استاد عالي مقام حوزه علميه قـــم آيت الله شيخ مصطفي اعتمادي
پيروي از حق خيلي مشکل و سنگين است، پيدا کردن حق مشکل و پيروي از آن هم مشکل است. تحمل حق براي اهل دنيا سنگين است، لذا نوعاً ميبينيم مردم از زير بار حق فرار ميکنند .
چه در دعاوي شخصي (فرش مال من است، ارث مال من است نه مال تو) بيشتر ميخواهند از زير بار حق فرار کنند.
«إِيَّاکَ نَعبُدُ وَ إِيّاکَ نَستَعِينُ»، بايد انسان از خداوند عالم استعانت بجويد که خدايا کمک کن که به حق رفتار کنم، خدايا کمک کن که در هر امري به دنبال حق باشم، به حق قضاوت کنم، به حق رفتار کنم، خيلي نياز است که انسان در اين موضوع از خداوند عالم استمداد کند. چون حق سنگين است.
مشهور است و در روايات هم شايد وارد شده باشد که الحق مرّ، حق در کام مردم دنيا تلخ است.
لذا از آن روزي که ولايت و خلافت اميرالمؤمنين (علیه السلام) مطرح شد، داد و بيداد شروع شد چون حق تلخ است، و روز به روز که بحمدلله اين حقانيت اهلبيت: آشکارتر ميشود، در کام ديگران تلختر ميشود و مخالفين آتش ميگيرند و شعلهورتر ميشوند. هر روز حرارتشان بيشتر، عداوتشان شديدتر و مخالفتشان بيشتر ميشود، حق تلخ است و سنگين، هم پيدا کردنش و هم پيروي از آن، هر دو سنگين است.
خوب آقايان تاريخ را ميخوانند، يا سِيَرْ را مطالعه ميکنند ، حالات انبياء و ائمه را مطالعه ميکنند، خوب متوجهاند که پيدا کردن حق و پيروي از حق چقدر سنگين است. از همان روز (از روز غدير) شروع شد، از روز غدير تا به امروز ۱۴ قرن است مخالف، کوشش ميکند که اين قضيه را لکهدار کند، چقدر حق سنگين است.
هي دارند توجيه ميکنند، سنداً نميتوانند توجيه کنند، دلالتاً توجيه ميکنند، که مقصود رسول خدا چه بوده؛ هي توجيه.
عمر و ابوبکر اگر ميدانستند که پيروانشان در توجيه قضيه غدير اين قدر به زحمت ميافتند از اول خودشان پيروي ميکردند از غدير، چقدر خودشان را به زحمت مياندازند؛ چقدر توجيه. آنها روز اول نميدانستند که پيروانشان در آينده اين قدر به زحمت و دردسر ميافتند به خيال خودشان کار تمام شده است و به قول عمر بيعت ابوبکر (بيعت اوليه بعد از رسول خدا) يک خلطهاي بيش نبود، يک کلکي بيش نبود. بله يک بازيچهاي بود، چه بيعتي، ولي خوب به خيال خودشان کار تمام شد و ديگر تشيع رفت تمام شد، علي(علیه السلام) کنار رفت، حقش گرفته شد، يکي دو سه نفري در مدينه خلافت و ولايت و قضيه غدير را محکم گرفتهاند ، اينها مؤثر نخواهند بود!!!
اينها نميدانستند که بعد تحقيقات ميآيد روي اين مطلب، خداوند عنايت ميفرمايد، شيعه رشد ميکند، ميرسد به اين حدّي که ميبينيد.
خداوند به شيعيان بيشتر قدرت عنايت بفرمايد که بيشتر فعاليت کنند، در اين طريق دشمن را بيشتر آتش بزنند. آنها ميبينند که عجب، سه چهار نفر اول [که محکم ايستادند] رسيد به اينجا و چه شد، خدا را شکر – الحمدلله رب العالمين- خداوند عالم اين کشور اميرالمؤمنين را از حوادث مصون بدارد. به گردانندگان امر توفيق عنايت بفرمايد که به خوبي بتوانند نظام را به سوي اسلاميت پيش ببرند، توفيق ميخواهد، قدرت ميخواهد. تا تشيع رشد کرد، دشمنان از سوي ديگر وارد کار شدند.
بنظرشان بهترين رخنه براي پيشرفت تشيع که آن را از مسير صحيحش برگردانند مسئله تصوف بود، گفتند اين راه خوبي است، حالا که تشيع مطرح شده [و نميشود جلواَش را گرفت] رخنه از اين طريق، از طريق تصوف که مردم آن مسير صحيح تشيع را حفظ نکنند، به نام عرفان، به نام صوفيه و… پيدا کردن حق، رسيدن به حق و … به عناوين مختلف و به اين طريق لطمه بزنند به تشيع که نتوانند راه صحيحش را سير کنند.
علما – رضوان الله تعالي عليهم و شکر الله مساعيهم- فوراً متوجه شدند که دشمن از چه طريقي ميخواهد رخنه به اين مسير وارد کند، هوشيارانه وارد شدند، مفاسد تصوف را به مردم گوشزد کردند که در لباس عرفان چه کارهايي، چه مفسدههايي.
خوب جلوگيري کردند، اگر از روز اول علماي ما کوششي نميکردند، بزرگان ديني ما در اين گروه کوشش جدي نداشتند اين مرض بيش از اينها سرايت ميکرد.
ائمه ما هم کاملاً متوجه خطر اينها بودند که تصوف چه بلائي است براي تشيع، لذا از روز اول خود ائمه(علیهم السلام) جلو اين کار را گرفتند، فرمودند اين گروه، اين قشر [تصوف] مضرترين قشري است براي تشيع، عرفان و تصوف.
فلذا آقاجان، حق هم پيدا کردنش سخت است و هم پيروي از آن سخت است. هميشه کوشش شده به هر وضعي که شده پردهاي روي حق کشيده شود تا مردم پيرو حق نباشد.
خداوند به همه شيعيان توفيق عنايت بفرمايد که آن راهي که مرضي خداست را اين چند روز عمرمان طي کنيم و با حق از دنيا برويم، عجب عالمي است، آقا نميگذارند کلاهي بر سر آدم بماند، مگر دو دستي بگيرد کلاهش را، يا دو دست ديگر امانت بگيرد و چهاردستي کلاهش را بگيرد، بلکه کلاه بر سر بماند و الاّ ميدزدند و ميبرند؛ به هر کلکي.