نویسنده گرانمایه ما در این بخش از اثر گرانسنگ خود ابتدا معنای بدعت را با استفاده از مطالب علامۀ مجلسی(ره) بیان میکند و اظهار میکند که بدعت در دین از بدترین معاصی است آنگاه ادلۀ حرمت و ممنوعیت بدعت را با استفاده از کتاب و سنّت و عقل اقامه میکند و در پایان به توضیح و توبیخ و تبیین رهبانیت و حدّ اعتزال و کناره گیری از خلق میپردازد. نورالصادق مطالعۀ دقیق این مطالب حکیمانه را به خوانندگان خود توصیه میکند.
کلید واژگان : بدعت، علامۀ مجلسی، رهبانیت، اعتزال.
***
فائده دوم: معنای بدعت و دلیل حرمت آن
بدعت، اختراع کردن در دین است، به این معنی که اعتقادی از اعتقادات دینی یا حکمی از احکام الهی را تغییر دهد. (۱)
علامۀ مجلسی(ره) در کتاب«عین الحیاة» بابی در مذمّت بدعت در دین آورده و فرموده است: عقول خلایق عاجز است از احاطه کردن به حسن و قبح خصوصیّات شریعت؛ پس در هر شرعی آنچه صاحب آن شرع خبر داده به جا میباید آورد، و به عقل ناقص خود اختراع عبادتها و بدعتها نباید کرد که موجب ضلالت و گمراهی است.
و گول شیطان را نمیباید خورد که این عبادت مرا خوشتر میآید و این روش عمل کردن، مرا بیشتر به خدا نزدیک میکند؛ زیرا که معنی قُرب و بُعد به خدا را امثال ما مردم که عقلهای معیوب به هزار نقص و مخلوط با صد هزار شهوت داریم نتوانیم فهمید، بلکه عقول انبیاء و اوصیاء به اینها میتواند رسید، چنانچه کشیش نصرانی را گمان این است که به آن عبادت و ریاضتی که میکشد او را قرب حاصل میشود و حال آنکه هر چند عبادت به آن طریقه میکند کفر و عنادش بیشتر میشود و از خدا دورتر میگردد.
و بدان که بدعت عبارت از آن است که: یک امری را که خدا حرام کرده باشد حلال کنند، یا امری را مکروه کنند که خدا مکروه نکرده باشد، یا امری را واجب گردانند که خدا واجب نکرده، یا امری را مستحب قرار دهند که خدا مستحب قرار نداده باشد، اگر چه به اعتبار یک خصوصیّتی باشد، مثل آنکه خدا فرموده است: «نماز در همه وقت مستحب است» اگر کسی به این عنوان نماز کند که چون [نماز در] همه وقت، سنّت است و این یک وقتی است از آن وقتها، پس من در این وقت نماز میکنم، ثواب دارد، و [لی] اگر دو رکعت نمازی در وقت غروب آفتاب بجا آورد به عنوان اینکه در خصوص این وقت خدا این نماز را از من طلبیده است، بدعت میشود و حرام است چناچه عمر ـــ علیه ما علیه ـــ در خصوص چاشت شش رکعت مقرر ساخت که در این وقت میباید کرد به عنوان سنّت، و این به جهت، بدعت و حرام شد و ائمه ما(ع) از آن نهی فرمودند، و هم چنین اگر کسی نماز سنّتی را سه رکعت به یک سلام بکند، چون این هیئت در نماز سنّت از پیغمبر به ما نرسیده، بدعت و حرام است، یا اگر کسی در هر رکعتی دو رکوع به جا آورد حرام است.
همچنین کلمۀ طیبۀ لا اله الا الله را همه وقت گفتن سنّت است و بهترین اذکار است، اگر کسی چنین قرار دهد که بعد از نماز صبح، هزار و پانصد مرتبه سنّت است و خصوص این عدد را در خصوص این وقت از جانب شارع مقرّر داند، یا خود قرار دهد و این خصوصیت را عبادت داند، بدعت است.
و بدعت در دین، بدترین معاصی است و امتیاز شیعه از سنی همیشه به این بوده است که شیعه به فرمودۀ ائمّۀ خود عمل مینموده اند و سنیّان چون دست از متابعت ایشان برداشته بودند به عقلهای سخیف خود بدعتها در دین میکردند و به آن عمل مینمودند، و ائمّۀ ما ایشان را به این، مذمّت میفرمودند. (۲)
برای حرمت و ممنوعیت بدعت و تشریع به این آیه استدلال شده است:
«قُلْ أَرَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللهِ تَفْتَرُونَ»(۳)
بگو به من خبر دهید، آیا روزی هایی که خداوند برای شما نازل کرده دیده اید، که بخشی از آن را حرام و بخشی را حلال گردانیده اید؟ بگو: آیا خداوند به شما اجازه [حلال و حرام کردن] داده، یا بر خدا افتراء و دروغ میبندید و از پیش خود حلال و حرام میکنید؟!
احادیث فراوانی هم بر مذمّت و ممنوعیت بدعت دلالت دارد و علامۀ مجلسی(ره) در ادامۀ بحث بدعت که گذشت، بیش از بیست حدیث ذکر کرده است که بعضی از آنها را اینجا میآوریم.
۱٫ کلینی و غیر او به سندهای متواتر از حضرت رسول(ص) و ائمّه هدی(ع) روایت کرده اند که: هر بدعتی ضلالت و گمراهی است، و هر ضلالتی راهش به سوی آتش است.(۴)
۲٫ از حضرت رسول(ص) روایت کرده است که فرمودند: هر که برود به نزد صاحب بدعتی و او را تعظیم نماید، سعی کرده است در خرابی اسلام.(۵)
۳٫ ابن بابویه(ره) به سند صحیح از حضرت امام جعفر صادق(ع) روایت کرده است که: شخصی بود در زمان سابق [که] طلب دنیا از حلال کرد به دستش نیامد، و از حرام نیز طلب کرد او را میّسر نشد. پس شیطان به نزد او آمد و او را وسوسه کرد که: میخواهی تو را به چیزی دلالت کنم که اگر آن را بکنی، دنیای تو بسیار شود و جمعی کثیر تابع تو شوند؟ گفت: آری. شیطان گفت: دینی را اختراع کن و مردم را به سوی آن دین بخوان.
پس او چنین کرد. خلق بسیار او را متابعت کردند، و مال بسیار به هم رسانید. بعد از مدتی به فکر او افتاد که چه خطایی کردم! دینی اختراع کردم و مردم را گمراه کردم،و توبه من مقبول نخواهد شد تا آنها را که گمراه کرده ام برنگردانم. به نزد هر یک آمد و میگفت: دین من بدعت بوده و باطل بود، برگردید، در جواب میگفتند: دروغ میگویی، دین تو حق بود و الحال شک بهم رسانیده ای در دین. و هیچ یک برنگشتند.
چون دید که ایشان بر نمیگردند، رفت و زنجیری در گردن خود بست و سرش را بر میخی بست، و با خود قرار داد که این را نگشاید تا خدا توبه اش را قبول کند.
پس [خداوند] وحی فرمود به پیغمبری که در آن زمان بود که: بگو به آن صاحب بدعت به عزت و جلال خودم قسم اگر آنقدر مرا بخوانی که بندهایت از هم بپاشد، دعای تو را مستجاب نکنم و توبه تو را قبول نکنم تا زنده کنی آنهایی را که بر دین تو مرده اند و از آن دین برگردانی! (۶)
۴٫ به سند معتبر از ابوالربیع شامی [چنین] روایت کرده است که: از حضرت صادق(ع)پرسیدم: کم تر چیزی که بنده را از ایمان بدر میبرد کدام است؟ فرمود: «آنکه به عقیدهای بر خلاف حق قائل شود، و بر آن بماند.» (۷)
۵٫ به سند صحیح از برید عجلی [چنین] روایت کرده است که: از حضرت صادق(ع) پرسیدم: چه چیز است کمتر چیزی که آدمی به آن کافر میشود؟ حضرت سنگ ریزه ای از زمین برداشتند و فرمودند: «آن است که سنگ ریزه را بگوید هستۀ خرماست (یعنی هر امر خلاف حقی را که اقرار کند حتی امر سهل) و بیزاری جوید از کسی که مخالفت او نماید در این امر و دشمنی با مخالفان خود در این امر باطل کند. پس او ناصبی است و با ما دشمنی کرده، و به خدا مشرک و کافر شده است به نادانی.» (۸)
عقل نیز بر ممنوعیت بدعت دلالت دارد؛ چرا که عقلای عالم اتفاق دارند بر مذمّت و توبیخ کردن بنده ای که نمیداند فلان عمل واجب است یا مستحب و یا … و از پیش خود آن را واجب یا مستحب و یا … میکند و آن را به مولای خود نسبت میدهد. زیرا این کار را دور شدن از وظیفۀ عبودیت و بندگی، و تصرّف کردن در شؤون مولای حقیقی میدانند.
پوشیده نماند که قاعده و اصل اولی در باب عبادات تا زمانی که از جانب شارع دلیلی برای جواز و تشریع آن عبادات نرسیده، حرام بودن و باطل بودن آن است؛ زیرا به اتفاق علماء، عبادات توفیقی است؛ یعنی جواز آن متوقف بر تجویز و تشریع آن از جانب شارع مقدس است. عبادات و اذکار و اوراد را باید صاحب شرع معین کند و اجازه دهد و در غیر این صورت، تشریع و بدعت است. (۹)
فاتّخذوا الرّهبانية عبادة مع أنّ نبيّنا(ص) قد نهى عنها، و أمر بالتزويج، و معاشرة الخلق، و الحضور في الجماعة، و الاجتماع مع المؤمنين في مجالسهم، و هداية بعضهم بعضاً، و تعلّم أحكام الله تعالی و تعليم ها، و عيادة المرضى، و تشييع الجنائز، و زيارة المؤمنين، و السّعى في حوائجهم، و الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر، و إقامة حدود اللّه و نشر أحکام الله، و الرهبانیّة التی ابتدعوها تسلتزم ترک جمیع تلک الفرائض و السنن.
(یکی از بدعتهای آنها این است که) رهبانیت (یعنی: ترک دنیا و کنارهگیری از خلق و چشم پوشی از لذتها) را عبادت خود قرار داده اند یا آنکه پیغمبر ما(ص)مردم را از رهبانیت نهی فرموده و (از طرف دیگر مسلمانان را) به ازدواج و معاشرت با مردم، و حاضر شدن در جماعتها و شرکت کردن در مجالس مؤمنان و هدایت کردن یکدیگر، و یاد گرفتن و یاد دادن احکام و دین خداوند، و رفتن به عیادت بیماران و تشییع جنازه ها و دیدار مؤمنان و تلاش در برآوردن حاجتهای آنان (و رفع نیازشان) و امر به معرف و نهی از منکر نمودن، و به پا داشتن و اجرا کردن حدود خدا، و ترویج و نشر احکام خداوند امر فرموده است (در حالیکه) رهبانیتی که صوفیّه آن را بدعت گذارده و اختراع کرده اند (با همۀ این امور منافات دارد و ) مستلزم ترک کردن همۀ این واجبات و مستحبات است.
توضیح
در معنای رهبانیت و حدّ اعتزال و کناره گیری از خلق و جمع میان اخبار.
اما رهبانیت: علامۀ مجلسی(ره) در کتاب «عین الحیاة» فرمودند:
بدان که رهبانیت امری است مرکب از ترک زنان، و عزلت اختیار نمودن از مردمان، و ترک مطعومات و مشروبات لذیذه و ملبوسات فاخره، و در امّت حضرت عیسی(ع) اکثر اینها ممدوح بوده است، و خود را خصیّ(۱۰) میکرده اند، و در غارها و کوهها جا میگرفته اند، و لباسهای خشن و کنده میپوشیدند، و سنّت پیغمبر ما بر خلاف اینها جاری گردیده و رهبانیت مذموم است و نکاح کردن و زنان داشتن، سنّت مؤکّد است؛ چنانچه ابن بابویه در کتاب «خصال» به سند معتبر از حضرت رسول(ص) روایت کرده اند است که: «در امّت من، رهبانیّت و خاموشی نیست».(۱۱)
و در حدیث دیگر فرمود: «رهبانیت امّت من، جهاد در راه خداست، و خصیّ کردن امّت من، روزه داشتن است.» (۱۲)
در کتاب «عین الحیاة» در بیان آنکه رهبانیت در این امت نمیباشد و رهبانیت بدعت است، ۱۵ حدیث ذکر کرده که هر کس طالب باشد به آنجا رجوع کند.(۱۳)
اما عزلت از خلق: علامۀ مجلسی(قدس سره) در «عین الحیاة» میفرماید:
بدانکه چنانچه از احادیث متواتره ظاهر میشود اعتزال از عامّۀ خلق در این امّت ممدوح نیست، و احادیث بسیار در فضیلت دیدن برادران مؤمن و ملاقات ایشان، و عیادت بیماران ایشان، و اعانت محتاجان ایشان، و حاضر شدن به جنازۀ مرده های ایشان، و قضای حوایج ایشان وارد شده است، و هیچ یک از اینها با عزلت جمع نمیشود.
و ایضاً به اجماع واحادیث متواتره، جاهل را تحصیل مسائل ضروریّه واجب است، و بر عالم هدایت خلق و امر به معرف و نهی از منکر واجب است، و هیچ یک از اینها با عزلت جمع نمیشود، چنانچه کلینی به سند معتبر روایت کرده که: شخصی به خدمت حضرت صادق(ع) عرض کرد: شخصی هست که مذهب تشیّع را دانسته، و اعتقاد خود را درست کرده، و در خانۀ خود نشسته و بیرون نمیآید، و با برادران خود آشنایی نمیکند. حضرت فرمود: «این مرد چگونه مسائل دین خود را یاد میگیرد؟!»(۱۴)
و به سند معتبر از آن حضرت روایت کرده است که: «بر شما باد به نماز در مساجد، و با مردم نیکو مجاورت کردن، و گواهی برای ایشان دادن، و به جنازۀ ایشان حاضر شدن؛ بدرستی که ناچار است شما را از معاشرت مردم، و تا آدمی زنده است از مردم مستغنی نیست، و مردم همگی به یکدیگر محتاجند.»(۱۵)
و حضرت رسول خدا(ص) فرمود:
«کسی که صبح کند و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد، او مسلمان نیست. کسی که بشنود کسی استغاثه میکند و از مسلمان اعانت میطلبد و اجابت او نکند، او مسلمان نیست.» (۱۶)
و از آن پرسیدند که: محبوب ترین مردم نزد خدا کیست؟ فرمود: «کسی که نفعش به مسلمان بیشتر رسد.» (۱۷)
علامۀ مجلسی(ره) بعد از ذکر ۹ حدیث در این باره فرمود: و بدانکه در هر یک از این امور، احادیث متواتره وارد شده است. و ظاهر است که عزلت موجب محرومی از این فضایل است.
و بعضی از اخبار که در باب عزلت وارد شده است [هیچگونه منافاتی با این روایات ندارد؛ چون] مراد از آنها عزلت از بَدان خلق است که معاشرت ایشان موجب هدایت نشود، و ضرر دینی به این کس رسانند، و اگر نه، معاشرت با نیکان و هدایت گمراهان شیوه پیغمبران است و از افضل عبادات است؛ بلکه آن عزلتی که ممدوح است در میان مردم نیز میّسر است، و آن معاشرتی که مذموم است در خلوت نیز میباشد؛ زیرا که مفسدۀ معاشرت خلق، میل به دنیا و تخلق به اخلاق ایشان و تضییع عمر به معاشرت اهل باطل و مصاحبت ایشان است، و بسیار است کسی که معتزل از خلق است و شیطان در آن عزلت جمیع حواسّ او را متوجه تحصیل جاه و اعتبار دنیا کرده است، و هر چند از ایشان دور است اما به حسب قلب با ایشان معاشرت دارد و اخلاق ایشان را در نفس خود تقویت میکند، و چه بسیار کسی که در میان مجالس اهل دنیا باشد و از اطوار ایشان مکدّر باشد، و آن معاشرت باعث زیادی و آگاهی و تنبّه او و نفرت او از دنیا شود، و در ضمن آن معاشرت چون غرض او خداست از هدایت ایشان یا غیر آن از اغراض صحیحه، ثوابهای عظیم حاصل کند، چنانچه به سند صحیح از حضرت صادق(ع) منقول است که:
«خوشا حال بندۀ خاموش گمنامی که مردم زمانۀ خود را شناسد و با ایشان به بدن مصاحبت کند و با ایشان در اعمال ایشان به دل مصاحبت ننماید! پس او را به ظاهر شناسند، و او ایشان را در باطن شناسد.»(۱۸)
پس آنچه مطلوب است از عزلت آن است که دل معتزل باشد از اطوار ناشایستۀ خلق و بر ایشان در امور اعتماد نداشته باشد و پیوسته توکل به خداوند خود داشته باشد، و از فواید ایشان منتفع گردد و از مفاسد ایشان در حذر باشد، و اگر نه، پنهانی از خلق چارۀ کار آدمی نمیکند، بلکه اکثر صفات ذمیمه را قویتر میکند.» (۱۹)
—————————————————-
کتابنامه:
– قرآن کریم.
– بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی، تحقیق: جمعی از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت – ۱۴۱۰ ق، اول.
– تهذیب الأحکام، شیخ محمد بن حسن طوسی، تحقیق: سید حسن خرسان، دارالکتب الإسلامیة، تهران – ۱۴۰۷ ق، چهارم.
– الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، علی بن محمد بن علی عاملی، تحقیق: میخائیل رمضان، المکتبة الحیدریه، نجف اشرف- ۱۳۸۴ ق، اول.
– عین الحیوة، محمدباقر مجلسی، تحقیق: سید مهدی رجائی، نشر أنوار الهدی، قم- ۱۳۸۲ ش، اول.
– فرائد الأصول، شیخ مرتضی انصاری، تحقیق و نشر: مجمع الفکر الإسلامی، قم – ۱۴۲۸ ق، نهم.
– فوائد الاصول، محمد حسین نائینی، تقریر: محمد علی کاظمی، دفتر انتشارات اسلامی، قم – ۱۳۷۶ ش، اول.
– الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق: علی اکبر غفاری، دارالکتب الإسلامیة، تهران – ۱۴۰۷ ق، چهارم.
– من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی بن حسین ابن بابویه قمی، تحقیق: علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی، قم- ۱۴۱۳ق، دوم.
——————————————————-
پی نوشت ها:
۱- پس صاحب بدعت کسی است که اعتقادی در اصول دین غیر آن اعتقادی که ائمّۀ معصومین(ع) داشته اند، داشته باشد، یا در فروع دین چیزی را واجب یا مستحب داند که در دین واجب یا مستحب نباشد، یا چیزی را حرام یا مکروه و یا مباح بداند که در دین حرام یا مکروه و یا مباح نباشد و … شکی نیست که جمیع هفتاد و سه فرقه غیر از شیعۀ امامیه اثنا عشریة که فرقۀ ناجیه اند. همگی اهل بدعتاند و غرق دریای ضلالتاند. بالخصوص صوفیّه که بدعتهای آنها در غایت شناعت و قباحت است.
به کتاب شریف بحارالانوار، باب افتراق الأمّة بعد النبی(ص) علی ثلاث و سبعین فرقة ۲۸ / ۲ – ۳۶ ، و الصراط المستقیم ۲/۳۷، ۸۸ ، ۹۶ ، ۱۰۱، ۱۲۶ مراجعه شود.
۲- عین الحیات ۱ / ۳۶۵ – ۳۶۶ .
۳- یونس: ۵۹٫
۴- اصول کافی ۱ / ۵۶، حدیث ۸٫
۵- اصول کافی ۱ / ۵۴ ، حدیث ۳٫
۶- بحارالانور ۲ / ۲۹۷ حدیث ۱۵٫
۷- بحارالانوار ۲ / ۳۰۱ حدیث ۳۱٫
۸- بحارالانوار ۲ / ۳۰۱ – ۳۰۲ حدیث ۳۳٫
۹- و دلیلهای چهارگانه (قرآن – سنّت – اجماع – عقل) بر حرام بودن تشریع (بدعت) قائم است، تشریع دو معنا دارد:
۱٫ إدخال ما لیس من الدین فی الدین. یعنی: چیزی را که جزء دین نیست در دین داخل کردن و به عنوان جزئی از اجزای دین قلمداد کردن.
۲٫إدخال ما لم یعلم کونه من الدین فی الدین. یعنی: داخل کردن در دین چیزی را که معلوم نشد که آیا صاحب شرع آن را اجازه داد و از دین دانسته یا نه؟
از سنّت: طوائفی از روایات است که مرحوم شیخ انصاری و مرحوم میرزای نائینی به یک روایت اکتفا کردند و آن اینکه : «عن ابی عبدالله(ع) القضاة أربعة، ثلاثة فی النار و واحد فی الجنة … و رجل قضی بالحق و هولا یعلم فهو فی النار» (کافی ۷ / ۴۰۷ و من لا یحضره الفقیه ۳ / ۴ و تهذیب ۶ / ۲۱۸) از جملۀ قضاتی که داخل جهنم میشوند، قاضیای است که بدون علم قضاوت کرده و قضاوتش مطابق با واقع نیز باشد.
از اجماع: مرحوم وحید بهبهانی ادعای اجماع نموده و فرمود: حرام بودن عمل کردن در دین بدون علم از اموری است که حتی عوام الناس هم میدانند چه رسد به فقهای بزرگ.
برای واضح شدن بیشتر، به فرائد الاصول ۱/ ۱۲۵ – ۱۲۷ و فوائد الآصول ۳/ ۱۱۹ – ۱۲۰ رجوع کنید.
۱۰- یعنی: تخم کشیده، أخته.
۱۱-بحارالانوار ۷۰ / ۱۱۵ ، حدیث ۲٫
۱۲- بحارالانوار ۸ / ۱۷۰، حدیث ۱۱۲ و تهذیب ۴ / ۱۹۰ ، حدیث ۵٫
۱۳- عین الحیاة ۱ / ۳۷۶ در لعمۀ سوم .
۱۴- اصول کافی ۱ / ۳۱ حدیث ۹
۱۵- اصول کافی ۲ / ۶۳۵ ، حدیث ۱ .
۱۶- اصول کافی ۲ / ۱۶۴ حدیث ۵٫
۱۷- همان، حدیث ۷٫
۱۸- اصول کافی ۲ / ۲۲۵، حدیث ۱۲٫
۱۹- عین الحیاة ۱ / ۳۸۱ – ۳۸۶٫