جبر و اختيار از ديدگاه مكتب وحى، فلسفه و عرفان
آیت الله سید جعفر سیدان
چکیده:
نگرش مکتب وحی به مسألۀ جبر و اختیار تفاوتی بنیادین با طرح این مسأله در فلسفه و عرفان دارد. نویسنده که خود فقیهی متکلم و عقاید شناسی برجسته است و شاید بتوان وی را از معدود عقاید شناسان آگاه به مبانی وحی دانست، در بحث از موضوع جبر و اختیار، حرکت عقلانی و تعقل صحیح را اساس کار دانسته و سخن نهائی در این موضوع مهم اعتقادی را که معرکۀ آراء متکلمین و فلاسفه است، همان بیان دقیق و استوار وحی می داند و در سلسله دروسی که در مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی قم القا نموده، به بررسی دقیق و موشکافانۀ این مهم می پردازد.
روش وی در استفاده از مدارک وحیانی و نصوص شرعیه همواره متکی به دو قید استحکام سند و روشنی دلالت با تحفظ بر بکارگیری مشی عقلانی و ارائه مطالب با کلامی عاری از تعقید و دشواری های زبانی است.
نویسنده که عدم تعقید در کلام را مایۀ فقه در اقوال و بیان روشن موضوع را سبب تولد رأی صحیح می داند و خود از مبدعین روش صحیح در گفتگوهای علمی است، در این بحث پیچیده و دشوار ابتدا به بیان فهرست وار مسائل مربوط به جبر و اختیار پرداخته و ضمن مشخص نمودن محدودۀ بحث، به بیان عقاید فِرَق مهم کلامی همچون اشاعره و معتزله و بررسی اجمالی دلایل آنها در این باب پرداخته، آنگاه جبر فلسفی و جبر و اختیار در عرفان را نیز تبیین نموده و سپس به ایضاح دیدگاه مکتب اهل بیت(ع) در این باره می پردازد. وی با رویکرد تعقل در وحی و استفاده از مستقلات عقلیه، دیدگاه های کلامی شیعه را تحریری نو و بایسته می نماید.
وی که بیش از ۳ دهه است با رویکردی عقلانی و روشمند به نقد مبانی فلسفه و عرفان مصطلح خصوصاً بررسی تعارضات مبنایی آن همت گمارده است، در بحث جبر و اختیار نیز پس از بیان ایرادات مبنایی دیدگاه فلاسفه، خصوصاً حکمت متعالیه و بیان ناسازواری و نااستواری تبیین فلسفه و عرفان از جبر و اختیار و توالی فاسد مترتب بر این دیدگاه به بیان دیدگاه ائمه معصومین(ع) در این باره پرداخته و نصوص معتبرۀ شرعیه را بدون تأویل و تفسیر به رأی، مبنایی برای تبیین دیدگاه اصیل مکتب تشیّع در این مسأله مهم عقایدی قرار داده است.
تضلّع حیرت آور نویسنده بر مبانی فلسفه و عرفان، بخصوص مبانی حکمت متعالیه و نیز استنادات فراوان وی به مطالب صدرالمتألیهن در کتب مختلف وی و مقایسه آنها با یکدیگر از ابتکارات و ویژگی های نقد اوست.
آنچه در پی می آید، سلسله درس های ایشان است که در جمع اساتید و فضلای حوزۀ علمیۀ قم در مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی ایراد گردیده و برای اولین بار به زیور طبع آراسته می گردد.
کلید واژگان: جبر فلسفی، اختیار، اراده، علم الهی، دلیل عقلی، دلیل نقلی.
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد للَّه ربّ العالمين و خير الصّلاة و السّلام على خير خلقه حبيب إله العالم أبي القاسم محمّد صلى الله عليه وآله وسلم و على آله آل اللَّه و اللّعن الدّائم على أعدائهم أعداء اللَّه من الآن إلى يوم لقاء اللَّه.
مقدمه
چون مسائل اعتقادى از اهميت بسيار بالا و فوق العاده اى برخوردار است شايسته است به اين مسائل اهتمام بيشترى شود، نظرات مختلف در اين زمينه با توجه به مبانى وحيانى مورد بررسى دقيق عقلانى قرار گيرد و مبانى مكاتب مختلف – كه بيشتر مورد توجه هستند – در مباحث مورد ابتلاى اعتقادى با ميزان مكتب وحى سنجيده شود؛ چرا كه مى دانيم حركت عقلانى، اساس حركت صحيح است و شايسته و بايسته است كه همگان بر اساس تعقل حركت كنند.
همه الاهيين – به خصوص مكاتبى كه نظرات آنها در اين جلسات مورد نقد و بررسى قرار مى گيرد – در اين اصل اتفاق دارند كه سخن نهايى و دقيق و استوار در وحى آمده است و كتاب و سنت (بيانات رسول اكرم و اهل بيت(ع)) مطالب را به بهترين و شايسته ترين وجه تبيين فرموده اند. از اين رو لازم است مباحث اعتقادى با تكيه بر اصلى كه همه بر آن اتفاق دارند يعنى تعقل در وحى، مورد تحقيق و بررسى قرار گيرد.
«جبر و اختيار» از نظر مكتب وحى، فلسفه و عرفان
يكى از مباحث بسيار مهم و كهن نزد الاهيين و غير الاهيين مسأله جبر و تفويض است. ريشه اين بحث به هنگامى بر مى گردد كه بشر براى نخستين بار وارد حوزه مباحث و مسائل فكرى شد. اما صرف نظر از ريشه هاى تاريخى اين بحث، لازم است جنبه هاى مختلف و مبتلا به آن مورد بررسى و تحقيق قرار گيرد.
در اين جلسه فهرست مطالب مربوط به مسأله جبر و تفويض مطرح خواهد شد و در جلسات آينده مباحث مربوط به آن به تفصيل تحقيق و بررسى مى شود.(۱)
گستره بحث
پيش از ارائه فهرست مباحث لازم به تذكر است كه محدوده بحث، افعال عباد – اعم از افعال جوارحى و جوانحى -؛ است. مثل راستگويى، دروغگويى، عدالت، ظلم، افكار اختيارى و… . امّا مسائل تكوينى مربوط به انسان؛ مثل ولادت، فوت، خصوصيات جسمانى و… مورد نظر نمى باشد. در ارتباط با افعال انسان به طور عام نظرها و آراء مختلفى وجود دارد. فهرست آرائى كه بيشتر مطرح است به شرح زير مى باشد:
۱٫ جبر اشعرى
اشاعره قائلند كه، انسان ها در افعال خود هيچ نقشى ندارند و همه افعال، فعل اللَّه است.
چون اين سخن خلاف ضرورت وجدان است، برخى براى فرار از اين مشكل و مشكلات ديگر مسأله كسب را مطرح كرده اند. بدين بيان كه خداوند مقارن با انجام فعل، به عبد قدرت و اراده مى دهد اما قدرت و اراده اى كه اثرى در فعل ندارد و صرفاً تقارنى است بين انجام فعل از سوى خدا و واجد شدن اين حالت براى عبد. از اين تقارن به كسب تعبير شده است. در كتب مربوطه اين سخن به صورت مبسوط مطرح و بحث شده است. بسيارى از محقّقين ضمن تصريح به اين كه بحث از ابهام بسيارى برخوردار است به اشاره از كنار آن عبور كرده اند.
علت اين اعتقاد و ريشه هاى آن ممكن است امور زير باشد:
۱- حفاظت بر برخى مدارک نقلى.
۲- حفاظت بر قدرت سلطه خدا.
۳- حفاظت بر علم حضرت حق به افعال بشر؛ چون اختيار انسان را با علم ازلى خداوند متعال سازگار نمى دانند.
۲٫ تفويض معتزلى
در مقابل اعتقاد به جبر، معتزله معتقدند كه بندگان مستقلاً بر افعال خود توانايى دارند و قدرت بر انجام كارها و اِعمال آن از سوى خداى تعالى به آنها تفويض شده است. ريشه اين سخن هم، نفى انتساب افعال قبيح به خدا، حفاظت بر صحّت تكليف، مسأله ثواب و عقاب وامثال آن مى باشد.
۳٫ جبر فلسفى
فلاسفه براى حل مشكل جبر گفته اند: فعل بندگان به اراده آنها مستند است. پس اختيارى است. اما از آنجا كه اراده يک پديده است، به علت نياز دارد. اگر علت اين پديده مانند خود آن حادث باشد به علت ديگر نياز خواهد داشت و اگر همين طور ادامه پيدا كند، تسلسل لازم مى آيد و تسلسل باطل است بنابراين فعل بايد بر علتى كه حادث نيست، منتهى شود. در نتيجه فعل به علت العلل (ذات مقدس حضرت حق و اراده ذاتى او) منتهى مى شود. به عبارت ديگر، فعل يک علت قريب دارد كه همان اراده عبد است و يک علت بعيد دارد كه اراده خداست. هرچه در ميان آن دو فرض شود ناچار بايد به اراده خدا منتهى شود.
برخى از محققين قائلند اين علت قريب اگر تنها خودش لحاظ شود فاعل آن مختار است زيرا توانايى بر فعل دارد و انجام آن را نيز اراده كرده است. اما برخى از صاحب نظرانى كه اين قول را پذيرفته اند، اذعان دارند كه اين قول در حقيقت جبر است در صورت اختيار. (جبر في صورة الاختيار)؛ چون فعل سرانجام به اراده خدا منتهى مى شود. پس از آن جهت كه فعل مستند به اراده عبد است، اختيارى است اما از آن جهت كه به اراده خدا منتهى مى شود جبر است. (۲)
۴٫ لاجبر ولا تفويض (سالبه به انتفاء موضوع)
در عرفان گفته مى شود كه آنچه هست وجود حضرت حق و نمود (= ظهورات، تطورات و تشأنات) اوست كه عين اوست، در نتيجه غيرى وجود ندارد تا اراده و اقتضايى هم داشته باشد و نفى جبر و تفويض در مورد او موضوع داشته باشد پس لاجبر و لا تفويض از باب سالبه به انتفاء موضوع است.
در بيان «بل امرٌ بين الامرين» هم گفته مى شود كه اين عبارت اِسناد مجازى است (از باب «جرى الميزاب»)
۵٫ امر بين الامرين
بر اساس تعاليم اهل بيت(ع) افعال انسان نه جبر است و نه تفويض، بلكه «امر بين الامرين» است كه از آن به اختيار تعبير مى شود. به انسان اختيار داده شده است و فعل و ترک تحت قدرت اوست. اين امر محال ذاتى نيست و استحاله عقلى ندارد. ممكن است موجودى هم توانايى بر فعل و هم توانايى بر ترک داشته باشد. ذات مقدس حضرت حق به بندگان خود اختيار عطا كرده است و به آنچه به بنده اى عطا فرموده در عين مالكيّت بنده اش به آن، خودش هم به آن مالک است بلكه مالكيّتش به آن از بنده اش قوى تر و كامل تر است. اين عطا و عنايت، آن به آن صورت مى گيرد. هر آن خداوند عنايت نكند، بنده در همان آن، فاقد قدرت خواهد بود. با اين بيان تمام اشكالاتى كه منجر به قول به جبر، تفويض، قول فلاسفه و سخن عرفا شده است پاسخ داده مى شود و آنچه را كه ضرورت فطرت، عقل فطرى و ضرورت مكتب وحى ايجاب مى كند اثبات مى شود و مسأله ثواب و عقاب، تكليف، امر و نهى و… معنا مى يابد.
در انتها نيز تاكيد مى كنيم كه مسائل اعتقادى بايد با دقّت عقلى و تعقّل در وحى، يعنى تعاليم كتاب و بيانات عترت – كه مورد قبول مخاطبان ما است – مورد بررسى و تحقيق قرار گيرد. در اين صورت اختلاف در برداشت هم اشكالى ندارد. يعنى برداشت هايى كه بر اساس مبانى عقلانى و اصولى باشد اشكالى ندارد مانند برداشت هايى كه در فقه بر اصول خاص عقلانى صورت مى گيرد اما برداشت هاى بدون ضابطه صحيح نيست.(۳)
***
جلسه دوّم
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
الحمد للَّه ربّ العالمين و خير الصّلاة و السّلام على خير خلقه حبيب اله العالم أبي القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم و على آله آل اللَّه و اللّعن الدّائم على أعدائهم أعداء اللَّه من الآن إلى يوم لقاء اللَّه.
«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم * إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً»
در جلسه گذشته بيان شد كه مسأله جبر و اختيار از مباحث مهم اعتقادى است. همچنين اقوال مهمى كه در اين بحث مطرح است به پنج قول به اختصار و فهرست وار اشاره شد. گفتيم كه اشاعره قائل به جبر هستند و معتقدند بندگان در افعال خود هيچ نقشى ندارند. همه افعال اعم از حسن و قبيح مستقيماً به اراده حضرت حق به وجود مى آيد. در ارتباط با قول اشاعره مسأله كسب و معناى مراد از آن نيز مطرح شد. اشاعره براى قول خود هم به نقل استشهاد كرده اند و هم دليل عقلى اقامه كرده اند.
دليل عقلى اشاعره
استدلال از طريق قدرت الاهى
عموميت قدرت وسلطه حضرت حق بر همه اشياء مسلم و مورد قبول همه است. افعال عباد هم از تحت قدرت حق خارج نيست، در نتيجه عامل ديگرى در افعال عباد نقش ندارد. به عبارت ديگر با توجّه به قدرت شامله پروردگار و حفاظت بر سلطه الاهى، افعال عباد مستقيماً به اراده حضرت حق پديد مى آيد و بندگان در افعال خود هيچ نقشى ندارند.
استدلال از طريق علم الاهى
افعال بندگان معلوم خداوند است و حضرت حق قبل از فعل عبد به آن فعل آگاه است. چنانچه فعل به اراده و اختيار عبد وابسته باشد ممكن است غير از آنچه حضرت حق مى دانسته، تحقق يابد و اين به معناى امكان تغيير در علم حضرت حق مى باشد؛ و تغيير در علم حق بطلانش بديهى است. در نتيجه بنده در فعل نقشى ندارد و فعل صرفاً به اراده حضرت حق وابسته است. (۴)
پاسخ:
مقدور بودن افعال عباد و سلطه حضرت حق بر همه چيز با جبر و نفى اراده عبد تلازمى ندارد. بلكه فعل عبد، منتسب به او و اختيارى است. در عين حال سلطه حضرت حق هم محفوظ است. خداوند متعال به بندگان اختيار عطا فرموده و بنده با اختيار، بر فعل و ترکِ افعال اختيارى، سلطه كامل دارد. البته خود عبد و قدرت و سلطه وى به حضرت حق وابسته است و چنانچه خداوند متعال يک آن عنايت خود را از بنده سلب كند، بنده و تمام شئون و دارائی هاى وى نابود خواهد شد. بنابر اين با وجود سلطه عبد بر فعل و ترکِ افعال اختيارى، سلطه خداوند محفوظ و در عين حال فعل به عبد مستند است.
همچنين علم الاهى نيز موجب جبر نيست. خداوند به آنچه كه فرد به اختيار خود انجام مى دهد آگاه است. آگاهى خداوند به افعال بندگان هرگز با اختيار آنها تنافى ندارد.(۵)
دليل نقلى
« قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَي ءٍ وَ هُوَ الواحِدُ القَهّارُ»
در آيه شريفه خداوند متعال به طور عموم خالق همه اشياء شمرده شده است و افعال بندگان هم از جمله اشياء است. پس خداوند متعال خالق افعال بندگان هم هست. بنابراين افعال بندگان فعل خداوند است نه فعل بندگان چون بندگان ايجاد كننده آنها نيستند.
روشن است كه اينگونه استدلال ها بى مورد و باطل است. آيه هرگز به اين جهت نظر ندارد بلكه در صدد بيان وابستگى كلّ هستى به حضرت حق است. و البته اعمال بندگان نيز به خداوند سبحان وابسته است اما اين وابستگى با جبر تلازمى ندارد.(۷) بطلان قول اشاعره به ضرورت وجدان و عقل روشن و بديهى است؛ چرا كه انسان به بداهت مى يابد كه داراى اختيار است. بنابراين در بررسى قول اشاعره به همين مقدار بسنده مى شود.(۸)
جبر فلسفى
در اينجا به قول فلاسفه و آنچه در كتاب ها و نوشته ها به عنوان جبر فلسفى تعبير مى شود مى پردازيم. بنابر گفته برخى از محققان، گروه كثيرى از حكما قائلند كه انتساب فعل انسان به او و اراده اش، روشن و غير قابل انكار است. ولى اراده انسان معلول (= حادث = ممكن = پديده)(۹) است و به علت نياز دارد. اگر علتِ اراده انسان اراده اى ديگر و اراده دوم معلول اراده سوم و به همين ترتيب اراده هاى بعدى در كار باشد و همه اين اراده ها معلول و ممكن باشند، و به واجب منتهى نشود، تسلسل لازم مى آيد و بطلان تسلسل هم مسلّم است. اما اگر اراده انسان به واجب منتهى شود، در نتيجه اراده كه فعل به آن مستند است، واجب مى شود و اراده و به پيرو آن فعل، بالاجبار محقق خواهد شد و انسان در افعال خود مجبور خواهد شد. به عبارت ديگر: در فعل انسان علت قريبه اراده انسان و علت بعيده و علت العلل اراده خداوند است. اين قول به جمعى از حكما و فلاسفه نسبت داده شده است. اين بحث را به تفصيل مى توان در اسفار ديد، مرحوم ملاصدرا در جلد ششم اسفار به تفصيل وارد اين بحث شده است.(۱۰)
قول فلاسفه از منظر توضيح المراد
پيش از طرح عبارات اسفار مناسب است عبارتى از توضيح المراد مطرح شود. در آن كتاب در ضمن بيان اقوال مختلف در مورد «انا فاعلون» آمده است:
المذهب الرابع للفلاسفة:… و هو أنّ فعل العبد تابع لقدرته وإرادته وهما تابعان للاسباب المنتهية إلى اللَّه تعالى فقدرته وإرادته تعالى متعلقتان بفعل العبد بواسطة الأسباب، و حيث إنّ من أصولهم أنّ المسبَّب يترتَّب على السبب التامّ قهراً من دون التخلّف فإن جعلوا ذات العبد المتصفة بالاختيار ذاتاً في سلسلة الأسباب انطبق مذهبهم على الحقّ المختار وأمّا إن جعلوها في عزلة عن السلسلة كما هوظاهر كلامهم فلا، ويكون مذهبهم جبر الإنسان في صورة الاختيار بأن ينسب الفعل إلى علّته القريبة أي إرادة العبد ويقطع النظر عن الأسباب السابقة فيحكم بأنّه مختار أو ينسب إلى جميع سلسلة الأسباب المنتهية إلى الارادة الأزليّة فيحكم بأنّه مجبور.(۱۱)
مذهب چهارم نظر فلاسفه است:… و آن اينكه فعل بنده تابع قدرت و اراده اوست و آن دو، تابع اسبابى هستند كه در نهايت به خداى تعالى مى رسد، پس قدرت خدا و اراده او به واسطه اسباب به فعل بنده تعلّق پيدا مى كند. و چون از اصول و قواعد فلسفى اين است كه مسبب به طور قهرى بدون هيچ گونه تخلّفى مترتب بر سبب تامّ مى شود پس اگر ذات بنده را كه مختار است ذاتى در سلسله اسباب قرار دهند مذهب آن ها با مذهب حقّ و مختار ما منطبق مى شود و اما اگر ذات بنده مختار را از سلسله علل خارج كنند – چنانچه ظاهر كلامشان همين است – مذهب آنها از مذهب مختار جدا خواهد شد و مذهب آنها جبر در صورت اختيار خواهد بود. يعنى يا بايد فعل به علت قريب كه اراده بنده است منتسب شود و از اسباب سابق قطع نظر گردد و حكم شود كه او مختار است يا فعل بنده اضافه شود به همه سلسله اسباب و در نهايت به اراده ازلى خدا برسد و حكم شود كه او مجبور است.
در فلسفه گفته مى شود انسان مختار است. اما معناى كلام ايشان آن است كه انسان در افعال خود اراده دارد. و اما چون لازم است اراده اش به واجب منتهى شود در نتيجه مجبور است. يعنى اگر به علت قريبه نظر شود گفته مى شود انسان مختار است چون فعل به اراده او منتسب است اما اگر به سلسله اسباب و علل كه به واجب منتهى مى شود توجّه كنيم انسان مجبور خواهد بود.
اين استدلال و پاسخ آن به صورت هاى مختلف بيان شده است. عبارات بسيار روشنى در تثبيت اين معنا از مرحوم ملاصدرا مطرح خواهد شد. البته مطالب ديگرى نيز از شارحان حكمت متعاليه وجود دارد كه ممكن است در نظر بدوى با مطالب فوق تعارض داشته باشد. اين احتمال كه ممكن است اين مطالب تبيين عبارات ملاصدرا يا عدول از آنها باشد بررسى خواهد شد.(۱۲)
جبر فلسفى ملاصدرا
ملاصدرا اشكال جبر را به صورت زير مطرح و پاسخ مى دهد:
إنّ الإرادة الانسانيّة إذا كانت واردة عليه من خارج بأسباب وعلل منتهية إلى الإرادة القديمة فكانت واجبة التّحقّق سواء أرادها العبد أم لم يُرد، فكان العبد ملجئاً مضطراً في إرادته، ألجأته إليها المشيّة الواجبيّة الإلهيّة «وَماتَشاءُونَ إِلّا أَنْ يَشاءَ اللَّه» فالإنسان كيف يكون فعله بارادته حيث لايكون إرادته بإرادته وإلاّ لترتّب الإرادات متسلسلة إلى غير نهاية.
والجواب كما علمت من كون المختار مايكون فعله بإرادته لامايكون إرادته بإرادته، وإلاّ لزم أن لايكون إرادته عين ذاته، والقادر مايكون بحيث إن أراد الفعل صدر عنه الفعل وإلاّ فلا، لامايكون: إن أراد الإرادة للفعل فعل وإلاّ لم يفعل.(۱۳)
اراده انسانى اگر از ناحيه اسباب و علل خارجى كه منتهى به اراده قديمى است بر او وارد شود در اين صورت فعل تحقّقش واجب خواهد شد اعم از اينكه بنده اراده اش بكند يا نه، پس بنده در اراده خود مضطر و مجبور خواهد شد و مشيّت واجب الاهى او را به اراده مجبور خواهد كرد. (شما مشيّت نمى كنيد مگر اين كه خدا مشيّت كند) پس انسان چگونه مى شود فعلش به اراده خودش باشد در صورتى كه اراده اش با اراده تحقّق پيدا نمى كند و اگر اراده فعل نياز به اراده ديگر داشته باشد اراده ها تا بى نهايت تسلسل پيدا مى كند.
جواب آن است كه پيش از اين معلوم شد؛ و آن اينكه مختار كسى را گويند كه فعلش به اراده اش باشد نه كسى كه اراده اش به اراده اش باشد و در غير اين صورت لازم مى آيد اراده اش عين ذاتش نباشد. و قادر كسى است كه هر گاه فعل را اراده كند فعل از او صادر شود و در غير اين صورت صادر نشود. نه اينكه قادر كسى باشد كه اگر اراده كند اراده بر فعل را، پس فعل انجام شود و الاّ انجام نشود.
خلاصه بحث ملاصدرا چنين است كه چون اراده عبد خودش يک شي ء ممكن است پس نياز به علت دارد، علت اين اراده يا خود بايد واجب باشد و يا به واجب منتهى شود، در نتيجه اراده واجب مى شود و به جبر مى انجامد و چنانچه اراده به يک واجب ختم نشود، تسلسل باطل لازم مى آيد.
ايشان در جواب از اشكال جبر مى گويد: براى اثبات اختيار بيش از اين احتياج نيست كه فعل به اراده مستند باشد. فعل عبد هم به اراده او مستند است، پس اختيارى است.
نور خورشيد و حرارت آتش به اراده آنها مستند نيست پس فعل آنها اختيارى نيست اما فعل انسان مستند به اراده اوست و اين نسبت و استناد براى اختيارى خواندن فعل كفايت مى كند و نيازى به تعقيب اراده نيست؛ چرا كه اگر اراده به اراده ديگرى مستند شود لازم مى آيد كه اراده او عين ذاتش نباشد.(۱۴)
ملاصدرا در حقيقت بحث را در اينجا متوقف و از پىگيرى آن خوددارى كرده است اما چنانچه بحث تعقيب شود به جبر منتهى خواهد شد، لذا در الهيات پس از نقل اين تعبير مى فرمايد:
بحث با اكتفاء به يک لفظ به ثمر نمى نشيند زيرا بحث ما لفظى نيست بلكه يک بحث حقيقى است و بايد پيگيرى و معلوم شود كه اراده انسان به چه چيزى مبتنى است.
اراده انسان بالاخره بايد به يک علت واجب مبتنى شود كه در اين صورت جبر خواهد بود و اگر به علت واجب مبتنى نشود تسلسل لازم مى آيد. ملاصدرا به اشكال پاسخ نداده و صرفاً از ادامه بحث خوددارى كرده است اما در بحث حقيقى نمى توان از تعقيب و پىگيرى بحث سر باز زد. بايد پاسخ اين سؤال روشن شود كه آيا مبدأ اراده انسان، اختيار اوست يا به اراده ازلى حضرت حق منتهى مى شود؟! (۱۵)
حال سؤالى در اينجا مطرح مى شود كه: آيا نمى توان از سخن ملاصدرا چنين برداشت كرد كه اراده خدا بر آن تعلق گرفته كه فعل عبد از اراده اش صادر شود و اين همان اختيار است؟
پاسخ اين است كه: خير با توجّه به تعبير ملاصدرا نمى توان چنين برداشتى كرد، ايشان فعل اختيارى را فعلى مى داند كه مسبوق به اراده عبد باشد و نفرموده است كه منشأ اراده عبد، اختيار اوست.
اگر كسى بگويد كه بالاخره ايشان اختيار را ثابت مى كند.
جواب داده مى شود كه: بله تعبير ايشان «فاعل مختار» است اما اختيار را به معناى استناد فعل به اراده انسان مى داند اگرچه اراده او به طور قهرى بدون اختيار او پديد آيد.
تعبير ديگر ايشان نيز در اين زمينه مفيد است. ايشان در فرق بين انسان و فواعل طبيعى مى فرمايد: فواعل طبيعى شعور ندارند ولى انسان از فعل خود آگاه است و سپس مى نويسد:
و كذلك حال سائر المختارين غير اللَّه في أفعالهم، فإنّ كلاًّ منهم في إرادته مقهور مجبور من أجل الدواعي والمرجّحات مضطرّ في الإرادات المنبعثة عن الاغراض، مستكمل بها.(۱۶)
و همين طور است حال ديگر فاعل هاى مختار در افعالشان غير خداوند متعال. زيرا همه آنها در اراده خود مقهور و مجبورند به خاطر وجود دواعى و مرجّح ها، و در اراده هايشان كه اغراض مبادى آنها است مضطرند و به واسطه آنها كمال پيدا مى كنند.
از نظر ملاصدرا، خداوند متعال در اراده اش مقهور نيست و فاعلى از خارج او را مجبور نمى كند.(۱۷) اما غير خدا دراراده خود مقهورند و به همين اراده اى كه به عوامل و دواعى خارج از ذات مستند است، مستكمل مى شوند.
وى در جاى ديگر مى فرمايد:
اعلم: إنّ النفس فينا وفي سائر الحيوانات مضطرّة في أفاعيلها و حركاتها لأنّ أفاعيلها و حركاتها تسخيرية كفعل الطبيعة و حركاتها لأنّها لاتتحقّق ولاتوجد إلاّ بحسب أغراض ودواع خارجيّة فالنفس منّا كالطبيعة مسخّرة في الأفاعيل و الحركات لكن الفرق بينهما أنّ النفس شاعرة بأغراضها ودواعيها، و الطبيعة لاتشعر بالدواعي، و الفعل الاختيارى لا يتحقّق ولايصح بالحقيقة إلاّ في واجب الوجود وحده. وغيره من المختارين لايكونون إلاّ مضطرّين في صورة المختارين. (۱۸)
بدانكه نفس در ما و ديگر حيوانات در افعال و حركاتشان مضطرند، زيرا افعال و حركات آنها تسخيرى است مانند فعل طبيعت و حركات آن زيرا افعال آنها تحقق پيدا نمى كند و موجود نمى شود مگر به واسطه اغراض و دواعى خارجى، پس نفس ما مانند طبيعت در افعال و حركات خويش مسخّر است و فرق بين آنها در اين است كه نفس به اغراض و دواعى آگاهى و شعور دارد و طبيعت به آنها آگاهى ندارد. و فعل اختيارى در حقيقت جز از واجب الوجود تحقق پيدا نمى كند و در غير او ممكن نيست فعل اختيارى موجود شود و غير خدا از مختارها در حقيقت مضطر هستند به صورت مختار.
حاصل آن كه انسان و سائر حيوانات مانند فاعل هاى طبيعى در افعال خود مجبور و مضطر هستند، چون اغراض و دواعى خارجى آنها را به فعل وادار مى كند لكن با اين فرق كه انسان به اغراض، دواعى و افعال خود آگاه است و شعور دارد اما طبيعت به دواعى آگاه نيست.
ملاصدرا در جاى ديگر مى نويسد:
و في جعل القصد والإرادة من الأفعال الاختياريّة نظر، إذ لو كان الأمر كذلك لاحتاج إلى قصد آخر ويلزم التسلسل. و القول بأنّ البعض اختياريّ دون البعض تحكّم لايساعده الوجدان، بل الظاهر أنّه إذا غلب الشوق تحقق الإجماع(۱۹) بالضرورة ومباد الأفعال الاختياريّة ينتهى إلى الأمور الاضطراريّة الّتي تصدر من الحيوان بالإيجاب، فإنّ اعتقاد اللذّة أو النفع يحصل من غير اختيار فيتبعه الشوق فيطيعه القوّة المحرّكة اضطراراً، فهذه أمور مترتبة بالضرورة. والاختيار في الحيوان عبارة عن علمه والشوق التابع له سببا للفعل و قدرته عبارة عن ذلك السبب للفعل كالقوة المحرّكة الّتي للاعضاء.(۲۰)
در جعل قصد و اراده از افعال اختيارى جاى بحث است زيرا اگر قصد فعل اختيارى باشد نياز به قصد ديگر خواهد داشت و تسلسل لازم خواهد آمد. و قول به اين كه بعضى از قصدها اختيارى باشد و بعضى ديگر غير اختيارى حرف زور است و وجدان با آن موافقت نمى كند، بلكه ظاهر آن است كه وقتى شوق غالب شود قصد به ضرورت تحقق پيدا مى كند، و مبادى افعال اختيارى به امور اضطرارى منتهى مى شود كه از حيوان بالايجاب سر مى زند، زيرا اعتقاد لذت يا نفع بدون اختيار حاصل مى شود و به دنبال آن شوق پديد مى آيد و پس از آن قوّه محرّكه به اضطرار پيروى از آن مى كند، پس اين امور به ضرورت و ايجاب به دنبال هم مى آيند. و اختيار در حيوان عبارت است از علم و شوق او كه به دنبال سبب فعل را مى آورد و قدرت او عبارت است از همين سبب فعل، مانند قوّه محرّكه اى كه براى اعضا هست. (۲۱)
از اين عبارات به روشنى استفاده مى شود كه پاسخ ملاصدرا از اشكال جبر مخدوش است. برخى از بزرگان معاصر و شارحان حكمت متعاليه هم پس از نقل عبارات فوق به اين جهت تذكر داده اند.(۲۲)
اللهمّ صل على محمّد و آل محمّد
***
پرسش و پاسخ
س: اگر اراده و اختيار انسان جبرى باشد، آيا همين مقدار از اختيار براى ارسال رسل و انزال كتب و… كافى نيست؟
ج: شما مى فرماييد آنچه براى اختيارى بودن فعل لازم است وابسته بودن فعل به اراده است و چون فعل به اراده مستند است پس اختيارى است و همين براى ارسال رسل و انزال كتب و اوامر و نواهى و… كفايت مى كند. در اينجا مى پرسيم اگر در اراده مجبور باشيد، آيا عقاب شما صحيح خواهد بود؟
س: اصل جعل اراده در ما اجبارى است.
ج: تعبير صحيح، جعل اختيار است. خداوند مارا مختار قرار داده است.
س: مگر حرف ملاصدرا غير از اين است؟
ج: ايشان مى فرمايد: «مجبورون في صورة المختارين».
س: يعنى ما مجبوريم كه اختيار داشته باشيم.
ج: در اين صورت بايد مى گفت: «مجبورون في حقيقة الاختيار» نه «في صورة المختارين».
س: آيا شما قبول داريد كه ما در دارا بودن اختيار مجبور هستيم؟
ج: بله «مجبور في الاختيار» در حديث هم چنين تعبير شده است: «هو المالك لما ملّكهم»(۲۳)
س: اگر به صورت علمى و فنّى بحث كنيم وجه سومى براى دو شقى كه اميرالمؤمنين(ع) در حديث مورد نظر فرمودند متصور است. در هر دو صورت از جعل الاهى ناشى مى شود يعنى حضرت به ديدگاه راوى نظر كرده است.
ج: اگر بگوييم خداوند ما را مختار آفريده است، اين صحيح است يعنى به ما اختيار عطا كرده است و اختيار عبارت است از قدرت و سلطه بر فعل و ترک. اراده ما از اين اختيار نشأت گرفته است. و ما مجبوريم كه مختار باشيم. حال كه خداوند به ما اختيار عطا كرده جبر نيست و چون آن به آن به افاضه الاهى محتاجيم، پس سلطه خداوند هم محفوظ است و تفويض نفى مى شود. اما از عبارات اسفار چنين استفاده اى نمى شود، ايشان قائلند كه «مجبورون في صورة المختارين» در صورتى كه ما مختاريم و تعبير مجبور صحيح نيست.
س: هر حقيقت ايجادى مسبوق به جنس و فصل است. اختيار هم يک وجود است پس جنس و فصل دارد. ملاصدرا هم تعبير فلسفى به كار برده است.
ج: اين تعبير فلسفى نيست، صحيح آن است كه گفته شود ما مجبوريم كه اختيار داشته باشيم. «نحن مجبورون أن نكون مختارين». اين تعبير درست است و آقاى طباطبايى نيز اين تعبير را به كار برده است.
آقاى طباطبايى در حاشيه همين عبارت كه خوانده شد مى گويد:
مشكل جبر با گفتن اينكه فعل انسان مسبوق به اراده است حل نمى شود بلكه بايد گفته شود فعل انسان مسبوق به اختيار است.(۲۴)
س: بيان حضرتعالى به لفظى شدن بحث منجر مى شود. اگر صورة هم برداشته شود. شما مى فرماييد ما در اراده – به معناى مصدرى كه همان اختيار است- مجبوريم اما فلاسفه اراده را به معناى اسم مصدرى ملاحظه مى كنند. يعنى من در تحقق فعل الف – كه فعلش تحت اراده من است – مجبورم و اين عين جبر است. پس حتى اگر تعبير «مجبورين في الاختيار» هم به كار رود با توجه به معنايى كه فلاسفه از اراده در نظر مى گيرند، جبر است.
ج: ما هم همين را مى گوييم اگر كسى بگويد: «مجبور بان يكون مختارا» درست است. اما عبارت ملاصدرا به صورتى كه بيان شد، صحيح نيست.
س: اراده از ذاتِ اختيار نشأت مى گيرد يعنى اراده مسبوق به اختيار است.
ج: بله، بسيارى از فلاسفه اراده و اختيار را يک حقيقت در نظر گرفته اند.
س: خوب اين مثل آتش و حرارت است چه اشكالى دارد؟
ج: اراده غير از اختيار و منشأ آن است.
س: شما اراده را در ذات خدا ناشى از چه مى دانيد؟ يعنى صفت ذات نيست؟
ج: خير، ما اراده را صفت فعل مى دانيم.
س: پس شما در تقرير اراده حق تعالى مبناى مرحوم مجلسى را پذيرفته ايد كه اراده صفت فعل است.
ج: بله.
اللهمّ صل على محمّد و آل محمّد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
۱- البته بخشى از مسائل كه امروز مورد توجّه حوزه هاى علمى است به طور مبسوط و با ذكر اقوال و انظار در ارتباط با آن ذكر و نقد و بررسى خواهد شد و بخشى ديگر كه خيلى مورد توجّه نيست به صورت فشرده و مختصر مطرح مى شود.
۲- اين بيان در كتاب «توضيح المراد» آمده است. اين كتاب شرح نسبتاً قوى و توضيحى بر كتاب «كشف المراد» و كاملاً بر اساس مبانى اصطلاحى است. صاحب اين كتاب معتقد است كه اگر در سلسله علل، ذات انسان را با اختيار واقعى فرض كنيم مى توان اين سخن را به معناى حق بازگرداند و الاّ خير.
۳- گاهى ديده شده كه براى تحميل معناى مورد نظر به يک عبارت، واژه اى به ضد مفهوم حقيقى آن معنا شده است.
۴- استدلال هاى عقلى ديگرى نيز براى اثبات قول اشاعره وارد شده كه چون بنابر اختصار است از طرح آنها خوددارى مى شود.
۵- در توضيح قول مختار اين مطلب به تفصيل بيان خواهد شد.
۶- رعد: ۱۶٫
۷- اين مطلب نيز در بحثهاى بعدى به صورت روشن تر تبيين خواهد شد.
۸- نوع كتب كلامى و فلسفى به تفصيل وارد اين بحث شده اند. علاقه مندان مى توانند به اين كتاب ها مراجعه كنند. در اينجا به خاطر روشنى بطلان اين قول و عدم ابتلاء به آن از طرح تفصيلى آن صرف نظر مى شود
۹-از اين معلوليّت و امكان در علوم مختلف تعابير مختلفى به كار مى رود. در كلام بيشتر حدوث گفته مى شود و در مباحث فلسفى بيشتر امكان به كار مى رود اما در هر صورت مقصود روشن است.
۱۰-ايشان در موارد ديگرى نيز به اين بحث پرداخته است اما تفصيل مطلب در جلد ششم اسفار آمده است.
۱۱-توضيح المراد / ۵۵۶٫
۱۲- چون اين مباحث خيلى مورد ابتلاء است بايد با حوصله و دقّت تمام تعقيب شود و شايسته است به تفصيل مورد بررسى قرار گيرد و طبيعتاً اهتمام و مطالعه بيشتر شما را مى طلبد.
۱۳- اسفار ۶ / ۳۸۸٫
۱۴- مبناى فلاسفه آن است كه اراده خدا عين علم و علم هم عين ذات است.
۱۵- إنّ البحث ليس في التسمية حتى يقال: إنَّ التعريف المذكور للفعل الإختياري يوجب كون الإرادة و الفعل من الأمور الإختياريّة، بل البحث في واقع الإرادة و حقيقتها، فإذا كانت ظاهرة في الضمير الإنساني في ظل عوامل نفسانيّة أو أرضيّة و سماويّة، فلاتكون أمراً اختياريّاً. و بالنتيجة، لايكون الفعل أيضاً فعلاً اختياريّاً. «الالهيّات/ ۳۰۷٫»
۱۶- اسفار ۶ / ۳۱۰٫
۱۷- آيا همين كه فاعلى از خارج خدا را مجبور نمى كند براى نفى جبر كافى است؟! آيا از داخل ذات براى افعال او ضرورتى هست يا خير؟!
اين مسأله در ضمن فعل اختيارى بحث خواهد شد.
۱۸- اسفار ۶ / ۳۱۲٫
۱۹- يعنى اراده.
۲۰- اسفار ۴ / ۱۱۴٫
۲۱- در قول مختار خواهيم گفت كه در اين صورت ارسال رسل، انزال كتب، اوامر، نواهى و تكاليف بى معنا بود.
۲۲- لازم است كه پيرامون اين مسأله به صورت جدى تحقيق شود، عبارات ديگرى را كه ممكن است اين عبارات را نفى كند جستجو كنيد، در جلسات بعد عبارات ديگر هم مطرح خواهد شد و چنانچه با عبارات مذكور در تعارض بود، بايد ببينيم كه آيا تبيين و توضيحى براى عبارات قبل است يا عدول از آنهاست.
۲۳- ر.ک: توحيد صدوق / ۳۶۱٫ بر اساس روايت ديگرى، حضرت اميرالمؤمنين(ع) در كوفه با عده اى برخورد كرد كه در مورد قَدَر گفت و گو مى كردند، اميرالمؤمنين(ع) به متكلم آنها فرمود: «أباللَّه تستطيع أم مع اللَّه أم من دون اللَّه تستطيع؟» شخص از پاسخ باز ماند. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: اگر قائل مى شدى «أنّك باللَّه تستطيع» صحيح بود. [اما] اگر قائل مى شدى «أنک مع اللَّه تستطيع» خود را در ملک او شريک مى ساختى و اگر قائل مى شدى «أنّك من دون اللَّه تستطيع» ادعاى ربوبيت كرده بودى. ر.ک: توحيد صدوق / ۳۵۲٫ روايات مربوط به اين بحث در جلسات آينده مطرح خواهد شد.
۲۴- ديدگاه مرحوم طباطبايى در آينده مطرح و بررسى خواهد شد.