نظر ها و اعترافات فلاسفه در نقد فلسفه
پروفسور عبدالجواد فلاطوری
خطر این است که اگر ما عقاید دینی را بر پايهها [ی فلسفه] بنا کنیم، وقتی که این پایهها فرو ریخت عقاید ما نیز سست میشود.
برای مؤمن شدن هیچ چیزی هم چون آنچه خود قرآن توجّه میدهد، مفید نیست و آن این است که با اعجاب در صنع الهی بنگرید.
این توصیه قرآن کریم بیشتر کشش ایجاد میکند به سوی خدا.
الآن شما با کلام اسلامی اگر بخواهيد اسلام را عرضه کنید به اسلام ضرر رساندهاید، نه نفع، به خصوص برای کسانی که به این پایهها عقیده ندارند.
سالهاست که کسی عقاید ارسطو را به عنوان حقیقت تلقی نمیکند، آن وقت شما میخواهید حقیقتش را هم به عالم عرضه کنید. عقیده کلی من این است که خلط دین و فلسفه، نه به نفع فلسفه و نه به نفع دین بوده است. دین را از دین بودنش انداخته و فلسفه را از تحرک و پویایی اش.
(نورالصادق ۸ ، صفحه ۱۰۰)
امام خمینی(ره):
کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند، بطوریکه منحرف نشوند، کمند. [معلوم میشود فلسفه منحرف کننده است و کسی که میخواهد فلسفه بخواند باید عقاید محکم و استوار دینی داشته باشد تا فلسفه او را به انحراف نکشاند.]
(زندگانی آیت الله بروجردی، تألیف علی دوانی، صفحه ۳۸۸)
علامه مجلسی (اعلی الله مقامه الشریف):
این جنایت بر دین اسلام و شهرت و نشر دادن کتابهای فلاسفه در بین مسلمین از بدعتهای خلفای جور بوده [یعنی بنی العباس] که با ائمه معصومین(علیهم السلام) دشمن بودهاند. آنها به این منظور مطالب فلسفه و کتب آنها را بین مسلمین رواج دادند که مردم را از ائمه معصومین(علیهم السلام) و از شریعت روشن اسلام منصرف و روگردان سازند. [یعنی مردم را مشغول مطالب پیچ در پیچ فلاسفه نمایند تا به علوم آل محمد(علیه السلام) روی نیاورند و سرگرم افکار پریشان فلاسفه گردند.]
و بر همین مطلب دلالت دارد آنچه صفدیّ در شرح لامیه العجم ذکر کرده که چون مأمون عباسی با بعضی از پادشاهان نصاری صلح کرد (احتمالاً پادشاه قبرس بوده) از آنها طلب کرد که مخزن و کتابخانه کتب یونان را در اختیار او بگذارند ـ و آن کتابها در خانهای جمع بوده و هیچ کس از آن خبری نداشت ـ پس پادشاه دوستان خصوصی خود را که صاحب رأی نیکو میدانست جمع کرد و با ایشان مشورت نمود، تمامی آنها رأی دادند که آن کتب را در اختیار مأمون نگذارد و نزد او نفرستد مگر یک نفر از آنها که گفت این کتب را نزد ایشان بفرست [چون این کار به ضرر و شکست آنها تمام میشود] زیرا این علوم (یعنی فلسفه) داخل هیچ دولت شرعیه نشده مگر آن که آنها را به فساد کشانیده و اختلاف در بین علماء آنها ایجاد کرده است.(۱)
علامه طباطبایی:
حکومتهای معاصر با ائمه هدی(علیهم السلام) نظر به این که از آن حضرات دور بودند از هر جریان و از هر راه ممکن، برای کویبدن آن حضرات(علیهم السلام) و باز داشتن مردم از مراجعه به ایشان و بهرهمندی از علومشان استفاده میکردند، میتوان گفت که ترجمه الهیّات به منظور بستن در خانهی اهل بیت(علیهم السلام) بوده است.
در این برهه از زمان، علوم اوائل، یعنی منطق و ریاضیّات و طبیعیّات و الهیّات و طب و حکمت عملی به زبان عربی ترجمه شد، مقداری در زمان بنی امیه ترجمه گشت و سپس در زمان بنی عباس تکمیل شده و صدها کتاب از یونانی و رومی و هندی و ایرانی و سریانی به زبان عربی درآمد…(۲)
آیت الله مصباح یزدی :
دستگاههای ستمگر بنی امیه و بنیعباس که بناحق مسند حکومت اسلامی را اشغال کرده بودند و به شدت احساس نیاز به پایگاهی مردمی در میان مسلمانان میکردند و در حالی که اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) یعنی همان اولیای بحق مردم، معدن علم و خزانهدار وحی الهی بودند، دستگاههای حاکم برای جلب افراد وسیلهای جز تهدید و تطمیع در اختیار نداشتند.
از این رو کوشیدند تا با تشویق دانشمندان و جمعآوری صاحب نظران به دستگاه خویش رونقی بخشند و با استفاده از علوم یونانیان و رومیان و ایرانیان در برابر پیشوایان اهل بیت دکانی بگشایند.
بدین ترتیب افکار مختلف فلسفی و انواع دانشها و فنون با انگیزههای گوناگون و بوسیلهی دوست و دشمن وارد محیط اسلامی گردید.(۳)
علامه خوئی:
در شرح نهج البلاغه ۲۲۵/۶ میگوید:
از احمد غزالی و ابن عربی و عبدالرزاق کاشانی و عبدالله شبستری نقل کرده که اینها معتقدند که: شیطان سلطان العارفین است و اخلاص و توحیدی که داشت باعث شد که برای غیر خدا سجده نکند.
مولوی در مناقب شیطان که سجده به آدم را ترک کرد میگوید:
ترک سجده از حسد گیرم که بود آن حسـد از عشق خیزد نه از جهود
هر حسد از دوستی خیـزد چنین که شود با دوست غیری هم نشین
در بلا هم می چشــــم لذات او مــــــــــــات اویـم مات اویـم مات او
صفی علیشاه
در زبدةالاسرار، سنی و جبری بودن مولوی را تأیید میکند و میگوید:
مولوی سنی جبری بوده است حرفهایش جمله جبر آلوده است
نظری بر حکم کتب ضلال در متون فقهی
ص/۱۶ تألیف علی صافی اصفهانی
آیت الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی قدس سره:
فکر خام فلاسفه و اشتباه صد در صد آنها:
نیروهای ادراکی انسان در این حد نیست که بتواند گلیم خودش را از آب دربیاورد. این فکر خامی است که بعضی از فلاسفه کردهاند و به خیال خودشان گفتهاند که مثلاً با ورود به علم و حکمت خودمان میتوانیم خودمان را اصلاح کنیم، میتوانیم با همان علم و حکمت و درک و فهمی که داریم به مقام شامخ انسانیت برسیم. معلوم شده که اینها صدر در صد در اشتباهند.
(مجله ی نورالصادق، شماره ۱۱)
———————————–
پی نوشت ها:
۱-بحار، ج ۵۷، ص ۱۹۷، آخر باب معادن و جمادات
۲- تفسیر المیزان جلد ۲۷۹/۵
۳-آموزش فلسفه، محمد تقی مصباح یزدی۳۳/۱