چکیده:
دفتر تبلیغات اسلامی قم در اسفند ۱۳۸۳ جلسه گفتگویی بین علماء حوزه تشکیل داد که عده ای از فضلاء حوزه علمیه به صورت دعوت عمومی شرکت داشتند.
در آن نشست پیرامون عقل و وحی از منظر فلسفه و مکتب تفکیک، بین علامه محقق حضرت آیت الله سیدان و حجج اسلام آقایان غلامرضا فیاضی و آقای حمید پارسانیا مباحثی مطرح شد و نشست دوم (تکمله این بحث) در اردیبهشت ۱۳۸۴ انجام شد.به دنبال این مباحث برخی از علماء و فضلاء قم تقاضا نمودند که این مباحث را در حوزه علمیّه قم، کنار مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه(ع)به طور ریز و مستوفی بحث کنند تا کلیه فضلاء از آن بهره مند شوند. همانگونه که در آن دو نشست اجمالاً پاسخ مثبت داده بودند، درخواست آنان را پذیرفتند و روزهای پنجشنبه را از مشهد به قم عزیمت می کردند تا ضمن هشت جلسه بحث سنخیت و عینیت حضرت حق با ما سوی الله و رد آن را مطرح نمودند.
نورالصادق این مباحث مهم را در شماره های پیشین خود آورده است و اکنون خوانندگان عزیز را به ملاحظۀ دقیق جلسۀ سیزدهم این مناظرات دعوت می نماید.
کلیدواژگان: سنخیت، تباین، قدم، حدوث، مجرد، فلسفه، عرفان، تصوّف.
***
خلاصه جلسه قبل:
در جلسه گذشته معانی الفاظ که در بحث حدوث و قدم استعمال می شوند تبیین شد و اقوال مختلف در مورد حدوث عالم مطرح و قول اول بررسی گردید و بیان شد، برخی گفته اند همه اهل ادیان الهی بر این معنا (قول اول) اتفاق دارند. بر اساس این قول ما سوی الله اعم از مجرد و غیر مجرد حادث است نه به حدوث ذاتی به معنای نیازمند بودن به غیر، بلکه بدین معنا که اول دارد، ازلی نیست و مسبوق به عدم حقیقی یا به معنای اصطلاحی «عدم مقابل» می باشد. گاهی نیز گفته می شود حدوث زمانی دارد، اما بیان شد که این تعبیر همراه با مسامحه بودن و بدان معنا نیست که زمانی بوده و شیء در زمان حادث شده باشد.
با توجه به روش معمول خودمان یعنی با تعقل در وحی این بحث را تعقیب کردیم. در این جلسه نیز آیات شریفه قرآن و روایت مطرح می شود و ادله عقلی مربوط به مطالب استفاده شده از وحی و اشکالات وارده بر آن جلسات بعد به صورتی مسبوط بررسی خواهد شد.(۱)
ادله حدوث عالم:
الف: ادله نقلی
۱ـــ آیات قرآن کریم:
آیات مربوط به این بحث دو دسته هستند یک دسته از آیات در ارتباط به ما سوی الله و دسته دیگر در ارتباط با قسمتی از کائنات مطرح است. چنانکه در جلسه گذشته مطرح شد اگر آیاتی که در آنها واژه های (جعل، انشاء، بدء، بدع، فطر، خلق و…) به کار رفته است، بررسی شود روشن می گردد که قول اول در این آیات ظهور کامل دارد. خدای تعالی می فرماید:
«اللهُ خالِقُ كُلِّ شَىْء» (۲)
«خداوند خالق همه اشیاء است.»
«ذالِكُم اللهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَىْء» (۳)
«این خداوند است که پروردگار شما و خالق همه اشیاء است.»
«ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ» (۴)
«این خداوند است که پروردگار شما است خدایی جز او نیست خالق همه اشیاء است پس عبادتش کنید.»
«كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُون» (۵)
«همانطور که خلقت خلق را شروع می کند دوباره بر می گرداند.»
«إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُه» (۶)
«همانا خداوند خلقت خلق را شروع می کند سپس بر می گرداند.»
«قُلِ اللهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُه» (۷)
«بگو خدا خلقت خلق را شروع می کند سپس دوباره بر می گرداند.»
«أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ٌ» (۸)
«آیا نمی بینید خداوند خلق را چگونه آغاز می کند سپس دوباره آنها را بر می گرداند.»
آیات مذکور در ارتباط با ما سوی الله هستند و در آنها «کل شیء» و «یبدأ الخلق» مطرح است.
آیات زیادی نیز در خلقت موجودات زمینی و آسمانی و ملائکه و… وجود دارد که ذکر آنها لزومی ندارد.
س: عبارت «ثم یعیده» نسبت به ما سوی الله است؟
ج: بله.
س: «ثم یعیده» نظر به چه هنگام دارد؟
ج: یکی از معانی «یعیدوه» افناء پس از ایجاد می باشد یعنی چنانکه نبوده اند و ایجاد شده اند دوباره به همان حالت قبل برگردانده می شوند و آن در قیامت مطرح می شود.(۹)
با مراجعه به این آیات و با توجه به معانی لغوی واژه های (خلق، بدء، بدع، جعل، انشأ، فطر و …) به خوبی استفاده می شود که در بحث حدوث و قدم ول اول یعنی ابتداء داشتن ما سوی الله صحیح است. به عبارت دیگر با مراجعه به کتب لغت روشن می شود اول داشتن به وضوح در معنای این واژه ها لحاظ شده است. البته گاهی در معنای این واژه ها (تصرف کردن، صنعت و تقدیر) نیز ذکر شده است که در این موارد قرینه در کار است. و معنای ابتدایی و حقیقی این کلمات همان است که بیان شد. در اقرب الموارد آمده:
((بدأت بالشیء بدءً و ابتدأته و به تبدّأتٌ به افتتحته. البدأ:… افتتاح الشیء و الاول و الابتداء.)) (۱۰)
شیء را شروع و ابتدا کردم و به آن شروع کردم یعنی افتتاحش کردم. بدء به معنای… افتتاح شیء و اول و ابتداء است.
و در «مجمع البحرین» می نویسد:
((بدأت الشیء: فعلته ابتداً))(۱۱)
شیء را بدء کردم یعنی آن را ابتداءً انجام دادم.
بنابراین آیات به روشنی در همین معنا ظهور دارد که ما سوی الله مسبوق به عدم حقیقی و موجَد هستند و اول دارند و حدوث آنها به معنای حدوث ذاتی ـ که با قدمت سازگار است ـ نمی باشد.
۱-روایات:
روایات در این زمینه بسیار فراوان است.(۱۲) در این جلسه تعدادی از روایات مطرح خواهد شد. تعابیر در این روایات نیز مختلف است، در برخی تعبیر زیر به کار رفته است:
((كان الله و لا شیء معه)) (۱۳)
خدا بود و چیزی با او نبود.
و گاهی با «خلق لا من شیء» تعبیر شده است.
((خلق الاشیاء لا من شیء)) (۱۴)
و گاه حدوث اشیاء دلیل بر ازلیت خداوند ذکر شده است و گاهی ازلی و قدیم بودن حضرت حق و اینکه قدمت فقط از آن اوست مطرح می شود. در اینجا تعدادی از روایات که به صراحت بر مطلب مذکور دلالت دارد ذکر می شود.
از حضرت امیرالمؤمنین(ع) نقل شده:
(( الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَهٍ وَ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّهٍ الَّذِي لَمْ يَزَلْ قَائِماً دَائِماً إِذْ لَا سَمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاجٍ وَ لَا حُجُبٌ ذَاتُ إِرْتَاجٍ وَ لَا لَيْلٌ دَاجٍ وَ لَا بَحْرٌ سَاجٍ وَ لَا جَبَلٌ ذُو فِجَاجٍ وَ لَا فَجٌّ ذُو اعْوِجَاجٍ وَ لَا أَرْضٌ ذَاتُ مِهَادٍ وَ لَا خَلْقٌ ذُو اعْتِمَادٍ ذَلِكَ مُبْتَدِعُ الْخَلْقِ وَ وَارِثُهُ وَ إِلَهُ الْخَلْقِ وَ رَازِقُهُ)).(۱۵)
«حمد و سپاس خدای راست که شناخته می شود بدون اینکه دیده شود و خلق می کند بدون اینکه فکر کند و از ازل دائماً قائم و ثابت بود و هست بدون آسمان پر ستاره و دربان هایی با دروازه های بزرگ و شبی تاریک و دریاهایی آرام و کوه هایی با شکافت و راه هایی پیچ در پیچ و زمینی گسترده و خلقی که بشود به آن اعتماد کرد. اوست که خلق را آغاز کرده و وارث آنهاست و خدای خالق و روزی دهنده شان است.»
و نیز می فرماید:
((الْحَمْدُ لِلَّهِ خَالِقِ الْعِبَادِ وَ سَاطِحِ الْمِهَادِ وَ مُسِيلِ الْوِهَادِ وَ مُخْصِبِ النِّجَادِ لَيْسَ لِأَوَّلِيَّتِهِ ابْتِدَاءٌ وَ لَا لِأَزَلِيَّتِهِ انْقِضَاءٌ هُوَ الْأَوَّلُ وَ لَمْ يَزَلْ وَ الْبَاقِي بِلَا أَجَلٍ قوله(ع) قَبْلَ كُلِّ غَايَةٍ وَ مُدَّةِ وَ كُلِّ إِحْصَاءٍ وَ عِدَّة… لَمْ يَخْلُقِ الْأَشْيَاءَ مِنْ أُصُولٍ أَزَلِيَّهٍ وَ لَا مِنْ أَوَائِلَ ابَدِيَّهٍ بَلْ خَلَقَ مَا خَلَقَ فَأَقامَ حَدََّهُ وَ صَوَّرَ مَا صَوَّرَ فَأَحْسَنَ صُورَتَه)).(۱۶)
«حمد و سپاس خدای راست که خالق بندگان و گسترانندۀ زمین و جاری کنندۀ آب در سیلاب ها و رویانندۀ گیاهان در دشت ها و برای اولیّت او ابتدایی نیست و برای ازلیت او هم انتهایی نیست. او اولی است که ازل بوده و ماندگاری است که نهایتی برایش نیست، پیش از هر غایت و انتهایی و حساب و شماره کردنی بوده است… اشیاء را از مبادی و موارد ازلی و از اول هایی ابدی نیافریده است بلکه خلق را خلق نمود و حدود آن را استوار ساخت و صورت را به نیکوترین وجه تصویر نمود.»
امام باقر(ع) در تفسیر آیۀ «بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ و الأَرْضِ» می فرماید:
((إِنَّ الله ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ كُلَّهَا عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ وَ ابْتَدَعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَكُنْ قَبْلَهُنَّ سَمَاوَاتٌ وَ لَا أَرَضُونَِ)).(۱۷)
«همانا خداوند همۀ اشیاء را بدون اینکه از قبل مثالی داشته باشد آفرید و خلقت آسمان ها و زمین را آغاز کرد در حالیکه نه آسمان هایی بود و نه زمین هایی.»
امام صادق(ع) می فرماید:
((الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي كَانَ إِذْ لَمْ يَكُنْ شَيْءٌ غَيْرُهُ وَ كَوَّنَ الْأَشْيَاءَ فَكَانَتْ كَمَا كَوَّنَهَا)).(۱۸)
«حمد خدای را است که بود پیش از آنچه چیزی غیر او بوده باشد و اشیاء را بوجود آورد و آنها به وجود آمدند چنانچه او بوجودشان آورد.»
((يَا ذَا الَّذِي كَانَ قَبْلَ كُلِّ شَيْءٍ ثُمَّ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ)).(۱۹)
«ای خدایی که پیش از هر چیزی بودی سپس همه اشیاء را خلق کردی.»
امام رضا(ع) می فرماید:
((الْحَمْدُلِلَّهِ الذی فَاطِرِ الْأَشْیَاءِ إِنْشَاءً وَ مُبْتَدِعِهَا ابْتِدَاءً بِقُدْرَتِهِ وَ حِكْمَتِهِ لَا مِنْ شَی)).(۲۰)
«حمد خدای را است که اشیاء را به قدرت و حکمت خویش به صورت ابتدایی و ابداعی نه از چیزی ابتدا و ابداع کرد.»
امام باقر(ع) می فرماید:
((إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ عَالِماً، خَلَقَ الْأَشْيَاءَ لَا مِنْ شَيْءٍ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ، خَلَقَ الْأَشْيَاءَ مِنْ شَيْءٍ فَقَدْ كَفَرَ لِأَنَّهُ لَوْ كَانَ ذَلِكَ الشَّيْءُ الَّذِي خَلَقَ مِنْهُ الْأَشْيَاءَ قَدِيماً مَعَهُ فِي أَزَلِيَّتِهِ وَ هَوِيَّتِهِ، كَانَ ذَلِكَ أَزَلِيّاً، بَلْ خَلَقَ اللَّهُ الْأَشْيَاءَ كُلَّهَا لَا مِنْ شَيْءٍ)).(۲۱)
«همانا خداوند تبارک و تعالی از ازل عالم بود اشیاء را نه از چیزی خلق کرد و کسی که گمان کند خداوند عزوجل اشیاء را از چیزی آفرید همانا کافر شده است زیرا آن شیء که اشیاء از آن خلق شده اند اگر در ازلیت و هویت خداوند بوده باشند در این صورت آنها هم ازلی خواهند بود بلکه خدای عزوجل همه اشیاء را نه از چیزی آفرید.»
در ضمن حدیث اخیر یک استدلال عقلی هم شده است که این بحث را به آینده موکول می کنیم.
امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:
((الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الْمُتَفَرِّدِ الَّذِي لَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ وَ لَا مِنْ شَيْءٍ خَلَقَ مَا كَانَ… وَ لَمْ يَتَكَأَّدْهُ صُنْعُ شَيْءٍ كَانَ إِنَّمَا قَالَ لِمَا شَاءَ كُنْ فَكَانَ ابتدع ما خلق بلامثال.)) (۲۲)
«حمد خدای واحد و احد متفردی را سزاست که از چیزی نبود و موجودات را نه از چیزی آفرید… و خلقت چیزی او را به مشقت نیانداخت، او اگر چیزی را می خواهد خلق کند به آن می گوید بوجود آی آن هم بوجود می آید. همه خلق را بدون اینکه مثالی داشته باشند به صورت ابداعی خلق کرد.»
روایات دیگری نیز هست که در آنها خلق بلامثال سابق مطرح است.
احادیث در این زمینه فراوان است در اینجا به همین مقدار اکتفا می شود. از این آیات و روایات به وضوح تمام استفاده می شود که ما سوی الله، لا من شیء خلق شده اند. و در مورد حضرت حق «کان و لا شیء غیره» و «خلق بلا مثال سابق» مطرح می باشد. و نص بسیاری از روایات این است که خلقت ابتداء دارد و ما و سوی الله حادث هستند به معنای مسبوق به عدم فکی واقعی مقابل.
روایات به ظاهر معارض با حدوث عالم
ممکن است گفته شود از برخی روایات قدمت عالم استفاده می شود و آنها ظهور در قدمت اشیاء دارند. به عنوان مثال در ادعیه عبارت زیر آمده است:
((يَا قَدِيمَ الْإِحْسَان))(۲۳)
((يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّه))(۲۴)
گفته شده از این تعابیر قدمت استفاده می شود. به عبارت دیگر قدمت فضل به معنای ازلی بودن و ابتدا نداشتن آن است و اگر فضل ازلی باشد اشیاء دارای ازلیت و قدمت خواهند بود. همچنین لازمه قدمت احسان نیز قدیم بودن اشیاء است.
در پاسخ گفته می شود: عبارت «یا دائم الفضل» بیش از این نمی رساند که فضل پروردگار در آینده دوام دارد و ابدی است و به گذشته و ازل نظر ندارد و نسبت به آن ساکت است در نتیجه نمی توان آن را معارض با احادیث قبلی تلقی کرد، به علاوه دوام فضل بر خلق است یعنی از وقتی که خلق تحقق پیدا کرده اند فضل هم بر آنها بوده است. در نتیجه این عبارت دلالت بر ازلیت ندارد.
اما در مورد ((قَدِيمَ الْإِحْسَان)) که ظهور بیشتری در قدمت دارد باید گفت بر اساس اصول بسیار روشن عقلایی چنانچه مطلبی از محکمات وحی گردید و به روشنی و به صورت قطعی از مدارک وحیانی استفاده شد اگر ظاهر آیه یا روایتی با آن در تعارض بود باید توجیه شود(۲۵) لذا با توجه به این حجم گسترده از احادیث که با قاطعیت و به روشنی بر حدوث عالم دلالت دارند، احادیث معارض باید توجیه شوند.
در توجیه ظاهر این عبارات باید گفت قدیم در یک تقسیم بندی دو قسم می شود:
۱- قدیم حقیقی
۲- قدیم اضافی
قدیم در «قدیم احسان» به معنای ازلی بودن نیست بلکه باید به سابقه بسیار و امتداد داشتن (قدیم اضافی) معنا شود. (۲۶)
و از برخی روایات دیگر نیز قدمت برخی امور استفاده شده است مثل روایاتی که بیانگر خلق انوار ائمه(ع) از نور عظمت خدا هستند که تعداد این روایات نیز فراوان است و با استناد به آنها چنین استدلال می شود که نور عظمت حضرت حق قدمت دارد پس آنچه در ارتباط با آن نور باشد نیز قدیم خواهد بود.
س: با توجه به اینکه ما اصل اولی را بر اساس تعداد روایات و ظاهر آنها به دست آوردیم اگر تعداد روایات معارض هم زیاد باشد طبیعتاً در اصل اول خدشه می شود.
ج: بله، البته اگر چنانچه روایات قسم اول از نظر عدد و مسائلی که در ترجیح روایات بر یکدیگر مطرح است با قسم دوم مساوی باشد خدشه در آن طبیعی است.
س: پس ما اصل اولی نداریم که برای حل تعارض از آن استفاده کنیم.
ج: عرض شد چنانچه روایات متعارض در حدی که فرمودید باشد قطعاً چنین است اما مطلب غیر از این است یعنی در حدوث عالم روایات از نظر تعداد با روایات معارض غیر قابل مقایسه است.(۲۷)
س: این بعد از آن است که دلیل عقلی بر امتناع نباشد.
ج: این فعلاً خارج از بحث است. نصوص بر حدوث عالم بسیار جدی است، در بحث عقلی هم خواهیم گفت که قدمت و یا حدوث ذاتی ـ که با قدمت سازگار است ـ امکان ندارد.
مؤید: در روایات هم جواب این اشکال داده شده است و گفته می شود «خالق اذ لا مخلوق» به حضرت حق خالق گفته می شود در حالیکه مخلوقی نبوده است. «عالم اذ لا معلوم» و «قادر اذا لا مقدور».
ج: اینها بسیار خوب و مؤید مسأله است.
مؤید: روایات در مورد «قدیم الاحسان» گفته اند: «خداوند قدیم است هنگامی که مخلوقی نبود».
ج: در مورد «قدیم الاحسان» چون ظهور در قدمت دارد بنده این روایات را مطرح نکردم والاّ چنانکه می فرمایید این روایات از نوع روایاتی است که مثبت حدوث به معنای مسبوقیت به عدم حقیقی است به علاوه در خلقت نوری ائمه(ع) تصریح شده که این انوار مسبوق به عدم حقیقی هستند لذا روشن است که اضافه در این موارد تشریفی است، بلکه در خود روایات مخلوق بودن انوار آنها نیز مطرح است. امام جواد(ع) می فرماید:
((إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ مُتَفَرِّداً بِوَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَهَ، فَمَكَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ، ثُمَّ خَلَقَ جَمِيعَ الْأَشْيَاء.))(۲۸ )
«همانا خداوند تبارک و تعالی از ازل بر وحدانیت خویش متفرد بود سپس محمد و علی و فاطمه(ع)را آفرید هزار دهر به همین صورت بودند تا اینکه همه اشیاء را خلق فرمود.»
مشخص است که در این حدیث خلقت نوری اهل بیت(ع) مطرح و به حدوث آنها تصریح شده است.
از امیرالمؤمنین(ع) نیز نقل شده:
((إِنَّ الله تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَدٌ وَاحِدٌ، تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً، ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّدا(ص) وَ خَلَقَنِي وَ ذُرِّيَّتِي، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً فَأَسْكَنَهُ اللَّهُ فِي ذَلِكَ النُّورِ وَ أَسْكَنَهُ فِي أَبْدَانِنَا، فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ كَلِمَاتُهُ، وَبِنَا احْتَجَّب عَلَى خَلْقِهِ))(۲۹)
«همانا خداوند تبارک و تعالی احد و واحد است و متفرد در وحدانیت بود سپس به کلمه ای تکلم کرد پس نور شد سپس به آن نور محمد(ص) را خلق کرد و من و فرزندانم را آفرید، سپس به کلمه دیگری تکلم کرد پس روح شد پس آن روح را در این نور سکنی داد و در بدن های ما ساکن نمود پس ما روح خدا و کلمات او هستیم و به واسطه ما از خلق خویش محجوب شد.»
در نتیجه خلقت نوری معصومین(ع) هم در روایات تصریح قرار گرفته است این انوار نیز مسبوق به عدم هستند. بنابراین اضافه این انوار به نور حضرت حق اضافه تشریفی است که در موارد فراوانی چنین اضافه ای استعمال می شود از جمله در آیه « وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»(۳۰) هم اضافه تشریفی است.
از ادله نقلیه در مسأله حدوث و قدم به روشنی استفاده می شود که ما سوی الله اول دارد و ازلی نیست و این موضوع به اندازه ای قطعی است که حتی مرحوم شیخ محمد تقی آملی با اینکه به فلسفه تعصب هم دارد و کاملا به مطالب فلسفی آشنا هست در برخی موارد تأمل کرده است از جمله در مسأله حدوث عالم در تعلیقۀ خود بر منظومه «درر الفوائد» چنانچه ذکر کردیم تصریح می کند که مسأله حدوث به معنای مسبوق به عدم فکّی واقعی و مقابل، به قدری در مدارک وحیانی قطعی است که اهل ادیان الهی بر این معنا اتفاق دارند. بنابراین حدوث عالم بسیار واضح است. با این حال اگر دلیل عقلی بیّنی بر خلاف این موضوع وجود داشته باشد حتما روایت را توجیه خواهیم کرد ولی چنین چیزی وجود ندارد.
پرسش و پاسخ (۳۱)
س: درباره ابدیت اشیاء چه می فرمائید؟
ج: ابدیت اشیاء به دو معناست:
۱ـ اشیاء همواره وجود داشته باشند.
۲ـ اشیاء فانی می شوند و مجدداً ایجاد می شوند این معنا و بعداً همواره خواهند بود که از برخی مدارک استفاده می شود یا اشیاء متلاشی می شوند یعنی صور اشیاء از بین می رود نه اینکه به طور کلی فانی شوند برخی مدارک دیگر بر این مطلب دلالت دارند.
س: بعد از معاد را عرض می کنم آیا ابدی خواهند بود؟
ج: بله، قطعاً ((خلقتم للبقاء و لا للفناء)). (۳۲)
س: این موضوع با ابدیت خداوند منافات ندارد؟
ج: دو سنخ ابدیت است یکی ابدیت بالذات که اختصاص به خدای تعالی دارد و دیگری ابدیت بالغیر که مربوط به مخلوقات است.
س: همین سخن را در مورد اول نمی توان گفت؟
ج: اگر دلیلی بر این موضوع وجود داشت گفتن آن بدون اشکال بود یعنی اگر این سخن مشکل عقلی و نقلی نداشت حتماً بدان قایل می شدیم. ابدی بودن نه مشکل عقلی دارد و نه مشکل نقلی بلکه مثبت نقلی هم دارد اما نسبت به ازل نه دلیل عقلی داریم و نه دلیل نقلی بلکه بر عدم ازلیت ما سوی الله هم دلیل عقلی داریم و هم دلیل نقلی.
س: پس امکان دارد.
ج: وقتی می گوییم دلیل عقلی بر خلاف آن است یعنی امکان ندارد.
س: همانطور که در ابد ممکن است به همان معنا در ازل نیز ممکن است.
ج: خیر، اصلاً ازلیت با ممکن بودن منافات دارد و این تنافی را با حدوث ذاتی نمی توان توجیه کرد ولی ابدیت با امکان منافات ندارد.
س: در مورد «دائم الفضل» فرمودید نسبت به ابد می تواند «دائم الفضل» باشد اما نسبت به ازل نمی تواند باشد. آنچه ابدی است باید ازلی هم باشد اگر ازلی نباشد نقص می شود. ابد در مقابل ازل است.
ج: ابدی یعنی بعد از این همیشه هست.
س: یعنی همیشه بوده و هست.
مؤید: اگر بوده باشد، خلق بی معنا خواهد بود.
ج: ابدی به معنای آن است که در آینده همواره خواهد بود و ازلی یعنی در گذشته همواره بوده است با توجه به این جهت اگر گفته شود چیزی ابدی است بدان معنا نمی باشد که باید ابدی هم باشد.
س: در مورد «دائم الفضل»اگر خداوند «دائم الفضل» باشد باید از ازل نیز باشد.
ج: چرا؟ ما عرض کردیم «دائم الفضل» می رساند که این فضل در آینده دوام دارد اما در مورد گذشته ساکت است. مطلب این است که از ابدیت، ازلی بودن استفاده نمی شود ابدی در ارتباط با آینده است و ازلی در ارتباط با گذشته است ازلی و ابدی چیزی است که در گذشته ابتدا ندارد و در آینده انتها ندارد اما ابدی اعم از آن است که ازلی هم باشد یا ازلی نباشد.
س: چرا در روایات نفرمودند «من عدم».
ج: بخاطر اینکه کسی توهم نکند نفس عدم به شیء تبدیل شده است.
س: بالاخره یک ماده و هیولایی بود که خداوند از این هیولا اشیاء را آفریده است.
ج: خیر چیزی نبوده است «خلق الله الأشیاء لا من شیء».
س: اگر چیزی نبوده باید به جای «لا من شیء» می فرمودند «من عدم» این نص می باشد.
مؤید: این تعبیر در دعای جوشن کبیر آمده است ((يَا مَنْ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ مِنَ الْعَدَم)). (۳۳)
ج: تعبیر دعای جوشن را هم به «لا من شیء» باز می گردانیم زیرا ممکن است کسی توهم کند که نفس عدم ماده ای برای ایجاد شیء شده است در صورتی که عدم نمی تواند ماده شیء باشد، عبارت دقیق تر برای پیشگیری از این توهم «خلق لا من شیء» است نه «من لا شیء» زیرا در این صورت هم ممکن است توهم شود «لا شیء» ماده «شیء» است.
س: عدم که پوچی محض است و هیچ کس چنین توهمی نمی کند.
ج: این توهم شده است «خلق لا من شیء» یعنی ایجاد به معنای واقعی کلمه، انسان در زمینه های بسیار ضعیفی به یک نسبتی می تواند آیتی برای ایجاد کردن باشد مثلاً دست با انگشتان بسته هیئتی دارد و وقتی انسان انگشتان خود را باز می کند صورت دیگری ایجاد می شود. صورت دوم نبود و بود شد. صورتی که انسان در ذهن ایجاد می کند و به نفس اراده او بستگی دارد آیتی برای خدا است،(۳۴) اما قدرت حضرت حق به نحوی است که «لا من شیء» ایجاد می کند.
س: مبنا و مرام شما این است که حتی الامکان باید از تأویل در نقل پرهیز کرد.
ج: وقتی که ادله عقلی روشنی در کار نباشد و اما اگر ظاهر آیه و روایتی با دلیل عقلی روشنی در تعارض باشد در آن صورت تأویل و توجیه می کنیم.
س: یعنی تا آنجا که امکان هست بر این معنا مراقبت می کنید با توجه به این نکته راجع به «قدیم الاحسان» می شود طبق قواعد لغت و ادبیات معنایی ارائه کرد که محتاج به تأویل نشویم از جهت لفظی مصدر اولاً به معنی فاعل می آید و ندرتاً به معنی مفعول می آید. «احسان» به معنای «محسن» است لذا «یا قدیم الاحسان» به معنای «یا محسن قدیماً» خواهد بود و احسان به صفت ذات بر می گردد یعنی قدرت به احسان قدیماً برای خدای تعالی هست و در مورد «یا دائم الفضل علی البریة» هم نفرموده «یا دائم الفضل» بلکه فرموده «یا دائم الفضل علی البریة» پس «اذا کان البریة هو دائم الفضل علیه» و نیاز به تأویل هم نیست.
ج: این معانی بیان شد. در مورد «قدیم الاحسان» یکی از آقایان مطلب شما را فرمودند و گفتند «یا قدیم الاحسان» مانند «خالق اذ لا مخلوق» به صفت ذات بر می گردد. بنده هم عرض کردم ظهور «یا قدیم الاحسان» در این نیست.
س: شما باید بر اساس قواعد عربی از کلام عربی ظهورگیری کنید.
ج: بعد از بیاناتی که شما فرمودید عرض کردیم ظهور این است.
مؤید: روایتی از امام رضا(ع) نیز به همین معنا نقل شده.
س: حتی اگر تنزل کنیم و بگوییم این عبارت با احادیث معارض است باید گفت با کتاب خدا هم تعارض دارند.
ج: عرض کردم که با اصول قطعیه تعارض دارند.
س: غیر از اصول قطعیه با اصل قرآن هم تعارض دارد.
ج: این به فرضی است که ما با تخفیف نگفتیم که نص کتاب خداست بلکه ظهور است.
س: اگر ظهور هم باشد فرقی نمی کند.
ج: بله البته، این سخن هم صحیح است، روایات باید به کتاب عرضه شوند.
س: این هم در فرض تعارض است.
ج: بله حدوث عالم نص قطعی است که کاملاً از قرآن و احادیث استفاده می شود و چیزی که با این نص قطعی مسلم مخالف باشد باید توجیه شود.
مؤید: در روایتی از امام رضا(ع) دارد که چنین نیست که پس از خلق معنای خالق بر خدا صدق کند بلکه معنای خالق، جواد، رزاق و … از اول بر او صدق می کند در صورتی که مخلوقی هم نباشد.
ج: بله درست است.
س: اگر از قدیم مخلوقی نباشد، لازم می آید خداوند بی کاره بوده باشد و فعل و اراده ای نداشته باشد در صورتی که خداوند «فعال لما یشاء» است.
ج: این اشکال ناشی از توهم «وقت» است در صورتی که وقت هم پس از خلقت معنا پیدا می کند. وقتی خلقتی پیدا نکند، اساساً وقت معنا ندارد و صحبت از وقت باطل است.
س: اگر وقت نباشد اشکالی ندارد خداوند از قدیم عقل را آفریده باشد.
ج: باز شما گفتید از قدیم.
مؤید: در این صورت آفریدن بی معنا خواهد بود.
ج: شاید چنین در ذهن شماست که اگر ماسوی الله حادث باشند، انقطاع فیض لازم می آید اگر این سؤال در ذهن شما باشد در آینده به این بحث خواهیم پرداخت اما اجمالاً عرض می کنیم اگر ما سوی الله قدیم باشند فیضی در کار نخواهد بود چون همواره بوده اند و ربطی به او ندارد.
———————————-
کتابنامه:
– قرآن کریم.
– نهج البلاغة.
– أقرب الموارد، سعید شرتونی، دارالاسوة، تهران – ۱۳۷۴ ش.
– بحارالأنوار، محمد باقر مجلسی، تحقیق: جمعی از محققان، دارإحیاء التراث العربی، بیروت – ۱۴۰۳ ق، دوم.
– التوحید، محمد بن علی بن حسین ابن بابویه قمی، تحقیق: سید هاشم حسینی، دفتر انتشارات اسلامی، قم – ۱۳۹۸ ق، اول.
– غرر الحکم، عبدالواحد آمدی، تحقیق، سید مهدی رجائی، دارالکتاب اسلامی، قم – ۱۴۱۰ ق، دوم.
– الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق: علی اکبر غفاری، دارالکتب الإسلامیة تهران – ۱۴۰۷ ق، چهارم.
– مجمع البحرین، فخرالدین طریعی، تحقیق: سید احمد اشکوری، نشر مرتضوی، تهران – ۱۳۷۵ ش، سوم.
– المصباح، ابراهیم کفعمی، نشر دار الرضی، قم – ۱۴۰۵ ق، دوم.
————————————
پی نوشت ها:
۱- آنچه مهم است اهتمام هر چه بیشتر به منابع وحی است اختلاف در برداشت ها از مدارک وحیانی نیز طبیعی است اما هر کس باید بتواند دلایلی برای تثبیت برداشت خود ارائه دهد لکن بخاطر هماهنگی مدارک اگر مسایل با اصول صحیح بررسی شود معمولاً برداشت ها بسیار نزدیک و منطبق به هم خواهد بود.
۲- زمر: ۶۲٫
۳-غافر: ۶۲٫
۴- انعام: ۱۰۲٫
۵- اعراف: ۲۹٫
۶- یونس: ۴٫
۷-یونس: ۳۴٫
۸- عنکبوت: ۱۹٫
۹-حضرت امیر (ع) ضمن خطبه مفصلی به این موضوع اشاره فرمودند: و انه سبحانه یعود بعد فناء الدنیا وحده لا شیء معه کما کان قبل ابتدائها کذلک یکون بعد فنائها بلا وقت و لا مکان و لا حین و لا زمان عدمت عند ذلک الاجال و الاوقات و زالت السنون و الساعات فلا شیء الّا الواحد القهار الذی الیه مصیر جمیع الامور بلا قدرة منها کان ابتداء خلقها و بغیر امتناع منها کان فناؤها و لو قدرت علی الامتناع لدام بقاؤها. بحارالانوار ۶/۳۳۰٫
۱۰- اقرب الموارد ۱/۳۲٫
۱۱- مجمع البحرین ۱ /۱۲۰٫
۱۲-حدود دویست حدیث فقط در کتاب شریف بحارالانوار، جلد ۵۷ آمده است و روایات و ادعیه دیگری نیز وجود دارد که در بحارالانوار نیامده است.
۱۳-توحید صدوق /۶۶٫
۱۴-بحارالانوار ۵۷/ ۷۶٫
۱۵-بحارالانوار ۵۷ /۲۵ ؛ نهج البلاغة /۱۲۲٫
۱۶-بحارالانوار ۵۷ /۲۷٫
۱۷-بحارالانوار ۵۷ /۸۵٫
۱۸-بحارالانوار ۳ /۳۰۰٫
۱۹-بحارالانوار ۳ /۲۸۵٫
۲۰-الکافی ۱ /۱۰۵٫
۲۱-بحارالانوار ۵۷ /۷۶٫
۲۲-بحارالانوار ۵۷ /۱۶۴٫
۲۳- بحارالانوار ۸۳ /۳۳۴٫
۲۴- المصابح للکفعمی/۶۴۷٫
۲۵- اگر یک اصل قطعی و مسلم در موردی پیدا شود، در معارض آن باید توجیه شود. چند سال قبل در ضمن جلسه ای که در جمع دبیران و با موضوع امامت برگزار شده بود حدیثی از منابع شیعی پیرامون وقایع جنگ بدر مطرح شد مبنی بر اینکه خلیفۀ دوم در مورد اسیران با نفی کردن فدیه حکم به کشتن آنها کرد اما به حکم او عمل نشد، سپس جبرئیل نازل شد و مسلمانان را مؤخذه کرد و… در آنجا چون فضا برای بررسی مدرک مناسب نبود بنده در توجیه این حدیث عرض کردم چنانچه اصلی در یک موضوع با توجه به مدارک قطعی و روشن باشد معارض آن باید توجیه شود از اصول قطعیه آن است که پیامبر اکرم(ص) اشرف کائنات است و اگر این حدیث درست باشد مستلزم مصدوم شدن این اصل قطعی خواهد بود لذا باید گفت حدیث درست نیست.
۲۶-در قرآن نیز لفظ قدیم استعمال شده است. خدای تعالی می فرماید:« عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ» (یس: ۳۹) روشن است در این آیه مراد از قدیم، ازلی بودن نیست.
۲۷-تعداد روایات متعارض به عدد ۲ و ۳ نمی رسد اما در حدوث عالم بیش از دویست روایت وجود دارد.
۲۸- الکافی ۱ /۴۴۱٫
۲۹-بحارالانوار ۵۴ /۱۹۲٫
۳۰- حجر: ۲۹، ص /۷۲٫
۳۱-از این پس حرف «س» نشانه سؤال کننده و حرف «ج» بیانگر جواب استاد خواهد بود.
۳۲- غرر الحکم/ ۱۳۳
۳۳-بحارالانوار ۹ /۳۹۴٫
۳۴- این مثال برای تقریب به ذهن است و الا مقایسه این دو جهت صحیح نیست.