«حجة الاسلام و المسلمین سید قاسم علی احمدی»
علت تألیف این کتاب
اماّ بعد، نیازمند رحمت پروردگار آمرزنده اش محمّد باقر، فرزند محمّدتقی مجلسی ـ که نامه ی عملشان به دست راستشان داده شود و حسابشان بس آسان رسیدگی شود ـ می گوید: بعضی از کسانی که خدای تعالی او را به طلب و جست و جو کردن راه حقّ و درست هدایت کرده و ترس از معاد را در دل او افکنده است، از من خواست که راه نجات (در عقاید و اعمال) را در این زمان برایش بیان کنم؛ همین زمانی که راه ها و جریان ها (به جهت شباهت به هم) بر مردم پوشیده و مشتبه و تاریک شده (به طوری که تشخیص راه سعادت و هدایت سخت گشته) و شیطان بر دوستان و پیروان خود مسلّط شده، و آن ها را به هلاکت گاه ها در آورده، و خود و هواداران حزبی اش از جنّ و انس بر سر راه روندگان به سوی خدا، تله ها و دام هایشان را از چپ و راست نصب کرده و گسترده اند، و گمراهی و بدعت را برای فریب مردم، در نظرشان به مانند حق آراسته و زینت و جلوه داده اند.
با این اوضاع، (چون از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که: زمانی که در میان امّتم بدعتها ظاهر شد، باید عالم علم خود را ظاهر کند و اگر چنین نکند لعنت خدا و ملائکه و انسانها بر او باد) بر من واجب شد که راه های حقّ و نجات را با نشانه های روشن و دلیل های واضح برای او بیان نمایم، هر چند از فرعون های بدعت گذاران و طغیان گران و گردنکشان آنها ترسانم.(۱)
برادران دینی من، بدانید که من در نصیحت و خیر خواهی شما کوتاهی نمی کنم و آنچه از حق برای من ظاهر شده از شما پوشیده نمی دارم گر چه عدّه ای را ناخوش آید؛ چرا که در راه خداوند (و بیان دین او) از سرزنشِ هیچ ملامتگری نمی ترسم.
برادران دینی ام، به چپ و راست نروید و به یقین بدانید که خداوند پیغمبرش حضرت محمّد و اهل بیت(علیهم السلام) او را گرامی داشته و آنان را بر تمام خلقش برتری داده(۲) و معدن رحمت و علم و حکمت خود قرار داده است.
محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) واسطه ی فیض الهی
پس از آنان مقصود و مطلوب و هدف اصلی از آفرینش جهان هستی می باشند، و رتبه ی شفاعت کبرا و مقام محمود مختصّ به ایشان است. معنای شفاعت کبرا این است که: ایشان واسطه و سبب رسیدن فیض های خداوند (به خلایق) در دنیا و آخرت هستند؛ زیرا (از میان مخلوقات) تنها آنها قابلیّت و شایستگی (دریافت بدون واسطه) فیوضات اِلاهی و رحمت های قدسی را دارند. و به طفیل وجود آنها رحمت خداوند به سایر موجودات افاضه می شود.
همین طفیلی بودن دیگران در دریافت رحمت، علّت لزوم صلوات فرستادن بر ایشان و توسّل جستن به آنها در هر حاجتی است؛ زیرا درود و صلوات بر آنها ردّ نمی شود؛ چون خداوند بسیار فیض دهنده و بخشنده است، و مورد (و محلّ صلوات هم که ائمّه(علیهم السلام) باشند) شایستگی فیض را دارد. و به برکت (مستجاب شدن صلوات بر) آنها، به شخص دعا کننده بلکه به تمام مخلوقات، فیض الهی می رسد.
به جهت نزدیک کردن مطلب به ذهن، برای شما مثالی می زنم: هرگاه بیابان نشین جاهلی که سزاوار اکرام و احترام نیست، به دربار پادشاهی بیاید و آن پادشاه دستور دهد برای او سفره هایی رنگارنگ بگسترانند او را به انواع بخشش ها و نعمت ها گرامی بدارند، عاقلان آن سلطان را به کمی عقل و سستی رأی و اندیشه نسبت می دهند؛ (چون از نگاه عقل، هر کسی را باید به اندازه ی خود و معرفتش اکرام کرد که: المعروف بقدر المعرفة.) بر خلاف آن جا که این سفره های شاهانه را برای یکی از نزدیکان درگاهش یا یکی از وزیران و یا فرماندهان لشکرش بگستراند و (از قضا) آن بیابان نشین جاهل هم سر آن سفره حاضر شود و از نعمت ها و عطایا استفاده کند، که در این صورت کار پسندیده ای شمرده خواهد شد، بلکه اگر هزاران نفر مثل آن بیابانی از آن نعمت ها استفاده کنند، از بخشش های نیک شاهانه محسوب می شود؛ بلکه چه بسا باز داشتن آنها (از این خوان نعمت شاهانه) زشت شمرده شود؛ (چرا که این کار از کرم شاهانه دور می باشد.)
چرا پیغمبر و امام (علیهم السلام) واسطه ی فیوضات اند؟
(در جهت تطبیق این مثال با ما بندگان، می فرماید:) و نیز چون ما از آستان مقدّس حق تعالی و حریم کبریایی و ملکوت حضرتش به نهایت دور هستیم و با بارگاه جلال و ساحت عزّت و جبروتش ارتباط و تناسبی نداریم، ناگزیر باید میان ما و پروردگارمان رسولان و حاجبان و گماشتگانی باشند که دارای دو جهت باشند: جهت قدسی و ملکوتی، و جهت احوال بشری؛تا با جنبه ی ملکوتی و قدسی خود با حق تعالی ارتباط داشته باشند و احکام و معارف دین را از جانب او دریافت کنند، و با جهت بشری، مناسبتی با مخلوقات داشته باشند (و بتوانند با مردم مصاحبت و به آسانی با آنها ارتباط برقرار کنند و مردم هم به آنها نزدیک شوند و با آنها انس بگیرند) که آنچه از پروردگارشان گرفته اند به مردم برسانند (و به آنها تعلیم دهند.)
و به همین جهت است که خداوند تعالی فرستادگان و پیامبرانش را به ظاهر، از جنس بشر آفریده، ولی در باطن و از نظر حالات و اخلاق و نفوس و قابلیّات و استعدادها، مباین و جدای از آنها قرار داده است.
حقیقت ابدان امام معصوم (علیه السلام)
به مناسبت این که در کلام مرحوم علامه ی مجلسی سخن از تفاوت سفیران و پیامبران الهی با سایر بشر به میان آمد، اشاره ای به بحث تفاوت ابدان و نفوس پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) می کنیم.
از روایات بسیار و متواتر اخبار طینت که در کتب شریف کافی، بصائر الدرجات، بحارالانوار و غیره نقل شده، استفاده می شود که حقیقت ابدان پاک رسول خدا (علیهم السلام)و امامان معصوم(علیهم السلام) با بدن های دیگر فرق آشکار دارد. اجسام مردمِ دیگر مرکب از علیّین و سجّین، طیّب و خبیث، خیر و شرّ، و نفع و ضرر است؛ امّا بدن های مقدّس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم(علیهم السلام) پاک و از علیّین خالص است و هیچ گونه اختلاطی از طینت های سجّین و خبیث در آنها نیست.
هرکس در روایات متواتر طینت و کیفیّت خلقت ابدان آنها از طینت پاک و طیّب و علیّین خالص، و کیفیت ولادت و ایّام رضاع و احوال آنها، و خلقت ارواح و قلوب شیعیان از زیادت طینت پاک و طیّب آنها، و همچنین در عجایب و غرایب حیرت آوری که از پیکرهای شریف آنها در دنیا ظاهر می شود، تدبّر کند، به خوبی برای او روشن می شود که حقیقت ابدان طیّب و پاک آنها با دیگران تفاوت دارد و آثار و خصوصیّات ابدان آنها با غیر آنها مغایر است. (۳)
پس پیغمبران و رسولان الهی، قدسی و پاک و پاکیزه و روحانی هستند (و از سرشت قدسی و ملکوتی آفریده شده اند.) با این حال (هر یک) می فرمایند: «من هم بشری مثل شما هستم»(۴)به جهت این که مردم زمانشان از آنها نگریزند (و وحشت نکنند) و به آنها رو آورند (و احکام و معارف دین را از آنها بپذیرند) و با آنان انس بگیرند؛ چرا که آنها از جنس و شکل همین مردم هستند.
به همین مطلب اشاره دارد این فرمایش خداوند تعالی: «اگر پیغمبر را فرشته ای قرار می دادیم، حتماً او را به صورت مردی در می آوردیم (و به شکل بشر به سوی مردم می فرستادیم برای اینکه مردم از او نگریزند و با او انس بگیرند و سخنانش را بپذیرند) و امر را هم چنان بر آنان مشتبه می ساختیم (و شبهه ای که اکنون دارند، باز هم برجای می گذاشتیم) همان طور که آنها امر را بر دیگران (با افکندن این شبهه که چرا فرشته نازل نشده و …) مشتبه می سازند»
پیغمبر اسلام عقل (کلّ) است
حدیث معروف و مشهوری که در مورد عقل آمده، ممکن و محتمل است به همین معنا تفسیر شود (۵) (که پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دو جنبه دارد: جنبه ی ملکوتی و جنبه ی بشری؛ با جنبه ی ملکوتی با مبدء اعلا ارتباط می گیرد و با جنبه ی بشری آن حقایق گرفته شده را به خلق می رساند) به این شرح که: مقصود از عقل در این حدیث، نفس پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد و مراد از امر به اقبال و رو آوردن آن حضرت به خداوند (که فرمود: أقبل یعنی پیش آی) این باشد که: خداوند پیغمبر خود را به سوی مراتب و درجات (عالی) فضل و کمال و قرب الهی و وصال (و رسیدن به بالاترین درجات معرفت حق تعالی) دعوت کرده و فرا خوانده است، و مقصود از امر او به ادبار و پشت کردن ( که فرمود: أدبر یعنی رو برگردان) این باشد که: پس از رسیدن آن حضرت به بالاترین مراتب کمال، از او خواسته شده که از آن مقام و مرتبه تنزّل کند و پایین آید (و به سوی عالم ناسوت و خاکی گرایش پیدا کند) و به تکمیل و هدایت مخلوقات، رو آورد (و در صورت و جنس بشر، به هدایت مردم بپردازد.)
و ممکن است این فرمایش خداوند تعالی: «خداوند به سوی شما ذکر (و تذکّر دهنده و یادآوری کننده ای) را نازل کرده؛ [آن ذکر] رسولی است که …» (۶) هم به همین مطلب اشاره داشته باشد، به این بیان که: انزال رسول، کنایه باشد از تنزّل دادن (و پایین آوردن) پیامبر از آن مقام والا و درجه ی بلند ـ که هیچ ملک مقرّب و پیغمبر مرسلی به آن نمی رسد ـ به معاشرت با مخلوقات و زندگی با آنها و انس گرفتن با ایشان و هدایت کردن آنان (به سوی پروردگارشان).
محمّد و آل محمّد(علیهم السلام) واسطه ی هر فیضی اند
همچنین در رساندن سایر فیوضات اِلهی و کمالات ربّانی، ایشان واسطه میان پروردگارشان و همه ی مخلوقات می باشند؛ پس هر فیض و عنایتی که از سوی خداوند به سوی خلق سرازیر می شود، اوّل به ایشان می رسد؛ سپس میان دیگر مخلوقات تقسیم می شود. بنابراین، صلوات (و سلام) فرستادن بر ائمّه(علیهم السلام) باعث جلب و کشیده شدن رحمت خداوندی به سوی معدن آن رحمت و جلب فیوضات الهی به جانب جایگاه (و محلّ) تقسیم (۷) آن فیض ها می شود تا آن فیوضات از آن جا به سایر مخلوقات تقسیم گردد.
در اصول و فروع دین از محمّد و آل محمّد(علیهم السلام) تبعیّت کنید(۸)
بعد از آن بدانید که چون خداوند تعالی پیامبرش را [از همه جهت] کامل گردانید (و او را به پیغمبری بر انگیخت) فرمود: «آن چه رسول برای شما آورد (و امر به آن کرد) آن را بگیرید (و قبول کنید و در اعتقاد و عمل به آن ملتزم باشید) و از آنچه شما را از آن نهی نمود، اجتناب نمایید.»
پس به نصّ و تصریح خداوند تعالی در این آیه، بر ما واجب است که در اصول دین و عقاید و فروع آن و در امور معاش و زندگی دنیا، و در امور معاد وآخرتمان از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) پیروی کنیم، و بر ما لازم است تمامی امور خودمان را از آن حضرت بگیریم.
——————-
پی نوشت ها:
۱ـ علامه مجلسی رحمه الله در کتاب شریف بحارالانوار ۵۴/ ۲۳۴ در بحث حدوث و قدم به این مطلب تصریح کرده اند.
۲ـ مسئله ی افضلیت محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) بر جمیع مخلوقات از واضحات اخبار و آثار است؛ لذا شیخ صدوق رحمه الله می فرماید:
واجب است اعتقاد به این که خداوند عالم نیافریده هیچ خلقی را که افضل از حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمّه (علیهم السلام) باشند، و این که آنها محبوبترین خلایق نزد خداوند و گرامی ترین آنها می باشند و در وقتی که حق تعالی در عالم ذر از پیغمبران عهد و میثاق گرفت آنها در اقرار به خداوند بر همه مقدم بودند… و آن که خداوند هر عطایی که به هر پیغمبری فرموده به قدر معرفتش به خدا و به حقّ پیغمبر ما و سبقت گرفتنش به اقرار به آن حضرت بوده است. و واجب است اعتقاد به این که خداوند تعالی همه ی خلق را برای آن حضرت و اهل بیتش(علیهم السلام) آفریده است، و اگر ایشان نبودند خداوند آسمان و زمین و بهشت و جهنّم و آدم و حوا و ملائکه و هیچ چیز دیگری از مخلوقات را نمی آفرید.
(اعتقادات /۶۷ ؛ بحار الأنوار ۲۹۷/۲۶)
آنچه شیخ صدوق رحمه الله از فضل و برتری پیغمبر و امامان ما- درود خداوند بر آنان باد- بر جمیع مخلوقات و افضلیتشان بر سایر انبیاء ذکر کرده، چیزی است که کسی که در اخبار آنان تحقیق و تتبّع کند در آن شک نمی کند. روایات در این باره بسیار زیاد است که قلیلی از آن ها را در این باب ذکر کرده ایم. این روایات در باب های مختلف ذکر شده خصوصاً باب صفات انبیاء و … به صورت پراکنده آمده است. اکثر امامیه بر این عقیده می باشند و جز جاهل به اخبار، این مطلب را انکار نکند.
(بحار الأنوار ۲۶ /۲۹۷)
از باب تبرّک به چند حدیث شریف اکتفا می کنیم:
۱) رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند:
ای علی، همانا، خداوند تبارک و تعالی پیامبران مرسل خود را بر ملائکه ی مقرّبش برتری داده، و مرا بر جمیع انبیاء و رسولان برتری داده، و این فضیلت و برتری بعد از من برای تو و ائمّه ی بعد از توست.
(بحار الأنوار ۲۶ /۳۳۵ حدیث ۱)
۲) امام صادق(علیه السلام)فرمودند: هیچ پیغمبری و هیچ رسولی به مرتبه ی نبوّت و رسالت نرسیدند مگر به سبب اعتقاد به ولایت ما و تفضیل و برتری دادن ما بر غیر ما.
(بحار الأنوار ۲۶ /۲۸۱ حدیث ۲۸ و ۲۹)
۳) و هم چنین از آن حضرت وارد شده که فرمودند: همانا خداوند پیغمبران اولی العزم را به سبب علم بر پیامبران غیر اولی العزم برتری داد، و ما را وارث علم پیامبران اولی العزم کرد، و ما را بر آنها در همین فضیلت علم، برتری داد، و آنچه آن پیامبران نمی دانند رسول خدا می داند، و علم ما همان علم رسول خدا است.
(بحار الأنوار ۱۹۹/۲۶ حدیث ۱۱)
۴) از امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شده که فرمود: احدی در فضیلت با ما اهل بیت مقایسه نمی شود.
(بحارالأنوار ۲۶/ ۲۶۹ حدیث ۵)
۵) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)نقل شده که فرمود: خداوند عزّوجل نظری به اهل عالم کرد و مرا از میان مردان عالم برگزید. و سپس نظر دیگری کرد و تو را از میان مردان جهان اختیار کرد. بعد نظر سومی کرد و امامان از اولاد تو را برگزید. بار چهارم نظری به اهل عالم کرد و حضرت زهرا را از میان زنان عالم اختیار کرد.
(بحار الأنوار ۲۷۰/۲۶، حدیث ۷)
این بحث به تفصیل در شرح مفصّل ما بر اعتقادات آمده است.
۳ـ برخی از خصوصیّات و ویژگی های ایشان عبارت است از :
۱- سایه نداشتن در مقابل خورشید با وجود لباسی که بر تن دارند.
۲- دیدن پشت سر مثل دیدن جلو رو چنان که امام باقر (علیه السلام) فرمودند: الإمام منّا ینظر من خلفه کما ینظر من قدّامه.
(بصائر الدرجات/ ۴۲۱ حدیث ۱۲)
۳- اخراج آب از میان انگشتان مبارکشان.
۴- ما بین مغرب و مشرق را دیدن؛ و برای دیدن آنها هیچ چیزی مانع، نیست.
۵- پیمودن مسافت بسیار زیاد در کمتر از چشم به هم زدنی، چنان که امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمودند: لو إنّنی أردتُ أن أجوب الدنیا بأسرها و السماوات السبع و أرجع فی أقّل من الطرف لفعلتُ بما عندی من اسم الأعظم.
(بحار الأنوار ۲۷/۳۴۰)
۶-سیر دادنِ مردی از کوفه به مدینه و از مدینه به کوفه در چشم به هم زدنی. در رجال کشی آمده که امام(علیه السلام) فرمودند: أیّ بلاد أحبّ إلیک؟ قال: قلتُ: الکوفۀ. قال: بالکوفۀ فکن! قال: فسمعتُ آخرالنون بالکوفۀ.
(رجال الکشی رحمه الله: فی جابر بن یزید الجعفی الرقم ۳۴۷)
۷- شنیدن صداها در خواب.
۸- دیدن ملائکه و جنّ و شیاطین.
۹- مخفی کردن خودشان از چشم دیگران بدون این که مانع و ساتری در کار باشد.
۱۰- راه رفتن روی آب مثل راه رفتن در خشکی.
۱۱- حرکت و بالا رفتن در هوا.
۱۲- برداشتن اشیای ثقیلی که همه ی انسان ها نمی توانند آنها را حمل کنند. و غیر این امور از عجایب و غرائبی که در ذکر آن ها خوف عدم تحمّل قاری است.
لذا محقّق بحرانی در درّة النجفیّة می فرمایند:در خبری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)وارد شده که فرمود: ای علی، نشناخت خدا را جز من و تو، و نشناخت مرا جز خدا و تو، و نشناخت تو را جز خدا و من. این سخن علاوه بر آن دو درباره ی فرزندان معصومشان(علیه السلام) هم صادق و درست است. بنابراین، جا ندارد که انسان در اطلاع پیدا کردن به کنه حقایق ذات مقدّسشان ـ همانند دیگر مردم ـ طمع کند و آنها را با دیگران از این نظر مقایسه کند و نیز کسی که در عبادات و اذکار و تسبیح آنها در عالم ارواح تأمّل کند، خواهد دانست که از آنچه گفتیم گریزی نیست.
علاّمه ی محدث نوری می فرماید: جسد پاک رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) لطیف تر است از دلهای مؤمنان که از زیادت طینت و سرشت انبیاء آفریده شده اند؛ انبیاء هم از زیادت طینت و گِل رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)خلق شده اند.
(دارالسلام ۲۸۴/۴)
ایشان در دفع شبهه حضور جسم واحد در زمان واحد در مکان های متعدّد فرموده است:
اجساد ائمّه(علیهم السلام) از جسدهای مؤمنانی که داخل بهشت می شوند، شریفتر و لطیفتر است و قدرت ائمّه(علیهم السلام) بر گردش و تصرّفات در دنیا از گردش و تصرّفات مؤمنان در بهشت به مراتب بیشتر است. در حالات اهل بهشت و وضع تنّعم آنها چیزهایی عجیب تر از آن وارد شده است (یعنی عجیبتر از حضور جسم واحد در زمان واحد در مکان های متعدد) و کسی منکر آنها نشده است؛ پس انکار در این مورد هم روا نیست؛ امّا شریف تر و لطیف تر و تواناتر و بیشتر بودن قدرت آنها روشن است.
(دارالسلام ۳۰۱/۴)
سپس مرحوم نوری روایاتی را که در حالات اهل بهشت و کیفیت برخورداری مؤمنان از نعمت ها و احوال و افعال عجیبی که از آنها در بهشت ظاهر می شود، ذکر کرده است.
۴ـ چنانکه گذشت مراد از «بشرٌ مِثلُکُم» در آیه این است که: من بشری به ظاهر مثل شما هستم؛ نه به صورت و سیرت و جنس و ذات و بدن و حقیقت، تا در نتیجه آثار و خصوصیّات ابدان شما و من یکی باشد. روایات زیاد و متواتر طینت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمّه ی اطهار(علیه السلام) و کیفیّت خلقت آنها و عجایب و غرایبی که از ابدان پاک آنها در دنیا ظهور پیدا کرده، همه شاهد این معناست که من بشری به صورت، مثل شما هستم؛ نه به صورت و سیرت و ذات. و اجتماع شؤون ملکوتی و بشری با هم مانعی ندارد چنان که از آیهی «ولو جَعَلناهُ مَلَکاً لَجعلناهُ رَجُلاً» استفاده می شود.
۵ـ مقصود این حدیث است که در اصول کافی و غیر آن به سند صحیح از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) آمده است:
چون خداوند عقل را آفرید با او به گفتو گو پرداخت. بعد از آن به او فرمود: پیش آی. عقل پیش آمد. سپس به او فرمود: بازگرد. پس عقل بازگشت. بعد از آن خداوند فرمود: به عزّت و جلالم سوگند هیچ مخلوقی نیافریده ام که نزد من از تو محبوب تر باشد، و تو را کامل نگردانم مگر در آن کس که او را دوست دارم. آگاه باش که من به تو (و برای تو) امر می کنم، و به تو نهی می کنم، و به تو عذاب می کنم، و به تو ثواب می دهم.
(اصول کافی ۱۰/۱ کتاب العقل و الجهل، حدیث ۱)
تعبیر آوردن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به عقل ممکن است از باب مجاز در اسناد باشد چنان که عرب ها می گویند: زیدٌ عدلٌ یعنی زید عدل است و مقصودشان این است که: از شدّت عدالت و غلبه ی آن در او، گویا خودش عین عدالت است. در این جا هم بسیاری عقل و شدّت ظهور آن در رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) سبب شده که از آن حضرت – که صاحب عقل است – عقل تعبیر کنند.
و این حدیث که : نود و نه جزء عقل را خداوند تعالی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) داده و یک جزء آن را بین بندگان تقسیم کرده، این مطلب را تأیید می کند،چنان که در محاسن برقی از حضرت امام صادق(علیه السلام) روایت شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: «خلق الله العقل فقال له: أدبر فأدبر ثمّ قال له: أقبل فأقبل. ثمّ قال: ما خلقت خلقاً أحبّ إلیّ منک، فأعطی الله محمّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) تسعة و تسعین جزء،ثم قسّم بین العباد جزءً واحداً».
(محاسن ۱۹۲/۱ حدیث ۸، بحار الأنوار ۹۷/۱حدیث ۶).
۶ـ مراد علامه ی مجلسی رحمه الله این است که: بیان و تفسیر کلمه ی « ذکر»که در آیه ی ۱۰ آمده، کلمه ی «رسول» است که در آیه ی ۱۱ آمده است. پس معنای آیه این است: خداوند رسولی را به سوی شما نازل کرده و فرو فرستاده است. معنای نازل کردن و فرو فرستادن رسول، در کلام ایشان به خوبی بیان شده است.
۷ـ این ترجمه بنابراین است که ما مَقسِم ها (یعنی اسم مکان) بخوانیم؛ امّا اگر مُقَسِّم ها (یعنی اسم فاعل) بخوانیم معنایش چنین می شود: به سوی قسمت کننده ی آن فیض ها. به هر حال، مقصود از مَقسِم یا مُقَسِّم، ائمّه ی معصومین(علیه السلام) میباشند.
۸ـ رجوع شود به کتاب: تنزیه المعبود، الخاتمة، الفائدة الأولی: وجوب الرجوع إلی الأئمّة (علیه السلام) فی الأصول و الفروع