فرادهش فلسفی یونانی در طول سه سده از طریق ترجمه و انتقال شفاهی به عالم اسلامی راه یافت.
رسوخ و صیرورت طور وجودی این منظومه ی فرهنگی در جهان مسلمین به واسطه ی ذهنیت ما بعدالطبیعی منشیان و موالیان مأمون، واثق و معتصم عباسی و خوانش هوده انگارانه و پراگماتیک منشیان و موالیان مأمون، واثق و معتصم عباسی و خوانش هوده انگارانه و پراگماتیک خلفای عباسی در مواجهه با خیزش شعوبیه و کوشش ایشان جهت تدارک یک دستگاه ایدئولوژیک دولتی (appariage ideologigue d,Etat) در تقابل با امامان شیعه(علیهم السلام) تحکیم گردید. در این میان طبقه ی جدیدی از دانشوران و دینکاران پدید آمدند که نقطه ی عزیمت شان قرآن و سنت نبوی بود ولی به تدریج از ما بعدالطبیعه ی یونانی متأثر شده و مضامین آن جهان نگری را بر سنت دینی اعمال کردند.
میراث متافیزیک هلنیتی از طریق پنج زبان عربی، پهلوی، سریانی، لاتینی و یونانی به جهان اسلامی راه یافت. بنا به گزارش ابن ندیم، خالد بن یزید حاکم مصر در دوران امویان که شیفته ی فلسفه ی یونانی شده بود، برخی از دانشوران اسکندرانی را تشویق به نقل پاره ای از آثار قبطی و یونانی در طب و علوم طبیعی نمود.(۱) پسانتر عمر بن عبدالعزیز خلیفه ی اموی کتابی را در فلسفه ی طب به مترجمان سفارش داد. اما آنچه که، قفل اسطوره ی ارسطو را بر در احسن الملل آویخت تشکیل بیت الحکمه در عصر حکومت مأمون عباسی بود. نخستین مترجمان بیت الحکمه اصطفان قدیم و ابن بطریق بودند.
نیز در نسل بعدی این دانشوران یونانی مآب می توان به یوحنا بن ماسویه، حنین بن اسحاق صائبی، اسحاق بن حنین و ابوبشر متی بن یونس اشاره کرد. «مسیحیان نسطوری در خدمت ایدئولوژی عباسی».
در این مقال می باید به این نکته ی کانونی توجه داشت که منظومه ی یونانی محمول به جهان اسلامی بیش و پیش از آنکه صرفِ فراداد فنون و علوم غیردینی به زیست مسلمین باشد، در حکم ناقل فلسفه و جهان بینی عقل بنیادی به شمار می آمد که اساس فکرت منقطع از معارف وحیانی دینی که طریقت نظروری و کنایش هلنیستی را تعلیم می داد. اساساً یونانیان منکر وجود خداوند در معنایی توحیدی عددی و آحادی کلمه و اصالت الوهیت (Theocentrisme) و قائل به اصالت عالم ناسوت (Cosmocentrisme) می بوده اند. بنابراین حدّنمائی کنش انسانی در نظرگاه ایشان تمایزی درونذات میان سعادت گیتیانه (oudemonia) و نیل به ملکوت می بوده است. از این رو عقل مداری (Logocentrisme) یونانی یکسره از هرگونه تقدّمی (sacralisation) تهی به نظر می رسد.
بنابراین یونانیان چون دو قوم هند و اروپایی دیگر که به عناصر بنیادین جهان نگری (weltanschaungen) این اقوام باورمند بوده باشد هرگونه آخرت نگری و غیب انگاری را منکر است گر چه حجابی از حقیقت را در همین گیتی باور دارد که کشف آن حجاب (Alethia) به واسطه ی تجلّی لوگوس مقام و رواق تفکر است که علاوه بر انتولوژی [بحث از هستی]، خود را در کسوت اخلاق (ethique) و سیاست (politique) نیز متبلور می کند.
به دیگر سخن وحدت نظر (theorie) و عمل (prauis) به نزد یونان با نظر به سیاست مبتنی بر دولت شهر (polis) و جهان شهر (cosmopolis) و با کمال جهان شهری گروی (Cosmopolitisme) به فهم در می آید.
باری آنچه که می توان آن را فرادهش اسکولاستیک یا مدرسی گری اسلامی نامید سخت وابسته به سنت یونانی و البته ما بعد الطبیعه ی سه اقنوم (احد، عقل کلی و نفس) نوافلاطونی است.(۲)
نخستین فیلسوف در جهان اسلامی الکندی است. وی در کوفه یا بصره زاده شد و تبار به قبیله ی الکنده می برد. این عروبت کندی قابل التفات است چرا که برجسته ترین فیلسوفان مسلمان چون فارابی یا ابن سینا نیز رازی و بیرونی جملگی ایرانی و اغلب خراسانی می بوده اند.
کندی به خانواده ای از آریستوکراسی عباسی تعلق می داشته که پدرش در عصر مأمون عباسی عهده دار فرمانداری کوفه می بوده است. به گزارش ابن ابی اُصَیعَه، کندی رسالاتی را از یونان به عربی ترجمه کرده است که با پژوهش های امروزین خاورشناسان چون آلبیوناگی درباره ی شمارگان آثار کندی نمی توان نقل قول پیشین را معتبر دانست. (۳)
امروز ترجمه ی لاتینی رساله ی کندی در باب عقل را در اختیار داریم؛ کندی چنین می نویسد:
«به انگار فلاسفه ی یونان قدیم [نوافلاطونیان مکتب اسکندرانی به واقع و نه افلاطون و ارسطو] عقل بر چهارگونه است: نخست عقلی که پیوسته به فعالیت است؛ دوم گونه ای که به حّیز بالقوّه وجود دارد؛ سه دیگر عقلی که در نفس کلی از قوه به فعل در می آید و در نهایت عقلی که می توان آن را با قوه ی استدلالی یکی انگاشت».
این تقسیم البته به ارسطو نسبت داده شده که البته مجهول است. ارسطو از نوس پوئه تیکوس (nous poietikos) یعنی عقل فعال و نوس اپیکتتوس (nous epiktetos) یعنی عقل مکتسب سخن می گوید که کندی با عدم فهم ارسطوی اصیل و خوانش نوافلاطونی متأخّر از اوبابی از سرءِ فاهمه را می گشاید که به فلسفه ی اسلامی شهرت می یابد.
پس از کندی با منظومه ی فلسفی فارابی مواجهیم که اگر کندی را ناقل و شارح بدانیم می باید او را لئوسّس قلمداد کنیم؛ ولی اینکه فارابی دقیقاً مؤسس چیست و چه نظامی از فکرت را باز نمود و به سپهر تاریخ اندیشه در آورده است به انگار مؤلف سخت مورد مناقشه است.
فارابی فراگرد اندیشیدن خود را با نظریه ی معرفت (gnoseologie) می آغازد: نخست تحصیل معرفت به مثابه تشبّه به عالم برونذاتی؛ قوه ی ادراک؛ توهّم به مثابه نخستین منزل معرفت؛ تصوّر چونان قوه ی جاذبه ی شی ء برونذاتی و کوشش برای اتحاد با صورت معقول شیء به نزد مدرِک.
نخستین مستنده ی صادر از اله صانع عبارت است از عقل کلی واهب الصور که نیل بدان عین سعادت است. و مسیر این نیل از معرفت به سیاست یعنی امکان سامان به فضیلت در رواق حیات مدنی آدمی می باشد. با مطالعه در آفاق جهان چنین آشکار می شود که هستندگان طبیعی با یکدیگر تضاد دارند؛ هر یک درصدد از میان بردن دیگری است. هنگامی که باشنده ای هستی می یابد، طبیعت به او وسیله ی حفظ موجودیت و به دور راندن آنچه را که مخالف بقاء اوست عطا کند؛ ولی همچنین به او این قابلیت را می بخشد که ضدّ خود را از پا درآورده و آن را به صورت چیزی قابل جذب در نوع خود مبدّل سازد و البته باشندگان دیگر را به خدمت خود گیرد تا بدین طریق دوران زیستن خود را هر چه طولانی تر نماید و چنان است که در این گیتی هر یک از هستندگان در دیگران جز طعمه ای برای تغذیه ی خویشتن نمی یابند و بهره وری تمام عیار از حق زیستن را منحصر به شخص شخیص خود می داند. این همه از غریزه ی زیستن و ضرورت های برخاسته از آن نتیجه می شود و البته نظریه ی تولد ذاتی بنیاد آن نگاه است.
بنابراین عرصه ی عینی عالم حیاتی چنانکه از سیر آفاقی مدارک بر می آید نزاعی مستمر است.
تسلط بر غیر غایت این دار تزاحم جلوه می کند؛ نتیجه ی این وضع چنین است که اگر در طبیعت هستندگان باشند که دلیلی برای چنین نزاعی نداشته باشند، کسانی که فاعل مختارند و بهره ور از ملکه ی تعقل و ادراک می باید از ایشان برای پیروزی در این پیکار جهانروای کیهانی استفاده کنند؛ و اینکه تمدن ها و ملل می باید پیوسته در حال رقابت و آشوبناکی به سر برند و نظم و ترتیب نگاه ندارند ریشه در همان اصل طبیعی دارد. بنابراین سعادت قرین تمدنی خواهد بود که نیرومندتر باشد و قهر خود را بر عالم حیاتی اعمال نماید.
بدین وصف اگر تمدن را در بسیط ترین تعریف ممکن محصول منطقی همکاری و همبستگی مردمانی همسرنوشت بدانیم که با التزام به غیر خویشکاری خود را تشحیذ می کنند، علت این تشریک مساعی را در چه امری می توان تشخیص داد؟ تشریک مساعی در واقع چیزی نیست جز واقعیت عینی اجتماع انسانی که بر محور امنیت، رفاه، خوشگذرانی و افتخار دوران می کند. گرچه آنچه آمد واقعیاتی از صیرورت طور وجودی آدمی را آشکار می سازد ولی راستی این است که فارابی با توقیعی در باب فلسفه در مفهوم فن اندیشیدن در باب وحدت نظر و عمل راه چیرگی و فراگذشتن از طباع و صفات قهرآلود مزبور را نه در نفی آنها که در حاکمیت تعقل فلسفی بر جامعه می داند.
بخش مهمی از این تنگناها ناشی از استمرار توهّم و تخیّل در کالبد نمادین جمعی حیات آدمیان است که ایشان را آماده به اعمال منافی خود می کند. پیامبران در نگاه فارابی گروهی از مردمان اند که با شرف حیثیت قوه ی خیال و مثال خویش به واقعیاتی از حقایق عقل فعال نائل شده و آن مقولات را در زبان اساطیر و روایات عامّه فهم و مرتبط با خمیر ناپرورده ی خیال منش توده ها بیان می کنند؛ حاصل آمیختن سره به ناسره در ذهنیت همگانی است که همواره شمارگان زیادی از آدمیان را در تقابل با عقل و رهاوردهای به راستی عقلانی می نهد.
در این وضع فیلسوف از باب خدعه نبوت و معارف به اصطلاح نبوی را می پذیرد و کوشش را بر پایه ی وحدت عقل و دین البته با نظارت عالیه ی عقل می گذارند. حال پرسش این است که اگر صورت نوعی آن جهان نگری ای که از ترفندهای بیت الحکمه می آغازد و به تأسیس اساس عقل فلسفی خود بنیاد توسط ابونصرفارابی در جهان اسلامی ختم می شود را اجمالاً با ترکیب، فلسفه ی اسلامی بنامیم و فارابی را پدرخوانده ی معنوی آن فرادهش بخوانیم آنگاه چگونه می توانیم تضادی را که فارابی در رسالة الحروف [که قطعه هایی از آن نقل کردید] میان عقل فلسفی خویشکار (autohome) و وحی نبوی قائل می شود را حل کینم و اگر چون مؤسس فلسفه ی اسلامی به خود بنیاد انگاری عقل فلسفی و تز تولد ذاتی شد نائل شدیم کماکان خود را در مآثر و امانی اسلامی می یابیم که نیاز به دفاع از آن منظومه را در آئین و دبستان فکری خویش قائل باشیم؟ (۴)
فارابی نه مؤسس فلسفه ی اسلامی بل احیاگر تفکر یونانی خصوصاً اصالت کیهان سیاسی (cosmopoliticite) افلاطونی در سپهر آغازین قرون وسطا و سیطره ارسطو و مشاء بر این زیست زمان است.
————————-
پی نوشت ها:
۱٫(brocketman, gesohichte des litterature. (arabischen
۲٫suter, die mathematiker and astronomen.
۳٫albino naggy, die philosophischen abhandlungen das ja qub ben Ishaq Al-Kindi zum ersten male Herausgeben.
۴٫M.Steinschneider Al-Farabi, des arabischen philosophen Leben and schrigten.
رسالة الحروف، ابونصر فارابی، تصحیح محسن مهدنی، بیروت، ۱۹۹۴٫