پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
((إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُ مَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ الله))
هرگاه بدعت ها در ميان امتم پديدار شوند، بر عالم است كه علم خود را آشكار سازد.
هر عالمی چنين نكند، لعنت خدا بر او باد.
(کافی ۱/۵۴)
***
رهبرمعظم انقلاب:
هرکس در راه روشـنگری فکر مردم، تلاشـی بکند، از انحـرافی جـلوگیری نماید و مانع سـوء فهمی شود، از آنجا که در راه مقابله با دشمن است، تلاشش، جهاد نامیده می شود. آن هم جهادی که شاید امروز، مهم محسوب می شود.
بیانات رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۲۰ /۳ /۷۵
(در جمع فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)
عرفان ابن عربی و پیروانش با عرفان اوشو و افلاطون و ارسطوی بت پرست چه فرقی دارد؟
اوشو(۱) مستقیماً و با کمال صراحت درباره سکس و روابط آزاد جنسی و استفاده بی حد و حصر و بی شرمانه از نیروی جنسی سخن به میان می آورد.
اوشو که عرفان او بر پایه بی بند و باری جنسی و ممنوعیت هرگونه سرکوب این غریزه بنا شده است می گوید:
فرا آگاهی یا مکاشفه، در زمان معاشقه جنسی صورت می گیرد زیرا تنها لحظه ای است که شخص خود را از مکان و زمان و تعقل خلاص، و خود را در حالت خلسه و بیخودی می یابد! (۲)
عرفای مصطلح اسلامی نیز دقیقاً همین کلمات و مبانی اشو را با نقاب معنویت مطرح کرده اند و آن را در پوشش آیات و روایات اسلامی به خورد مسلمانان می دهند؟
ابن عربی هم می گوید:
کامل ترین و تمام ترین وقت شهودی که مرد می تواند نسبت به حضرت حق تعالی داشته باشد، زمان مجامعت است. هنگامی که مرد فاعل باشد و زن مفعول؛ زیرا در وقت مواقعه است که مرد، حق تعالی را در زن مشاهده می کند.(۳)
ابن عربی می گوید:
وقتی مرد با زن مواقعه و جماع می کند خدا را در زن شهود می کند. به همین جهت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) محب زنان بود که کمال شهود حق در نساء است! (۴)
ابن عربی می گوید:
شهود خدا در زنان بالاترین و کاملترین نوع شهود است.(۵)
ابن عربی در عباراتی شرم آور اظهار می کند در هنگام جماع، مرد خدا را در مفعول (زن) بدون واسطه شهود می کند. او چنین می گوید:
پس شهود رجل، حق تعالى را در مرأه (یعنى در حین مواقعه) اتمّ و اکمل است. زیرا رجل، حق را در مرأه مشاهده مى کند از آن حیث که حق فاعل و منفعل است.(۶)
اوشو: معنویت و عرفانی که امروزه اوشو منادی آن شده، چیزی جز سکس محض نیست.
لذا مکتب اوشو را می توان همان عرفان مبتنی بر سکس نام گذاری کرد.
او می گوید:
می خواهم به شما بگویم که سکس الهی است. (۷)
و می گوید: انرژی سکس، انرژی الهی است.(۸)
ابن عربی هم می گوید:
زن کاملترین مجلا برای ظهور خداست و آنگاه که مرد با زن مباشرت [مجامعت] می کند و از شدت لذت در وجود او غرق می شود در واقع مفعول، خداست! (نعوذ بالله) زیرا خداوند دوست دارد مرد تنها از او لذت ببرد! (۹)
ابن عربی می گوید:
این خداست که در هنگام جماع مرد و زن، هم فاعل است و هم مفعول! (۱۰)
حسن زاده آملی می گوید:
این گفتار شیخ [مانند دیگر مطالب این کتاب] مبتنی بر وحدت شخصیه ی وجود منظور در ظواهر و مرایا است، این خداست که [هنگام مواقعه] دارد خدایی می کند!!
حسن زاده آملی با تأیید سخن ابن عربی می گوید: شیخ در بحث عشق و محبت وزین تر و شریف تر از آخوند در اسفار بحث نموده است.(۱۱)
فیلسوفی که جان خود را در راه شهوت رانی از دست داد!!!
حسین خدیو جم از اساتید فلسفه در بیان نحوه مرگ ابن سینا به نقل از ابوعبید جوزجانی شاگرد خاص ابن سینا می نویسد:
همه نیروهای شیخ به کمال بود اما نیروی آمیزش با زنان در وجود وی از دیگر نیروهای شهوانی افزون بود و در این کار زیاده روی می کرد.
زیاده روی در شهوات سرانجام جسم نیرومند شیخ را فرسوده و علیل کرد… زیرا از پرخوری و از زن دوستی و هم نشینی با زنان دست بردار نبود. تا اینکه دیده از جهان فرو بست.» (۱۲)
مولوی زنان را به منزله مصائبی برای پاک نمودن نجاسات مردان به شمار می آورد.(۱۳)
ملاصدرا می گوید:
زنان حیواناتی هستند که برای استفاده ی مردان لباس انسانیت به آنها پوشانده شده است. (۱۴)
توصیه ی مولوی به بی غیرتی
مولوی می گوید:
باید غیرت خود را از میان بردارید و اگر عقل شما با این مساله مخالفت می کند و نمی توانید آن را کنار بگذارید، تصور کنید که زنانتان به عقد شما در نیامده اند و تنها بدکاره ای خراباتی هستند که نسبت به آنها غیرتی ندارید و گاه گاهی از سر دفع شهوت به آنها سر می زنید و از این طریق حمیّت و حسد و غیرت را از خود دفع کن.
مولوی در ادامه ی سفارش به نفی غیرت با نقل داستانی جعلی به نبی مکرم اسلام(صلی لله علیه و آله و سلم) جسارت می کند و می گوید:
«آورده اند که پیغامبر(صلی لله علیه و آله و سلم) با صحابه از غزا آمده بودند فرمود… امشب بر در شهر بخسبیم و فردا درآئیم گفتند یا رسول الله به چه مصلحت؟ گفت شاید که زنان خود را با مردان بیگانه جمع بینید و متألم شوید و فتنه برخیزد. یکی از صحابه نشنید در رفت، زن خود را با بیگانه یافت. اکنون راه پیغامبر(صلی لله علیه و آله و سلم) اینست که می باید رنج کشیدن از دفع غیرت و حمیت…» (۱۵)
آنان که عشق به زنان پری چهره را بد می دانند
روان بدسگال و ناتوان دارند
ابن عربی در وصف زیبایی های اندام معشوقه اش دختر مکین الدین در عباراتی شرم آور چنین می گوید:
برای شیخ مکین الدین، دختری بود دوشیزه، لطیف پوست، و لاغر شکم، باریک اندام، که نگاه را در بند می کرد و محفل محفلیان را زینت می بخشید و بیننده را دچار حیرت می کرد… گوشه ی چشمش فریبا و اندامش نازک و زیبا بود، … که اگر روان های ناتوان و بدسگال و بیمار نبود، همانا من در شرح زیبایی خلق و خوی وی داد سخن می دادم .(۱۶)
ابن عربی عطش عشق خود به این دختر را چنین بیان می کند:
ــ به هر داری که ندبه می کنم خانه ی آن دختر را قصد می کنم و هر نامی را که ذکر می کنم از وی کنایه می آورم.(۱۷)
ــ بیماری من از عشق آن زیبای خمار چشم است! مرا با یاد وی درمان کنید!
ــ عشق من به آن زیبای نازپرورده ی نازک بدن به درازا کشید. (۱۸)
ابن عربی در وصف معشوقه ی دیگرش از سرزمین روم می گوید:
… ناگهان دستی نرم تر از خز، شانه هایش را لمس می کند و چون سر می گرداند، دختری رومی را در برابر خود می بیند که تا آن زمان سیمایی بدان زیبایی ندیده و بیانی به آن شیوایی نشنیده، و با دختری بدان نکته سنجی و خوش سخنی و شیرین زبانی دیدار نداشته است، که او در ظرافت و زیبایی، سرآمد همه ی دختران و زنان اهل زمان خود بود.(۱۹)
***
زنا و هم جنس بازی و شراب خواری در فلاسفه یونان
افلاطون به ترویج زنا و شراب خواری و همجنس گرایی(۲۰) و پرستش بتان شهوت پرست مستقر در کوه المپ(۲۱) معتقد است.
ـ وی زنان را متعلق به همه مردان می داند(۲۲) و به تناسخ پس از مرگ اعتقاد دارد.(۲۳)
ـ افلاطون در رساله مهمانی وقتی سخن از عشق به همجنس به میان می آید، اروس خدای عشق مورد ستایش قرار می گیرد.
ـ در کتاب قوانین افلاطون سخن از ستایش دیونیزوس خدای شراب و مستی است.
ـ افلاطون شراب را سعادتی بزرگ و هدیه دیونیزوس (خدای مستی) می داند (۲۴).
افلاطون در کتاب مهمانی از خدای عشق نام می برد و می گوید:
روس که با افرودیت پیوند دارد از مردی تنها پدید آمده است و در ایجاد او زنی سهیم نبوده، از این رو روی با پسران دارد و کسانی که از او الهام می یابند تنها به پسران دل می بازند. (۲۵)
جواهر لعل نهرو می گوید:
از ادبیات یونانی به خوبی پیداست که روابط جنسی با همجنسان و لواط بد شمرده نمی شده … هرودت مورخ یونان باستان با افتخار تمام می گوید: (پارسها) روابط جنسی با پسران را از یونان آموخته اند.(۲۶)
ارسطو: زئوس (بت شهوت پرست و همجنس باز) را، خدای فرمانروای جهان می داند.(۲۷) ارسطو می گوید:
… عادت به کندن موها یا جویدن ناخن ها یا خوردن ذغال و خاک یا عشق ورزی با پسران. اینگونه حالات در بعضی کسان ناشی از فطرت است و در بعضی دیگر نتیجه عادت.
مثلاً در کسانی که از نوجوانی قربانی شهوت دیگران شده اند آنجا که چنین حالتی ناشی از فطرت است هیچکس سخن از ناپرهیزگاری نمی گوید: همچنان که زنان نیز از این جهت که در آمیزش جنسی نقش منفعل دارند نه نقش فعال ناپرهیزگار خوانده نمی شوند. (۲۸)
ارسطو: برای پر رونق شدن دموکراسی، بی بند و باری را تجویز می نماید .(۲۹)
و آقای جوادی آملی [بدون هیچ مدرکی] می گوید افلاطون و ارسطو شاگردان حضرت ابراهیم و موحد بودند!!! و مردم می رفتند سر قبر آنها حاجت می گرفتند!!!!!! (۳۰)
و ملاصدرا ارسطو و افلاطون را معصوم می داند و می گوید:
بیشتر سخنان این فیلسوف اعظم (ارسطو) دلالت دارد بر قوت کشف او و نور باطن او و قرب و منزلت او نزد خداوند. و شاید اشتغال او به امور دنیا در خدمت اسکندر مقدونی و تدبیر خلق بعد از آن بود که نفس او کامل و ذات او به مرتبه تمام و کمال رسیده است و به مقامی که «لم یشغله شأن عن شأن» او را از هیچ کار دیگر باز نمی داشته است!!!!!! (۳۱)
ملاصدرا در اظهار ارادت به فلاسفه یونان کار را به جایی می رساند که فلاسفه یونان را که شرابخوار، همجنس باز و بت پرست بودند معصوم از هرگونه اشتباه و خطا می داند!!! و آنها را دارای علوم الهامی، ساکن در قصرهای بهشتی، بلکه وجودشان را مایه آبادی بهشت می داند!!!!!! (۳۲)
و آقای جوادی آملی ملاصدرا را در مقابل خاتم الانبیاء که عقل کل است قرار می دهد و می گوید:
جا دارد که ملاصدرا با آوردن حکمت متعالیه بگوید الیوم أکملت لکم عقلکم و اتممت علیکم نعمتی !!!! (۳۳)
***
عرفا عشق به زیبارویان، بخصوص پسران امرد و نوجوانان را برای رسیدن به خدا لازم می دانند
عین القضاة همدانی:
عاشق جوانی زرگر بود و لوایح را در بیان عشق آن جوان نوشت.(۳۴)
اوحدالدین کرمانی می گوید:
شـاهد بازم هر آنکه انکـار کنـد چون درنگری روز و شب این کار کـند
آنها که بیـنی همه شاهـد بازنــد آن زهره ندارند که انکار کننـد(۳۵)
سعدی خود را شهره به شاهد بازی خوانده است:
نــــام سعـدی همـــــه جـا رفت به شــــــاهد بازی
واین نه عیب است که در مذهب ما تحسین است
شمس تبریزی می گوید:
شاهدی بجو تا عاشق شوی و اگر عاشق تمام نشده ای به این شاهد، شاهد دیگر،
جمال ها در زیر چادر بسیارست، هست دگر دلربا که بنده شوی.(۳۶)
اهلی ترشیزی:
در شرح حال او نوشته اند که عاشق فریدون میرزا پسر سلطان حسین میرزا شده بود و در این باب غزلیات عاشقانه ای سروده است.(۳۷)
مسعود سعد سلمان می گوید:
آن را که ز عشــــــق تو بلا نیست بلا نیست
و آن را که ز هجـر تو فنا نیست فنا نیست
سه بوسـه می خواهم منعم مکن ای دوست
تو صـوفیی و منع به نـزد تو روا نیست(۳۸)
مولوی:
کُنده ای را لوطیی در خـانه برد سرنگون افکندش و در وی فشرد
بر میانش خنجری دید آن لعیـن پس بگفتش بر میانت چیست این؟
گفت آنک با من ار یک بدمنـش بد بیـــــنـدیشـــد بدّرم اشکمـش
گفت لــوطی حمــدلله را که من بد نیندیشیده ام با تو به فـن! (۳۹)
سعدی که از اصحاب نظربازی است و شیفته ی جمال زیبا می گوید:
زمن مرنج چو بسیار بنگرم سویت گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت
این گرســــنه چشــم بی تـرحـــم خــــــود ســیر نمی شـــــود ز مــــــردم
حافظ: غزل معروف زیر از حافظ است که در آن از «بتی لشکر شکن» (معشوق مذکر) سخن می گوید و در ستایش قوام الدین حسن وزیر محبوب شاه شیخ ابواسحاق سروده شده است:
گرم صد لشکر خوبان به قصد دل کمین سازند بحمـــــدالله و المــــنّه بتی لشـــکر شکن دارم
الا ای پیــر فــرزانه مــــــــکن عیبــم زمیــخانه که من در ترک پیــمانه دلی پیــــمان شکن دارم
به رندی شهره شد حافظ میان همـــدمان لیکن چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم (۴۰)
سلطان محمود غزنوی اساساً مردی غلامباره (۴۱) بود و جز ایاز غلامان خوبروی بسیار داشت.
در حبیب السیر آمده است که وقتی فضل بن احمد وصف غلامی را در یکی از شهرهای ترکستان شنید، کسی را مخفیانه به آنجا فرستاد و او را خرید و در لباس زنانه به غزنین آورد. اما سلطان محمود به نحوی از قضیه خبردار شد و غلام را از وزیرش خواست و چون وزیر انکار کرد سلطان به مصادره ی اموال او دستور داد. (۴۲)
اوحدالدین کرمانی می گوید:
زلف مشکینت چو دام است ای پسر عـارضــت ماه تمـــام است ای پــسر
تابـــود بر دیـــگری وصلــــت حــلال بر مـن آسـایش حــرام است ای پسر
عــــالمی را بنــــده ی خـود کرده ای اوحدی نیزت غـلام است ای پسر(۴۳)
استاد فروزانفر می گوید:
صوفیان نیز پرستش جمال و زیبایی را موجب تلطیف احساس و ظرافت روح و سرانجام سبب تهذیب اخلاق و کمال انسانیت می شمرده اند. (۴۴)
عبدالواسع جبلی(صوفی معروف) می گوید:
باز دادم دل به دست دلبری خونخواره ای دلکشی زیبا رخـی شکّر لبی مـــه پاره ای
ارغوان رویی سمن بویی بنفــشه گیـسوی مه جبینی زهره طبعی مشتری رخساره ای
نیست در عـالم زمن غمناک تر دلـداده ای نیست در گیــتی ناباک تر خونخــــواره ای
چون بـرون آید ز خــــانه با رخ آراســـــته هر کجـا گامی نهـد آنجا بود نظـاره ای(۴۵)
فرخی سیستانی:
(عشق مرد به مرد در نظر صوفیه به هیچ وجه قُبحی نداشته است. در این اشعار فرّخی فقط صحبت از عشق و عاشقی نیست بلکه شاعر آشکارا به مسائل جنسی مثلاً سرّین سفید معشوق مرد اشاره کرده و پس از وصف اینگونه مسائل به اسم شاه یا ممدوح خود تخلّص کرده است):
دوست دارم کـودک سیمیــن بر بیجــــاده دل هر کجـا زیشـــان یکــــی بینــی مرا آنجا طلب
ای خوشا زین پیشترکاندر ســرایم زین صفت کودکـان بودند سیمیـن سیـنه و زرّیـن سلب
با سـرین های سپیـد و گـــرد چون تلّ سـمـن با میـــــان های نـزار و زار چـــون تار قصـب
گر تهی شد زین بتان اکنون سرایم باک نیست دل پُرست از آفرین خسـرو خسـرو نسب(۴۶)
شهرت احمد غزالی به شاهد بازی
ابن جوزی در المنتظم می نویسد:
«مشهور است که احمد غزالی شاهد باز بوده و خدمتکاری امرد ترک داشته که او را دوست می داشته.» (۴۷)
عبدالواسع جبلی در غزل زیر به سپاهی بودن معشوق اشاره کرده است:
ای صـــورت بهشـتی وی لـعبت سپـــــاهی ناهیــد باقبــایی خــورشـــــیـد با کــلاهی
پیــرایه ی جمــالی ســرمــایه ی نشــــاطی آســــــایـش روانی آرایــــــش سپـــاهــی
چون چشــم تست بختم پیوسته از نژندی چـون زلف تست پشتم همواره از دوتاهی
در وصل دلگشــایی در هجـر جان ربــــایی در بــزم میــگساری در رزم صف پنــاهی
گر سرو صــدره پوشد تو سـرو با قبــــایی ور ماه باده نو شــد تو مـاه باده خــــــواهی
چون سنبل است زلفت چون نرگس است چشمت در ســنبلت درازی در نرگست سیـاهی (۴۸)
داستان عشق سلطان محمد به ایاز معروف است
حافظ می گوید:
بـار مجنــون و خـم طـرّه ی لیـــلی رخساره ی محمد و کف پای ایاز است(۴۹)
ــ برای قلمداد کردن این عشق به صورت عشق روحانی، هم نظامی عروضی و هم سعدی به دروغ گفته اند که ایاز زیبا نبود .
اما این مطلب صحیح نیست، فرخی سیستانی در قصیده ای در مدح امیر ایاز اویماق، هم به دلاوری او اشاره کرده است و هم به زیبایی او به نحوی که اگر زنان او را ببینند شوهران خود را رها می کنند و هم به عشق شاه به او اشاره کرده است.(۵۰)
خیام حجاب و نظر به اجنبیه را مسخره می کند و می گوید:
یا رب تو جمـال آن مـه مهـــر انگیز آراسـته ای به سنبـل و عنبــر نیـز
پس حکم چنان کنی که در وی منگر این حکم چنان بود که کج دار و مریز
استاد مطهری می گوید:
عرفای نامدار طرفدار جدی عشق به زیبارویان می باشند. (۵۱)
عرفان از طریق مکیدن لبهای پسرهای زیبا؟!
ملاصدرا در اسفار تحت عنوان «فی ذکر عشق الظرفاء و الفتیان للاوجه الحسان» ـ در عشق و دلدادگی به کودکان و نوجوانان زیباروی ـ می نویسد:
… به جان خودم قسم، این عشق [عشق به پسران زیباروی] نفس انسان را از درد سرها و سختی ها نجات می دهد… و برای همین دلیل برخی از مشایخ و بزرگان عرفان پیروان خود را امر می کردند که اول این راه باید عاشق شوند… زمانی نهایت آرزوی عاشق برآورده می شود که به او نزدیک شود و با او هم صحبت گردد و با حصول این مطلب چیز بالاتری را می خواهد و آن این است که:آرزو می کند ای کاش با معشوق خلوت کرده و بدون حضور شخص دیگری با او هم صحبت گردد.و باز با برآورده شدن این حاجت می خواهد که با او هم آغوش گشته و او را بوسه باران کند.
تا می رسد به جایی که آرزو می کند که:
ای کاش با معشوق در لحاف و رختخواب قرار گیرد و تمام اعضای خود را تا جایی که راه دارد به او بچسباند.
و با این حال آن شوق اولیه و سوز و گداز نفس بر جای خود باقی است، بلکه به مرور زمان اضافه نیز می گردد کما این که شاعر نیز بر این مطلب اشاره کرده است:
با او معانقه کردم باز نفسم به او مشتاق است و آیا نزدیک تر از معانقه و در آغوش گرفتن چیزی تصور دارد؟!
و لب های او را مکیدم شاید حرارت درونی من از بین برود اما با این کار فقط هیجان درونیم افزایش یافت. گویا تشنگی من پایان پذیر نیست. (۵۲)
حسن زاده آملی می گوید:
آنچه آخوند ملاصدرا گفته است حق است ولی بهتر بود آشکار نمی گفت!! (۵۳)
متفکر بزرگ شیعه حضرت علامه شیخ مرتضی رضوی:
ملاصدرا نمي آيد با صراحت بگويد رفتار قوم لوط صحيح و لازم و ضروري است، مي گويد بهره جوئي از پسران زيبا روي لازم و ضروري است چون آنان مظهر «جمال الله» هستند.
و جالب اينكه از مردمان پيشين بين النهرين و سواحل مديترانه، يعني از همان حوالي بعل پرستان كه خداي شان بعل ـ آلت نرينگي است و حوالي شهر لوط، مثال مي آورد. و اين خصلت قديم آنان را دليل ظرافت طبع آنان مي داند.
در مقابل مردمان عرب و ترك و… را انسان هاي زمخت غير ظريف معرفي مي كند و نکوهش می کند که چرا به همجنس گرائی نمی پردازند.(۵۴)
ملاهادی سبزواری می گوید:
اگر اشکال کنی این عشق کذائی [عشق به نوجوانان زیبارو] چگونه با شریعت مطهره موافق است و جمع می شود؟ در جواب می گویم شاید مشایخ و بزرگان رخصتی از رمزها و دقایق شریعت برای این کار پیدا کردند.(۵۵)
***
تبعیت مطلق از قطب و شیخ و شریعت گریزی صوفیان
شخصیت بزرگ شیعه مرحوم سید مرتضی می فرماید:
چون معرفت برای آنها [عرفا] حاصل شود، واصل شوند و تکلیف برخیزد و تمام محرمات بر ایشان حلال بود هرچه کنند نیکو بود اگرچه با مادر و خواهر خود مجامعت کنند مباح باشد.
اگر یکی از ایشان را شهوت غالب شود و از دیگری مجامعت طلب کند و او منع نماید واصل نباشد و اگر کودکی یا مرد بیگانه ای شهوت او را اجابت کند به درجه ی ولایت رسد و از اولیای کبار باشد زیرا راحتی به واصلی رسانیده. (۵۶)
جامی می گوید:
روزی شمس الدین، از مولانا شاهدی زیباروی التماس کرد. مولانا حرم خود را در دست گرفته در میان آورد و فرمود که: او خواهر جانی من است. [شمس] گفت: نازنین پسری می خواهم. [مولوی] فی الحال فرزند خود سلطان ولد را پیش آورد [و] فرمود که: وی فرزند من است. [شمس گفت]: حالیا اگر قدری شراب دست می داد ذوقی می کردم. مولانا بیرون آمد و سبویی از محله جهودان پر کرده بر گردن خود بیاورد. (۵۷)
عین القضاة همدانی می گوید:
مرید، کسی است که خود را در پیر ببازد، ابتدا دین را از دست بدهد و پس از آن خود را. دین باختن یعنی اگر پیر خلاف دین به او امری کند، او باید اطاعت کند، زیرا اگر خلاف دین خود نرود، او هنوز مرید دین خود است نه مرید پیر. (۵۸)
اگر قطب گفت این لیوان خون را بخور اطاعتش واجب است
فرزند محمد حسین طهرانی می گوید:
… روزی [محمد حسین طهرانی] در منزل حضرت حداد در حضور ما رو به ایشان [حداد] کردند و اظهار داشتند: اگر در این لیوان پر از خون باشد و شما به من امر کنید که آن را تناول کنم، بلاتأمل انجام خواهم داد… (۵۹) [یعنی اگرچه قرآن و عترت بگویند خون نخور می خورم.]
***
چشیدن طعم حقیقی ایمان با ارتکاب محرمات؟!!
فرزند محمد حسین طهرانی می گوید:
… انسان در برابر قول یا فعل معصوم (علیهم السلام) و یا ولی خدا، اگر چه موافق با ظاهر شرع نباشد ، هیچ اضطراب و تزلزلی به خود راه نمی دهد. اگر او را به سخت ترین کارها امر نمودند و فرمودند که خود را از بلندی به پائین بینداز یا زندگیت را با دست خود آتش بزن یا هر امر دیگری که به ظاهر مستلزم هلاک انسان است، بدون درنگ و تأمل و از روی طوع و رغبت باید انجام دهد تا طعم شیرین و حقیقی ایمان را ذوق کند… (۶۰)
***
عرفای اصطلاحی طرفدار جدی شرابخواری هستند
ملاصدرا می گوید: قال الشیخ:
همانا اگر شراب متعادل نوشیده شود و زیاده روی نشود باعث نورانیت می شود.(۶۱)
وصیت وحشی بافقی به شراب، رقص ، دف و شاهد بازی
روز مرگم هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید
همــه را مست و خراب از می و انگــور کنید
مـــزد غســـــال مــرا سیــر شـــــرابش بدهیـــد
مست مست از همـه جا حـــال خـرابش بدهید
بـــر مــــــزارم مگــــــــذاریـــد بیــــــاید واعــــــظ
پیــر میخـــانه بخــــــواند غـــــــزلی از حافـــظ
جــای تلـــــــقین به بالای ســــــرم دف بـــزنیـــــد
شـاهــدی رقـــص کند جمله شمــا کف بزنیـد
خیام نیشابوری در انکار معاد و مدح از شراب خواری می گوید:
گویند کسان بهشت با حور خـــوش است
مـــن می گویم که آب انگـــور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بشوی
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است(۶۲)
مولوی در مقابل حدیث حضرت رسول که می فرمایند:
حبب الی من الدنیا النسا والطیب و قرة عینی الصلوه!
می گوید: ما از این عالم سه چیز را اختیار کردیم: یکی سماع و یکی فقاع (آبجو) و یکی حمام.(۶۳)
خیام می گوید:
می خور که ز دل کثرت و قلّت ببرد و اندیشـه هفتــاد و دو ملت ببـرد
پرهیــز مـــکن ز کیمیــایی که از او یک جرعه خوری هزار علت ببرد (۶۴)
مولوی ناموسش را با شراب در اختیار قطبش می گذارد
مولوی برای اجابت خواسته ی نامشروع قطبش پسر و زنش (یا خواهرش) را تقدیم شمس می کند و از محله ی جهودان برای او شراب می آورد.(۶۵)
عماد خراسانی می گوید:
آ خدا گـوش کن اینک سخـــنی سخــــن بیــدل بی خویشــتنی
زیر ایـن گنبـد میــنای خـــراب منــع ما کـرده ای از باده ی ناب
آخر این منع می ناب ز چیست؟ اینقدر ظلم بر أحباب ز چیست؟(۶۶)
و در پایان می گوید:
گــر دف و چنگ و نی و تار نبــود گـــر زن و بـــــاده مـــــددکـار نبـــود
هـــمه از غصـه ورم می کردیـــــم زحمــــت از بـــزم تــو کــــم می گردیـم
بفـرست آیـــه ای از مــدح شراب که صواب است و صواب است و صواب
بـــده آن آیـــه به جبـــــــرائــیلت او اگـــــر مـــــــرده به میــکــــائیـــــلت
او اگـــر نیســت به اســرافیـــلت او هـم ار نیــــست به عــــــزرائیــــلت
تا بیــــــــارد بدهــد دست عمــاد تا شود خاطـــــر مـــی خــواران شـــــاد
تا دل ســوختـگان شــاد کنـیـــم انـــــدرون هــــــازمی آبـــــاد کنیـــــم
تا به عشـق تو بنــوشیم شـــراب انـــــدراین کنــــــج خــــرابات خــــراب
***
مولوی، سماع را بالاتر از نماز می داند!
صوفیه به شدت شیفته سماع بوده و آن را بهترین عمل نزد خداوند می دانند.
افلاکی در مناقب العارفین می نویسد:
روزی در حضور مولانا رباب (یک نوع آلت موسیقی) می زدند و مولانا ذوقها می کرد. از ناگاه عزیزی (یکی از مریدان) در آمد که نماز دیگر (اذان) می گویند. مولوی لحظه ای تن زد (صبر کرد) و فرمود: نِی نِی آن (اذان) نماز دیگر و این سماع نماز دیگر.
هر دو داعیان حقند. یکی (اذان و نماز) ظاهر را به خدمت می خواند و این دیگر (سماع) باطن را به محبت حق می خواند. (۶۷)
فقه شیعه خلاف فطرت و عقل و سنت و قرآن است!!!!
قمشه ای می گوید:
«فقه اسلامی… یعنی همان فقهی که بنام فقه اسلامی معروف است، فقهی که از شهید اول و علامه ی حلی شروع شده است تا دوره های اخیر… فقه اسلامی از ابتدا دچار مشکلی شده است و راهی را پیموده و فتواهایی داده است که هم بر خلاف فطرت، هم بر خلاف عقل و حتی بر خلاف سنت و قرآن است… مثلاً می گویند موسیقی در اسلام حرام است!… واقعیت این است که اینها (فقهاء) ظلم کرده اند.» (۶۸)
رقص در قرآن هم آمده ؟!!!
ابراهیم دینانی می گوید:
رقص حرکتی است از نقص به کمال که در قرآن هم آمده!! و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمرّ مرّ السحاب.!!!(۶۹)
مولوی دلداده رقص و سماع مختلط زن و مرد بود
اين تجلي و رؤيت خدا، مردان خدا را در سماع بيشتر باشد، … سماعي كه فريضه است و آن سماع اهل حال است، كه آن فرض عين است، چنانكه پنج نماز و روزه ماه رمضان!! و چنانكه آب و نان خوردن به وقت ضرورت، فرض عين است اصحاب حال را !! (۷۰)
مولوی می گوید:
پس غذای عاشقان باشد سماع که در او باشد خیال اجتماع(۷۱)
مولوی پس از برخورد با شمس، موسيقي و دوستي سماع را تا بدان حد گسترش مى دهد كه حتي به طور هفتگى، مجلسي ويژه بانوان، همراه با گل افشاني و رقص و پاى كوبي زنان در قونيه بر پا مى دارد.(۷۲)
مولوی علاوه بر زنان طبقات مرفه، بين زنان… طبقات پايين و اصناف نيز علاقه منداني داشت كه به خاطر او مجلس ترتيب مى دادند و دعوتش مى كردند. وقتي مولوي در مجلس آنان حاضر مى شد، گلبارانش مى كردند و همراه او به سماع بر مى خاستند! (۷۳)
مولوی در حال سماع عریان می شد
روزي علم الدين قيصر سماع بزرگ داشت، و مولوی در آن سماع هر چه پوشيده بود به قوّالان (خوانندگان) بخشيده و همچنين عريان رقص مى كرد! و بعد از سماع، علم الدين لباس سر تاپايي كه مناسب او بود آورد و مولانا پوشيد و بيرون آمد. در راه آواز «رباب» از خانه ارمنيان شنيد، به چرخ آمد و ذوق ها كرد تا صباح ديگر بر سر آن راه، در نعره و صياح بود، باز هر چه پوشيده بود به مردمان شراب خانه بخشيد و برفت ! (۷۴)
***
حرمت رقص و سماع از مسلمات مذهب است
مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی دوزدوزانی:
… معلوم است که صوفی ها اهل رقص و سماع هستند و داستان مولوی در بازار مسگران معروف است که گویند تا شب رقص کرد و نماز نخواند و بالاخره این موضوع تازگی ندارد و مولوی برای رقص به آیه شریفه ۱۴۳ سوره اعراف: ((… فلمّا تجلّی ربّه للجبل جعله دكّا و خرّ موسی صعقاً…)) تمسک جسته و گفته است:
کوه طور از نور موسی شد به رقص صوفی کامل شـد و رست او زنقص
ولی به خوبی روشن است که معنای (دک) رقص نیست، بلکه متلاشی شدن است و دیگر اینکه متلاشی شدن کوه از تجلای نور خداوند متعال بوده است، نه نور موسی(علیه السلام) که مولوی گفته …حرمت رقص و سماع از مسلمات مذهب ماست و نمی توان در این حکم خدشه کرد.(۷۵)
حسن زاده ی آملی می گوید:
در قعر جهنم جرجیر می روید زیرا که نار منقطع می شود و عذاب مرتفع می گردد.(۷۶)
امام کاظم(علیه السلام) درباره ی چنین افرادی می فرمایند:
بعضی از مردم چقدر احمق هستند که می گویند در وادی جهنم جرجیر می روید در حالیکه خداوند فرموده است: وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الحِجارَة پس چگونه سبزی می روید؟ (۷۷)
آیت الله العظمی اراکی(ره) :
من حاضرم با فلاسفه مباهله کنم.(۷۸)
قاضی:
در فلسفه از دین خبری نیست.(۷۹)
قابل توجه عرفای انگلیسی که در شهرستان خوی مقبره ی دروغین
برای شمس تبریزی ساخته اند!
ملاصدرای شما می گوید:
سلطان ولد جسد شمس تبریزی را در قونیه نزدیک قبر پدرش مولوی دفن کرد.(۸۰)
عبدالباقی گلپنارلی نویسنده ی بزرگ و مشهور عرب که تألیفات زیادی در مورد مولوی و شمس دارد در یکی از کتابهایش می گوید:
قبر شمس تبریزی در قونیه است.
___________________________________
پی نوشت ها:
۱-یکی از رهبران عرفانهای کاذب معاصر است. اوشو روش های زیادی برای به وجود آمدن عمل اتحاد و یکی شدن پیشنهاد داده و آنها را در تمرینات شبکه ای و سلسله وار خود به شاگردان نیز آموزش می دهد. و برای اینکه بتواند تصویری جذاب از سکس {آزادی جنسی} نشان دهد به الفاظ و واژه های چون: «بدل شدن از پستی به عالی، و یا تبدیل شدن لجن به نیلوفر» تمسک جسته است، تا خواننده را به گفتارهایش ترغیب کند.
۲- اوشو، الماس های اوشو، ترجمه مرجان فرجی/ ۲۴۰.
۳- ممدّالهمم/ ۴۰۸، فصّ محمدیّه، حسن زاده آملی، [حکمت وجود عظمای جماع را هم فهمیدیم؛ چرا که اگر این عمل دخول و ادخال نبود، شهود حضرت حق بنحو اکمل و اتم میّسر نمی شد! آیا براستی، هنگام مجامعت چه چیزی مشاهده می شود؟!]
۴- حسن زاده آملی؛ ممدالهمم/ ۶۰۸.
۵- فصوص الحکم ۱/ ۲۱۷ .
۶- ممد الهمم حسن زاده ی آملی/ ۶۰۸ .
۷- نگرشی بر آراء و اندیشه های اوشو،محمد تقی فعالی /۲۱۴.
۸- اوشو، از سکس تا فرا آگاهی، ترجمه محسن خاتمی / ۳٫
۹- فصّ محمدیه از کتاب فصوص الحکم.
۱۰- ممدّالهمم در شرح بر فصوص الحکم / ۴۰۸، فصّ محمدیّه، حسن زاده آملی.
۱۱- همان /۶۰۷ .
۱۲- ترجمه رساله اضحوبه/ ۲۴
۱۳- فیه ما فیه / ۳۷ و ۳۸
۱۴-اسفار ۷/ ۱۷۱، همان / ۱۳۶٫
۱۵- فیه ما فیه / ۳۷ و ۳۸.
۱۶- ذخائر الأعلاق، شرح ترجمان الأشواق: ۳-۴٫ [در نظر ابن عربی، آنانی که شیوه ی عشق ورزی را خلاف حجت قطعی عقل و وحی می دانند، روان های بدسگال و ناتوان دارند!]
۱۷- نص کلام او چنین است: شمس بین العلماء… حقّة المختومة واسطة عقد منظومة و فتح الروض لمجاورتها أکامه… مسحة ملک … ولکن نظمنا فیها بعض خاطر الاشتیاق من تلک الذخائرو الأعلاق، فأعربت عن نفس توّاقة أذهی السؤال و المأمول و العذراء البتول… فکل اسم ذکرته فی هذا الجزء فعنها أکنّی، و کلّ دار أندبها فدارها أعنی… [همان/ ۵])
۱۸- ترجمان الأشواق: ۷ ـ ۹؛
مرضی من مریضــــة الأجـــفان عـلّلانی بذکـــــرها عـــــــلّلانی
طال شــــــوقی لـطفلة ذات نثـر و نـــــــــظام و مـــنبر و بـیـــــان
من بنات الملوک من دار فُرس مـن أجل البـــــلاد من اصـبهان
۱۹- ذخائر الأعلاق شرح ترجمان الأشواق / ۵ .
۲۰- قوانین /۶۵۴ .
۲۱- تیمائوس /۱۴.
۲۲- قوانین /۷۳۹ .
۲۳- تیمائوس/ ۹۱-۹۲.
۲۴- قوانین/ ش ۶۴۶.
۲۵- ش ۱۸۱ مهمانی.
۲۶- تاریخ هردوت، ترجمه هادی هدایتی، ۱۳۵
۲۷- ارسطو، ما بعد الطبیعه B 1081، به نقل از نقدی بر فلسفه ی یونان / ۱۷۳
۲۸-اخلاق ارسطو، نیکو ما خوس / ۲۶۰ چاپ اول ۱۳۷۸
۲۹- ارسطو، سیاست، ترجمه حمید عنایت /۲۷۰؛ به نقل از نقدی بر فلسفه یونان / ۱۸۵
۳۰- روزنامه شرق ـ شنبه ۱۷ مهرماه ۸۹
۳۱- صدرا، اسفار اربعه ۱/ ۳۰۷
۳۲- رساله فى الحدوث، ملاصدرا، ۲۴۲ ـ ۲۴۳؛ «فأقول مخاطبا لهم ومواجها لأرواحهم: ما أنطق برهانکم یا أهل الحکمه! وأوضح بیانکم یا أولیاء العلم والمعرفه! ما سمعت شیئا منکم إلّا مجّدتکم و عظّمتکم به، فلقد وصفتم العالم وصفا عجیبا إلهیّا، وعلمتم آلاء اللّه علما شریفا برهانیّا، ونظمتم السّماء والأرض نظما عقلیّا، ورتّبتم الحقائق ترتیبا إلهامیّا حقیقیّا. جزاکم اللّه خیر الجزاء! للّه درّ قوّه عقلیّه سرت فیکم وقوّمتکم وصانت علیکم وعصمتکم من الخطأ والزّلل، وأزاحت عنکم الآفه والخلل والأسقام والعلل؛ ما أعلى وأشمخ قلّتها وأجلّ وأشرف علّتها! عمر اللّه بکم دار الآخره والسّرور، وبنى لکم درجات الجنّه والقصور، وأطال لکم عیش الملکوت الأصفى والبهجه العلیا والنّور الأسنى مع النّبیّین والصّدّیقین والشّهداء والصّالحین، وحسن أولئک رفیقا.»
۳۳- شرح حکمت متعالیه اسفار اربعه / ۱۰۲
۳۴- مجالس العشاق / ۹۵ .
۳۵- دیوان اوحدالدین کرمانی.
۳۶- مقالات شمس، چاپ عماد/ ۲۰۹
۳۷- تذکره هفت اقلیم ۲ / ۳۰۹٫
۳۸- دیوان مسعود سعد سلمان / ۹۱۶٫
۳۹- مثنوی ، دفتر پنجم ، ب ۲۵۰۰ – ۲۴۹۷
۴۰- دیوان مصحح قزوینی، غنی /۲۲۳٫
۴۱- امرد پرست و شاهد باز.
۴۲- شاهد بازی در ادبیات فارسی / ۴۴
۴۳- دیوان اوحدی / ۲۲۳
۴۴- کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی / ۹۸
۴۵- دیوان عبدالواسع جبلی / ۵۹۷٫
۴۶- دیوان فرخی سیستانی / ۴؛ شاهد بازی در ادبیات فارسی / ۴۶ و ۴۷٫
۴۷- مجموعه آثار فارسی احمد غزالی / ۴۵؛«و شاع عن احمد الغزالی انه کان یقول بالشاهد و ینظر الی المردان و یجالسهم. حتی حدثنی ابوالحسین بن یوسف انه کتب الیه شیئا فی حق مملوک له ترکی. فقرا الرقعة و هو علی المنبر ثم صاح باسمه. فقام الیه و صعد المنبر، فقبل بین عینیه و قال: هذا جواب الرقعة»
۴۸- دیوان عبدالواسع جبلی / ۵۸۶
۴۹- شاهد بازی در ادبیات فارسی / ۴۲
۵۰-شاهد بازی در ادبیات فارسی / ۴۳
۵۱- کتاب اسلام و اندیشه های فلسفی و عرفانی /۱۶۵
۵۲- اسفار ۷ /۱۷۱٫
۵۳- ممدالهمم/ ۶۰۷.
۵۴-کابالا و پایان تاریخش/ ۲۵۷.
۵۵- پاورقی همان فصل/ ۱۷۳، إن قلت المشايخ يلتزمون التوفيق بين أوضاع الشريعة و الطريقة و المحققون منهم في هذا الجمع متوغلون و بهذا الأصل الشامخ متصلبون و هذا الأمر كيف يوافق الشريعة المطهرة- قلت لعلهم وجدوا رخصة من رموزها و دقائقها و لعلهم جوزوا اجتماع الأمر و النهي- كما جوزه كثير من المتشرعة فالخروج من الدار المغضوبة مأمور به و منهي عنه لأن هذا الخروج بعينه تصرف في مال الغير بدون إذنه و إخراج الزاني حشفته من فرج المرأة مأمور به و منهي عنه نظير ما مر فشي ء واحد مبغوض و مطلوب للشارع المقدس من جهتين و بسطه موكول إلى موضعه و الله تعالى هو العالم بالأسرار، س قده الحكمة المتعالية ۷ /۱۷۳ (دار احياء التراث العربي – بيروت، چاپ: سوم)
۵۶- تبصره العوام /۷۵
۵۷- نفحات الانس جامی/ ۴۶۶ ؛با تصحیح مهدی توحیدی پور، حدیقة الشیعه /۵۷۷
۵۸- تمهیدات / ۹۸٫
۵۹- اسرار ملکوت ۲ / ۴۱ و ۴۲
۶۰– نور مجرد ۱ / ۵۵۴
۶۱- اسفار ۴ /۱۶۰
۶۲- رباعیات حکیم عمر خیام/ ۴۱
۶۳-مناقب العارفین / ۴۰۶ و مولانا جلال لدین/ ۳۴۲
۶۴- رباعیات عمر خیام/۹۰٫
۶۵- نفحات الانس جامی / ۴۶۶
۶۶- دیوان عماد خراسانی.
۶۷- مناقب العارفین / ۳۲۸ و ۳۴۲
۶۸- فایل صوتی موجود است.
۶۹- فایل صوتی موجود است.
۷۰- شمس تبريزی، مقالات ۱/ ۷۳ .
۷۱- مثنوی، دفتر چهارم.
۷۲-افلاكى ۳ / ۴۶۸، ۳ / ۵۹۱، به نقل خط سوم: ۷۴، آ.
۷۳- مولانا جلال الدين/ ۳۴، دكتر زرين كوب، پله پله تا ملاقات/ ۱۶۵
۷۴- مناقب العارفين/ ۴۸۹، بنا به نقل تنبيه الغافلين/ ۸۰
۷۵- نورالصادق ۲۶ / ۲۲۱ و ۲۲۲
۷۶- ممدالهمم / ۲۱۳
۷۷- کافی ۶ / ۳۶۸
۷۸- شناخت اجمالی کلام، فلسفه، عرفان / ۴۵
۷۹- کتاب عرفان متعالی / ۳۴
۸۰- جُنگ ملاصدرا / ۴۲۴، تمهید مصطفی فیض کاشانی