برخی از بافته های عرفان مآبانه محمود شبستری
آیت الله حاج سید ابراهیم سید علوی
چکیده:
محمود شبستری از صوفیان قرن هفتم و هشتم هجری است که بر جاری آن قرن مطالبی عرفان مآبانه بافته است.او بر خلاف آموزه های قرآنی ایده هایی را به نظم کشیده است گاهی در مقوله پندار وحدت موجود (همه خدایی) و دیگر گاه در معرفی ابلیس و یا درستایش محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)و در تکلیم موسی(علیه السلام) و در جبر و اختیار بشر در عملکردش و در تقدیرات محتوم با استناد به احادیث مکتب خلافت و تفسیر به رأی آیات طاماتی را ردیف کرده و نیز با خلط نشأی اولی به نشأی اخری جعل اصطلاح نموده ضد ارزش را ارزش نشان داده است.و اینک تفصیل مطالب فوق را در مقاله مطالعه فرمایید.
محمود شبستری از دراویش و صوفی های قرن هفتم و هشتم هـ ق است که در عهد دولت اولجایتو و ابوسعید خان می زیست و در شهر تبریز اقامت داشت. او در شبستر زاده شده و در آنجا بمرد و دفن گردید. تاریخ تولد و فوت او معلوم نیست و بنابر کتاب روضات الجنان کربلایی، او پس از سال ۷۳۷ هـ ق در گذشته است. (۱)
کتاب هایی از او مانده که تماما در ایده های تصوف و عرفان وارداتی از هند و غیره است که مشهورترین آنها، گلشن راز می باشد.
با مرور در آن، و کتاب های دیگر او مانند درس دین، چنان دستگیر می شود که شبستری از افکار ابن العربی مخصوصا آنچه در فتوحات او آمده که همه اش بر محور وحدت وجود و وحدت موجود (پندار همه خدایی) دور می زند، تأثیر پذیرفته است و ما در اینجا، بر اساس کتاب های مزبور، مباحثی را پی می گیریم و نکته هایی را بر آموزه های قرآن مجید یاد می کنیم.
۱ـ وحدت موجود (همه خدایی):
در فلسفه شرقی که فلاسفه مغرب زمین هم بخصوص در قرون اخیر به آن دامن زده اند وحدت وجود و وحدت موجود و یا پندار همه خدایی، موج می زند. شیخ شبستری این پندار را در پاسخ سؤالاتی که از وی به عمل آمده، سامان داده و نهادینه کرده است.
ناگفته نماند از نظر علمی، دینی و عقیده اسلامی و قرآنی، شک و تردیدی نیست که وجود مستقل و قائم به ذات بدون نیاز به غیر، ذات پاک کبریایی است و بس و هستی بقیه موجودات در عین حال، عطای ربانی و داده سبحانی است که حیّ قیوم، او است و بس. لیکن صوفیه پا فراتر نهاده منکر هستی جز برای خدا شدند و وجود ماسوی را موهوم می پندارند به عبارتی دیگر هستی آنها را انکار و مانند نیش غول که تنها در وهم و خیال آید قلمداد می کنند.
کلمـا فی الکـون و هم او خیـال او عکـوس فی المـرایا او ظلال
هر چه در عالم است، وهم و خیال می باشد و یا عکس هایی در آینه و یا همانند سایه ها است علامه محمد تقی جعفری در انتقاد از منصور حلاج آن صوفی وحدت موجودی می نویسد: آن نی زن شولیده مو (حلاج) در به روی اغیار بسته و با ذکر «یاهو» چله نشسته بدون گفتگو، مخلوق را انکار کرده گاه گاهی گوید خدا منست و در جبه، جز او نیست و در زیر خرقه، مجنون با لیلی، عاشق با معشوق یکی است. (۲)
محمود شبستری ایده وحدت موجود و یا پندار همه خدایی را در قالب های مختلف شعری ریخته و به مریدانش تزریق می کند و گاهی با سوء استفاده از آیه های قرآن کریم به مغالطه منطقی گرفتار شده و هم آوا با دیگر صوفیه در توجیه «انا الحق گویی» حلاج و امثال او گوید:
انا الحـق کشف اسـرار است مطلق جز از حق کیست تا گوید انا الحق
همه ذرات عالم مانند منصور حلاج هستند تو در وادی ایمن در آی که ناگاه «انی انا الله» می شنوی بدون شک جز او یکی، نیست.
مـن و مــا و تو و او هست یک چیـــز که در وحــدت نباشـد هیــچ تمییــــز
جز از حـق نیست دیگر هستی، الحـق هــو الحق گو تو خواهی یا انا الحـق (۳)
۲ـ برخی مغالطه های صوفیه:
از جمله کارهای ناپسند صوفیه مغالطه کاری و بازی با آیات کتاب خداست که آنها را بر مرام غلط خود تطبیق و نوعی تفسیر به رأی کرده اند مثلا محمود شبستری در توجیه یک مطلب نادرست خود گوید:
نــه مـن می گــوییم ایـن، بشنــو ز قــرآن تفاوت نیست انـدر خلق رحمن (بیت ۸۸۰)(۴)
مراد او آیه کریمه ی سوم از سوره ملک است که می فرماید:
((الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَى فىِ خَلْقِ الرَّحْمَانِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ))؛
با برکت است خداوندی که ملک و سلطنت به دست اوست و او بر همه چیز تواناست خدایی که مرگ و زندگی بیافرید تا شما را بیازماید که نیکو عمل ترین شما کیست. او با عزت، بخشنده و آمرزنده است. همان خدایی که هفت آسمان مطابق آفرید تو در آفرینش خدای رحمن تفاوتی نمی بینی. چشم برگردان آیا سستی می بینی!
شما به گلشن راز رجوع کنید و اشعار او را در توجیه مرام خود بخوانید و به تفسیر آیه در کتب مفسران دانشمند مراجعه کنید خواهید دید سخنان او هیچ ربطی به آیه کریمه ندارد.
۳ـ ستایش محمد(صلی الله علیه و آله و سلم):
قرآن کریم حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)را بشری دانسته تربیت شده وحی و سروش آسمانی که بزرگترین وصفش بنده خدا و رسول الهی بودن اوست.
((قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكمُ يُوحَى إِلىَ أَنَّمَا إِلَاهُكُمْ إِلَاهٌ وَاحِدٌ فَمَن كاَنَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا))(۵)؛
بگو بی شک من بشری هستم مانند شما به من وحی می شود که معبود شما خدای یگانه است پس هر کس دیدار خدا را امید دارد بایستی کار شایسته انجام دهد و در پرستش پروردگارش احدی را شریک نگرداند.
اما محمود شبستری در شناخت و ستایش رسول خدا پس از دیباچه ای زیبا برگرفته از آیات قرآن و روایات نبوی و علوی (که شاید آن دیباچه از خود او نباشد) چنین سروده:
به صورت چون بشر، معنی ملــک بود نــــــه، بلکـه علـت بـود فلک بــود
کسی کاو را بشـر دانست یـا گفت خـــطا کرد و خـــطا دیــــد و خطا گفت
نــزول روح در قلبـش دلیــل است که هم پیغمبر و هم جبرئیـل است (۶)
گویی شبستری برابر مثل معروف «کاتولیک تر از پاپ» حرکت کرده و چنین بر خلاف قرآن سخن گفته است. معلوم می شود این جماعت صوفیه همان دوستان نادانند که دشمنان دانا بهتر از آنانند که می خواهند حرمت شکنی کنند که ضمن تعریف و تمجید تکذیب می نمایند. خدا سـزایشان دهد.
۴ـ کار شیطان و سرّ لعنت او :
شبستری در این باره نیز با مقدمه ای بر گرفته از آیات قرآنی حق را با باطل در آمیخته و رطب و یا بس بافته است او می نویسد شیطان سگی است بر در خانه، تا بیگانگان و اغیار را دور کند (!)
قرآن مجید شیطان را نفرین شده ازل و ابد می داند که از فرمان خدا سر باز زد و گردن کشی کرد:
((قَالَ فَاخْرُجْ مِنهْا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلىَ يَوْمِ الدِّينِ))(۷) ؛
فرمود از آن خارج شو، تو رانده شده ای و همانا بر تو باد لعن و نفرین من تا روز جزا.
و نیز قرآن کریم او را از جن می داند نه ملک ((كاَنَ مِنَ الْجِنّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ))(۸):
او از جن و پریان بود بعد، از فرمان پروردگارش سرپیچید.
شبستری در سخنان خود در این باره از معده پر سخن گفته و طامّات بافته است.
اولا: او را فرشته ای دانسته به نام عزازیل که بعدا ابلیس نامیده شده است.
ثانیا: او را غیور عشق خوانده و سرپیچی اش را از سجده بر آدم از غیرت او پنداشته است.
ثالثا: لعن و نفرین خدا را دشنام دوست تلقی کرده که هیچ رنجی از آن احساس نمی کند.
رابعا: بر خلاف قرآن که آن لعن و نفرین را ابدی دانسته شبستری برای آن پایان تصور می کند.
خامسا: او را سرهنگ درگاه ربوبی دانسته که همچون شاهان، نامحرمان را دور می سازد و به عبارتی که گذشت شبستری او را سگ درگاه خدا قلمداد کرده است.
سادسا: لعن نفرین خدا را بر شیطان مضر ندانسته است.
سابعا: در سبب سجده نکردن به آدم(علیه السلام)به موسی(علیه السلام) گفت نخواستم مانند تو شوم که تقاضای رؤیت کردی ولی دوام نیاوردی.
ملک بود اول و نامش عــزازایل کنــون ابلیس نامندش به تبدیل
یکی او را غیور عشــق حق خواند که حق بگزید وز آدم رو بگرداند
مسکین شبستری در جواب این پندار می توانست بگوید که اگر او عشق به خدا داشت فرمان او می برد همانند فرشتگان که فرمان خدا برده و بر آدم سجده کردند.
((قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونىِ يُحْبِبْكُمُ الله))(۹):
بگو اگر شما خدا را دوست می دارید پس از من پیروی کنید.
شبستری در ادامه می گوید:
اگرچه کافر است امروز شیطان شود فـردا دگـر باره مسلمـان
از اوّل گرچه آمـد شـرّ مجمل ولی آخـر شـود خیـر مفصّل(۱۰)
ما نمی دانیم شبستری این طامات را از کی و کجا گرفته که چنین شعر بافته و عامیان مثل خود را گمراه کرده است.
۵ ـ تکلیم موسی با درخت :
نمونه دیگر از مغلطه کاری های شبستری و دیگر صوفیان هم مسلک او سوء استفاده از قصه های قرآنی و داستان های پیامبران، تکلیم خداوند با موسی است که در قرآن مجید آمده و برخی مفسران صوفی مسلک در تأویلات و اشاراتشان سخنانی دور از ظاهر آیات مطرح کرده اند.(۱۱)
اما مرحوم طبرسی آن مفسر شیعی و دانشمند امامی می نویسد: جز این نیست که موسی سخن خدا را از درخت شنید که خدا کلام را در آن آفرید و درخت را محل آن قرار داد چون کلام عرض است و به محلّ محتاج می باشد و موسی دریافت که آن، معجزه ای است که خداوند آن سخن را بیافرید و این بالاترین مرتبه پیامبران است که خدا بلا واسطه با ایشان سخن گوید.
کلام خدا این بود که:
((يَامُوسىَ إِنىّ أَنَا اللهُ رَبُّ الْعَلَمِينَ))(۱۲):
ای موسی! منم خدا، پروردگار جهانیان. یعنی خدا با تو سخن می گوید، خدای صاحب عالمیان و خالق آفریدگان که او منزّه از آن است که در محلی حلول کند و او عرض و جسم نمی باشد.(۱۳)
اما جماعت صوفیه این قصه را دست آویز خود کرده و به مغلطه کاری پرداخته اند و «انا الله» گفتن منصور حلاج را به آن قیاس کرده منحرف شده و مردمان ساده لوح را گمراه نموده اند و مدعی شده اند وقتی درختی بی جان، «انا الله» گوید چرا منصور ذی روح نگوید.
روا باشـد انا الحق از درختی روا نبـوَد چــرا از نیکبخـتی(۱۴)
و عطار گفت: مرا عجب آید از کسی که روا دارد از درختی «اَنا الله» بر آید و درخت در میان نیست چرا روا نباشد که از حسین حلّاج در آید و حسین در میان نَه! (۱۵)
۶- اعتقاد به جبر :
شیعه امامی اثنی عشری، عدلی مذهبند و ظلم و ستم را برای خداوند روا نمی دارند زیرا او دانای حکیم است.
((سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الحْكِيمُ))(۱۶)؛
منزهی تو، برای ما دانشی نیست جز آنچه تو ما را آموختی تو توانای حکیم هستی آری شیعه اهل بیت به عنصر اختیار در انسان معتقدند و آن هم موهبت و تکریم خداوندی است.
در گفتمانی صمیمی با یکی از مدافعان آن مسلک که او نیز دچار مغلطه ای دیگر شده و جبر را در برابر آزادی قرار می داد گفتم: مقابل جبر، اختیار و یا تفویض است نه حریت و آزادی گفت: من جایی که آزادی مطلق ندارم چگونه می توانم اختیار داشته و مورد باز خواست قرار گیرم! او تمثیل لغزاننده ای آورد و گفت اگرپدری به فرزندش پول دهد و بگوید برو فلان چیز بخر و اگر جز آن بخری تنبیه خواهم کرد. این درست نیست که او آزادی مطلق نداشته است.(۱۷)
اما ابوالحسن اشعری از بنیان گذاران کلام از مسلمانان تسنن و پیروان او از جمله همین شبستری به جبر مطلق معتقداند. گویا آنان مختار بودن انسان را بر نتافته و آن را با مسئله ی استقلال ذاتی و مسئله ی حریت مطلق عوضی گرفته اند زیرا بدیهی است که جز خدا را در وجود و شئون هستی مستقل دانستن ضد توحید است لیکن فاعل مختار بودن انسان به مشیت الهی و در طول آفرینش پدیده ها، عین توحید و عدل است و احدی از پیروان توحیدی مدعی نشده است که انسان آزاد مطلق است
آیا این، ظلم نیست که عمل و کار ما، کار خدا باشد و در عین حال ما مورد مؤاخذه باشیم در صورتی که به حسب فرض اختیاری نداشته ایم؟ هر چند که آزاد بوده و از آن سوء استفاده کرده و بر خلاف فرمان خدا عمل کرده ایم و کیفر به همین مخالفت است. شبستری بر اساس همان اشعری گری، در گلشن راز قطعه ای سروده از بیت۵۱۰ ـ ۵۸۸ و به طور متفرقه در بیت های دیگر نیز بر همین منوال تنیده و باطل آراسته است. او در این مثنوی اش رطب و یابس بافته و حق و باطل در هم آمیخته و احیانا آیه های قرآنی(۱۸) را بازیچه ی سخنان خویش قرار داده است. و مریدان عوام خود را در برهوت جهل و جبر رها ساخته که او میدان جبر و اختیار را تشخیص نداده است زیرا معارف را از سرچشمه ی اصلی یعنی پیامبر و اهل بیت مطهر او اخذ نکرده است گلشن راز او از جهاتی چند درخور نقد و بررسی است.
۷- اخلاق و عرفان بودایی، برهمایی:
شبستری عملا مروّج اخلاق و عرفان هندی، بودایی، برهمایی است که در آن همه سخن از عشق، شادمانی و فنا و نیستی است که اخیرا با وجود کمبود و گرانی کاغذ چنین کتاب هایی در تیراژ وسیع چاپ و منتشر می شود. (۱۹)
۸- خوف و رجاء :
در اخلاق و عرفان اسلامی، انسان میان خوف و رجاء باید زندگی کند و حالت اعتدال اعتقادی و رفتاری بر وی حاکم باشد. از نظر دانشمندان علم اخلاق ومعرفت، خوف و رجاء مقام دوم از خود سازی است که تهذیب نفس از رذایل و آراستن آن به فضایل می باشد. او باید در میانه بیم و امید، عمرسپری سازد و به کمال ممکن برسد. (۲۰)
به صراحت آیه های قرآنی خوف از لوازم ایمان است واگر در حد اعتدال باشد فضیلت می باشد ((وَ خَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ)) (۲۱)؛ اگر مومن بودید از من خوف داشته باشید.
((وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهْوَى فَإِنَّ الجْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى))(۲۲)؛
اما کسی که از مقام پروردگارش خوف داشت و نفس را از هوا و هوس باز داشت و پیراست همانا بهشت پناهگاه اوست.
و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
((رأس الحكمة مخافة الله))؛ سرآغاز حکمت، خوف و بیم از خداوند متعال است.
و نیز فرمود: ((اتمّكم عقلا اشّدكم لله خوفا))؛ هر کس از شما عقلی کامل تر دارد خوف او از خدا بیشتر است. (۲۳)
خوف باید اندازه داشته باشد و اگر نه مذموم است که سازنده نیست و خوف ممدوح در اثر تقوا حاصل می شود و بایستی با رجاء و امید توأم باشد و بیم و امید از یگدیگر جدا نیستند.
خداوند متعال فرمود:
((يَدْعُونَ رَبهَّمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا)) (۲۴) و پروردگارشان را از روی خوف و امید می خوانند.
و نیز فرمود: ((يَدْعُونَنَا رَغَبًا وَ رَهَبًا)) (۲۵): ما را از روی رغبت و رهبت، و خوف و امید می خوانند.
و فرمود: ((لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّه)) (۲۶): از رحمت خدا نومید نباشید. (۲۷)
اکنون بشنوید شبستری چه می گوید؟ او بر خلاف هدایت قرآن و پیامبر و اهل بیت او صلوات الله علیهم می گوید:
نتـرســد زو کــسی کــو را شنـاســد که طفل از سایه خود می هراسد(بیت ۵۱۵) (۲۸)
خلاصه سخن او این است که خوف از خدا ناشی از نشناختن اوست و رذیله می باشد که انسان خود را دارای هستی می پندارد و چه تصور کودکانه ای که اگر هستی را تنها از خدا بدانی و خود را موجود ندانی ترس از میان بر می خیزد (وحدت موجود).
شبستری سپس دوزخ و آتش را به سُخره می گیرد و بر این اساس که وجود و هستی از خداست و تو نیز جز خدا نیستی سوختن معنا ندارد که تن و جانی در میان نیست که جز او (خدا) نیست.
ترا از آتــش دوزخ چــه بــاک است که از هستی، تن و جان تو پاک است(بیت ۵۱۸)
۹- نفی اختیار :
شبستری بر پایه تفکر اشعری گری از انسان سلب اختیار نموده و به توهم توحید وحدت موجودی، جبر در عملکرد بشر را عنوان کرده است و این معنا را در مثنوی گلشن راز به طور مکرر آورده است باید توجه کرد که موضوع، خلق عمل و کار انسان است نه چیزی دیگر. او مسئله را چنین مطرح می کند که اگر انسان را مرکب از تن و جان که آن بر مرکب تن سوار است و زمام امور به دست جان است و تکلیف متوجه آن ـ تصور کنی تو مجوسی و آتش پرست شده ای که به دوئیت قائل هستی در حالی که یکی بیش در میان نیست و او خداست، پس تو و اختیار تو کجاست ؟
از آن گویی مرا خود اخـــتیــار است تــن من مرکب و جـــــــانم سوار است
زمــام تـــــن به دســت جـان نهـادند همـه تکلیف، بــــــر مـن زان نهــادند
نــدانی کیـن ره آتش پــرستی ست همه این آفت و شــومی ز هستی ست(۲۹)
همان طور که گفتیم او مسئله مجبوریت بشر در آفرینش را با عملکرد اختیاری او بر نتافته و خیال کرده چون آفرینش به اختیار او نبوده پس کار و عمل نیز به اختیار او نیست و او (شبستری) موضوع استقلال ذاتی و وجود به غیر را از هم تفکیک نکرده و می گوید:
کدامین اختیار ای مرد جاهل؟ کسی را کو بود بالذات باطل(۳۰)
یعنی: کسی که وجودش باطل و بر فناست و مستقلا از خود او نیست چگونه می تواند مختار باشد؟ این ها ناشی از آن است که تو خود را دارای هستی می دانی که تو نیستی، همش خدا است و بس. (همه خدایی)
چو بودِ تُست یکسر همچو نابود نگــویی اختیارت از کجا بود؟(۳۱)
او در ادامه می نویسد:
کسی را کو وجود از خود نباشد به ذات خویش نیک و بد نباشد(۳۲)
در واقع، شبستری مسئله به این روشنی را درک نکرده و در باتلاق جبر گرایی افتاده است که میان جبر در آفرینش و جبر در عملکرد فرق است و منافاتی نیست میان اینکه او در ایجاد خود نقشی مستقل نداشته باشد لیکن عملکرد او از روی گزینش وی صورت پذیرد و ابدا ملازمه ای نیست میان استقلال خداوند متعال در ایجاد بشر و نفی فاعلیت اختیاری انسان به مشیت و اراده رب متعال.
۱۰- مقدرات الهی :
شبستری بر همان پایه اعتقادی سست، بنای لرزان خود را بالا برده و بر سر او فرو ریخته است. او همانند دیگر اشعری مذهبان کار بشر را کار خدا پنداشته و در واقع خواسته نکوهش را از بشر دور سازد و به صراحت می نویسد: مقدرات پیشتر آفریده شده اند و نسبت کارها به ما نسبتی مجازی است که مایی در میان نیست فقط اوست و بس و کار، کار اوست.
ز حال خویشتن پرس این قدر چیست وز آن جـا باز دان که اهــل قـدر کیست
هر آن کس را که مذهب غیر جبـر است نبـی فـرمود کــو مــــانند گــبر است(۳۳)
۱۱ـ روایت های اهل سنت:
شبستری در ارائه ی این عقاید از روایت های مکتب خلفا بهره بر گرفته است.
عبد الله بن عمر بن خطاب گفت:
«قدّر الله عزّ و جلّ المقادیر قبل ان یخلق السماوات و الارض بخمسین الف سنه» (۳۴)؛
خداوند مقدرات را پیش از پنجاه هزار سال از آفرینش آسمان ها و زمین آفریده و اندازه گیری کرده است.
این روایت نیز از او است:
«القدریة مجوس هذه الأمة ان مرضوا فلا تعیدوهم و ان ما توا فلا تشهدوهم» (۳۵)
قائلین به قدر مجوسیان این امت اند اگر مریض شدند عیادتشان نروید و اگر مردند بر جنازشان حاضر نشوید.
و انس ابن مالک گفت: «القدریّ اوله مجوسی و اخره زندیق» (۳۶)
و در روایت چهارم همین انس گفت:
«القدریة الذین یقولون الخیر و الشر بأیدینا» (۳۷)؛
قدریه کسانی هستند که می گویند خیر و شر و نیک و بد در دستان ما است.
قطع نظر از صحت سقم این احادیث و اخبار و این که قدر چیست و قدریه کیستند؟(۳۸) باید دید موضوع خلق افعال و اعمال توسط بشر که یک بحث کلامی است کار کیست و نظر اهل بیت در آن زمینه چیست بدون تردید، حدیث چهارم مورد قبول شیعه ی امامیه نیست زیرا آنان انسان را در انجام کار نیک و بد مختار می دانند لیکن مستقل و بی نیاز از امداد خدا نه «كلاُّ نُّمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كاَنَ عَطَاءُ رَبِّكَ» (۳۹)؛ همه را امداد می رسانیم اینان را و آنان را از داده های پروردگارت. همچنان که در تقدیر افعال و اندازه گیری اعمال، قبل از آفرینش آسمان ها و زمین هرگاه مراد علم باری تعالی باشد بر خلاف پندار منسوب به خیام: علم أزلی را علت عصیان دانستن ز غایت جهل بود و همچنان که مورد حدی، کسانی هستند که استقلال انسان را در آفرینش اعمال و به وجوددو مبدأ خیر و شر اعتقاد دارند که به راستی مجوسیند و از رحمت خدا دور.
۱۲- حدیث اهل بیت(علیهم السلام)
ابوحنیفه به خانه ی امام صادق(علیه السلام) وارد می شد در آستانه، موسی(علیه السلام) را دید و او پسر بچه ای بود ابوحنیفه با خود گفت اینان (شیعه) می پندارند امامانشان در کودکی هم دارای علم و دانش اند اکنون من این پسر بچه را می آزمایم. ابوحنیفه از امام موسی الکاظم(علیه السلام) مسائلی پرسید و امام جواب داد و او بعداً پرسید ای فرزند رسول خدا گناه و معصیت از کیست؟ ابو حنیفه گفت او (موسی ابن جعفر) به من نگریست و فرمود: یا از خدا است و یا از بنده ی او و یا از هر دو اگر از خدا می بود او گرامی تر از آن است که بنده را که جنایتی نکرده مورد مؤاخذه قرارش دهد و اگر از هر دو می بود او عادل تر از آن است که بنده اش را در کاری که خود با وی شریک بوده بازخواست کند پس، از آن سه احتمال این می ماند که معصیت از بنده است اگر او را آمرزید لطف کرده و اگر کیفر نمود با عدل و داد رفتار فرموده است ابوحنیفه گفت چشمان من اشک بار شد و خواندم:
«ذُرِّيَّةَ بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ» (۴۰)؛
نسلی است برخی از برخی دیگر و خدا شنوای داناست. (۴۱)
امام جعفر صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ۸۳ سوره ی نساء:
((وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَنَ إِلَّا قَلِيلا))؛
و اگر فضل و مهربانی خدا بر شما نبود جز اندکی پیرو شیطان می بودید در پاسخ سائلی فرمود تو از قدر پرسیدی و آن، از دین من نیست و نه از دین پدرانم. و احدی از اهل بیت خود را نیافتم که به آن قائل باشند. (۴۲)
۱۳ـ جبر و تفویض و نفی هر دو:
موضوع جبر و اختیار و به عبارت دیگر جبر و تفویض در مکتب اهل بیت پیامبر بدون کوچک ترین محظور عقیدتی و عملی چنین حل شده: که نه انسان از مکانت بندگی گامی فراتر می نهد و نه ثنویت و دوگانه پرستی در نظام اعتقادی پیش می آید و نه ظلم و ستمی به ساحت قدس ربوبی نسبت داده می شود که به نص قرآن کریم:
((ذَالِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ)) (۴۳)؛
آن، نتیجه ی عمل کرد و تقدیمی دو دستان تو است و همانا خداوند به بندگانش ستم کننده نیست.(۴۴)
شبستری از این حدیث محکم کلامی شیعه بی اطلاع بوده که فرمودند:
((لا جبر و لا تفویض بل امر بین الأمرین)) (۴۵)؛
نه جبر است و نه تفویض و واگذاری مطلق بلکه امری است میانه ی آن دو.
مشکل این آقایان آن است که از اهل بیت که حافظان وحی اند بریده اند و به دیگران که بیگانه از آموزه های آنند، پیوسته و ضایعه آفریده اند.
امام رضا(علیه السلام) در پاسخ سؤال از جبر و تفویض یک قاعده بیان فرمود: من برای شما معیاری ذکر می کنم که با ملاحظه آن با هیچ کس اختلاف نکردید و به ستیز بحثی بر نخاستید مگر اینکه بر او غلبه یافتید.
خداوند عزّوجلّ با اکراه و زور اطاعت نشده و با مغلوبیت هم مورد نافرمانی واقع نشده است و در سلطنت خود بندگان خود را رهایِ رها هم نساخته او مالک اصلی هر آن چیزی است که بندگانش را مالک فرموده و قادر واقعی است به آنچه آنان را به آن توانا کرده است پس اگر بندگان، فرمان او بردند او ایشان را هُل نداده و مانع هم نگشته است و اگر او را نافرمانی کردند هرگاه می خواست میان آنان و این نافرمانی مانع شود، می توانست چنین کند و اگر مانع نشده و آنان با آزادی نا فرمانی او کردند او نیست که آنان را به گناه انداخته است فقط آزادشان گذاشته است. این روایت صراحت دارد در این که خداوند سبحان بندگانش را توانا ساخته و چنان که به صراحت فرمود آنان در کارها مختارند و هرگز او (تعالی) میان آنان و معصیت مانع نگشته است با این که می توانست چنان کند. (۴۶)
آنگاه امام رضا(علیه السلام) به حدیث جدش امام صادق(علیه السلام) مبنی بر نفی جبر و تفویض و اثبات امر میان آن دو اشاره کرده که فرمود: اگر کسی به جبر گرایید کافر است و کسی که گفت کار، به بشر واگذاشته شده و او مستقل است، مشرک می باشد و مقصود از امر میانه، آن است که انسان راهی به انجام مأموریت داشته باشد و از آنچه نهی شده بتواند خودداری کند و در این خصوص اراده و مشیت از خداست که نسبت به طاعات رضایت به آن ها است و نسبت به معاصی و گناهان، نهی از آن ها و خشم برای انجام آن ها است و هر بنده هر کار خوب یا بدی که می کند خداوند را در آن قضایی است یعنی حکم به پاداش می کند و یا کیفر در دنیا و آخرت. (۴۷)
پس مراد از وجود راه در کلام امام آن است که به او قدرت و توان داده که کار را انجام بدهد یا ندهد که در این صورت پاداش یا عذاب، معقول است و هیچ شبهه و مشکلی پیش نمی آید.
۱۴ـ رؤیت خدا :
آبشخور شبستری در مسائل کلامی و عقیدتی روایت های مکتب خلفا است که دیدن خدا را با دو چشم سر ممکن می دانند و به آیه های متشابه که بایستی به آیه های محکم ارجاع شوند، است ناد جسته و گفته اند اگر در دنیا رؤیت ممکن نباشد در آخرت ممکن است.
((وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ إِلىَ رَبهِّا نَاظِرَةٌ)) (۴۸)؛
صورتهایی در آن روز، شاداب و شاداند و به پروردگارشان نگران.
اما شیعه امامیّه رؤیت را چه در دنیا و چه در آخرت نا ممکن می داند زیرا که او جسم و جسمانی و ماده و مادی نیست و دارای سمت و جهت نمی باشد که مصحح رؤیت فراهم گردد. ((لَيْسَ كَمِثْلِهِ شىَء)) (۴۹)؛ همانند او چیزی نیست.
((لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الخْبِيرُ)) (۵۰)؛
اما شبستری بر همان اوهام خود چنین بافته است: نعمت حق را ناسپاسی مکن که تو حقیقت را به نور حق می توانی بشناسی که جز او عارف و معروف چیزی نیست (وحدت) بیت های ۴۱۵ و۴۲۴٫
«الستُ بربّکم» ایـزد چـرا گـــفت که بود آخر؟ که آن ساعت بلی گفت
تو بستی عقــــد وعهد بتدکی دوش ولی کردی به نــادانی فرامـوش
کلام حق بـدان گشته است مُنـزل کـه با یادت دهــد آن عهــــد اوّل
اگــــر تو دیده ای حـق را بـه آغـاز در آنجا هم تــوانی دیدنش بـاز
صفــاتش را ببیـن امـروز اینجـــــا کـه تا ذاتـش تـوانی دیـد فـردا
و گرنه رنج خــــــود ضـایع مگردان بـرو بنیوش «لا تهدی» ز قـرآن
خلاصه آنکه در عالم الست یک چیز بیش نبود که «الستُ» گفت و همو بلی گفت. اگر امروز صفات حق را دیدی فردای قیامت ذات او را خواهی دید وگرنه خود را معطل نکن گوش به قرآن کن که فرمود:
((إِنَّكَ لَا تهَدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَاكِنَّ اللَّهَ يهَدِى مَن يَشَاءُ)) (۵۱)؛
تو هر که را خواستی هدایت نمی کنی لیکن خدا هر که را بخواهد هدایت فرماید. البته آیه ربطی به مدّعای او ندارد و آن سوءاستفاده از قرآن و تفسیر به رأی اوست.
۱۵ـ جعل اصطلاحات (بت):
جماعت صوفیه برای خویش و بر مسلک پوشالی عرفانی خود ساخته اصطلاحاتی جعل کرده و بر خلاف منطق توحیدی قرآن برخی ضد ارزش ها را، ارزش تلقّی کرده اند.
اساس دعوت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) طی بیست و سه سال مبارزه با شرک و بت پرستی بوده و حتّی مشرکان عصر رسالت با ساختن افسانه غرانیق نتوانستند در برابر سدّ محکم توحید خلل وارد سازند امّا قرن بعد در پوشش عرفان کاذب و اصطلاح کردن بُت در فرهنگ مسلمانان آشفتگی ایجاد کردند و شبستری عمده ترین کسی است که این اصطلاحات به اصطلاح عرفانی را نهادینه کرد و آنها را سامان داد او طی ابیاتی در گلشن راز سخن از بٌت و شراب و زنّار (صلیب) و ترسا بچه و… به میان آورده و بسیاری از خواص شاعران تشیع را فریفته و آنان هم، چنان امور را اصطلاح کردند مثلاً شبستری می گوید:
بُت اینجا مظهر عشق است و وحـدت بـود زنّــار بســـــــتن عهــد خــدمــت
چـو کفـر و دیــن بود قـائم به هستی بــود توحیــد عیــن بــــت پرستــــــــی
نکـو انـدیشه کـن ای مـرد عـاقـــــل که بت از روی هستـــی نیست باطـــــل
بــدان کایـزد تعـــــالی خــالق اوست ز نــیکو هر چه صـادر گشت نیکوست
مسلمان گر بـدانستی که بت چیست بدانستی که دین در بت پرستی است(۵۲)
یعنی: اگر کفر و دین انسان وابسته به وجود و هستی خود او بوده باشد و بشر در برابر خدا هستی جداگانه داشته باشد، توحید و بت پرستی یکی می شود! ولی تو نیستی، خدا هست و بس (وحدت موجود) و هرگاه نیکو اندیشه کنی و عقل خود به کار بندی بت از این حیث که هست باطل نیست او تجلی خدا بلکه خود خدا است که خالق و آفریدگار او خداست و از خدا جز نکویی صادر نمی شود و اگر مسلمان حقیقت بت را می دانست، پی می برد که دین در بت پرستی است!!
اولاً: جناب شیخ این سخن را چه کسی گفت که بت مظهرعشق و یکپارچگی است؟ قرآن کریم خدای یگانه را رمز وحدت و یکپارچگی می داند (لا اله الا هو) بقیه معبودهای خیالی ساخته و پرداخته مغزهای معلول بشری است و برای تفرقه ایجاد شده است تا ابوجهل ها در جامعه بر سر خود کلاهی فراهم نمایند.
ثانیاً: بستن زنّار در مسیحییت و نظام دینی غرب استعمارگر عهد خدمت است برای چه کسی؟ شگفتا در روزگار شبستری استعمار غرب و بریتانیا نهادینه نشده بود و او چنین گفته اگر امروز گفته شود زنّار و صلیب بستن می تواند نشانه خدمت به بیگانه باشد چون پادشاه وهّابیّ سعودی صلیب بر گردن با خانواده سلطنتی انگلیس عکس گرفته و در برابر دوربین ظاهر شده است.
ثالثاً: باز تو (شبستری) سخن خود را مبنی بر وحدت موجود تکرار کردی و هستی هر چند تبعی و عطائی ما سوا را منکر شدی و درصورت بود اشیاء، بت پرستی و توحید را یکی انگاشتی.
رابعاً: بت از خدا صادر نگشته و قرآن درباره آفریده ها واژه صدور به کار نبرده و این از واردات فلسفه یونانی است که از آن، قاعده استخراج کرده اند (الواحد ُ لا یصدرُ منه الا واحد) بله بت یا از سنگ یا چوب و یا هر مادّه دیگر ممکن است باشد و آن را خدا آفریده و لیکن به عنوان بت، ساخته انحرافی بشر مشرک است برای اینکه مردم را از خدای یگانه دور گرداند.
آری ای شیخ، مسلمان می داند که بت چیست همان: هبل، لات، منات و دیگر بت هایی است که آل سفیان آنها را برای انحراف از توحید و مکتب یکتا پرستی مطرح کرده اند و هرگز در دین حق، بت پرستی جایگاهی ندارد. زیرا پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) در طول حیات رسالی خود با بت و بت پرستی در پیکار بوده و سر انجام آنها را پایین کشیده است.
۱۶ـ شراب و باده :
قرآن مجید درباره می و شراب در دو نشئت و حیات دنیوی و اخروی سخن به میان آورده است.
۱ـ نشئت دنیا :
در نشئت دنیا و در شریعت و برنامه زندگانی بشر و برای خود سازی و تربیت و پالایش نفس از پلیدی ها و ناپاکی ها آن را حرام و ممنوع دانسته است. واژه های خمر، باده، شراب و نوشیدنی های خاص که موجب سُکر و مستی می شوند نجس بوده و اجتناب از آنها واجب است.
((يَسْلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَكْبرَ مِن نَّفْعِهِمَا)) (۵۳)؛
از تو راجع به خمر و قمار می پرسند، بگو در آن دو گناه بزرگی است و برای مردم سودمندی هایی هم هست امّا گناه آن دو از سودشان بیشتر می باشد.
((يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّمَا الخْمْرُ وَ الْمَيْسرِ وَ الْأَنصَابُ وَ الْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ))(۵۴)؛
ای کسانی که ایمان آورده اید جز این نیست خمر، می و باده و قمار و بت های بر پا شده و قرعه کشی های قمارگونه از کارهای پلیدی اند و از عملکرد شیطان می باشند از آن دوری جوید شاید رستگار شوید.
((إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ فىِ الخْمْرِ وَ الْمَيْسرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلَوةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتهَونَ؟))(۵۵)؛
جز این نیست شیطان می خواهد به واسطه خمر و می و قمار میان شما دشمنی ایجاد کند و خدا را از یاد شما ببرد و از نماز بازتان بدارد آیا دست بردار هستید؟
((هُوَ الَّذِى أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَّكمُ مِّنْهُ شَرَابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ)) (۵۶)؛
اوست که از آسمان آبی فرو فرستاد ازآن برای شما نوشیدنی فراهم می شود و از آن گیاه و درخت می روید و در آن می چرانید. در این آیه آب آشامیدنی و آبیاری مراد است. آن بود مختصری از آیات ذکر حکیم در باره خمر و می، و باده و شراب حرام در حیات دنیوی که پلید و ناپاک است و سُکر و از خود بیخودی را سبب می شود و عقل و هوش از سر انسان می پراند.
آری، در نشئه دنیا سخن از نزول برکت آسمانی نیز هست که چشمه ها از آن روان می شود و برای انسان و حیوان و نبات مایه زندگی فراهم می گردد. (۵۷)
۲ـ نشئت آخرت:
در قرآن کریم از واژه های خمر، شراب و هم معنی های آنها مانند رحیق مختوم (بطری های لاک و مهر شده) و حمیم یعنی آب گرم و سوزان و امثال آن در دو بُعد پاداش و کیفر سخن به میان آمده به عنوان نعمت اُخروی و یا کیفر و سزای دوزخی مطرح اند.
((مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى))(۵۸)؛
توصیف بهشتی که پارسایان وعده داده شده اند چنین است که جویبارهایی در آن روان است از آب زلال که بو نمی گیرد و جوی هایی از شیر که مزه اش دگرگون نشود و نهرهایی از شراب که برای نوشندگان لذت بخش و گوارا است و جوی هایی از عسل صاف شده… آیا اینها مِثل کسانی اند که در آتش جاویدانند و از آب گرم وسوزاننده که روده هایشان پاره پاره می کند هماننداند؟!
((إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِى نَعِيمٍ عَلىَ الْأَرَائكِ يَنظُرُونَ تَعْرِفُ فىِ وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ يُسْقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ خِتَمُهُ مِسْكٌ وَ فىِ ذَالِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ وَ مِزَاجُهُ مِن تَسْنِيمٍ عَيْنًا يَشْرَبُ بهِا الْمُقَرَّبُون)) (۵۹)؛
همانا نیکان در نعمت اند، بر تخت های آراسته لم داده می نگرند خرُمی نعمت را در چهره هایشان می شناسی، از شرابی خالص و لاک و مهر شده سیراب می شوند که مُهر آن مشک خوشبو است و در چنین وضع باید رقابت کنندگان، چشم و هم چشمی کنند و چاشنی آن از تسنیم است همان چشمه ای که مقربان از آن نوشند.
((فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَ مَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بهِمْ سُرَادِقُهَا وَ إِن يَسْتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَاءٍ كاَلْمُهْلِ يَشْوِى الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءَتْ مُرْتَفَقًا)) (۶۰)؛
هر که خواست ایمان آورد و هر که خواست کفر بورزد ما همانا برای ستمگران آتشی فراهم کرده ایم که سراپرده هایش آنان را احاطه کرده و در بر گرفته است و اگر آبی خواهند از آبی مانند مس گداخته که صورت ها را بریان کند پذیرایی شوند چه نوشیدنی بدی و چه آشامیدنی زشتی.
شیخ شبستری در ابیاتی در پاسخ سوالی از شراب و شمع و شاهد و خراباتی شدن پاسخ هایی صوفیانه و قلندرانه گفته، مثلاً :
بخور می، وا رهان خود را ز سـردی که بد مستی بِه است از نیک مردی(۶۱)
که پر است از تناقضات.
در قرآن کریم از شراب طهور یعنی پاک و به دور از عوارض و ضایعات سخن به میان آمده است که آن خالی از سُکر و مستی است لیکن او (شبستری) صریحا بد مستی را بهتر از نیکمردی و تقوا دانسته است.
امّا موضوع ترسا بچه و مُغبچه و امثال آن در اشعار صوفیان مدعی عرفان قصّه ای طولانی دارد.
بُت ترسـا بچـه نوریست باهِـر که از روی بُتـان دارد مظاهـر(۶۲)
اللهمّ لا تكلنا الی انفسنا ابدا و لا تجعل مصیبتنا فی دیننا. امین
———————
پی نوشت ها:
۱ـ رک. روضات الجنان و جنّات الجنان، حافظ حسین کربلائی تبریزی، تصحیح تعلیق سلطان القرائی ۸۸/۲ و غیره و رک. بخش تعلیقات ۵۳۲ سال ۱۳۸۳ ش، ستوده تبریز
۲ـ رک. مبدأ أعلی یا پشتیبان نهائی بشر،محمد تقی جعفری/۱۱ سال ۱۳۳۷ شمسی تهران.
۳ـ مجموعه آثار شیخ محمود شبستری،گلشن راز ۸۵و ۸۶ به اهتمام موحد، طهوری تهران.
۴- گلشن راز/ ۱۰۳
۵ـ کهف: ۱۱۰/۱۸
۶ـ درس دین، محمود شبستری ۴۳و ۴۶ کنزالحقایق به کوشش محمد علی صفیر
۷ـ حجر: ۳۴/۱۵ و ۳۵:
۸ـ کهف: ۵۰/۱۸
۹ـ آل عمران: ۳ /۳۱
۱۰ـ کنزالحقایق / ۱۲۶-۱۳۲
۱۱ـ رک. روح البیان، حقّی ۴۰۲/۶ چاپ هفتم ۱۱۰۵ق دارُ احیاء التراث.بیروت
۱۲ـ قصص: ۳۰/۲۸
۱۳ـ مجمع البیان طبرسی مجلد ۴ -۲۵۰ و ۲۵۱ تصحیح محلاتی دار احیاء التراث ۱۳۷۹ بیروت.
۱۴- مصحّح گلشن راز در انتساب این بیت به شبستری و حتی عطار به استناد تحقیق آقای کدکنی تردید دارد. رک/ ۳۶ و ۱۳۵٫
۱۵- گلشن راز مقدمه مصحّح ۳۶٫
۱۶ـ بقره: ۳۲/۲
۱۷ـ این گفتمان صمیمی در کنگره مرحوم سیّد علی قاضی طباطبائی پیش آمد و طولانی است مختصری را آوردیم.
۱۸ـ همین کار در کتابچه ای به نام نصیحت های شیطان که متأسفانه با نظارت وزرات ارشاد و در قم چاپ شده آمده است در آنجا صفحه ۵۶ مخترع شیشه بر اساس آیه ۴۴ سوره نحل، شیطان معرفی شده است که هیچ ربطی ندارد.
۱۹ـ رک. جی، پی، واسوانی کتاب در پناه او ترجمه حمیدا نشر کلک آزادگان ۱۳۸۹ چاپ نهم تهران و دیگر اثر او به نام زندگی پس از مرگ ترجمه مقدم، نشر حمیدا او مسلمانان ایرانی و فارسی زبان را به تناسخ بودائی معتقد می سازد.
۲۰ـ رک. جامع السعادات مهدی نراقی ۱|۲۰۸ چاپ نجف
۲۱ـ آل عمران: ۱۷۵/۳
۲۲ـ نازعات: ۴۰/۷۹ و ۴۱
۲۳ـ همان کتاب / ۲۲۴ و ۲۲۵٫
۲۴ـ سجده: ۳۲/ ۱۶
۲۵ـ انبیاء: ۹۰/۲۱
۲۶ـ زمر: ۳/۳۹
۲۷ـ همان کتاب و دیگر کتابهای اخلاقی علمای اسلام.
۲۸ـ گلشن راز / ۸۸ و۸۹ .
۲۹ـ بیت ۵۲۴ – ۵۲۶
۳۰ـ بیت ۵۲۷
۳۱ـ بیت ۵۲۸
۳۲ـ بیت ۵۲۹
۳۳ـ بیت ۵۳۹-۵۴۵
۳۴ـ الفردوس بمأثورالخطاب، دیلمی ۳|۲۰۸ حدیث ۴۵۹۱٫
۳۵ـ همان ۲۳۷ حدیث شماره ۴۷۰۵٫
۳۶ـ همان، حدیث شماره ۴۷۰۴٫
۳۷ـ همان / ۲۳۸ حدیث شماره ۴۷۰۶٫
۳۸ـ رک. کتاب الشیعه بین الأشاعره و المعتزله ، هاشم معروف حسنی ، دارالقلم بیروت ۱۹۷۸م.
۳۹ـ اسراء: ۲۰/۱۷
۴۰ـ آل عمران: ۳۴/۳
۴۱ـ الانوار البهیّه فی تواریخ الحج الاهیّه، عباس قمی ۱۶۴ مشهد.
۴۲ـ تفسیر عیاشی ۲۶۱/۲، تصحیح محلاتی اسلامیّه.
۴۳ـ حج: ۱۰/۲۲
۴۴ـ رک. احتجاج طبرسی، احتجاج امام هادی(علیه السلام) ۱و۴۵۱/۲ نشر مرتضی.
۴۵ـ توحید صدوق/ ۳۶۲
۴۶ـ رک. و نحل: ۹/۱۶
۴۷ـ رحیق مختوم به شراب ناب خالی از الکل سُکر آور و هوش عقل زایل کننده معنا شده نوشیدنی ای که صرع و سردرد را موجب نمی شود همانند شاب و باده دنیوی که سبب زوال عقل و هوش می شود رک. روح البیان ۳۷۱/۱۰ و ۳۷۳ و مجمع البیان ۴۵۵/۱۰ . و رک. واژه های کأس و جام و مواردی که در آنها شراب طهور بیان شده است.
۴۸ـ قیامت: ۲۳/۷۵و۲۲
۴۹ـ شوری: ۱۱/۴۲
۵۰ـ انعام: ۱۰۳/۶
۵۱ـ قصص: ۵۶/۲۸
۵۲ـ ابیات ۸۶۳-۸۶۹
۵۳ـ بقره: ۲۱۹/۲
۵۴ـ مائده: ۵ /۹۰
۵۵ـ مائده: ۹۱/۵
۵۶ـ نحل: ۱۰/۱۶
۵۷ـ رک. به کتاب وعاظ السلاطین و نقد آن از علامه عسگری.
۵۸ـ انسان: ۱۵/۴۷
۵۹ـ مطففین: ۲۲/۸۳-۲۸
۶۰ـ کهف: ۱۸/ ۲۹
۶۱ـ ابیات ۸۰۴-۸۶۱
۶۲ـ ۹۶۹-۱۰۰