شرح کشف المراد در شرح تجرید الاعتقاد(۲)
حجت الاسلام و المسلمین استاد سید قاسم علی احمدی
چکیده:
مؤلف که سابقه ای درخشان در شرح نگاری بر اعتقاد نامه ها و باور نامه های علمای بزرگ شیعه دارد و آخرین اثر وی «شرح رسالۀ اعتقادات علامه مجلسی(ره) » می باشد اکنون به شرحی مستوفی بر کشف المراد علامۀ حلی پرداخته و با محوریت نصوص شرعیه و عقل معتضد به نص، شرحی تحقیقی با تتبّعی عمیق و مراجعۀ گسترده به آیات و احادیث و نیز آراء باورنامه نگاران شیعه و سردمداران بزرگ فقه اکبر (عقاید) نگاشته، که آنچه که در این فصل می آید مقدمۀ این شرح است. نویسنده در این مقدمه فصلی مشبع در لزوم تحصیل عقاید صحیح و کسب آن بر سبیل تحقیق نگاشته و با بیانی مستدل اثبات اصول عقاید را موقوف علیه استدلال و اقامۀ دلائل عقلی می داند و از راه قاعدۀ وجوب دفع ضرر محتمل به این چگونگی می پردازد، سپس در پیوند با این قاعدۀ مهم به تبیین قاعدۀ نفیس قبح عقاب بلا بیان که مفاد برائت عقلی است می پردازد و در توضیح شرط جریان این قاعده، بیان می دارد که قبل از فحص و نظر و جستجو مجالی برای اجرای برائت عقلی وجود ندارد، بلکه لازم است که در موضوع واجبات عقلی مانند شکر منعم که البته خود فرع اثبات خالقیت و منعمیت اوست تفحص و جستجو کنیم، وگرنه ترک واجبات عقلی بدون عذر لازم می آید که ظلم و قبیح است (پس آنگونه که در واجبات شرعی بعد از فحص و نظر جای برائت شرعی است، همانگونه در واجبات عقلی نیز تنها بعد از فحص و نظر جای برائت عقلی است. و قبل از تفحّص مجالی برای اجرای برائت نیست).
پس از طرح اینگونه مباحث، مؤلف مطالب ارزشمندی در معنای تحقیق در اصول دین بیان داشته و بعد از تبیین نا استواری شناخت های حسی و تجربی و غیر قابل اعتماد بودن آنها در مسائل اعتقادی، به لزوم تحصیل یقین در اعتقادات می پردازد و به بیان حد و مرز عقل در تحصیل اعتقادات صحیح پرداخته و محدودیت های ادراکی عقل را تبیین کرده و نقش شرع را در تعیین حیطۀ ادراکات عقل توضیح داده و مقدمه را با بحث در بدیهیات عقلیه تفصیل داده و با نفی شناخت و معرفت تعبدی، تحصیل یقین در عقاید را واجب می شمارد.
نوشتار ذیل مقدمۀ مؤلف بر شرح کشف المراد بخش الاهیات بالمعنی الاخص است، به قلم خود مؤلف، که تمهیدی برای ورود به مباحث مهم توحیدی به شمار می رود.
کلید واژگان: یقین، ضرر اخروی، معرفت، بدیهیات عقلیه.
***
راهها دلیل بر صانع دقیق و دانا نیست ؟
اثبات صانع
المقصد الثالث في اثبات الصانع تعالی و صفاته و آثاره:
و فيه فصول:
الأول في وجوده تعالی
«الموجود إن كان واجبا و إلا استلزمه لاستحالة الدور و التسلسل»
«أقول: يريد إثبات واجب الوجود تعالی و بیان صفاته و ما يجوز عليه وما لا يجوز و بیان أفعاله و آثاره. و ابتدا بإثبات وجوده، لأنه الأصل في ذلك كله، و الدليل على وجوده أن نقول: هنا موجود بالضرورة، فإن كان واجبا فهو المطلوب، و إن كان ممكنا افتقر إلی موثر موجود بالضرورة، فذلک المؤثر إن كان واجبا فالمطلوب، و إن كان ممكنا افتقر إلى مؤثر موجود، فإن كان واجبا فالمطلوب، و إن كان ممكنا تسلسل أو دار، و قد تقدّم بطلانهما. و هذا برهان قاطع أشير إليه في الكتاب العزيز بقوله:
«أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» (۱)
و هو استدلال لمّي.
و المتكلمون سلكوا طريقا آخر فقالوا: العالم حادث فلابد له من محدث، فلو كان محدثا تسلسل أو دار. و إن كان قديما ثبت المطلوب؛ لأن القدم يستلزم الوجوب. و هذه الطريقة إنما تتمشى بالطريقة الأولى فلهذا اختارها المصنف رحمه الله على هذه.»(۲)
متن: (محقق طوسی(ره) می فرماید) مقصد سوم: در اثبات صانع تعالى، و اثبات صفات (جمال و جلال ) او، و اثبات آثار (و افعال) اوست. در این مقصد چند فصل است:
فصل اول: در وجود صانع تعالى (و اثبات هستی او) است. موجود اگر واجب الوجود باشد (مطلوب ما ثابت است) وگرنه (اگر ممکن الوجود باشد، موجود ممکن) مستلزم واجب الوجود است، (و بدون واجب نخواهد بود) به جهت اینکه دور و تسلسل محال است.
شرح: (علامه حلی(ره) می فرماید:) مؤلف (یعنی محقق طوسی(ره)) می خواهد وجود واجب الوجود تعالی را اثبات کند. و صفات او را و (نیز) چیزهایی که بر او جایز (و روا ) است و چیزهایی که بر او جایز (و روا ) نیست، و افعال و آثار او را بیان نماید.(۳)
مؤلف به اثبات وجود حق تعالی ابتداء نموده است؛ زیرا این بحث اثبات وجود او، اصل و پایه در این مباحث (بعدی یعنی بحث صفات و آثار و …) می باشد. دلیل بر وجود واجب تعالی این است که می گوئیم: در خارج بالضرورة موجودی هست، پس اگر آن موجود، واجب الوجود باشد، پس مطلوب ثابت است؛ (زیرا ما در مقام اثبات واجب الوجود برای عالم هستیم.) و اگر آن موجود، ممکن الوجود است، آن موجود ممكن بالضرورة احتياج به مؤثرِ موجود دارد (که هستی خود را از او بگیرد،) پس آن مؤثرِ موجود، اگر واجب الوجود باشد پس مطلوب (و مقصود ما) ثابت است. و اگر ممکن الوجود باشد، احتیاج به مؤثرِ موجود دارد. پس اگر آن مؤثرِ موجود، واجب الوجود باشد، پس مطلوب ثابت است. و اگر آن مؤثر، ممکن الوجود باشد، تسلسل یا دور لازم خواهد آمد، که بطلان آن دو گذشت. (در نتیجه، قبول می کنیم که جمیع ممکنات به واجب الوجود منتهی شده و از آنجا سرچشمه می گیرند که مطلوب ما هم همین است. باری، ممکن الوجود بودن همه موجودات محال است؛ چون نیاز به علت دارد و تسلسل در علل محال است، پس باید سلسله علل به موجودی منتهی شود که ممکن الوجود و محتاج به علت نباشد.)(۴)
و این استدلال، برهان استوار و محکمی است که در قرآن عزیز – در ضمن این آیه به آن اشاره شده است: «آیا بس نیست که پروردگارت بر هر چیزی گواه و آگاه است.» و این استدلال، از نوع استدلال لِمیّ است (که استدلال از علت به معلول است.)
متکلمان (برای اثبات واجب تعالی) راه دیگری را پیمودند، پس گفتند: عالم حادث است. (یعنی: نبود و سپس بوجود آمد) پس باید برای او محدث (و پدید آورنده ای) باشد، پس اگر آن محدث (و پدید آورنده نیز حادث باشد و) پدید آورنده ای داشته باشد (و به یک موجود قدیمی که از پدید آورنده بی نیاز باشد نرسیم،) تسلسل یا دور لازم می آید. و اگر آن محدث و پدید آورنده قدیم باشد (یعنی: برای ذات مقدس اش در جانب قبل و ازل، اول و ابتدایی نیست و همیشه بوده است، و عدم و فنای سابق بر او ممتنع است) مطلوب ما ثابت می شود؛ زیرا قدیم بودن مستلزم واجب الوجود بودن است (و هر موجود قدیمی واجب الوجود هم هست.) و چون این طریقه متکلمان (که استدلال به برهان حدوث است) به طریقه فلاسفه (که استدلال به برهان امکان است، متمشّی می شود و ) بر می گردد (و در هر دو، از راه ابطال دور و تسلسل به نتیجه می رسیم و لکن در اول، وجود را منقسم نموده و در ثانی حدوث را،) لذا مؤلف آن را (یعنی: استدلال فلاسفه را ) بر این (یعنی: استدلال متکلمان) برگزیده و اختیار کرده است.
توضیح مراد علامه حلی (ره)
توضیح: چون در تبیین برهان لمى خفاء و ابهام می باشد و در بیان مقصود از آن، اختلاف وجود دارد، ما با ذکر کلمات اعاظم فن ، مراد از آن را تشریح و توضیح می دهیم: علامه حلی(ره) در اینجا فرمود: در قرآن هم به این برهان (یعنی برهان امکان و وجوب) اشاره شده است، در آنجا که می فرماید: « أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» (۵)
طریق استدلال نمودن به این آیه بر واجب الوجود بودن صانع عالم این است که: چون گواه بودن خدای تعالی بر هر چیزی ثابت است، پس باید وجودش بر تمام اشیا سابق باشد تا اینکه صحیح باشد گفته شود که: بر چیزی گواه است. و چنین کسی باید واجب الوجود باشد؛ زیرا که اگر حادث باشد محتاج باشد به کسی که او را موجود کند پس وجود آن کس سابق باشد، در نتیجه گواه بر او نباشد. و چون معلوم شد که بر تمام اشیاء گواه است پس چیزی سابق بر او نباشد. و چون ثابت شد واجب الوجود بودن او ، پس تمام خواص واجب الوجود در او ثابت شود.(۶)
مرحوم استر آبادی در براهین قاطعه می فرماید:
«… و منها: قوله تعالی: سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ. قال الطبرسی في جوامع الجامع: «و المعنى أن الموعود – من إظهار آیات الله في الآفاق وفي أنفسهم – سيرونه و يشاهدونه، فيتبيّنون عند ذلك أن القرآن تنزيل عالم الغيب الذي هو على كل شیء شهيد، أي مطلع مهيمن يستوى عنده غيبه و شهادته، فيكفيهم ذلك دليلا على أنه حقّ، و أنه من عنده».(۷)
و الظاهر أن المراد الاستدلال بالحق – الشاهد على كل شيء على وجوده، بمعنى أن آثار وجودها تعالی متحقّقة في الأنفس و الآفاق من جهة ملاحظة أصل الوجود و اختلاف الألسنة و الألوان و الحجم و الاستحکام و أمثال ذلک من الآثار الممكنة المحتاجة إلى المدبّر القادر العالم الحكيم، فبعد ملاحظتها يظهر أنّ الواجب الوجود بالذات موجود حق، فبمشاهدة الأثر يحكم بوجود المؤثر، و بملاحظة أن وجود الأثر مستند إلى وجود المؤثر یدرک وجود الحق في كل شيء حتى كأنّه مشاهد، فيكفي مشاهدته في الحكم بوجوده تعالى على وجه أجلي و أحلى و أعلى و أغلى و أولى؛ لأنه برهان إنى كالبرهان اللمّىّ.
و توهم أن المراد أنه استدلال بالحق على الحق على وجه الحقيقة فاسد؛ لأنه يتم على مذهب من يقول بوحدة الوجود، كما لا يخفى، و هو کفر و زندقة. إلى غير ذلك من الآيات الدالّة على وجود الصانع من باب البرهان الإنّي، البالغة إلى أربع وسبعين آية على ما عددتها.(۸)
سپس علامه حلی(ره) می فرماید:
«و هو استدلال لمّى» یعنی استدلال از علت بر معلول است. (و استدلال إنّى استدلال از معلول بر علت است.)
میر سید عاملی در «علاقة التجرید» می نویسد: «أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ»(۹) و این استدلال لمّيست چنانچه علامه(ره) در شرح خود به این تصریح نموده، از جهت آن که از موجود که واجب است، استدلال بر وجود واجب شده، و گفته شده که این موجود اگر واجب است فهو المطلوب.(۱۰) و در آیه، شاهد بودن او بر همه چیز، دلیل این شده که اصل موجود را ملاحظه و نظر نمودن موجب اثبات واجب است که گفته می شود: این موجود اگر واجب است فهو المطلوب و الا موجب وجود علت است، و البته منتهی می شود به علت از جهت دفع دور و تسلسل. و از این معلوم می شود که کافیست جهت اثبات واجب ملاحظه موجود از عالم که در همه وجود واجب هویداست و پس دلیل بودن واجب در خارج و ذهن همه اصل وجود او است، و الا علت واقفی خارجی نمی دارد و واجب. پس دلیل لمّ اینجا این است که از وجودش وجود خارجی و ذهنی اش مستفاد می شود.
واجب گفته اند به این نحو است که: ممکنات را ایشان اولاً منتهی به واجب می گیرند و می گویند که ممکن، موجِدِ واجبی دارد و عالم، صانعی و خالقی دارد، نه آن که اولاً مدعی آن باشند که واجب موجود است، بلکه این وجود رابطی ثانياً لازم این کلام خواهد بود بلاشک، و بودن واجب را صانع و عالم را مصنوع از معلول ذات حقّه می گیرند، ليكن اعتبار اخیر چون اظهر است استدلال را از آن می نمایند، و از این می گویند ظاهر می شود وجود واجب بالذات – تعالى شأنه – و صورت دلیل این است: «العالم مصنوع، و كل مصنوع فله صانع، ينتج أن العالم له صانع». پس صانع فردی از افراد موجود مطلق است. و تقریر این کلام شريف «أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» را به این نحو نموده اند که:
«أي انه دلیل كلّ شيء، فانّ وجوده ـ تعالى ـ دليل على أنّ وجود ما عداه منه لاتصافه بوجوب الوجود الذاتی و اتّصاف ما عداه من الموجودات بالوجود الامکانی و لا شك أن الوجود الامکانی ليس له تحقق الا بعد تحقق وجوب الوجود الذاتي بوجوب الوجود الذاتي لله ـ تعالى ـ شاهد على أن وجود كل ممكن من».(۱۱)
—————————-
پی نوشت ها:
۱- فصلت: ۵۳.
۲- قال الفاضل المقداد(ره) في إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين: ۱۷۷: استدل المصنّف على إثباته بطريقة الحكماء في هذا الباب و هو أن ننظر في الوجود نفسه حتى نشهد بوجود واجب الوجود و هي طريقة شريفة أشير إليها في الكتاب العزيز في قوله: «أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ».
و اما المتكلمون فيستدلون: بأن العالم محدث و كل محدث مفتقر إلى المؤثر، فالعالم مفتقر إلى المؤثر و هي طريقة الخليل(ع) و إليها أشير في الكتاب العزيز بقوله: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» فالأول برهان لمى و الثاني برهان إلى.
قال في اللوامع الإلهية: ۱۵۳ : [فالأول] برهان لمى لأنه استدلال به تعالى على غيره .
۳- لازم به تذکر است که «و بیان أفعاله و آثاره» عطف تفسیری بر «ما يجوز عليه و ما لا يجوز» است، که مقصود از آن بحث از عدالت حق تعالی است.
۴- توضیح: موجود – به حسب فرض عقلی – یا واجب الوجود و یا ممکن الوجود است، و هیچ موجودی عقلاً از این دو فرض خارج نیست. و نمی توان همه موجودات را ممکن الوجود دانست؛ زیرا ممکن الوجود نیاز به علت دارد و اگر همه علت ها هم ممکن الوجود و به نوبه خود نیازمند به علت دیگری باشند، هیچگاه هیچ موجودی تحقق نخواهد یافت. و به دیگر سخن، تسلسل علت ها محال است. پس ناچار سلسله علت ها به موجودی منتهی می شود که خودش معلول موجود دیگری نباشد یعنی واجب الوجود باشد. و می گویند: این برهان، ساده ترین برهان برای اثبات وجود خداست که از چند مقدمه عقلی تشکیل شده و نیازی به هیچ مقدمه حسی و تجربی ندارد. و مخفی نماند که: مفاد اصل علیت این نیست که هر موجودی احتیاج به علت دارد تا اشكال شود که باید برای خداوند هم علت در نظر گرفت؛ چون موضوع اصل علّيّت «موجود» به طور مطلق نیست بلکه موضوع آن «ممکن الوجود» و «معلول» است. و به عبارت دیگر: هر موجود مقداری متجزی حادث به حدوث حقیقی و عددی دارای زمان و مکان و متجزی (که همه مخلوقات چنین می باشند) محتاج به علت می باشند نه هر حقیقتی و لو فراتر از زمان و مکان و مقدار و عدد و تجزی و … باشد).
۵- فصلت: ۵۳.
۶- و به بیان دیگر : «الحضور على كل شيء يستلزم سبقه عليها و الممكن لا يعقل أن يكون سابقا.»
۷- جوامع الجامع/ ۴۲۶.
۸- البراهين القاطعة ۲/ ۳۴.
۹ – فصلت: ۵۳.
۱۰- لأن الواجب ليس إلا الله تعالى و ان كان في إطلاق لفظ الواجب عليه نوع اشكال لتوقيفية الأسماء و الصفات. الصفات.
۱۱- علاقة التجريد/ ۷۱۴.