حجة الاسلام و المسلمين معمار منتظرين
آنچه درپي مي آيد سخنان ارزشمند دانشمند عزيز « حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاي معمار منتظرين» است که در تاريخ جمعه ۸۷/۰۸/۱۷ از راديو اصفهان پخش شده است:
* * * *
«اعوذ بالله السّميع العليم من الشّيطان اللّعين الرّجيم؛
بسم الله الرّحمن الرّحيم، الحمد الله ربّ العالمين، والصّلاة و السّلام علي رسول الله و علي آله آل الله و لعنت الله علي اعدائهم الي يوم لقاء الله»
يکي از موضوعاتي که از زبان ائمه هدي مطرح بوده است تا زمان ما، و در زمانهاي مختلف طرح آن شدت و ضعف داشته، موضوع غلو است. در زمان مرحوم شيخ مفيد(ره) آن بزرگواري که در تبيين معارف قرآني به توفيق الهي و تائيد امام عصر ارواحناه فداه موفقيتهاي چشمگيري بدست آوردند و نزديک ۱۷۰ رساله از ايشان الآن موجود است اين موضوع در آثار شاگردان ايشان و خود ايشان مطرح است. مخصوصاً مرحوم سيد مرتضي برادر سيد رضي به اين موضوع پرداختهاند.
اولاً کلمه غلو يعني چه؟
و به چه کسي غالي گفته ميشود؟
در قرآن کريم کلمهي غلو و به تعبيري نهي از غلو در دو آيه از قرآن آمده است:
۱٫ يکي در سورهي مبارکه نساء در آيه ۱۷۱ خداي مهربان فرموده است:« يَأَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُواْ فىِ دِينِكُمْ وَ لَا تَقُولُواْ عَلىَ اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ » مورد خطاب آيهي شريفه اهل کتاباند. اي اهل کتاب غلو نکنيد در دين شما و نگوييد براي خدا الا الحق.
« إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقَئهَا إِلىَ مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِّنْهُ» اين آيهي اول که نهي از غلو فرموده است، صريح آيهي شريفه قرآن کريم است.
۲٫ آيهي دوم در سورهي مبارکه مائده است، که خداي مهربان در آيه ۷۷ اين سوره، باز از غلو نهي نموده و فرموده است: «قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُواْ فىِ دِينِكُمْ غَيرَْ الْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعُواْ أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْل» غلو در دين نکنيد اي اهل کتاب، تبعيت هم نکنيد از هواهاي قومي که قبلاً گمراه شده اند و « وَ أَضَلُّواْ كَثِيرًا» و عده زيادي را هم گمراه کردند و «وَ ضَلُّواْ عَن سَوَاءِالسَّبِيل» ، در سرتاسر قرآن کريم با همين دو مورد، خداي مهربان صريحاً از غلو نهي فرموده است.
در کتاب معجم الوسيط که يکي از کتب بسيار دقيق و قابل تأمل در لغت عربي است و در اوائل همين قرن ميلادي نوشتهاند؛ نه قرن ۲۱ ميلادي، بلکه قرن ۲۰ ميلادي. ۳۰ نفر از لغت شناسان قوي مصر و بسياري از کتب لغوي عرب از قديم و جديد اينها را به دقت بررسي کردهاند و محققين فن هم قبول کردهاند، اعتبار اين کتاب را. در صفحه ۶۶۰ اين کتاب، يعني معجم الوسيط يک جلدي، [چون اخيراً در دو جلد هم يک شخصي در ايران اين کتاب را ترجمه کرده است، بنده از يک جلدي صفحه ۶۶۰ نقل ميکنم] ، چاپ نشر فرهنگ اسلامي، فرموده آنجا که، «غلو اي زاد»، اين يک معنا، يعني زياده روي کردن يا زياد کردن وارتفع، رفيع کردن، يک چيزي را خيلي بالابردن که حالا شواهد روايي آن را هم عرض ميکنم، معناي سوم تجاوز الحد، غلو يعني، از حد تجاوز کردن. اين معنا واضحتراست يعني از حد تجاوز کردن.
خوب حالا با توجه به اين نکته دقت کنيد در خود آيهي شريفهاي که خواندم، آيهي اول به اين نکته اشاره نموده، حالا با اين تعريفي که از غلو شد، يک مرتبهي ديگر به آيه دقت کنيد: «يَأَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُواْ فىِ دِينِكُمْ وَ لَا تَقُولُواْ عَلىَ اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُه»
اين يعني چه؟ بلافاصله بعد از «لَا تَغْلُواْ فىِ دِينِكُمْ»، خداي مهربان فرموده همانا عيسي بن مريم رسول الله است، خدا دارد اينجا به چي اشاره ميکند؟
در سورهي مبارکه مائده، الآن انشاءالله الرحمن راز قضيه به حول و قوّهي خدا روشن ميشود.
خداي مهربان در جاهاي مختلف قرآن اين مطلب را تبيين کرده، چون عدهاي آمدند گفتند که عيسي بن مريم العياذ بالله خداست و خداي مهربان از اين موضوع نهي صريح و شديد فرموده که عيسي بن مريم خدا نيست، عيسي بن مريم مخلوق خداي مهربان است، بندهي خداست، علت اين که اينها عيسي بن مريم را خدا معرفي کردند چند جهت بود؛
.يک جهتش همين موضوع بود که الآن اشاره شد يعني آمدند ديدند که عيسي بن مريم بدون پدر به دنيا آمده، اين يک.
دوم کارهاي خارقالعادهاي در نظر آنها از ايشان صادر ميشود، اين مطلب را عدهاي منتشر کردند.
حالا ببينيد خداي مهربان اولاً چگونه از اين قصه پرده برداري کرده. من قبل از اين که آيات را بخوانم درباره تفسير علي بن ابراهيم قمي بگويم که، يکي از تفاسيري است که نزديک به زمان ائمه نوشته شده، مرحوم آيت الله العظمي آقاي خوئي در کتاب معجم الرجال الحديث در مورد مستند بودن روايات اين کتاب تعابير بسيار قابل دقتي دارند که عزيزان ميتوانند مراجعه کنند و در باب شخصيت علي بن ابراهيم قمي هم ايشان را ثقه و مورد اعتماد دانستند. علي بن ابراهيم قمي در جلد اول تفسيرش صفحه ۱۸۳، وقتي اين آيه را مطرح ميکند:« يَأَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُواْ فىِ دِينِكُمْ وَ لَا تَقُولُواْ عَلىَ اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُه » که نگوييد عيسي خداست و ابن الله، نگوييد عيسي پسر خدا است، بلکه عيسي رسول الله است و کلمه پروردگار عالم است، از اينجا معلوم ميشود اگر کسي عيسي را نستجير بالله، العياذ بالله خدا دانست، اين دچار غلو شده، يعني تجاوز کرده از حدي که خداوند براي عيسي بن مريم قائل است.
باز اينجا اگر دقت کرده باشيد، در معجم الوسيط در تعريف غلو، گفت يک معناي غلو بالابردن بيش از حد است. نگاه کنيد از اميرالمؤمنين(علیه السلام) هست در جلد ۲۵ بحار، براي اين که عزيزان آشنا بشوند در جلد ۲۵ بحار از صفحه ۲۶۱ تا صفحه ۳۴۲٫ ۱۱۹ روايت در مذمت غلو در مورد اهلبيت و نفي و نهي از غلو وارد شده است، يکي از روايتهايش اين است، اميرالمؤمنين(علیه السلام) فرمودهاند : «انا لنبرء الي الله عزوجل» . ما اهل بيت بيزاري ميجوييم در محضر خدا «مماً يغلوا فينا». از کسي که در مورد ما غلو بکند، «فيرفعنا فوق حدّنا»، ما را از حدّمان بالا ببرد. از اين کلمه «فيرفعنا فوق حدنا» فهميده ميشود غلو يعني بالابردن کسي از فوق حدش. اين هم يک معناي غلو.
يک معنا هم در کلام رسول اکرم(صلی الله علیه وآله و سلم )؛ خيلي جالب است، دقت کنيد، ميفرمايند: «لا ترفعوني فوق حقي». ببينيد اينجا هم باز در کلام رسول اکرم فهميده ميشود غلو يعني از حدشان ببريم بالاتر. «لاترقعوني فوق حقي فان الله جعلني عبداً قبل ان يتخذني نبياً». خداي مهربان رسول الله را قبل از اين که نبي قرار بدهد عبد قرار داده. حد رسول خدا در مقابل خدا، عبد خدا بودن است (۱).
اگر دقت کرده باشيد يک معناي غلو را معجم الوسيط «زاد» معنا کرده، يعني زياد برويم جلو از حدشان. «لا تجاوزا من العبودية» از اميرالمؤمنين(علیه السلام) است. ما را از عبوديت عبور ندهيد، تجاوز نکنيد. ما هر چه کمال هم داشته باشيم آخرش ما اهلبيت عبد خدا هستيم. اين حالا تعريف غلو، اما ببينيد قرآن چه فرموده است. در سوره مبارکه مائده آيه ۷۲ از اينجا قصه شروع ميشود: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قَالَ الْمَسِيحُ يَابَنىِ إِسرْائيلَ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبىِّ وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشرِْكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَئهُ النَّارُ وَ مَا لِلظَّلِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ»
نستجير بالله خود خدا با بانگ بلند نقل کرده، به تحقيق که کافر شدند کساني که گفتند «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ ». خدا يعني عيسي بن مريم. و « وَ قَالَ الْمَسِيح » مسيح گفت، « يَابَنىِ إِسرَاءِيلَ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبىِّ وَ رَبَّكُمْ »، بندهي خدا شويد، ربّ خودتان و ربّ من. عزيزان دقت کنيد شايد ۶ مورد در قرآن داريم که الآن دقيق نمي دانم يا پنج مورد يا شش مورد که خداي مهربان فرموده از قول عيسي بن مريم. همهي موارد هم از قول عيسي بن مريم است. اينجا روشن ميشود که چرا از قول عيسي بن مريم است.« اللَّهَ رَبىِّ وَ رَبَّكُم». مسيح تصريح ميکند خدا، ربّ من است و ربّ شما. يعني من مربوب پروردگار عالم هستم. بعد در آيه شريفه ۷۵، ميزان ميدهد به دست ما.
خوب دقت کنيد. حالا بعد سراغ رواياتش ميرويم انشاءالله. « مّا المسيح ابن مريم الاّ رسولٌ» مسيح نيست الاّ رسول. « قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ». قبل از مسيح هم انبياي ديگر هم آمده بودند. « وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ ». مادرشان هم جناب صديقه است. « كَانَا » هم خودش هم مادرش « يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ ».
چرا حالا مسيح خدا نيست؟
براي اين که هم خودش هم مادرش غذا ميخورند، خدا که غذا نميخورد، «الله الصمد». در تفسير صمد حضرت باقر(علیه السلام) فرمودند، از امام حسين(علیه السلام) هم هست: «الذي لا يأکل و لا يشرب». صمد کسي است که نه ميخورد نه ميآشامد چرا نسبت خدا ميدهيد به عيسي بن مريم.
« انظُرْ كَيْفَ نُبَينُِّ لَهُمُ الاَْيَاتِ ثُمَّ انظُرْ أَنىَ يُؤْفَكُون» اين موردي بود که در سورهي مبارکه مائده خداي مهربان تبيين فرموده است. حالا دقت کنيد در آخر سورهي مائده، آيهي شريفه ۱۱۷٫ خطاب خدا را نگاه کنيد.
۱۱۶ هست: « وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ ءَ أَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتخَِّذُونىِ وَ أُمِّىَ إِلَاهَينِْ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لىِ أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لىِ بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فىِ نَفْسىِ وَ لَا أَعْلَمُ مَا فىِ نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُيُوب» عيسي تو رفتي به مردم بگويي من و مادرم را بگيريد به عنوان دو اله.
عيسي بن مريم ميگويد:«سُبْحَانَكَ »، منزهي تو اي پروردگار من.
« يَكُونُ لىِ أَنْ أَقُولَ …» من از اين حرفها نميزنم. از اين حرفهايي که حق نيست.
« ٍإِن كُنتُ قُلْتُهُ »، اگر من از اين حرفها زده باشم،
« فَقَدْ عَلِمْتَهُ »، تو که خودت ميداني،
« تَعْلَمُ مَا فىِ نَفْسىِ »، ميداني در وجود من چه ميگذرد.
« وَ لَا أَعْلَمُ مَا فىِ نَفْسِكَ» ولي من که نميدانم در تو چه ميگذرد.
«مَا قُلْتُ لهَُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنىِ بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبىِّ وَ رَبَّكُمْ وَ كُنتُ عَلَيهِْمْ شهَِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنىِ كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيهِْمْ وَ أَنتَ عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ شهَِيد» توجه فرموديد چطور خدا قشنگ دارد تبيين ميکند؟ «إِنَّكَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُيُوب ».
« مَا قُلْتُ لهَُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنىِ». خدايا منِ عيسي بن مريم، هيچي نگفتم براي مردم، الاّ آنچه که تو به من امر کردي، رفتم گفتم.
« أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبىِّ وَ رَبَّكُمْ». هم رب من است الله و هم رب شما.« وَ كُنتُ عَلَيهِْمْ شهَِيدًا…» تا آخر.
پس وجود مبارک حق تعالي نهي غلو کرده و غلو يعني تجاوز از حد.
حالا همين خدايي که نهي از غلو کرده و همين خدايي که تصريح ميکند عيسي بن مريم رسول الله است. در دو جاي قرآن يک سري از افعال را به عيسي نسبت ميدهد. يک جا از زبان عيسي بن مريم نسبت ميدهد، يک جا از زبان خود خدا. با هم هر دو جا را بررسي ميکنيم:
اولي در سورهي مبارکه آل عمران آيه ۴۹٫ خيلي جالب است. ببينيد خدا چه نسبتي داده؛ ميفرمايد بعد از اين که توضيح ميدهد که عيسي بن مريم روح ماست و کلمه ماست و ما القا کرديم اين کلمه را در مريم.
ميفرمايد: « وَ رَسُولاً إِلىَ بَنىِ… مِّن رَّبِّكُمْ ». منِ عيسي بن مريم از طرف خدا آمدهام « بَِايَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ» يعني اگر ديديد از عيسي بن مريم کارهاي خارقالعادهاي يک وقت سر زده، اينها آيه و نشانهاي است از هماني که مربي عيسي بن مريم است.
صريحاً عيسي بن مريم ميگويد: « أَنىِّ أَخْلُقُ لَكُم ». من خلق ميکنم براي شما « مِّنَ الطِّينِ». از گل «كَهَيَْةِ الطَّيرِْ »، يک پرنده را درست ميکنم شبيه به هيئت پرنده، « ِْ فَأَنفُخُ فِيهِ »، در آن ميدمم، « فَيَكُونُ طَيرَْا».
اما يک نکته دارد. « بِإِذْنِ اللَّهِ». اين چيزي که من درست کردم و در آن مي دمم، ميشود پرنده اما به أذن الله. خود به خود پرنده نميشود. مستقلاً پرنده نميشود. اگر شما اينجا گفتيد عيسي بن مريم مستقلاً پرنده درست ميکند، غلو است. « أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ…» من بيماريهايي را برطرف ميکنم مثل برص. « وَ أُحْىِ الْمَوْتى»، مرده را هم زنده ميکنم « بإذْنِ اللَّهِ » به اذن خدا. خودم نه. به أذن خدا زنده ميکنم.
وقتي حضرت رضا ميخواست موکب همايوني ايشان وارد شهر نيشابور بشود، قبل از شهر نيشابور ظاهراً يک روستايي بود و يک زن بد فکر شروري هم آن جا بود. او آشنا نبود با وجود مبارک حضرت رضا(علیه السلام) و با ولايت امام هشتم. به پسر جوانش گفت: در تابوت بخواب وقتي حضرت رضا آمدند، ميگويم بيايند بالاي سر تو نماز ميّت بخوانند. وقتي آمدند بالاي سر تو بلند شو، تا مثلاً امام را بترساني. اطرافيان هم باشند بخندند. ايشان را مثلاً تمسخر بکنند؛ نستجير بالله، العياذ بالله.
وقتي صداي گريه و شيون و زاري راه انداخت حضرت از مرکبشان پياده شدند، آمدند کنار جنازه و درخواست کردند نماز ميت بخوانند. حضرت تا ايستادند کنار جنازه با انگشت مبارکشان اشاره کردند و فرمودند: «مُت باذن الله». بمير به اذن خدا. ببينيد جملهاي که حضرت فرمودند: «مت باذن الله». به اذن خدا، بدون اذن خدا مستقلاً نه خير، هيچ قدرتي براي احدي از انبياء و اولياء و اوصيا وجود ندارد. البته اين قضيه موجب شد حجت الهي ظاهر بشود و اهل آن روستا همه ولايت اهل بيت(عليهم السلام) و ولايت امام هشتم را قبول بکنند.
« وَ أُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكلُُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فىِ بُيُوتِكُمْ ». من خبر ميدهم به شما که در خانههايتان چه ميخوريد، دوم به شما خبر ميدهم در بيوتتان چه چيزهايي ذخيره کردهايد. اما آخر آيه ميگويد؛ « إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاََيَةً لَّكُمْ ». اينها نشانههاي خداست. کارهاي عيسي بن مريم نيست. اينجا قرآن از زبان عيسي بن مريم مطرح ميکند، اما با اين قيد. «بأذن الله». ولي دوم جاي قرآن را هم با هم مي بينيم که خيلي جالب است.
سورهي مبارکه مائده آيه ۱۱۰٫ فرق اين آيه با آيه قبل در اين است. آن آيه از زبان عيسي بود. اين آيه از زبان خداست.
« إِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتىِ عَلَيْكَ وَ عَلىَ وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكلَِّمُ النَّاسَ فىِ الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَ الحِْكْمَةَ وَ التَّوْرَئةَ وَ الْانجِيلَ» حالا دقت کنيد. «وَ إِذْ تخَْلُقُ»، خداوند ميفرمايد تو خلق ميکني، خود خدا ميگويد تو خلق ميکني « مِنَ الطِّينِ». از گل «وَ إِذْ تخُْرِجُ الْمَوْتىَ بِإِذْنى». توي عيسي خلق ميکني اما به اذن خدا. در روايات اهل بيت هم آمده که هر وقت عيسي به اين پرنده نگاه ميکرد پرواز ميکرد، هر وقت رويش را بر ميگرداند پرنده ميافتاد.
و از همين جا معلوم ميشود اگر آني کند نازي، اگر يک آن ناز کند فروريزد انجمها، قالبها، همه چيز از بين خواهد رفت. «فَتَنفُخُ». توي عيسي دميدي در آن پرنده « فَتَكُونُ طَيرَْا بِإِذْنىِ» تبديل شد به پرنده به اذن من. اينجا يک دقتي داشته باشيد. آيه را يک مرتبه ديگر دقت کنيد.
عزيزان يک نکته فوقالعاده دقيق است؛
قرآن اينجا دو بار کلمهي « بِإِذْنىِ» را آورده. اول ميگويد توي عيسي « تخَْلُ » ، خلق ميکني« كَهَيَْةِ الطَّيرِْ بِإِذْنى» يعني اين که يک گلي را برداشتي به صورت پرنده در آوردي، اول اين کار را با اجازه من کردي. بعد دميدي در آن، بعد پرنده شد، باز پرنده شد به اذن من. نکتهي دقيق آن اينجاست. آن وقت هم که تو برداشتي آن گل را درست کردي، اول از حق تعالي اذن گرفته. مستقلاً عيسي بن مريم اين کار را انجام نداده است. دنبالش هم دارد: « وَ تُبرِْئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنىِ وَ إِذْ تخُْرِجُ الْمَوْتىَ بِإِذْنىِ» مردهها را هم تو زنده کردي به اذن منِ خداي مهربان.
پس بحمد الله حدّ مسئله ي غلو روشن شده که غلو يعني ما مخلوقات خدا را که اشرف آنها انبياي الهي و اوصياي آنها هستند ببريمشان در مرتبه خدايي.
حالا براي اين که اينجا اين مطلب به فضل الهي روشن شود، امشب ميخواهيم با هم مروري بکنيم در کلمات حضرت رضا(علیه السلام). مخصوصاً ايام ولادتشان هم هست بيشتر از حضرت رضا(علیه السلام) اين مسئله تبيين بشود، خوب دقت کنيد.
ادامه دارد….
——————————–
پی نوشت:
(۱) بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۷۲٫