«آيت الله دکتر موسوي اصفهاني»
طرح كلي استفاده از قرآن
طرح ما بررسي آيات است، از اول تا آخر قرآن و موشكافي در مفهوم و محتواي آن ها، اعم از تفسير يا تأويل مستند و صحيح و اصولي به معني استفاده از مفهوم و مصداق و كنايه و اشارات آن، و نيز استفاده از فهم و درك پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه و تابعين؛ تا بر اساس آن، همبستگي اسلامي را بر آن اصل مسلّم و مورد اتّفاق همه مسلمين بنياد نهيم. البتّه شرايطي را بايد بپذيريم تا اين طرح با كمال امنيت و حسن نيت تحقيق و تحقق يابد.
بدين وسيله دعوت مي كنيم تا برادران اهل سنّت و شيعيان گروهي را براي بررسي اين متون، برگزينند و در سلسله نشست هاي مشترك، اين احاديث را گردآوري و در پي نوشتِ متن قرآن كريم ثبت نمايند. مشروط به اين كه از اول تا آخر قرآن با تضمين رعايت عقل و منطق، در انديشه و گفتار، و حسن ادب در رعايت اخلاق حسنه اسلامي و با توجه به روايات مستند به پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) در چند اصل منطقي كه ذيلاً مي آوريم توافق خود را اعلام دارند. ما مطمئنيم هر مسلماني كه معتقد به قرآن باشد، در ساية اين چند اصل مي تواند در عقيده و عمل و رفتار با همة مسلمانان جهان در راه واقعي وحدت و برادري گام بردارد و در نتيجه همه با هم يك گونه بينديشيم، يك گونه عمل كنيم و طريقه همساني داشته باشيم و اخلاقاً با هم احساس برادري و نزديكي نماييم؛ مشروط به اين كه پيشاپيش از همه ي علاقه مندان به قرآن استدعا كنيم هرگونه انحراف ما را از منطق صحيح قرآن با ما در ميان بگذارند. ما از دور، دست دوستي و حسن نيّتشان در راه ارايه بهره مندي از راه صحيح قرآن مي فشاريم و در انتظار حسن تفاهم و هماهنگي هاي منطقي شان بسر مي بريم. و به همين منظور چند اصل را در تعّهد و تسالم راه قرآن رعايت مي کنيم تا از معارف قرآن، صحيح تر برخوردار شويم، ضمنا براي تحقق اين منظور در جمهوري اسلامي ايران، مرکزي به نام بنياد مستقل تفاهم و هم انديشي بين اديان و مذاهب تشکيل گرديده است و مطمئنيم تمام مذاهب جهان از اين هم انديشي مي توانند استفاده کنند مشروط به اين که نظرات و منطق فکري خود را به اين مرکز به صورت حضوري يا مکاتباتي با ما در جريان قرار دهند. (ايران تهران بلوار کشاورز خيابان شهيد کبکانيان بنياد بين المللي تفاهم بين اديان و مذاهب).
اصول ده گانه همبستگي در شناخت قرآن. اين اصول عبارتند از:
اصل اول اعجاز جهاني قرآن
اصل اول ضروت رجوع به پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در درك و فهم بسياري از آيات
قرآن، كتاب هدايت و راهنمايي انسان هاست و راه سالم و مستقيم زندگي دنيا و آخرت همه را بايد از قرآن الهام گيريم؛
«كِتَابٌ أَنزَلْنَهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ»(۱)
اي پيغمبر! قرآن كتابي است كه ما بر تو نازل كرديم و آن را فرو فرستاديم تا تو مردم را از تاريكي هاي (شرك و كفر) به نور ايمان رهبري کني.
پس تنها اين قرآن است كه راه برتر و استوارتر زندگي را به ما نشان مي دهد:
«إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ» (۲) و هر چند آموزه هاي قرآن «هُدىً لِلنَّاسِ» (۳) است، يعني قرآن براي همه ي مردم جهان هادي و راهنما است و مواعظ و نصايحش براي همه ي نسل ها و زمان ها راهگشا و هدايتگر است زيرا آموزه هاي آن، منطقي و عقلاني است. با اين حال ويژگي آن براي ما مسلمانان از آن جهت است كه قرآن، كتاب جاودانه، معجزه پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) و حجت و دليل و راهگشا براي همه انسان ها در همه زمان ها و مکان ها است: «تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَلَمِينَ نَذِيرًا» (۴) و بلکه دستور العمل ثابت براي كليه اعمال و رفتار و نيات ما قران است و بايد براي آيات متشابه آن فكري انديشيم كه باعث انحراف و در نتيجه اختلاف نگردد.
محكم و متشابه قرآن
به دليل «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» (۵) يعني در مقابل آيات محكم كه تعبير ديگر از آيات ام الكتاب است، آيات متشابه نيز وجود دارد. آيات محكم در هر زمان براي عموم مردم قابل فهم و قابل بهره برداري است، ولي مفهوم و مقصود آيات متشابه را بايد يا از آيات صريح و محكم قرآن يا از كلام پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) توضيح گرفت و خداوند اين امر را جزء وظايف پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) قرارداده است در آنجا که مي فرمايد:
«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» (۶)؛ ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را به سوي مردم نازل شده است براي آن ها، روشن سازي. از اين فراتر، قرآن انجام كليه ي اوامر و ترك همه ي نواهي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) را بر ما، فرض كرده است.
با عنايت به اين آيه، ما به هيچ وجه نمي توانيم از قرآن بدون سنت نبوي، به كمال مقاصد قرآن برسيم و به همين دليل در متن قرآن سنّت ضميمه شده و مي فرمايد: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا » (۷) آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد و اجرا كنيد و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد. از اين روي ما موظفيم در همه چيزها و از جمله در بيان، توضيح، تشريح، تفسير و تأويل مفاهيم آيات قرآن از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) استفاده كنيم؛ به ويژه كه در روايت شيخ صدوق(قدس الله روحه) از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: اي مردم بر شما باد به دوري از تفسير به رأي. شما تفسير قرآن را بايد از اهلش فرا گيريد. چه بسا تفسيري كه شباهت دارد به كلام مخلوق در حالي كه قرآن، كلام خدا است و كلام خدا تأويلش به كلام بشر شبيه نيست. كلام خدا، صفت خدائي دارد و كلام بشر افعال بشر است. كلام خدا را به كلام ديگر تشبيه نكنيد كه گمراه خواهيد شد. (۸)
بنابراين ما موظفيم كه تفسير و تأويل كلام خدا را از پيام آورش(پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم)) و يا به وسيله ي امامان كه مورد تأييد او هستند، بگيريم، نه از ديگران و اين همان تفسير مأثور است، كه ما طيّ شرايطي كه از جمله اتفاق فريقين است، در اين مجموعه، قرآن را مورد بررسي و تحقيق قرار مي دهيم.
اصل دوم اهداف قرآن و تفسير و تأويل آن
قرآن، كتاب هدايت است و براي عموم مردم آشنايي با آن ضروري است، چرا كه مايه ي ذكر است و براي همه عبرت انگيز و دعوت به تفّكر است و براي خواص و عوام، مرجع احكام و معارف واخلاق بلند اسلامي است.
از اين رو بايد در موارد زير از قرآن بهره برداري نمود:
۱ـ احكام اسلام از قرآن استفاده مي شود (آيات الاحكام).
۲ـ معارف اسلام را بايد از قرآن الهام گرفت. (اصول عقائد)
۳ـ در شناخت فضائل اخلاق از رذائل آن، به معيارهاي قرآن وابسته ايم تا اخلاق خوب را از بد بشناسيم و روحيه و رفتار خود را از راه صحيح قرآن منظم كنيم.
۴ـ قرآن عامل پيوند و همبستگي و وحدت فكري و عقيدتي ما مسلمانان است: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» (۹)
۵ـ آيات قرآن ما را به تدبّر و ژرف نگري در اين كتاب مقدس، دعوت كرده است، پس ما مي توانيم از آن مستقيماً در كارهاي خود الهام گيريم و «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ» (۱۰) ما قرآن را براي يادآوري، آسان قرار داديم، آيا کسي جوياي حقايق برتر از اسلام مي تواند باشد و قرآن به آن توجه نکرده است؟!!! لذا به فرمان قرآن، بايد با قرآن انس بگيريم. و از آن دقت نظر و ژرف نگري كه از ما خواسته است بهره مند گرديم.
۶ ـ قرآن فارق بين حق و باطل است: «تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَلَمِينَ نَذِيرًا» (۱۱) قرآن با خير و برکت است زيرا براي شناخت حق از باطل بر بنده خدا (نبي اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم)) تا براي مردم ديگردر همه جا هشدار دهنده باشد، زيرا الزاماً ما بايد از ناحق دوري کنيم، پس در تشخيص حق و باطل بايد به قرآن باز گرديم.
۷ ـ چون قرآن از يك سوي، پاسخ گوي تمام نيازهاي انسان در همه ي زمينه هاست، «لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ» (۱۲) و كتابي است قاطع كه در هر امري حرف آخر را مي زند: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ» (۱۳) پس در اختلاف ها تصميم نهايي و حَكَم و داور قطعي فقط، قرآن است و از آن جا كه قرآن نه شعر است و نه تفنّن « ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغي لَهُ»(۱۴) يعني قرآن شعر نيست كه فقط جنبه ي هنري داشته باشد و نيز قرآن با كسي شوخي ندارد كه قابل تسامح و سرگرمي باشد « وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ» (۱۵) در نتيجه قرآن نه براي تنوع و نه براي تفريح و تفنّن است، بلكه بايد حكمتش را قاطع و جدي گرفت و در عقيده و عمل و اخلاق و رفتار انساني، آن را به كار برد. چنان که در اصل اول مبحث اعجاز قرآن توضيح داده شد.
۸ ـ قرآن بايد ميان دو نقل متعارض احاديث پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و ديگر اولياء خدا، راه صحيح را به ما نشان دهد. يعني قرآن داور بين حق و باطل است. روايتي كه موافق قرآن نيست، مردود شمرده مي شود، و به روايات موافق، صحّه مي گذارد. پس درحقيقت، حكم خدا همان حكم قرآن است و براي هر انسان خردمندي لازم الاجراء است.
۹ ـ سرانجام از آن جا كه ثابت شد قرآن معجزه ي جاودانه اسلام بدون محدوديت زمان و مکان است و معجزه ي زنده پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) مي باشد، اگر كسي بخواهد معجزه پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را بررسي كند، بايد از جهات مختلف (انسان شناسي، جامعه شناسي، تربيت عقلاني و اخلاقي، علمي، مديريت جوامع بشري، بويژه نهاد خانواده و سازماندهي امور اقتصادي و اصول زندگي سالم و پاک وسياست اجتماعي همراه با عدل و انصاف) قرآن را بررسي كند.
۱۰ـ پس قرآن به اين دلايل و بسياري دلايل ديگر، زنده است و در زندگي مردم جهان نافذ و حاكم مي باشد. اين دلائل مي گويد: شما مردم عادي، قرآن را مي فهميد و مي توانيد از آن بهره برداري كرده و درباره ي مطالبش درك صحيح داشته باشيد. قرآن ما را مصرّانه به خواندن و ترجمه و تدّبر در خود، دعوت كرده است و مكرر مي گويد: «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ» (۱۶) ما قرآن را به شدّت براي شما آسان ايجاد کرده ايم،آيا کسي هست که بخواهد از قرآن عوامل تذکّرآميز را فرا گيرد؟ و نيز مردم جهان را براي تشخيص حق از باطل به خود، دعوت كرده و مي گويد « هوَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَلَمِينَ نَذِيرً» (۱۷).
پس اكنون كه مراجعه به قرآن ضروري است، در اولين برخورد با قرآن براي هر بيننده اي رأي و نظري پيدا مي شود، در حالي كه روايات فراواني در مذمت و نهي از تفسير به رأي داريم. يک نمونه آن اينست که پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: من فسرّ القرآن برأيه فأصاب الحق، أخطاً (۱۸) تفسير كننده قرآن به رأي خود با اين که صحيح تفسير کرده به اشتباه عمل نموده است و چه بسيار فريب خوردگاني که خود را برتر از ديگران مي دانند و خردمندان آنها را نپذيرفته اند جايگاهش به تعبير پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) آتش است. (که توضيح لازم انجام خواهد شد). از اين گذشته در زمينه ي مطالب قرآن، تأويل مصاديق و چيزهايي به ياد مي آيد كه مي تواند خلاف واقع باشد و ما نمي دانيم تأويل و تفسير قرآن چيست و چگونه مي توان به تأويل و تفسير قرآن دست يافت. لذا در رفتار با قرآن انسان ميان دو راهي خطرناك قرار گرفته است و ملزم است يكي از اين دو راه را گزينش كند (بحث ما در اصل سوم در همين قسمت مي باشد).
اصل سوم تفسير و تأويل
از بررسي هاي لغوي به دست مي آيد كه واژه ي تفسير به معني كشف القناع يعني پرده برداري از چهره ي معناي قرآن است. و بعضي گفته اند: تفسير در اشتقاق كبير از سفر گرفته شده و كلمه تفسير مقلوب کلمه تسفير است و معني سفر و تسفير نشان دادن چيزي است كه در ظاهر نمايان نيست ولي واقعيّت دارد. در كاربرد اهل زبان نتيجه ي آزمايش هاي پزشكي براي شناخت انواع بيماري ها را سفر مي نامند كه در تشخيص سلامت، كارايي دارد و به كار مي رود. چنان كه پرده از چهره بر گرفتن و بدون پوشش نشان دادن حقيقت را، نيز تفسير گفته اند. و کساني که از بانوان سرپوشي ندارند و حجاب اسلامي را رعايت نمي کنند آنها را با کلمه سفارت از آنان ياد مي کنند.
تأويل در لغت چيست؟
در مواردي كه معني و مفهوم صحيح با معني و مفهوم ناصحيح هر دو از كلمه يا جمله فهميده شود، تأويل به كار مي رود و چون اصطلاح مي تواند هميشه همان معناي صحيح باشد. پس معني متقابل آن باطل و ناصحيح خواهد بود. بنابراين اگر ارجاع كلمه به معني صحيح آن است، آن را تأويل صحيح گويند و نقطه مقابل آن تأويل که ناصحيح و غلط خواهد بود و اگر مفهوم كلام ظاهر باشد، تأويل به كار نمي برند.
معاني ديگري كه در قرآن از اين كلمه ارايه شده است، مانند: بطن در مقابل ظهر است كه از آن معناي عميق تري مي طلبد و يا نگرش ژرف تري از ظاهر لفظ بدست مي آيد و همين معنا است كه در روايت امام باقر(عليه السلام) آمده است: «ظهره تنزيله و بطنه تأويله فمنه ما قد مضي و منه ما يجري كما تجري الشمس و القمر» (۱۹)؛ يعني مانند گردش ماه و خورشيد معاني مختلف دارد (قرآن) در بعضي موارد عميق تر از بعضي ديگر است و در طي زمانها از آيه استفاده مي گردد و لذا مانند ماه و خورشيد در گردش و تحوّل است.
سومين معني تأويل تعبير رؤيا است كه در سوره ي يوسف، ۸ بار، به كار رفته است مانند «ننَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَئكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» (۲۰) معني چهارم تأويل، عاقبت امر و مآل كار است، مانند تأويل در آيه ي «وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً » (۲۱) معني پنجم تأويل، وجود عيني و تحقق خارجي اشياء است كه منطبق با ملاكات احكام و مصالح تكاليف و رهنمودهاي شرع مقدس مي باشد. چنان كه برخي از مفسّرين رجوع به اصل با داشتن نظر به هدف و مقصود را در معني تأويل ذكر كرده اند. (۲۲)
بعضي از اهل لغت، تفسير و تأويل و معني را به يك معني بر مي گردانند و آن كشف القناع يعني پرده برداري از چهره حقيقت مي دانند. البته نبايد فراموش كرد كه در هر تفسيري، تأويل هم هست. چون تفسير، پرده از چهره کلام بر مي دارد و معني عميق تر و كامل تر و قابل جريان تر و كلّي تر را مي گويد. تفسير مو شكافي مي كند ولي در تأويل بازگشت از خطا به صحيح و بازگشت از نادرست و باطل به درست و حق، منظور است. چرا كه در تأويل، بازگشت از باطل به حق است و اين امر مخصوص آيات متشابه است كه حق و باطل به هم شبيه است و بر اثر شباهت، احتمال اشتباه وجود دارد. در حالي كه تفسير در آيات محكم و متشابه هر دو جاري است.
با اين توضيح، اهميت تأويل آيات متشابه روشن مي گردد و معلوم مي شود در اين كار سخن از حق و باطل است نه از درجات و مراتبي از توضيح و تفسير كه قابل تحمل باشد و به جايي برنخورد.
از آن جا كه قرآن مشتمل بر آيات متشابه و مجمل و كلماتي ابهام آميز است و كلمات آن ابعاد و محتواي بسيار وسيعي دارد، تا در همه زمان ها و مكان ها جريان و سريان داشته باشد. بنابراين: «كسي كه فكر كند قرآن جز ترجمه و تفسير ظاهر الفاظ، ژرفاي ديگري ندارد، تنها از ديدگاه محدود خود سخن گفته، و هر گاه بخواهد ديدگاه محدودش را به همه ي قرآن سرايت دهد اشتباه بزرگي مرتكب شده است كه گستره ي مفاهيم و معاني بلند قرآن را در ديد خردمندان محدود كرده است.حال آن كه قرآن مي فرمايد:
« أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» (۲۳)
چرا در قرآن تدبّر و ژرف انديشي نمي كنند، مگر قفل بر دلهايشان زده اند؟!(۲۴)
از سوي ديگر، با هرگونه تدبر و ژرف نگري مي توان دانست كه در موارد ابهام و تشابه آيات، آيا مي توان با مقياس هاي بشري از آيات متشابه پرده برداشت؟ بايد دانست قياس و استحسان و آراء مظنون پاسخگويي مراد پروردگار از آيات اين چناني نيست. علاوه بر اين كه معمولاً انسان ها گرفتار هواهاي نفساني و گرايش هاي محيط و خانواده و وراثت و عادات و رسوم و اعتياد خاص و غيره مي باشند. بنابراين كساني كه فاقد شرايطند نبايد افكار خود را به قرآن نسبت دهند؛ در اين جا ويژگي هاي اين افراد را متذكر مي شويم:
الف) كساني كه بدون آشنايي با زبان عربي و ادبيات و صنايع الفاظ عرب بخواهند قرآن را تفسير و تأويل نمايند.
ب) كساني كه در متشابهات قرآن بدون ارجاع به محكمات يا بدون ارجاع به راسخان في العلم بخواهند از آنها پرده برداري كنند.
ج) كساني كه استحساناتي عقلي، ذوقي و پندارهاي عارفانه و صوفيانه خود را به قرآن تحميل كنند.
د) كساني كه ديدگاههاي علمي، فلسفي و حتي كلامي متخذ از خارج از اهل بيت(عليهم السلام) ، و کساني که آراء و افكار پيش ساخته خود را به حساب تفسير و تأويل قرآن پندارند، اين ها همه افتراي بزرگ به خدا و پيغمبر بسته اند. در رواياتي از امام صادق(صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است: تأويل نمي كند كسي قرآن را يا برخي از آيات آن را مگر آن كه تأويل او كفر است. (۲۵) و به تعبير علامه طباطبائي(قدس سره): كسي كه آراء خود را به قرآن نسبت دهد، او قرآن را تفسير نكرده بلكه بايد به جاي تفسير عمل او را، تطبيق ناميد(۲۶) يعني اول عمل خود را تنظيم كرده و سپس آيه اي از قرآن را به آن تطبيق داده است.
محدث بزرگ ثقه الاسلام كليني(رحمه الله عليه) از زيد شحّام نقل كرده است كه در خدمت امام باقر(صلي الله عليه و آله و سلم) بودم كه قتاده بن دعامهْ مفسر وارد شد. امام(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: تو فقيه و مفتي اهل بصره اي؟
قتاده: بلي
امام فرمود: به من خبر داده اند تو تفسير قرآن مي كني. اين تفسير تو از روي دانش است يا از روي ناداني؟
قتاده: از روي دانش است.
امام فرمود:اگر راست مي گوئي از تو سؤال مي كنم از تفسير آيه ۱۸ سوره سباء كه مي فرمايد: «و قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أيَّاماً آمِنِينَ» قتاده گفت: مراد كسي است كه با زاد و توشه و مركب و راحله حلال از خانه و ديار خويش خارج شده و قصد مكه معظمه را نموده است چنين شخصي در امان است تا برگردد به سوي اهلش.
حضرت فرمود: اي قتاده! تو را به خدا سوگند مي دهم انصاف بده كسي كه با زاد و راحله حلال به قصد مكه معظمه از شهر خود خارج گرديد، چنانچه دزدان و راهزنان به او رسيده و نفقه او را بربايند و محتاج و سرگردان در بيابان بماند، آيا آن شخص ايمن مي باشد؟ قتاده گفت بلي. آن حضرت فرمود: واي بر تو كه قرآن را به رأي و هواي نفس خود تفسير مي نمائي! البته هلاك شدي و چون تفسير به رأي و هواي نفست مي كني، مردم را نيز هلاك مي نمائي و چنانچه اين گونه تفسير را از مردمان ديگر گرفته و بيان نموده اي، آنان و تو و مردم هلاك شدند. واي بر تو اي قتاده! مراد از آيه كساني هستند كه از ديارشان بيرون آمده اند و عارف به حق ما اهل بيت پيغمبرند و دل و هواي آنان، به سوي امامان مي باشد. آيا نمي بيني كه خداوند در آيه ديگر مي فرمايد: «فَاجْعَلْ أفْئِدَه مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهمْ» (۲۷) يعني خداوندا دلهاي مردم رابه عشق خانه کعبه مقرون ساخته و قصد آن دارد که خانه كعبه مورد علاقه آنان باشد. از اين آيه علت اين امر روايت ديگري را از امام باقر(عليه السلام) نقل مي كنند كه فرمود: چيزي دورتر از تعقل مردم نسبت به تفسير كلام خدا وجود ندارد. زيرا در قرآن آياتي است كه اولش به موضوعي مي پردازد و آخرش موضوعي ديگر را مطرح مي كند و در رواياتي ديگر امام(عليه السلام) فرمود: كسي اين توانايي را ندارد كه بگويد تمام قرآن را از ظاهر و باطن مي داند، جز اوصياي پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) كه طبق آيات قرآن فقط امامان از آل محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) مي باشند. (۲۸) و ديگران حق اين گونه کلام خدا را ندارند. پس لازم است براي يافتن مفاهيم واقعي قرآن از «راسخون في العلم» (که طبق حديث پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) ، علي و فرزندان معصوم(عليهم السلام) او مي باشند) استفاده گردد.
عيناً همان گونه برخوردي كه در محضر امام باقر(عليه السلام) در گفت و گو با قتاده صورت گرفت در محضر امام صادق(عليه السلام) با ابوحنيفه نيز برگزار گرديد. امام صادق(عليه السلام) از ابوحنيفه پرسيد: آيا تو مفتي و مرجع احكام فقهي مردم عراق هستي؟
ابوحنيفه: آري .
امام(عليه السلام): از روي چه منبع و معيار و مدركي فتوا مي دهي؟!
ابوحنيفه: از قرآن و احاديث نبوي(صلي الله عليه و آله و سلم).
امام(عليه السلام) اي ابوحنيفه! آيا تو قرآن را به درستي مي فهمي؟ و آيات محكمات را از متشابهات و آيات عام را از خاص تشخيص مي دهي؟
ابوحنيفه: آري!
امام (عليه السلام) ادعاي بزرگي كرده اي اي ابوحنيفه! خداوند علم قرآن را نداده است مگر به كساني كه قرآن در خانه آنها نازل شده و آنان امامان از آل محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) هستند. اي ابو حنيفه تو و امثال تو از قرآن برخي را نمي فهمي. اگر راست مي گوئي بگو بمن آيه اي كه مي گويد: سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أيَّاماً آمِنِينَ، مراد كجاي زمين است كه سير مي كنند در آن شب و روزهايي چند، در حالتي كه ايمن مي باشند؟ أبو حنيفه گفت: گمان مي كنم ميان مدينه و مكه مراد باشد، آن حضرت رو كرد به اصحاب خود و فرمود: مي دانيد در راه ميان مكه و مدينه كساني هستند كه اموال مردم را ربوده و آنان را به قتل مي رسانند، چطور مردم در اين راه ايمن هستند؟ اصحاب عرض كردند: بلي فدايت شويم مردم در راه مكه و مدينه از شر دزدادن و راهزنان ايمن نيستند.
أبوحنيفه از خجالت سر به زير افكند و جوابي نداشت بدهد. (۲۹)
لذا حاكم حسكاني حنفي از ابن عباس نقل كرده است: كه عمر بن الخطاب گفت: «اعلمنا بالقضاء و أقرئنا للقرآن علي ابن ابي طالب (عليه السلام)». داناترين ما به علم قضاوت و آشناترين افراد ما در قرائت وعلوم قرآن، علي(عليه السلام) است. (۳۰)
بايد دانست آنچه بيان شد، درباره مفهوم تأويل بود اما موضوع دوم اين است كه چه کساني قادرند و به حق مي توانند قرآن را تفسير و تأويل كنند و مجوز رسمي از سوي خداوند دارند؟
با توجه به خطر سهمگين و ممنوعيّت شديد تفسير به رأي از يك سو و محدوديت وقايع و قضاياي ۲۳ سال زمان رسالت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در مقابل رخدادهايي كه تا ابد ممكن است فقط يك بار اتفاق بيفتد، از سوي ديگر، كمبود وقايع ۲۳ سال دوران نبوت حضرت خاتم انبيا(صلي الله عليه و آله و سلم) را نسبت به وقايعي كه براي مسلمين جهان تا ابد ممكن است اتفاق بيفتد، پيغمبراكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) چگونه مي تواند آنها را به مردم زمان خود راهنمايي فرمايد. چه اين كه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) خاتم پيامبران خداست و معجزه جاويد او حجّت ابدي براي همه مردم جهان است ولي دوران رسالتش فقط ۲۳ سال است و بيشتر اين مدّت با مبارزات زير زميني و يا مهاجرت و جنگهاي مهم با مشركين و كفّار مي گذراند و خطابه ها و سخنراني هاي عمومي آن حضرت كه مداركي براي آينده اسلام و در موارد حساس و بحراني بايد عموم مردم بتوانند حفظ كنند و در موقع خود از آنها بهره برداري نمايند، مطالبي است كه همگان به ويژه در آغاز رسالت ظرفيت هاي مردمي گنجايش ضبط و حفظ آن را نداشت؛ لذا مردمي كه بعد از پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در امور عادي نتوانستند در عمل پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) اتفاق كلمه داشته باشند، مانند: شماره و تعداد تكبير هايي که در نماز ميت بايد گفته شود، چگونه مي توانستند در اين مدت كوتاه پيوند خود را به مجامع آينده از ديد پيامبر اسلام فرا گرفته و درست اِعمال نمايند و بدون استفاده از رهبري خاص، كاري كنند كه مورد اتفاق عموم مسلمين باشد.
در اينجا بايد ديد آيا پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) براي مرجعيت ابدي قرآن با وجود آيات مجمل و متشابه چه راهي را پيش پاي امّت نهاده، تا از فساد تفسير به رأي و انحراف افترا و بدعت و ضلالت و تأويل ناصواب، تا ابد، امّتش را مصون و محفوظ نگهدارد؟!
از اينجاست كه به اهميت حديث ثقلين واقف مي گرديم.
قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم):
« إني أوشك أن أدعي فاجيبٌ و إني تارك فيكم الثّقلين كتاب الله عزّوجلّ و عترتي اهل بيتي و انّ اللّطيف الخبير أخبرني أنّهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما». (۳۱)
چيزي نمانده است كه من دعوت حق را لبيك گويم و من دو چيز گرانقدر، كتاب خداي عزّوجل، و عترتم، اهل بيتم را در بين شما به جاي مي گذارم و خداي لطيف و خبير مرا خبر داده است كه اين دو امانت از هم جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بر من باز گردند، شما بنگريد با آنها چگونه رفتار خواهيد كرد؟!
اهميّت حديث ثقلين در يك بررسي كوتاه
۱ـ اولاً سند حديث: اين حديث را، بيش از سي و پنج نفر از اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) با گوش خود از پيامبر شنيده و نقل كرده اند. و تواتر آن، در زمان ها و نسل هاي مختلف قطعي بوده است تا جايي كه علاوه بر دو مجلد كتاب قطور (عبقات الانوار) اثر علامه فقيد مير حامد حسين هندي، تواتر آن را از ۳۸ مدرك ذيل و قطعيت صدور آن را اثبات نموده است.
۲ـ ثانياً مكانهاي بيان و القاء حديث: اين حديث را پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در روز عرفه در عرفات حجه الوداع، و بار ديگر در روز غدير خم در محل دوحات، و بار سوم بعد از بازگشت از طائف در مكه و چهارمين بار در منبر مدينه و آخرين بار در واپسين بيماري خود در حجره خود كه اصحاب بسياري حضور داشتند ايراد فرمودند. (۳۲)
الفاظ حديث ثقلين:
۳ـ الفاظ مختلف حديث كه همه ناظر به يك معني است، به شرح زير است:
الف ـ إني تارك فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا بعدي: كتاب الله حبل ممدود من السّماء إِلي الأرض و عترتي اهل بيتي … (صحيح ترمذي و ده ها سند ديگر)
ب ـ إني تارك فيكم خليفتين، كتاب الله حبل ممدود ما بين السّماء و الارض و عترتي اهل بيتي… (الدر المنثور سيوطي ج ۲ ص ۲۸۵، و إنّهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض)
ج ـ إنّي أوشك أن أدعي فأجيب و إني تارك فيكم الثّقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي … (كنز العمّال ج۱، ص ۱۶۵، ح ۹۴۵ ط۲ و …)
د ـ كأنّي دُعيتُ فأُجيبُ أنّي قد تركت فيكم الثّقلين أحدهما أكبر من الآخر، كتاب الله تعالي و عترتي … (خصائص امير المؤمنين(عليه السلام)
هـ ـ ألست أولي بكم من أنفسكم؟ قالوا: بلي يا رسول الله، قال فإنّي سائلكم عن الثقلين: القرآن و عترتي (مجمع الزوائد الهيثمي الشّافعي و …)
قابل توجه اين كه در همه اين روايات كلمه: «عترتي» در كنار قرآن قرار گرفته است تنها از برخي از اسناد اهل سنت مي شنويم كه پيغمبر فقط فرمود كتاب الله و سنتي!. البته اگر در نسخه اي «سنتي » به جاي «عترتي» آمده باشد، باز هم(۳۳) نقل سنت از طريق اهل بيت(عليهم السلام) كه بر پاكي و طهارتشان قرآن تأكيد كرده است و قبول حديث از اهل بيت(عليهم السلام) شايسته تر است. چرا كه به حكم آيه تطهير آن ها علاوه بر صحابه بودن به مصونيت از گناه و خبط و اشتباه و امنيت قولشان از اشتباه، تضمين شده اند.
۴ـ در معني و مفهوم حديث:
اين حديث صحت و سنديت سخنان اهل بيت(عليهم السلام) را در كنار قرآن كريم به عنوان سند دوم مسلمانان قرار داده است و در اهميت و عظمت عترت همين بس كه اينان «تالي تلو» و همانند قرآن كريم اند و قرين قرآن عظيم شناخته مي شوند و به تعبيري گوياتر، آنها را قرآن ناطق معرفي كرده اند، در كنار قرآن صامت كه مصحف شريف است.
دليل روشن براي سنديت اعمال و اقوال و تقرير اهل بيت(عليهم السلام) اين است كه بعد از پيامبر اكرم(عليهم السلام) دخت گرامي اش سيده زنان عالم، فاطمه زهرا(عليهما السلام) و علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين(عليه السلام) ؛ و يازده فرزندشان(عليهم السلام) طهارت و عصمت هيچ کس مورد اتفاق همه امت اسلام نيست و علاوه بر اين معني عصمت اهل بيت(عليهم السلام) ، عالي ترين مرتبه پاكي و صداقت و معنويت است تا جايي كه قرآن با تعبير:« إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ ْ تَطْهِيرًا» (۳۴) با كلمه «اِنَما» پاكي را در اهل بيت(عليهم السلام) محصور مي كند و قطعيت آن را به اراده الهي مستند مي سازد و اين اتفاق امت است كه غير از علي و فاطمه و حسنين و يازده فرزندانشان(عليهم السلام) هيچ انساني به مقام عصمت و پاكي و پاكدامني اش به اندازه آن ها نرسيده است.
بنابراين، مفاد حديث ثقلين كه مي گويد: اي مردم تا وقتي كتاب و عترت هر دو را اطاعت كنيد گمراه نخواهيد شد، به دو نكته توجه دارد، اين دو نکته اين است كه هم سنت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را بايد از اهل بيت(عليهم السلام) فرا گرفت، چرا كه به ديگران اعتمادي در نقل سنت نيست و هم خود اهل بيت(عليهم السلام) كلام و فعل و تقريرشان، سندي معتبر براي شناخت راه پيامبر(عليهم السلام) و قرآن كريم است.
اين حديث را حديث سفينه بيشتر توضيح مي دهد و تبيين مي كند كه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
« إنّما مَثَلُ أهل بيتي فيكم كمثل سفينهْ نوح، من ركبها نجا و من تخلّف عنها غرق» (۳۵)
تنها شبيه و مثل، براي اهل بيت من در بين شما، كشتي نوح است كه هر كس به آن پيوسته شد، نجات يافت و هر كس تخلف كرد و از آن بازماند، غرق گرديد. مفاد حديث اين است كه هركس دينش را از غير اهل بيت(عليهم السلام) اتخاذ كند، اهل نجات نيست.
ادامه دارد…
————————-
پي نوشت ها:
۱ـ ابراهيم: ۱
۲ـ اسراء: ۹
۳ـ بقره: ۱۸۵
۴ـ فرقان: ۱
۵ـ آل عمران: ۷
۶ـ نحل: ۴۴
۷ـ حشر:۷
۸ـ تفسير جامع ۱/ ۸
۹ـ آل عمران: ۱۰۳
۱۰ـ قمر: ۱۷
۱۱ـ فرقان: ۱
۱۲ـ انعام: ۵۹
۱۳ـ طارق: ۱۳
۱۴ـ يس:۶۹
۱۵ـ طارق: ۱۴
۱۶ـ قمر: ۱۷
۱۷ـ فرقان:۱
۱۸ـ تفسير صافي ۳۵/۱
۱۹ـ بصائر الدرجات / ۱۹۵
۲۰ـ يوسف: ۳۶
۲۱ـ اسراء: ۳۵
۲۲ـ ابن منظور، لسان العرب، جلدهاي ۱ و۱۰، راغب اصفهاني، المفردات،۳۱
۲۳ـ محمد: ۲۴
۲۴ـ فيض کاشاني، مقدمه ي تفسير صافي
۲۵ـ كليني محمدبن بن يعقوب، اصول كافي به نقل از تفسير جامع ج۱ ص ۴ و عياشي تفسير عياشي
۲۶ـ تفسير الميزان، ج۱
۲۷ـ ابراهيم : ۳۷
۲۸ـ تفسير جامع به نقل از كافي كليني ۱/ ۵
۲۹ـ كافي كليني؛ به نقل از تفسير جامع ۱/ ۷
۳۰ـ حاكم حسكاني حنفي؛ شواهد التنزيل ۱/ ۳۵
۳۱ـ سيد عبدالحسين شرف الدين؛ المرجعات طبع الدار الاسلاميه بيروت صفحه ۸۹، علامه محمد جواد بلاغي در آلاء الرحمن مكتبهْ الوجداني، قم طبع سوم /۴۴-۴۳٫
۳۲ـ المراجعات/ ۷۸٫
۳۳ـ لازم است همه بدانيم كه سنت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را در نزد عترتش(عليهم السلام) بايد يافت. زيرا علاوه بر آنان «أهل البيت أدري بما في البيت» اند (اهل خانه بهتر مي دانند در خانه چه مي گذرد)، پاكي و طهارت و صدق و صفاي اهل بيت تصريحاً در قرآن آمده است و هدف اول را بايد در سنت از اهل بيت(عليهم السلام) گرفت نه از ديگران كه قرآن آنها را به طهارت و پاكي معرفي نكرده است.
۳۴ـ احزاب: ۳۳ ؛ اين خواست و اراده ازلي خداوند است كه همه پليدي ها را از شما اهل بيت بزدايد و شما را به عالي ترين مرتبه پاكي و پاكدامني بستايد.
۳۵ـ از حجيت قول عترت ص ۲۰ و همچنين از كتاب السيد شرف الدين العاملي المراجعات صفحه ۹۵ به نقل از ده ها مستند مورد قبول اهل سنت.