مستِر هَمفِر انگلیسی در کتاب خاطرات خود، در بخش «توسعه ی نقاط ضعف مسلمانان شماره ۳ و ۴، چنین نقشه ای را علیه مسلمانان طرح می کند:
«ممکن است با توسعه دادن حلقه های تصوّف و صوفیگری، و ترویج کتاب هایی که در آنها روح کناره گیری از دنیا را زنده می کند، مانند کتاب «اِحیاءُ العلوم غزالی» و «دیوان مثنوی» (مولوی) و «کتاب های ابن عربی»، مسلمانان را در حالت «عقب افتادگی فرهنگی و اقتصادی» نگاه داشت!»(۱)
(اکنون دقت کنید: مِستر هَمفِر انگلیسی در ۱۷۱۰ میلادی مأمور جاسوسی در بلاد اسلامی شده بود.
سپس همین طرح و نقشه ای را که خواندید، دقیقاً انگلیسی دیگری به نام «رینولد اَلین(آلِن) نیکلسن (نیکولسون)» (Reynold Allen Nicholson 1868ـ ۱۹۴۵م) دنبال کرده و با موفقیّت، علیه ما مسلمانان (که همیشه در خواب بوده ایم) عملی می سازد!!)
نیکلسون جاسوس انگلیسی دیگر، در ۱۹۰۷ م تذکرة الاولیاء عطار؛ در۱۹۱۴ م اللُّمَعُ فِی التَّصوُّف ابو نصر سَرّاج (در شرح احوال و توجیه اقوال بزرگان صوفیه) را به چاپ رسانده و منتشر کرد.
و در همین سال (۱۹۱۴م) کتابی خود تألیف کرد به نام «تصوف در اسلام!!».
در ۱۹۲۱م کتابی دیگر می نویسد با نام «تتبّعاتی (جستجو) در تصوف اسلامی!!» (و همه ی اینها را به اسلام و اسلامی چسبانده تا برای عوام جا بیفتد که تصوف از اسلام است و اسلامی است!!)؛ در ۱۹۳۶م نیز ترجُمانُ الاشواق محیی الدین= ابن عربی را چاپ و منتشر ساخته است.
و بالاخره، در ۱۹۴۰م چاپ نهایی خود از کتاب سراپا چرند مثنوی مولوی را به بازار عرضه نموده است!!
البته این را فراموش نکنیم که: نخستین کتاب چاپ شده ی نیکلسون انگلیسی، «مُنتخَب اشعار شمس تبریزی» (همان دیوانه ی بیابانگرد معروف!) بوده است!!
او مثنوی مولوی (یا به قول عوام: مولانا!!) را نیز علاوه بر ترجمه و تصحیح، شرح هم کرده و آن را «شرح مثنوی» نامیده است!! (خودش چه چرندی بود، که شرحش چقدر چرندتر باشد؟!!).
ناگفته نباد که نیکلسون اول کسی از انگلیسی ها نبوده که نقشه های شوم مستر همفر را اجرا می کرده است؛ بلکه پیش از او نیز برخی از انگلیسی ها دست به چنین کارهایی کما بیش زده اند؛ از آن جمله، باید به ادوارد براون (م۱۹۲۶م) اشاره بنماییم، که نیکلسون همکار او بود. براون نیز تذکرة الاولیاء عطار (در شرح حال دراویش) و نیز کتاب نقطه الکاف! حاجی میرزا جانی، از مبلّغان معروف بابیه (در شرح حال سید علی باب و تبلیغ مذهب او) را به چاپ و انتشار رسانده است.
ای مسلمان خواب!! آیا وقتش نشده که بیدار شوی؟!!
آیا شرم نمی کنی که محی الدین و حلاج و مولوی و عطار و غزالی و شمس تبریزی و نظایر ایشان را به عنوان بزرگان ایران یاد می کنی؟!! حال آنکه خبر نداری این سخن من و تو ازدهان ناپاک انگلیس برآمده و خود نمی دانیم که چه می گوییم؟!!
من یک صوفی و درویش ذهبی بودم؛ مدتی هم نزد صالح علیشاه تائب ـ که از تصوّف توبه کرد، شاگردی می کردم… او سبب شد که من نیز هدایت بشوم و به من وصیّت فرمود که کتاب او (کوی صوفیان) را که در افشاگری علیه مفاسد این شجره ی خبیثه و پلید است، تکمیل نمایم.
آری! من! که چهل سال ارزشمند از عمر و جوانی و نشاط جسمانی خود را در پای این شجره ی ملعونه هدر دادم!! اگر بیم خطر برای خانواده ام نبود، نام خود را فاش می کردم! و اکنون به حکم یک مسلمان و شیعه ی دوازده امامی، بر من واجب شرعی و وظیفه ی انسانی است که ملت ایران اسلامی را از خطر این گرگان در کمین آگاه سازم و تبری بر بن آنها بزنم که ریشه شان بخشکد و دیگر جوانه ای بر نیاورد!!!!
یا علی مولا از تو مدد خواهم که سعدی شیخ سخن گوید: سر گرگ باید هم اوّل برید! نه چون گوسفندان مردم درید! (۲)
—————-
پی نوشت ها:
۱- خاطرات مسترهمفر، ترجمه: علی کاظمی، کانون نشر اندیشه های اسلامی ـ قم، ۱۳۷۰ شمسی/ ۱۰۲؛ که باکمال تأسف، برخی ناشران یا مترجمان جدید، این بخش را سانسور و حذف کرده و یا در پاورقی، آن را بنحوی که خوشایند صوفی ها باشد، توجیه و تأویل کرده اند!!
۲- خاطرات مستر همفر / ۵۹ ـ ۶۶.