آیت الله بروجردی و تعطیلی درس اسفار
گزارش ها و تحريف ها
محمد مهدی سلمانپور
چکیده:
آیت الله العظمی بروجردی، فقیهی کامل و جامع بود که در عین تبحر در علوم عقلی، میانه ای با آن، به خصوص فلسفه صدرایی نداشت. در واپسین سال های عمر شریف ایشان، دو برخورد تلخ بین ایشان و مرحوم علامه طباطبایی پیش آمد که به روشنی اوج مخالفت آن مرجع بزرگ را با برخی دیدگاه های فلسفی نشان می دهد. دومین برخورد که مقاله حاضر درباره آن نگاشته شده، تعطیلی درس اسفار علامه طباطبایی به دستور آیت الله بروجردی است. با وجود آن که این واقعه به شکل متواتر در گزارش های متعددی از آثار شاگردان آن دو بزرگوار منعکس شده، اما از تحریفات برخی دیگر از ایشان در امان نمانده است. مقاله پیش رو، پس از ذکر مقدماتی درباره آیت الله بروجردی و فلسفه، با ذکر ۲۶ گزارش از ۱۸ تن از شاگردان علامه طباطبایی، به تحلیل آنها می پردازد و سپس دو گزارش را از آقایان سید محمدحسین لاله زاری طهرانی و سید جلال الدین آشتیانی که خلاف نقل های متواتر هستند بررسی می کند.دو گزارشی که نشان می دهد شیفتگان فلسفه و عرفان، چگونه در راه باورهای خود، بی پروا اقدام به تحریف مسلمات تاریخ معاصر کرده اند.
کلیدواژهها: بروجردی، طباطبایی، فلسفه، اسفار، ملاصدرا ، طهرانی، آشتیانی.
***
مقدمه
از صدر اسلام همواره نزاع عمیقی بین فیلسوفان و دیگر اصحاب فکر و اندیشه در جامعه اسلامی وجود داشته است. در میان آثار یاران ائمه طاهرین(ع)، رد و نقض بر فلاسفه پرشمار است. برخی از آن بزرگواران همچون هشام بن حکم، بر همین اساس حتی مورد غضب ظالمان واقع شده و در معرض قتل و آسیب قرار گرفته اند.([۱])
این اختلاف، پس از عصر حضور امامان نیز همچنان سایه خود را محفوظ داشته است و حتی در مواردی بسیار، فیلسوفان که از دید فقیهان منکر ضروریات به شمار می آمدند، تکفیر نیز شده اند. چنان که شیخ اعظم انصاری این امر را سیره مستمره اصحاب قلمداد کرده است. ([۲])
فلسفه دانان، خود نیز به نزاع اكثر جامعه با فیلسوفان تصریح کرده اند. چنان که یکی از اساتید بزرگ فلسفه معاصر می گوید:
«بسیاری هم مخالفت نمودند و اینها اکثریت بودند. اعم از فقهاء و متکلمان و متشرعان و اخباریون و دیگران که تا آنجا که در توان داشتند مخالفت کردند.»([۳]) و: «کسانی که با تاریخ فقه و فلسفه اسلامی آشنایی دارند به خوبی می دانند که بین فقهاء و فلاسفه هرگز صلح و آشتی برقرار نبوده» ([۴])
این نزاع دیرین تا عصر حاضر نیز همچون گذشته استمرار یافته و در مواردی نیز ژرف تر و چشمگیرتر شده است. برخورد قاطعانه مرجع بزرگ معاصر، حضرت آیت الله العظمی بروجردی با حضرت علامه طباطبایی – رحمهما الله – از نمونه های مهم آن در تاریخ معاصر است.
در دهه سی خورشیدی، با فاصله ای نسبتا کوتاه دو برخورد تند بین مرجع بزرگ وقت حضرت آیت الله العظمی بروجردی و علامه طباطبایی – قدس سرهما – واقع شد. خاستگاه هر دو برخورد، مخالفت آیت الله بروجردی با عقائد فلسفی – عرفانی بوده است. مورد اول، جلوگیری آن بزرگوار از چاپ تعليقات علامه طباطبائی بر مجلدات نخست بحارالانوار بود. تعليقات تند علامه طباطبایی بر برخی نظرات علامه مجلسی، که برخاسته از تفاوت مشرب فکری آن دو بود، اعتراض عالمان حوزه های مقدسه علمیه را برانگیخت. آیت الله بروجردی که هتک حرمت علامه مجلسی را هرگز بر نمی تافت، مانع از ادامه انتشار تعلیقات شد. آزردگی آن مرجع والا مقام از صاحب تعليقات، به حدی رسید که پیغام داده بود فلانی در مجلدات بعدی اصول فلسفه و روش رئالیسم، نام محمدحسین طباطبائی را طوری بنویسد که با حسین طباطبائی [بروجردی] اشتباه نشود.([۵]) حوزه مقدسه نجف و بزرگان آن همچون آیت الله العظمی شاهرودی، آیت الله العظمی سید عبدالهادی شیرازی و علامه امینی([۶]) نیز مواضع سختی در این میان اتخاذ کردند. آیت الله شاهرودی با صدور فتوایی چاپ تعلیقات علامه طباطبائی بر بحارالانوار را حرام اعلام نمود([۷]) و گفته شده است که آقا سید عبدالهادی شیرازی طی اعلامیه ای که در قم پخش شد، علامه را تقریباً تکفیر کرد.([۸])
مورد دوم، برخورد آیت الله بروجردی با تدریس اسفار در حوزه مقدسه قم بوده است. آن مرحوم در عين تبحر در فلسفه – که حتی گفته می شد در فلسفه، بعد از مرحوم سبزواری، تا آن زمان، کسی مانند مرحوم کمپانی و آیت الله بروجردی نیامده است([۹]) – بسان بسیاری دیگر از بزرگان، اعتقادی به این اثر آمیخته به اوهام و کشفیات نداشت و تدریس آن را به دلایلی در حوزه وقت صلاح نمی دانست و علامه طباطبایی را از تدریس اسفار منع کرد.
مرحوم علامه، در هر دوی این موارد ابتدا مقاومت نمود. در خصوص تعلیقات در پاسخ به عده ای که ایشان را توصیه به ملاحظه کرده بودند گفت «یا نمی نویسم یا همین جور می نویسم»([۱۰]) و درباره تدریس فلسفه نیز گفته بود «ترک نمی کنم هر چه باداباد».([۱۱]) پایان این نزاع اما به سود آن بزرگوار نبود. تعلیقات پس از مدتی برای همیشه متوقف شد و تدریس اسفار نیز حداقل تا زمان رحلت آیت الله بروجردی ممنوع باقی ماند و تنها به شکل جلساتی خصوصی و با ایماء و اشاره برگزار می شد.
این تعصب و غیرت دینی آیت الله بروجردی، کام برخی از شیفتگان فلسفه و عرفان را تلخ کرده و ایشان را به واکنش هایی در تحریف این مسلمات تاریخ معاصر فقاهت شیعی واداشته است. اگر از سخنان ناصواب افرادی چون دکتر محسن کدیور که عملکرد استاد فقهاء و مجتهدین و اصولی بزرگ حوزه را «نشان از بقای اندیشه اخباری گری در زمان ما» قلمداد کرده اند!([۱۲]) به دلیل سبکی بیش از حد آن بگذریم، واکنش دو چهره دیگر در این خصوص درخور توجه است:
۱- شادروان استاد سید جلال الدین آشتیانی:
ایشان در این باره به سیاست انکار متوسل شده، و جریان را از بیخ و بن انکار کرده اند. آشتیانی حتی سخنان همفکر و هم مسلک خود، سید محمد حسین لاله زاری را بی اساس خوانده است. سخنانی که خود چنان که خواهد آمد شامل تحریفی آشکار است. سخنان آشتیانی همچنین شامل امور شگفتی است که به جای خود بررسی خواهد شد.
۲ – سید محمد حسین لاله زاری طهرانی:
لاله زاری در اصل نقل داستان از علامه طباطبائی، انصاف بیشتری نسبت به آشتیانی به خرج داده و اصل حکایت را نقل کرده است؛ جز آن که در تتمه آن مرتکب جعل و تزویر شده است. بنابر ادعای لاله زاری، درس اسفار هرگز تعطیل نمی شود، چرا که آیت الله بروجردی پس از توضیحات علامه طباطبائی دیگر به هیچ وجه متعرض ایشان نشده و تدریس اسفار سال های سال ادامه می یابد!
عملکرد آقای طهرانی توسط سردمداران جریان ایشان ادامه یافته است. فرزند او، محسن طهرانی، سخنانی مفصل را در این باره به علامه طباطبایی نسبت داده که حتی پدرش نیز آنها را ادعا نکرده بود. همچنین، محمد حسن (یاور) وکیلی، نیز در مقام نقل برخی گزارش ها دست به تحریف و تقطيع زده است که به هر دو این موارد پرداخته خواهد شد. در نوشتار پیش رو، پس از ذکر مقدماتی، به تفصیل به داستان تعطیلی درس اسفار توسط آیت الله بروجردی پرداخته و گزارش هجده نفر از بزرگان حوزه در این باره نقل می شود که همه از شاگردان آیت الله بروجردی و علامه طباطبایی بوده اند. گزارش هایی متواتر که وجه اشتراک همه آنها، تعطیل شدن درس اسفار است و تحریف آشکار دو شخصیت پیش گفته را نمایان می سازد.
گفتار اول؛ چهار نکته مقدماتی
۱- آیت الله بروجردی و تسلط بر فلسفه
آیت الله العظمی بروجردی شخصیتی جامع بود و از علوم مختلف اسلامی آگاهی کامل و دقیقی داشت. گرچه فقاهت مثال زدنی ایشان، دیگر ابعاد علمی آن بزرگوار را تحت الشعاع قرار داده بود. از جمله علومی که ایشان تسلطی بسیار به آن داشتند، فلسفه بود که آن را در جوانی از محضر دو تن از بزرگترین فلاسفه زمان آموخته بودند. ذیلا به نمونه هایی در این خصوص اشاره می شود:
۱– ۱– مرحوم آیت الله شیخ علی صافی گلپایگانی فرموده اند:
«آیت الله بروجردی در فلسفه تبحر کامل داشتند. از شاگردان ممتاز جهانگیرخان بوده اند. گفته می شد در فلسفه، بعد از مرحوم سبزواری، تا آن زمان، کسی مانند مرحوم کمپانی و آیت الله بروجردی نیامده است. شعرهای منظومه را به خوبی حفظ داشتند.»([۱۳])
۱- ۲ – مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی فرموده اند:
از نظر علمی همانطور که عرض کردم، ایشان جامع بودند. می توان گفت: یک دائرة المعارف بود و در هر زمینه ای اطلاعات دقیق داشت.
فلسفه و معقول را در اصفهان، پیش جهانگیر خان و آخوند کاشی خوانده بود. با این که سر درس، کمتر وارد مباحث معقول می شدند؛ ولی گاهی که بحث پیش می آمد، خیلی جالب، مانند یک فیلسوف متبحر در معقولات، بحث می کردند.»([۱۴])
۱- ۳ – یکی از فیلسوفان معاصر که خود را در عنفوان جوانی از تمامی عالمان و اساتید برتر می دانست([۱۵]) نیز گفته است:
«استاد فقه و اصول ما مرحوم آية الله بروجردی رحمة الله علیه در اصول، مساله است و هست را خیلی خوب بیان می کرد و ایشان فرق سیمنتیک بین «است» و «هست» در فارسی را مبرهن می کرد.»
و همچنین:
«آية الله بروجردی هم فقیه و اصولی و هم فیلسوف بود و خود به ما می فرمود که نزد دو فیلسوف عالی مقام در اصفهان فلسفه آموخته بود. یکی جهانگیرخان بختیاری و دیگری آخوند کاشانی که هر دو از شخصیت های علمی معروف و از فلاسفه اصفهان در قرن گذشته بودند. مرحوم آية الله بروجردی (رحمة الله علیه) آنطور که می گفت اسفار را نزد جهانگیر خان و شوارق را نزد آخوند کاشانی خوانده است.»([۱۶])
ایشان همچنین فرموده اند:
«ایشان [آیت الله بروجردی] در درس های اصولشان، مبحث موضوع علم را با نگرشی فیلسوفانه حل کردند. مرحوم امام می گفتند که تاکنون موضوع علم را کسی به این خوبی حل نکرده است… شما می توانید بعدا به کتاب قریب الانتشار من، که تقریرات کامل اصول فقه مرحوم آیت الله بروجردی است مراجعه کنید و شم فیلسوفانه ایشان را در مباحث اصولی دریابید.»([۱۷])
۲ – ارادت اهل عرفان و فلسفه به آیت الله بروجردی
مقام والای آیت الله بروجردی، نامداران عرصه فلسفه و عرفان را نیز در مقابل ایشان به خضوع واداشته بود که به مواردی اشاره می شود:
۲- ۱- آیت الله شبیری زنجانی از آیت الله بهجت نقل کرده اند که هنگامی که آیت الله العظمی خوئی از مرحوم شیخ محمود حلبی درخواست کردند که از استادش شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی مطالبی را برای ایشان بیان کند، آقای حلبی چنین پاسخ داد:
«کلید باغ دست آشیخ حسنعلی نبود. آشیخ حسنعلی با آن مقامش، مرید یکی از شماها بود. بعداً خود آقای بهجت توضیح داد و گفت که مراد، آقای بروجردی بود و ظاهراً آشیخ حسنعلی از ایشان تقلید می کرد.»([۱۸])
۲ – ۲ – آیت الله علوی بروجردی نیز درباره مرحوم نخودکی آورده اند که «ایشان سال ها قبل از رحلت مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی مقلد مرحوم آیت الله بروجردی بود و اظهار می داشت من از راه علوم غریبه کشف کرده ام که ایشان اعلم است.»([۱۹])
۲ – ۳ – مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی نیز گفته بودند که «اگر قرار بود تقلید کنم، از آقای بروجردی تقلید می کردم.»([۲۰])
آیت الله شبیری همچنین گفته اند که «کسانی که اهل سیر و سلوک معنوی بودند ایشان [آیت الله بروجردی] را قبول داشتند. مرحوم آسید جمال گلپایگانی به ایشان خیلی معتقد بود. در نجف من از آسید جمال شنیدم که گفت ایشان بر همه ما مقدم است.»([۲۱])
۲ – ۴ – آیت الله سید مصطفی خوانساری نیز از سید جمال الدین گلپایگانی چنین نقل می کند:
«به حاج آقا حسین سلام مرا برسانید و بگویید: اگر بنا بود سید جمال مقلد باشد از شما تقلید می کرد. و فرمود: ما تصور می کردیم که بعد از مرحوم حاج میرزا حسین نائینی اعلمی وجود ندارد، ولی هنگامی که آیت الله حاج آقا حسین بروجردی را دیدیم، از مرحوم نائینی یادمان رفت.»([۲۲])
۲ – ۵ – حجت السلام محمد علی قربانی، از شاگردان استاد سید جلال الدین آشتیانی، درباره رساله ای از مرحوم استادش که تقریر بحث های اصولی آیت الله العظمی بروجردی است می گوید:
«استاد سید جلال الدین آشتیانی آنچنان نسبت به مقام مرجعیت و فقاهت شیعه خصوصاً حضرت آية الله العظمی بروجردی خاضع است که در چندین جای این رساله وجيزه که در علم اصول فقه است و من نامش را اصول الحكيم گذاشتم، با تعبیر روحی له الفداء یاد می کند خصوصاً در آخر این کتاب می نویسد: هذا تمام الكلام في هذا المقام و آخر بحث سیدنا الاستاذ روحی و جسمى له الفدا. و در جای دیگر می نویسد: قال استاذنا و شیخنا و سیدنا و من اليه سندنا في العلوم ادام الله علوه و مجده و در جای دیگر می فرمایند: واعلم انه قد اطال الاستاذ عليه من السلام البحث…و به خاطر دارم که بارها از حضرت آية الله بروجردی با عظمت و نهایت خضوع یاد می کردند.»([۲۳])
۳ – آیت الله بروجردی و مخالفت با فلسفه
آیت الله العظمی بروجردی در عین اشراف و تسلط بر فلسفه، میانه خوبی با آن – خصوصا با فلسفه صدرایی – نداشت. به نمونه هایی از سیره ایشان در این خصوص اشاره می شود:
۳ – ۱ – آیت الله صافی گلپایگانی ضمن خاطرات خود از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی نوشته اند:
در یکی از روزها، جمعی از اساتید دانشگاه به اتفاق مرحوم سید محمد مشکات، شرفیاب محضر ایشان شده بودند.
آقای مشکات، اساتید را یک به یک معرفی می نمود. از جمله آن اساتید، آقای شیخ مصلح شیرازی بود که در ضمن معرفی او گفت:«کتاب اسفار را به فارسی ترجمه کرده است.»
آقا پس از تعارفات و اظهار لطف مناسب به همه آنها، به آقای شیخ مصلح فرمودند:
شما گمان کرده اید که کار خوب یا خدمتی کرده اید؟» بیشتر از این چیزی نفرمودند، ولی معلوم بود که استفهام انکاری است.
ایشان بر حسب مذاق و دریافت خودشان، آنچه به حکمت متعالیه نامیده شده و مطالب اسفار را در آنچه ارتباط با عقاید اسلاميه دارد، متضمن اشتباهات و عدول هایی از هدایت قرآن مجید و معارف اهل بیت(ع) می دانستند و در آن جلسه چون سکوت خود را معرض توهم قبول می دیدند به این مقدار، نظر خود را اظهار کردند.([۲۴])
۳ – ۲ – آیت الله صافی گلپایگانی در مصاحبه ای درباره آیت الله بروجردی فرموده اند:
«در این راه [سیر و سلوک] معتقد به ارشادات شرعی بودند. غیر از تعالیم ماثوره و شرعیه را معتبر نمی شمردند. در عرفان و خداشناسی و سیر و سلوک، هیچ خط و حرفی را معتبر نمی شناختند، و برنامه های به اصطلاح عرفانی متصوفه و غلو آمیز را شدیداً تخطئه می کردند. به حفظ حریم توحید و نفی شرک اهمیت بسیار می دادند. خلاصه در عرفان و سیر و سلوک، همان خط و راه مستقیم بزرگان اصحاب و علما، مانند شیخ طوسی، علامه مجلسی و سایر فقهاء و محدثین عالیقدر را یگانه خط نجات می دانستند… افكار صوفیانه و اعمال و حالاتی را که چه بسا برخی نادانان برای پیروان طریقت، فضیلت و کرامت اخلاقی و نشانه اعراض از دنیا و صفای باطن می شمردند، مردود می دانستند… مواظب بودند که در بیان ربط عالم و ماسوى الله به خداوند، از ارشادات و اصطلاحات قرآن خارج نشوند و در تعبیرهایی مانند خلق و خالق و مخلوق از آن تبعیت کنند اصطلاحات عرفانی مصطلح در متصوفه را بر زبان نمی آوردند.»([۲۵])
۳ – ۳ – استاد على ملکی میانجی از آیت الله شبیری زنجانی نقل کرده است:
«آیت الله بروجردی می خواست علوم معقول – دروس فلسفی وقت حوزه – را شبه تحریمی کند و آقای آقا سید محمدرضا سعیدی – شهید آیت الله سعیدی – که با فلسفه مخالف بود در اطراف این موضوع در نزد آیت الله بروجردی فعالیت می کرد. اما وساطت آقای بهبهانی و دیگر آقایان از عملی شدن این کار جلوگیری نمود.»([۲۶])
۳- ۴ – سال ها پیش از منع آیت الله بروجردی از تدریس اسفار علامه طباطبایی، آن مرجع بزرگ مانع تدریس فلسفه برخی دیگر از فیلسوفان بزرگ نیز در قم شده بود؛ آنگاه که میرزا مهدی آشتیانی به قم آمد و در مسجد عشقعلی فلسفه می گفت، آیت الله بروجردی «در فاصله کوتاهی محترمانه ترتیبی دادند که ایشان به تهران برگشت و درس تعطیل شد.»([۲۷])
۳ – ۵ – حجت الاسلام سید علی طالقانی در بیان خاطراتی از استادش، سید جلال آشتیانی می گوید:
« [آشتیانی] از آن زمان نیز یاد می کرد که… آیت الله بروجردی به فلسفۀ مشاء علاقه ای داشت، اما به ملاصدرا به هیچ وجه! به او گفته بودند: شفا بخوان، این صوفی بازی ها را نه! و البته منظور از «صوفی بازی» اسفار ملاصدرا بوده است.»([۲۸])
۳ – ۶ – حجت الاسلام محمد صادق کاملان در گفتگویی که در یادنامه استاد آشتیانی درج شده است می گوید:
«آقای بروجردی نظر مساعدی به اینکه طلاب فلسفه بخوانند نداشت زیرا می گفت وقت طلبه ها گرفته می شود و از فقه و اصول باز می مانند. آنچنان که مرحوم آشتیانی نقل می کرد می فرمود مرحوم بروجردی به این خاطر طلبه ها را از خواندن فلسفه باز می داشت که از فقه و اصول باز می ماندند… [آشتیانی] به آقای بروجردی به شدت ارادت داشت حتی تا آخر عمرش و تا آخر از ایشان تعریف می کرد اما نسبت به این نظر ایشان یعنی مساعد نبودن نظر ایشان با فلسفه ارادتی نداشت و نمی پذیرفت… ایشان ارادتش به آقای بروجردی در فقه و اصول بود نه در نظرشان نسبت به فلسفه.»([۲۹])
۳ – ۷ – آیت الله بروجردی «در سال ۱۳۲۶ هجری شمسی که حدود یکسال از درگذشت میرزا [مهدی اصفهانی] گذشته بود، از حاج شیخ محمود حلبی خراسانی خواست تا چند شب در قم با سخنرانی به نقد فلسفه بپردازد. او نیز چنین کرد.»([۳۰])
۳ – ۸ – همچنین از استاد مدرس غروی چنین نقل شده است:
«آیت الله بروجردی همچنین در سال های بعد برای طرح مبانی معارفی و اصولی میرزا در قم، تدبیری اندیشیده بود و از آية الله حلبی خواسته بود تا به قم آمده و مبانی معارفی و اصولی استاد خود را در آنجا نشر دهد. آية الله حلبی بر اساس تکلیفی که در مبارزۀ علمی اساسی با اعتقاد بهایی احساس می کرد،به انجام این خواسته روی نیاورد.»([۳۱])
۴– نقد یک برداشت اشتباه
بسیاری از شیفتگان فلسفه و عرفان، از آنجا که مخالفت حضرت آیت الله بروجردی را با مواضع خویش بر نمی تابند، تسلط آن مرحوم بر فلسفه و شاگردی نزد فلاسفه بزرگ را دلیل بر اعتقادات فلسفی ایشان بر می شمارند. حال آن که بین این دو موضوع هیچ تلازمی وجود ندارد، خصوصاً در حوزه های قدیم شیعه که آموختن و حتی تدریس مطالب مختلف برای افراد واجد صلاحیت، به انگیزه های گوناگون رواج داشته است. به نمونه هایی از این امر که مشخصاً در حوزه مقدسه خراسان رواج بسیاری داشته اشاره می شود:
۴- ۱ – مرحوم استاد کاظم مدیرشانه چی در مصاحبه ای درباره مرحوم شیخ مجتبی قزوینی می گوید:
«از مرحوم حاج شیخ مجتبی که به تبع استادش میانه خوبی با فلسفه نداشت اما کاملاً بر فلسفه تسلط داشت، درخواست کردیم فلسفه تدریس کنند. ایشان نزد استادش مرحوم آقا بزرگ حکیم خوب فلسفه را فرا گرفته بود و شاگردانی برای فهم فلسفه و سپس رد برخی مسائل آن تربیت کردند و بر جو عمومی حوزه تأثیر گذاشتند.»([۳۲])
۴- ۲ – مرحوم استاد عبدالله نورانی نیز گفته است:
«آقایان میرزا جواد آقا تهرانی یا آقا شیخ مجتبی قزوینی که کتب فلسفی را تدریس می کردند و فلسفه مشاء و اشراق می گفتند به این معنا نبود که همه مطالب فلاسفه را بپذیرند و یا آنها را وحی منزل بدانند، اما معتقد بودند که باید با فلسفه آشنا بود. حتی برخی از اساتید کتب ضاله و یا سخنان ماتریالیست ها را مطرح می کردند برای اینکه طلاب آشنا شوند و نظریات مختلف را بخوانند و خواندن چیزی به معنای اعتقاد کامل به آنها نبود.»([۳۳])
۴ -۳ – تدریس اجتهادی فلسفه در عین مخالفت با آن، حتی سال ها بعد در مبانی علمی بسیاری از مراجع بزرگ نیز حضور مؤثر خود را حفظ کرده است. چنان که مرحوم آیت الله سید حسن صالحی درباره حضرت آیت الله العظمی سیستانی گفته است:
«آیت الله سیستانی حفظه الله در مدرسه ابدال خان که ما برای فراگرفتن مقدمات خدمت مرحوم شیخ على محمد موحدی می رفتیم، در محضر آقا شیخ مجتبی قزوینی منظومه می خواند. پایه اینکه اصول فقه آقای سیستانی با فلسفه آمیخته شده، در مشهد شکل گرفته بود.»([۳۴])
۴ – ۴ – این امر اختصاصی به آیت الله بروجردی یا بزرگان خراسان نداشته است. بلکه در طی قرون و اعصار، سیره بسیاری از عالمان شیعه چنین بوده است. از جمله علامه حلی، شخصیتی جامع معقول و منقول که بسیاری از فلاسفه نیز به ناروا ایشان را همسو با اعتقادات خویش می پندارند، در عین تسلط کامل به فلسفه – که از آثار ایشان به روشنی پیداست – در مواردی متعدد به کفر عقائد فلسفی و تمایز فلسفه و اسلام تصریح نموده([۳۵]) حتی در فتوایی کوبنده، جهاد با فیلسوفان را واجب قلمداد کرده است.([۳۶]) حتی بسیاری از عالمان شیعه در گذر زمان، فقه اهل سنت را نیز تدریس می کردند یا خود در دروس عالمان دیگر مذاهب حاضر می شدند و هیچ یک از اینها به معنای پذیرفتن آن مطالب نیست.
در اینجا لازم به ذکر است که برخی از رهبران جریان آقای لاله زاری در مشهد، در یادداشتی که در خصوص تعطیلی اسفار منتشر کرده و نام مقاله را نیز بر آن نهاده!،([۳۷]) در تلاش جهت اثبات ادعای عدم مخالفت آیت الله بروجردی با فلسفه، نوشته است که «آن مرحوم حاشیه ای بر اسفار نگاشته اند.»([۳۸])
در منبع مورد اشاره ایشان، صرفاً چنین عبارتی آمده است:
«تعليقة على الأسفار، لملا صدرا. كتبها على نسخة من الكتاب.» (تعليقه ای بر اسفار ملاصدرا، که آن را بر نسخه ای از کتاب نوشتند.) ([۳۹])
این نسخه، چنان که آقای عقیقی بخشایشی آورده و استاد رضا استادی نیز از ایشان نقل کرده است، نسخه چاپی کتابخانه شخصی آیت الله بروجردی بوده است.([۴۰]) اکنون این مدعی باید پاسخ دهد که آیا نوشتن تعليقاتی بر یک نسخه چاپی از کتابی، به منزله قبول آن است؟ وقتی بیشتر تعليقه نویسی ها در بیان تفاوت دیدگاه صاحب تعليقه با صاحب اثر است (مانند تعليقات علامه طباطبائی بر بحارالانوار) چنین ادعایی بدون دیدن اصل کتاب تنها غیبگویی و تلاش های نافرجام این مدعی و امثال ایشان خواهد بود.
بنابراین، اینکه آیت الله بروجردی زمانی فلسفه خوانده، آن را تدریس کرده و تعليقاتی بر اثری فلسفی دارد، هرگز به معنای عدم مخالفت ایشان با فلسفه نخواهد بود.
گفتار دوم؛ گزارش های تعطیلی درس اسفار
اکنون به بحث اصلی این نوشتار پرداخته و آن را در دو بخش ارائه می دهیم. در بخش اول، گزارش عالمان و بزرگانی را که خود افتخار شاگردی علامه طباطبایی و آیت الله بروجردی و در موارد بسیاری هر دو ایشان را داشته اند در خصوص تعطیلی تدریس اسفار ذکر کرده و پس از آن به تحلیل و بررسی آن می پردازیم. در بخش دوم، دو گزارش متفاوت را از آقایان سید جلال الدین آشتیانی رحمه الله و سید محمد حسین لاله زاری طهرانی نقل و نقد می نماییم. همچنین به دو تحریف دیگر نیز از سردمداران جریان آقای لاله زاری در مشهد اشاره ای خواهم داشت.
بخش اول؛ گزارش های تعطیلی درس اسفار توسط آیت الله بروجردی([۴۱])
۱- پروفسور غلامحسین ابراهیمی دینانی
استاد دینانی از فلاسفه بزرگ معاصر و از افاضل شاگردان مرحوم علامه طباطبایی و دیگر عالمان است. ایشان در آثار، گفتگوها و سخنرانی های مختلف خود بارها سخن از تعطیلی درس اسفار گفته اند که به نمونه هایی اشاره می شود.
۱- ۱ – «وقتی درسشان [درس فلسفه علامه طباطبایی] به دستور آقای بروجردی تعطیل شد، در آن مدت ایشان خیلی ناراحت بود. آقای بروجردی دستور دادند درس اسفار ایشان تعطیل شود و بعد به دلایلی فرمودند که شفا بگوید. در این مدت ایشان بسیار ناراحت و اندوهگین بود. ما ایشان را در آن زمان ناراحت دیدیم.»([۴۲])
۱- ۲ – «آن درسی که جاذبه بسیار داشت و من هم به طور منظم در آن شرکت می کردم، درس روزانه اسفار مرحوم علامه بود. البته پس از مدتی و بنا به عللی که شاید در اینجا لازم به توضیح آن نباشد، درس اسفار ایشان تعطیل شد. یعنی دستور داده شد که ایشان اسفار نگویند. البته تعطیلی درس ایشان با عکس العمل طلاب مواجه شد. طلاب نزد آقایان مراجع شکایت کردند و می گفتند در مقابل مارکسیست ها باید کسانی باشند که این امور را بدانند و شبهات را برطرف کنند. پس از این بیانات اجازه داده شد که ایشان به جای اسفار، شفا تدریس کنند.»([۴۳])
۱- ۳ – «وقتی درس اسفار علامه به دستور آیت الله العظمی بروجردی بر اثر فشارهایی تعطیل شد، ایشان دوباره درس شفا را شروع کرد. البته همان زمان هم که درس علامه تعطیل شد، من شاگرد ایشان بودم، بعد کم کم جلسات شبانه هم شروع شد که شرکت می کردم.»([۴۴])
۱- ۴ – استاد همچنین در گفتگویی فرموده اند:
اگر وجه مفسری علامه نبود هیچ کس به وی اجازه نمی داد مسیر فلسفی خود را در حوزه ادامه بدهد… کسی که بعد از تعطیلی درس علامه، از آیت الله بروجردی اجازه درس فلسفه علامه طباطبایی را گرفت، آیت الله فلسفی بود. ایشان یک سری کتاب های کمونیستی را پیش آیت الله بروجردی برد و گفت اینها دارند دین را زیر سؤال می برند.
شما اجازه دهید کسی پاسخ اینها را بدهد. آیت الله فلسفی با نفوذی که داشت رضایت آیت الله بروجردی را گرفت و درس شفا علامه در حوزه دوباره راه افتاد.»([۴۵])
۱- ۵ – در تاریخ ۲۵ دی ماه ۱۳۸۶ خورشیدی، در سخنرانی خود در مرکز پژوهش ادیان جهان فرموده اند:
«مجلس درس اسفار اربعه علامه طباطبايی که بنده در آن حاضر بودم به دستور علامه بروجردی تعطیل شد. در آن روزها آقای جزایری که در حال حاضر دوران کھولت خود را می گذرانند، در معیت آقای موسی صدر نزد آقای آیت الله بهبهانی رفتند تا مگر ایشان وساطت کنند و جلسات تدريس مجدداً برقرار شود. آیت الله بهبهانی این موضوع را با مرحوم آقای فلسفی در میان گذاشتند. هر دوی بزرگواران از کیاست بالایی برخوردار بودند. در آن روزها کمونیست ها در ایران به شدت فعالیت می کردند. کتاب های زیادی هم با صبغه ماتریالیستی به چاپ رسانده بودند. مرحوم فلسفی تعدادی از این کتب را ابتیاع کردند و با خود نزد علامه بروجردی بردند. ایشان گفتند که این کتاب ها چیست؟ گفتند که این کتاب ها همه ضد خدا و دین است. بر پایه اصول ماتریالیستی است و موضوع را به طور کامل تشریح کردند. علامه بروجردی پرسیدند که راه مبارزه با چنین تفکراتی چیست و چه باید کرد؟ مرحوم فلسفی بلافاصله گفتند که پادزهرش همین جلسات فلسفه علامه طباطبایی است که اگر صلاح بدانید از سر گرفته شود. به هر حال اطرافیان علامه بروجردی به ایشان فشار می آوردند و مخالفت ها داشتند. به هر تقدیر تدریس دوبارہ آغاز شد، اما ایشان به جای اسفار با تدریس کتاب شفای ابن سینا موافقت کردند.»([۴۶])
استاد دینانی در موارد دیگری نیز به این قضیه پرداخته اند که جهت رعایت اختصار از ذکر آن خودداری می شود.([۴۷])
۲– آیت الله امینی:
مرحوم آیت الله امینی در خاطرات خود دو گزارش از تعطیلی درس اسفار آورده که هر دو را نقل کرده و در تحلیل گزارشات، آن را بررسی خواهیم کرد.
۲– ۱– گزارش اول:
«آقای بروجردی از جانب مخالفان فلسفه تحت فشار قرار گرفت و گاهی در جلسات خصوصی اظهار ناراحتی می کرد. یکی از فضلای اصفهانی که خود در درس اسفار علامه شرکت کرده بود، گفت آقای بروجردی مرا احضار کرد و در جلسه خصوصی از رونق گرفتن درس اسفار آقای طباطبایی و فشارهای وارده اظهار نگرانی کرد. عرض کردم می توانید پیشنهاد کنید درس اسفار را تعطیل کند. فرمود: آخر چگونه؟ عرض کردم من با آقای طباطبایی در این رابطه صحبت می کنم ببینم نظرشان چیست. خدمت علامه رسیدم و جریان ناراحتی آقای بروجردی را به ایشان عرض کردم. فرمود: من درس فلسفه را به عنوان یک وظیفه شرعی انجام می دهم. اگر آقای بروجردی تعطیلی آن را لازم بداند نظر ایشان را بر نظر خودم ترجیح می دهم. خدمت آیت الله بروجردی رسیدم و جریان مذاکره با علامه و سخن او را نقل کردم، خوشحال شد.
اتفاقاً در آن زمان علامه مریض و درس اسفار تعطیل بود. با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان تعطیلی درس ادامه یافت. شنیده شد که در این زمان بعضی علمای بزرگ تهران برای آقای بروجردی پیام فرستادند که تعطیل کردن درس فلسفه در دانشگاه ها عکس العمل خوبی نداشته است و صلاح نیست. بعضی فضلای قم نیز همین مطلب را خدمت ایشان عرض کردند. چندی بعد آقای بروجردی به وسیله حاج احمد خادمی به علامه پیام فرستاد که من با اصل فلسفه مخالف نیستم و خودم در اصفهان فلسفه خواندم، شما می توانید به جای اسفار کتاب شفا را تدریس کنید، خیلی هم علنی نباشد. درس اسفار ممکن است برای بعضی طلاب بدآموزی داشته باشد، چون برایشان قابل فهم نیست.ولی علامه دوست نداشت درس اسفار تعطیل شود. کتاب شفاء را قبلاً تدریس کرده بود و گویا در همان زمان هم به تدریس آن مشغول بود. چند ماه بدین منوال گذشت.
روزی من به اتفاق آقای جوادی آملی خدمت علامه رسیدیم و عرض کردیم: گمان می کنیم برای شروع درس اسفار مانعی نباشد اگر صلاح بدانید شروع کنید. او قبلاً میل داشت درس اسفار را دوباره شروع کند ولی مردد بود. تصمیم گرفت استخاره کند. اتفاقاً استخاره خوب آمد، قرار شد درس را شروع کند ولی به دوستان اطلاع ندهیم.»([۴۸])
۲ – ۲ – گزارش دوم:
آیت الله امینی، پس از بیان اینکه «قبل از تدریس علامه طباطبایی سال های متمادی تدریس کتاب اسفار و منظومه حكمت حاجی سبزواری، در حوزه های علمیه قم و سایر شهرستان ها یک گناه و عیب و حتی گاهی به عنوان اشاعه کفر به شمار می رفت»، آورده اند که آیت الله بروجردی درباره تدریس اسفار به علامه طباطبایی چنین پیغام دادند:
«اصلح این است که شما درس اسفار را تعطیل کنید و به جای آن فلسفه مشاء را تدریس نمایید. علامه که انتظار چنین پیامی را نداشت در جواب فرمودند: من تدریس اسفار را وظیفه خودم می دانستم، ولی با توجه به صلاحدید جنابعالی و اینکه شما را زعیم حوزه می دانم نظر جنابعالی را بر نظر خودم مقدم می دانم. به هر حال درس اسفار تعطیل شد و به جای آن تدریس کتاب الهیات شفا بوعلی سینا را شروع کردند، ولی به قرار مسموع چندی بعد آیت الله بهبهانی از تهران برای آیت الله بروجردی پیغام دادند که تعطیل درس اسفار در بین اساتید دانشگاه عکس العمل بدی داشته، لذا بهتر است در این باره تجدید نظر بفرمایند. پیرو آن آیت الله بروجردی به علامه پیام دادند که می توانید درس اسفار را دوباره شروع کنید، ولی به گونه ای باشد که انظار عمومی را تحریک نکند. پیرو آن تدریس اسفار را دوباره شروع کردند.»([۴۹])
۳– دکتر احمد بهشتی
۳ – ۱ – در زندگی نامه مندرج در سایت رسمی ایشان([۵۰]) چنین آمده است:
«مقارن ورود آیت الله بهشتی به قم در سال ۱۳۳۸، درس اسفار علامه تعطیل شده بود. درباره علت این تعطیلی در مصاحبه با رادیو فرهنگ چنین می گویند: سال ۱۳۳۸ که آمدم قم… مرحوم علامه طباطبایی مواجه شده بود با یک وضعیت خاصی. مرحوم آقای بروجردی به خاطر فشار زیادی که در حوزه بوده، دستور داده بودند که علامه طباطبایی درس فلسفه (اسفار) را تعطیل کنند.
بعد از تعطیل شدن درس اسفار، مرحوم علامه، تدریس الهیات شفا را البته برای عده ای معدود در مسجد سلماسی قم آغاز می کند، و آیت الله بهشتی یکی از این افراد بوده است. ناگفته نماند که این تلمذ و تدرس با مشقاتی مانند نبود کتاب درسی نیز همراه بوده است. در مصاحبه با «کتاب ماه فلسفه» می گویند:
اتفاقا کتاب الهیات شفا هم نداشتیم. می رفتیم کتابخانه مدرسه حجتيه، یک نسخه چاپ سنگی بود، دست نویس می کردیم و ساعت یازده ظهر در درس علامه شرکت می کردیم.
اما پس از رحلت آیت الله بروجردی در سال ۱۳۴۰، علامه طباطبایی درس شفا را تعطیل و دوباره درس اسفار را در مسجد فاطمیه شروع می کند و در این مرحله نیز آیت الله بهشتی از محفل درس و بحث علامه بهره مند می شوند.»
۳ – ۲ – آقای دکتر بهشتی همچنین در مصاحبه ای، در پاسخ به سؤال کیهان فرهنگی درباره درخواست آیت الله بروجردی از علامه طباطبایی مبنی بر عدم تدریس فلسفه می فرمایند:
پیش از اینکه ما به قم بیاییم کلاس درس ایشان تعطیل شده بود. بعدها دوستان گفتند که آقای طباطبایی در همان مسجدسلماسی الهیات شفا می گویند، برویم.»([۵۱])
۳- ۳ – ایشان همچنین در مصاحبه با سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران فرموده اند:
«من سالی که از شیراز آمدم قم، درس اسفار علامه طباطبائی تعطیل شده بود، یعنی به خاطر بعضی از سیاست های حوزوی تعطیل کرده بودند، چون دیده بودند، درس فلسفه خیلی دارد شلوغ می شود و حوزه هم که رسالتش فقه آل محمد(ص) هست، این است که عملاً درس علامه طباطبائی را تعطیل کرده بودند. البته ایشان هم بدون اینکه اعتراض کنند یا چیزی بگویند، این را پذیرفته بودند. بعد يک درس شفا گذاشته شد.»([۵۲])
۴– آیت الله جوادی آملی
«در سال ۱۳۳۵ یا ۱۳۳۶ شمسی، با حساسیت هایی که نسبت به علوم معقول پدید آمده بود، دروس حضرت علامه طباطبایی تعطیل شد. پس از چندی در شبی بارانی به اتفاق بعضی از اعاظم درس فلسفه به منزل علامه رفتیم. ایشان در کوچه ارک نزدیک منزل آية الله سید احمد زنجانی «شبیری» مستاجر بودند. از ایشان تقاضا کردیم که درس اسفار را مجددا شروع کنند. علامه فرمود: اولاً ادامه تدریس اسفار مناسب و لازم است و ثانیاً من به حافظ تفال زدم و این غزل آمد:
من نه آن رندم که ترک شاهد وساغر کنم محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
[الى آخر.]
باری، بر این اساس عزم ایشان جزم شد و ادامه درس را پی گرفت.»([۵۳])
۵ – استاد على حجتی کرمانی
«درس فلسفه و تفسیر علامه طباطبائی، روز به روز اوج گرفت. به موازات درس فلسفه علامه طباطبائی، آیت الله منتظری نیز درس منظومه ای در مدرس مدرسه فیضیه شروع کرد. ایشان با آن بیان جاذبی که داشت، به خوبی از عهده منظومه بر می آمد و این خیلی امید بخش بود. طلاب زیادی شرکت می کردند. به طوری که تمام مدرس پر می شد و حتی عده ای در بیرون می ایستادند. اما متأسفانه درس منظومه دوام نیاورد. چون بعضی از افرادی که ضد فلسفه بودند و یا اغراض دیگری داشتند، نزد آیت الله بروجردی رفتند و ایشان را شدیداً تحت تأثیر قرار دادند، به طوری که آقای منتظری درس منظومه را تعطیل کرد. علامه طباطبائی هم با اینکه درس فلسفه اش را تعطیل نکرد، اما آن را محدود کرد.»([۵۴])
۶– آیت الله حسین حقانی زنجانی
ایشان نیز در مقدمه شرح نهاية الحكمة استاد خویش گفته است:
«دست های مرموزی بود که سر راه خدمات اسلامی و فلسفی مرحوم علامه طباطبائی مانع ایجاد می کردند. حتی مواردی در حوزه علمیه قم پیش آمد که نزدیک بود نه تنها حوزه را از فيض افاضات مرحوم علامه طباطبائی بی نصیب کنند بلکه ایشان را اصولاً حذف و حیثیت آن مرحوم را یکباره بر باد دهند!!
این موج در زمان مرحوم آية الله بروجردی از نجف اشرف به همراهی عده ای در قم با انتشار اعلامیه ای علیه آن مرحوم شروع گردید به این بهانه که او مدافع فلسفه بوده و در پاورقی بحارالانوار دفاع از فلسفه نموده و اسفار و شفاء تدریس می کردند تا آنجا که ایشان مجبور شد اسفار صدرالمتألهین را که یک درس فلسفه عالی بوده، برای مدتی تعطیل کنند.
خوشبختانه با توجه به شناختی که مرحوم آية الله بروجردی از مرحوم طباطبائی داشتند با کمک عده ای از بزرگان مثل مرحوم آیة الله سید احمد زنجانی و غیر آن این توطئه نه تنها اثری نبخشید بلکه در این ایام بحرانی نیز برکت آفرید و عده ای از بزرگان حوزه موفق شدند از محضر درس ایشان از کتاب «شفای بوعلی» استفاده کامل ببرند و خود من نیز از آن عده بودم که در این فرصت بحرانی از محضر درس ایشان در مورد شفای بوعلی در مسجد سلماسی همراه برخی از بزرگان و شیفتگان فلسفه استفاده بردم.»([۵۵])
۷– آیت الله خامنه ای
آیت الله خامنه ای در سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیلات دینی به قم رفته و در دروس آیت الله بروجردی و علامه طباطبایی حاضر شده است.([۵۶])
ایشان در بیانات خود در دیدار گروهی از فضلای حوزه علمیه قم به تاریخ ۲۹/ ۱۰ / ۱۳۸۹ گفته اند:
«در گذشته در حوزۀ قم با فلسفه و وجود مرحوم آقای «طباطبایی» مخالفت می شد. می دانید درس اسفار ایشان به دستور تعطیل گردید و ایشان مجبور شد شفا تدریس کند. در دورۀ اخیر، قم مرکز حوزۀ فلسفی ما بوده است؛ آقای طباطبایی هم انسان کاملاً متشرع، مواظب، دائم الذكر، متعبد، اهل تفسیر و اهل حدیث بوده؛ از آن قلندرمآبهای آن طوری نبوده است. البته جلسات خصوصی را کاری نداریم – مراتب علمی و فقه و اصولش هم طوری نبوده که کسی بتواند آنها را انکار کند؛ در عین حال کسی مثل آقای طباطبایی که جرأت کرد و فلسفه را ادامه داد و عقب نزده این طور مورد تهاجم قرار گرفت.»
۸– آیت الله سید هادی خسروشاهی
«در زمان ما در حوزه علمیه قم، بیشتر منظومه سبزواری در منطق و حکمت تدریس می شد، ولی متأسفانه تدریس اسفار ملاصدرا، چه توسط امام خمینی و چه علامه طباطبایی، با عکس العمل های منفی، حتى تا مرز تکفیر! و آب کشیدن لیوان فرزند امام به خاطر تدریس فلسفه توسط پدر! روبرو شد…تا اینکه امام تدریس فلسفه را رها کرد و علامه طباطبایی هم مدتی آن را به صلاحدید آیت الله بروجردی متوقف ساخت.»([۵۷])
۹– آیت الله خوشوقت
آقای علی اکبر رشاد (رئیس شورای حوزه های علمیه استان تهران) در تاریخ ۲۸/ ۱۰ / ۱۳۸۹، گفتگویی تحت عنوان «قصه ارباب معرفت» با آیت الله خوشوقت انجام داده اند که متن کامل آن در پایگاه اینترنتی مدیریت حوزه علمیه تهران موجود است. آقای خوشوقت در پاسخ به سوال آقای رشاد درباره تعطیلی درس علامه طباطبایی چنین گفته اند:
«این حادثه یک پیشینه ای داشت. علمای مشهد و نجف که با فلسفه و عرفان مخالف بودند، طوماری امضا کردند و به آیت الله بروجردی دادند که در زمان ریاست شما نباید چنین حرف های کفرآمیزی در حوزه مطرح باشد. بعد از آن ایشان هم این طور فرمودند.
مرحوم علامه طباطبایی این را برای من تعریف کردند که آیت الله بروجردی فرمودند ریاست و حوزه من روی دوش عبا به دوش ها اداره می شود، این ها می گویند نه و مخالفند. من هم پیش جهانگیرخان اسفار خوانده ام اما اینطور راضی نیستم. فشار آوردند و تعطیل کردند، حتی درس آقای منتظری را هم تعطیل کردند که ایشان بیشتر منظومه می گفتند. امام هم خارج اسفار می گفتند. در جلسات درس امام هم همه راه نداشتند و تعداد کمی مثل مرحوم آقای مطهری، آقای منتظری و چند نفر دیگر بودند و در حجره آقای مطهری هم ایشان درس می دادند. اسفار ایشان هم بیشتر مخلوط با عرفان نظری بود. چون تخصص ایشان در عرفان بود. علامه طباطبائی منتظر بودند که راه حلی پیش بیاید و درس تعطیل نشود. و بالاخره مرحوم آقای فلسفی از طرف بعضی از علمای تهران پیغامی به مرحوم آیت الله بروجردی آوردند و ایشان منصرف شدند.»
۱۰ – استاد محقق، على دوانی
ایشان که از نزدیک شاهد تفاصيل واقعه تعطیلی درس اسفار علامه طباطبایی بوده، از بزرگانی است که این واقعه را با بیشترین جزئیات نقل کرده است. به گفته ایشان، «علامه طباطبایی دو برخورد ناجور با آیت الله بروجردی پیدا کرد و هر دو هم کوتاهی از ایشان و حق با آیت الله بروجردی بود».
استاد دوانی سپس به ماجرای تعلیقات علامه طباطبایی بر بحارالانوار پرداخته و پس از آن می نویسد:
«هنوز ماجرای نوشتن پاورقی ایشان بر بحار فروکش نکرده بود که گفتند آقای بروجردی فرموده اند این همه فلسفه خوانی در حوزه چه خبر است، و چون در اینگونه موارد اطرافیان هم آتش بیار معرکه بودند، از آن هراس داشتیم نکند آیت الله بروجردی سخنی در منبر یا جلسه استفتا بگویند، و آن را کش داده و ماجرای فدائیان اسلام برای علامه طباطبایی هم پیش بیاید. وقتی موضوع را به ایشان گفته بودند که مدتی درس فلسفه خود را ترک گویند، گفته بود ترک نمی کنم، هر چه باداباد!»
استاد دوانی سپس، بعد از ذکر مقدماتی به اصل داستان می پردازد:
«گویا سال ۱۳۳۹ شمسی بود که شنیدیم به مرحوم آیت الله بروجردی گفته اند آقای طباطبائی با این درس مفصل حکمت و فلسفه خود که به راه انداخته، به حوزه علمیه که بنایش بر تدریس و نشر علوم دینی فقه و اصول و حدیث است ضربت می زند.
البته علامه طباطبائی درس دیگری برای تفسیر قرآن داشتند که آن را در مدرسه حجتیه و گاهی هم در همان مسجد سلماسی می گفتند، که همان نیز پایه و مایه تفسیر بزرگ ایشان الميزان را تشکیل داد، و بعدها به موازات انتشار مجلدات آن، بقیه را هم تدریس کردند، و نویسنده نیز مانند بسیاری دیگر در هر دو درس استاد شرکت داشت و حاضر و ناظر بود.
جو سازی بر ضد علامه طباطبائی به جای حادی رسیده بود. این وضع تنی چند از ما را بر آن داشت که دست به کار شویم و به حمایت از علامه طباطبائی جلوی واقعه را قبل از وقوع بگیریم، زیرا از آن بیم داشتیم و می ترسیدیم بر اثر جو سازیهائی که شده بود، آیت الله بروجردی سخنی بگویند و رنود آن را دامن زده و برای علامه طباطبائی سخت گران تمام شود. ولی نمی دانستیم چه کنیم و کار را از کجا پیگیری نمائیم.
سرانجام بنا گذاشتیم به سراغ امام خمینی برویم و چاره کار را از ایشان بخواهیم. چون ایشان هم فقيه مصلح بودند و هم حکیم و استاد بزرگ فلسفه.
با اینکه گفتند امام کسالت دارند و سرما خورده اند، ولی چاره نبود و موقع از حساسیت زیادی برخوردار بود.
در یکی از همان شبها با دو سه نفر از فضلا رفتیم خدمت امام و دیدیم که دارند طبق معمول خود با قلم نی و دوات مرکبی قدیمی و خط خوش و زیبا مشغول نوشتن درس هستند که همان اوقات تدریس می کردند. نمی دانم فقه بود یا اصول، سلام کردیم و نشستیم.
امام آخرین سطر را بر روی کاغذ لیموئی رنگ صیقل زده به سبک قدما نوشتند و قلم را در جاقلمی دوات گذاشتند و ضمن احوال پرسی از ما منتظر ماندند که بدانند برای چه آمده ایم.
یکی از ما عرض کرد: شما خودتان استاد فلسفه حوزه علمیه بوده اید. امروز بر اثر گسترش مکتب مادی و تبلیغات الحادی تدریس فلسفه بیش از هر وقت دیگر لازم و ضروری است، فعلاً هم آقای طباطبائی پیشرو استادانی است که در حوزه فلسفه تدریس می کنند.
شنیده ایم در نزد آیت الله بروجردی بر ضد ایشان جو سازی شده و ممکن است تصمیم حادی بگیرند و عکس العملی نشان دهند که به زیان آقای طباطبائی تمام شود.
و خلاصه از ایشان خواستیم که هر طور است با آیت الله بروجردی ملاقات نموده و اگر بتوانند ایشان را متوجه غرض ورزی های اطرافیان یا ساده اندیشان بکنند.
امام گفتند نمی شود در این باره چیزی به آقای بروجردی گفت. و چون یکی از رفقا اصرار کرد، امام با عصبانیت گفتند: من چه کنم کسانی در منزل آقای بروجردی هستند که نمی گذارند کاری برای اسلام انجام بگیرد.
و پس از لحظه ای که آرام گرفتند و ما ساکت بودیم، فرمودند: آقای بروجردی خودشان اهل معقول (استاد فلسفه و علوم عقلی) هستند، شخصاً با فلسفه مخالف نیستند. وقتی بروجرد بودند و خبر به قم رسید که گذشته از خارج فقه و اصول، فلسفه هم تدریس می کنند، چند نفر از مقدسین از قم بلند شدند رفتند بروجرد و کاری کردند که ایشان را وا داشتند تدریس فلسفه را ترک کنند، مبادا به حوزه علمیه هم سرایت کند و کار به جای باریکی بکشد. ایشان هم از بیم هو و جنجال مقدسين آن را ترک کردند.
بعد امام افزودند: آقای طباطبائی مرد بزرگی است. حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است. ولی من شنیده ام که این روزها خیلی ها به درس فلسفه ایشان می روند.
بنده عرض کردم: بله. فرمودند: مثلاً چقدر؟ عرض کردم: صبح ها در مسجد سلماسی اسفار می گویند و بنده هم می روم، حدود دویست سیصد نفر هستند.
امام خمینی سپس فرمودند: شنیده ام آشیخ حسینعلی (آیت الله منتظری – که چون از شاگردان خاص امام بود این طور تعبیر می نمودند) هم در مسجد امام حکمت می گوید؟ عرض کردم: بله، ایشان هم شرح منظومه تدریس می کنند، بنده هم می روم و حدود یکصد و پنجاه شاگرد فلسفه دارند.
به یکی از فضلای حاضر که او نیز از شاگردان معروف امام بود و امروز هم از اساتید خارج قم و استاد فلسفه هستند، فرمودند: تو هم که شنیده ام فلسفه می گوئی؟
فاضل مزبور گفت: بله. امام فرمود: چقدر پای درس تو می آیند؟ گفت: حدود پنجاه نفر. امام در اینجا با ناراحتی فرمودند: خوب ببینید! کی حوزه های علمی شیعه اینقدر فلسفه خوان داشته است آیا اینها همه فلسفه را می فهمند؟
سپس فرمودند: فلسفه در طول تاریخ خود قاچاق بوده، و باید به صورت قاچاق خواند. به خصوص در حوزه های علمیه، نه این قدر زیاد و برای همه کس درس بگوئید و اجازه بدهید همه بیایند بنشینند، مگر همه اینها اهل هستند؟ کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند به طوری که منحرف نشوند، کمند.
بعد فرمودند: وقتی من در صحن حضرت معصومه(ع) حکمت درس می گفتم، حجره ای انتخاب کرده بودم که حدود ۱۷ نفر جا داشت. عمداً چنان جائی را انتخاب کرده بودم که بیشتر نیایند. به آنها که می آمدند و افراد خاص و شناخته شده ای بودند هم می گفتم درس مرا بنویسید بیاورید، اگر دیدم فهمیده اید، اجازه می دهم بیائید وگرنه شما نباید فلسفه بخوانید، چون مطالب را درک نمی کنید و باعث زحمت خواهید شد. هم زحمت خودتان و هم زحمت من. چون خواهید گفت ما پیش فلانی فلسفه خوانده ایم.
سپس فرمودند: اگر من هم جای آقای بروجردی و رئیس و سرپرست حوزه بودم، از این همه فلسفه گفتن، آن هم به این زیادی و به صورت کاملاً علنی، احساس مسئولیت می کردم.
وضع حوزه برای فقه و اصول و حدیث و تفسير و علوم دینی است. البته در کنار آن هم عده ای که مستعد هستند مخصوصاً این روزها می توانند با حفظ شرائط و رعایت وضع حوزه و مسئولیتی که فقیه مرجع مسئول حوزه دارد، معقول بخوانند که کمک به علوم دینی آنها بکند و بتوانند در برابر خصم مسلح باشند، ولی نه با این وسعت و این همه سر و صدا از درس و بحث و چاپ و نشر کتب فلسفه آن هم در حوزه!
آنگاه افزودند: آقای بروجردی را نمی شود دید، آن هم برای این کار، نمی گذارند آن طور که می خواهید مطالب را به ایشان گفت. به نظرم خوبست آقای طباطبائی چند ماهی تمارض کنند و درس فلسفه را تعطیل کنند، و بروند مسافرت تا وضع فعلى قدری آرام بگیرد، و بعد که برگشتند برای عده کمتری و در جای کناری درس خود را بگویند.
آشیخ حسینعلی هم درس فلسفه را کمتر بگوید. فعلاً صلاح در این است تا بعد چه بشود.
به آن شاگرد فاضل حاضر هم فرمودند: تو هم یا نگو یا چند ماهی تعطیل کن تا سر و صدا بخوابد، ولی او که ذاتاً قدری جسور بود گفت: حاج آقا!من که تعطیل نمی کنم هر چه می خواهد بشود. او هم خود فلسفه می گفت و هم شاگرد علامه طباطبائی بود، و (به همین جهت) از دو سوی ناراحت بود، ولی امام با کمی عصبانیت فرمودند: همین که گفتم، جوانی نکن!با مرجع مسئول حوزه نمی شود طرف شد. خطرناک است، بشنو!
ما هم برخاستیم و خداحافظی کردیم و رفتیم و یکی دو روز بعد جریان را به استاد فقید علامه طباطبائی گفتیم، و ایشان هم که اول حاضر به این کار نبودند سرانجام قبول کردند و به مسافرت رفتند و قضیه خاتمه یافت، و مغرضین یا مصلحین خیر اندیش هم به منظور خود نرسیدند.» ([۵۸])
۱۱ – آیت الله شبیری زنجانی
«موقعی که آقای طباطبایی درس اسفار را به صورت عمومی شروع کردند، از مشهد برای آقای بروجردی نامه هایی نوشتند که اگر فلسفه در حوزه رواج پیدا کند برای حوزه خطر دارد. آقا سید محمدرضا سعیدی هم دنبال کرد. آقای بروجردی هم جلوی درس عمومی اسفار آقای طباطبایی را گرفت. به آقای خمینی هم مراجعه کردند، ایشان هم فرموده بود که حق با آقای بروجردی است، این درس ها نباید عمومی بشود.»([۵۹])
۱۲ – صالحی نجف آبادی
«آقای بروجردی با فلسفه مخالف نبود، فقط با تدریس اسفار مخالف بود. ایشان به آقای طباطبائی پیغام داده بود که اسفار برای طلبه ها خوب نیست، شما اگر فلسفه می گویید، شفای بوعلی را تدریس کنید.
آقای منتظری برای من نقل می کرد که من دیدم وضعیت خیلی ناجور شده، آقای بروجردی اصرار دارد که اسفار نباید در حوزه علميه قم تدریس شود، فلسفه باید باشد؛ شفای بوعلی باشد؛ کتاب های دیگر باشد، اما اسفار نباید باشد. آقای طباطبائی هم محکم ایستاد که اسفار باید باشد و کار به جای باریک کشیده است.
حتى آقای بروجردی دستور داد شهریه کسانی که اسفار می روند قطع شود! آقای طباطبایی هم خیلی رنجید و ناراحت شد و گفت: «من طلبه های اسفارخوان را برمی دارم و به اطراف قم می روم! این چه وضعی است که اینها در آورده اند…»
آیت الله منتظری می گفت: من یک روز نزد آقای بروجردی رفتم و به ایشان گفتم که چرا دستور داده اید شهریه کسانی که اسفار می خوانند قطع بشود؟! این اثر بدی در حوزه گذاشته، و آقای طباطبایی هم عصبانی شده است. اصلاً علت مخالفت شما چیست؟ آقای بروجردی فرمود که «من با فلسفه مخالف نیستم. فلسفه بخوانند، شفای بوعلى بخوانند، ولی اسفار نخوانند. گفتم که چرا اسفار نخوانند؟ گفت که اسفار افکار درویشی را القاء می کند. این افکار درویشی، فلسفه نیست و طلبه ها چون قوی نیستند و نمی توانند حق و باطل را از هم تمیز بدهند، نباید اسفار بخوانند. من با اینها مخالفم. آخر من به چه مجوزی شهریه ای که سهم امام است، به کسانی بدهم که درسی را می خوانند که من آن را مشروع نمی دانم؟! به این علت بود که دستور داده ام به اینها شهریه ندهند!
اما بعدها این قضیه اصلاح شد؛ یعنی آقای طباطبائی همچنان به کارش ادامه داد. هدف آقای بروجردی این بود که افکار درویشی نباید به طلبه ها القاء شود.»([۶۰])
۱۳ – آیت الله على عراقچی
«یادم هست یک شب درس فلسفه در منزل شهید بهشتی بود، وقتی وارد منزل شدم و نشستم، هنوز استاد تشریف نیاورده بودند، دیدم صحبت بر سر موضوع اخیر است که با موضع گیری آیت الله بروجردی که نهی فلسفه فرمودند چه کنیم؟ چون ایشان رئیس حوزه است، مرجع کل جهان اسلام و تشیع است؛ مرجعیت مطلق دارد، چه باید کرد؟ روش عقلایی چیست؟ آن طوری که یادم هست این بحث ها میان آقای بهشتی و آقای سید ابراهیم خسروشاهی رد و بدل می شد. آقای خسروشاهی داماد مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی و از شاگردان سرشناس درس فلسفه علامه بود. چند لحظه گذشت حضرت علامه تشریف آوردند. وقتی نشستند از فضای جلسه فهمیدند یک صحبت هایی هست، فرمودند: چی شده؟ گفتند در مورد واقعه اخیر صحبت می کردیم. ایشان فرمودند: من فردا به درس خواهم رفت. منظورشان درس عمومی فلسفه بود که در مسجد سلماسی داشتند. بعد معلوم شد ایشان با آقای بروجردی صحبت کردند و آقای بروجردی فرموده بودند: حالا که می خواهید تدریس کنید، حداقل اسفار را مدتی تعطیل کنید و فعلاً شفای بوعلی را بگویید. علامه هم قبول کرده بودند. علتش این بود که اسفار مقداری با مسائل عرفانی آمیخته است و مخالفين هم بیشتر با عرفان مخالفت داشتند تا با فلسفه. برای این که عرفان بیشتر به ذوقیات تکیه دارد و خیلی برهانی نیست و گاهی نیز با کشف و مکاشفه سروکار دارد، ولی کتاب شفا این طور نیست. از همین پیشنهاد آقای بروجردی می توان استفاده کرد که ایشان مخالف این مسائل نبوده و فقط می خواستند به گونه ای این سر و صداها و مخالفت ها برچیده بشود.»([۶۱])
۱۴ – آیت الله گرامی
«آقای بروجردی در اصفهان فلسفه تدریس می کردند. استاد ایشان در فقه، آقای درچه ای با فلسفه خیلی مخالف بود، ولی سایر اساتیدشان مثل جهانگیر خان اینگونه نبوده اند اما خود آقای بروجردی زمانی مانع تدریس فلسفه شد. آقای طباطبائی «اسفار» تدریس می فرمود. آقای بروجردی که زیر فشار جو نجف و مشهد قرار داشت، به آقای طباطبائی پیغام داد که بیایید، من با شما کار دارم، آقای طباطبائی هم خودش فهمیده بود که قضیه از چه قرار است. آقای طباطبائی فرمود: من نزد ایشان رفتم و مجموعه ای از نامه هایی که از داخل و خارج کشور داشتم و سؤالاتی که درباره اصول عقاید و غیره بود، همراه خود بردم و جلوی آقای بروجردی ریختم و گفتم اینها را با چه چیزی باید جواب بدهیم، آیا می شود با «صلات» حاج آقا رضا و با «صاحب جواهر» جواب داد. مرحوم بروجردی فرموده بود: من قبول دارم ولی خودم از جای دیگر تحت فشار هستم. تصور ما این بود که ایشان هم از نجف، به خصوص از طرف آقای اصطهباناتی و گروه او و هم از مشهد و از طرف کسانی مثل شاگردان مرحوم میرزا مهدی تحت فشار بودند. لابد شنیده اید که وقتی امام تفسیر سورۀ حمد را شروع کردند، از مشهد به ایشان پیغام هایی داده شده بود به این مضمون که شما باز همان حرف ها را تکرار می کنید. به هر حال آقای طباطبائی به خواست ایشان درس اسفار را تعطیل کردند و کتاب «شفای» ابن سینا را شروع کردند.»([۶۲])
۱۵ – آیت الله علی اصغر مروارید
ایشان که از شاگردان درس فلسفه علامه طباطبایی بوده، پس از بحث مفصل پیرامون حاشیه علامه بر بحارالانوار می گوید:
«به خاطر سر و صداهایی که راجع به بحار به وجود آمد، درس فلسفه تعطیل شد.»([۶۳])
روشن است که در نقل ایشان بین دو واقعه به دلیل نزدیکی زمان وقوع آن دو خلط شده است. درس فلسفه پس از سر و صداهای راجع به تدریس اسفار تعطیل شد، نه پس از موضوع تعليقه بر بحار.
۱۶ – آیت الله مظاهری
ایشان در درس خارج اصول خود به تاریخ ۱۵/ ۷ / ۱۳۹۲ فرموده اند:
«عرفا را معمولا شما آقایان قبولشان ندارید مخصوصاً نجفی ها. من هیچ فراموش نمی کنم خاطره تلخی برای ما جلو آمد. ما اسفار می خواندیم پیش استاد عزیزمان علامه طباطبائی و نجف نگذاشت این اسفار ما تمام بشود جلد معادش ماند البته آقای طباطبائی شفا شروع کردند جبران کردند مرادم اینجاست که نجف قم را تکفیر کرد به عنوان فلسفه خواندن و این که فلسفه ملاصدرا حرف های محيی الدين عربی همه این ها کفر است پس فلسفه کفر است.
آقای بروجردی خودشان فیلسوف خوبی بودند اما برای خاطر حوزه برای خاطر احترام به علمای نجف دستور دادند آقای طباطبایی باید فلسفه نگوید ایشان هم خب دیگر به دستور آقا فلسفه در قم تعطیل شد البته بعد با آن درایتی که آقای طباطبایی داشتند آهسته آهسته دو دفعه شروع کردند به جوری که سر و صدا درست نشود حرف آقای بروجردی هم زمین نخورد.»([۶۴])
۱۷ – آیت الله منتظری
۱۷ – ۱ – مصاحبه با مجله حوزه:
حوزه: مشهور است: آية الله بروجردی با حکمت و فلسفه مخالف بوده است؛ از این روی درس فلسفه علامه طباطبایی را تعطیل کرده است، لطفاً در این زمینه توضیح بدهید.
استاد: علامه طباطبایی اسفار و من منظومه تدریس می کردم. یک روز، مرحوم حاج آقا محمد مقدس اصفهانی پیش من آمد و گفت: آقای بروجردی فرمودند: «به آقای منتظری بگویید منظومه را تعطیل کند و بیاید پیش من.» من رفتم بیت آيت الله بروجردی، آقای حاج محمد حسین گفت: آقا فرمودند: «به آقای منتظری بگو: اسامی شاگردان علامه طباطبائی را بنویسید تا شهریه آنان قطع شود.» من، تعجب کردم گفتم: این مطلب غیرممکن است. این چه تصمیمی است. آقای حاج محمد حسین گفت: من هم به این نتیجه رسیده ام که این تصمیم غلط است.
گفتم پس برویم پیش آقا. رفتیم با همان صراحت لهجه ای که داشتم، گفتم: آقا این چه تصمیمی است؟ فلسفه علمی است که دانشگاه های دنیا روی آن حساب می کنند، فقه و اصول ما، موضوعش امور اعتباری است.
فرمودند: «من هم قبول دارم. خودم فلسفه خوانده ام، ولی چه کنم؟ از یک طرف، برخی از طلبه ها این حرف ها را هضم نمی کنند؛ از این روی به انحراف کشانده می شوند. من خودم در اصفهان کسی را دیدم که اسفار را زیر بغلش گرفته بود، می گفت من خدا هستم! دیگر اینکه خیلی از آقایان اعتراض می کنند و مرتب فشار می آورند.»
گفتم: پس معلوم می شود شما با فلسفه مخالف نیستید، بلکه با نشر و پخش این حرف های درویشی مخالفيد. فرمودند:«بله. اگر بنشینند خوب درس بخوانند طوری نیست.» گفتم: من اشارات شروع می کنم، علامه طباطبایی را هم قانع می کنم که شفا شروع کنند. ایشان فرمودند: «علامه رضایت نمی دهد. حرف مرا قبول ندارد.» گفتم آقا این چه حرفی است ایشان نسبت به شما احترام می گذارند.
خودم اشارات شروع کردم. به منزل مرحوم علامه طباطبایی رفتم. ایشان مريض بود. جریان را عرض کردم. ایشان فرمودند «نه، من اسفار را ترک نمی کنم. با شاگردهایم از قم می روم کوشک نصرت!» گفتم: آقا این چه سخنی است.
طلبه ها شهریه می خواهند و فقه و اصول باید بخوانند، شما شفا را شروع کنید، به مناسبت، نظریه های خود را نیز بگویید. مرحوم علامه پذیرفت. وقتی این خبر را به آيت الله بروجردی دادم، خیلی خوشحال شدند.([۶۵])
۱۷ – ۲ – آقای منتظری سال ها پس از این مصاحبه، در کتاب خاطراتش این مطلب را با تفصیل بیشتری نقل کرده است. از جمله، دو بار نقل می کند که آقایان از مشهد فشار آورده اند؛ همچنین در پایان سخنانشان گفته اند:
«در اینجا یک نکته را یادآور می شوم: ظاهراً مرحوم میرزا و شاگردان ایشان در مشهد با اصل خواندن فلسفه مخالف نبوده اند بلکه با بسط آن در میان کسانی که درک عمیق ندارند و ممکن است آرای فلاسفه را وحی منزل بدانند و بسا به انحراف کشیده شوند مخالف بوده اند و لذا بعضی آقایان در خود مشهد مقدس به تدریس فلسفه اشتغال داشتند. شاید نزد آقایان وانمود شده بود که در حوزه قم تدریس فلسفه عمومی و بی کنترل می باشد و نگرانی آقایان از این جهت بود، در صورتی که مرحوم امام نیز با اینکه استاد فلسفه قم بودند به همه کس اجازه شرکت در درس فلسفه خود را نمی دادند و شرکت در درس فلسفه ایشان متوقف بر استجازه از ایشان بود.»([۶۶])
۱۸ – آیت الله سید حسین موسوی کرمانی
«ایشان [آیت الله بروجردی] با فلسفه آشنا بودند، ولی با تدریس فلسفه در حوزه موافق نبودند. امام خمینی- رضوان الله تعالی علیه- در آن موقع، در «مسجد سلماسی»، اسفار درس می دادند. جمعیت زیادی در درس ایشان شرکت می کردند. آقای بروجردی به امام خمینی گفتند که شما با این مقام علمی که دارید، حیف است فقط اسفار درس بگویید. بهتر است صبح ها، درس فقه بگویید و عصرها درس اصول». ایشان هم پذیرفتند. آقای بروجردی می خواستند امام خمینی را از تدریس فلسفه باز دارند. امام هم فلسفه را کنار گذاشتند و صبح ها فقه گفتند و عصرها اصول، ولی باز هم مطالب فلسفی را در بحث های اصولی مطرح می کردند.
علامه طباطبایی در مدرسه فیضیه، اسفار می گفت. آقای بروجردی پیغام داد«در مدرسۀ فیضیه، اسفار درس ندهید. بروید جای دیگر، اسفار درس بدهید». آقای بروجردی نگفتند که فلسفه حرام است. ایشان مراقب بودند که فلسفه با فقه مخلوط نشود. علامه طباطبایی هم پذیرفت و درس خود را به خانه اش منتقل کرد. من اسفار را پیش ایشان خواندم. ایشان خیلی محتاط بودند. علامه طباطبایی خیلی به آیت الله بروجردی ارادت داشت؛ هرگاه به منزل آیت الله بروجردی می آمد، مثل شاگردی دبیرستانی در حضور معلمش، رو به روی آیت الله بروجردی می نشست.»([۶۷])
بررسی و تحلیل گزارش های فوق
در بررسی بیست و شش گزارش یاد شده، نکاتی لازم به ذکر است:
نکته اول:
چنانکه ملاحظه شد، به تصریح بسیاری از آقایان، علامه طباطبایی پس از تعطیل شدن درس اسفار، به تدریس شفا روی آورد. از خود آیت الله بروجردی نیز نقل شد که فرمودند: « شفای بوعلی باشد؛ کتاب های دیگر باشد، اما اسفار نباید باشد.» چنانکه به مرحوم آشتیانی نیز درباره اسفار فرموده بودند: «شفا بخوان، این صوفی بازی ها را نه!» علت این امر را می توان در تفاوت فلسفه مشاء و صدرایی جستجو کرد. استاد حکیمی در این باره فرموده اند:
«سرانجام آيت الله العظمی بروجردی فرمودند: «ایشان [علامه طباطبائی] «شفا» بگویند. چون محتوای «شفا» – به هر حال – مفاهیمی است – اغلب – منطقی، نه مبتنی بر کشف ادعایی و وحدت وجود، که نتیجه پذیرش آن، تقلید از مدعیان کشف است، نه مؤدای عقل، و موجب انفصال از توحید انبیائی و قرآنی است – هیچ یک از انبیاء و اوصیاء دعوت به «وحدت وجود» نکرده اند.»([۶۸])
بنابراین، آیت الله بروجردی به فلسفه مشاء به عنوان دانشی که اهل اختصاص می توانند آن را بخوانند می نگریست، اما فلسفه صدرایی را چنانکه از ایشان نقل شد، «افکار درویشی» می دانست که نباید به طلاب دینى القاء شود. ترجیح بوعلی سینا بر ملاصدرا در سخنان خود اهل فلسفه نیز مکرراً مشاهده شده است. از جمله، درباره علامه طباطبایی چنین گفته اند:
«از ابوعلی سینا تجلیل کرده و او را در فن برهان و استدلال فلسفی از ملاصدرا قوی تر دانست.»([۶۹])
همچنین استاد دینانی نیز در پاسخ به این سؤال که فلسفه کدام شخصیت را از دیگر فلسفه ها بهتر تشخیص دادید می گوید:
«حقیقتاً ابن سینا یک سر و گردن از همه فیلسوفان بالاتر است. ما نظير ابن سینا را در جهان اسلام نداریم. یعنی او در رأس هرم تفکر فلسفی است… ابن سینا از همه متفکران عقلی جهان اسلام یک سر و گردن بالاتر است. این چیزی است که صادقانه به شما می گویم.»([۷۰])
چنانکه آیت الله جوادی آملی نیز فرموده است:
«من در فلسفه مردی به عظمت بوعلی… ندیده ام.»([۷۱])
نکته دوم:
عبارات متشابهی چون ادامه درس را پی گرفتن، درس را محدود کردن، مدتی آن را متوقف ساختن، بعدها آقای طباطبایی همچنان به کارش ادامه داد، آهسته آهسته دو دفعه شروع کردن و انصراف آیت الله بروجردی به معنای عدم تعطیلی درس اسفار نیست. بلکه با بازگشت به محکمات و نصوص و تصريحات متعدد و متواتر موجود در گزارش ها، روشن می شود که مقصود از آنها موارد زیر است:
الف) برخی مربوط به پس از رحلت آیت الله بروجردی و عدم حضور ایشان است. آیت الله دکتر احمد بهشتی در این خصوص تصریح روشنی دارند:
«درس الهيات شفای علامه طباطبایی را مرتب می رفتیم، بعد قضایایی اتفاق افتاد از جمله رحلت مرحوم آقای بروجردی و علامه طباطبایی هم درس الهیات شفا را تعطیل کردند و دوباره اسفار را در مسجد فاطمیه شروع کردند.»([۷۲])
بنابراین، مدت کوتاهی که درس اسفار تعطیل بود، همان بازه زمانی کوتاه بین تعطیلی اسفار در سال۳۸ خورشیدی([۷۳]) و رحلت آیت الله بروجردی در اوائل فروردین سال ۴۰ است. با توجه به این که طبق گفته آیت الله منتظری، واقعه مربوط به فصل سرما و اواخر ماه رجب بوده است،([۷۴]) این فاصله حدود یک سال و دو ماه پیش از رحلت آیت الله بروجردی می باشد.([۷۵])
ب) برخی دیگر مربوط به استمرار جلسات اما به صورت خصوصی است. می دانیم که علامه طباطبایی جلسات خصوصی اسفار نیز داشته اند که تنها برای برخی افراد خاص برگزار می شده است. چنانکه علامه حسن زاده آملی درباره مرحله ششم اسفار گفته اند:
«جناب استاد ما علامه طباطبائی صاحب تفسير الميزان(قدس سره) این مرحله اسفار را تدریس نمی فرمود که حلقها را تنگ و خلقها را در جنگ دید، و معاد اسفار را هم به نحو عام متعارف درس نمی فرمود مگر با تنی چند محرمانه که این کمترین نیز مشارکت داشت تدریس فرمود و آن هم به ایماء و اشاره می گذشت.»([۷۶])
این جلسات به گفته استاد دینانی، تا سال ۱۳۴۵ شمسی ادامه داشت.([۷۷])
ج) برخی دیگر نیز به استمرار درس فلسفه در چهارچوب کتاب شفا اشاره دارند. چرا که آیت الله بروجردی ابتدا قصد تعطیل کردن درس فلسفه را به صورت مطلق داشتند، اما با وساطت آقایان منصرف شده و صرفاً با تدریس شفا موافقت فرمودند. همچنین در خاطره آقای حجتی کرمانی نیز آمده بود که علامه طباطبایی درس را تعطیل نکرد، اما آن را محدود کرد.
می دانیم که علامه طباطبایی از سال ها پیش از این واقعه، دروس مختلفی از فلسفه را تدریس می کردند. آیت الله جوادی آملی که در سال ۳۴ خورشیدی برای ادامه تحصیلات به قم رفته، در این باره گفته است که «در دروس مرحوم علامه از اسفار، الهيات شفا و سپس برهان شفا و نیز عرفان شرکت می کردیم.»([۷۸]) استاد شهید مطهری نیز آورده که از سال ۲۹ شمسی در درس فلسفه بوعلی و فلسفه مادی علامه شرکت می کردند.([۷۹])
مسلم است که اصل درس فلسفه تعطیل نشد، بلکه از تدریس اسفار و مطالب دیگر، محدود منحصر به کتاب شفا (یا محدود به جلسات خصوصی) شد. بنابراین ادعای انصراف آیت الله بروجردی که در سخنان آقای خوشوقت آمده نیز به همین معنا خواهد بود.
نکته سوم:
نباید از نظر دور داشت که علی رغم اشتراک گزارش ها در بحث تعطیلی درس اسفار، در جزئیات آنها تفاوت هایی مشاهده می شود که البته خللی در اصل قضیه و وجه اشتراک همه آنها وارد نمی کند. روشن است که تمام بزرگان نیز از جهت یادآوری مطالب پس از حدود نیم قرن، در یک سطح و توانایی نیستند. از همین رو، اگر برخی جزئیات نقل شده برخلاف مطالبی باشد که انتسابشان به آیت الله بروجردی ثابت شده، آن جزئیات مورد پذیرش نخواهند بود. قابل توجه است که در برخی از نقل ها، سهوهایی آشکار نیز به کار رفته است که به مناسبت، به یک نمونه اشاره می شود.
آیت الله عراقچی که سخنانی نیز از ایشان نقل کردیم، ذیل عنوان آیت الله بروجردی و درس فلسفه، چنین گفته اند که ممنوعیت فلسفه از جانب آیت الله بروجردی صرفاً مصلحتی بوده است. سپس می فرمایند:
«نه اینکه ایشان ضد فلسفه بوده باشد، نخیر، این حرف درستی نیست. ایشان در دوران جوانی قسمت زیادی از مثنوی را حفظ کرده بود. پس چطور می تواند ضد فلسفه بشود.»([۸۰])
همچنین فرموده اند:
«یک فضای ضد فلسفه درست کرده بودند. معروف بود که استکان آقا مصطفی را آب می کشیدند، چون پدرش حاج آقا روح الله درس فلسفه می گوید.»([۸۱])
مورد نخست نقل شده در فرمایشات ایشان صحیح نیست. آیت الله بروجردی قسمت زیادی از مثنوی را حفظ نداشتند! بلکه برعکس، داستان مشهوری که از آیت الله صافی و آیت الله فاضل لنکرانی از خود ایشان نقل شده، گواه این است که آیت الله بروجردی هنگام مطالعه مثنوی، صدایی شنیده است که به ایشان گفته است که «[مولوی] راه را گم کرده است.» یا «مطالعه مثنوی را رها کن، تو را به جایی نمی رساند»([۸۲]) و به همین دلیل آن بزرگوار مطالعه مثنوی را رها کردند؛ همین مطالعه نیز بنا به نقل مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی، مربوط به دقایقی بعد از صرف ناهار ایشان بوده و ناگفته پیداست که با مدتی مطالعه که روزانه از چند دقیقه نیز تجاوز نمی کرده است، نمی توان قسمت زیادی از کتابی چون مثنوی را حفظ کرد.
علاوه بر این، روشن نیست که منطقاً چه ارتباطی بین حفظ مثنوی – بر فرض صحت – و عدم مخالفت با فلسفه وجود دارد.
مورد دوم نقل شده در سخنان ایشان نیز ارتباطی به فضای مخالفت آیت الله بروجردی با فلسفه ندارد. داستان برخورد با فلسفه و تدریس اسفار، مربوط به سال های پایانی دهه سی شمسی است؛ حال آن که داستان آب کشیدن ظرف مرحوم آقا مصطفی، به حدود پانزده سال پیش از آن و آغاز حضور آیت الله بروجردی در قم باز می گردد. ضمن آن که تنها یک بار توسط شیخی مقدس که امام خمینی نیز به او بی علاقه نبود اتفاق افتاده([۸۳]) و استعمال فعل «می کشیدند» درباره آن مناسب نیست. امام خمینی، این داستان را در زمان «خردسالی» فرزند بزرگوارشان دانسته اند.([۸۴]) خود آیت الله عراقچی نیز در همین خاطرات، دو بار فرموده اند که این اتفاق مدت کوتاهی پس از ورود آیت الله بروجردی به قم بوده است.([۸۵])
کوتاه سخن آن که خطا و سهو در جزئیات مطالب طبیعی و قابل انتظار است. آن چه اهمیت دارد، وجوه مشترک نقل ها و مواردی است که با مطالب قطعی از سیره آیت الله بروجردی همخوانی داشته باشد.
نکته چهارم:
دو گزارش مرحوم آیت الله امینی، از جهات مختلف قابل بررسی است:
اول آن که این دو گزارش آشکارا با یکدیگر تعارض دارند؛ در گزارش اول، آیت الله بروجردی تدریس اسفار را تعطیل می کند و به دنبال وساطت دیگران، صرفاً به تدریس غیر علنی شفا رضایت می دهد. علامه که راضی به تدریس اسفار نبوده، پس از چند ماه با استخاره و به شکلی کاملاً مخفیانه درس را بدون اطلاع آیت الله بروجردی آغاز می کند. در گزارش دوم اما آیت الله بروجردی پس از وساطت دیگران راضی به تدریس اسفار می شود، به صورتی که انظار عمومی را تحریک نکند.
واضح است که در یکی از این دو گزارش سهو رخ داده است. با توجه به آن که گزارش اول در راستای دیگر گزارشات است، باید همان را پذیرفت و گزارش دوم را مخدوش دانست.
دوم آن که مرحوم آیت الله امینی که سال ها از درس اسفار علامه بهره مند بوده اند، رعایت امانت کرده و آن چه قطعی می دانستند را نقل کرده و آنچه که صرفاً از شنیده ها بوده را با عباراتی چون «به قرار مسموع» و «شنیده شد» آورده اند. مورد شنیده شده در گزارش دوم مورد خدشه است. چرا که دخالت و وساطت آیت الله بهبهانی که دو بار در برخورد آیت الله بروجردی با علامه طباطبایی انجام شده بود،([۸۶]) چنان که استاد دینانی نیز آورده، مربوط به زمان تعطیل اسفار است و منجر به تدریس شفا شده است، چنان که در گزارش اول آیت الله امینی نیز آمده است. نه آن که چندی پس از تعطیلی باشد و به تدریس اسفار بینجامد!
سوم در مقابل احساس وظیفه شرعی، عکس العمل برخی اساتید دانشگاه – بر فرض صحت – بدون تردید برای آیت الله بروجردی اهمیتی نداشته است. پیشتر از آیت الله صافی گلپایگانی خاطره ای نقل کردیم که آیت الله بروجردی چگونه در جمع اساتید دانشگاه، به ترجمه فارسی اسفار معترض شده بودند.
بنابراین از دو گزارش آیت الله امینی، موارد قطعی آن که از قضا در راستای دیگر گزارش ها نیز می باشد مورد پذیرش است.
نکته پنجم:
فشار جو نجف و مشهد، بر فرض صحت، منافاتی با عقیده خود حضرت آیت الله بروجردی ندارد. آیت الله، زعيم عالم تشیع بود و شأني اجل از آن داشت که کسی برای ایشان تعیین تکلیف کند، یا در موضوعاتی به این اهمیت، تحت تأثیر یک جریان خاص قرار گیرد. شبیه به محال است که مردی که حتی ملاحظه ستمگری چون رضاخان را نمی کرد، ([۸۷]) صرفاً به دلیل گفتار دیگران به چنین کار مهمی مبادرت کند، مگر آن که خود نیز با آنان هم رأی باشد.
بخش دوم؛ آشتیانی و لاله زاری و گزارش هایی متفاوت
اکنون به دو گزارش متفاوتی از این جریان می پردازیم که توسط آقایان، شادروان استاد سید جلال الدین آشتیانی و سید محمد حسین لاله زاری طهرانی ثبت شده اند.
۱- استاد سید جلال الدین آشتیانی
آشتیانی، از چهره های نامدار فلسفه در ایران معاصر است. او طی سالیان و در آثار مختلف خویش، منتقدان و مخالفان فلسفه را مورد حملات سخت خود قرار داد([۸۸]) و در این راه مرتکب اشتباهات بسیاری در نسبت مطالب به دیگران و…) شد که در مقالات مختلفی مورد واکاوی قرار گرفته است.([۸۹])
از ویژگی های ایشان که همواره مورد اشتباهات و بی دقتی فراوان می شد، در بسیاری از موارد، تکیه بر حافظه و در نتیجه بی نیاز دانستن مطالب به ذکر منبع و مرجع بوده است. استاد محقق داماد در این زمینه گفته است:
«بسیاری از مطالبی را که استاد آشتیانی آورده اند مبتنی بر حافظه شان است و مرجع و منبعی مبنی بر اینکه این مطالب را از چه کسی شنیده اند یا از کجا نقل می کنند وجود ندارد.»([۹۰])
آقای دکتر سید حسن اسلامی نیز چنین آورده اند:
«استاد نقدهای خود را به گونه ای گذرا و مجمل بیان می دارد و از بیان دقیق مسئله و لوازم آن خودداری می کند و حتی آدرس سخنانی را که نقل می کند به دست نمی دهد و حتی گاه متنی را که می آورد بی ترجمه است؛ گویی بر این باور است که در خانه اگر کس است یک حرف بس است.»([۹۱])
آشتیانی درباره داستان تعطیلی درس اسفار روایت جالب توجهی ارائه داده و آن را از ریشه انکار کرده است. ابتدا گزارش ایشان را نقل و سپس آن را بررسی خواهیم کرد:
«راجع به درس اسفار مرحوم علامه طباطبایی و مخالفت آية الله العظمی بروجردی(قدس سره) با ادامه آن درس، باید عرض کنم که نه آقای بروجردی درس اسفار ایشان را تحریم نمودند و نه شهریه شاگردان درس اسفار را قطع کردند و نه آقای بروجردی دستور دادند که شفا تدریس شود نه اسفار. از آقای علم الهدی مشهدی (دو برادر بودند برادر بزرگتر) نقل کردند که حضرت آقا فرمودند درس اسفار تعطیل شود. بنده شخصاً در قم نزدیک گذر خان آقای علم الهدی را دیدم و گفتم چرا چنین حرف بی اساس را از آقا نقل کردی؟ او بسیار نگران شد و گفت من در خواب دیدم که آقا فرمودند در قم اسفار تدریس نشود و من خواب خود را نقل کردم. مرحوم آقای طباطبایی قدری ناراحت شدند و احتمال صدق در کلام شخص مذکور را دادند؛ یکی از شاگردان خود را نزد آية الله بروجردی فرستاده کسب تکلیف کردند و آقا فرموده بودند اگر آقای حاج میرزا محمد حسین تکلیف شرعی خود می دانند که اسفار تدریس نمایند چه اشکالی دارد. خدمت آقا عرض شده بود که نظر شما را پرسش می نمایند. فرموده بودند به تکلیف شرعی خود عمل نمایند.
نه شهریه کسی قطع شد و نه کسی را از درس اسفار منع نمودند و نه زمانی بود که مرجع دینی جامع و متبحرى مانع تدریس اسفار شود. برخی از طلابی که در درس اسفار می آمدند در قید حیاتند؛ از جمله بنده حقیر نه کسی بنده را منع از حضور به درس اسفار نمود و نه شهریه بنده قطع شد و نه آقای طباطبایی فرمودند حتماً باید اسفار تدریس شود نه شفا، بلکه ایشان به واسطه ضعف مزاج و تسریع در امر تفسير الميزان به اختیار خود درس اسفار را ترک نمود نه از ناحیه دیگر.
اینکه آقا سید محمد حسین لاله زاری نوشته اند مرحوم آقای بروجردی درس اسفار را تحریم نمود بی اساس است. مرحوم آقای طباطبایی آن چنان محترم و با تقوا بود که نمی شد تکلیف شرعی برای او تعیین کرد.»([۹۲])
در بررسی سخنان استاد آشتیانی چندین نکته قابل ذکر است:
نکته اول:
استاد آشتیانی اساساً هنگام تعطیلی درس اسفار در قم حضور نداشته اند تا قرار باشد شهریه ایشان قطع شود و کسی از حضور در آن درس منعشان کند؛ شاهد این امر، تصریح استاد دینانی است؛ ایشان در پاسخ به پرسشی درباره همدوره و همدرس بودن با استاد آشتیانی گفته اند:
«در درس آقای طباطبایی آن وقت که من رفتم، آقای آشتیانی دیگر نبود. ایشان قبل از ما بود و بعد هم که ما بودیم در نجف بود.»([۹۳])
بنابراین چون تعطیلی درس اسفار در زمان تحصیل استاد دینانی نزد علامه طباطبایی بوده است، اصلاً آقای آشتیانی در آن زمان در قم و شاگرد علامه طباطبایی نبوده که بخواهد شاهد این واقعه باشد.
نکته دوم:
شگفت آور است که در برخی گزارش ها، از تلاش خود استاد آشتیانی در دفاع از علامه طباطبایی جهت برقرار ماندن درس فلسفه ایشان سخن به میان آمده است. چنان که حجت الاسلام کاملان در یادنامه استاد آشتیانی گفته است:
«آشتیانی دفاع می کرد از مرحوم علامه طباطبایی که تدریس فلسفه می کرد و ظاهراً خبری از مرحوم بروجردی به ایشان رسیده بود که تدریس نکند. علامه طباطبایی ناراحت شده بود و می گفت اگر آقای بروجردی در قم اجازه ندهد می روم به یکی از این روستاهای علی آباد راه قم تهران و آنجا تدریس می کنم. و ایشان به شدت بین مرحوم بروجردی و علامه طباطبایی تردد داشت تا بتواند آقای بروجردی را متقاعد کند که ایشان تدریس اش را بکند و بالاخره تأثير هم کرد و مرحوم علامه به تدریس اش ادامه داد.»([۹۴])
این سخنان غیر قابل پذیرش، در تعارض کامل با مطالب خود آقای آشتیانی و بلکه با تمام نقل های پیش گفته است.
نکته سوم:
داستانی که آقای آشتیانی به آقای علم الهدی نسبت داده به کلی بی اساس است. دستور آیت الله بروجردی به تعطیلی درس اسفار، متواترا از جانب شاگردان مختلف ایشان و علامه طباطبایی نقل شده و با ارائه چنین داستان بی اعتباری نمی توان آن را به یک خواب تنزل داد!
ضمن آن که ظاهر این داستان چنین است که قضیه خواب مورد نظر و برخورد آقای آشتیانی و آقای علم الهدی، در زمان بحث تعطیلی اسفار و کسب تکلیف علامه طباطبایی از آیت الله بروجردی (بنا بر ادعای آقای آشتیانی) بوده است؛ حال آن که اساساً در آن زمان استاد آشتیانی در قم نبوده اند.
نکته چهارم:
چرایی این رفتارها و گزارش های خلاف واقع استاد آشتیانی را باید در شیفتگی افراطی ایشان نسبت به فلسفه صدرایی جستجو کرد. استاد آشتیانی، که ایشان را «نمونه تمام عیار فلسفه صدرائی» نامیده اند،([۹۵]) در رویکرد فلسفی خود همچون استادشان مرحوم رفیعی قزوینی بود. درباره تفاوت مشرب مرحوم رفیعی قزوینی و علامه طباطبایی و همچنین روش آقای آشتیانی، استاد دینانی چنین فرموده اند:
«آقای طباطبایی گوش شنوا داشت. ما هر چه می گفتیم گوش فرا می داد و برای حرف های تازه گوش شنیدن داشت. اما با سید ابوالحسن رفیعی قزوینی ما هیچ حرفی خلاف حرف ملاصدرا نمی توانستیم بزنیم. اگر از غرب می گفتیم که ایشان به تندی برخورد می کرد. ما که شاگردش بودیم نمی توانستیم حرفی خلاف عقیده اش بزنیم ولی در آقای طباطبایی هر چه می خواهد دل تنگت بگو بود!.. خود آقای آشتیانی هم حافظ سنت بود و چیز تازه نداشت… اصلاً اهل ابداع و ابتکار نبود و میل هم نداشت. روشش درست مثل روش رفیعی قزوینی بود تا روش آقای طباطبایی.» ([۹۶])
استاد دینانی همچنین در زمینه تعصب و وابستگی آشتیانی به ملاصدرا تعبیر نامطلوبی به کار برده اند که در اینجا به جهت رعایت احترام استاد آشتیانی از نقل آن صرف نظر می شود.([۹۷])
همچنین آقای سید محمد عیسی نژاد نیز در یادنامه استاد آشتیانی در بیان دفاع ایشان از حکمت متعالیه و ترویج آن گفته است:
« [آشتیانی نشان می دهد که] مراجعت و بازگشت به شفای ابن سینا و ترویج آن، بدون توجه به تحقیقات صدرالمتألهين، سیر قهقرایی و ضد عقلانیت است. حتی مرحوم آشتیانی، رگه هایی ضعیف از این تفکر را در تفکر فلسفی مرحوم علامه طباطبایی و حلقه فکری ایشان می دید. مرحوم علامه طباطبایی تلاش داشت حکمت صدرایی را در پرتو قواعد مشایی بازخوانی و تفسیر کند لذا ایشان منتقد مرحوم علامه طباطبایی نیز بود.»([۹۸])
بنابراین، چنین دلبستگی به فلسفه صدرایی، نقد هر انتقادی به آنان – حتى از جانب دیگر فیلسوفان – و تبعیت از روش اساتیدی که امکان طرح هیچ حرفی خلاف ملاصدرا با آنان وجود نداشت، موجب شده تا آقای آشتیانی مطالب متواتری را که از بسیاری از همفکران بزرگوار خود ایشان نیز به صراحت نقل شده، بی اساس و دروغ بدانند. سخن کوتاه، گزارش استاد آشتیانی مطلبی خلاف واقع است که حتی همفکران ایشان نیز آن را نپذیرفته و روایت دیگری ارائه کرده اند.
۲ – سید محمدحسین طهرانی و وابستگان
۲- ۱- آقای سید محمد حسین لاله زاری طهرانی نیز از افرادی است که این واقعه را نقل کرده، اما در فقره پایانی آن، از جانب خود مطالبی بی پایه را به داستان افزوده است. نقل ایشان از این قرار است:
«آن فقید سعید (علامه طباطبایی) فرمودند: من وقتی از تبریز به قم آمدم و درس «أسفار» را شروع کردم، و طلاب بر درس گرد آمدند و قریب به یکصد نفر در مجلس درس حضور پیدا می کردند؛ حضرت آية الله بروجردی(ره) اولاً دستور دادند که شهریه طلابی را که به درس «أسفار» می آیند قطع کنند.
و بر همین اساس چون خبر آن بمن رسید، من متحیر شدم که خدایا چه کنم؟ اگر شهریه طلاب قطع شود، این افراد بدون بضاعت که از شهرهای دور آمده اند و فقط ممر معاش آنها شهریه است چه کنند؟ و اگر من بخاطر شهریه طلاب، تدریس «أسفار» را ترک كنم لطمه بسطح علمی و عقیدتی طلاب وارد می آید!؟
همینطور در تحير بسر می بردم، تا بالاخره یک روز در اطاق منزل از دور کرسی می خواستم برگردم چشمم به دیوان حافظ افتاد که روی کرسی اطاق بود؛ آن را برداشتم و تفأل زدم که چه کنم؟ آیا تدریس «أسفار» را ترک کنم، یا نه؟ این غزل آمد:
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنـم محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
[الى آخر] باری، دیدم عجیب غزلی است؛ این غزل می فهماند که تدریس «أسفار» لازم، و ترک آن در حکم کفر سلوکی است. و ثانياً یا همان روز یا روز بعد، آقای حاج أحمد، خادم خود را به منزل ما فرستادند، و بدینگونه پیغام کرده بودند: ما در زمان جوانی در حوزه علمیه اصفهان نزد مرحوم جهانگیر خان «أسفار» می خواندیم ولی مخفیانه؛ چند نفر بودیم، و خفيةً بدرس ایشان می رفتیم، و اما درس «أسفار» علنی در حوزه رسمی به هیچ وجه صلاح نیست و باید ترک شود!
من در جواب گفتم: به آقای بروجردی از طرف من پیغام ببرید که این درس های متعارف و رسمی را مانند فقه و اصول، ما هم خوانده ایم؛ و از عهده تدریس و تشکیل حوزه های درسی آن برخواهیم آمد و از دیگران کمبودی نداریم.
من که از تبریز به قم آمده ام فقط و فقط برای تصحیح عقائد طلاب بر اساس حق، و مبارزه با عقائد باطله مادیین و غيرهم می باشد. در آن زمان که حضرت آية الله با چند نفر خفيةً به درس مرحوم جهانگیرخان می رفتند، طلاب و قاطبه مردم بحمدالله مؤمن و دارای عقیده پاک بودند؛ و نیازی به تشکیل حوزه های علنی «أسفار» نبود؛ ولی امروزه هر طلبه ای که وارد دروازه قم می شود با چند چمدان (جامه دان پر از شبهات و اشکالات وارد می شود! و امروزه باید بدرد طلاب رسید؛ و آنها را برای مبارزه با ماتریالیست ها و مادیین بر اساس صحيح آماده کرد، و فلسفه حقه اسلاميه را بدانها آموخت؛ و ما تدریس «أسفار» را ترک نمی کنیم. ولی در عین حال من آية الله را حاکم شرع می دانم؛ اگر حکم کنند بر ترک «أسفار» مسأله صورت دیگری بخود خواهد گرفت. علامه فرمودند: پس از این پیام؛ آية الله بروجردی دیگر به هیچ وجه متعرض ما نشدند، و ما سال های سال به تدریس فلسفه از «شفاء» و «أسفار» و غيرهما مشغول بودیم. و هر وقت آية الله برخوردی با ما داشتند بسیار احترام می گذاردند، و یک روز یک جلد قرآن کریم که از بهترین و صحیح ترین طبع ها بود بعنوان هدیه برای ما فرستادند.» ([۹۹])
بررسی
با توجه به نقل های متواتر پیشین، این سخنان نیازی به نقد و بررسی چندانی ندارد. اگرچه اکثر قسمت های آن صحیح و اجمالاً در دیگر گزارش ها نیز بیان شده است، اما فقره آخر آشکارا اضافه خود ایشان و خلاف نقل های متواتر دیگران است. علامه طباطبایی شخصیت بزرگی است و دفاع از ایشان نیازمند جعل و تزویر نیست؛ بلکه این سخنان که با دیگر نقل ها نمی سازد، خود بی احترامی به ایشان خواهد بود.
ریشه چنین تحریفاتی را می توان در غلو شدیدی که آقای طهرانی به آن دچار بودند جستجو کرد. ایشان مقام اساتید خود را در حد عصمت و گاه نزدیک به الوهیت می دانستند. به عنوان مثال، درباره شخص علامه طباطبایی چنین گفته اند:
«علامه طباطبائی فردی است که ملائکه بدون طهارت و وضوء نام او را بر زبان نمی برند. او در افقی است که از وصف و نعت بیرون است، و از تعریف و تمجید خارج؛ فعل او در وصف نمی آید تا به این نعوت و اوصاف توصیف گردد!»([۱۰۰])
بی گمان، روح علامه طباطبایی از این سخنان بیزار است؛ وانگهی کسی که تصوراتی چنین غاليانه دارد، در راستای معتقدات خویش باکی از تحریف وقایع تاریخی نخواهد داشت.
۲ – ۲ – آقای محسن طهرانی، فرزند آقای محمد حسین لاله زاری طهرانی، در داستان سرایی از پدر خویش نیز پیشی گرفته و گزارش بامزه ای در این زمینه نقل کرده است:
«با مرحوم علامه طباطبایی – رضوان الله علیه – در يک مجلسی بودیم، ایشان می فرمودند: وقتی که من درس فلسفه می گفتم مرحوم آیت الله بروجردی بنابر بعضی از مصالحی مرا منع کردند از تدریس فلسفه. پیغامی که ایشان برای من فرستاده بودند این بود – ببینید! چقدر پیغام جالبی هست و جواب علامه چقدر واقعاً جواب متینی است. ایشان می گفتند: حوزه علمیه به واسطه وجوهاتی می گردد که این وجوهات از افرادی می آید که آنها شرط می کنند صرف این وجوهات را فقط در مسائل فقهی و مسائل اصولی و شرعی و ما اگر بخواهیم اینها را در غیر از این مسائل که مسائل فلسفی و حکمی و عرفانی و تفسیری است، بخواهیم صرف بکنیم، این خارج از حدود اجازه، آن کسی است که دارد می پردازد. علامه طباطبایی می گفتند: غلط می کند آن شخصی که می آید به يک مرجع، به يک حاكم شرعی وجوهات را بپردازد، آن بیاید تعیین تکلیف برای مرجع بکند، حق ندارد. آن وظیفه اش این است که بیاید این مال را بپردازد حالا آن حاکم شرع می خواهد این مال را به دریا بریزد، دیگر به او چه مربوط است؟ اصلاً او چه کاره است که بیاید بگوید: آقا! من این مال را به شما می پردازم شما در فقه و اصول خرج کنید؟ به طلبه هایی بدهید که این طلبه ها در فقه و اصول باشند؟ حق ندارد، آن وظیفه اش این است که بلند شود بیاید، دست يک حاكم شرع، مجتهد، دستش را ببوسد بعد هم بگذارد سرش را پایین بیندازد و بگوید خداحافظ شما. حالا آن دلش می خواهد توی جوی بریزد، دلش می خواهد فرض بکنید که برای طلبه ها خرج کند، دلش می خواهد برای فقراء خرج کند، دلش می خواهد برای افراد عادی خرج کند، در هر موردی می خواهد خرج کند بر طبق مدرکات خودش، از مبانی و از روایات، بر طبق آن باید انجام بدهد، آن حق ندارد. لذا آقای بروجردی دیگر حرفی نزدند.»([۱۰۱])
بررسی:
سخنان ایشان صرف نظر از ناسازگاری با دیگر گزارشات، هیچ شباهتی به جزئیات نقل های دیگر نیز ندارد. با توجه به علاقه مفرط پدر آقای لاله زاری به مرحوم علامه طباطبایی، در صورت صحت چنین نقلی، حتماً در گزارش خود آقای لاله زاری نیز می آمد، نه آن که ایشان کلیات مطالب دیگران را نقل کرده و ناچار از اضافه نمودن فقره ای به آن شوند.
اساساً ادبیات هتاکانه و غیر محترمانه ای که در این متن به کار رفته، هیچ سنخیتی با علامه طباطبایی ندارد، بلکه مشابه سیره و سنت خود آقای لاله زاری و جریان مربوط به پدر ایشان در مشهد است که از هیچ اهانتی نسبت به بزرگان فروگذار نمی کنند و بسیاری از نوشته ها و گفته های ایشان آکنده از توهین و جسارت است.
به عنوان یک نمونه، آقای محسن لاله زاری مدتی پیش از درگذشتشان، در سخنرانی علیه عید نوروز ([۱۰۲])، به معتقدان به این مناسبت مورد تأیید اسلام و مرحوم محدث قمی رضوان الله عليه، اینگونه می تازد:
«علف از توی زمین در می آید برای من که عید نیست، برای آن گاو و خر عید است که باید بهتر بچرد و بهتر از این زمین استفاده بکند، بنده که علف خوار نیستم که بخواهم خوشحال بشوم… آن روایتی را که آشیخ عباس قمی که همه دردسرهای ما از ایشان است، که آمده در این کتاب مفاتیح این مسئله نوروز و روایت معلی بن خنیس را ایشان نقل کرده…»
۲ – ۳ – آقای محمد حسن (یاور) وکیلی، از رهبران جریان لاله زاری در مشهد، در ماه رجب سال ۱۴۳۵، دو یادداشت با عنوان «آیت الله بروجردی و فلسفه» نگاشته اند که در پایگاه رسمی ایشان موجود است. نویسنده در این دو یادداشت هیچ وقعی به قواعد پژوهشی و روشی تحقیق ننهاده و صرفاً مطالبی را به دنبال هم آورده و در موردی حتى نام نویسنده اثر مورد استناد خود را نیز ذکر نکرده است! ([۱۰۳])
راقم این سطور اکنون قصد پرداختن به تمام اغلاط متعدد روشی و پژوهشی این دو یادداشت را ندارد و آن را به فرصتی دیگر وا می گذارد و تنها جهت نشان دادن استمرار سنت نکوهیده تزویر و عدم امانت داری در جریان فکری آقای طهرانی، به نمونه ای از خیانت های آقای وکیلی در یادداشت دوم ایشان می پردازد:
آقای وکیلی در یادداشت دوم خود، هنگام نقل کلام آقای صالحی نجف آبادی (که در این مقاله نیز آمده است)، بين دو عبارت «کار به جای باریک کشیده است» و «علت مخالفت شما چیست؟»، نزدیک به هفت خط منبع مورد رجوع خود (تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران) را حذف کرده اند، بی آن که از علائم نگارشی لازم و نشان دهنده تقطيع متن استفاده کرده باشند. محتوای عبارات حذف شده توسط آقای وکیلی، رنجیدن علامه طباطبایی، عصبانیت ایشان از آیت الله بروجردی، قطع شدن شهریه درس اسفار و برخی سخنان تلخ علامه طباطبایی(ره) است. آقای وکیلی که گویا برقرار بودن این عبارات را به صلاح نمی دیده، آنها را حذف کرده و از قرار دادن علامت نقطه چین (…) که نشان از تقطيع در نقل است نیز خودداری نموده و به این ترتیب به پیروی از اسلاف خود، مرتکب مغالطه شده است.
فرجامین سخن
آیت الله العظمی بروجردی، فقیهی جامع علوم نقلی و عقلی بود که در عین آشنایی کامل با فلسفه، تمایلی به آن نداشت و خصوصا تدریس فلسفه صدرایی را هرگز برنمی تافت. چرایی مخالفت ایشان با تدریس فلسفه را سوای نگرش شخصی آن بزرگوار، حداقل در چند امر دیگر می توان جستجو کرد:
اول:رسالت اصلی حوزه های مقدسه علمیه که همان تربیت فقیه و مجتهد بوده است. خواندیم که امام خمینی در تأیید موضع گیری آیت الله بروجردی فرموده بودند که وضع حوزه برای فقه و اصول و حدیث است. همچنین از خود آیت الله بروجردی نیز نقل شد که تدریس اسفار به حوزه که بنایش بر تدریس فقه و اصول است ضربه می زند.
این امر حتی مورد عنایت فقیهانی که تدریس فلسفه را حرام نمی دانستند نیز بوده است. از جمله، استاد محقق داماد (نوه آیت الله شیخ عبدالکریم حائری)، در گفتگویی درباره جد بزرگوارشان چنین فرموده اند:
«وقتی با ایشان راجع به علوم عقلی صحبت شد، فرموده اند: در حال حاضر رسالت ما تربیت مجتهد است. نسبت به علوم عقلی مشتری زیاد است، اما ما باید مجتهد و فقیه تربیت کنیم.»([۱۰۴])
از همین رو بود که امام خمینی نیز چنانکه در گزارش ها نقل شد، افراد شایسته خواندن فلسفه بدون خوف انحراف را کم می دانست و صراحتاً حق را به آیت الله بروجردی می داد، با آن که خود فیلسوفی بزرگ بود.
دوم: اشتغال به فلسفه آن هم در عنفوان جوانی، چنان که بسیاری از شاگردان اسفار علامه طباطبایی جوان بوده اند، می تواند ذوق عرفی فقیه را خدشه دار و مبانی استنباط او را در آینده دستخوش تغییر سازد. از این رو، بزرگانی که خود از چهره های نامدار فلسفه و عرفان نیز بوده اند، چون جنبه فقاهتی ایشان از ابتدا مستحکم شده بود، همواره مرزبندی ها را حفظ می کردند. به عنوان مثال، امام خمینی، شخصیتی که در چهره فلسفی خود، حتی در تدریس اسفار به جنبه های عرفانی بیش از جنبه های استدلالی اهمیت می داد([۱۰۵])، درباره لزوم حفظ این مرزها بر این باور بود:
«[امام خمینی) نوعاً این حرف را می زدند که آقایان (علماء گذشته) بیخود مسائل فلسفی را به مسائل اصولی کشیده اند… گاهی که طلبه ها یک سؤال فلسفی می کردند ایشان توی درس جواب نمی داد. گاهی می فرمود که اینها را برای اهلش بگذارید، اینجا جای این حرفها نیست. ایشان می فرمود: در این زمان اسلام نیاز به فقه دارد و ما باید کارمان را در فقه متمرکز کنیم.» ([۱۰۶])
همچنین درباره ایشان گفته شده است:
«در درس فقه اصلاً دم از فلسفه نمی زد. حتی در درسش اگر کسی راجع به فلسفه حرفی میزد ایشان اعتنا نمی کرد و پاسخ نمی داد.» ([۱۰۷])
این در حالی است که همه افراد چنین نیستند. آیت الله مهدوی کنی در این رابطه گفته اند:
«[امام خمینی] در فقه خیلی عرفی برخورد می کردند و مسائل فلسفی را با فقه مخلوط نمی کردند… یعنی فیلسوف معمولاً وقتی وارد مسائل می شود فیلسوفانه وارد می شود که ما الان در بین فقها داریم، ولی امام اینگونه نبودند.»([۱۰۸])
به نظر می رسد تعبير «الان در بین فقها داریم»، اشاره به فقیهانی باشد که در آن روزگار، اشتغال اصلی شان به جای فقه، فلسفه بوده است. این همان نگرانی امثال آیت الله العظمی بروجردی بود.
سوم: توجه به فلسفه، صرف نظر از مطلب پیشین، می توانست طلبه را از دروسی که وظیفه اصلی خود او بود دور کند. این اتفاق خصوصاً در حوزه های امروز که برخی بیش از هر درس واجبی به فلسفه اهمیت می دهند چشمگیر است، با این وجود، در گذشته نیز اثرات سوئی داشته که ذکر دو نمونه از آن بی مناسبت نیست.
نمونه اول: پروفسور دینانی گفته است:
«بنده در قم در درس فقه و اصول شرکت می کردم و با علاقه فقه و اصول را می خواندم. ولی وقتی که به طور جدی به مطالعه فلسفه پرداختم، از این درس ها دور شدم و بیشتر تمرکزم و مطالعاتم در فلسفه شد. البته کارهای فقهی هم انجام داده ام ولی الان تقریباً متروک است و حافظه فقهی من زنگ گرفته است.»([۱۰۹])
ایشان با وجود آن که مدعی است در جوانی به مرتبه اجتهاد رسیده است([۱۱۰]) اما در کمال شگفتی، چند سال قبل در سخنرانی معروفی که فیلم آن منتشر شده و زبان یاوه سرایان را نیز به مقام منيع فقاهت و فقیهان باز و دراز کرده است چنین گفته اند:
«غربی ها سابقه خودشان را دوست دارند و حفظ هم کرده اند؛ تمام غرب از یونان باستان تا حالا، ما نه، ما دیگر قبل از اسلام را می خواهیم به فراموشی بسپاریم و «الاسلام يجب ما قبله» از این حديث ها را هم جعل می کنیم و به دروغ می خوانیم و می گوییم قبل از اسلام هیچ خبری نبوده است. نخیر خیلی خبر بوده است.»
شگفت آور است که ایشان، این قاعده مسلم فقهی را که ادله قرآنی و روایی دارد و عمل اصحاب بر آن بوده است جعلی می داند و حتی معنای آن را نیز درنیافته است! مفاد این قاعده، زوال اثر کارهای دارای زیان و عقوبت است که فرد تازه مسلمان پیش از اسلام آوردنش انجام داده است، و هیچ ارتباطی به آن که قبل از اسلام خبری بوده یا خیر ندارد!
لازم به ذکر است که دوری از فقه و فقاهت، تنها به چنین موردی ختم نمی شود؛ بلکه این استاد مسلم فلسفه که به هزارتوی «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام» از همگان آشناتر است، در اظهار نظری شگفت تر، فرموده که شیخ صدوق پس از شیخ طوسی می زیسته است، حال آن که شیخ طوسی پس از رحلت شیخ صدوق پا به جهان گذاشته است:
«پس از حرکت شیخ طوسی در تدوین فقه شیعه نیز برخی از علمای شیعی بر مسلک اخباری گری خویش باقی ماندند و تنها بر اخبار ائمه اطهار به عنوان سند معتبر برای تکلیف دینی خود تاکید کردند. به عنوان مثال می توان از شیخ صدوق و علامه مجلسی نام برد.»([۱۱۱])
نمونه دوم: آقای محمد حسین لاله زاری طهرانی، شخصیتی است که در آغاز جوانی مدعی اجتهاد بوده([۱۱۲]) و در اوائل حضور خود در نجف نیز در صحبت با آیت الله العظمی خوئی مدعی اعلمیت بر ایشان شده بود!([۱۱۳]) دست روزگار اینگونه افشا می کند که ایشان، که اوقات بسیاری را صرف اشتغالات غير فقهی می کرد، در برخی آثارشان خاطره ای نقل کنند و از بی اطلاعی خود نسبت به روایات مشهور فقهی که در ابواب مهم فقه وارد شده خبر دهند. ([۱۱۴])
چهارم:جاذبه کاذب فلسفه، برای طلابی که در آغاز راه بودند می توانست مضر باشد و بنیان اعتقادات ایشان را متزلزل کند؛ استاد سید مصطفی محقق داماد که خود از طرفداران نامدار فلسفه هستند، در این باره می گویند:
«درس فلسفه و طبیعت این علم همیشه یک جاذبه کاذبی داشته است. کاذب که می گویم برای این است که عده ای بدون اینکه فلسفه را بشناسند، سینه چاک فلسفه اند و وقتی آشنا می شوند، یک مرتبه رها می کنند… بزرگان حوزه احساس مسؤولیت می کردند که مبادا یک عده بروند و شبهات را بشنوند و ذهن خود را پر از شبهه کنند، آن وقت نیمه کاره و پاسخ نشنیده برگردند. اینطور فلسفه خواندن، هیچ سودی ندارد و کاش فقط سودی نداشته باشد، در تضعیف عقاید و ایمان مردم بسیار اثر منفی دارد.» ([۱۱۵])
این تضعیف عقاید و اسیر شبهات شدن، به خصوص درباره فلسفه صدرایی که بر بنیان مکاشفات استوار است صادق است؛ آن هم مکاشفاتی که در بهترین حالت، تنها برای صاحب کشف حجتند نه دیگران، و دلیلی غیر از خودشان برای آنها وجود ندارد([۱۱۶])، و همان مکاشفات نیز سرشار از تناقض و اضطرابند.([۱۱۷])
بنابراین، سخن درست، همان است که از امام خمینی نقل شد:
«اگر من هم جای آقای بروجردی و رئیس و سرپرست حوزه بودم، از این همه فلسفه گفتن، آنهم به این زیادی و به صورت کاملاً علنی، احساس مسئولیت می کردم.»
در پایان، ذكر نکته ای درباره فرمایش علامه طباطبایی تهی از فایده نیست. ایشان چنان که گذشت به آیت الله بروجردی عرض کردند که در زمان جوانی شما مردم و طلاب عقیده صحیح داشتند و اکنون باید طلاب را برای مبارزه با ماتریالیستها آماده کرد.
سخن و غیرت دینی علامه طباطبایی شایسته تقدیر اما قابل خدشه است. چنین نبوده که این شبهات تنها در زمان تدریس اسفار علامه طباطبایی پدید آمده باشند و در زمان جوانی آیت الله بروجردی وجود نداشته باشند؛ گرایش به مادی گرایی، مربوط به پیش از اسلام و همه طبقات اجتماع بوده است.([۱۱۸])
اما به صورت یک مکتب، در قرون اخیر گسترده شده و شدت گرفته است. برخلاف فرمایش علامه طباطبایی، در زمان جوانی آیت الله بروجردی و بلکه حتی پیش از آن، مادی گرایان در ایران فعالیت گسترده ای داشتند و از قضا برخی از ایشان سابقه تحصیلات دینی نیز داشتند؛ میرزا آقا خان کرمانی یکی از آنان بود که در پوشش بابیت به نشر تفکرات الحادی می پرداخت؛ فتحعلی آخوندزاده که مطالب خلاف شرع فراوان و اندیشه های ماتریالیستی را در آثارش منعکس می کرد در دوران خردسالی آیت الله بروجردی درگذشته است؛ نمونه دیگر، حیدرخان عمو اوغلى است که رسما ریاست حزب کمونیست ایران را بر عهده داشت و حدود چهل سال پیش از تعطیلی درس اسفار علامه طباطبایی از دنیا رفت. همچنین، بسیاری از روشنفکران و حتی طبقه کارگر و مردم عادی در آن سال ها تحت تأثیر فلسفه ماتریالیستی حزب سوسیال دموکرات روسیه واقع شده بودند. خلاصه آن که جریان هایی با فلسفه ماتریالیستی و مارکسیستی، پس از انقلاب مشروطه حضور فعالی در ایران و میان ایرانیان داشتند و صرف آن که در زمان تشرف علامه طباطبایی به قم، فعال تر شده بودند، به معنای نفی و انکار پیشینه گسترده آنان نخواهد بود و البته راه مقابلۀ علمی با جریان های الحادی ماتریالیستی و مارکسیستی منحصر در فلسفه (آن هم فلسفۀ صدرایی) نیست و روش علمی و محتوایی وَحیانی می طلبد.
———————————————–
پی نوشت ها:
[۱]– طوسی، اختیار معرفة الرجال ۲/ ۵۳۰. كان يحیی بن خالد البرمكي قد وجد على هشام بن الحكم شيئا من طعنه على الفلاسفة ، وأحب أن يغري به هارون ويضربه على القتل.
[۲]– انصاری، کتاب الطهارة ۵/ ۱۴۱. والسيرة المستمرة من الأصحاب في تكفير الحكماء المنکرین لبعض الضروريات.
[۳]– فیضی، سرشت و سرنوشت/ ۳۳۷.
[۴]– ابراهیمی دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام ۲/ ۳۷۸.
[۵]– دوانی، زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت الله بروجردی/ ۳۸۴.
[۶]– مرحوم استاد دوانی آورده اند که مرحوم علامه طباطبایی با نهایت تأثر گفتند: حالا آقای امینی (مؤلف الغدير) هم بر آقایان دیگر نجف اضافه شده، بگو برادر آقای امینی شما دیگر چرا؟» رک: دوانی، همان.
[۷]– استاد فاضل، آقای علی ملکی میانجی گفته اند: «از آیت الله سید موسی شبیری زنجانی شنیدم که گفت: آیت الله شاهرودی فتوای تحریم ادامه حاشیه بحارالانوار را صادر کرد.» ملکی میانجی، علامه مجلسی اخباری یا اصولی/ ۸۸ و ۱۱۵ .
[۸]– این ادعا از استاد حسین حقانی، از اساتید فلسفه و شاگردان علامه طباطبایی است. رک: کرباسچی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران ۱/ ۲۱۲ .
[۹]– به مواردی از تصريحات بزرگان به تسلط آیت الله بروجردی بر فلسفه در ادامه اشاره خواهد شد.
[۱۰]– فیضی، سرشت و سرنوشت/۲۴۶.
[۱۱]– دوانی، همان.
[۱۲]– کدیور، «عقل و دین از نگاه محدث و حکیم»/ ۱۷.
[۱۳]– احمدی و دیگران، چشم و چراغ مرجعیت/ ۱۳۵.
[۱۴]– احمدی و دیگران، همان/ ۱۷۱.
[۱۵] – دکتر مهدی حائری یزدی. ایشان درباره سال ۱۳۳۰ شمسی که در آن هنگام ۲۸ ساله بودند گفته است: «بعد از این که به کلی بی نیاز شدم از تحصیلات اسلامی، حتی احساس کردم که دیگر احتیاجی به هیچ یک از مراجع ندارم، احتیاجی به اساتید بزرگ ندارم و خودم را از نظر قدرت علمی در همان هنگام برتر از تمام مدرسین و تمام مراجع و اساتید فن فقه و اصول و حتى معقول می دانستم، چون از تحصیلات حوزه سلب احتياجم شده بود آمدم به تهران.» رک: حائری یزدی، خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی/ ۲۳ .
[۱۶]– حائری یزدی، کاوش های عقل عملی/ ۶۴. تأكید در عبارات از خود استاد حائری است.
[۱۷]– حائری یزدی، «تأملاتی گذرا درباره امام خمینی زعامت دینی و حکمت اسلامی»/ ۳۸۵.
[۱۸]– شبیری زنجانی، جرعه ای از دریا ۲/ ۵۷۹.
[۱۹]– احمدی و دیگران، چشم و چراغ مرجعیت/ ۴۰۲ – ۴۰۳.
[۲۰]– شبیری زنجانی، همان ۱/ ۵۸۵.
[۲۱]– شبیری زنجانی، همان ۲/ ۵۷۱ – ۵۷۲ .
[۲۲]– احمدی و دیگران، همان/ ۷۹ – ۸۰.
[۲۳]– صدرای زمان/ ۹۵.
[۲۴]– صافی گلپایگانی، فخر دوران/ ۳۵ – ۳۶.
[۲۵]– مصاحبه با آیت الله صافی گلپایگانی، مجله حوزه، ش ۴۳ و ۴۴، ص ۱۳۴ – ۱۳۵ .
[۲۶]– ملکی میانجی، علامه مجلسی اخباری یا اصولی/۸۵ .
[۲۷]– جزئیات این واقعه را دانشمند معظم علامه سید مجتبی بحرینی از مرحوم حاج سید رضا رضوی طوسی و ایشان از حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی نقل کرده اند. رک: ما سمعت ممن رأيت/ ۱۸۸ – ۱۸۹.
[۲۸]– صدرای زمان/ ۱۷۲.
[۲۹]– صدرای زمان/ ۸۱ – ۸۲. آقای کاملان همچنین مطالب دیگری نیز درباره تعطیلی درس علامه طباطبایی بیان کرده اند که هنگام بررسی سخنان استاد آشتیانی به آنها خواهیم پرداخت.
[۳۰]– جمعی از نویسندگان، احیاگر حوزه خراسان/ ۲۲۶ به نقل از آقای علی اکبر غفاری که خود در این سخنرانی های مرحوم حلبی حضور داشته است.
[۳۱]– جمعی از نويسندگان، همان.
[۳۲]– مدیر شانه چی، «آیینه های آگاهی»/ ۲۰.
[۳۳]– کوثری، شناخت نامه میرزا مهدی اصفهانی/۵۱۶.
[۳۴]– کوثری، همان/ ۴۹۲ – ۴۹۳.
[۳۵]– به عنوان مثال، علامه حلی ذیل مبحث اعتقادی، پس از بیان نظری که عقیده فیلسوفان است می گوید: «وهذا هو الكفر الصريح، إذ الفارق بين الإسلام والفلسفة هو هذه المسألة.» رک: حلى، نهج الحق و کشف الصدق /۱۲۵.
[۳۶]– ایشان در کتاب شریف تذكرة الفقهاء فرموده اند: «الذين يجب جهادهم قسمان: مسلمون خرجوا عن طاعة الإمام وبغوا عليه، وكفار، وهم قسمان: أهل كتاب أو شبهة كتاب، کاليهود والنصارى والمجوس وغيرهم من أصناف الكفار، كالدهرية وعباد الأوثان والنيران، و منكري ما يعلم ثبوته من الدين ضرورة، كالفلاسفة وغيرهم.» حلى، تذکرة الفقهاء ۹/ ۴۱.
[۳۷] – نوشتار ایشان فاقد ابتدایی ترین مشخصات یک مقاله تحقیقی روشمند است و صرفاً مطالبی است که با تقطيعات و اشتباهاتی فراوان جمع شده است. به برخی اشتباهات ایشان در بررسی ادعای آقای لاله زاری اشاره خواهد شد.
[۳۸]– وکیلی، آیت الله بروجردی و فلسفه(۱)، تاریخ انتشار: ۱۰ رجب ۱۴۳۵.
[۳۹]– جلالی، المنهج الرجالي و العمل الرائد في الموسوعة الرجالية لسيد الطائفة آية الله العظمى البروجردی/۴۰.
[۴۰]– عقیقی بخشایشی، فقهای نامدار شیعه/۴۵۲؛ استادی، «آثار و تألیفات آية الله بروجردی»، مجله حوزه، شماره ۴۳ و ۴۴، ص ۳۰۰
[۴۱]– نام اساتید و عالمان بزرگوار، بر اساس حروف الفبا تنظیم شده است.
[۴۲]– فیضی، سرشت و سرنوشت، گفتگو با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی/ ۲۴۶ .
[۴۳]– نصری، آینه های فیلسوف/ ۳۶.
[۴۴]– دینانی، «روایت عقل و عشق»/۷.
[۴۵]– گفتگو با خبرآنلاین، ۲۳ آبان ۱۳۸۹، کد خبر ۱۰۸۲۹۶ (فایل صوتی سخنان استاد دینانی نیز در همین سایت موجود است.)
[۴۶]– روزنامه اعتماد ملی، ش ۵۶۵، ۳ / ۱۱ /۱۳۸۶ ، ص۸
[۴۷]– از جمله رجوع کنید به گفتگوی ایشان با ماهنامه بشری در آبان ماه ۱۳۸۷، که سایت تبیان در ۲۹/ ۱۰ /۱۳۸۷ خلاصه ای از آن را منتشر نموده است.
[۴۸]– امینی، خاطرات آیت الله ابراهیم امینی/ ۱۰۳ – ۱۰۴.
[۴۹]– امینی، همان/ ۱۶۶.
[۵۰]–
www.ahmadbeheshti.ir
[۵۱]– بھشتی، «ایمان وحی و عقل»/ ۵ .
[۵۲]– مصاحبه سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران با آیت الله آقای دکتر احمد بهشتی در تاریخ: ۱۶/ ۸ /۸۰ ، شماره ردیف مصاحبه: ۵۷۵، مصاحبه کننده: فاطمه نورایی نژاد. تاریخ انتشار: ۲۹/ ۱۰ / ۱۳۹۷٫
[۵۳]– جوادی آملی، شمس الوحی تبریزی/ ۲۲۳ – ۲۲۴.
[۵۴]– کرباسچی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران ۱/ ۲۰۷.
[۵۵]– حقانی، شرح نهاية الحکمة، مقدمه جلد اول، صفحه ح.
[۵۶]– رجوع کنید: بهبودی، شرح اسم، صص ۸۰، ۸۱، ۸۵.
[۵۷]– خسروشاهی، خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره علامه سید محمد حسین طباطبایی/ ۸۶.
[۵۸]– دوانی، زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت الله بروجردی/ ۳۸۲ – ۳۸۹.
[۵۹]– شبیری زنجانی، جرعه ای از دریا ۲/ ۶۶۸.
[۶۰]– کرباسچی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران ۱/ ۲۰۷ – ۲۰۸.
[۶۱]– عراقچی، پرتو آفتاب، خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ على عراقچی/ ۱۲۵.
[۶۲]– گرامی، خاطرات آیت الله محمد على گرامی/ ۱۱۳.
[۶۳]– کرباسچی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران ۱/ ۲۱۶.
[۶۴]– در پایگاه اینترنتی مدرسه فقاهت، متن کامل درس ایشان موجود و قابل دسترسی است.
[۶۵]– منتظری، «مبانی و سبک استنباط آیت الله بروجردی»/ ۲۵۴ – ۲۵۵.
[۶۶]– منتظری، بخشی از خاطرات آیت الله العظمی منتظری ۱/ ۱۳۶ – ۱۳۹.
[۶۷]-موسوی کرمانی، خاطرات آیت الله سید حسین موسوی کرمانی/ ۱۰۱.
[۶۸]– حکیمی، الهیات الهی و الهیات بشری (نظرها)/ ۷۱۷.
[۶۹]– غیاثی کرمانی، «اقیانوس حکمت»، در مرزبان وحی و خرد/ ۹۶.
[۷۰]– فیضی، سرشت و سرنوشت، گفتگو با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی/ ۳۳۹ – ۳۴۰.
[۷۱]– مهر استاد/۱۲۴.
[۷۲]– بهشتی، «آموزش فلسفه اسلامی به روایت دکتر احمد بهشتی»/ ۴ – ۵ .
[۷۳]– شادروان استاد على دوانی اگرچه در ملحقات کتاب زندگی آیت الله بروجردی تاریخ واقعه را با تردید سال ۳۹ دانسته، اما در گزارشی دیگر از همین داستان، به صراحت تاریخ سال ۳۸ را ذکر کرده اند. رک: سلسله موی دوست (خاطرات دوران تدریس امام خمینی)/۹۷ .
[۷۴]– «ایشان در خانه زیر کرسی نشسته بودند اتفاقاً چند روز هم بود مریض بودند، اواخر ماه رجب بود» رک: منتظری، بخشی از خاطرات حضرت آیت الله العظمی منتظری/۱۳۸.
[۷۵]– لازم به یادآوری است که سخن آیت الله جوادی آملی که واقعه را در سال ۳۵ یا ۳۶ دانسته اند بدون تردید سهو است. زیرا داستان تعطیلی اسفار مربوط به پس از داستان تعليقات بر بحارالانوار است، و قضيه تعليقات به پس از سال ۳۶ مربوط می شود؛ چرا که مجلدات اول بحار با تعليقات علامه طباطبایی، همه در سال ۱۳۷۶ قمری (۱۳۳۶ شمسی) انتشار یافته اند. از طرفی پیشتر نیز گفته شد که آیت الله خامنه ای که درس اسفار علامه را درک کرده، در سال ۳۷ به قم رفته اند و واقعه تعطیلی درس اسفار مربوط به پس از این سال است.
[۷۶]– دومین یادنامه علامه طباطبایی/۲۲.
[۷۷]– نصری، آینه های فیلسوف/ ۳۹.
[۷۸]– مهر استاد/۱۱۸ .
[۷۹]– مطهری، علل گرایش به مادیگری/ ۱۱ .
[۸۰]– عراقچی، پرتو آفتاب، خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ على عراقچی/۱۲۲.
[۸۱]– عراقچی، همان/ ۱۲۳.
[۸۲]– تعبیر اول از آیت الله صافی و تعبیر دوم از آیت الله فاضل لنکرانی است. رک: احمدی و دیگران، چشم و چراغ مرجعیت، صص ۱۶۱ و ۱۷۰. جالب توجه است که آیت الله شبیری زنجانی پس از نقل کلام آیت الله صافی، فرموده اند که «جای دیگر دیدم که آقای فاضل برخلاف این نقل، نقل کرده است.» (شبیری زنجانی، جرعه ای از دریا ۱/۵۸۸) حال آن که چنان که نقل شد، تعبیر آیت الله فاضل هرگز برخلاف آیت الله صافی نبوده است. به نظر می رسد که آیت الله شبیری مطلب را در منبعی خوانده اند که در آنجا به نادرست نقل شده است.
[۸۳]– آقای منتظری که آن فرد را می شناخت درباره او گفته است: «یک شیخ مقدسی بود و اتفاقاً مرحوم امام هم از او خوشش می آمد و می فرمود من از این آقا خوشم می آید چون از روی عقیده اش حرف می زند، فرد حقه بازی نیست.» (منتظری، بخشی از خاطرات حضرت آیت الله العظمی منتظری ۱/ ۱۹۸) .
[۸۴]-«در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم.» (صحیفه امام ۲۱/۲۷۹).
[۸۵]– عراقچی، همان/ ۱۵۸ و ۱۶۳.
[۸۶]– پیش از بحث تدریس اسفار، مرحوم بهبهانی در داستان تعطیلی تعلیقات علامه بر بحار نیز وساطت کرده بودند. استاد ملکی میانجی در این زمینه نوشته اند: «از یکی از افاضل درگذشته، که از تلامذه مرحوم میرزا محمد على سرابی در نجف بود شنیدم که آقای بهبهانی و دستگاه حکومتی و سلطنتی وقت، از تهران به تعدیل مخالفت آیت الله العظمی بروجردی با علامه طباطبایی همت گماشتند.» رک: ملکی میانجی، علامه مجلسی اخباری یا اصولی؟/ ۸۵.
[۸۷]– آیت الله شیخ علی صافی گلپایگانی نقل کرده اند که آیت الله بروجردی پس از یک بی اعتنایی به شاه، فرموده بودند: من با پدرش که قدرتمندتر از این بود و آن وقت ها من هم این قدرت را نداشتم، همین طور برخورد می کردم، این که جای خود را دارد.» رک: احمدی و دیگران، چشم و چراغ مرجعیت/۱۳۸.
[۸۸]– به تعبیر استاد حکیمی: «ایشان سال ها عليه تفکیک و بزرگان شلتاق کردند.» (الهيات الهی و الهیات بشری (مدخل)/ ۲۷۴)
[۸۹]– به عنوان مثال رجوع کنید به مقاله «ایرادهایی که به علامه مجلسی وارد نیست» از استاد رضا مختاری (جمع پریشان، دفتر اول، صص ۴۹ – ۶۵) و مقاله «نقدی بر نقد» از استاد على ملکی میانجی (کیهان اندیشه، شماره ۶، خرداد و تیر ۱۳۶۵، صص ۶۵ – ۸۳). ملاحظه این مقالات نشان می دهد که استاد آشتیانی در نسبت ها و سخنان ناصواب علیه دیگر اصحاب فکر و اندیشه، در برخی موارد هیچ امکانی برای حمل بر صحت نیز باقی نگذاشته اند.
[۹۰]– آفاق معرفت در سپهر معنویت/ ۱۱۳.
[۹۱]– اسلامی، «آشتیانی و سنت فلسفه ستیزی» در جلال حکمت و عرفان/۴۰۹؛ لازم به ذکر است که آقای اسلامی در بازنشر همین مقاله در یکی از آثار اخیر خود، فقره مورد نظر را احتمالاً به احترام استاد آشتیانی – به کلی حذف کرده اند! رک: اسلامی، سودای تفکیک/۲۶۷. همچنین گفتنی است که منظور از نقدهای استاد آشتیانی در سخن آقای اسلامی، مطالب ایشان در نقد تهافت غزالی است. اثری که به تعبیر بجای آقای اسلامی، غزالی در آن بستری است تا استاد نقدهای خود را متوجه مخالفان گوناگون فلسفه از گذشته و حال کند. از این رو گاه همزمان به نقد غزالی، مجلسی، معتزله و میرزا مهدی اصفهانی می پردازد.» رک: اسلامی، همان.
[۹۲]– آشتیانی، «نکاتی درباره فلسفه و عرفان»/۳۶.
[۹۳]– فیضی، سرشت و سرنوشت/۳۸۹.
[۹۴]– صدرای زمان/ ۸۱ – ۸۲.
[۹۵]– محقق داماد، «دلدادہ حکمت»/۶۳ .
[۹۶]-آفاق معرفت در سپهر معنویت/ ۱۲۱ – ۱۲۲.
[۹۷]– همان/ ۲۶.
[۹۸]– صدرای زمان/ ۱۴۶ – ۱۴۷.
[۹۹]– طهرانی، محمدحسین، مهر تابان/ ۱۰۳ – ۱۰۶.
[۱۰۰]– طهرانی، محسن، حریم قدس/۱۰۲. آقای محسن طهرانی همچنین درباره پدرش گفته است: «مرحوم علامه طهرانی از اساتید خود به پیامبران الهی تعبیر می کردند؛ شخصیتی که بدون جنبه تشریع و وحی، در همان مرتبه اشراف و احاطه بر نفوس و ضمائر قرار دارد، و امر او امر خدای تعالی و دستور او مانند دستور پیامبر الهى واجب الاتباع می باشد.» (همان/۱۰۰) برای ملاحظه برخی از تعبیرات خود آقای محمد حسین طهرانی در این باره نیز رجوع کنید: طهرانی، روح مجرد/۶۸۳.
[۱۰۱]– طهرانی، محسن، متن سخنرانیهای شرح حدیث عنوان بصری/۱۱۷۳.
[۱۰۲]– فیلم این سخنرانی به صورت گسترده در شبکه های مختلف پخش شد و عمیقاً موجبات وهن مقام روحانیت و حمله اسلام ستیزان به دین و متدینان را فراهم آورد.
[۱۰۳]– به نظر می رسد که این موارد و مشابه آن که فاقد ارجاع دقیق کتابشناختی هستند، اساساً از خود نویسنده آن دو یادداشت نیست بلکه برگرفته از نوشته های دیگران است. لازم به یادآوری است که آقای وکیلی در این خصوص مهارت قابل توجهی دارند و تنها به عنوان یک نمونه، می توان به کتاب اخیر ایشان درباره حديقة الشيعة اشاره کرد که از ۵۲۰ صفحه این کتاب، تقریباً ۲۰۰ صفحه کپی برداری از نوشته های جناب آقای عادل زاده در وبلاگ «آثار» و مصداق روشن سرقت علمی است. آقای عادل زاده در اسفندماه سال ۱۳۹۸ در وبلاگ خود به تفصیل به این امر پرداخته و با ذکر جزئیات، سرقت های مختلف آقای وکیلی را خاطرنشان کرده اند. رجوع کنید:
http://alasar.blog.ir/1398/12/06/wakili4
[۱۰۴]– حسینی خامنه ای و دیگران، «تحلیل اندیشه های صدرالمتألهين»/۲۲ .
[۱۰۵]– پروفسور سید حسین نصر در این باره گفته است: «مرحوم دکتر حائری یزدی اسفار اربعه را نزد مرحوم آیت الله خمینی خوانده بودند و همیشه می گفتند که ایشان در تدریس اسفار به جنبه های عرفانی بیش از جنبه های استدلالی توجه داشتند» رک: آفاق حکمت در سپهر سنت/ ۱۸۱.
[۱۰۶]– سلسله موی دوست/ ۲۶، به نقل از آیت الله امینی.
[۱۰۷]– همان/۸۲، به نقل از حجت الاسلام اسد الله خادمی.
[۱۰۸]– مهدوی کنی، خاطرات آیت الله مهدوی کنی/۱۰۳ .
[۱۰۹]– نصری، آینه های فیلسوف/۴۲.
[۱۱۰]– استاد دینانی درباره سال های دهه سی خورشیدی و حضور در درس مرحوم رفیعی قزوینی گفته اند: «فقه را به حد اجتهاد خوانده بودیم» (رک: فیضی، سرشت و سرنوشت، ص ۳۸۸) همچنین در همایش «بررسی اندیشه های فلسفی و عرفانی امام خمینی» که روز سه شنبه ۹ خرداد ۱۳۹۱ در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد نیز گفته اند: «طبیعی است که یک مجتهد نباید تقلید کند. امام فرمودند: طلبه ای که معانی روایات و قرآن را می فهمند نباید تقلید کند بلکه باید زحمت بکشد و خود حکم خدا را بفهمد و فرمودند طلبه ای که مراحلی را طی کرده حق ندارد دیگر تقلید کند. من هم به تبعیت از حرف ایشان دیگر از آن زمان تا کنون از کسی تقلید نکردم.» (رک: خبرگزاری خبرآنلاین، «دکتر دینانی از خط امامی هایی می گوید که مخالف عرفان بودند و جلسه تفسیر سوره حمد را تعطیل کردند.»، ۱۰ خرداد ۱۳۹۱، کد خبر: ۲۱۷۳۳۹)
[۱۱۱]– آفاق معرفت در سپهر معنویت/۱۲۸ .
[۱۱۲]– آقای طهرانی گفته است: «هنگامی که از قم حرکت کردم برای نجف اشرف بعضی از اساتید ما نظر می دادند که من مجتهدم.» رک: طهرانی، محمدحسین، وظیفه فرد مسلمان در حکومت اسلام/۱۵.
[۱۱۳]– طهرانی، محسن، حریم قدس/۱۱۰.
[۱۱۴]– این داستان مربوط به روایاتی درباره زیارت امام رضا(ع) است که در ابواب مهم فقهی در کتاب الحج کافی، تهذیب و وسائل آمده و همچنین در کتب معتبر دیگری همچون مصباح المتهجد، کامل الزیارات و عیون اخبار الرضا نیز وارد شده است. آقای طهرانی از این روایات مطلقا خبر نداشت و جالب است که همشیره نامبرده از آن مطلع بود و ایشان را آگاه کرد. برای ملاحظه تفصیل داستان رجوع کنید: طهرانی، روح مجرد/ ۲۵۶ – ۲۵۷ .
[۱۱۵]– حسینی خامنه ای و دیگران، «تحلیل اندیشه های صدرالمتألهين»/۲۲ .
[۱۱۶]– چنان که صاحب اسفار پس از آن که در برخی مباحث، بوعلی را به عجز از درک نسبت می دهد می گوید: «واعلم أن هذه الدقيقة وأمثالها من احكام الموجودات لا يمكن الوصول إليها الا بمکاشفات باطنية و مشاهدات سرية ومعاینات وجودية» (رک: الحكمة المتعالية ۵/۱۰۸). استاد دینانی نیز از محمد على حکیم شیرازی، صوفی ژولیده ای که استاد دینانی یک دوره فصوص الحکم را در خانقاه نزد او خوانده بود نقل کرده که گفته است: «به من شب ها مطالبی گفته می شود که با آنچه در کتابها آمده متفاوت است.» (رک: فیضی، سرشت و سرنوشت/۳۳۳) .
[۱۱۷]– استاد آشتیانی درباره مکاشفات ابن عربی که پیشوای ملاصدرا است گفته است: «مکاشفات او نیز مانند واردات قلبی او متنوع و القائات او گاهي مضطرب است و خالی از تشویش نیست و حتی در مکاشفاتش تناقض هست.» (مقدمه شرح فصوص الحکم/ ۱۳ ).
[۱۱۸]– چنان که شهید مطهری فرموده اند: «گرایش مادی از دوران های باستان هم در طبقات دانشمند بوده و هم در طبقات جاهل. در دوره جدید نیز همینطور، در تمام طبقات افرادی مادی پیدا می شوند.» رک: مطهری، علل گرایش به مادیگری/ ۵.
فهرست منابع
الف) کتاب ها:
ا- آفاق حکمت در سپهر سنت: گفتگوی حامد زارع با سید حسین نصر، نشر ققنوس، چاپ سوم، تهران، ۱۳۹۸.
۲ – آفاق معرفت در سپهر معنویت، گفتگوی حامد زارع با غلامحسین ابراهیمی دینانی، نشر ققنوس، چاپ دوم، تهران، ۱۳۹۸.
۳- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، نشر طرح نو، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۹۷.
۴- احمدی، مجتبی، «و دیگران»، چشم و چراغ مرجعیت: مصاحبه های ویژه مجله حوزه با شاگردان آیت الله بروجردی، بوستان کتاب، چاپ دوم، قم، ۱۳۸۸.
۵ – اسلامی اردکانی، سید حسن، سودای تفکیک: جستارهایی در سنت فکری، روش شناسی و شخصیت های مکتب تفکیک، نشر کرگدن، چاپ اول، تهران، ۱۳۹۷.
۶ – امینی، ابراهیم، خاطرات آیت الله ابراهیم امینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تهران، ۱۳۹۲.
۷- انصاری، شیخ مرتضی، کتاب الطهارة، تحقيق لجنة تحقيق تراث الشيخ الاعظم، مجمع الفكر الاسلامی، چاپ سوم، قم، ۱۴۲۸.
۸- بحرینی، سید مجتبی، ما سمعت ممن رأيت، انتشارات آفتاب عالمتاب، چاپ دوم، مشهد، ۱۳۹۵.
۹- بهبودی، هدایت الله، شرح اسم: زندگی نامه آیت الله سید علی حسینی خامنه ای، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، تهران، ۱۳۹۱.
۱۰ – جلالی، محمدرضا، المنهج الرجالي و العمل الرائد في الموسوعة الرجالية السيد الطائفة آية الله العظمی البروجردی، تصحیح مركز الابحاث و الدراسات الاسلاميه، بوستان کتاب، قم.
۱۱ – جمعی از نویسندگان، احیاگر حوزهی خراسان، نشر آفاق، چاپ اول، تهران، ۱۳۹۴.
۱۲ – جوادی آملی، عبدالله، شمس الوحی تبریزی، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، مرداد ۱۳۸۶.
۱۳ – حائری یزدی، مهدی، خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، به کوشش حبيب لاجوردی، نشر کتاب نادر، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۲.
۱۴ – ———–، کاوش های عقل عملی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، ۱۳۶۱.
۱۵ – حقانی، حسین، شرح نهاية الحكمة، نشر دانشگاه الزهراء، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۸ .
۱۶ – حکیمی، محمدرضا، الهیات الهی و الهیات بشری (مدخل)، نشر دلیل ما، چاپ اول، قم، ۱۳۸۶.
۱۷ – ————، الهیات الهی و الهیات بشری (نظرها)، نشر دليل ما، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸.
۱۸ – حلی، حسن بن يوسف، تذكرة الفقهاء، تحقیق موسسة آل البيت لاحياء التراث، چاپ اول، قم، ۱۴۱۴.
۱۹ – ————، نهج الحق و کشف الصدق، به تحقیق سید رضا صدر و تعليق شیخ عین الله الحسني الارموی، نشر موسسة الطباعة والنشر دار الهجرة، قم، ۱۴۲۱.
۲۰- خسروشاهی، سید هادی، خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره علامه سید محمد حسین طباطبایی، سید هادی خسروشاهی، کلبه شروق، قم، چاپ اول، ۱۳۹۱.
۲۱ – خمینی، روح الله، صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ اول ۲۲ – دفتر تبلیغات اسلامی خراسان، صدرای زمان: یادنامه حکیم متأله سید جلال الدین آشتیانی، معاونت پژوهش دفتر تبلیغات اسلامی خراسان، مشهد، اردیبهشت ۱۳۸۴.
۲۳ – دوانی، علی، زندگانی زعيم بزرگ عالم تشیع آیت الله بروجردی، نشر مطهر، چاپ سوم، تهران، ۱۳۷۲.
۲۴ – سلسله موی دوست: خاطرات دوران تدریس امام خمینی، به کوشش مجتبی فراهانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۸۷.
۲۵ – شبیری زنجانی، سید موسی، جرعه ای از دریا، جلد اول، مؤسسه کتاب شناسی شیعه، چاپ ششم، قم، ۱۳۹۵.
۲۶ – ———-، جرعه ای از دریا، جلد دوم، مؤسسه کتاب شناسی شیعه، چاپ چهارم، قم، ۱۳۹۴.
۲۷ – شیرازی، صدرالدین محمد، الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، داراحیاء التراث العربی، چاپ سوم، بیروت، ۱۹۸۱ م.
۲۸ – صاحبی، محمد جواد، جلال حکمت و عرفان: یادنامه استاد علامه سید جلال الدین آشتیانی، نشر احیاگران وابسته به مؤسسه فرهنگی پژوهشی احیاگران اندیشه دینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۴.
۲۹ – صافی گلپایگانی، لطف الله، فخر دوران: نکوداشت استاد اعظم و زعیم بزرگ جهان اسلام مرحوم آیت الله العظمی بروجردی أعلى الله مقامه، قم، دفتر نشر آثار حضرت آیت الله العظمی صافی، چاپ اول، تابستان ۱۳۹۱.
۳۰ – طوسی، محمد بن الحسن، اختیار معرفة الرجال، به تحقیق سید مهدی رجائی، نشر موسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، ۱۴۰۴ .
۳۱ – طهرانی، محمدحسین، روح مجرد، انتشارات علامه طباطبایی، چاپ نهم، مشهد، ۱۴۲۷.
۳۲ – ————، مهر تابان، نشر علامه طباطبایی، چاپ پنجم، مشهد، ۱۴۲۳.
۳۳- ————، وظیفه فرد مسلمان در حکومت اسلام، چاپ اول، مشهد، بی تا.
۳۴ – طهرانی، محمد محسن، حریم قدس، نشر مکتب وحی، چاپ اول، قم، ۱۴۲۸.
۳۵ – ————، متن سخنرانیهای شرح حدیث عنوان بصری، بی نا، بی تا.
۳۶ – عراقچی، علی، پرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچی، تدوین عبدالرحيم اباذری، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۹.
۳۷ – عقیقی بخشایشی، عبدالرحيم، فقهای نامدار شيعه، نشر کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ۱۳۷۲ .
۳۸ – فیضی، کریم، سرشت و سرنوشت: گفتگو با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، انتشارات اطلاعات، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۹۵.
۳۹ – قیصری، داوود، شرح فصوص الحکم، به کوشش سید جلال الدین آشتیانی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۵.
۴۰ – کرباسچی غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران (جلد اول)، نشر بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران با همکاری معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۴.
۴۱ – کنگره فرهنگی به مناسبت سالگرد رحلت مرحوم علامه طباطبایی، دومین یادنامه علامه طباطبایی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول، تهران، ۱۳۶۳.
۴۲ – کوثری، علی اکبر، شناخت نامه فقیه اهل بیت آیت الله میرا مهدی اصفهانی، تحقیق موسسه معارف اهل بیت، نشر معارف اهل بیت، چاپ اول، قم، ۱۳۹۶.
۴۳ – گرامی، محمد على، خاطرات آیت الله محمد علی گرامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۱ .
۴۴ – مرزبان وحی و خرد: یادنامه مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبایی قدس سرہ، بوستان کتاب، چاپ اول، قم، ۱۳۸۱.
۴۵ – مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادیگری، انتشارات صدرا، چاپ بیست و یکم، تهران، ۱۳۸۰ .
۴۶ – ملکی میانجی، علی، علامه مجلسی اخباری با اصولی؟، انتشارات دليل ما، چاپ اول، قم، ۱۳۸۵.
۴۷ – منتظری، حسینعلی، بخشی از خاطرات حضرت آیت الله العظمی منتظری، بی نا، چاپ اول، بهار ۱۳۷۹.
۴۸ – موسوی کرمانی، سید حسین، خاطرات آیت الله سید حسین موسوی کرمانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران.
۴۹ – مهدوی کنی، محمدرضا، خاطرات آیت الله مهدوی کنی، تدوین غلامرضا خواجه سروی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۷.
۵۰ – مهر استاد: سیره علمی و عملی استاد جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، چاپ ششم، قم، ۱۳۹۲.
۵۱- نصری، عبدالله، آینه های فیلسوف: گفتگوهایی در باب زندگی، آثار و دیدگاه های استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی، نشر سروش، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۳ .
ب) مقالات:
۱ – آشتیانی، سید جلال الدين، «نکاتی درباره فلسفه و عرفان»، کیهان اندیشه، فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۷، شماره ۱۷، صص ۲۷ – ۳۶.
۲ – استادی، رضا، «آثار و تألیفات آية الله بروجردی»، حوزه، فروردین و اردیبهشت و خرداد و تیر ۱۳۷۰، شماره ۴۳ و ۴۴، صص ۲۸۷ – ۳۰۶ .
٣- کدیور، محسن، «عقل و دین از نگاه محدث و حکیم»، کیهان اندیشه، مهر و آبان ۱۳۷۱، ش ۴۴، صص ۱۴ – ۳۷ .
ج) مصاحبه ها
١ – ابراهیمی دینانی، غلامحسین، «روایت عقل و عشق»، کیهان فرهنگی، فروردین ۱۳۸۳ – شماره ۲۱۰، صص ۵ – ۱۷.
۲- بهشتی، احمد، «آموزش فلسفه اسلامی به روایت دکتر احمد بهشتی»، کتاب ماه فلسفه، خرداد ۱۳۹۲، شماره ۶۹، صص ۳ – ۱۱.
۳- ————، «ایمان وحی و عقل»، کیهان فرهنگی، فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۵، شماره ۱۲۶، صص ۴ – ۱۰.
۴- حائری یزدی، مهدی، «تأملاتی گذرا درباره امام خمینی، زعامت دینی و حکمت اسلامی»، پژوهشنامه متین زمستان ۱۳۷۷، شماره ۱، صص ۳۸۳ – ۳۸۸.
۵ – حسینی خامنه ای و دیگران، «تحلیل اندیشه های صدرالمتالهین» کیهان اندیشه، آذر و دی ۱۳۷۳، شماره ۵۷، صص ۳ – ۲۵.
۶- صافی گلپایگانی، لطف الله، «مصاحبه با آیت الله صافی گلپایگانی»، مجله حوزه، فروردین و اردیبهشت و خرداد و تیر ۱۳۷۰، دوره هشتم، ش ۴۳ و ۴۴، صص ۱۱۹ – ۱۳۶ .
۷- محقق داماد، مصطفی، «دلداده حکمت»، اطلاعات حکمت و معرفت، سال اول، اردیبهشت ۱۳۸۵، شماره ۳، صص۶۴ – ۶۳.
۸- مدیر شانه چی، کاظم، «آیینه های آگاهی»، کیهان فرهنگی، اردیبهشت ۱۳۸۷، شماره ۲۵۹، صص ۱۶ – ۲۱.
۹- منتظری، حسینعلی، «مبانی و سبک استنباط آية الله بروجردی»، مجله حوزه، فروردین و اردیبهشت و خرداد و تیر ۱۳۷۰، شماره ۴۳ و ۴۴، صص ۲۴۵ – ۲۵۸.
د) سخنرانی ها:
۱- خامنه ای، سید علی، سخنرانی در دیدار گروهی از فضلای حوزه علمیه قم، ۱۳۸۲/ ۱۰ / ۲۹
ه) پایگاه های اینترنتی:
١- ابراهیمی دینانی، غلامحسین، «به آزاد اندیشی او ندیده ام!» سایت تبیان، یکشنبه، ۲۹/ ۱۰ / ۱۳۸۷.
۲- ————-، «چه کسی از آیت الله بروجردی اجازه درس فلسفه علامه طباطبایی را گرفت؟» گفتگو با خبرآنلاین، ۲۳ آبان ۱۳۸۹، کد خبر ۱۰۸۲۹۶ .
۳- ————-، «دکتر دینانی از خط امامی هایی می گوید که مخالف عرفان بودند و جلسه تفسیر سوره حمد را تعطیل کردند.»، خبرگزاری خبرآنلاین، ۱۰ خرداد ۱۳۹۱، کد خبر: ۲۱۷۳۳۹.
۴- بهشتی، احمد، مصاحبه سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران با آیت الله آقای دکتر احمد بهشتی، تاریخ: ۱۶/ ۸ /۸۰ شماره ردیف مصاحبه: ۵۷۵، تاریخ انتشار: ۲۹/ ۱۰ / ۱۳۹۷٫
۵-خوشوقت، عزیزالله، «قصه ارباب معرفت»، پایگاه اینترنتی مدیریت حوزه علمیه استان تهران، ۲۸ / ۱۰ / ۱۳۸۹
۶- وکیلی، محمدحسن، «آیت الله بروجردی و فلسفه (۱) و (۲)»، تاریخ انتشار: ۲۸ دی ماه ۱۳۹۸.
۷ – پایگاه اینترنتی مدرسه فقاهت.
۸- پایگاه رسمی آیت الله دکتر احمد بهشتی.