دکتر سیدعلی آیت اللهی
چکیده:
هدف این نوشتار پاسخ به این پرسش است که پس از ایجاد نخستین انحراف، چگونه و در کدام دوره از تاریخ در امت اسلام انحراف اعتقادی نهادینه و تثبیت شده است؟ در این مقاله، آشکار شده است که پیدایش فرقه های اهل سنّت در قرن سوم و جریان های فرهنگی نظیر نهضت ترجمه، محصول تلاش «سیاسی» عباسیان و میراث نظری آنان بوده است. این مقاله، انحرافی که در آغاز بنی عباس به آن دچار شدند را مصداقی از حدیث مطرح شده در ذیل آیه۱۷سوره فصلت می داند؛ از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: ثمود گروهی از شیعیان هستند. خداوند می فرماید: «وأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَینَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا العَمَی عَلی الهُدَی فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ العَذَابِ»
(این گروه، کوری عمدی را بر هدایتی که دریافت داشته اند، ترجیح می دهند.) و منظور از صاعقه عذاب، شمشیر حضرت مهدی(ع) می باشد. (تأویل الآیات ۲/ ۸۰۴)
کلید واژگان: تشیع ، عباسیان، چرخش مذهبی، منصور دوانیقی، غاوون .
***
مقدمه و طرح مسأله
نوع مواجهه اکثریت مسلمانانِ غیرشیعه با تشیع یک مواجهه طبیعی و مثبت نبوده و نیست و از یک تقابل معیوب حکایت می کند. این مسأله ابعاد متنوع و گستره وسیعی دارد و باید برای رسیدن به زیرمجموعه ها و عوامل آن، تحلیل و علت یابی نمود.
با هر نگاهی که نوع مواجهۀ اکثریت مسلمانان با تشیع را مورد بررسی قرار دهیم، در تحلیل و علت یابی از میان عوامل مختلف سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و… برای عوامل اعتقادی و مذهبی سهم زیادی خواهیم یافت.
دقت در حدیث «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِم»([۱])؛ این نکته را آشکار می کند که امامان اهل بیت(ع) هیچ گاه نخواسته اند که شیعیان با سایر مسلمانان (الناس)([۲]) در تقابل و ستیز باشند و هرگز نخواسته اند که جامعه اسلامی انسجام خویش را از دست بدهد بلکه با کلیدواژه «الناس» و طرح شباهت ایشان با حاکمانِ خویش، به یک مواجهه و تقابل اصلی و تاریخی ارجاع داده اند، یعنی مواجهه با حاکمان غاصب نه اکثریت مسلمانان.
بنابراین هر گونه کژی و مواجهه منفی «عامه» با تشیع در این چهارچوب قرار می گیرد. براین اساس برای مشاهده چرایی و نحوه مواجهه غیرشیعیان با تشیع، بهتر است رویکرد اعتقادی حاکمان بررسی شود. بر خلاف اراده حاکمان دستگاه خلافت در هر دوره از عصر حضور، این هنرِ همراه با ایثارِ ائمه اهل بیت(ع) بوده که «شیعه» را در میان «ناس» نگه داشته و رشد داده اند. حال که یک سوی این تعامل (ائمه شیعه) چنین راهبرد حکیمانه و مشفقانه ای را اتخاذ کرده اند، آیا عجیب نیست که این تقابل معیوب ادامه یافته و حتی مرجعیت علمی ائمه اهل بیت نیز عملاً مطرود واقع شده است؟ گویا واقعه ای رخ داده و امری نهادینه شده که مانع رفع و اصلاح این تقابل معیوب می شود.
نقش عباسیان و اهمیت دوران و عملکردشان
پذیرش این مقدمه و مجموعه مطالعات ناظر به دیدگاه فوق، ریشه مسأله را شفاف کرده و واکاوی این مسأله و ریشه اش را به دوران عباسیان می رساند. با این که شاکله اصلی برخی از اندیشه های اعتقادی (نظیر شیعه و اهل سقیفه و عثمانیه و خوارج) در قرن اول شکل گرفته و در قرون بعدی تأثیرات خود را ادامه داده اند اما می دانیم که دوران بنی عباس بستر زمانی مناسبی برای پیدایش و ترویج اغلب مذاهب و مکاتب اسلامی بوده است. پس برای علت یابی از این تقابل معیوب و مشاهده چرایی نحوه مواجهه مسلمانانِ غیرشیعه با تشیع، باید رویکرد کلامی حاکمان عباسی مورد مداقّه قرارگیرد. از ضرورت های این مداقّه، بررسی عقاید آل عباس قبل از خلافت و سیر به قدرت رسیدن بنی عباس خواهد بود. روشن است که بنی عباس و خاصه ابن عباس و فرزندانش به واسطه خاستگاه اولیه و سابقه و اقدامات خود قبل از عصر حکمرانی شان، با انواع تشیع مرتبط بوده و گرایش شیعی داشته اند و بعد از تصاحب کرسی خلافت نیز با ملاحظات ویژه ای با تشیع تعامل می نمودند. می دانیم منشأ به قدرت رسیدن عباسیان یک قیام اجتماعی با شعار الرضا من آل محمد بود. عامل این انقلاب طرح مسایل کلامی توسط داعیان و قیام هایی بود که شعار و عمل به مذهبِ مورد رضایت آل محمد را در جامعه مطالبه می کرد. بنابراین بنی عباس گرچه همانند اسلافشان برای قدرت اصالت قائل بودند اما بر خلاف بنی امیه، خود را در عرصه حاکمیت وامدارِ گسترشِ دین و مطالباتِ مذهبی می دیدند. به همین دلیل دوران شان، فصلی برای تأسیس و رونق مکاتب کلامی مختلف شد. عباسیان با اقدامات خاص خود و با جلب همکاری جریان های کلامی (چه غیراسلامی توسط نهضت ترجمه و چه اسلامی) و در نهایت با رویکردهای مختلف کلامی درصدد فاصله دار کردن خود و جامعه از تشیع بودند. تا جایی که با مواجهه خصمانه با امامان و شیعیان مانع فراگیری گفتمان آنان یعنی مکتب نورانی اهل بیت در دوران خود شدند.
بررسی چرخش مذهبی عباسیان از تشیع تا تسنن و اقدامات مذهبی آنان در عصر حضور امامان شیعه، حاکی از یک واقعیت مهم است که مهم ترین عامل تاریخی پیدایش و تقویت تسنن در قرن سوم، انحراف و ریزش جمعی از خودِ شیعیانِ طالبِ حاکمیت در آغاز قرن دوم بوده است. فصل مشترک این شیعیانِ طالبِ حاکمیت عجله و شتاب زدگی عملی و ضعف اعتقادی در امام شناسی و عدم تفقه و سستی در حراست از معارف ائمه است.
به بیان دیگر، تشیع با وجود داشتن تقدّم تاریخی، در مواجهه با مولود ناهماهنگ خویش در فشار قرار گرفته است.
گزارش زیر نمونه ای از شتاب زدگی و خطرساز بودن ضعف اعتقادی در درون جامعه شیعه می باشد.
پس از واقعه عاشورا و جریان مختار و زبیریان ابن عباس به طائف رفت با این که ابن عباس در آخر عمر نابینا شده بود اما تلاش سیاسی ابن عباس حتی در کهولت سن نیز ادامه داشت. او پس از عاشورا با ایجاد و تبلیغ نگرش سیاسی براساس درک خود سعی داشت تا در میان هاشمیان و شیعیان کنشگری فعال باقی بماند و حکمت عدم قیام توسط امام سجاد را درک نمی کرد لذا به امام سجاد(ع) با ارسال واسطه ای و غیرمستقیم در قالب سؤال از معنای یک آیه قرآن پیام رسانی می کند:
ابن عباس كسی را به نزد امام زین العابدین(ع) فرستاد و معناى اين آيه([۳]) را پرسيد«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُواوَصابِرُواوَرابِطُوا»؛ (اى اهل ايمان در كار دين پايدار باشيد و يكديگر را به صبر سفارش كنيد و از مرزها مراقب کنيد.)
«فَغَضِبَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) وَ قَالَ لِلسَّائِلِ وَدِدْتُ أَنَّ الَّذِي أَمَرَكَ بِهَذَا وَاجَهَنِي بِهِ».
امام(ع) خشمناک شد و پرسش كننده را فرمود: دوست می داشتم آن كسى كه تو را اين مأموريّت داده خودش روياروى از من می پرسيد.
سپس فرمود: اين آيه در باره پدر من و درباره ما نازل شده است و هنوز وقت آن مجاهده و مراقبت و مرزبانى كه مأمور آن هستيم، نرسيده است و در آينده ذرّيه اى از نسل ما كه وظيفه آن را به عهده خواهد داشت به وجود خواهد آمد.
سپس فرمود«أَمَا إِنَّ فِي صُلْبِهِ يَعْنِي ابْنَ عَبَّاسٍ وَدِيعَةً ذُرِئَتْ لِنَارِ جَهَنَّمَ سَيُخْرِجُونَ أَقْوَاماً مِنْ دِينِ الله أَفْوَاجاً» هان كه در صلب او – يعنى نسل ابن عبّاس – ودیعه ای نهاده شده است که وجود و کارشان گسترش آتش دوزخ است، كه به زودی ظهور خواهند کرد، و به زودى گروه هایى را از دين، دسته دسته بيرون خواهند نمود و روى زمين با خون هاى جوانانی از آل محمّد رنگين خواهد شد. جوانانی كه زودرس و نابهنگام قيام خواهندكرد و به هدفشان نخواهندرسيد. ولى افراد با ايمان مراقب بوده و صبر نموده و يكديگر را به صبر سفارش كنند تا خدا حكم فرمايد و او است بهترين حاكمان.([۴])
چرا امام سجاد(ع) از سؤال غیرمستقیم ابن عباس که به حبر و مفسر در عصر خود شهره است، ناراحت و خشمگین می شود؟
زیرا این یک سؤال ساده نیست. بلکه این سؤال بعد سیاسی داشته و حاوی جریان هایی است در میان شیعیانی که خارج از چهارچوب آموزه های امام سجاد هستند، در حال تکثیر است. شیعیانی که بر محوریت تمام عیار شخصیت امام سجاد(ع) اتفاق نداشته و جمع نشده و مناسباتشان را به نحو دیگری فی المثل بر محور اندیشه سیاسی و تحلیل ابن عباس تنظیم می کردند.
اکنون تمامی اقدامات کلامی عباسیان معنایِ خاص تری می یابد و آنچه بر محور اقتضائات قدرت تغییر یافته، بهتر قابل داوری و تحلیل خواهد بود. به نظر می رسد عباسیان با یک چرخش اعتقادی، اموری را نهادینه کردند که مسأله تقابل معیوب و مواجههِ منفی با تشیع و ائمه اطهار(ع) تا امروز از همان الگو استفاده کرده و با همان سبک تکرار می شود و آثار تلخ و مسموم آن در جهان اسلام و حتی جامعه کنونی ما قابل مشاهده است.
آثار چرخش مذهبی و اعتقادی عباسیان
عباسیان با یک دوگانگی اعتقادی روبه رو بودند سابقه شان تشیع و تبلیغ نظریه امامت صاحب بیعت غدیر و پیروی از ابوهاشم فرزند محمدحنفیه بود ولی با این سیاست جدید، منافع شان را در خروج پیروان خود از منظومه تشیع می دیدند و لذا ابتدا ادعای وراثت مستقیم عباس از پیامبر(ص) را مطرح کردند و سپس از دوره منصور عباسی به بعد در پذیرش شیخین بر خلاف کیسانیه و پیروان ابوهاشم فرزند محمدحنفیه، مسیر انحرافی گروهی از طالبانِ عجول حاکمیت را دوباره مانند بخشی از زیدیه تجربه کردند.([۵])
گفتیم که این همان شرایط و وضعیتی است که امام سجاد(ع) بیش از نیم قرن قبل از وقوعش با عبارت وَدِيعَة ذُرِئَتْ لِنَار و با تعبیر خارج کردن مردم از دین به آن اشاره فرموده بود.([۶])
احساس نیاز عباسیان در دوره نخست نهضت شان برای کسب مشروعیت در بیشترین حد ممکن بوده است. به این جهت عباسیان در پی این رویدادها برای اولین بار لقب «امام» را برای ابراهیم ابن محمد بن علی ابن عبدالله ابن عباس([۷]) و سپس برای جانشینانش با تأکید بیشتری علناً به کار می بردند.([۸]) آنان پس از کسب حاکمیت (در دوران منصور) به مرور از عقائد دوران دعوت دور شدند و با چرخش محتوایی و تغییری مهم، جدایی خویش از همه انواع تشیع را با به کار بردن لقب «امیرالمؤمنین» به جای لقب «امام»، نمایان ساختند.([۹])
نفی عنصر وصایت بلافصل و انحصار لقب امیرالمؤمنین امام علی(ع) ایشان را لحظه به لحظه از تشیع و ائمه شیعه بیگانه تر کرده است. این بزرگ ترین تغییر اعتقادی و چرخش مذهبی عباسیان در مسأله امامت بوده است. از این نقطه خاص تاریخی است که شاهد مواجهاتی خصمانه در عصر حضور ائمه تا سال ۲۶۰ هجری هستیم. قاضی نورالله شوشتری این تغییر رویکرد منصور را در اثر شدت گرفتن خشم او بر بنی حسن می داند و این گونه نقل می کند:
(منصور) لاجرم در یکی از مجالس از روی خشم قسم یاد کرده و گفت: والله لارغمنّ انفی و انوفهم و ارفع علیهم بنی تیم و عدی.
یعنی بینی خود و بینی علویان را بر خاک خواهم مالید علی رغم ایشان بنی تیم و بنی عدی را که عبارت از ابوبکر و عمر باشد، بر حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) تقدیم خواهم نمود. پس در خطبه ذکر خلفا را مقدم شمرد.([۱۰])
علاوه بر انتخاب و ترجیح رویکرد غیرشیعی، منصور در دوران خود در این جهت اقدامات خاصی را راهبری نمود؛ که در ادامه به بررسی آنها می پردازیم. منصور و عباسیان ناگزیر بودند به سرعت به سازماندهی منابع علم و فرهنگ جامعه اقدام کنند و این هراس را داشتند که شعار الرضا من آل محمد اندک اندک به دعوت به مرجعیت علمی، فقهی اهل بیت بیانجامد. بر اساس همین دغدغه، منصور با وجود همه اختلافات سیاسی و دلخوری های متعددی که از مالک فقیه مدینه و استادش ابن هرمز داشت، به جذب و تکریم وی می پردازد.
مالک فقیه مدینه در جریان قیام نفس زکیه به طور تقریبی و پنهانی موضعی موافق قیام اتخاذ نمود و با اینکه مانند استادش با ایشان خروج نکرد، اما درب خانه را بر خود بست.([۱۱]) و بعداً با بیعت اجباری اهل مدینه با حاکم عباسی مخالفت کرد و آن را باطل شمرد. منصور چون با خبر می شود که حاکم مدینه مالک را شلاق زده است، حاکم را عزل می کند.([۱۲]) منصور با تمجید از وی و دادن عطایا و هزار دینار به مالک، با او رابطه ای صمیمانه برقرار می کند و می گوید:
در میان مردم فقیه تر از من و تو باقی نمانده، من که گرفتار مشغولیت خلافتم. پس برای مردم کتابی بنویس که از آن بهره گیرند…([۱۳])
شاید منصور اولین حاکمی است که پیشنهاد تدوین کتاب فقهی برای مذهب سازی رسمی در فقه را می دهد تا برای سراسر قلمرو حکمرانی عباسیان جهت قضاوت یک مجموعه با مختصاتی غیرشیعی، تدوین و فراگیر شود. منصور به مالک سفارش می دهد که در کتاب و مذهبی که او لازم دارد از چند چیز اجتناب کند؛ از شدائد و سخت گیری های عبدالله بن عمر و همچنین از رخص عبدالله بن عباس و شواذ ابن مسعود.
روشن است که فقه مطلوب عباسیان فقهی میانه می باشد. در این توافق منصور قول می دهد که در صورت تنظیم این کتاب مردم را وادار به عمل طبق فتوای مالک ابن انس کند. نکته جالب این دستورالعمل حذف میراث علمی ابن عباس توسط عباسیان است. زیرا منصور می دانست که با طرح فقه ابن عباس که تا حدودی ترجمان فقه علوی است، به هدفش نمی رسد و جدایی از تشیع و دوری فرهنگی از ائمه شیعه آن سان که او می خواست اتفاق نخواهد افتاد. لذا به عمد و ناجوانمردانه از میراث فقهی جد و نیای خود به عنوان رخص ابن عباس یاد می کند. منصور تصریح می کند که در رسیدن به این خواسته عجله دارد و فرزندش مهدی را برای تاکید و تعلیم روانه مدینه می کند.([۱۴])
البته ارتباط مالک ابن انس با خلفا همواره یکسان نماند. گاهی آراء فقهی مالک مایه ناراحتی عباسیان و بروز سخت گیری ها و مشکلاتی برای وی می شد. ابوزهره در تاریخ مذاهب اسلامی جریانی را با عبارتی محتاطانه (قیل) ذکر می کند. این موضوع نشان می دهد این چرخش اعتقادی و مذهبی حتی برای خود عباسیان نیز ساده نبوده و برخی از عقاید و باورهای شیعی آنها حتی در دوران خلافت نیز ابتدائاً بلاتغییر باقی مانده است و همین امر مایه برخورد با فقهاء مورد حمایت خودشان (نظیر مالک) شده است. مذاهب فقهی سازماندهی شده و احکام صادره از سوی این فقها بعضاً مایه دردسرشان بوده است.
و قیل ان سبب المحنه هو ان مالکاً کان یقول بحرمة المتعة مع القول بان ابن عباس قد جازها و ابن عباس هو رأس اسرة الخلفاء العباسیین فغضب العباسیون علی منعه و تحریمه زواج المتعه و آذوه.([۱۵])
این نمونه همان دوگانگی بود که منصور خود را در آن گرفتار می دید و سعی داشت با برنامه ها و اقداماتی از آن خارج شود. منصور با این که می دانست شیوه اصحاب حدیث و فقهای مدینه و امثال مالک ابن انس معادل تفکر بر جا مانده از سقیفه و پرورش یافته و تأثیر پذیرفته از اندیشه عثمانیه است، اما با این وجود به مالک اعتماد و با وی همکاری کرد، هرچند که در نزد منصور گزارشی از گرایش مالک به بنی امیه نیز وجود داشت.
در حضور مالک از ساده زیستی حاکم اموی که به سوی اندلس متواری شده و برای خلافت عباسی رقیب و دشمن اصلی شمرده می شد، سخن به میان آمد، مالک گفت:
ای کاش مدینه نیز به مانند او زینت می شد.([۱۶])
این جمله، جرم بزرگی در نزد عباسیان بود. اما منصور برای تغییر و چرخش مذهبی و خروج از دوگانگی و دوری از تشیع نیازمند مالک و امثال مالک بود و لذا با این که منصور به بخل و خست موسوم شده بود، اما عطایای هنگفتی را به مالک اختصاص داد و مالک نیز بر خلاف ابوحنیفه آن ها را مشروع دانسته و می پذیرفت.([۱۷]) صحنه پردازی منصور برای خروج از دوگانگی در توصیف زیر نمایان است.
مالک نقل می کند بر منصور وارد شدم. منصور از من پرسید: برترین مردم پس از پیامبر چه کسی است؟ من گفتم: ابابکر و عمر. منصور گفت: درست گفتی و همین نظر امیرالمؤمنین (خلیفه) است.([۱۸])
این رفتار و گفتار و فضاسازیِ منصور در اوج قدرت می باشد و منصور همان کسی است که در جوانی اش برای اثبات برتری و ذکر فضائل امام علی(ع) در شبکه دعوتِ پیروانِ ابوهاشم بین قریه ها به دعوت و سفر تبلیغی مشغول بود، اکنون در هنگامه قدرت هم پیمان مالک بن انس شده است.
دیدار منصور با ابوحنیفه و تکریم همزمان مرجئه و معتزله و اهل حدیث
در منابع آمده است منصور اعتراض مصریان در خصوص تصدی قضاوت از جانب یکی از پیروان ابوحنیفه را پذیرفت و قاضی را عزل کرد.([۱۹]) و یک قاضی مالکی را جایگزین وی نمود.
تأملات تاریخی نشان گر این واقعیت است که اهل حدیث در هر شهری تقویت کننده سبک و سیاق سیاسی حاکم بر آنجا بودند اما با این حال با همه فشارهای امویان در کوفه قدرت تأثیر تشیع باقی مانده بود بنابراین در میان کوفیان اهل حدیث که بعضاً متشیّع شمرده شده اند، دو نگرش متمایز نسبت به خلفا عباسی وجود داشت.([۲۰]) عده ای با ترک نماز جمعه و تمایل به قیام به سیف حالتی خصمانه نسبت به عباسیان بروز می دادند و در مقابل افرادی مانند سفیان ثوری با این که در قیام ابراهیم بن عبدالله حسنی شخصاً در نبرد حاضر شدند،([۲۱]) اما در نهایت در دیدگاهشان امامت خلفا از پیشینیان تا خلفای عباسی (منصور) با احترام تلقی شد.
این نشان دهنده ارتباط منصور با آنان و پیوند با این دسته برای ایجاد یک هویت تازه برای عباسیان در احادیث است. در قرن بعد محمدبن اسماعیل بخاری گرایش به تشیعِ امثال سفیان ثوری را به عنوان «همراهی با مذهب اهل بلد» تلقی کرده و آن خروج بر عباسیان و انکار خلیفه سوم را سهل شمرده است.([۲۲])
در طرف مقابل و مخالف اهل حدیث، رأی گرایانی چون ابوحنیفه نیز وضعیت مشابهی داشته اند. ابوحنیفه در جریان قیام زید همراهی با زید را همراهی با رسول خدا(ص) در بدر قلمداد کرد([۲۳]) و مخفیانه به وجوب نصرت زید فتوا داد. ابوالفرج اصفهانی با گرایش زیدی، از امام صادق(ع) جمله ای مثبت درباره این عمل ابوحنیفه نقل کرده است.([۲۴]) ابوحنیفه در سال های اوج گیری انقلاب عباسیان دو سال از کوفه به سوی حجاز هجرت می کند تا از گزند حوادث محفوظ باشد. ابوحنیفه در زمان سفاح چون با علویان برخورد خشونت آمیزی نداشت، ساکت بود اما با چرخش سیاسی منصور او نیز هم به نمایندگی از مرجئه و هم به عنوان یک مفتی صاحب رأی به طرفداری از بنی حسن پرداخت. در بصره در قیام ابراهیم بن عبدالله محض (برادر نفس زکیه) معتزله و مرجئه نیز به ابراهیم پیوستند و وعده همکاری دادند.([۲۵])
اما با همه این توصیف ها و با وجود این که همه این گروه ها در تقابل تمام عیار و تضاد سیاسی با منصور دوانقی و عباسیان در یک مصاف نظامی وارد شده بودند، اما چون این گروه ها در پروژه چرخش کلامی برای هدف منصور می توانستند خوراک فرهنگی و تکثر و تنوع مطلوب عباسیان را ایجاد کنند، آن ها را با همه آسیب شان تحمّل و حفظ می کند و از جرم شان عملاً صرف نظر کرده و به جذب و تکریم شان می پردازد.([۲۶])
منصور در ملاقاتی به عمروبن عبید(رأس معتزله) می گوید:
به من خبر رسیده که نفس زکیه برای تو نامه ای فرستاده است؟ عمرو در جواب می گوید: کتابی مشابه کتاب او برایم آمده است.
منصور می پرسد: تو چه جوابی دادی؟ عمرو می گوید: تو می دانی که در نظر و اعتقاد ما قیام هنگامی است که تو با ما مخالف باشی در حالی که امروز این گونه نیست. منصور می گوید: با این حال سوگند یاد کن. عمرو بن عبید درخواست منصور را انجام می دهد و منصور می گوید: والله والله انت الصادق البر.([۲۷])
این در حالی است که در قیام نفس زکیه و ابراهیم، معتزلیان زیادی مشارکت داشته و بسیاری کشته شده بودند.
نکته جالب این گزارش اعلام همسانی و هماهنگی اعتقادی و کلامی رأس معتزله با منصور است و از این شواهد تاریخی است که می توان گرایش به توسعه کلام را در دوران منصور استنباط کرد.
درخصوص ابوحنیفه، با این که شخص ابوحنیفه نقش جدی در حمایت از قیام حسنیان در سال ۱۴۵ داشت اما منصور سعی می کند تا به وسیله جذب او، جوّ غیرشیعیان کوفه و سایر مرجئه که به طور عام از وی تأثیر پذیرفته بودند، را مدیریت و کنترل کند. با این که شخص ابوحنیفه مقام قضاوت پیشنهادی خلیفه را رد می کند اما آن سان که در منابع آمده است منصور و عباسیان بعد از او بیشتر از پیروان و شاگردان ابوحنیفه در اجرای حاکمیت خویش بهره برده اند و فقط برخی از مناطق به پیشنهاد بومیان و بر اساس مصالح مهم تری امثال این قاضیان عزل شده اند.([۲۸]) این که در آن زمان اولین منتخب برای قضاوت در مصر یک حنفی مذهب می باشد؛ به این معنا می تواند تلقی شود که طرح قیاس و توسعه فقهِ استوار شده بر قیاس، مورد استقبال منصور قرار گرفته است و می خواهد به نحو غیرمستقیم برای تحت شعاع قراردادن نهضت علمی امام صادق(ع) با سازماندهی کانون های علم جایگزین می خواهد منهج شیعیان را در عراق تضعیف و متوقف کند.
با این که ابوحنیفه شخصاً برخلاف مالک ابن انس هدایا و عطایا و مناصب و پیشنهادهای منصور را نپذیرفت و رد کرد و در زندان عباسیان جان سپرد. اما با ایجاد یک مذهب فقهی و تولید انحرافات و تربیت نیروهایی نظیر خود (مانند اوزاعی و…)، عده ای را از مرجعیت علمی اهل بیت دور کرد و بیشترین خدمت را به دستگاه منصور دوانقی نمود. رابطه ابوحنیفه با منصور آن گونه بود که در مراسم افتتاح شهر بغداد ابوحنیفه دعوت بود و حاضر شد. به طوری که پس از فوت وی هم اهل بغداد و هم منصور به بزرگداشت ابوحنیفه می پردازند و در دوره های بعدی اکثر اهالی بغداد به مذهب وی گرایش می یابند.([۲۹]) «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ»([۳۰])
غاوون و ثمود پرده برداری از باطن انحراف
بنی عباس در روایات ائمه با القاب و عناوینی که حاکی از نکات و تعریض ها و کنایه های متعددی است، ذکر شده اند. در تحلیل برخی از این اسامی محتوای بسیاری نهفته است. منصور به عنوان مهمترین خلیفه عباسی المقلاص نامیده شده است.([۳۱]) عرب به شتر لاغری که یک مرتبه در تابستان چاق می شود، ناقه مقلاص می گوید. این کلمه اشاره به کسی است که چیزی نبوده و سپس آشکار شده و یک مرتبه تغییر کرده و از او امور و چیزهایی ظاهرگشته، حکایت دارد.([۳۲])
یکی از مهمترین تعابیری که ائمه در خصوص خلفای عباسی با زبان تأویلات قرآنی مطرح کرده اند و به نقش تمدنی ایشان مرتبط است، تعبیر «غاوون» است.([۳۳])
تمام سعی امام صادق(ع) این بود که شیعه نسبت به این پدیده مخرّب آگاه شود و آفت و آسیبی متوجه تشیع اعتقادی نشود. در ذیل این آیه:«فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ»([۳۴]) حضرت در حدیثی تغایر و تمایز بنی امیه و عباسیان را به صراحت آشکار می کند:
«هُمْ بَنُوأُمَيَّةَ «وَ الْغاوُونَ » هُمْ بَنُو فُلَان»([۳۵])
امام صادق(ع) در تعریف غاوون می فرمايد:
غاوون، كسانى هستند كه حق را شناختند ولى بر خلافش عمل كردند.([۳۶])
در ذیل آیه كذبت ثمود بطغواها از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: ثمود گروهی از شیعیان هستند. خداوند می فرماید: «و أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَینَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا العَمَی عَلی الهُدَی فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ العَذَابِ» ([۳۷])(این گروه، کوری عمدی را بر هدایتی که دریافت داشته اند، ترجیح دادند.) و منظور از صاعقه عذاب، شمشیر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد.([۳۸])، همین تقارن با جبهه حق و تمایز نسبت به امویان مسأله اولین رویکرد کلامی عباسیان را حل می کند و برای نشان دادن نوع تشیع ایشان کافی است. امام صادق(ع) در تفسير آيه ۲۲۴ سوره شعرا: «وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ»؛ گمراهان از شاعران پيروى مى كنند، فرمود: درباره کسانی نازل شده که دین خدا را تغییر می دهند و با امر الهی مخالفت می کنند آیا شما دیده اید که شخصی فقط از شاعری تبعیت کند پس منظور همان کسانی هستند که با رأی و هوای خودشان رویکرد اعتقادی و دینی (مانند شعر) می سازند و می سرایند و مردم را به تبعیت از آن وامی دارند. امام آیه بعد را تاکید بر همین نکته می شمارد:
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ» يعْنِي يُنَاظِرُونَ بِالْأَبَاطِيلِ وَ يُجَادِلُونَ بِالْحُجَجِ الْمُضِلَّةِ وَ فِي كُلِّ مَذْهَبٍ يَذْهَبُون.
شاید این فراز را بتوان به تلاش اولیه عباسیان در نهضت ترجمه مربوط دانست. ترجمه های حکومتی نخستین در عهد عباسیان در ابتدا توضیح دهنده شیوه مناظرات و آموزش جدل به سبک و با ادبیاتی متفاوت بود. این تفاوت حاوی نوعی جذابیت بود و علاوه بر جذابیت فرهنگ بیگانه یونانی و… نوعی گمراهی را برای نسلی که از ائمه گسسته بودند، تدارک می دید. هدف ایجاد یک منبع علم جدید بود که با ترجمه محقق می شد. این کار زمینه تغییر مدام رویکرد کلامی بنی عباس را فراهم می کرد. و ورود عباسیان به هر مسلک و مرامی که منافع سیاسی بیشتری را تأمین می کرد، میسر می شد. در ادامه امام با توضیح آیه بعد «وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ » از شیوه و منهج عملی بنی عباس و کسانی که به مثابه عباسیان گفتمانی نظیر ایشان داشته و یا خواهند داشت، پرده برداری می کند. و می فرماید:
آنها کسانی هستند که مردم را موعظه می کنند اما خود وعظ نمی پذیرند. نهی از منکر می کنند اما خود منکرات را ترک نمی کنند امر به معروف می کنند اما خود به خوبی ها عمل نمی کنند و در یک جمله آنان غاصبان حق آل محمد هستند.
امام صادق(ع) روح و اصل کاری که منصور و سایر خلفاء عباسی انجام دادند، یعنی تغییر رویکرد کلامی که نتیجه آن بدعت در دین و عقاید بود را با بیانی مشابه باز هم ذیل کلیدواژه غاوون توصیف می کند؛
آنان گروهی اند كه، بدون علم، به تعلم و تفقّه پرداختند، پس گمراه شدند و ديگران را گمراه كردند.([۳۹])
نمونه این احادیث حتی در میان روایات علائم ظهور امام مهدی(ع) نیز وجود دارد. گاهی با استفاده از مطلق واژه القوم، عباسیان را مورد اشاره قرار داده اند.([۴۰]) و زوال منهج و رویکرد خاصِ عباسیان یا اصل حاکمیت شان از حوادث مطرح در آستانه قیام امام مهدی(ع) دانسته شده است.
تأسیس بغداد زمینه سازی نهضت ترجمه
عباسیان از ابتدا در جستجوی پایتختی غیر از حوالی کوفه بودند. سفاح نخستین خلیفه عباسی از کوفه به انبار تغییر مکان داد. عباسیان در نزدیک کوفه در هاشمیه مستقر شدند ولی منصور دریافت که کوفه و حومه آن با جمعیتی که اندیشه وصایت امام علی و تشیع در آن غلبه دارد تأثیر نامطلوبی بر ارتش بنی عباس خواهد داشت. شورش راوندیه (پیروان ابومسلم خراسانی) در عهد منصور نشان داد که مکان هاشمیه و شرایط آن حتی از ناحیه فدائیان سابق خودشان، نیز آسیب پذیر است. لذا از مهم ترین اقدامات مذهبی و کلامی منصور عباسی تصمیم وی برای تأسیس شهری نو به عنوان مرکز خلافت اسلامی می باشد. این اولین بار بود که مخصوص خلافت و زمامداری شهری از ابتدا ساخته می شد تا پیش از آن انتقال مرکز حکومت امری تجربه شده بود. اما منصور دریافت که به لحاظ سیاست و مشکلی که او در چرخش اعتقادی خود و وابستگانش از تشیع یافته بود، هیچ شهری از سرزمین های اسلامی قوام بخش آنان نخواهد بود. علت این بود که دعوت الرضا من آل محمد در هر شهری مخاطبانی یافته و عده ای نیز به حسب شرایط همراهی کرده بودند. از لحاظ عباسیان آن انقلاب و دعوت اکنون به مرحله ای رسیده که باید از مرحله تحریک هیجانات و حالت جنبش و انقلاب گذر کرد و وارد در مرحله ثبات و اقتدار و سازماندهی اجرایی شد. با توجه به ادعای حسنیان و قیام علویان و جنگ ها و انتقام ها و… در صورت فراموشی و کم رنگ شدن آن شعار منافع عباسیان تأمین می گردید و مرحله ثبات و اقتدار سیاسی و سازماندهی اجرایی آغاز می شد. منصور نمی توانست مرکز خلافت را به شام و یا حجاز و یا خراسان منتقل کند و در عراق شهری را جز کوفه در مرکز جهان اسلام نمی یافت و از آنجا که این شهر بستری شیعی یافته و با سیاست چرخش اعتقادی عباسیان ناسازگار بود، زمینه انواع مخالف ها را در درون خود داشت بنابراین منصور با یک انتخاب و تصمیم استراتژیک روبه رو شد. او برای تکمیل فرآیند چرخش مذهبی بنی عباس به دنبال محلی سوق الجیشی بر آمد و پس از مشاوره گرفتن از منجمان و متخصصان با توجه به ملاحظات نظامی و اقتصادی و اقلیمی محل بغداد را برگزید. این محل در دشتی حاصل خیز واقع بود که در آنجا کشت و زرع در دو سوی رودخانه رونق داشت. بر سر راه خراسان و محل تلاقی راه کاروان ها بود به طوری که در آنجا آذوقه برای مردم و ارتش به وفور به دست می آمد. نقشه بغداد در سال ۱۴۱ کشیده شد.([۴۱]) و در سال ۱۴۶ منصور به بغداد نقل مکان کرد و پیش از سال ۱۴۹ساختمان شهر که حالت مدور داشت، به پایان رسید.([۴۲]) او با تأسیس بغداد به دنبال ایجاد یک اقتدار تمدنی برای نهضت عباسیان بود. او می خواست در مرحله ثبات و سازماندهی اجرایی شهر جدیدی در عراق با رویکرد کلامی جدیدش شکل بگیرد تا ظرفیت تمدن سازی کوفه فراموش شود و برای همیشه مشکل کوفه و شیعه را حل کرده باشد.([۴۳]) شاید از این روی بغداد را به مدینه السلام شهر صلح ملقب کرد.
ایجاد اقتدار تمدنی بدون الگو و فرهنگ قبلی میسر نیست منصور تغییر کلامی و چرخش مذهبی خود را به انتخاب الگوی تمدنی ایران ساسانی جهت زمامداری پیوند می زند تا ساختار و کانونِ جایگزینی برای فرهنگ و علم در اختیار عباسیان بگذارد. او در این راستا به نجوم و اخترشناسی ایرانی پناه برد.
منصور در دوران قیام در زندان امویان با نوبخت آشنا شده بود و از مصاحبت با او به علم نجوم و اخترشناسی ایرانی گرایش یافت و در دوران خلافت در مقایسه با سایر الگوها (الگوی تمدن رومی، مصری، یونانی) الگوی ساسانی را انتخاب کرد. هدف وی رساندن عباسیان و بغداد به اقتدار تمدنی بود که منجمان ایرانی طراح و راوی آن بودند.
نکته بسیار مهمی که غالباً مغفول واقع می شود این است که در توصیف منجمان ایرانی و زرتشتیان ساسانی هر کتاب یونانی بنا به توصیف ادعایی ایرانیان باستان، بخشی از شریعت زرتشتی است، که غارت ایران توسط اسکندر موجب شده که این کتاب ها در میان یونانیان شناخته شوند و لذا ترجمه و مطالعه آنها به معنای بازیافت دانش و معرفت باستانی ایرانی شمرده می شد. به عقیده برخی صاحب نظران این خط فکری تا زمان سهرودی امتداد دارد. ابن خلدون نیز چنین گزارشی را انعکاس داده است:
و اما ایرانیان بر شیوه ای بودند که به علوم عقلی اهمیتی عظیم می دادند و دایره آن علوم در کشور ایشان توسعه یافته بود زیرا دولت های ایشان در منتهای عظمت و پهناوری بودند و هم گویند که این علوم پس از آن که اسکندر؛ دارا را کشت و بر کشور کیانیان غلبه یافت از ایرانیان به یونانیان رسیده است چه اسکندر بر کتب و علوم بی شمار و بی حد و حصری از ایشان دست یافت.([۴۴])
محققان تاریخ تمدن اذعان دارند که آنچه در ایدئولوژی زرتشتی شاهان ساسانی نقش عنصر غیرقابل چشم پوشی را دارد و در واقع نقش خطیر و حیاتی ایفا می کند فرهنگ ترجمه است.([۴۵]) بنابراین از نتایج همکاری منصور با مشاوران ایرانی روی آوردن به دانش های غیراسلامی و ایجاد نهضت ترجمه آثارشان بود. گفته اند که کتاب اقلیدس اولین کتاب ترجمه شده در روزگار منصور بوده است.([۴۶]) بدین ترتیب ازجمله بناهایی که به سبک ساسانیان در دربار عباسیان شکل می گیرد فضایی موسوم به بیت الحکمه می باشد. این مکان کتابخانه جامع کاخ خلافت بوده و در نقش خزانه و بایگانی مکتوبات سلطنتی نیز کاربرد داشته است. در برخی از گزارش ها آمده که ابوسهل ابن نوبخت به منظور ترجمه کتب فارسی در استخدام بیت الحکمه بوده است و همچنین منصور برای فرهنگ سازی جدید خود به محمدابن اسحق(م۱۵۰)سفارش تدوین کتابی درباره تاریخ جهان و تاریخ عرب می دهد.([۴۷]) پس پیروزی بنی عباس مدیون سیاست شمول گرایانه آن ها در برابر سیاست تنگ نظرانه و نژادپرستانه امویان بود. بر عکس امویان که از اسلام تصویری در قالب ارزش های قومی و نژادی عرب عرضه می کردند، عباسیان در آغاز مروّج تفسیری از اسلام بودند که نظم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جدیدی را در سایه مشارکت اقوام و ملل و حتی آیین های مختلف نوید می داد. این تغییر پارادایم (از سبک اموی به سبک عباسی) تا قبل از خلافت متوکل هیچ گاه به تدوین نوعی رهیافت رسمی از اسلام خلفا منتهی نگشت و چون مکتبی به نام اهل سنت و جماعت تدوین نشده بود و وجود نداشت، این تغییر تنها نشان می داد که سبک امویان پایان یافته است. استفاده از همه اقوام غیرعرب و به ویژه ایرانیان و موالی در سطوح بالای اجرایی دستگاه خلافت، معاشرت با پیروان سایر ادیان و مهم تر از همه نهضت ترجمه از این جهت نتیجه تغییر رویکرد کلامی عباسیان شمرده می شود. زیرا یکی از اهداف عباسیان در چرخش مذهبی شان کسب هواداران بیشتر بود. لذا با فرافکنی فرهنگی، اجتماعی ذهن ها را از تشیعِ سابق خود منصرف می نمودند و بی طرفی را به مثابه ابزاری نمایشی به کار می گرفتند. به طوری که عباسیان مایل بودند با شهرت در ترجمه آثار بیگانگان و عدمِ انتساب به یک جریان خاص اعتقادی، شمول گرا بودن و بی طرفی نژادی خویش را که عامل پیروزی و اقتدارشان شده بود، به نمایش بگذارند. فلذا ترجمه مکتوبات سایر فرهنگ ها و رواج مجادلات کلامی و رواج مذاهب فقهی و تفسیری و روایی از آثار همین ژست سیاسی و حالت اجتماعی عباسیان بود. بنابراین نهضت ترجمه بعدِ سیاسی و نمایشی خاصی برای عباسیان و تابعان شان دارد. اما در این سوی میدان، ائمه با این که با این سبک از فرافکنی فرهنگی مخالف اند اما به مصاف اصل ترجمه نمی روند. بلکه با گسترش علم صحیح([۴۸]) و تربیت شاگردان سعی در حفظ استقلال فرهنگی شیعیان دارند و دائماً متذکر این مطلبند که این بی طرفی نژادی بنی عباس پایدار نخواهدبود و بعضاً با مواضع شان اثبات می کنند که این شمول گرایی عباسیان نیز خیرخواهانه نیست.([۴۹]) طبق برخی از میراث های مکتوب اسماعیلی([۵۰]) از نحوه برخورد امام صادق(ع) با فردی که به آثار ترجمه شده مشغول شده، فهمیده می شود که امام با این که آن مطلب خاص را می ستاید ولی آن را حق مطلق ندانسته و گامی فراتر برمی دارد و در ادامه امام به بیان حقایقی در این عرصه می پردازد.([۵۱]) در این شیوه نه تنها تعقل و استنباط و قدرت تحلیل مخاطب تخریب نمی شود بلکه امام با تصحیح و تبیین آن مطلب، به حقایق قرآنی ارجاع داده و احتیاج به امام و حجت معصوم را در همه زمان ها و مهیمن بودن قرآن را بر همه فرهنگ ها، نمایان می کند.
جمع بندی
با وجود این که می بینیم ائمه شیعه در این میدان نیز راهبرد حکیمانه ای را برای صیانت از استغنای معارف و باورهای دینی اتخاذ کرده اند، اما چه شده است که با وجود چنین تاریخ و تجربه تلخی باز هم گروهی نسبت به محصولات بیگانه (نظیر آموزه های سقیفه و فرق صوفیانه و فرهنگ یونانی و…) احساس خودباختگی و دلدادگی نموده و بعضاً همانند عباسیان عمل می کنند. چنین انحراف خطرناکی یکبار از درون شیعه برای آینده شیعه به وجود آمده و البته اتخاذ و ترجیح و فراگیری منهج عباسیان قابل تکرار است و از این جهت به خاطر انذار و عبرت، در حدیثی تأویل معنای قوم ثمود را امام صادق(ع) گروهی از شیعیان می شمارد که پس از هدایت شدن، کوری را عمداً بر هدایت ترجیح می دهند.([۵۲]) بسیار محتمل است که این موضوع همان گفتمانی باشد که باز تولید و رواج آن در نزدیکی ظهور مهدی امت در منابع آخرالزمانی وعده داده شده است. لذا حراست از عقاید و استقلال هویتی تشیع و اختصاصات مکتبی شیعه برای مصون ماندن از این ابتلای بزرگ اهمیت فوق العاده ای دارد.
مشکل عدم مراجعه علمی به خاندان وحی و شتاب زدگی و نفوذ دشمنان در میان شیعیان و عدم تفقه هنوز خسارت های بزرگی را ایجاد کرده و تداوم می دهد. اکنون معلوم است که چگونه این تقابل معیوب از طرف عامه نسبت به شیعه ادامه یافته است؟ و چرا شیعیان نتوانسته اند محاسن مرجعیت علمی ائمه اهل بیت و امامت انحصاری شان را عملاً در بسیاری از ابعاد مطرح کنند؟ متأسفانه در میان خاصه نیز سبک بنی عباس در مواجهه با بسیاری از مسایل از جمله فلسفه و تصوف رواج دارد و با دسیسه هایی هنوز مطرود واقع نشده است. گویا واقعه ای که در عصر عباسیان رخ داده، امری را نهادینه کرده که مانع رفع و اصلاح این تقابل معیوب می شود.
فهرست منابع
– قرآن مجید
پی نوشت ها:
[۱]– ابن شعبه حرانی، تحف العقول/ ۲۰۸٫
[۲]– ناس در اصطلاح روایات درون شیعی به عامه مسلمانان که امامت اهل بیت را نپذیرفتند، اطلاق شده است. برای نمونه ها و شواهد متعدد در این باره نک: كوفى اهوازى، حسين بن سعيد، الزهد/۹۰؛ قمى، على بن ابراهيم ، تفسیرالقمی/۲۵۸؛ فخاربن معد، ایمان ابی طالب/۸۲٫
[۳]– آل عمران: ۲۰۰٫
[۴]– نعماني، ابن ابی زینب، الغيبة/ ۱۹۹٫
[۵]– نک: طبری، تاريخ الطبري ۷/ ۵۶۷ به بعد. نامه دوم منصور به نفس زکیه.
[۶]– نعماني، ابن ابی زینب، الغيبة/۱۹۹٫
[۷]-نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة/۴۸٫
[۸]– نک: بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیة/۱۷۴؛ بیرونی در تقسیم بندی حاکمیت ها، دولت عباسی را دولت امامان می نامد.
[۹]– طبری، تاريخ الطبری ۸/ ۱۱۱٫
[۱۰]-شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین ۵/ ۷۱٫
[۱۱]– طبری، تاريخ الطبری ۸/ ۱۱۱٫
[۱۲]– ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه ۲/۱۴۹٫
[۱۳]– ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه ۲/۱۵۰؛ لم یبق فی الناس افقه منی و منک و قد شغلنی الخلافه وضع للناس کتاباً ینتفعون و تجنب رخص ابن عباس.
[۱۴]– ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون ۱/۲۴٫
[۱۵]– ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی ۲ / ۲۰۵٫
[۱۶]– علی احمد، عبدالحسین، موقف الخلفاء العباسیین من ائمه اهل السنه الاربعه/۱۷۲؛ لیت ان الله زیّن حرمنا بمثله.
[۱۷]-ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی ۲/ ۱۴۹٫
[۱۸]– سیوطی، تاریخ خلفاء/۲۶۳؛ اخرج عن مالک ابن انس انه قال: دخلت علی ابی جعفر منصور فقال من افضل الناس بعد رسول الله؟ قلت: ابابکر و عمر. قال اصبت و ذلک رأی امیرالمؤمنین.
[۱۹]– مقریزی، الخطط ۳/ ۲۶۱، ۲۶۲٫
[۲۰]– پاکتچی، احمد، جوامع حدیثی اهل سنت ۱/ ۴۹٫
[۲۱]– ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ع۲۳۵، ۲۴۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری ۶/ ۲۵۸، ۲۶۰٫
[۲۲]– ذهبی، سیراعلام النبلاء ۱۰/۴۳۲٫
[۲۳]– اسدحیدر، الامام الصادق ۱/ ۳۱۷٫
[۲۴]-ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین/ ۱۴۶٫
[۲۵]– ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین/ ۳۶۶٫
[۲۶]– بغدادی، تاریخ بغداد ۱۲/ ۲۶۹٫
[۲۷]– اشعری، مقالات الاسلامیین ۱/ ۱۴۵٫
[۲۸]– مقریزی، الخطط ۳/ ۲۶۱، ۲۶۲٫
[۲۹]– علی احمد، عبدالحسین، موقف الخلفاء العباسیین من ائمه اهل السنه الاربعه/ ۱۲۲٫
[۳۰]-ابن شعبه حرانی، تحف العقول/ ۲۰۸٫
[۳۱]– مجلسی، بحارالانوار ۳۶/۳۵۵ و ۴۱/ ۳۱۸ و ۵۲/۲۶۷٫
[۳۲]– الفاطمی النجفی، عبدالامیر، الاسرار ۳/ ۳۱۱ .
[۳۳]– نک تفاسیر روایی ذیل کریمه وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ؛ شعرا: ۲۲۴٫
[۳۴]– شعرا: ۹۴٫
[۳۵]– قمی، علی ابن ابراهیم، تفسیر قمی ۲/۱۲۳ .
[۳۶]-حلی، ابن فهد، عده الداعی/ ۷۶٫؛ «الغاوون هم الّذين عرفوا الحقّ و عملوا بخلافه».
[۳۷]– فصلت: ۱۷ .
[۳۸]– بحرانی ، البرهان في تفسير القرآن ۴ / ۷۸۳.
[۳۹]– بحرانی، البرهان في تفسير القرآن ۴/ ۱۹۵؛ همچنین در خصوص بدعت نک: مجلسی، بحارالانوار۲/۲۹۸٫
[۴۰]– مفید، ارشاد ۲/۳۷۵: إِذَا هُدِمَ حَائِطُ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ مِمَّا يَلِي دَارَ عَبْدِاللهِ بْنِ مَسْعُودٍ فَعِنْدَ ذَلِكَ زَوَالُ مُلْكِ الْقَوْمِ وَ عِنْدَ زَوَالِهِ خُرُوجُ الْقَائِمِ.
[۴۱]– یعقوبی، تاریخ یعقوبی ۲/ ۲۳۸٫
[۴۲]– خطیب بغدادی، تاریخ بغداد ۱/۲، ۳٫
[۴۳]-در مقابل در احادیث ائمه همواره به فضیلت و محوریت کوفه حتی در حکومت موعود نیز تأکید شده است. نک: مفید، الإرشاد ۲/ ۳۸۰٫
[۴۴]– ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی ۲/ ۱۰۰۲ .
[۴۵]– گوتاس، دیمتری، فرهنگ یونانی اندیشه اسلامی/۷۹٫
[۴۶]– ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی ۲/۱۰۱۵٫
[۴۷]– گوتاس، دیمتری، فرهنگ یونانی اندیشه اسلامی/ ۱۱۰٫
[۴۸]– قال الباقرُ(ع): شَرِّقا و غَرِّبا لَن تَجِدا عِلما صَحيحا إلاّ شَيئا يَخرُجُ مِن عِندِنا أهلَ البَيتِ . رجال کشی / ۲۰۹.
[۴۹]– در این باره به عنوان نمونه نک: مطهری، حمیدرضا، مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام جواد(ع) ۲/۸۹-۹۵٫ بررسی ابعاد علمی، فرهنگی مبارزات امام جواد(ع).
[۵۰]– رسائل منسوب به جابر ابن حیان.
[۵۱]– نک: مددی، سیداحمد موسوی، نگاهی به دریا ۱/۱۲۰٫
[۵۲]– مجلسی، بحارالانوار ۲۴/۷۲ به نقل از کنزالفرائد: وَ قَوْلُهُ كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها قَالَ ثَمُودُ رَهْطٌ مِنَ الشِّيعَةِ فَإِنَّ الله سُبْحَانَه يَقُولُ وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ فَهُوَ السَّيْفُ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ.