(علی صافی اصفهانی)
در سال دهم هجری یعنی اواخر عمر شریف پیامبر اکرم، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عازم سفر حج شدند، در مدینه اعلام شد که امسال رسول خدا در مراسم حج شرکت می کنند. هر کس مایل است همراه پیامبر حرکت کند. جمعیت زیادی همراه آن حضرت عازم زیارت خانه خدا و انجام مناسک حج گردید، تعداد جمعیت را ۹۰ هزار و تا بیش از ۱۲۰ هزار نفر در تاریخ ثبت کرده اند. علاوه بر این جمعیت، افراد بسیاری هم از بلاد دیگر به سوی سرزمین مکه شتافتند.
پس از انجام اعمال حج، در راه بازگشت از مکه، کاروان رسول خدا به چهارراهی رسید که حُجاج گروه گروه از هم جدا می شدند (محل جداشدن راه های مدینه، مصر و عراق) و هر کدام به سوی اوطان خود می رفتند که آن محل، غدیر خم نام دارد. جبرئیل نازل شد که ((یا ایها الرسول بلِّغ ما أُنزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته))(۱) (ای پیغمبر، باید! آن چیزی را که از سوی خدا (درباره علی) به تو نازل شده به مردم ابلاغ کنی و اگر چنین نکنی رسالت او را به انجام نرسانده ای.
و این آیه ی شریفه، عنوان یک تهدیدی را می رساند که از جانب خداوند متعال نسبت به پیغمبرش انجام شده، یعنی یا رسول الله این ابلاغ آنقدر از اهمیت بالایی برخوردار است که اگر در انجام آن درنگ کنی تو رسول و پیغمبر ما نیستی به این معنا که تمام زحمات ۲۳ ساله ی پیغمبر نادیده گرفته خواهد شد و دیگر خدای متعال او را از جرگه ی انبیاء خارج خواهد کرد.
راستی این چه پیغامی است که پیغمبر خدا اینچنین با شدت و غلظت از طرف خدا مأمور به ابلاغ آن شده است؟
بدیهی است آنچه را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باید ابلاغ کند، جزء دین است، اما کدامیک از اجزاء دین؟ آیا از اصول دین است؟ توحید است، نبوت است یا معاد؟
قطعاً توحید نیست، زیرا که پیغمبر ۲۳ سال است علی الدوام مردم را به توحید دعوت می کند.
آیا نبوت است، یعنی باید تبلیغ کند که من پیامبرم؟ آیا منظور، ابلاغ فروع دین است؟ آیا پیامبر باید از مردم بخواهد که نماز بخوانند، یعنی کسانی که به حج آمده بودند، نمازخوان نبودند؟!
این پیام باید موضوعی باشد که اصول دین و فروع دین بند به آن است. زیرا که می فرماید: اگر این پیام را نرسانی اصلاً رسالت او را ابلاغ نکرده ای.
گویا پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از ابلاغ این پیام عظیم، هراسان است. همان پیغمبری که یکه و تنها در میان مشرکین مکه بدون یار و یاور شجاعانه فریاد می زد قولوا: لا اله الا الله تفلحوا و نترسید، سنگش زدند و نترسید، نقشه ی قتل برایش کشیدند و نترسید، اما در میان مسلمان ها و آن هائی که رنگ دین به خود زده بودند می ترسید علی را انتخاب کند، همان پیغمبری که علی(علیه السلام) می فرمود در جنگ ها وقتی کار بر ما سخت می شد او ملاذ و پناه ما بود، چنین پیغمبری با چنان شجاعتی در جمعی که همه خود را مسلمان و پیرو آن حضرت می دانستند، می ترسید حرفش را بزند، کسانی مانند عمر و ابوبکر در میان مسلمین بودند که در ظاهر چهره دین و تقدس به خود گرفته بودند و خود را به پیغمبر می چسباندند و تا اندازه ای هم در میان مردم جای پایی باز کرده بودند اما در باطن جز برای مطامع دنیوی خویش قدمی برنمی داشتند و با اوامر و نواهی پیغمبر کاری نداشتند مگر مواردی که مجبور می شدند اطاعت کنند، همان هایی که امروز هم خود را به علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) می چسبانند و برای فریب دادن خلق از همه جا بی خبر و رسیدن به مطامع دنیوی خویش قیافه ی زاهدانه و عارفه و عاشق علی(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) به خود گرفته و در میان صفوف مسلمین جا باز کرده اند و چون دنیای خوبی در آن هست روز به روز به جمع این معرکه گردانان دنیا طلب و دین فروش افزوده می شود، آری امثال همین نااهلانی که امروز ما می بینیم در زمان پیغمبر بودند و پیغمبر خدا می ترسید از این که حکم خدا را و جانشینی علی(علیه السلام) را بر خلاف میل باطنی آن ها اعلام کند، همانطور که بسیاری از بزرگان ما امروز وحشت دارند حکم خدا را که با نفاق بازی های این شیادان نمی سازد بیان کنند، از همین جهت است که فرموده اند منافق از کافر بدتر است و خطر عارف نمایان دلباخته ی دنیا از خطر یهود بالاتر است.
زیرا که یهودیان هرگز با پرچم یهودیت و از کنیسه ها نمی توانند در مقابل مسلمین ظاهر شوند اما با پرچم اسلام و تشیع و علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) چه بسیار آسان و بی تکلف وارد صفوف مسلمین شدند و در مقابل مسجد و مرجعیت و مقام مقدس نیابت عامه، دکان و استاد عرفان تراشیدند و قداست عرفان و عرفای حقیقی را خدشه دار کرده، به اهداف خودشان در حد قابل توجهی هم رسیدند.
آری رسول خدا که از طرفی با چنین منافقان جاه طلب و کینه توز مواجه بود و از طرف دیگر با این امر حتمی پروردگار، از سنگینی بار این رسالت می ترسید، لذا خداوند برای اینکه قوت قلبی به پیغمبرش بدهد فرمود: والله یعصمک من الناس، یعنی ای پیغمبر نترس. برو و این پیام را به امّت ابلاغ کن ما هم تو را از شر این منافقان حفظ می کنیم.
راستی این چه امری است که خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله و سلم) از ابلاغ آن ترسان و لرزان است و خداوند او را دلداری می دهد؟
رازی است که سرنوشت تمامی دین از اصول و فروع و از آدم تا خاتم به وجود مبارک او و به انتصاب او رقم می خورد که توضیح آن خواهد آمد.
به هر حال رسول خدا دستور داد تا کاروان در آن گرمای سوزان توقف کند، کسانی که جلوتر رفته اند برگردند، آن هائی که عقب مانده اند برسند، به بعضی اصحاب امر فرمودند که زمین را تمیز کنید، خارها را بکنید، سنگ ها را جمع کنید، سایه بان بزنید که زن هائی که از مکه برگشتند زیر سایبان باشند، بعد از سه روز معطل کردن مردم، در آن گرمای سوزان، نماز ظهر اقامه شد، آن گاه رسول خدا دستور داد منبری از جهاز شتران درست کردند و حضرت بر بالای آن قرار گرفت، نگاهی به چهار طرف انداخت و فرمود: الا تسمعون؟ آیا صدای مرا می شنوید؟ جواب دادند: بلی. پیامبر این اقرار و اعتراف را از آن ها گرفت تا فردا کسی ادعا نکند که من نفهمیدم و متوجه صحبت های پیامبر نشدم.
سپس پیامبر خطبه ای مفصل خواند خطبه ای که سراسر حکمت و رمز و راز بود و از سرچشمه ی وحی گرفته شده بود. حدود ۵۰ مرتبه نام مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این خطبه برده شده، ۵۰ آیه ی قرآن، حضرت در این خطبه خواندند، ۲۰ مورد اشاره به حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کردند، ۴ مرتبه نام مبارک حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را بردند، بعد از بیان مطالب زیاد، رسول خدا از روی منبر علی را صدا زدند، علی آمد، با دست چپ زیر بغل راست علی را گرفتند و بقدری بلند کردند که کف پای علی(علیه السلام) به زانوی رسول خدا رسید.
آن گاه فرمودند: ایها الناس ((الست اولی بكم من انفسكم؟)) قالوا: بلی. و این جمله را سه مرتبه از مردم اقرار گرفتند، سپس فرمودند: ((من کنت مولاه فهذا علی مولاه.))
آن گاه پیغمبر به دوستان علی و کسانی که مولویت او را پذیرفته اند دعا کرد و به دشمنان علی و کسانی که مولویت علی را نپذیرفته اند نفرین کرد و فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاده …»
پس از آن که خطبه آن حضرت تمام شد این آیه نازل شد ((الیوم اكملتُ لكم دینكم و اتممتُ علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا)) امروز دین شما را کامل کردم و نعمت را بر شما تمام نمودم و اسلامی که من به آن رضایت می دهم به عنوان دین برای شما برگزیدم.
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «الولایه لعلی من بعدی» ولایت و امامت بعد از من با علی است و پس از آن مردم آمدند و با علی به عنوان جانشین پیامبر بیعت نمودند.
پیام غدیر
آیا پیام غدیر، این بود که باید علی را دوست بدارید؟
اهل سنت می گویند: منظور پیامبر از ((من كنت مولاه فهذا علی مولاه)) این بود که علی را دوست بدارید، زیرا که ولایت، به معنای محبت و دوستی هم آمده است.
اما آیا عقل سلیم می پذیرد که خاتم الانبیاء یعنی عقل کل، برای این که به مردم بگوید علی را دوست بدارید، مردم را آن همه به زحمت بیاندازد؟! در سخت ترین موقعیت ها، مردمی که خسته و مانده شده بودند، عرفات دیده بودند، مشعر دیده بودند، رنج های منی را پشت سرگذاشته بودند، سعی صفا و مروه کرده بودند، تمام مناسک حج را انجام داده بودند، روزهای زیادی از خانه و کاشانه ی خودشان دور بودند، هوای بسیار گرم و سوزان، در نهایت خستگی و کوفتگی یک مرتبه پیغمبر دستور بدهد توقف کنید و مردم را در چنین موقعیت بحرانی سه روز در آن گرمای طاقت فرسا معطل کند فقط برای این بود که به مردم بگوید علی را باید دوست بدارید؟!!!
مضافاً بر اینکه پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مسئله دوستی علی(علیه السلام) را در طول این ۲۳ سال دائم به مردم گوشزد می کرد و مردم به این سفارش پیغمبر عادت کرده بودند دیگر نیازی نبود که مردم را اینقدر در رنج و تعب بیاندازد.
از آن گذشته آیا دوستی بیعت می خواهد؟ آیا دوستی تبریک می خواهد؟ چرا برخی آمدند و گفتند: ((بخٍ بخٍ لك یا علی، اصبحت مولای و مولی كل مؤمن)) مبارک باد، مبارک باد بر تو ای علی! امروز تو مولای ما و مولای هر مؤمنی گردیدی.
پس معلوم می شود مطلب خیلی فراتر از این حرف هاست، آنچه را که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر از طرف خدا مأمور شد به مردم ابلاغ کند مولویت علی(علیه السلام) و آن ولایت کلیه ی الهیه بود، مراد پیغمبر از «مولا» در عبارت ((من کنت مولاه فهذا علی مولاه)) آن مقام ولی اللهی و اولی بأنفسی علی(علیه السلام) بود، لذا پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همین مقام را ابتدا در مورد خودش از مردم اعتراف گرفت، فرمود : ((ألست اولی بکم من انفسکم))، آیا من از خود شما به شما نزدیک تر نیستم، آیا من از خود شما به شما اولویت ندارم، معنایش این است که اگر من بخواهم مثلاً لقمه ی غذایی به دهان بگذارم اما پیغمبر اکرم نخواهد، این عمل انجام نخواهد گرفت، زیرا خواسته ی پیغمبر مقدم است بر خواسته من، اراده پیغمبر مسلط است بر اراده ی من، اگر من بخواهم چیزی را اراده کنم پیغمبر نخواهد، نمی توانم اراده کنم، اراده ی من مقهور اراده ی پیغمبر است. نه تنها انسان بلکه تمامی موجودات این عالم تحت تسلط و قدرت کامله ی ولایت تکوینی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، هر برگ درختی که در این عالم بر زمین بیافتد یا نیافتد باذن رسول خداست، ((بهم تحرکت المتحرکات و سکنت السواکن)).
این چنین ولایتی را پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد خودش از مردم اقرار گرفت، آن هم سه مرتبه، فرمود: ((ألست اولی بکم من انفسکم))، آیا من چنین ولایتی بر شما ندارم؟ قالوا: بلی، همه گفتند: بله یا رسول الله شما اولی به نفس ما هستید.
بعد از آنکه پیغمبر در مورد خودش چنین اقراری را از مردم گرفت، آن گاه در حالی که علی را روی دست گرفته بود فرمود، ((من کنت مولاه فهذا علی مولاه)). یعنی همین ولایتی را که برای من قبول دارید باید همین را هم برای علی قبول داشته باشید. هر کس مرا اولی به نفس خودش می داند، هر کس مرا به این مقام (مقام ولایت کلیه ی الهیه) قبول دارد باید علی را هم به همین مقام قبول داشته باشد.
بنابراین، روش پیغمبر در روز غدیر در مورد تعیین جانشین به گونه ای بود که هیچ شک و شبهه ای برای کسی باقی نگذاشت.
اولاً: معنای مولی را خود پیغمبر بیان فرمود که مراد من از مولی چیست.
ثانیاً: نام علی(علیه السلام) را برد فرمود علی مولای اوست.
ثالثاً: با لفظ هذا مطلب را تاکید کرد، فرمود، هذا علی مولاه، یعنی این علی، همین علی که روی دست من است و همه دارید او را می بینید مولای شماست.
آگاه باشید پیام غدیر تحریف نشود:
پس پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر نمی خواست دوستی و محبت ورزیدن به علی(علیه السلام) را به مردم گوشزد کند، دوستی علی را در طول ۲۳ سال مرتب حضرت به مردم گوشزد می کرد، چیز تازه ای نبود که بخواهد مردم را سه روز در آن گرمای طاقت فرسا به زحمت بیاندازد، بلکه پیغمبر می خواست آن مقام خلیفه اللهی و اولی بانفسیِ علی را به مردم اعلام کند تا مردمِ بعد از خودش فقط و فقط تسلیم مطلق و بی چون و چرای علی باشند و لا غیر.
پیام غدیر برای زمان حضور:
وقتی پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چنین امری را صادر فرمود که هر کسی این ولایت را در مورد من قبول دارد باید همین ولایت را هم در مورد علی بپذیرد، وظیفه مردم این شد که به تبعیت از پیغمبر چنین اعتقادی را نسبت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) داشته باشند و با آن حضرت بیعت کنند به این معنا که بعد از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مطیع و تسلیم مطلق علی(علیه السلام) باشند و اوامر و نواهی او را بدون چون و چرا و بدون تأمل و درنگ اطاعت کنند، سرّش را بفهمند یا نفهمند باید بدون قید و شرط سر تسلیم فرود بیاورند و امتثال کنند.
رابطه ی مولویت و عبودیت بعد از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هم باید برقرار باشد یعنی همان وظیفه ای که امت در برابر پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند از اطاعت و بندگی از لحظه ای که فرمان «من کنت مولاه» صادر شد، همان وظیفه را بدون ذره ای کم و زیاد باید نسبت به علی(علیه السلام) داشته باشند زیرا که علی نیز مثل پیغمبر و عین پیغمبر اولی بنفس ماست، خواسته ی او بر خواسته ی ما اولویت دارد، اراده ی او بر اراده ی ما مسلط است، تصمیمات او بر تصمیمات ما مسیطر است، او نیز مثل پیغمبر با غیب و باطن این عالم در ارتباط است، «علی مع الحق و الحق مع علی»، علی با حق است و حق با علی است، اینها از هم جدا نیستند، نه اینکه دو چیزند اما با هم هستند، نه، یک چیزند با دولفظ، یک ماهیّت است با دو عنوان، قرآن حق است، علی هم حق است، دو چیز نیستند، یک چیزند، منتها قرآن حق تدوینی است اما علی حق تکوینی است، نکته ی بسیار ظریفی است که بسیاری را دچار اشتباه کرده است.
آنچه که از علی جدا بشود ناحق است، باطل است، محکوم به فنا و نابودی است، «حق» خود علی است، هر چه هست از حق، جلوات علی است، چیزی که از علی جدا باشد نمی تواند جلوه ی علی باشد؛ لذا فرمود آن قرآن هایی را که بر سر نیزه کرده اند بزنید، قرآن ناطق منم.
پس به دلیل اینکه علی نفس پیغمبر است، جان پیغمبر است، روح پیغمبر است، هرچه پیغمبر دارد، جز مقام نبوت، علی هم دارد، به هر درجه ای که پیغمبر بالا رفت علی را هم همراه خود دید از عرش تا فرش و از زمین تا معراج و از معراج تا قاب قوسین اوادنی همه جا علی با پیغمبر بود به همین دلیل پیغمبر فرمود ((من کنت مولاه فهذا علی مولاه.)) و اگر ما پیغمبر خاتم را به رسالت و نبوت پذیرفته ایم ناگزیریم که علی(علیه السلام) را به خلافت بلافصل و جانشینی پیغمبر و مقام ولایت و خلیفه الهی بپذیریم، اگر غیر از این باشد نبوت را نپذیرفته ایم و اگر نبوت را نپذیرفته باشیم خدا را نپذیرفته ایم.
این رابطه ی مولویت و عبودیت بعد از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز باید برقرار باشد و زمین تا قیامت نباید از مولا و حجت و حق تکوینی خالی باشد و این حکمت بالغه ی الهی است که پروردگار عالم چنین مقدر فرموده است، اگر لحظه ای زمین از مولا خالی شود ((لساخت الارض باهلها))، آنگاه دیگر، زمین و زمانی در کار نخواهد بود، بر و بوم و دشت و صحرایی نخواهد بود؛ لذا تا مولا و حجت بر روی زمین است زمین و زمانی هم در کار است.
اولین مولا و حجت بالغه ی الهی وجود مقدس خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد که امت مأمور به تبعیت مطلق از اوست و آخرین مولا و حجت بالغه ی الهی وجود مبارک و نازنین حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنالتراب مقدمه الفداء می باشد که این حجج بالغه ی الهیه یکی پس از دیگری به امر خداوند عالم و بواسطه ی حجت ما قبل معین و منصوب و خلیفه الله و صاحب الزمان می شوند، همه ی این بزرگواران مولا هستند هر یک به تعیین و تصریح مولای ما قبل خود، همه ی آن ها اولی بنفس ما هستند، لذا ((من كنت مولاه فهذا علی مولاه)) نه فقط در مورد علی است بلکه به تنقیح مناط شامل تمامی ائمه معصومین (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد زیرا که مناط، کلیت اولی به انفس بودن در جمیع مراتب وجود است که رسول خدا همین را به عنوان مقدمه ی من کنت مولاه از مردم اقرار گرفت.
بنابراین همانطور که علی(علیه السلام) به نصب پیغمبر جانشین پیغمبر و اولی بانفس است، امام حسن(علیه السلام) نیز به نصب علی(علیه السلام) جانشین علی و اولی بانفس است و هکذا امام حسین (علیه السلام) تا برسد به خاتم الاولیاء حضرت بقیه الله الاعظم ارواحناه فداه هریک به نصب امام ما قبل، جانشین و خلیفه الله و اولی با نفس می باشند و این سلسله ی مقدس زنجیر وار به هم متصل است، توحید، نبوت، امامت لازم لاینفک یکدیگرند. اگر کسی یکی را کنار گذاشت یعنی همه را کنار گذاشته است.
پس همانطور که امت اسلام در زمان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) موظف بودند تسلیم مطلق پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) باشند و اوامر و نواهی آن حضرت را بدون قید و شرط اطاعت کنند همین حالت تسلیم و انقیاد را بعد از پیغمبر باید در محضر مبارک علی (علیه السلام) داشته باشند، همین حالت تسلیم را در برابر امام حسن مجتبی(علیه السلام) داشته باشند و همین طور در برابر سایر ائمه معصومین(علیهم السلام) هر کدام در زمان خودشان تا برسد به امام زمان ارواحناه فداه و مسلمین موظف اند بعنوان یک تکلیف الزامی شرعی، عقلی، وجدانی، بدون هیچ قید و شرطی و چون و چرائی و تأمل و درنگی از امام زمان خودشان تبعیت کنند و هر چه او فرمود بی درنگ سرتسلیم و تعظیم فرود بیاورند و اطاعت کنند و در این تسلیم مطلق بودن اسراری است که انسان را می رساند به جائی که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده، به آنجا که:
رسد آدمی به جائی که به جز خدا نبیند *** بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت
اما تسلیم در برابر چه کسی؟
تسلیم مطلق در برابر وجود مقدس معصومین(علیهم السلام) و لاغیر زیرا آن ها هستند که اولی به انفسیت دارند، آن ها هستند که حق هستند، آن ها هستند که نفس پیغمبرند، آن ها هستند که قرآن ناطق اند.
تسلیم در برابر غیرمعصوم(علیه السلام) تخطی از پیام غدیر است:
اما این ره که عرفا می روند (که تسلیم مطلق استاد سیر و سلوک می شوند) به ترکستان است، این ها پشت گوش خود را هم نمی بینند چه رسد به اینکه اولی بانفسیت داشته باشند اگر کسی از پشت سر آن ها آهسته بیاید و دستش را روی چشم آن ها بگذارد نمی توانند بگویند او کیست، تسلیم شدن در برابر چنین بی مایه گان بی نوایی خنده آور است، این هایی که مانند شاگردانشان و دیگران خطاکارند و بلکه بیشتر، چگونه عقل انسان می پذیرد که زمام دین و مذهب و جان و مال و عرض و ناموسش را به دست این شیادان بسپرد. تسلیم مطلق شدن در برابر غیرمعصوم(علیه السلام) راهی است به سوی فنا و نابودی.
اگر این ها در طریق حق بودند، هرگز مسئله ی تسلیم مطلق شدن را در مورد خودشان، آن هم به عنوان رکنی از ارکان مسلک خود و واصل شدن بحق به دیگران القاء نمی کردند.
امام صادق(علیه السلام) امت را از تسلیم مطلق شدن در برابر غیر معصوم (علیه السلام) برحذر فرموده، می فرماید: ((ایاك ان تنصب رجلاً دون الحجه فتصدقه فی کل ما قال)). یعنی مبادا در برابر غیرحجت و امام معصوم سر تسلیم فرود بیاوری و هرچه او گفت قبول کنی.(۲)
امام حسن(علیه السلام) به این گونه افراد لعنت فرمود است، می فرماید: ((لعن الله من یَتَقدَّمُ او یُقدِّم علینا احداً)). خدا لعنت کند کسی که خودش را یا دیگری را بر ما مقدم می دارد.
پس اگر ما کسانی را که تسلیم مطلق شدن در برابر غیرمعصوم را قبول دارند و به آن عمل می کنند لعنت کنیم به یک تکلیف شرعی عمل کرده ایم و از مولای خودمان امام حسن(علیه السلام)، در این امر تبعیت کرده ایم.
آگاه باشید که دین چیزی جز آنچه را که معصومین(علیهم السلام) بیان کرده اند نیست و غیر از آن هرچه هست بی دینی است و دکانی است در مقابل آن بزرگواران مانند دکان حسن بصری ها و سفیان ثوری ها و حلاج ها و ابن عربی ها و…
بدیهی است که این دنیاطلبان و دلباختگان مظاهر دنیوی که برای فریب دادن مردم خود را به ظاهر ضددنیا نشان می دهند، فقط و فقط برای رسید به امیال نفسانی و شهوت رانی ها و زراندوزی و افزودن به تعداد مریدهای نَفَهم خود دست به چنین بدعت هایی می زنند، اگر کسی بی غرض و بدون هیچ حبّ و بغضی وارد زندگی آن ها بشود و پشت پرده ی آن ها را ببیند، اندرونی را نه بیرونی را، در می یابد که صورتی در زیر دارد غیر از آنچه در بالاستی:
عارفان کین جلوه در محراب و منبر می کنند *** چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
این شعر گرچه در مورد واعظان سروده شده اما وقتی از آن القاء خصوصیت می کنیم، می بینیم که عارف نمایان حداقل در زمان ما مصداق اتمّ و اکمل این شعر هستند و بنده خودم نمونه های بسیار زیادی از این شیادان و منافقان به ظاهر عارف و زاهد را دیده ام که جز رسیدن به مطامع دنیوی خویش و شهوت رانی هیچ چیز نمی فهمند اما در ظاهر، خود را دنیاگریز نشان می دادند و با سکوت و تسبیح و ذکر، مردم را فریب می داده تا بر مال و جان و ناموس آن ها مسلط شوند و تا حدود زیادی هم موفق بوده اند و ما در زمان خودمان دیدیم که هر چندگاه یکی از این مدعیان رسوا شده و فسادهای اخلاقی و جنسی آن ها برای عالم و آدم برملا می شود.
اعتقاد شیعه در مسئله مولویت:
بنابراین شیعه ی مکتب امام صادق(علیه السلام) بر این اعتقاد است که مسئله مولویت در لسان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) که در غدیر مطرح شد یک مبدأی دارد و یک منتهایی، مبدأش وجود مقدس خود رسول الله است.
پس از او علی است، بعد از علی اولاد علی یکی پس از دیگری تا می رسد به منتها یعنی وجود مبارک قطب عالم و محور وجود حضرت بقیه الله الاعظم ارواحناه فداه و غیر از معصومین(علیهم السلام) احدی در این عالم چنین مقامی را ندارد، خطبه ی پیغمبر در روز غدیر در مورد اصل ولایت و امامت بود و اختصاصی به علی نداشت و علی به عنوان اولین امام و جانشین رسول خدا که در مجلس حاضر بود به روی دست پیغمبر قرار گرفت، علاوه بر این که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در این خطبه به امامت سایر ائمه(علیهم السلام) تصریح کرده اند.
لذا وظیفه ی مسلمین این است که فقط و فقط در برابر این انوار مقدّسه سر تعظیم و تکریم فرود بیاورند و تسلیم محض و بی قید و شرط آن ها باشند و لاغیر.
پیام غدیر برای زمان غیبت:
وقتی بر این اعتقاد شدیم که امام زمان ارواحنافداه مانند جدش امیرالمؤمنین(علیه السلام) اولی به انفس ماست، حق است و او و حق از هم جدا نیستند، حق تکوینی و قرآن ناطق است، پیام غدیر این است که باید از چنین مولایی بدون قید و شرط تبعیت کرد باید راه و رسم زندگی را و طریقه ی سلوک و بندگی را و راه وصول به حق را از او گرفت، هر راهی را که او به ما نشان می دهد همان راه، راه حق است، هر دستور و برنامه ای را که آن حضرت به ما ارائه داد همان دستور و برنامه نور است ((كلامكم نور و امركم رشد)) و غیر از آن ظلمت و ضلالت است کما این که امام رضا(علیه السلام) می فرماید: ((كلام الله لا تتجاوزه و لا تطلبوا الهدی فی غیره فتضّلوا))(۳). یعنی از کلام خدا تجاوز نکنید (و به هیچ راه و مسلکی روی نیاورید) و به دنبال هدایت و معرفت و طریقی غیر از قرآن نباشید که گمراه خواهید شد.
و چون زمین نباید از حجت خالی بماند و مردم باید از هدایت ها راهنمائی ها و ارشادات حجت خدا بهره ببرند، در زمان غیبت نیز این فیض باید ادامه داشته باشد یعنی در آن زمانی هم که بنا به مصالحی آن حضرت باید در پس پرده ی غیبت باشند امت خودش را بلاتکلیف و سرگردان و بدون سرپرست رها نمی کند.
لذا می بینیم که آن حضرت سلام الله علیه در دوران غیبت صغری ۴ نفر را با نام و مشخصات خاصی به عنوان نایب و جانشین خاص خود معین فرمودند و مردم را به دست با کفایت آن ها سپردند تا از طریق آن ها به ولایت و امامت متصل شوند.
در زمان غیبت کبری یعنی بعد از رحلت چهارمین نایب خاص باز هم امت را بلاتکلیف و سرگردان رها نکردند منتها این بار نه بعنوان نایب خاص که با آن حضرت رابطه داشته باشند، باب نیابت خاصه منسد شد (و هرکس ادعای ارتباط با امام زمان ارواحنافداه را داشته باشد طبق بعضی روایات فهو کذابٌ مفتر، یعنی او دروغگو است)، اما از این پس تا زمان ظهور باب نیابت عامه منفتح است یعنی معصوم(علیه السلام) شرایطی را اعلام نموده که هرکس دارای آن شرایط بود او به عنوان نایب و جانشین آن حضرت می باشد از قبیل:
((و أمّا من كان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام أن یقلدوه))(۴) یعنی از میان فقها کسی که نگهدار نفس، حافظ دین، مخالف هوای نفس و مطیع امر مولایش باشد، بر عوام است که از او تقلید کنند.
و یا روایت ((اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی روات حدیثنا فانهم حجتی علیكم و أنا حجت الله علیهم))(۵) یعنی در حوادثی که اتفاق می افتد به کسانی مراجعه کنید که راویان حدیث ما هستند، آن ها حجت من بر شما و من حجت خدا بر آن ها هستم.
بنابراین پیام غدیر نه تنها برای آن ۱۲۰ هزار نفری بود که در غدیر جمع شده بودند بلکه برای تمامی اعصار و زمان ها تا قیام قیامت می باشد، در زمان غیبت مردم باید فقط از طریق فقها به ولایت و امامت متصل شوند. پیام غدیر برای ما که در زمان غیبت هستیم اطاعت و فرمانبرداری از فقها و مراجع تقلید است زیرا اطاعت از فقها اطاعت از امام زمان است و ردّ کردن آن ها ردّ کردن امام زمان است و ردّ کردن امام زمان در حدّ شرک به خداست و این مطلب را خود معصوم(علیه السلام) فرموده است که ((الرادُّ علیهم كالراد علینا والرادّ علینا كالرادّ علی الله و هو فی حدالشرك بالله)).
و مثل روایت عمر بن حنظله از امام صادق(علیه السلام) ، که حضرت می فرماید: ((…من كان منكم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فلیرضوا به حكماً فأنی قد جعلته علیكم حاكماً فاذا حكم بحكمنا فلم یقبله منه فانما استخف بحكم الله و علینا ردًّ و الرادّ علینا رادًّ علی الله و هو فی حد الشرك بالله))(۶).
یعنی «به کسی که حدیث ما را روایت کند و در حلال و حرام ما نظر افکند و احکام ما را بفهمد (یعنی مراجع تقلید)، به حکم و فتوای او راضی شوید، همانا من او را حاکم شما قرار دادم، اگر طبق دستور ما حکم داد و یکی از افراد از او نپذیرفت همانا حکم خدا را سبک شمرده و ما را ردّ کرده است و آنکه ما را ردّ کند خدا را ردّ کرده و این در حد شرک به خداست».
پس پیام غدیر در زمان غیبت تبعیت از فقها و مرجعیت شیعه است، زیرا معصومین(علیهم السلام) و آن هائی که اولی به نفس ما هستند ما را در زمان غیبت کبری به دست فقها و مراجع تقلید سپردند نه به دست عرفا نه به دست فلاسفه، نه به دست متکلمین نه به دست واعظان، نه به دست مداحان، نه به دست صاحبان علوم غریبه، نه به دست کسانی که طی الارض دارند، نه به دست کسانی که از گذشته یا آینده ما خبر می دهند، نه به دست فالگیرها و کف بین ها و رمّال ها و ساحران و جادوگران و کسانی که تسخیر جن دارند، نه به دست کسانی که برای امام حسین(علیه السلام) زیاد گریه می کنند و زیاد عزاداری می کنند و خود را می زنند و خون قمه زن ها را می خورند (و با این کارها خود را ولایتی تر از همه می دانند!!!) فقط و فقط ما را به دست فقها سپرده اند ((فأما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه.))
لذا اگر کسی از این مسیری که ولی نعمت ما و اولی به نفس ما ائمه معصومین(علیهم السلام) معین کرده اند تخطی کرد از پیام غدیر اطاعت نکرده است، چنین کسی مولویت امام زمان خودش را نپذیرفته است در نتیجه مولویت پیغمبر را نپذیرفته است و در نهایت خدا را و توحید را نپذیرفته است و این در حد شرک به خداست.
اهل محبت و عرفان چه کسانی هستند؟
قرآن کریم می فرماید: ((قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله))(۷) یعنی: بگو (ای رسول خدا) اگر خدا را دوست می دارید از من تبعیت کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد.
این آیه ی شریفه نشانه ی محبت به خدا را پیروی عملی از رسول خدا می داند و هم چنین شرط اصلی در محبوب شدن انسان نزد خدا را تبعیت از رسول خدا می داند.
قرآن کریم می فرماید: ((ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه))(۸) نزدیکترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او تبعیت کردند.
این تنها را ارتباط با پیامبران را پیروی از آن ها می داند.
در روایتی امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر این آیه ی شریفه می فرماید: ((ان اولی الناس بالانبیاء اعملهُم بما جائووا به، ثم تلاهذه الآیه، و قال: أنّ ولی محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) من اطاع الله و ان بَعُدَت لحمَتُهُ و إنّ عدوّ محمدٍ(صلی الله علیه و آله و سلم) من عصی الله و أنْ قربت قرابَتُهُ))(۹)
نزدیکترین و سزاوارترین مردم به انبیاء آن هایی هستند که به دستورات آن ها بیش از همه عمل می کنند، سپس حضرت آیه مذکور را تلاوت فرمود، آنگاه فرمود: دوست محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) کسی است که از خدا اطاعت کند اگر چه نسبتش از پیامبر دور باشد و دشمن محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) کسی است که نافرمانی خدا کند اگر چه قرابتش با پیغمبر نزدیک باشد.
و هم چنین قرآن کریم می فرماید: ((فمن تبعنی فانه منی))(۱۰) که حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرمود: «هر کس از من پیروی کند او از من است.»
در روایتی امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه ی شریفه می فرمایند:
((من احبنا فهو منا اهل البیت، قلت جعلت فداك، منکم؟ قال منا و الله، اما سمعتَ قول ابراهیم(علیه السلام) فمن تبعنی فانه منی.)) یعنی هر کس ما را دوست بدارد او از ماست.
گفتم: فدای شما بشوم ، به راستی از شماست؟
فرمود: به خدا قسم از ماست، آیا کلام ابراهیم(علیه السلام) را نشنیده ای که گفت: هر کس از من تبعیت کند او از من است.
با در نظر گرفتن صدر و ذیل این روایت این امر ثابت می شود که محبتی مراد امام است که به دنبال آن تبعیت و پیروی از آن بزرگواران و مکتب مقدس و ملکوتی آن ها باشد، گر چه اصل محبت به آن بزرگواران فی نفسه باقطع نظر از عمل، خود منشأ اثرات و فوائد کثیره است، از جمله در امان ماندن از خلود در جهنم و زمینه ی بسیار بالا داشتن برای بهشتی شدن به سبب حسن سریره که این خود نعمت کمی نیست.
هشدار به مدعیان:
پس ای کسانی که ادعای محبت خدا را می نمایید و مدعی واصل شدن به مراتب توحید هستید، گواه عاشق صادق باید در آستین باشد گواه شما بر این ادعاها طبق نص صریح قرآن کریم باید تبعیت و پذیرش مولویت محمد و آل محمد باشد، آیا چنین گواهی در آستین شما هست؟ یا فقط ادعاست.
این مدعیان و عارف نمایان از خدا بی خبر در زمان پیغمبر هم بودند که خود را از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) جدا کرده بودند و کاری با اوامر و نواهی آن حضرت نداشتند در عین حال می گفتند ما به خدا محبت داریم!!
قرآن کریم همه ی مدعیان و به ظاهر اهل محبت را به محاکمه کشانده است، به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید یا رسول الله ((قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله)) به این مدعیان که سنگ محبت خدا را به سینه می زنند (و به این عارف نمایانی که ادعاهای کذایی دارند) بگو اگر راست می گوئید که خدا را دوست دارید، پس از من (که پیغمبر خدا هستم) تبعیت کنید (اگر چنین بودید) خدا هم شما را دوست می دارد.
شرط محبت به خدا و لازم لاینفک آن، تبعیت از رسول خداست، تبعیت از پیغمبر جزء موضوع است اگر نباشد، موضوع محبت منتفی است و مدعیان در این محاکمه ی قرآنی رسوا هستند.
لازمه ی تبعیت از پیغمبر تبعیت از علی(علیه السلام) است، لازمه ی تبعیت از علی(علیه السلام) تبعیت از امام زمان ارواحنافداه است و لازمه ی تبعیت از امام زمان تبعیت از فقها و جانشینان و نواب عام امام زمان است این سلسله ی مقدس، زنجیروار به هم متصل است جداشدن از هر جزئی جداشدن از کل است، جدا شدن از توحید و نبوت و ولایت است.
آن ها که سنگ محبت حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) را به سینه می زنند، آن ها که چنان وانمود می کنند که محبتشان به امام حسین(علیه السلام) بیشتر از محبت پیغمبر و علی و امام صادق و سایر معصومین به امام حسین(علیه السلام) است!!!
آن هایی که خون قمه زن ها را پاک می دانند و می خورند، آن هایی که امام حسین(علیه السلام) را الله می دانند و گستاخی را به آنجا کشانده اند که روی منبر پیغمبر و در مجلس امام حسین(علیه السلام) برضد پیغمبر و امام حسین(علیه السلام) در قالب محبت به امام حسین(علیه السلام) عَلَم مخالفت با خدا و قرآن و با آن ذوات مقدسه را بر افراشته (و برای جبران کمبودهای خود و بدست آوردن نام و نان) نعره ی من حسین اللهی ام می زنند یا با چنگ و دندان می خواهند امیرالمؤمنین(علیه السلام) را که عبد خالص خداست به مقام الوهیت برسانند، این ها در جواب این آیه ی شریفه ی قرآن چه حرفی برای زدن دارند.
آن عارف نمایانی که چون حسن بصری ها و سفیان ثوری ها و اعوان و انصارشان تا این زمان قیافه ی زاهدانه و ضدّ دنیا می گیرند و برای فریب دادن عوام دَم از عرفان و محبت به خدا و ائمه معصومین(علیهم السلام) می زنند و با اوامر و نواهی پیغمبر کاری ندارند و بسیاری، اصلاً، عمل به منکرات را وسیله تقرب و وصال به حق می دانند و خوبان آن ها که از همه ملایم تراند عبادت را از واصل ساقط می دانند و می گویند عبادت برای وصول است نه برای واصل.
این ها همه (که بازار داغ زمانه آن ها را برای عیاشی و اخاذی به سوی خود کشانده است) در مقابل این آیه ی شریفه چه حرفی برای گفتن دارند؟
آیا این اعمال و رفتار طبق مجوز شرعی است، ناشی از تبعیت آن ها از علی و اولاد علی است آیا این اعمال نتیجه ی پیام غدیر است، آيا آن بزرگواران چنین دستوراتی را صادر کرده اند، اگر چنین است خواهشمنداست مطلب به این مهمی را کتمان نکنند و دیگران و ما را راهنمایی کنند و اگر چنین نیست و روی هوی و هوس و سرگرم کردن خود و مردم و دور خود را شلوغ کردن و کسب جاه و مال است که باید منتظر عواقب این اعمال و نفاق بازی های خود باشند؛ هم در دنیا و هم در آخرت. ((لهم خزیٌ فی الدنیا و لهم فی الاخره عذاب عظیم))(۱۱).
—————————–
پی نوشت ها:
۱- سوره مائده: ۶۷
۲- کافی ، ج ۲ ، کتاب ایمان و کفر ، ح ۵ ، ص ۲۹۸
۳- بحار ۹۲ / ۱۰۷
۴- وسائل الشیعه ۲۷/۱۳۱
۵- وسائل الشیعه۲۷ /۱۴۰ – بحار ۵۳/۱۸۱
۶- اصول کافی – ج ۱ – باب اختلاف حدیث ، ح ۱۰
۷- آل عمران: ۳۱
۸- آل عمران : ۶۸
۹- مجمع البیان ـ نورالثقلین
۱۰- ابراهیم :۳۶
۱۱- مائده:۳۳