غزالی رسواگر فلسفه (قسمت دوم)
«شبنم سپه، استاد راهنما و مشاور: کریم زارع»
اشاره:
جامعه اسلامی از قرن دوم هجری به بعد گرفتار بحران فکری می شود و عقاید مختلف از افراد متفاوت ارایه می شود در این بین یک بحران فکری از عناصری «بیگانه» وارد جهان اسلام می شود. «تفکر یونانی» در قالب «فلسفه» بر بنیاد دینی سایه می اندازد و مسایل جدیدی مطرح و موافقین و مخالفین به بحث و مناظره می پردازند.
حضور فلسفه و تفکر یونانی در کنار وحی و شریعت اسلامی این سوال را مطرح می کند که چه نسبتی میان «دین» و «فلسفه» وجود دارد؟ تضاد و ناسازگاری میان «دین» و «فلسفه» در نزد غزالی به یکی از جدال های فکری درجهان اسلام تبدیل شده و جریانات فکری و دینی پس از خود را بشدت تحت تأثیر قرار می دهد. در این مقاله نظریات غزالی بر علیه فلاسفه بررسی می شود تا نکات ضعف فلسفه بیشتر نمایان شده و شناخت بهتری از فلسفه حاصل شود.
قسمت اول این مقاله در فصلنامه قبل منتشر شد و اینک توجه عزیزان را به قسمت آخر آن جلب می نماییم.
اشکالات غزالی بر برهان صدیقین ابن سینا
غزالی در مسئله سوم و چهارم بحث خداشناسی فلسفه را زیر سؤال می برد و مطرح شدن اینگونه مطالب از فلاسفه را حیله و تزویر برای فریب مردم می داند و انتقادات تندی به برهان معروف صدیقین ابن سینا دارد.
آشکار ساختن حیله فلاسفه در اینکه خدا آفریدگار جهان است در حالیکه منکر خدا هستند.
عنوان مسئله چهارم:
نشان دادن ناتوانی فلاسفه از اثبات وجود آفریدگار (عجز فلاسفه از اثبات صانع).
۱ـ اشکال به نامعقول بودن علت نخستین
از نظر محمد غزالی موضع ابن سینا و فلاسفه که ضمن پذیرش قدمت عالم درصدد یافتن علت و مبدئی برای آن هستند، نامعقول تر از سخن ملحدان است.
ابن سینا بر این عقیده بود که خداوند خالق ازلی عالم است. یعنی جهان آغازی ندارد و قدیم است، غزالی اشکال می کند وقتی عالم قدیم باشد چه نیازی به خالق دارد؟
۲ـ ناتوانی فلاسفه از اثبات وجود آفریدگار صانع
اثبات وجود خدا با کدام برهان؟
شناخت خدا و اثبات او بدیهی نیست، بلکه نیازمند به برهان است. ولی ابن سینا منکر ارایه برهان برای خدا می باشد و می گوید:
«لیس علیه برهان محض لأنه لا سبب له»(۱)
خدای تعالی چون علت ندارد، برهان بر وجود او نمی توان، اقامه نمود.
توضیح
قوام برهان به حد اوسط است و اوسط همواره علت علم به نتیجه است و اگر در موردی، اوسط، واسطه در اثبات نتیجه و سبب علم به آن نباشد، اصلاً برهان نیست.(۲)
اگر علم به علت داشته باشیم برهان، برهان لمّی و مفید یقین خواهد بود. پس تنها برهان لمّی است که مفید یقین است، یعنی برهانی که در آن از راه علم به علت، علم به نتیجه یعنی ثبوت محمول برای موضوع حاصل می گردد.(۳)
اما اگر برهان انّی باشد، یعنی معلول حد وسط قرار گیرد و علت، حد اکبر باشد، در این صورت علم یقینی حاصل نمی شود، زیرا ثبوت اکبر برای موضوع یعنی اصغر هنوز ثابت نیست و در نتیجه ثبوت خود اوسط معلول هم برای اصغر، یقینی نخواهد بود. (۴)
اشکالات برهان صدیقین ابن سینا از بزرگان فلسفه
برهان صدیقین (وجوب و امکان) ابن سینا، از جانب بزرگان فلسفه هم مورد اعتراضاتی واقع شده و تأیید اشکالات غزالی محسوب می شود:
۱ـ ملاصدرا
الف) ملاصدرا برهان ابن سینا را به دلیل آن که بحث مفهوم وجود در آن آمده است، صدیقین نمی داند و می نویسد:
«هذا المسلک أقرب المسالک الی «منهج الصّدّیقین» و لیس بذلک کما زعم، لأنّ هناک یکون النّظر الی حقیقة الوجود و هیهنا یکون النّظر فی مفهوم الوجود.» (۵)
«این روش، نزدیکترین روش به شیوه صدیقین است اما آن چنانکه پنداشته شده صدیقین نیست، زیرا در برهان صدیقین، نظر به حقیقت وجود است، در حالیکه در اینجا (برهان شیخ) نظر در مفهوم وجود است.»
چون مفهوم وجود، غیر از حقیقت وجود است که صدیقین صرفاً از طریق آن وجود، خدا را اثبات می کنند. از نظر ملاصدرا، برهان ابن سینا مبتنی بر تحلیل خود حقیقت وجود نیست. چون آنچه که قابل تقسیم به واجب و ممکن است، نفس حقیقت وجود که خود، معیارِ وجوب و استغناست، نیست، بلکه این مفهوم وجود است که از جهت اشاره به موجودی که می تواند ماهوی یا غیر ماهوی باشد، به واجب و ممکن تقسیم می شود.
ب) ملاصدرا دلیل ابن سینا را برهان نمی داند بلکه شبه برهان می نامد:
«… و الحقّ أنّ الواجب لابرهان علیه بالذّات بل بالعرض و هناک برهان شبیه باللمّی» (۶)
حقیقت امر این است که واجب الوجود ذاتاً برهان پذیر نیست، زیرا واجب، علت ندارد، بلکه بالعرض برهان می پذیرد (زیرا از لوازم عام وجود به او پی می بریم) ما در اینجا برهانی شبیه لمّی داریم، چون از خود واجب به او پی می بریم. این برهان در افاده یقین شبیه لمّ است، نه خود لمّ.
۲ـ ابن رشد
ابن رشد فیلسوف اندلسی به برهان ابن سینا ایراد می گیرد:
«تقسیم موجود به واجب و ممکن که مقدمه استدلال ابن سیناست، نادرست است. زیرا موجود یعنی چیزی که وجود دارد و آنچه هست نمی تواند نسبت به هستی و نیستی مساوی باشد.»(۷)
از نظر ابن رشد وجود مساوق با وجوب است و قابل تقسیم به واجب و ممکن نیست. هر چند که واجب خود به بالذات و بالغیر تقسیم می گردد.
۳ـ علامه طباطبایی
علامه طباطبایی هم متوجه ضعف کلام ابن سینا شده و به توجیه برهان صدیقین می پردازد و تلاش می کند این برهان را در ضمن انّی بودن مفید یقین معرفی کند و می گوید:
«و هو برهان انّی یسلک فیه من لازم من لوازم الوجود الی لازم آخر.» (۸)
این برهان شیخ از آن قسم برهانی انّی است که در آن از یک لازم وجودی به لازمی دیگر سلوک می شود، که البته مفید یقین است.
«انّ برهان الانّ لا ینحصر فیما یسلک فیه من المعلول الی العلّة و هو لا یفید الیقین، بل ربّما یسلک فیه من بعض اللّوازم العامّة الّتی للموجودات المطلقة الی بعض آخر و هو یفید الیقین» (۹)
برهان انّی منحصر نیست که در آن از معلول به علت سلوک می شود و مفید یقین نیست، اما آنجا که از لوازم عاّم موجود، به لازمی دیگر سلوک می شود، مفید یقین است.
۴- جوادی آملی
ایشان بر این عقیده اند که چون برهان از امور ذهنی تشکیل می شود چیزی که به ذهن می آید، مانند مفهوم و ماهیت ذاتاً برهان پذیر است و چیزی که به ذهن نمی آید، مانند حقیقت وجود، ذاتاً برهان پذیر نیست، مگر از راه سرایت مفهوم به مصداق. پس ادله ای که برای اثبات احکام وجود مانند اصالت، بساطت، تشکیک و … اقامه می شود، همه از قبیل برهان بالعرض است، نه برهان بالذات و این مطلب اختصاص به واجب ندارد، چون هر چیزی که حد ندارد، برهان هم ندارد.
همین مطلب، خود دلیل بر آن است که حقیقت هستی و نیز واجب الوجود که هستی صرف است، برهان ندارد. چون موجود یا واجب است و یا ممکن و غیر از واجب هر موجودی دارای علت است. پس غیر از واجب هر موجودی را می توان با برهان مطلق که همان برهان لمّ است، اثبات نمود، ولی واجب را نمی توان با برهان اثبات کرد، امّا می توان او را با شبیه برهان از جهت افاده یقین اثبات نمود.(۱۰)
۵ – مقدمات طولانی
بر برهان صدیقین ابن سینا این اشکال است که مقدمات طولانی و مفصلی دارد که پذیرش هر کدام از مقدمات با اشکالاتی مواجه می شود.
هر قدر مقدمات برهان کمتر و واضح تر باشد، استحکام بیشتری دارد در حالیکه برهان ابن سینا دارای مقدمات متعدد و طولانی است.
۶ـ بحث صفات متأخر از وجوب وجود
یک اشکال مهم این است که بحث درباره توحید و صفات حق تعالی متأخر از وجوب وجود است. یعنی این برهان به تنهایی وافی به اثبات توحید و صفات کمالیه واجب تعالی نیست و محتاج به ادلّه دیگری می باشد.
اقدامات فلاسفه بر علیه غزالی
۱ـ نگارش کتاب و مقاله بر علیه غزالی
فلاسفه که ضربات سختی از غزالی خوردند به مقابله برخواستند و برخی مانند ابن رشد که کتابی بر علیه غزالی نوشتند و مقالات فراوانی بر علیه او نوشته شده است.
۲ـ توجیه تکفیر غزالی
الف) توجیه صدرالدین شیرازی در علت تکفیر فلاسفه توسط غزالی
صدرالدین شیرازی مخالفت غزالی با فلاسفه و حکم به تکفیر آنان را از سه طریق توجیه کرده است. وی معتقد است آنچه در تهافت الفلاسفة غزالی به عنوان تکفیر فیلسوفان آمده، یا از باب تقیه و ترس از علمای ظاهربین بوده است یا از باب در نظر گرفتن مصلحت دینی و حفظ عقاید مسلمانان، زیرا سخنان برخی از متفلسفان در میان مردم رواج یافته بوده و گفته می شده است کسی که فلسفه می داند، از شریعت بی نیاز است؛ از این رو، غزالی برای حفظ عقاید عامه، از فلاسفه بشدت انتقاد کرده است. توضیح دیگر ملاصدرا این است که غزالی پیش از آنکه به حد کمال و بلوغ معرفت نایل شود، فلاسفه را تکفیر کرد، ولی پس از بررسی مسائل فلسفی و آگاهی از عمق و صحت سخن آنان، توبه کرد و اندیشه های خود را با آرای آنها هماهنگ ساخت.(۱۱)
ب) تهافت الفلاسفة اگر چه نقد فلسفه بوده و از جهت غایت و غرض کتابی ضد فلسفه شناخته شده، به نظر برخی، از جهت موضوع و محتوا در زمره کتب فلسفی است.
۳ـ غزالی را جاهل معرفی کردن.
غزالی فیلسوف نبوده فلسفه را درک نکرده است. فلسفه را خوب نخوانده بود پیش استاد فلسفه نخوانده بود در این مورد سید جلال الدین آشتیانی در کتاب «نقدی بر تهافت الفلاسفه غزالی» بیان می دارد:
غزالی به جان و عمق فلسفه راه نیافته و خیالاتی را به هم بافته و با آنها ستیز کرده است و اگر نزد استادی زبردست فلسفه می خواند و اشعری گری خود را کناری می نهاد، به عمق فلسفه می رسید و آنگاه چنین اشتباهاتی از او رخ نمی داد، که به واسطه ی آنها حکیمان را مورد تکفیر قرار دهد.(۱۲)
۴ـ تضعیف نمودن غزالی
شاید مهم ترین ضعف غزالی تسنن او می باشد که از تکفیر یزید ابن معاویه یزید قاتل امام حسین علیه السلام خودداری نموده است.
پاسخ:
غزالی معصوم نبوده و ایراداتی در عقاید داشته است ولی این روش درستی برای پاسخ دادن به اشکالات او در فلسفه نمی باشد فلاسفه باید پاسخ علمی به اشکالات او بدهند نه اینکه شخصیت و علم او را زیرسؤال ببرند.
دشمنی غزالی در اصل با فلسفه می باشد و هدف او اشخاص نیستند او می خواهد بیان کند که نظریات فلسفه در مغایرت کامل با دین اسلام است و انسان را در حد کفر تنزل می دهد و انسان مسلمان نباید در راهی که آلوده به کفر است وارد شود.
نتیجه گیری
واقعیت این است که مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید، اگر فلسفه واقعاً حرفی علمی دارد باید بتواند خودش را معرفی کند وگرنه تعریف فلاسفه از فلسفه راه به جایی نمی برد. گفته شود فلسفه علمی هست که می تواند حقایق جهان را بیان کند و از طرف دیگر یادگیری آن را برای مردم ناممکن و یا بسیار مشکل بوده و بعد از ۲۰ سال شاگردی حاصل می شود.
غزالی فیلسوف نبوده او یک متکلم و مدافع اسلام بود که فلسفه و گمراهی های آن را درک نموده و به خوبی بر علیه فلسفه قیام نمود و در شکست دادن فلسفه موفق بوده و فلسفه مشاء را نابود کرد.
اگر راه غزالی ادامه می یافت و در مقابل فلسفه های جدید گروهی از علمای مسلمان قیام می کردند تحولات علمی بیشتری در جهان ایجاد می شد و جلوی رواج گمراهی های فلسفه گرفته می شد.
——————————-
منابع:
۱٫ آشتیانی، جلال الدین، نقدی بر تهافت الفلاسفۀ غزالی، تهران، ۱۳۷۸ش.
۲٫ ابن سینا، برهان شفاء، ترجمه و شرح محمدتقی مصباح یزدی، چ اول، تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر ۱۳۷۳، ج ۱٫
۳٫ ابن سینا، المبدأ و المعاد، به اهتمام عبدا… نورانی، چ اول، تهران، انتشارات موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل با همکاری دانشگاه تهران، ۱۳۶۳٫
۴٫ جوادی آملی، عبدالله، شرح حکمت متعالیه اسفار اربعه، بخش یکم از جلد ششم، چ اول، تهران، انتشارات الزهراء، ۱۳۶۸٫
۵٫ غزالي، محمد تهافت الفلاسفة، به کوشش موریس بویژ، با مقدمه ی ماجد فخری، بیروت، ۱۹۶۲م.
۶٫ فخری، ماجد، مقدمه بر تهافت الفلاسفة محمد بن محمد غزالی، تهافت الفلاسفة، مقدمه فخری، ص ۹، چاپ ماجد فخری، بیروت ۱۹۹۰ الف.
۷٫ کارا دو وو، برنار، الغزالی، ترجمه ی عادل زعیتر، قاهره، ۱۹۵۹م؛ همایی، جلال الدین، غزالی نامه، تهران، ۱۳۴۲ش.
۸٫ طباطبائی، محمد حسین، نهایة الحکمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی لجماعة المدرسین، ۱۳۶۲٫
ملاصدرا، الحکمة المتعالیه فی الاسفار الاربعة، منشورات مصطفوی، ۱۳۸۶ ه.
۹٫ دوئم، پیِر، مصادر الفلسفة العربیة، ترجمه ی ابویعرب مرزوقی، تونس، ۱۹۸۹م.
——————————-
پی نوشت ها:
۱- ابن سینا، المبدأ و المعاد، به اهتمام عبدا… نورانی، چ اول، تهران، انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل با همکاری دانشگاه تهران، ۱۳۶۳٫ ص ۲۷٫
۲- ابن سینا، برهان شفاء، ترجمه و شرح محمدتقی مصباح یزدی، چ اول، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر ۱۳۷۳، ج۱ص ۱۸۷٫
۳-همان ۱/ ۲۱۵ـ ۲۱۶٫
۴-همان ۱/ ۲۱۶٫
۵-ملاصدرا، الحکمة المتعالیه فی الاسفار الاربعة، منشورات مصطفوی، ۱۳۸۶ هـ. ۶ / ۲۶
۶- همان.
۷- ابن رشد، محمد، تهافت التهافت، به کوشش م. بویژ،بیروت، ۱۹۳۰م؛ ۲۳٫
۸- طباطبائی، محمد حسین، نهایة الحکمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی لجماعة المدرسین، ۱۳۶۲٫
ص ۲۶۸٫
۹- همان / ۲۷۱٫
۱۰ـ جوادی آملی، عبدالله، شرح حکمت متعالیه اسفار اربعه، بخش یکم از جلد ششم، چ اول، تهران، انتشارات الزهراء، ۱۳۶۸٫ ص۲۶۱
۱۱-محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، چاپ جلال الدین آشتیانی، تهران ۱۳۵۴ ش. ج۱، ص ۴۰۵ـ ۴۰۶.
۱۲- آشتیانی، جلال الدین، نقدی بر تهافت الفلاسفه ی غزالی، تهران، ۱۳۷۸ش.