آيت الله سيد جعفر موسوي اصفهاني (قسمت دوم)
حجت الاسلام سید جعفر موسوی اصفهانی ما بنا داشتيم در اين قسمت وارد موضوعات فلسفي و عرفاني و نقد آنها شويم، ولي از آن جا که هنوز به عنوان مقدمه براي روشنگيري اذهان مخاطبين نسبت به اين موضوع، مطالب لازم ديگري باقي مانده به واسطهي ضرورت، آنها را مقدم داشته و به توفيق الهي پس از بيان آنها، وارد اصل بحث ميشويم.
از خوانندگان محترم تقاضا داريم با دقت و انصاف، اين مطالب را پيگيري و نويسنده را از نظرات و انتقادات خود بهرهمند نمايند.
در همين جا مناسب است عرض کنيم: ما خاضعانه و دوستانه و خيرخواهانه به مروجين فلسفه و عرفان عرض ميکنيم: بياييد عقل، وجدان، انصاف، خداي تعالي و اهلبيت(علیهم السلام) را در نظر بگيريد و بدون دقت و تأمل، مقلّد کساني که به واسطهي غفلت يا هر جهت ديگري، مباني عقايد و معارف خود را اوهام و خيالات، اما به نام فلسفه و عرفان قرار داده و عقل سليم و وجدان و قرآن و کلمات معصومين(علیهم السلام) را رها کرده ـ هر چند مشهور به نبوغ و بزرگي هستند ـ نباشيد.
بيش از اين خود و ديگران را ـ تا فرصت هست ـ به هلاکت عقيدتي دچار نکرده و در برابر حق که همان حکم صريح عقل و شرع است ايستادگي نکنيد و بدانيد اگر به اين نصايح دلسوزانه و منصفانه گوش نکرده و به انحراف خود و ديگران ادامه دهيد مسلماً روز سختي را در قيامت پيش رو داريد.
از مرعوبيت و تقليد و خودباختگي در برابر اوهام پوسيدهي يوناني و ساير خيالات بشري، که مخالف صريح معارف وحياني و عقلاني است، دست برداريد و توجيه و تأويل نامعقول سخنان باطل فلاسفه و عرفا را رها کرده و حريّت و شجاعت علمي داشته باشيد.
از خداي متعال بخواهيد و ميخواهيم تا در معارف و عقايد و همهي امور، راه روشن و آسان و موافق عقل و وجدان و وحي را همهي ما پيروي نماييم، که هدايت و حقيقت جز اين نيست.
مروجين فلسفه و عرفان بدانند؛ خداي تعالي شاهد است، ما غرض شخصي و تعصبي نسبت به فکر و صاحب فکر خاصي و گروه و جناحي نداشته و هدفمان جز بيان حقيقت مستفاد از عقل و وجدان صريح و وحي نيست و هرگز خود را از خطا و لغزش مبرّا ندانسته و به همين جهت بارها با صداقت، تقاضاي ارشاد و راهنمايي از اهل فضل منصف نمودهايم. مطمئناً اگر ما خلاف آن چه گفتهايم را بيابيم، به فضل الهي با شجاعت و صراحت به اشتباه خود اعتراف مينماييم.
ما خود را ـ به عنايت الهي ـ تابع حکم عقل و نقل نوراني ميدانيم که ميگويد: «أنظر الي ما قال و لا تنظر الي من قال» (۱) و خذوا الحق من اهل الباطل و لا تأخذُوا الباطلَ مِن اَهل الحقّ کونوا نقّاد الکلام» (۲) و انتظار و توقع به حق ما از اهل فلسفه و عرفان، اين است که آنان نيز چنين باشند.
همان طور که قبلاً گفتيم؛ مباحث علمي و نظري از جمله فلسفه و عرفان، تنها بايد با منطق و عقل و دليل قاطع معتبر بررسي شود و خلط آنها با تعصب و تقليد کورکورانه از ديگران ـ هر چند از نوابغ و معاريف و داراي سجايا و فضايل اخلاقي وروحي باشند ـ و نيز آلوده کردن آن با مسائل سياسي و جناحي و باندي و… بسيار اشتباه و نادرست است.
از اين جا روشن شد، عدهاي که در زمان به نام دفاع و ترويج فلسفه و عرفان با مخالفين خود به جاي استدلال و منطق ـ که خود همواره شعار آن را سر ميدهند ـ ناجوانمردانه در بسياري اوقات، با انگ زدنهاي مختلف مانند؛ ضد انقلاب و عقل و منطق و طرفدار فلان انجمن و گروه و… برخورد مينمايند و وقتي شخصي عالمانه و با منطق و اخلاق و از روي احساس مسؤليت و تکليف ديني مثلاً از مشهد مقدس به قم رفته و در آن جا جلسهي هفتگي آزاد، به عنوان بيان مکتب و معارف وحياني برگزار کرده و سخناني را با احترام و ادب و منطق در جوّي آزاد و صميمي، همراه با پرسش و پاسخ ايراد مينمايد، با کمال تأسف عدهاي از طرفداران فلسفه و عرفان، از همين يک جلسه در وحشت افتاده و در روزنامه سراسري از اين جلسهي منطقي با هوچيگري، به عنوان مزاحم حوزهي علميه ياد کرده و بحث علمي را با امور بي ربط سياسي و غيره خلط مينمايند؛ در حالي که مروجين فلسفه و عرفان با آزادي و امکانات فراوان عمومي و خصوصي در حال فعاليتاند.
از اين برخوردها به خوبي روشن ميشود مقصود اين گروه دريافت حقيقت نيست وگرنه چنين برخوردهاي غيرمنطقي را انجام نميدادند.
نمونهي بارز ديگر از اين ناجوانمرديها، سخني است که ناشر «بوستان کتاب» در مقدمهي کتاب «از مدرسهي معارف» صفحه ۱۵ ميگويد: «قلمرو انحصاري عقل در اصول کلي اعتقادي و راه شناخت مباحث اعتقادي تا يک قرن پيش، مورد اتفاق بود، تا اين که با هجرت آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني از نجف به مشهد، ديدگاه تازه و مسير جديدي آغاز شد … و انديشههاي کلامي فلسفي و عرفاني که ميراث بزرگ عالمان اسلامي بود، مورد تهديد قرار گرفت!»
جداً اين سخنان سر تا پا دروغ از ناشر يک مؤسسه ي ديني که قاعدتاً از بيت المال اداره ميشود، بهت آور است. البته او از اين قبيل سخنان بيمنطق متعدد دارد. نويسنده با کمال ناجوانمردي در اين عبارات و امثال آن ميخواهد چنين وانمود کند که همهي علما و فقهاي شيعه طرفدار افکار فلسفي و عرفاني بودهاند تا اين که مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني از نجف به مشهد آمد و مکتب تفکيک را پايه گذاري نمود و خرق اجماع کرد و ادعا کرد فلسفه و عرفان با وحي سازگار نيست و اصلاً عقل راه شناخت نيست!!
ما هرگز درصدد دفاع از شخص مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني يا آن چه به عنوان مکتب تفکيک مطرح شده نيستيم ـ اگرچه بسياري از سخناني که با منطق و دليل گفته و ميگوييم با آنها موافق باشد ـ بلکه درصدد يافتن حقيقت با دليل ميباشيم. مرحوم ميرزا مهدي و شاگردان بزرگوار آن مرحوم گر چه از مخالفين فلسفه و عرفان و اخيراً معروف به پيروان «مکتب تفکيک» شدهاند ولي اينجانب چنان که قبلاً هم عرض شد هرگز نفياً و اثباتاً کاري با افراد و گروههاي خاص مخالف فلسفه و عرفان ندارم و در بعض امور ممکن است مخالف افکار آنها هم باشم، بلکه ما درصدد بيان حقيقت معارف با دليل عقل و وحي قاطع هستيم. شگفتي عجيب، اتهامي است که با پُر رويي تمام ناشر مذکور به فقها و علماء شيعه ميزند!
کيست که اين امر واضح و آشکار را نداند؟! تا حدود ۴۰ سال قبل ـ بلکه در نزد بسياري از فقها و مراجع موجود ـ غالب مطالب فلسفي و عرفاني، مطرود و انحراف مسلم و مخالف قطعي با معارف وحياني و عقلاني بوده و هست و عمدهي فقها و مراجع شيعه در طول غيبت صغري، کتب فلسفه و عرفان را از کتب ضاله و مطالب آنها را کفر و الحاد معرفي ميکردند و اگر کسي به آنها توجه ميکرد، کاملاً نزد علماء و مجتهدين منفور و مطرود بود. اين يک حقيقت واضح و مسلم تاريخي است که شخص سابق الذکر با پُر رويي تمام، منکر آن شده و ضدّ آن را بيان ميکند.
نکته ديگر، اتهام ضدّيت با عقل به مخالفين فلسفه و عرفان است، در حالي که بارها عرض کرديم و به اميد خداي متعال در آينده به طور مستند با نمونههاي فراوان به خوبي روشن ميکنيم: غالب مطالب فلسفي و عرفاني قبل از ضدّيت با وحي و شرع، ضد عقل و وجدان هر انسان فاضل منصفي است. مطالبي است موهوم و خيالي و مجرد ادعا و بافتني و به اين جهت در يک موضوع، تضاد و تناقض فراوان در سخنان آنها با يکديگر و حتي کلمات يک شخص مشاهده ميشود.
آري! وقتي کسي توان استدلال و منطق را ندارد از روي استيصال، مسلّمات تاريخي و عقلاني و وجداني و وحياني را منکر ميشود.
ناجوانمردي و استيصال ديگر همين نويسنده آن است که با هوچيگري و خلط مباحث سياسي و اجتماعي با مباحث علمي و نظري در همين کتاب «از مدرسهي معارف» از مرحوم شيخ محمود حلبي به عنوان بنيانگذار «انجمن حجتّيه» و مخالف انقلاب و مرحوم امام ياد کرده و او را شاگرد مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني و مخالف فلسفه و عرفان معرفي ميکند! آيا اين نحوه سخن گفتن در مباحث علمي جوانمردي است؟! چه ارتباطي ميان مباحث سياسي و اجتماعي و امثال آنها با مباحث علمي و نظري است؟! علاوه بر آن مگر در ميان گروههاي مختلف سياسي و اجتماعي از مخالفين و موافقين فلسفه و عرفان به وفور يافت نميشود؟ مگر مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهراني آن مرد خدا، مخالف صريح فلسفه و عرفان و موافق انقلاب و مرحوم امام نبود؟ چرا از او نام نميبريد؟ و…
بگذاريم و بگذريم. از اين مخالطهها و هوچيگريها در کتابها و مجلات و… فراوان است. ما خواستيم تنها نمونهي کوچکي را ذکر کرده باشيم تا معلوم شود وقتي ميگوييم مباحث علمي و نظري را نبايد با غيرمنطق و عقل و دليل خلط نمود، چرا ميگوييم؟!
در ضمن معلوم شد، رعايت شرط انصاف و حاکميت وجدان و عقل سليم و دليل قاطع در مباحث علمي، براي هر کسي مقدور نيست.
کسي که مرعوب و شيفتهي فکر يا صاحبان فکر خاصي شد، بسيار مشکل است خود را از اين قيود تعصبي برهاند، تا بتواند حقيقت را در بيابد و چه بسا حتي حقيقت را بيابد ولي به واسطهي تعصب، شجاعت و شهامت اقرار و تسليم در برابر آن را نداشته باشد. از خداي تعالي براي خود و همه هدايت به صراط مستقيم را خواهانيم.
گلهاي محترمانه از بزرگان حوزه و دانشگاه
در اين جا ما با کمال احترام و ادب خطاب به علماء و مجتهدين و دانشمندان بزرگوار در حوزه و دانشگاه که به خوبي، بطلان بسياري از مطالب فلسفي و عرفاني را دانسته و پذيرفتهاند ولي به هر جهت فعاليت جدّي در تبيين اين حقايق و عقايد حقه ـ که به قول خودشان فقه اکبر است و با عقيده و فکر انسان سرو کار دارد و قابل مقايسه با فقه اصغر و اصول فقه و… نيست ـ نميکنند و تنها گاهي به مناسبتي به کلياتي در اين موضوع اکتفاء ميکنند، مثل اين که ميفرمايند: «اگر ميشناختيم امام ششم(علیه السلام) کيست[؟] دنبال اين و آن نميرفتيم، قي کردههاي فلاسفه يونان را نشخوار نميکرديم، زبالههاي عرفان را هضم نميکرديم، خواه ناخواه وامانديم و بيچاره شديم و از اين اقيانوس معرفت محروم شديم.»
عرض ميکنيم: چرا بايد با اين وضع ساکت نشست و قطراتي از اين اقيانوس معرفت را در دروس رسمي حوزه و دانشگاه مطرح نکرد؟! در حالي که مروّجين اين قي کردهها و زبالهها به شدت مشغول فعاليتاند و عقايد شيعه و جوانان در حوزه و دانشگاه و… در خطر جدي است و اگر وضع همين گونه پيش رود، در آينده نه چندان دور، اين انحرافات جنبهي حقانيت به خود گرفته و در قلوب مستقر و به عنوان معارف ديني تلقي به قبول ميشود.
چه محذور و مانعي باعث شده اين عزيزان سکوت کنند و بهانه و مستمسک به دست منحرفين بدهند؟!
خداي بزرگ و مهربان همهي ما را به وظايفمان آشنا و عامل فرمايد.
ادامه دارد ….
——————————————
پی نوشت ها:
(۱) غرر الحکم: ۴۳۸٫
(۲) بحارالانوار، ج ۲، ص ۹۶٫