اشاره:
کلماتش چه دل نشین اما پر از درد است، درد دین و خداپرستی و توحید و تسلیم در برابر اجداد طاهرینش و دل را شستشو می دهد. سخنانش آدمی را از کام گرداب های هولناک زندگی رهائی می دهد و آرامش و اطمینان را در سواحل نجات به فرزندان آدم می بخشد.
ای ارواح خسته و گرسنه ای که در افق های جهل و بی خبری گرد جهان می چرخید اینجا لنگرگاه زیبای بازیافتگان حقیقت است، طعام های لذیذ و شراب های طهوری ساخته می شود از چشمه سار زلال قرآن و عترت و لاغیر که واماندگان و از کارافتادگان را سیر و سیراب و شاداب می کند. بنوشید تا مثل غنچه باز شوید و با نیکان و برگزیدگان این عالم دمساز و همراز.
اما ای صد افسوس بر آن دندان های شکسته و مزاج های علیلی که از طعام های لذیذ بهره ای نبردند، عمری پی اغیار دویدند و به مقصد نرسیدند.
متن حاضر نور افشانی است از زبان گویای بت شکن زمان از بیت نبوت و رسالت، عزیز مجاهد و علامه محقق، اندیشمند از دنیارسته و به حق پیوسته حضرت آیت الله حاج سید جعفر سیدان که در پاسخ دو پرسش به آدمی حیات می بخشد.
***
* سؤال ۱ ـ حضرتعالی بهترین روش صحیح برای فهم معارف حقه را چه روشی می دانید؟
جواب: با توجه به این که اساس حرکت صحیح، حرکت عقلانی است و آنچه سند و حجّت برای انسان ها است همان درک روشن و خردمندانه است و عقل است که ابزار مختلف مناسب با کشف حقایق را بکار می گیرد و حقایق را کشف می کند. آری راه و روش صحیح همان است که از نیروی نورانی عقل استفاده شود و آن هایی که با راهنمایی عقل به حقانیّت وحی رسیده اند و وحی را به حکم عقل، منبع وسیع و بی خطا و تبیین کننده حقایق می دانند،(۱) بدیهی و روشن است که روش صحیح برای آنان در درک معارف حقّه، تعقّل و تفکّر در وحی و با چراغ عقل از این منبع وسیع و بی مانند استفاده کردن است.
* سؤال ۲ ـ گاهى گفته مىشود با اينكه وحى را به حكم عقل پذيرفته و به آن رسيده ايم چگونه مىشود كه براى كشف معارف، عقل را ناديده گرفته و آنچه به وسيله عقل حجت شده است ميزان و ملاك قرار گيرد و عقل خود كنار زده شده و از حجّيت ساقط گردد و فقط وحى تكيه كار معارف حقه باشد.
جواب: بديهى است مطالبى كه عقل به روشنى آنها را مىفهمد و مورد قبول عموم عقلا است مسائلى محدود و انگشت شمار است و بسيارى از مسائل از شعاع نور عقل عموم عقلا به دور است و آنچه براى عموم عُقلا روشن و از مدركات أوليّه عقل است (مانند اينكه معلول بدون علت ممكن نيست و اجتماع ضدّين و اجتماع نقيضين محال است و دور و تسلسل باطل است و محيط اكبر از محاط است و مجموعه اى منظّم و هدف دار و حساب شده نشان دهنده علم و شعور است) تغيير ناپذير و هرگز اين مطالب از وحى گرفته نمىشود بلكه وحى به اين مطالب روشن عقلانى ثابت شده و متكى است و هيچگاه چنين درك روشن عقلانى كنار زده نمىشود. و نيز آنچه بر اساس اين حقايق روشن متكى است مورد قبول است.
۲ ـ بديهى است كه عقل خطا نمىكند و اگر عقل كه ميزان درك مطالب است خطا كند ميزانى براى شناخت صحيح از ناصحيح و حق از باطل نخواهيم داشت و هرگز مطلبى به ثبوت نخواهد رسيد، ولى عاقل بخاطر علل مختلف مانند نرسيدن به مقدمات لازمه در درك مطالب و يا غلبه خواسته ها و هواهاى گوناگون نفسانى و يا عدم دقّت و أمثال آن اشتباه مىكند و از اين جهت است كه مىبينيم بزرگان از عقلاء در اكثر مسائل مهمّه معارفى با يكديگر اختلاف دارند، اختلافى بين نفى و اثبات و بسيار شگفت انگيز!
۳ ـ هر كجا كه مطالب منتسب به وحى با مدركات أوّليه و قطعيّه عقل مخالف باشد، وحيانى بودن آن مردود، و در صورت قطعيّت سند توجيه خواهد شد، گرچه چنين چيزى در مدارك وحيانى نيست، مگر آنكه قبل از هر توجيهى، وحى خود آن را توجيه نموده و حقيقت را روشن ساخته است.(۲)
بنا بر اين هرگز عقل كنار زده نمىشود بلكه در مواردى كه عقل دسترسى به آن ندارد از قبيل مسائل مربوط به معاد و عوالم بعد از اين عالم و عوالم قبل از اين عالم و مانند آن از وحى استفاده مىكند. و چون در مسائل اختلافى بين عقلاء مطلب از بداهت برخوردار نيست و الّا اختلاف نمىشد، وحى كه به حكم روشن عقل پذيرفته شده است مرجع و حجّت خواهد بود و بايد متوجّه بود كه در بسيارىاز موارد هم مدارك وحيانى تعليم دهنده است و مراجعين به مدارك وحيانى متعلّم من ذى علم مىباشند.
از آنچه گفته شد بخوبى مىيابيم كه با توجّه به محدود بودن شعاع عقل عموم عقلاء (به تصديق همه عقلاء) و با توجّه به خطا كارى عاقل به حكم اختلاف فراوان در مطالب مهمّه و گرنه اختلاف در آنها نمىشد و با توجّه به پذيرفتن وحى به عنوان منبع وسيع و بدون خطا در تبيين حقايق، روش صحيح براى كسب معارف همان تعقّل در وحى و استفاده از مكتب وحى به حكم عقل مىباشد و عقل نيز در جايگاه ارزنده خود مستقر و ارزش خود را دارا است.
تذكر مهم
خطرى كه در رعايت نكردن اين روش حتى علاقهمندان به مكتب وحى را تهديد مىكند اين است كه اگر از روش تعقّل در وحى (آنچه وحى بودنش مستند و دلالتش روشن است) استفاده نشود چه بسا مطالب و مبانى نادرستى در نفوس افرادى كه در جستجوى رسيدن به معارف و حقايق مىباشند، رسوخ كند و هنگامى كه به وحى مىرسند و وحى را با آن موافق نمىبينند به توجيه وحى گرفتار شده تا آنجا كه ضد وحى را مستند به وحى نموده و مستفاد از وحى مىدانند و از آنچه به آن دل بسته اند نمىتوانند خود را آزاد نمايند و به ندرت افرادى اين چنين متنبّه و مستبصر مىشوند، بعنوان مثال يكى دو نمونه اى از دهها مورد از مباحث توحيد و معاد يادآورى مىشود.
در مسأله توحيد
كار به آنجا مىرسد كه در كتاب ممّد الهمم در شرح فصوص الحكم تأليف يكى از معاريف فعلى فلسفه و عرفان(۳) در ص ۵۱۴ در ترجمه مطلب ابن عربى در فصّ هارونى چنين مىنگارد:
«موسى بواقع و نفس الامر و به امر توحيد اعلم از هارون بود. چه اينكه مىدانست اصحاب عجل چه كسى را پرستش مىكردند. زيرا او عالم بود كه خداوند حكم فرموده كه جز او پرستش نشود و آنچه را حكم فرمود غير آن نخواهد شد پس جميع عبادتها عبادت حق تعالى است و لكن «اى بسا كس را كه صورت راه زد « بنا بر اين عتاب موسى برادرش هارون را از اين جهت بود كه هارون انكار عبادت عجل مىنمود و قلب او چون موسى اتساع نداشت. چه اينكه عارف حق را در هر چيز مىبيند بلكه او را عين هر چيز مىبيند (غرض شيخ در اين گونه مسائل در فصوص و فتوحات و ديگر زُبر و رسائلاش بيان اسرار ولايت و باطن است براى كسانى كه اهل سرّند. هر چند به حسب نبوت تشريع مقرّ است كه بايد توده مردم را از عبادت اصنام بازداشت. چنانكه انبياء عبادت اصنام را انكار مىفرمودند.)»
توجّه داريد كه از مطالب قطعى قرآن و مكتب وحى كه همه انبياء بر آن اصرار داشته اند نفى جدّى شرك است و در خصوص پرستش گوساله سامرى عبارات شديد قرآن كريم در برخورد با گوساله پرستان تا آنجا است كه توبه آنان به كشتن يكديگر اعلام مىشود و حضرت موسی(علیه السلام) غضبناك شده در حدّى كه با حضرت هارون برخورد ناراحت كننده اى دارد.
آنگاه در عبارت مذكور مىگويد كه ناراحتى حضرت موسى(علیه السلام) براى منع نمودن هارون از عبادت عجل بوده است و به علاوه امضاى مطلب ابن عربى در بين الهلالين نوشته است كه منع انبياء از پرستش بُتها براى توده مردم بوده است نه اهل سّر و ولايت و باطن و شگفتانگيز است تناقض هائي كه در اين عبارات وجود دارد.
اگر اين چنين است كه حق عين همه چيز است پس حضرت موسى و حضرت هارون(علیهم السلام) يكى مىباشند و عتاب كردن يكى ديگر را چه معنى دارد، چه اينكه ديگرى در كار نيست اعاذنا الله من هذه الزلاّت.
توجّه مىفرمائيد كه سر تا سر قرآن كريم با جدّيت تمام و قاطعيت توجيه ناپذير نفى بت پرستى كرده و در خصوص گوساله پرستى نيز چگونه بشدت مبارزه كرده است.(۴)
لكن بخاطر شكل گرفتن نفس با مبانى فكرى خود (فلسفى و عرفانى) مىگويد كه عبادت هر چيز عبادت خدا است و انبياء توده مردم را از بت پرستى نهى نموده اند. در همين بحث توحيد آخوند ملا صدرا چنين مىگويد: ((عندما طلعت شمس الحقيقة و سطع نورها النافذ فى أقطار الممكنات المنبسط على هيا كل الماهيّات، ظهر وانكشف أنّ كلّما يقع عليه اسم الوجود، ليس الا شاناً من شئون الواحد القيّوم و لمعة من لمعات نورالانوار فما وضعناه اولاً بحسب النظر الجليل من أنّ فى الوجود علة و معلولاً أدّى بنا أخيراً من جهة السلوك العلمى و النسك العقلى الى أن المسمّى بالعلّة هو الاصل و المعلول شأن من شئونه و طور من أطواره و رجعت العلية و الافاضة الى تطور المبدء الاول باطواره و تجليه بانحاء ظهوراته)).(۵)
و امّا در مسأله معاد
يكى از موارد در مسأله معاد اين است كه آخوند ملاصدرا در اسفار اصرار دارد بر اينكه عذاب براى خالدين در جهنم عذب و گوارا مىگردد، و چون مبانى و افكار ساخته و پرداخته ايشان و امثال ايشان در نفوسشان رسوخ كرده و براى خود مبنائى أخذ كرده اند و بر اثر شبهاتى به مطالبى انس گرفته اند، با اينكه مسأله عذاب و رنجو گرفتارى شديد و شكنجه هاى گوناگون براى خالدين در نار (معاندين با حضرت حق) از قطعيات قرآن و حديث است.
با اين حال گفته اند كه خالدين در جهنم از آتش و ديگر وسيله هاى گرفتارى در دوزخ نه تنها رنج نمىبرند بلكه بسيار خوش و خوشنود و در لذت كامل بسر مىبرند.
آرى با اينكه قرآن كريم مى فرمايد:
((خالِدينَ فِيهَا لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ العَذابُ وَلا هُمْ يُنْظَروُنَ))(۶)
و مى فرمايد: ((وَما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ))(۷)
و می فرمايد: ((يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيْمٌ))(۸)
و مى فرمايد: ((اِنَّ الَّذِيْنَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نارَاً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدلّْنا جُلُودَاً غَيْرَها لِيَذوقوا العَذابَ))(۹)
و نيز در ده ها آيه ديگر خلود در نار و گرفتارى و رنج را اعلام مىدارد. با اين همه ملا صدرا در أدله خود بعنوان تأييد مطلب، از ابن عربى نقل مىكند: ((فهم يتلذذون بما هم فيه من نار و زمهرير و مافيها من لدغ الحيّات والعقارب كما يَلْتَذُّ أهل الجنّة بالظلال والنور ولثْم الحسان من الحور))(۱۰)
و چون منتقل نشده اند كه مخالفت با حقيقتى لا يتناهى و عظمت بى حدّ حضرت حق و عناد به اختيار با مالك مطلق و قدرت و جلالت نا محدود عذاب نامحدود را مستحق مىگردد و از آيه شريفه ((وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ))(۱۱) و جمله شريفه حضرت سجاد(علیه السلام) ((و لقد كان يستحق فى اوّل ما همَّ بعصيانك كلَّ ما أعددت لجميع خلقك من عقوبتك))(۱۲) غفلت نموده اند.
و بخاطر شبهه كاملاً مردود (القسر لا يدوم) و امثال آن كه در مباحث مربوطه به تفصيل بررسى و ابطال شده است به چنين مطلب ناصحيحى قائل شده اند.
كه طينت خالدين در نار عوض مىشود و با دوزخ مناسب، بلكه اينان از ابتداء براى همين خلق شده اند و خداوند اين چنين خواسته است و گفته اند همين است معناى ((وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرَاً مِنَ الِجنِّ وَالإِنْسِ))(۱۳) و لام «لجهنم» را لام غرض بمعناى حقيقى گرفته اند و از اينكه اين لام لاى عاقبت است بمانند ((فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمُ عَدُوَّاً وَ حَزَنَاً))(۱۴) فراموش كرده اند تا آنجا كه ((وَ حِيْلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ))(۱۵) را معنى كرده كه در دوزخ به اصل اوليه خود بر مىگردند و در اين دوران كه عذاب نداشته اند بين آنها و آنچه اقتضاء اساس خلقت آنهاست فاصله افتاده است.
در هر حال مقصود تذكر به اين خطر مهم است كه وقتى انسان با پذيرش وحى از تعقّل در وحى غفلت مىكند، و از ابتدا با افكار خود و افكار بشرى در جستجوى معارف قرار مىگيرد، در نتيجه نفس انسان با مطالبى شكل مىگيرد كه در برخورد با نصوص وحى اين چنين به توجيه و تأويل بر ضد اصول وحى اصرار مىورزد (۱۶) اعاذنا الله من هذه الزَّلات.
———————————————————–
پی نوشت ها:
۱- و آن ها که به این حقیقت نرسیده اند بایستی با استدلال های عقلانی پس از اثبات خداوند متعال نیاز به وحی را ثابت و با ثبوت حقانیت وحی، صحت وسعه مسائل وحیانی ثابت می گردد.
۲- مانند آیه شریفه ((جاء ربُّک والمَلَکُ صَفاً صَفاً)) (الفجر/۲۲) که در مدارک وحیانی بمعنای جاءَ أمرُ ربّک توجیه شده است و مانند آیه شریفه ((إلی ربّها ناظره))(قیامت/۲۳) که مقصود إلی رَحمَه ربّها ناظرهٌ است و مانند آیه شریفه ((فاذا سَوَّیتُهُ و نفختُ فیه مِن روُحی)) (حجر/۲۹) که در مدارک وحیانی بیان شده و مقصود از این اضافه اضافه تشریفی است به مانند بیت الله و امثال آن.
۳- حسن زاده آملی
۴- الف) قوله تعالی: ((إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِكَ لِمَن يَشَاءُ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْترَى إِثْمًا عَظِيمً)) النساء:۴۸ و نیز آیه ۱۱۶ در انتهاء این چنین است ((وَ مَن يُشرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالَا بَعِيدً))
ب) قوله تعالی: ((وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتخَّاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ بَارِئكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَالِكُمْ خَيرٌْ لَّكُمْ عِندَ بَارِئكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم)) البقره:۵۴
ج) قوله تعالی: ((إِنَّ الَّذِينَ اتخَّذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فىِ الحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ كَذَالِكَ نجْزِى الْمُفْترِين)) الاعراف:۱۵۲
د) قوله تعالی: ((وَ أُشْرِبُواْ فىِ قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ)) البقره:۹۳
۵- المشاعر ـ المشعر الثامن فی أنّ الوجود بالحقیقه هوالواحد الحقّ تعالی صفحه ۵۳٫
۶- آل عمران:۸۸ و البقره:۱۶۲
۷- البقره: ۱۶۷
۸- المائده:۳۷
۹- نساء:۵۶
۱۰- الاسفار الاربعة ـ فصل(۲۸) فی کیفیة خلود اهل النار فی النار ۹/۳۴۹
۱۱- الانعام:۲۸
۱۲- الصحیفة السجادیة ـ دعاء۹۸ـ اذا اعترف بالتقصیر عن تأدیة الشکر ص ۱۸۵
۱۳- الاعراف:۱۷۹
۱۴- القصص:۸
۱۵- سباء:۵۴
۱۶- آخوند ملاصدرا در عرشیه ص۶۶ می گوید: ((و أمّا أنا والذی لاح لی بما أنا مشتغل به من الریاضات العلمیّه أنّ دارالجحیم لیست بدار نعیم و إنّما هی موضع الألم والمحن و فیها العذاب الدائم…)) ولکن مقصود ایشان خلود نوعی است که در ص۶۵ عرشیه به آن اشاره شده و گفته اند و ان کان الدوام فی کلامها علی معنی آخر و در اسفار ۹/۳۵۰ نیز به خلود نوعی قائل شده است و چنین می گوید: فان قلت هذه الاقول الدالة علی انقطاع العذاب عن اهل النار ینافی ما ذکرته سابقاً من دوام الآلام علیهم. قلنا: لا نسلم المنافاة بین عدم انقطاع العذاب عن اهل النار ابداً و بین انقطاعه عن کل واحد منهم فی وقت.