده و چه بسا بدون آن که سخن آنان را بفهمند، پذيرفته و به آن معتقد ميشوند!
لازم به ذکر است، در تشخيص حق و باطل علمي نبايد خصوصيات اخلاقي و معنوي افراد مورد توجه قرار گيرد بلکه معيار، عقل صريح و دليل منطقي بيّن و آشکار است. چه بسا افرادي از عقايد انحرافي بزرگي، همچون مرتاضان هندي برخوردار باشند، ولي قادر بر امور غيرعادي و اخبار از ضمير و مخفيات و… باشند. اين امور غيرعادي اسباب خاص خود را دارد، که هرکس از هر مذهب و فکري سراغ آن اسباب رود بر آن کارها قدرت مي يابد، همچون تکامل علوم مادي جديد. عدم توجه به اين امر مهم باعث مرعوبيت و انحراف بسياري از خواص و عوام در هر زمان و مکاني شده و مي شود.
۶ـ آخرين سخن در اين مقدمه، لزوم اهتمام به اخلاق حسنه در مباحثات علمي است. از شأن عاقل دور است که با توهين و تکبر و خود بيني و… مباحث علمي را آلوده کند. سخن طرف مقابل هر قدر باطل باشد دليلي به توهين و تحقير بي مورد نيست. آري! اگر کسي به نام بحث علمي و معنوي، موهوماتي را به هم بافت و با فريب کاري و مثلاً به نام کشف و شهود و برهان عقلي، سخنان باطلي را طرح کرده و با سر و صدا و هوچي گري خواست سخن باطل و عقيدهي انحرافي خود را نشر دهد و مردم را گمراه کند، بايد در مقابل او ايستاد و حقيقت را با جرأت و شهامت – بدون بيان سخنان زشت و باطل- بيان کرد و روشن نمود که سخن و فکر او باطل و بي اساس است و ربطي به منطق و عرفان و عقل و کشف و شهود و… ندارد.
از خداي تعالي عاجزانه مي خواهيم همه ي ما را با معارف حقه آشنا و در عمل موفق فرمايد.
اميدوارم در نوشتار و مقاله آينده به لطف الهي، وارد اصل موضوعات فلسفي و عرفاني و نقد و بررسي آنها گردم. ازهمه اهل فضل وانصاف با کمال تشکر پذيراي نقد و ارشاد مي باشم.
ادامه دارد …