ویژه ی پاسخ نامه ی اول آیت الله سبحانی به مجله نورالصادق
***
اشاره:
مقاله ي حاضر اثر فاضل محترم حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج سید جعفر موسوی نوه ی پسری مرجع فقید و اعلای شیعه آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی (قدس سره) می باشد که در جواب بند ۷ نامه ی آیت الله سبحانی به مجله ی نورالصادق (علیه السلام) مرقوم فرموده اند. آیت الله سبحانی فرموده اند که ضرورتی برای طرح مباحث نقد فلسفه و عرفان دیده نمی شود، آنچه مهم است و ضرورت دارد مبارزه ی با وهابیت است.
چکيده:
در اين مقاله به ضرورت نقد فلسفه اشاره و به بيان موهوماتي از کتب فلاسفه پرداخته شده است و اجمالاً تضاد هايي که در بحث مبدأ و معاد ميان شرع و فلسفه وجود دارد يادآوري شده و آنگاه حفظ دین از اين آفت ها را ضروري دانسته و پيروي از فلاسفه، دوري از دين و شرع و معصومين شمرده شده است. به طور خلاصه جناب استاد موسوي در جواب آيت الله سبحاني فرمودند:اگر بيان احکام شرع در فروع دين که فقها و مجتهدين به آن مشغولند ضروري است به طور مسلم و اولويت تبيين اصول عقايد حقه ي اسلامي ضروري تر است.
ضرورت طرح مباحث نقد فلسفه و عرفان
سيد جعفر موسوي اصفهاني
از آن جا که براي بعضي ممکن است اين سؤال طرح شود که:
در زمان حاضر چه ضرورتي براي مباحث نقد فلسفه و عرفان وجود دارد؟ که موضوع اصلي اين مجله و مقالات ما مي باشد. بر آن شديم که مطالبي خلاصه پيرامون پاسخ اين سؤال و تبيين اين ضرورت داشته باشيم. اميدواريم اهل فضل محترم با دقت و انصاف اين گفتار را مطالعه و نويسنده را از ارشاد خود بي نصيب نگذارند.
اعتقاد جازم و مستدل ما و بسياري از اهل علم منصف اين است:
اصول و مباني کلي عقيدتي که در فلسفه و عرفان پيرامون مبدأ و معاد ذکر شده موهوماتي بيش نيست که گذشته از مخالفتش با وجدان و عقل سليم تضاد قطعي با معارف و حياني که در شريعت مقدسه اسلام ـ قرآن و روايات معتبره معصومين(علیه السلام) ـ بلکه ساير اديان آسماني ذکر شده دارد.
اين موضوع همانطور که اهل فضل منصف مي دانند از مسلّمات نزد عمده ي فقهاء و محدثين جليل القدر شيعه در طول تاريخ بوده و هست. بسياري از مقالاتي که در اين مجله (۱) و ساير مکتوبات مربوطه درج شده و مي شود گوياي همين حقيقت است.
خوانندگان اهل فضل که احياناً دچار ترديد در اين موضوع هستند اگر کمي دقت و انصاف داشته باشند خود به خوبي مي توانند با تطبيق مطالب و مباحث فلسفي و عرفاني ـ خصوصاً اسفار ملاصدرا و فصوص ابن عربي ـ با آيات و روايات معتبره و عقل و وجدان سليم به اين حقيقت برسند.
به اعتقاد ما بسياري از اهل علم و فضل به اين حقيقت رسيده اند اما جرأت اظهار آن را به جهاتي از جمله: مخالفت آن با گفتار و عقيده معروفين به بزرگي و نبوغ و نيز خود کم بيني و مرعوبيت و حمل به صحت و تأويل و توجيه بي مورد در مورد گفتار واضح البطلان فلاسفه وعرفا، ندارند.
ما فلاسفه و عرفا را راهزنان واقعي راه خدا و انبياء و ائمه هدي(علیهم السلام) و عقل و وجدان سليم بشر مي دانيم چرا که تضاد قطعي ميان اين دو راه را به خوبي وجدان نموده ايم.
چه بسا ضربه و صدمه اي که دين و بشريت از طريق فلسفه و عرفان به نام عقل و کشف و شهود و … خورده از هيچ جاي ديگري نخورده باشد.
از آنجا که بناي گفتار بر اختصار است و تفصيل مطالب بحمدالله در جاي خود به خوبي ذکرشده در اينجا ما به عنوان نمونه به چند مورد از موارد انحراف فلسفه و عرفان به صورت فهرست وار اشاره کرده و تفصيل و تحقيق و منابع سخنان آنها را به محل خود که در مقالات اين مجله و ساير منابع مربوط ذکر شده ارجاع مي دهيم.
۱ـ حقيقت خداي تعالي در نزد اهل فلسفه و عرفان همان حقيقت وجود است درحاليکه اين معنا را نه عقل سليم تأييد مي کند و نه درشرع مقدس چنين مطلبي ذکر شده است.
۲ـ اهل فلسفه مي گويند: اراده ي خداي تعالي از صفات ذات الهي بوده و اراده چيزي جز علم خداوند نيست. در حاليکه مسلّم در قرآن و روايات آن است که اراده خدا از صفات فعلي خداست و ربطي به علم الهي ندارد.
۳ـ اهل فلسفه و عرفان مي گويند: درعالم هستي غير از خداي تعالي که همان حقيقت و عين وجود است چيز ديگري نيست و مخلوقات تجلّي و اطوار و ظهورات ذات خداوند هستند در حاليکه وجدان و شرع دوئيت و جدايي خالق و مخلوق را به خوبي از يکديگر مي فهمد و بيان مي کند.
۴ـ اهل فلسفه رابطه بين ذات خدا و مخلوق را همچون رابطه علّت تامه و معلول دانسته در حاليکه از صريح شرع مقدس استفاده مي شود: خالقيت خداي تعالي بذاته نيست بلکه خداوند به واسطه ي مشيت و اراده ي خود مخلوقات را آفريده است.
۵ـ فلاسفه مي گويند: مخلوقات همانند خداي تعالي قديم زماني و ازلي است در حاليکه صريح شرع مقدس حدوث زماني مخلوق را بيان مي کند.
۶ـ فلاسفه قائل به سنخيّت ميان خالق و مخلوق مي باشند زيرا ميان علت (خالق) و معلول (مخلوق) بايد سنخيت باشد در حاليکه صريح شرع با تأکيد و تکرار عدم سنخيت قطعي ميان خالق و مخلوق را بيان مي فرمايد چون عليّت به آن معنا که فلاسفه مي گويند وجود ندارد.
۷ـ فلاسفه به واسطه قاعده ي الواحد قائل به وحدت مخلوق هستند و با موهومات و بافندگي ذهني و خيالي کثرت مخلوقات را ـ که بالوجدان درک مي کنيم ـ توجيه مي نمايند مثل اينکه به عقول عشره و ارباب انواع و مُثل افلاطونيه ـ که تخيلاتي بيش نيستندـ قائل شده اند. در حاليکه کثرت مخلوقات از مسلمات وجداني و عقلائي و شرعي است.
۸ـ اهل فلسفه با جسارت تمام و بي محابا پيرامون ذات وصفات الهي بحث مفصل مي کنند در حاليکه عقل سليم و شرع قويم از تفکر در ذات وصفات الهي نهي مؤکد مي نمايد.
۹ ـ فلاسفه مي گويند: وجود مانند نور داراي مراتب شدت و ضعف است در حاليکه وجداناً وجود به معني هستي در مقابل عدم به معني نيستي يک مرتبه و معني بيشتر ندارد چرا که هر شيء ـ خالق يا مخلوق ـ يا هست و يا نيست حد وسطي در کار نيست در نتيجه همانطور که عدم مراتب ندارد وجود که در مقابل اوست بالوجدان مراتب ندارد. البته معلوم باشد سخن در ارتباط با اصل معني وجود است نه موجود آنچه که وصف وجود را دارد.
۱۰ـ ملاصدرا و بسياري مانند او قائل به اصالت وجود و اعتباري بودن ماهيت هستند ـ به تفصيلي که در محل خود ذکر گرديده است ـ در حاليکه اين سخن بالوجدان صحيح نيست و زير بناي اساسي بسياري از عقايد باطل و خطرناک فلاسفه و عرفا همين توهم است.
۱۱ـ فلاسفه قائل به اتحاد عقل و عاقل و معقولند در حاليکه اين امر وجداناً و عقلاً باطل است.
تذکر:
همان طور که قبلاً گفتيم بناء ما برتفصيل مطالب نيست بلکه غرض اشاره اجمالي و فهرست وار به رؤوس بعضي مطالبي است که از انحرافات فلسفه و عرفان شمرده مي شود.
۱۲ـ فلاسفه و عرفا پيرامون بسياري از موضوعات همچون: عقل، علم، روح و… سخنان موهوم و متضادي گفته اند که نوعاً جز تخيلات و بافته ي ذهني نيست و دليل عقلي واضح و مسلمي بر مدعاي خويش اقامه نکرده و بدون علم ادعاهاي واهي را به نام عقل و حکمت آن هم اسلامي و متعاليه طرح کرده اند که نه عقل سليم و قاطع آنها را تأييد مي کند و نه شرع مقدس بلکه در بسياري از موارد خلاف آن عقلاً و شرعاً ثابت است.
۱۳ـ فلاسفه پيرامون بحث معاد همچون بسياري از مباحث ديگر بدون دليل عقلي واضح سخناني به هم بافته اند که نه مورد تأييد عقل سليم است و نه شرع مقدس بلکه مخالف شرع مقدس است از جمله انکار معاد جسماني ـ که از شرع به خوبي استفاده مي شود ـ هر چند ظاهراً مدعي اثبات معاد جسماني هستند.
به هر حال آن چه گفتيم نمونه مختصري بود از ناگفته ها و ناگفتني ها به خوبي ضرورت طرح اينگونه مباحث و نقد مستدل و منصفانه اين موهومات و خرافات که متأسفانه به شدت در جامعه علمي حوزوي و دانشگاهي ما رواج پيدا کرده آن هم به نام فلسفه و عرفان اسلامي، روشن مي شود.
چه سخني و بحثي مهمتر از مطالبي که موجب حفظ و آفت زدايي عقايد اساسي جامعه علمي از خرافات و مطالب غير معقول و مشروع مي شود، وجود دارد؟ آيا هدف اساسي از بعثت انبياء نجات بشر از خرافات عقيدتي ـ مثل مطالب فلسفي وعرفاني که نمونه هايي از آن ذکر گرديد، نبوده است؟
اگر بيان احکام شرع در فروع دين که فقهاء و مجتهدين به آن مشغولند ضروري است به طور مسلم و اولويّت تبيين اصول عقايد حقه اسلامي ضروري تر است. البته اين مهم بايد با سعه صدر و اخلاق و ادب و دور از تنش و نزاع و تشنج صورت بگيرد چنان که التزام ما نيز به همين امر است و از طرف مقابل نيز همين انتظار هست. چنانکه رعايت انصاف و دوري از تعصب و تقليد و مرعوبيّت علمي است.
ما بسيار متأسفيم که در جوّ و جامعه اي زندگي مي کنيم که در ميان اهل علم وفضل ـ از حوزه ودانشگاه ـ مرعوبيّت و تقليد از بزرگان و خود باختگي در مباحث نظري و نيز عدم انصاف علمي و خلط مباحث علمي و تخصّصي با امور سياسي حزبي و جناحي و … به وفور مشاهده مي شود.
اميدواريم اين فضا عوض شده و جرأت و شهامت منصفانه و توأم با اخلاق علمي در نقد کلمات باطل ديگران ـ هرچند معروف به بزرگي و نبوغند ـ صورت بگيرد. و نيز مباحث علمي و نظري با مباحث سياسي و حزبي و… خلط نشود تا در فضا و جوي آرام وسالم و آزاد اهل علم بتوانند حقائق را بررسي و تبيين کرده و با معارف وحياني و عقلاني واقعي ـ نه خيالي ـ آشنا و مروج آن باشند. در اينجا کلام خود را خطاب به کساني که خود را شيعه ي اهل بيت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ميدانند با چند حديث از معصومين(علیهم السلام) زينت مي بخشيم:
امام باقر(علیه السلام): تمام آنچه که از ما نباشد باطل است.(۲)
امام صادق(علیه السلام): دروغ مي گويد کسي که تصور مي کند ما را مي شناسد ولي سراغ غير ما مي رود. (۳)
امام علي(علیه السلام): کسي که دينش را از زبان مردم (عادي و غير معصوم) بگيرد همان مردم او را گمراه مي کنند و کسي که دينش را از کتاب خدا و سنت پيامبر(صل الله علیه وآله و سلم) بگيرد (محکم است به طوري که) کوه ها اگر از جا کنده شوند او ثابت قدم است.(۴)
در خاتمه عرض مي کنيم اولاً آن طور نيست که تمام اهل فلسفه و عرفان مطرود و مغضوب باشند چه بسا افرادي به واسطه ي قصور و غفلت به دام ضلالت گرفتار شده باشند و معذور باشند.
ثانياً مقصود ما از انحراف فلسفه و عرفان، عمده و اساس مطالب آنهاست نه همه ي مطالب و در مورد هر مذهب و مکتب باطلي مطلب چنين است نمي شود عقايد و افکار مکتبي و شخصي تماماً باطل باشد (نوعاً).
———————————————————————————–
پی نوشت ها:
۱- مجله ي تخصصي نورالصادق
۲- وسايل جلد ۲۷ صفحه ي ۱۳۰
۳- وسايل جلد ۲۷ صفحه ۱۲۹
۴- وسايل جلد ۲۷ صفحه ۱۳۲