با خوانندگان نور الصادق (علیه السلام)
نامه سيد محمد باقر صبوري تربتي به نشریه نورالصادق علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحيم
قال مولينا علي(علیه السلام) :«يا كميل لا تأخذ الا عنا تكن منا»(1)
خدمت برادران عزيز مجله ي گران قدر «نور الصادق»(علیه السلام)
سلام عليكم
تقدير و تشكر از عزيزاني كه مجله ي شريف و نوراني اي را در دفاع از حريم مكتب امام صادق علیه السلام تأسيس و بدينوسيله مشمول دعاي حضرت شده اند، آنجا كه فرمود: ((رَحِمَ الله عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا))(۲): خدا رحمت كند كسي را كه مكتب ما را احياء كند.
از ذات اقدس احديّت، خواستار توفيقات روزافزون براي همه شما عزيزان در ذيل عنايت حضرت حجت ارواحنا فداه مي باشيم.
بدون شك در دفاع از مكتب وحي و آئين رحماني خاندان عصمت و طهارت، لا جرم انسان متعرض مكاتب فلسفي و غيره و بي اساس بودن آنها مي شود، ولي اين كه رد و ايراد بر اينگونه مكتب ها به اين جريان تبديل شود كه شد، و عمر عده اي در اين راه صرف شود، چه نتيجه اي داشته و دارد؟
البته بي نتيجه نيست، ولي حاميان مكتب نوراني خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) بايد با رساندن پيام هاي مختلف آن حضرات صلوات الله عليهم اجمعين به انسان هاي وامانده در ظلمت، خدمت بيشتري به جوامع بشري بنمايند كه اين كار وظيفه ي اصلي آنهاست.
شما عزيزان و همه ي ما بايد اولاً و بالذات آيات قرآن كريم با تشريحات و تبيينات اهل بيت(علیهم السلام) و فرمايشات و تعاليم آنان را به انسانها برسانيم و در جامعه و جهان منتشر كنيم. چرا كه انسانها معادن اند همانند معادن طلا و نقره و محتاج به نورند، آنهم نوري كه نجات بخش دنيوي و اخروي آنها باشد.
عده اي سال هاي متمادي وقت بهترين مغزهاي متفکر و استعداد هاي خود و بندگان خدا را با حرفها و آراء و اختراعات غير مطمئن خود، با فلسفه و عرفان كذائي و كلمات هم نوعان خود مشغول داشته و مي دارند كه بالعيان نتيجه اي جز تاريکي و ظلمت نداشته است.
آيا نبايد علماي رباني حامل مكتب نور، بر اساس كلمات نوراني خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) به تربيت اين مغزها بپردازند كه همين خاندان قرآن ناطق اند و مصداق و كل شيء احصيناه في امام مبين.(۳)
آيا علماء شيعه چه جوابي به صادق آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين خواهند داد كه كتابهاي بشري در طول صدها سال ده ها حاشيه خورده، ولي کلمات نوراني خلفاء الهي وحجج خداوند تعالي، مهجور و مهجورتر شده است.
روزي يكي از فضلا كه در درس حضرت آيت الله وحيد خراساني بوديم اشكالي كرد كه چرا بر مكاسب دهها حاشيه…، هنوزكلامش تمام نشده بود حضرت استاد فرمودند: « اشكال وارد است ما هم پشيمانيم كه چرا دير تفسـير را شروع كرديم،(۴ )حالا هم اگر اجازه دهند دوست دارم كه يك درس (فقه يا اصول) را تعطيل كنم و به جاي آن هر روز تفسير قرآن كريم را بگويم».
معظم له اين سخن را در حضور صدها شاگرد خود و در جمع عمومي و براي همه ي حضار خود همگاني و علناً اظهار فرمودند.
بنده ي حقير كه از دوستان و شاگردان ايشان هستم، عرض مي كنم: اي عزيزان، برادران و خواهران، ايمان داران به اهل بيت(علیهم السلام) و مقامات و عصمت آنها، حوزويان و دانشگاهيان، مسئولين، علماء، طلاب، نويسندگان، ارباب راديو و تلوزيون و روزنامه و سايت و آموزش و پرورش و… آيا وقت آن نرسيده است كه همانطور كه… براي فراگيري كلمات ائمه هدي(علیهم السلام) و احياء امر آنها و اكتفاء بر هدايت و تعليم قرآن و عترت، بپا خيزيم و هر گروهي يا فردي به تدريس و شرح و بسط قسمتي از كتاب شريف اصول كافي و ابواب مختلف آن بپردازد و تدريس و كتاب درسي بودن آنرا رسميّت ببخشيم.
آيا بعد از ده پانزده سال در حوزه بودن هنوز هم نبايد يك دوره اصول كافي، كه مهم ترين و معتبرترين كتاب حديثي است ديده باشيم آيا مكلّف به مطالعه ي درس هاي ناب و حياتبخش و بي نظير آموزگاران آسماني و مربيان ربّاني معصوم (كه دانايي و دلسوزي هيچ كس با دانايي و دلسوزي آنها قابل مقايسه نيست) نيستيم.
آيا مكلّف به مطالعه ي رسائل حضرت صادق(علیه السلام) به اصحابشان نيستيم: رساله اي كه اصحاب آنرا در مصلاي خود مي گذاشتند و بعد از هر نماز مطالعه مي كردند.
آيا صحيح است كه اكثريت قريب به اتفاق طلاب درس هاي خارج فقه و اصول از وجود اين رساله ي شريفه و امثال آن بي اطلاع باشند؟
و بدتر و عجيب تر و اسفبارتر از آن اينكه اصلاً يك دوره خود قرآن كريم را خوب مطالعه نكرده باشيم (مطالعه ي يك دوره تفسير روائي، پيشكشمان)؟؟!
اين وظيفه ي مركز مديريت حوزه هاي علميه قم و اصفهان و مشهد است كه مطالعه ي يك دوره متن قرآن با صحيح ترين و بهترين ترجمه هاي موجود را و همچنين يك دوره تفسير روائي مختصر مانند تفسير صافي مرحوم فيض را جزء درسهاي اصلي و رسمي و قانوني همه ي طلاب سراسر کشور آنهم در همان سالهاي اوليه ي طلبگي كه هنوز ذهن طلاب به بافته ها و اختراعات ذهني بي ارزش غير معصومين آلوده نشده است، قرار بدهد.
از آقايان رؤساي حوزه هاي علميه مي پرسم آيا اين مطابق وجدان و شرف است، آيا مطابق مسلماني و غيرت است. كه كتب فلسفه و عرفان، كتابهاي درسي حوزه باشد و مطالعه و درس برخي از آنها بر طلاب لازم باشد و از برخي از آنها لزوماً امتحان هم گرفته شود ولي مطالعه ي قرآن و درس تفسير روائي و يك درس متون احاديث، در حوزه رسماً و قانوناً وجود نداشته باشد همانطور كه درس اخلاق روائي وجود ندارد، اين حقير بيش از ۲۰ سال است كه در حوزه هستم، در زمينه ي معارف فقط دعوا ديده ام آن هم بي نتيجه.
مراجع تقليد و متوليان حوزه بايد طرحي نو دراندازند و از متون موجود و كتاب هاي ارزشمندي كه داريم انتخاب كنند و اگر لازم باشد متنها و كتابهايي را تأليف و تدوين كنند و در حوزه ها درس هاي:
۱- معارف مستقل و خالص قرآن و اهل بيت(علیهم السلام).
۲- تفسير اهل بيت(علیهم السلام) از قرآن كريم.
۳- اخلاق قرآني و روائي، دائر كرده و رسماً آن را توسعه و تحكيم بخشند.
شما را به خدا بيائيد كاري كنيم كه مشمول نفرين خدا و پيامبر و ائمه ي هدي عليهم صلوات الله نباشيم.
اي علمائي كه نوجوانان و جوانان به اميد فراگيري مكتب خالص اهل بيت(علیهم السلام) به خدمت شما مي آيند، اي شوراي سياستگزاري و برنامه ريزي حوزه ي علميه قم و اصفهان و مشهد كه نوجوانان و جوانان با طلبه شدنشان تحت پوشش سياستها و برنامه هاي شما قرار مي گيرند و مردم فرزندانشان را براي تربيت مطابق با ميل چهارده معصوم(علیهم السلام) و سربازي حضرت حجت و نوكري بقية الله و شاگردي امام باقر و امام صادق(علیه السلام) به نزد شما فرستاده و در اختيار شما قرار مي دهند، و اموالشان را هم به خاطر اعتماد به شما، بي دريغ به شما تقديم كرده و در اختيار شما قرار مي دهند. پس چرا به اندازه اي كه کفايه و رسائل و مکاسب خوان داريم، مطالعه كننده ي قرآن و كافي و نهج البلاغه و صحيفه ي سجّاديّه و محقق و پژوهشگر متون ژرف و عجيب و لبريز از حقايق درخشان ادعيه و زيارات نداريم؟ مقصر كه بوده است و اكنون مقصر كيست؟؟ به خود بياييم و خجالت بكشيم و دردها را بشناسيم و درمان و نيازهاي حقيقي و حياتي را بشناسيم و تأمين كنيم.
اي آقايان مراجع تقليد و اي آقايان متوليان حوزه و اي علماء دامت برکاتهم.
نه تنها محقق و مطالعه كننده ي اينها را بسيار كم داريم كه آنهم رسمي و درسي و قانوني نيست بلكه آشنا با اين ها را هم كم داريم كجا هستيد؟ چه مي كنيد؟ چه كسي بايد حوزه ها را اصلاح كند جز شما حضرات اعزّه چه چيز مانع است؟ جز…
شخصيت مبارك مرجع عاليقدر، آيت الله وحيد خراساني دام ظلّه، مكرراً با بيان هاي مختلف در درسهايشان فرمودند: (اگر كسي مي خواهد چيزي بشود روزي يك صفحه از کتاب كافي مطالعه کند) گاهِ ديگري فرمودند كه يك صفحه بحارالانوار مجلسي مطالعه كند.
و همچنين مرجع جليل القدر شيعيان، حضرت آيه الله حاج شيخ لطف الله صافي گلپايگاني دام ظلّه در بيانات و سخنان و بيانيه هاي مكتوبشان تأكيد و ترغيب به جايگاه علوم آل محمد(علیهم السلام) و احاديث و تعليم و تعلم و تدريس و تدرّس و فراگيري آنها و تلقي معارف و حقايق از اينها و درسي قرار دادن اينها فرموده اند.
همچنين مرجع عاليقدر حضرت آيت الله مكارم قدم هايي در اين زمينه برداشته اند از جمله شرح و تفسير نهج البلاغه و تأليف كتب حديثي و تدريس درس اخلاق روايي در حوزه.
واقعاً سؤال است چرا بحث هاي اعتقادي مهجورند، آنهم اعتقادات برگرفته از مكتب وحي و امام صادق(علیه السلام)!؟ ولي اين همه درس منظومه ي سبزواري و اسفار و فصوص و مصباح الانس و كوفت و زهرمارهاي اين چنيني را فراوان مي بينيم؟
لذا به شما عزيزان مجله مبارك نور الصادق(علیه السلام) مخصوصاً به حضرت حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ علي صافي اصفهاني خلف صالح مغفور مبرور خلداشيان حضرت آيت الله حاج شيخ حسن صافي اصفهاني(قدس سرّه)، پيشنهاد مي كنم که مرتب درسهايي از نصوص و اصل متون و عين عبارات اهل بيت(علیهم السلام) و همچنين بيان واضح ابهام و شرح آنها را آنهم از زبان و قلم علماء بزرگ شاگردان شش دانگ اهل بيت(علیهم السلام) مانند مرحوم مجلسي در مرأت العقول و در بيانهايي كه در بحار در ذيل برخي از احاديث دارد را در اين مجله ي شريفه براي رفع مظلوميّت و فقر علمي و ديني و اخلاقي جامعه و حوزه و دانشگاه و براي تربيت نفوس بياوريد كه فردا دير است، والسلام.
قم ـ سيد محمد باقر صبوري تربتي
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
۱- نهج البلاغه : يعني اي كميل معارف را فقط از ما بگير تا از ما باشي . همين مضمون از رسول اكرم و امام سجاد عليهما و آلهما الصلاة و السّلام هم روايت شده : بحارالانوار
۲- الکافي۱۷۵/۲
۳- يس : ۱۲
۴- معظم له چهارشنبه ها درس تفسير مي فرمايند.
*****************************
پاسخ استاد مهدی پور به اعتراض یکی از خوانندگان نورالصادق
در مورد تشيع فخر رازي
در مجله ي نورالصادق، شماره ۱۸، صفحه ۱۹۹، فرازي از استاد علي اکبر مهدي پور چاپ شده، که ايشان آن را در ضمن مقاله ي: «اسطوره ي تحقيق» در تجليل از مقام علمي استاد بي نظير پژوهش و تحقيق، آيت الله سيد عبدالعزيز طباطبائي (۱۳۴۸ ـ ۱۴۱۶ق) به عنوان يک خاطره نقل کرده اند، متن مذکور چنين است:
«يکي از محققين پر طنطنه ي حوزه که در سطح کشور دلهائي را به سوي خود جذب کرده، با يک نسخه ي خطّي مواجه مي شود که روي آن کلـمه ي ((فخــر رازي)) خوانده مي شد، او به تصور اين که اين کتاب از فخر رازي معروف است، آن را بررسي کرده و بسيار پر محتوا يافته بود. چون در اين کتاب مطالب فراواني راجع به اهل بيت عصمت و طهارت(علیهم السلام) بود، آن را دليل تشيع فخر رازي پنداشته بود و به همين دليل به تحقيق آن پرداخته، مدت مديدي از وقت با ارزش خود را در اين راه صرف کرده آن را مهياي چاپ نموده بود. يکي از فضلاي حوزه گزارش اين کار را به محقق طباطبائي داد، استاد بدون تأمل و مراجعه پرسيد: «فخر رازي» يا «مظفر رازي»؟ هنگامي که اين سخن در محضر آن محقق گرانمايه مطرح شده بود يک بار ديگر روي صفحه ي اول نسخه اش دقيق شده بود و ديده بود که روي صفحه ي اول نوشته شده: «ابوالمحامد مظفر رازي» ولي چون صدها سال از تأليف آن گذشته بود، حروف کمرنگ و ناخوانا شده بود.(۱)
پس از نشر اين مطلب، نامه اي به دفتر مجله نورالصادق رسيد که در آن آمده است:
مسؤل محترم مجله ي نورالصادق(علیه السلام)، سلام عليکم و رحمة الله.
«در شماره ي ۱۸ مجله، مطلبي از آقاي مهدي پور درج شده، که کذب محض است و همان وقت که مطلب ايشان چاپ شد، در سال ۷۶ در مجله ي آينه ي پژوهش مبرهن شد که سخن ايشان دروغ است، که به پيوست ملاحظه مي فرماييد. و السلام عليکم و رحمة الله.
مستدعي است در شماره ي آتي جبران بفرماييد تا مرتکب نشر دروغ نباشيد، که از اکبر کبائر است.»
آنگاه متن کامل تحقيقات خود را که در مجله ي آينه ي پژوهش، شماره ي ۴۳ ص ۶۹ ـ ۷۱، چاپ شده بود، از کتاب «جمع پريشان» ج۲، ص ۶۱۱ ـ ۶۱۳، زيراکس کرده به آدرس مجله فرستاده است.
ما اين نامه را به پيوست تحقيقات انجام شده به خدمت استاد محقق و مدقق حضرت حجت الاسلام والمسلمين مهدي پور ارسال نموديم و اينک متن پاسخ ايشان را در اينجا مي آوريم:
باسمه تعالي
استاد حسن زاده در کتاب هزار و يک نکته مي نويسد:
«گويند: وقتي مردي از اقصي بلاد ترک، محمود بن سبکتکين را حکايت مي کرد که بدان سوي درياها به جانب قطب، قرص آفتاب مدتي همواره پيدا باشد، چنانکه در آن اوقات شبي در ميان نيست.
محمود چنانکه عادت او در تعصب بود برآشفت و گفت: اين سخن ملحدين و قرمطيان است.
ابونصر مشکان گفت: اين مرد اظهار رأي نمي کند، مشاهدات خويش مي گويد و اين آيت برخواند:
((وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلىَ قَوْمٍ لَّمْ نجَعَل لَّهُم مِّن دُونهِا سِترْا))(۲)
محمود رو به ابي ريحان کرد و گفت: تو چه گويي؟ ابوريحان به نحو ايجاز و به حد اقناع در اين مبحث بيان کرد.(۳)»
آنچه اين جانب در مقاله ي: «اسطوره ي تحقيق» آورده ام مشاهدات شخصي خودم بود، که به عنوان يک خاطره نقل کرده ام. و آنچه موجب شده پسر سبکتکين عصباني شود و آن را «کذب محض» بخواند، عادت ديرينه ي او در دفاع از استاد خود ـ به حدس و گمان مي باشد.
در اينجا نظر منتقد محترم را به چند نکته جلب مي نمايم:
۱) همانگونه که نشر اکاذيب از اکبر کبائر مي باشد، تهمت کذب به يک مسلمان زدن نيز از اکبر کبائر مي باشد.
۲) منتقد محترم يک بار اين موضوع را در مجله ي آينه ي پژوهش به عنوان: اشتباهات فاحش و فراوان آورده(۴) يک بار ديگر در ميان سخنان پريشانش عيناً آورده است(۵) و اخيراً در نامه اي که به عنوان «نهي از منکر» به دفتر مجله نورالصادق فرستاده، مرتکب همين «منکر» شده است.
۳) دقت در متن گفتار استاد حسن زاده به خوبي مي رساند که ايشان پس از تذکر محقق طباطبائي در نسخه ي خطي نامبرده دقت کرده، سپس تحقيقاتي انجام داده و به اين نتيجه رسيده است که اين نسخه از آنِ فخر رازي نيست، بلکه منسوب به او مي باشد.(۶)
۴) استاد حسن زاده در همين کلمه مي نويسد:
«شارح بدون هيچ دغدغه و وسوسه قصيده را از امام فخرالدين رازي مي داند، چنانکه در ديباچه ي شرح گفته است: قصيده ي مشهور الامام العالم العاقل الکامل الفاضل العارف بأسرار ربّاني و کنوز رموز گنج سبحاني، امام فخرالدين رازي…»
و لکن قاضي نورالله شهيد درمجلس دوازدهم مجالس المؤمنين (چاپ سنگي رحـلي، ط ۱، ص ۵۰۸) و هـدايـت در مجـمـع الفصحاء (چـاپ سـنگي رحلي، ط ۱، ج ۱، ص ۳۷۶) آن را از ابوالـمفـاخر رازي مي دانند.(۷)
۵) استاد حسن زاده در ادامه مي نويسد:
«چنين اديبي، شعر و شاعر و ديوان شناس، قصيده ي مذکور را به امام فخر رازي نسبت داده است، چنانکه اشعار شعراي ياد شده را بدانها. احتمال تحريف نسّاخ هم سخت قوي است، که به علت اشتهار امام فخر رازي و انس و آشنايي به نام او، ابوالمفاخر فاخر رازي به امام فخر رازي تحريف شده باشد.(۸)»
۶) منتقد محترم در پايان نتيجه مي گيرد که:
« اولاً: «نسخه اي که روي آن نام فخر رازي بوده است» در کارنبوده، بلکه در شرح قصيده ي نونيّه، آن قصيده به فخر رازي منسوب شده است.(۹)
صاحب نسخه خود مي نويسد:
رساله اي خطي به نام: «رساله ي حلّ ما ينحلّ» در کتابخانه ي محقّر اين حقير، حسن حسن زاده ي آملي موجود است… اين نسخه حاوي شرح قصيده ي ياد شده ..(۱۰)
و در پايان مي نويسد: «اين بود شرح عبداللطيف شيرواني بر قصيده ي منسوب به فخر رازي….(۱۱)»
بنابراين در کتابخانه ي ايشان رساله اي بود که نام فخر رازي بر روي آن بوده، جز اينکه پس از تحقيق معلوم شده که منسوب به او بوده، نه از آنِ او.
۷) سپس مي نويسد:
«ثالثاً: «کتابي پر محتوا از فخر رازي» اشتباه است و فقط قصيده اي منسوب به وي بوده است.(۱۲)»
منتقد محترم توجه دارد که اين رساله فقط قصيده ي منسوب به وي نبوده، بلکه شرح قصيده ي منسوب به او بوده، و اين شرح از لحاظ کميّت در حدّي بود که به آن کتاب تعبير شود و لذا مي بينيم که متن آن در ۴۸ صفحه ي وزيري چاپ شده است.(۱۳)
تازه اين کتاب به شرح قصيده ي ياد شده منحصر نبوده، بلکه شرح قصايدي از: حافظ، دهلوي، ساوجي، فاريابي و ديگران نيز به پيوست آن بوده است.(۱۴) و در نتيجه حجم آن چند برابر خواهد بود.
تعبير «پرمحتوا» نيز به دور از آبادي نيست و به همين جهت استاد حسن زاده به تحقيق آن پرداخته و آن را در ضمن کتاب هزار و يک کلمه جاي داده است.
متن قصيده و شرح آن حاوي مطالبي است که به تشيّع ناظم و شارح دلالت مي کند، از جمله اين که در متن قصيده «امير غدير» آمده(۱۵) و در شرح آن تعبير«شاه ولايت».(16)
۸) سپس مي نويسد:
«رابعاً: استاد اين اثر را دليل تشيّع فخر رازي نگرفته است.(۱۷)»
اولاً: اين مطلب پس از تذکر محقق طباطبايي بود و پيش از آن نظر استاد اين بود که اين رساله دليل تشيع فخر رازي مي باشد.
ثانياً : استاد در همين مقال به تشيع فخر رازي تمايل نموده و از شيخ بهائي نقل کرده که فرموده است: از کتب و رسائل امام فخرالدين رازي دانسته مي شود که او متشيّع بوده است.(۱۸)
سپس دو شاهد بر تشيّع او آورده:
۱٫ استشهاد او به جواز جهر در بسمله، به عمل مولاي متقيّان و تعبير زيبايش که گفته: هر کس علي(علیه السلام) را امام خود قرار دهد به عروة الوثقي چنگ زده است.(۱۹)
۲٫ سخن او در مورد عصمت حضرت فاطمه(علیها السلام) که استاد در اين رابطه مي نويسد: در معصوم بودن سيد نساء عالمين فاطمه بنت رسوال الله(صلی الله علیه و آله و سلم) تسليم محض است.(۲۰)
روي اين بيان اگرچه اين رساله را دليل تشيع ذکر نکرده ولي در مقدمه ي همين رساله به تشيع او متمايل گشته است.(۲۱)
۹) سپس مي نويسد:
«خود استاد، تحقيق و اثبات کرده اند که اين قصيده از فخر رازي نيست، بلکه از ابوالمفاخر رازي است، نه مظفر رازي.
بر ما واضح است که اين تحقيق استاد، پس از تذکر محقق طباطبائي بوده است.
۱۰) منتقد محترم در پايان مي فرمايد:
«خوب بود نويسنده محترم اين مقاله، دقت مي کرد که استادي که کتابخانه اي خطي دارد و ده ها متن علمي و سنگين فلسفي و عرفاني را با استفاده از ده ها نسخه ي خطي تا کنون تصحيح کرده است، اين قدر توجه دارد که روي نسخه، «فخر» را از « مظفر» تشخيص دهد و صرف چنين احتمالي را مثبت تشيّع فخر نداند.»(22)
اين تعبير از حسن ظن منتقد محترم به استادش نشأت مي گيرد و با اين حسن ظن نمي توان مطلبي را اثبات کرد و کسي را که خود شاهد داستاني بود، او را به کذب محض متهم نمود.
۱۱) آنگاه منتقد محترم دائره ي سخن را گسترش داده يک تذکر اخلاقي به همه ي اهل قلم داده، مي نويسد:
«اميد است کساني که در زمره ي قبيله ي اهل قلم حضور مي يابند، حرمت حريم بزرگان و ارجمندان را پاس دارند و با شتابزدگي «عرض» خود نبرند و «زحمت» کساني ندهند.(۲۳)»
ما تذکر اخلاقي ايشان را ارج مي نهيم و بر ديده ي منت مي نهيم و همين تقاضا را از خدمت ايشان مي طلبيم و اضافه مي کنيم که ما در مقاله ي خود از استاد حسن زاده نامي نبرده بوديم و از ايشان به عنوان محقق پر طنطنه اي که در سطح کشور دلهايي را به سوي خود جذب کرده است، تعبير کرده بوديم.
۱۲) منتقد محترم در نامه اي که به مجله ي نورالصادق ارسال نموده، مي نويسد:
«در سال ۱۳۷۶ در مجله ي آينه ي پژوهش مبرهن شد که سخن ايشان دروغ است، که به پيوست ملاحظه مي فرماييد.»
ما متن تحقيقات ايشان را در مجله ي آينه ي پژوهش کلمه به کلمه خوانديم و برهاني در آن نيافتيم جز حسن ظن ايشان به مقام استادش، در حالي که قرآن کريم مي فرمايد:
((إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنىِ مِنَ الحْقِّ شَيْا))(۲۴)
ظن و گمان چيزي از حق بي نياز نمي کند.
ولي متأسفانه يک بيماري عمومي در پيروان عرفا هست که حسن ظن عجيب به اساتيد خود دارند و آنها هر چه بگويند چشم بسته مي پذيرند.
مرحوم آشتياني تعبير لطيفي در مورد پيروان ابن عربي نوشته است که اين واقعيت را بر ملا کرده است.
او مي نويسد:
«يک عيب اساسي در کار أتباع ابن عربي آن است که چشم بسته آنچه مرشد آنها نوشته است قبول کرده اند. از جمله آن که در «فصّ اسحاقي» شيخ بر خلاف ظواهر کتاب و سنت، بلکه نص صريح، اسحاق را ذبيح دانسته است اما اتباع او عذر آورده اند که: الشيخ معذور فيما ذهب اليه لأنه مأمور.(۲۵)
آنگاه در پاورقي فص اسحاقي مي نويسد:
«آنچه گفته شده که ابن عربي معذور است، چون به آن مأمور بود، سخن بيهوده اي بيش نيست.(۲۶)»
آنگاه به صورت شفاف مي نويسد:
«در کتاب فصوص موارد نقض و اشکال فراوان هست که توجيه و تصحيح آن امکان پذير نيست و اينکه گويند: شيخ مأمور و معذور بوده، معنايش نسبت دادن خبط و اشتباه به خدا يا پيامبر مي باشد، زيرا مؤلف در اوايل کتابش تصريح کرده که مطالب کتاب را خداوند يا رسول به قلبش القاء کرده است.» ابن عربي آن را به صراحت در فصوص ادعا کرده است.(۲۷) و استاد حسن زاده نيز آن را در سر آغاز شرح فصوص از او نقل کرده است.(۲۸)
ابن عربي، استاد، مرشد، معشوق و معبود همه ي عارفان، بين خدا و گوساله اشتباه کرده ـ گوساله را از جلوه هاي خداوند دانسته، عبادت گوساله را همان عبادت خـداونــد بر شــمرده، بــه صـراحـت مي نويسد:
«عتاب موسي برادرش هارون را از اين جهت بوده که هارون انکار عبادت عِجل مي نمود و قلب او چون موسي اتّساع نداشت، چه اين که عارف حق را در هر چيزي مي بيــند، بلکه او را عيـــن هـر چيز مي بيند.(۲۹)»
استاد حسن زاده در تثبيت مطلب فوق مي نويسد:
«غرض شيخ در اين گونه مسائل فصوص و فتوحات و ديگر زبر و رسائلش بيان اسرار ولايت و باطن است براي کسانيکه اهل سرّ هستند، هر چند به حسب نبوت تشريع مقرّ است که بايد توده ي مردم را از عبادت اصنام بازداشت، چنانکه انبياء عبادت اصنام را انکار مي فرمودند.(۳۰)»
آنگاه در ادامه مي نويسد:
«او را «اله» ناميد به طريق تنبيه براي تعليم، از آن رو که مي دانست عِجل يکي از مجالي الهيّت است!!(۳۱)»
در جاي ديگر در مورد مشرکان و بت پرستان مي نويسد:
«اما از آن جهت که معبودشان عين وجود حق است که در اين صورت ظاهر شده است، پس پرستش نمي کنند مگر خدا را «فرضي الله عنـــهم من هذا الوجه» پس عــذابــشان در حــق ايــشان عذب مي گردد!!(۳۲)»
آنگاه در مورد عارفان که در جهنم به ديدار حق نايل مي شوند مي نويسد:
«عارف «معذِّب» را در «تعذيب»اش مي بيند، پس تعذيب سبب شهود حق مي شود و اين شهود حق عالي ترين نعمتي است که در حق عارف وقوع مي يابد. اما نسبت به محجوبان غافل از لذّات حقيقيّه، باز از جهتي عذب است، چنانکه در حديث است که بعضي از اهل آتش، در آتش با آتش بازي مي کنند و ملاعبه از تلذّذ جدا نمي شود!!(۳۳)»
هدف از نقل فرازهاي بالا اشاره اي کوتاه بود به اينکه عارفان بين خدا و گوساله اشتباه مي کنند، بين عَذب و عذاب اشتباه مي کنند، اگر کسي بگويد که فلان عارف بين «فخر رازي» و «مظفر رازي» اشتباه کرده، خيلي بيراهه نرفته است، که «المعصوم من عصمه الله»
***
نورالصادق: لازم به تذکر است که مطلب مورد اعتراض مذکور که از محقق پژوهشگر معاصر حضرت استاد مهدي پور در مجله ي شماره ي ۱۸ نورالصادق آورده شده به مناسبت ادعاهاي آسمان شکن آقاي حسن زاده در مورد قدرت فوق حد تصوّر خود در کتابشناسي بوده است (البته بنابر نقل آقاي جوادي آملي)، چيزي شبيه ادعاي لا تأخذني سنة و لا نوم!!
بنا بر نقل آقاي جوادي آملي ؛ آقاي حسن زاده آنقدر کتاب شناس بودند که مي گفتند هنگامي که چشم خود را مي بندم هر کتابي را بياوريد روي آن دست مي کشم و عنوان آن را مي گويم.!!!
مجله نورالصادق چون فقط و فقط عرفان اهل بیتی را عرفان می داند ولاغیر و با عرفان های التفاطی و ادعایی و در و دکانی که در مقابل اهل بیت باز شده است مخالف است،این مطلب را به خوانندگانش ارائه داده تا بعضی از خاله پیرزن های بی سواد قدیمی و یادگاری های آنها خیال نکنند که علی آباد هم شهری است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
۱- اللجنة التحضيريّة، المحقق الطباطبائي، في ذکراه السّنويّة الاولي، ج۳، ص ۱۱۷۸، مؤسسةآل البيت، قم، ۱۴۱۷ق.
۲- کهف: ۹۰
۳- حسن زاده آملي، هزار و يک نکته۹۱/۱، نکته ي ۹۸، چاپ دوم، مرکز نشر رجا، ۱۳۶۵ ش.
۴- مجله ي آينه ي پژوهش، سال هشتم، شماره ي اول، فروردين ـ ارديبهشت ۱۳۷۶ ش، ص ۷۱ (مسلسل۴۳)
۵- رضا مختاري، جمع پريشان، دفتر دوم، ص ۶۱۵، نشر دانش حوزه، ۱۳۸۳ ش.
۶- حسن زاده ي آملي، هزار و يک کلمه ۳۱۰/۲،، چاپ دوم، دفتر تبليغات، ۱۳۷۷ش.
۷- همان، ص ۳۶۱
۸- همان
۹- رضا مختاري، جمع پريشان، دفتر دوم، ص ۶۱۵
۱۰-حسن زاده، هزار و يک کلمه، ج ۲، ص ۳۱۱
۱۱- همان، ص ۳۶۰
۱۲- رضا مختاري، همان
۱۳- حسن زاده، همان، ص ۳۱۲ـ۳۶۰
۱۴- همان، ص۳۱۲
۱۵- همان، ص ۳۴۴
۱۶- همان، ص ۳۴۵
۱۷- رضا مختاري، همان
۱۸- حسن زاده، همان/ ۳۱۱
۱۹- فخر رازي، تفسير کبير۱۶۰/۱، چاپ استانبول
۲۰- حسن زاده، هزار و يک نکته۶۰۳/۲، نکته ي ۷۴۸
۲۱- همو، هزار و يک کلمه۳۱۱/۲، کلمه ي ۲۷۴
۲۲- رضا مختاري، همان
۲۳- همو، آينه ي پژوهش، شماره ي ۴۳، ص ۷۱
۲۴- يونس: ۳۶
۲۵- قيصري، شرح فصوص الحکم، صفحه ي شش مقدمه، به قلم سيد جلال الدين آشتياني، چاپ انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، ۱۳۷۵ش.
۲۶- همان، ص ۶۰۷، پاورقي
۲۷- همان، ص ۴۰۸
۲۸- حسن زاده ي آملي ، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم،ص ۸، چاپ سوم، وزارت ارشاد، ۱۳۸۵ ش.
۲۹- همان، ص ۵۱۴
۳۰- همان
۳۱- همان، ص ۵۱۵
۳۲- همان، ص ۲۱۳
۳۳- همان، ص ۲۱۲
****************************************
نسبتي که آقاي محسن غرويان به آيت الله العظمي مکارم داده است
و پاسخ آن مرجع عاليقدر
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي دامت برکاته
سؤال:
برخي(۱) ادعا مي کنند:
(حضرت آيت الله العظمي مکارم حکم کفر را براي قائلين به وحدت وجود در رساله شان آورده بودند، وقتي آقاي حسن زاده شنيدند و براي ايشان توضيح دادند آن مسأله را از رساله خود برداشتند، پس الان هم فقهايي هستند که بعد از تبيين و توجيه مسأله، ديگر فتواي به کفر نمي دهند)
ولي برخي از اساتيد حوزه مي فرمايند:
مطلب فوق نادرست است بلکه بحث فقها در مورد تشخيص معاني و احکام وحدت وجود بسيار دقيق تر و حساب شده تر از آن است که بتوان اين مطالب بي اساس را به ايشان نسبت داده لذا نظر آيت الله العظمي مکارم در مورد وحدت وجود، هم اکنون در سايت ايشان صريحاً موجود است. نظر شريف در مورد نسبت فوق چيست؟
جواب:
بسمه تعالي. اين مطلب صحيح نيست(۲)
و آنچه ما در مورد حکم وحدت وجود گفته ايم نظر غالب فقهاي شيعه است. نظر ما به شرح زير است:
وحدت وجود معاني متعددي دارد آن چه به طور قطع باطل، و به عقيده همه فقها موجب خروج از اسلام است اين است که کسي معتقد باشد: «خداوند عين موجودات اين جهان است، و خالق و مخلوق، عابد و معبودي وجود ندارد، همان طور که بهشت و دوزخ نيز عين وجود اوست» و لازمه آن انکار بسياري از مسلمات دين است. هرگاه کسي ملتزم به عين وجود اوست» و لازمه آن انکار بسياري از مسلمات دين است. هرگاه کسي ملتزم لوازم آن بشود خارج از اسلام است، و غالب فقهاي معاصر ـ اعم از احيا و اموات ـ اين موضوع را پذيرفته، و در حواشي عروه به آن اشاره کرده اند.
هميشه موفق باشيد
۱۱۳۹۰/۳/۲۶
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
۱- آقاي محسن غرويان در مجله ي سمات شماره اول صفحه ۹۰
۲- يعني آقاي محسن غرويان نسبت دروغ به حضرت آيت الله العظمي مکارم داده است.
*********************
دفتر تبليغات اصفهان و ترويج از تصوف، خرقه و خانقاه و فتواي مراجع تقليد (۱)
پاسخ آيت الله العظمي صافي گلپايگاني:
مي خواهند با اين اکاذيب براي صوفيه تأييد بسازند
عليکم السلام و رحمة الله
تعجّب است که با وجود تصريحات علما و فقهاي بزرگ و محدثين عاليقدر بر بطلان و فساد فرق صوفيه و با وجود دلالت اخبار معتبر بر تحذير از گرايش به آنها، شخص بخواهد با اين اکاذيب براي صوفيّه تأييد بسازد.
از همه اين ها عجيب تر، نسبت تصريح به صحّت تصوّف علمايي مانند علامه مجلسي دوم عليه الرحمه است، که بايد گفت: يک تهمت و اهانت به شخصي است که يکي از رشته هاي مهم مجاهدات علمي و ديني او برخورد با تصوف و هدايت مردم و شيعيان به تشيّع خالص که منزّه و پيراسته از تصوف مي باشد، بود. اين مجلسي بود که بازار تصوف را که به واسطه بعضي عوامل رواج و رونقي يافته بود به کسادي کشاند و در اثر افشاگري هايش خانقاه هاي بسيار که حتي در شهر اصفهان بود تعطيل و بسته شد و همان دوره، تشيّع راستين عصر ائمه(علیهم السلام) را نوسازي و تجديد نمود؛ و اگر (زين العابدين شيرواني)، صاحب «رياض الساحة و بستان السياحة» که خود از صوفيان مشهور و سفر پيشه بوده اين تهمت را به او زده باشد بعيد نيست. و هر کس مختصري از حال مجلسي دوم مطلع باشد و کتاب هايش را خوانده باشد، مي داند که در بساط اين مرد بزرگ و مؤلف موسوعه «بحارالانوار» و کتب ارزنده ديگر، ذره اي که وجود نداشته و از آن منزّه و مبّرا بوده است. گرايش به تصوف مي باشد.
به هر حال در بطلان اين نسبت که به فقهاي عظام و علماي والامقام مذکور در سؤال داده شده است، شکّي نيست.
شما اگر بخواهيد تا حدّي از حالات اين فرقه مطلع شويد به کتاب هايي مثل از کوي صوفيان تا حضور عارفان سيد تقي واحدي صالح عليشاه و کتاب صوفي و عارف چه مي گويد و کتاب خيراتيه و کتاب فضايح الصوفيه و کتاب جستجو در عرفان اسلامي و عرفان تصوف و کتابهاي کيوان قزويني و غيرها مراجعه نماييد تا روشن شود که هيچ گاه امثال سيد بن طاووس و شهيد ثاني و … طبق اين مسلک هاي انحرافي رفتار نکرده اند. انشاءالله موفق باشيد.
۱۸ رجب المرجب ۱۴۳۲
پاسخ آيت الله العظمي مکارم شيرازي
اين سخنان باطل و بي اساس است
سخنان بالا باطل و بي اساس است و ما نظرات خود را درباره ي صوفيه در کتاب جلوه ي حق به طور مشروح و مستدل بيان کرده ايم.
هميشه موفق باشيد
۹۰/۳/۷
بعضي از «متصوفه» سعي دارند تاريخ خود را به آغاز برسانند و حتي به اصطلاح «خرقه را از علي(علیه السلام) بگيرند»! و سلمان و ابوذر و مقداد را از مشايخ خويش بشمرند!
ولي همانگونه که قبلاً نيز اشاره شد در تاريخ اسلام هيچ شاهدي بر وجود اين ادعاها نيست؛ بلکه مدارک روشني در دست داريم که تصوف از قرن دوم هجري از خارج مرزهاي اسلام، از اقوامي مانند هندوها و يونانيان و مسيحيان به مرزهاي اسلام نفوذ کرد و با معتقدات اسلامي آميخته شد و به شکل يک فرقه التقاطي درآمد.(۲)
پاسخ آيت الله العظمي سيد محمد باقر شيرازي:
تهمت صوفي گري به بزرگان دين و سکوت مسؤلين و قوه ي قضائيه
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله تعالي: ((إنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلوماً جَهُولاً))(۳)
و قال تعالي: ((وَ اتَّقوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً))(۴)
و قال تعالي: ((فَبَشِّرْ عِبَادِ(۵) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبعُونَ أَحْسَنَهُ))(۶)
و قال النبي(صلی الله علیه و آله و سلم): ((إِذ ظَهَرَتِ البِدعَ فِي اُمَّتي فَليُظهِرِ العَالِمُ علمَهُ فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ الله))(۷)
و قال النبي(صلی الله علیه و آله و سلم): ((مَن كَتَمَ عِلما نَافِعا ألُجمَهُ الله يَومَ القِيامَةِ بِلِجَام من َنارِ))(۸)
و قال اميرالمؤمنين(علیه السلام): ((لَتَأمرن بِالمَعروفِ وَ لَتنهُن عَنِ المُنُكَرِ اَو لَيُستَعمَلَنَّ عَلَيكم شِرَاركُم فَبَدعُو خِياركم فَلا يُستَجاب لَهم))(۹)
شکي نبوده و نيست آن که از نعمات بزرگ الهي پيروزي انقلاب اسلامي ايران است که به همّت و فداکاري ملّت رشيد ايران و زعامت و رهبري علماء و بزرگان و حضرات آيات و در رأس آنان مرحوم امام آيت الله خميني(قدس سره) انجام گرفت البته تمام آنها در زير سايه ي و برکات نبي اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه طاهرين خاصّه حضرت اميرالمؤمنين و حضرت امام حسين(علیهما السلام) و حضرت صاحب الزمان ارواحنا له الفداء با نظر و لطف حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها بوده و آنچه اميد بلکه مسلم به نظر مي رسيد اين که احکام اسلام و معارف دين لا سيّما مسائل و معارف اهل بيت(علیهم السلام) با حسن وجه، محقق و لباس عمل بپوشد و اگر چه در موارد بسياري هم اين نظر و اميد محقق و لباس عمل پوشيد، لکن در موارد بسياري هم محقق نگرديده، بلکه بعکس هم گرديده، و مسائل مخالف با موازين ديني اگرچه متعدد است خاصه رباي در بانکها و ماليات بر ارث و امثال آن، لکن پاره اي که از جهاتي از آنها هم بالاتر است افتراء و تهمت به بزرگان دين مانند سيد ابن طاووس و شهيد و شيخ بهايي و مرحوم مجلسي و بزرگان ديگر که آنان صوفي بودند واقعاً بسيار جاي تأثر است که يک چنين افتراءات و تهمت هايي به بزرگان دين زده شود و هيچ عکس العملي از آقايان مسؤلين و مراجع محترم و قوه ي قضائيه حاصل نشود با آنکه لزوم محاکمه آنان به مراتب از مفاسد اقتصادي اگر بيشتر نباشد کمتر نيست.
لکن زماني که در چند سال قبل رسماً در مجله ي رسمي ورزشي کشور افتراء و نسبت به علاقه ي حضرت امام حسين و حضرت سجاد(علیهما السلام)به شطرنج زده شد و هيچ محاکمه و عکس العملي از محاکم قضائي و بزرگان دين محقق نگرديد، و بلکه بالاتر نسبت استاد دفّ نوازي به ساحت مقدس حضرت زهرا سلام الله عليها داده شد و هيچ اثر و محاکمه حاصل نگرديد با آنکه در طول هزار ماهي که رسماً به حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) سبّ مي کردند اما نسبت به حضرت فاطمه سلام الله عليها احدي جسارت نکرد. فقط متوکل ملعون که جسارتي نسبت به آن حضرت و حضرت اميرالمؤمنين(علیهما السلام) نمود که پسرش او را کشت با آنکه با بيان امام معصوم(علیه السلام) مي دانست که به سبب آن، عمر او و سلطنت وي از بين مي رود.
و حاصل آنکه همان قسم که نسبت و افتراء و تهمت استاد دفّ نوازي داشتن به حضرت فاطمه سلام الله عليها از جهاتي از آتش زدن درب خانه ايشان بدتر است، همان طور نسبت صوفي گري به بزرگان دين مانند سيد ابن طاووس و شهيد و شيخ بهايي و امثال ايشان از جهاتي از دار زدن آيت الله شيخ فضل الله نوري بدتر است.
و خلاصه آنکه اين طريق و اين طور آزادي که اين قسم تهمت و افتراء به بزرگان دين زده شود و هيچ محاکمه و واکنشي از احدي حاصل نشود، بسيار خطرناک است، و اميد است که انشاء الله آقايان مسؤلين خاصه قوه قضائيه مقابله جدي و محاکمه شديدي نسبت به آن بنمايند و مجلات رسمي کشور خاصه مجله نورالصادق اصفهان و امثال آن کاملاً آنها را رد نمايند.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته
1390/3/8 مطابق با ۲۵ جمادي الثانيه ۱۴۳۲
مشهد مقدّس ـ سيد محمد باقر شيرازي
پاسخ آيت الله العظمي دوزدوزاني:
مسلمانان به ويژه جوانان در دام افراد شياد و خطرناک گرفتار نشوند
باسمه تعالي
در آغاز کلام بايد دانست که هر مذهب انحرافي افراد مورد اعتمادي از جامعه را به خود نسبت مي دهد و جزو معتقدين به مذهب خود مي شمارد تا اعتماد مردم را جلب کند. در اين راه گاه يک جمله از يک شخص پيدا مي کنند و با تحريف آن و يا حذف اول و آخر جمله و ترفندهايي از اين قبيل از آن بهره مي جويند. مثلاً با ديدن کلمه ي «صوفيه» و امثال آن در کتب بزرگان که حکم ايشان را بيان کرده و يا پيرامون عقايد و … ايشان بحث کرده باشد، مي گويند: فلان آقا از ماست.
در برخي موارد هم مخصوصاً در سخنان و نوشته هاي دوران هاي اوليه اسلامي که هنوز حد و مرز صوفيه و اشخاص زاهد مشخص نشده بود، بحث پيرامون ايشان خلط مي شده و شاهد گفتار ما اين است که در برخي نوشته ها صوفي را به دو قسم تقسيم کرده اند: صوفي که شريعت را ترک مي کند و صوفي که طبق شريعت عمل کند.
نا گفته پيداست کسي که به شريعت عمل کند و به تمام آن معتقد باشد، صوفي به معناي مصطلح فعلي آن نيست، بلکه شيعه ي خالص است. امروزه گروهي از صوفيان ادعا مي کنند که ما از گروه دوم هستيم و به شريعت عمل مي کنيم و تقليد مي نماييم و طبق رساله عمليه ي مراجع عظام عمل مي کنيم، در حالي که اين چنين نيست و صراحتاً در کتاب هاي خود از عشريه سخن مي گويند و به آن اعتقاد دارند و عملشان همان است در حالي که خمس نمي پردازند. البته در دوره هايي گفته شده که برخي همانند شيخ بهايي خرقه پوشيده اند که بر فرض صحت چنين نقل هايي، قابل توجيه است و مي توان گفت ممکن است براي مصلحت يا ارشاد و يا از روي تقيه بوده و در هر حال نسبت تصوف در حق بزرگان مذهب همانند شيخ که در کتاب هاي خويش آشکارا مقال و گفتار آن ها را رد مي کند، قابل قبول نيست. بايد دانست از اين گونه حرف ها در زمان گذشته گفته و نوشته اند و به افرادي تصوف را بسته و حرف هايي نسبت داده اند که نبايد به حرف آنان اعتنا کرد.
اين که در قرن هاي مقارن و يا نزديک به ائمه(علیهم السلام)، شيعيان خانقاه داشته اند مسلماً از دروغ هاي شاخدار است و ناگفته پيداست در حالي که حضرات ائمه(علیهم السلام) از سفيان ثوري و يا حسن بصري به شدت انتقاد نموده و منصور حلاج را لعن کرده اند و در رواياتي از دخول به حلقه صوفيه نهي فرموده اند، ممکن نيست شيعيان خانقاه داشته باشند و جالب اين جاست که بر اساس اعتراف خود صوفيه تاريخ تأسيس نخستين خانقاه حداکثر به قرن پنجم مي رسد و در هيچ منبعي نيامده که پيش از آن خانقاهي وجود داشته باشد تا چه رسد به اين که شيعيان براي خود خانقاه بسازند!!! با مطالعه ي در تاريخ اسلام مي بينيم که تا اين اواخر تقريباً نزديک به دوره صفويه، صوفي شيعه نداشته ايم و بزرگان و مرشدهاي ايشان به اين مطلب اقرار و تصريح کرده اند.
اين که ادعا کرده اند ابن بطوطه در سفرنامه ي خويش گفته در مقابل حرم حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) در نجف اشرف تعدادي خانقاه بوده معلوم است دروغ است چون با مراجعه به آن کتاب خواهيد ديد اولاً ذکري از شهر نجف در آن نيامده و در ثاني در فصلي که از شهر کوفه سخن مي گويد هيچ سخني از وجود خانقاه به ميان نياورده است، همچنين اين که به شهيد رضوان الله عليه نسبت مي دهند که در کتاب منيه تشويق به استفاده از تفسير عبدالرزاق نموده با رجوع به اين کتاب مي بينيم که ايشان مي فرمايد هر مفسري بر اساس علمي که بر آن تسلط دارد به تفسير قرآن کريم پرداخته و سپس به معرفي انواع اين تفاسير مي پردازد و از چهار گونه تفسير نام مي برد، اول: تفاسير لغوي است که عربيت بر آن ها غلبه دارد، دوم: تفاسير حکمي و برهاني کلامي، سوم: تفاسير داستاني و بر مبناي قصص و چهارم: تفاسير عرفاني که هدفشان تأويل حقايق است. جالب است که ايشان براي اين چهار گونه تفسير مثال هايي مي آورد يعني تفسير کشاف، زمخشري، مفاتيح الغيب رازي تفسير ثعلبي در اين جاست که براي گونه ي آخر از تفاسير، تفسير عبدالرزاق کاشاني را مثال زده، بر اين اساس هر منصفي مي بيند که هرگز شهيد تشويق به مراجعه به هيچ يک از اين کتاب ها نکرده و اين نسبت هم دروغ محض است.
در خاتمه از علماء اعلام و دانشمندان کرام انتظار داريم که مسلمانان به ويژه جوانان را آگاهي دهند تا در دام افراد شياد و خطرناک گرفتار نشوند.
از خداوند متعال توفيق همگان را خواستارم.
۹۰/۳/۲
يدالله دوزدوزاني
پاسخ حضرت آيت الله العظمي نوري همداني:
به افتراء آتي که عليه علماء دين درست کرده اند توجه نکنيد
بسمه تعالي ؛
سلام عليکم:
فرقه هاي صوفيّه منحرفند و بر باطل مي باشند و علماء ما منزّه اند از اينکه اين گروه مورد تأييد آنها باشند و هيچ کدام از بزرگان دين تمايل به اين فرقه ضالّه و گمراه کننده نداشته اند به افتراءآتي که عليه علماء دين درست کرده اند توجّه نکنيد و دائماً در هر زمان فرق صوفيّه مورد تنفّر علماء دين و بزرگان بوده اند.
۹۰/۳/۲۷
پاسخ آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي مجلسي:
اين حقير چندان وقوف بر مدارک سخنان فوق ندارم ولي حال بعضي مانند ميرلوحي سبزواري با معاصر خود علّامه مجلسي(قدس سره) معلوم است با آنکه ايشان در بحارالانوار رواياتي در مذمّت از تصوّف و تفلسف نقل کرده و هم خود دفاع از نسبت تصوف به پدر بزرگوارش نموده است گويا اين نسبت هاي ناروا به بزرگان شرع انور از آن جهت نشأت گرفته که آنها گذشته از تحمل مشاق در تحصيل علوم و معارف حقه الهيه برياضات مشروعه و مأثوره روي آورده و در نتيجه به مقامات عاليه علم و عمل واصل گشته اند آنگاه توهم آن رفته که آنها صوفي مسلک بوده اند چه آنکه آنها شِبهي مانند زهد و انعزال از دنيا به اهل تصوف داشته با اين که آنها از رياضات باطله و خرقه پوشي و اعمال غير معقول و غير مشروع روي گردانده و برياضات مأثوره و مشروعه از قبيل اعمال صالحه و مکارم اخلاق و کفّ نفس از اهويه و اذکار مأثوره و رياضيات مشروعه عمليه گراييده اند.
خاطر شريف را معطوف مي دارد به سخنان مرحوم جدّ اعلي (اعلي الله مقامه) در روضة المتقين باب النواردر ج ۱۳ ص ۱۲۷ و ص۱۲۸٫
توفيقات و تأييدات شما را از حضرت منان مسئلت دارم
والسلام عليکم و رحمة الله ؛ محمد تقي مجلسي
پاسخ آيت الله العظمي علوي گرگاني:
بسمه تعالي؛
اين گونه سخنان براي همراه کردن مردم با صوفيه و انحراف آنان است و علماي گذشته و حال هيچ نسبتي با صوفيه نداشتند و اين معضل از زمان اهل بيت(علیهم السلام) در اسلام وجود داشته است و مورد نکوهش حضرات اهل بيت(علیهم السلام) واقع شده است. البته از آنجايي که بسياري از علما از مظاهر دنيا دوري داشتند و دل به دنيا نيستند و به سادگي زندگي مي کردند برخي از صوفيه تصور مي کردند که اينها ازخودشان هستند که اين خيال باطل است و علما با صوفيه ميانه خوبي نداشتند و افکار آنها در جايي که مخالفت شيوه اهل بيت(علیهم السلام) بود مورد نکوهش علما واقع مي شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- محضر مبارک…
با سلام به عرض مي رسد، يکي از مبلغان و مروجان تصوف که اخيراً به دعوت دفتر تبليغات اصفهان در مرکز حوزه ي علميه ي اصفهان(مدرسه ي صدر بازار) در ترويج از تصوف، خرقه و خانقاه سخنراني کرده است گفته است:…
(چون متن سؤال مفصل است خوانندگان عزيز را براي مطالعه ي آن به مجله ي نورالصادق/۱۷ ارجاع مي دهيم.)
۲- جلوه ي حق/ ۲۳
۳- احزاب:۷۲
۴- انفال:۲۵
۵- زمر:۱۷
۶- زمر:۱۸
۷- کافي ۵۴/۱
۸- عوالي الالي ۷۱/۴
۹- کافي ۵۶/۵
***********************
درخواست بحث و مناظره از رئيس حوزه ي علميه ي اصفهان
و مدير دفتر تبليغات اصفهان و بي پاسخ ماندن آن
قابل توجه خوانندگان مجله نورالصادق(علیه السلام)
در تاريخ ۹۰/۲/۵ از طرف سرپرست مجله ي نورالصادق(علیه السلام) نامه هايي جداگانه به امام جمعه ي محترم و مدير دفتر تبليغات اصفهان و آيت الله حسين مظاهري ارسال شد که در اين نامه ها آمادگي مجموعه ي دارالصادق اصفهان براي مناظره يا سخنراني جهت پاسخ به شبهه افکني ها و تبليغات صريح و شفاف دفتر تبليغات اصفهان از تصوف، خرقه و خانقاه، اعلام و درخواست شده بود که چون دفتر تبليغات محل تضارب آراء و افکار است، بايد رأي علمي و منطقي طرف مقابل نيز مطرح شود لذا بر اساس شرع و قانون لازم است جلساتي در مکانهاي مناسب براي پاسخگويي علمي ما برگزار گردد.(۱) اما متأسفانه تا کنون هيچ اقدامي در اين موضوع نشده و مسئله را مسکوت گذاشته اند.
نورالصادق اميدوار است که مسئولين امر به رهنمودهاي مقام معظم رهبري عمل نموده و در مورد اين درخواست تصميماتي اتخاذ نمايند وگرنه اين روند و سياست هاي يکسونگرانه براي آينده حوزه علميه و دفتر تبليغات اصفهان بسيار نگران کننده و تأسف بار است ضمن اينکه نورالصادق(علیه السلام) به ياري خدا بر اساس سياست هاي کلي خود (که يکي از آنها مبارزه با انحرافات اعتقادي و منحرفين است) به تکليف شرعي خود عمل خواهد نمود کما اينکه فتاواي مراجع تقليد عظام را (در مورد اشاعه ي اعتقادات فاسد از طرف دفتر تبليغات اصفهان) در دو شماره ي اخير خود منتشر کرده است و ان شاءالله ادامه خواهد داشت.
اي کاش غرور دلها دوباره در هم مي شکست و سياست هاي يکسونگرانه از مراکز فرهنگي کشور که متعلق به همه ي اقشار ملت است در هم مي ريخت و راستي و درستي و عدالت و حق طلبي همه جا را فرا مي گرفت و شجر حيات فرهنگي اين مرز و بوم دوباره شکوفان مي شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
۱- متن اين نامه ها در پايگاه اطلاع رساني دارالصادق موجود است