واقعة غدیر
در سال دهم هجری یعنی اواخر عمر شریف پیامبر اکرم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عازم سفر حج شدند ، در مدینه اعلام شد که امسال رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مراسم حج شرکت می کنند . هر کس مایل است همراه پیامبر حرکت کند . جمعیت زیادی همراه آن حضرت عازم زیارت خانه خدا و انجام مناسک حج گردید ، تعداد جمعیت را ۹۰ هزار و تا بیش از ۱۲۰ هزار نفر در تاریخ ثبت کرده اند. علاوه بر این جمعیت ، افراد بسیاری هم از بلاد دیگر به سوی سرزمین مکه شتافتند.
پس از انجام اعمال حج ، در راه بازگشت از مکه ، کاروان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به چهارراهی رسید که حُجاج گروه گروه از هم جدا می شدند (محل جداشدن راه های مدینه ، مصر و عراق) و هر کدام به سوی اوطان خود می رفتند که آن محل ، غدیر خم نام دارد. جبرئیل نازل شد که « یا ایها الرسول بلِّغ ما أُنزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته »(3) ( ای پیغمبر ،باید! آن چیزی را که از سوی خدا(درباره علی) به تو نازل شده به مردم ابلاغ کنی و اگر چنین نکنی رسالت او را به انجام نرسانده ای.
و این آیة شریفه ، عنوان یک تهدیدی را می رساند که از جانب خداوند متعال نسبت به پیغمبرش انجام شده ، یعنی یا رسول الله ( صلی الله علیه و آله و سلم) این ابلاغ آنقدر از اهمیت بالایی برخوردار است که اگر در انجام آن درنگ کنی تو رسول و پیغمبر ما نیستی به این معنا که تمام زحمات ۲۳ سالة پیغمبر نادیده گرفته خواهد شد و دیگر خدای متعال او را از جرگة انبیاء خارج خواهد کرد.
راستی این چه پیغامی است که پیغمبر خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم) این چنین با شدت و غلظت از طرف خدا مأمور به ابلاغ آن شده است؟
بدیهی است آنچه را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باید ابلاغ کند ، جزء دین است ، اما کدامیک از اجزاء دین؟ آیا از اصول دین است؟ توحید است ، نبوت است یا معاد؟
قطعاً توحید نیست ، زیرا که پیغمبر ۲۳ سال است علی الدوام مردم را به توحید دعوت می کند.
آیا نبوت است یعنی باید تبلیغ کند که من پیامبرم ؟ آیا منظور ، ابلاغ فروع دین است؟ آیا پیامبر باید از مردم بخواهد که نماز بخوانند ، یعنی کسانی که به حج آمده بودند ، نمازخوان نبودند؟!
این پیام باید موضوعی باشد که اصول دین و فروع دین بند به آن است .زیرا که می فرماید: اگر این پیام را نرسانی اصلاً رسالت او را ابلاغ نکرده ای.
گویا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) از ابلاغ این پیام عظیم ، هراسان است. همان پیغمبری که یکه و تنها در میان مشرکین مکه بدون یار و یاور شجاعانه فریاد می زد قوالو: لا اله الا الله تفلحوا و نترسید ، سنگش زدند و نترسید ، نقشة قتل برایش کشیدند نترسید ، اما در میان مسلمانها و آنهائیکه رنگ دین به خود زده بودند می ترسید علی را انتخاب کند ، همان پیغمبری که علی(علیه السلام) می فرمود در جنگها وقتی کار بر ما سخت میشد او ملاذ و پناه ما بود ،چنین پیغمبری با چنان شجاعتی در جمعی که همه خود را مسلمان و پیرو آن حضرت می دانستند ، می ترسید حرفش را بزند ، کسانی مانند عمر و ابوبکر در میان مسلمین بودند که در ظاهر چهره دین و تقدس به خود گرفته بودند و خود را به پیغمبر می چسباندند و تا اندازه ای هم در میان مردم جای پایی باز کرده بودند اما در باطن جز برای مطامع دنیوی خویش قدمی بر نمی داشتند و با اوامر و نواهی پیغمبر کاری نداشتند مگر مواردی که مجبور می شدند اطاعت کنند ، همان هایی که امروز هم خود را به علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) می چسبانند و برای فریب دادن خلق از همه جا بی خبر و رسیدن به مطامع دنیوی خویش قیافة زاهدانه و عارفه و عاشق علی(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) به خود گرفته و در میان صفوف مسلمین جا باز کرده اند و چون دنیای خوبی در آن هست روز به روز به جمع این معرکه گردانان دنیا طلب و دین فروش افزوده می شود ، آری امثال همین نااهلانی که امروز ما می بینیم در زمان پیغمبر بودند و پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می ترسید از اینکه حکم خدا را و جانشینی علی (علیه السلام) را بر خلاف میل باطنی آنها اعلام کند ، همانطور که بسیاری از بزرگان ما امروز وحشت دارند حکم خدا را که با نفاق بازیهای این شیادان نمی سازد بیان کنند ، از همین جهت است که فرموده اند منافق از کافر بدتر است و خطر اهل تصوف و عارف نمایان دلباختة دنیا از خطر یهود بالاتر است . زیرا که یهودی ها هرگز با پرچم یهودیت و از کنیسه ها نمی توانند در مقابل مسلمین ظاهر شوند اما از خانقاهها و جم خانه ها و مجالس سماع و حلقه های درویشی و با پرچم اسلام و تشیع و علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) چه بسیار آسان و بی تکلف وارد صفوف مسلمین شدند و در مقابل مسجد خانقاه و در مقابل مرجعیت و مقام مقدس نیابت عامه ، قطب و استاد عرفان تراشیدند و به اهداف خودشان در حد قابل توجهی هم رسیدند.
آری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که از طرفی با چنین منافقان جاه طلب و کینه دوز مواجه بود و از طرف دیگر با این امر حتمی پروردگار ، از سنگینی بار این رسالت می ترسید ، لذا خداوند برای اینکه قوت قلبی به پیغمبرش بدهد فرمود : والله یعصمک من الناس ، یعنی ای پیغمبر نترس. برو و این پیام را به ابلاغ کن ما هم تو را از شر این منافقان حفظ می کنیم.
راستی این چه امری است که خاتم الانبیاء از ابلاغ آن ترسان و لرزان است و خداوند او را دلداری می دهد؟
رازی است که سرنوشت تمامی دین از اصول و فروع و از آدم تا خاتم به وجود مبارک او و به انتصاب او رقم می خورد که توضیح آن خواهد آمد.
به هر حال رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد تا کاروان در آن گرمای سوزان توقف کند ، کسانیکه جلوتر رفته اند برگردند ، آنهائیکه عقب مانده اند برسند، به بعضی اصحاب امر فرمودند که زمین را تمیز کنید ، خارها را بکنید ، سنگها را جمع کنید ، سایه بان بزنید که زنهایی که از مکه برگشتند زیر سایبان باشند ، بعد از سه روز معطل کردن مردم ، در آن گرمای سوزان ، نماز ظهر اقامه شد ، آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد منبری از جهاز شتران درست کردند و حضرت بر بالای آن قرار گرفت ، نگاهی به چهار طرف انداخت و فرمود: الا تسمعون؟ آیا صدای مرا می شنوید؟ جواب دادند: بلی . پیامبر این اقرار و اعتراف را از آنها گرفت تا فردا کسی ادعا نکند که من نفهمیدم و متوجه صحبتهای پیامبر نشدم.
سپس پیامبر خطبه ای مفصل خواند خطبه ای که سراسر حکمت و رمز و راز بود و از سرچشمة وحی گرفته شده بود . حدود ۵۰ مرتبه نام مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این خطبه برده شده ، ۵۰ آیة قرآن حضرت در این خطبه خواندند ، ۲۰ مورد اشاره به حکومت امام زمان کردند ، ۴ مرتبه نام مبارک حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه شریف) را بردند ، بعد از بیان مطالب زیاد ، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از روی منبر علی را صدا زدند ، علی آمد ، با دست چپ زیر بغل راست علی را گرفتند و بقدری بلند کردند که تا کف پای علی (علیه السلام) به زانوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید.
آنگاه فرمودند ایها الناس « الست اولی بکم من انفسکم؟» قالوا : بلی و این جمله را سه مرتبه از مردم اقرار گرفتند ، سپس فرمودند:
من کنت مولاه فهذا علی مولاه.
آنگاه پیغمبر به دوستان علی و کسانیکه مولویت او را پذیرفته اند دعا کرد و به دشمنان علی و کسانیکه مولویت علی را نپذیرفته اند نفرین کرد و فرمود:
«اللهم وال من والاه و عاد من عاده … »
پس از آنکه خطبه آن حضرت تمام شد این آیه نازل شد «الیوم اکملتُ لکم دینکم و اتممتُ علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» امروز دین شما را کامل کردم و نعمت را بر شما تمام نمودم و اسلامی که من به آن رضایت می دهم به عنوان دین برای شما برگزیدم.
سپس رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «الولایه لعلی من بعدی» (ولایت و امامت بعد از من با علی است) و پس از آن مردم آمدند و با علی به عنوان جانشین پیامبر بیعت نمودند.
——————————-
پی نوشت ها:
۳- سوره مائده – آیه ۶۷