عباس جلالی
در اين باب از ابطال و نكوهش نسبت صوفي گري سخن خواهيم گفت به اين معنا كه در آيين اسلام انتساب به صوف «پشم» و صوفي «پشمينه پوش» مردود است و بر عدم جواز اين نسبت، دوازده دليل اقامه مي شود:
۱- هيچ گونه دليل شرعي بر وجوب نسبت «صوف» آن گونه كه صوفي ها ادعا مي كنند و بر استحباب و مزيت و حتي بر جواز آن وجود ندارد، با اين كه از ديدگاه صوفيان، اين نسبت يكي از دستورات مهم دين تلقي شده و احكام و اعتقاداتي كلي و اساسي مخالف با اعتقادات شيعه، بر آن مترتب است. بنابراين چگونه روا خواهد بود كه اين افراد خود را به چنين نسبتي «صوف» منتسب سازند و احكام و لوازمي بر آن قيد كنند و بدون دليل، مدعي وجوب آن شوند؟!
در حجيّت و اثبات اين دليل، دوازده وجه قابل يادآوري است:
اول: عقل و خرد با جزم و يقين حكم مي كنند كه سخن گفتن بدون دليل و ادعاي بدون بيّنه پذيرفتني نيست.
دوم: اجماع عقلا بر اين است كه بايد از گوينده ي سخن، دليل و از مدّعي، بيّنه خواست و تفاوت اين مطلب با قبلي واضح و روشن، بلكه هيچ ملازم هاي بين آن دو وجود ندارد و عقل بر بسياري از امور مورد اتفاق، دلالت ندارد.
سوم: خداي متعال مي فرمايد:
((قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين)) [۱]
اگر راست مي گوييد دليل و برهان خويش را ارائه دهيد؛ در جاي ديگر مي فرمايد:
((قل فأتوا بكتاب من عندالله)) [۲]
بگو، كتابي از پيشگاه خدا بياوريد. و ديگر آياتي كه مضمون آنها درخواست حجّت و دليل از مّدعي است.
چهارم: موضوع ياد شده از ديدگاه تصّوف يكي از بزرگترين دستورهاي ديني و از برجسته ترين اركان ايمان شمرده مي شود و مدعّي اند كه تنها، اين عمل مي تواند سبب نجات و رهايي از آتش دوزخ باشد و همه حق پويان، قائل بدان هستند.
بنابراين اگر چنين موضوعي حقيقت داشت، قطعا و به طور عادي دليلي بر حقانيت آن ابراز مي شد با اين كه جمعي از علماء و دانشمندان از جمله محقق در «المعتبر»[۳] با تصريح به اين مطلب، لازمه عدم دليل اين موضوع را عدم مدلول آن در چنين صورتي دانسته است.
پنجم: با توجه به مهر و علاقه نبي اكرم و ائمه معصومين (علیهم السلام) به شيعيان و عنايت فوق العاده ي آنان به دين، معمولا غيرممكن به نظر مي رسد كه آن بزرگواران متعرض چنين موضوع مهمي نشده و آن را بدون دليل و برهان، به خود وانهند و به بيان مسايلي از قبيل آداب و احكام بول و مسائل زناشويي و ديگر احكام جزئي بپردازند و چنين چيزي با عقل سازگار نيست. بنابراين، از اين مطلب پي مي بريم كه براي چنين موضوعي، دستوري از شرع نرسيده وگرنه قطعا از معصومين (علیهم السلام) ابراز مي شد. زيرا نه مانعي از آشكار شدن چنين دليلي وجود داشت و نه جنبه تقيه در كار بود.
ششم: سخن اميرمومنان (علیه السلام) به فرزندش محمد حنفيّه نيز دليل بر همين مدعاست آن جا كه اظهار داشت: ((و اعلم يا بني انه لوكان اله آخر لأتتك رسله و لرأيت آثار ملكه))[۴] «پسرم بدان! اگر معبودي غير از خداي يكتا وجود داشت بي گمان فرستادگانش به سوي تو آمده بودند و آثار ملك و قدرت او را ديده بودي.»[۵] ملاحظه مي كنيد كه اين سخن دلالت و اشاره بدين معنا دارد كه آثار امور بسيار با اهميت، بايد آشكار گردد و اخبار مربوط به آن، همه جا منتشر شود و همين سخن دليل بر اين معنا و هر يك از آثار و اخبار، دليل بر اصل مطلب اند.
هفتم: روايات مربوط به باب امر به طلب علم و دانش و وجوب آن و عدم جواز گفتار و كردار بدون علم و آگاهي، به نحو تواتر نقل شده است.[۶]
هشتم: نهي از عمل به ظن و گمان، ثابت شده و گمان هرگز انسان را از حق بي نياز نمي كند.[۷] بنابراين چگونه در اعتقادات و ديگر احكام الهي عمل بدون دليل جايز است؟!
نهم: آن گونه كه در جاي خود ثابت شده، رجوع به اهل بيت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در تمام احكام و دستورات؛ واجب است. بنابراين پي مي بريم كه انجام هيچ گونه عملي بدون دليل جايز نيست. و روايتي دال بر امر به اين نسبت (صوف) نيز از آن بزرگواران نرسيده است.[۸]
دهم: چنان كه ثابت شده، تقليد در اصول دين جايز نيست. بنابراين، صوفي ها در منتسب ساختن خود به اين نسبت (صوف)، تحقيقا بر تقليد متكي اند كه در اين صورت تقليد در اصول است و چنين چيزي جايز نيست و مباحث مربوط به آن به خواست خدا يادآوري خواهد شد.
يازدهم: در جاي خود ثابت شده كه رجوع به راويان حديث در رواياتي كه احكام را از ائمه(علیهم السلام) نقل كرده اند واجب است.[۹] همه اين راويان، نسبت «صوف» را مردود دانسته و دلايل موجود در رواياتشان، گفتار و كردار بدون دليل را جايز نمي داند.
دوازدهم: آنگونه كه ثابت شده در تمام مسايلي كه حكم آنها مشخص نيست و در آن ايجاد شبهه شده، واجب است توقف و احتياط شود. بنابراين پي مي بريم كه در چنين جاهايي انجام كار بدون دليل جايز نيست. والله اعلم.
۲ – بر اين نسبت زشت ديني (صوف) كه صوفي ها بدان منتسب اند، مفاسد زشت و پليد فراواني مترتب است و بسيار بديهي و روشن است عملي كه بر آن يك مفسده ديني ترتب يابد شرعا، عملي قبيح و زشت به شمار آمده و ترك آن واجب است تا چه رسد به اين كه انبوهي از مفاسد بر آن مترتب گردد؟!
اين گونه مفاسد فراتر از دوازده مورد است كه نيازي به بيان تعداد آنها نيست و در فهرست ابواب و فصل ها بدان ها پي برديد و به خواست خدا، مشروحاً يادآوري خواهند شد.
۳- در واقع، نسبت ياد شده صوف (پشم) به دشمنان خدا و دشمنان معصومين (علیهم السلام) و درآمدن به شكل و شمايل آنها و پيمودن راهشان و پيروي از آنها، نسبت دارد. بنابراين، آيا براي كساني كه از خدا بيم و پروا دارند و رواست كه در امور ديني به دشمنان خدا منتسب باشند و در كردار و گفتار و آراء و انديشه، از آنان پيروي و تقليد كنند؟ به خواست خدا، دلايل تحريم اين موارد، در مباحث آينده خواهد آمد.
۴- در امور مربوط به دين و آيين الهي بايد از شيوه و گفتار و كردار پيامبر و ائمه معصومين (علیهم السلام)پيروي نمود و آن جا كه دستور به ترك عملي داده و يا به انكار و اعتراض آن برخاسته اند، به آنان اقتدا شود، زيرا هيچ يك از ائمه (علیهم السلام) و يا يكي از پيروان واقعي آنان تا اين زمان به چنين نسبتي «صوف» منتسب نبوده اند و دستور به چنين عملي نداده و آن را جايز ندانسته اند و در اين زمينه نه تنها اجماع آن بزرگواران بلكه اگر سخن يك تن از آنها نيز اين كار را روا دانسته بود براي ما حجّت به شمار مي آمد.
۵- پيشوايان دين با كساني كه خود را صوفي خوانده اند به احتجاج و بحث و مناقشه پرداخته و آنها را مورد نكوهش قرار داده اند و در هر زماني، دشمني خود را نسبت به اين قبيل افراد ابراز داشته اند. چنان كه در اين جا و در باب بعدي به بيان برخي از اين موارد، خواهيم پرداخت و تفاوت بين اين دليل و دليل قبلي آشكار است. زيرا استدلال به دليل قبلي در موردي بود كه راه و روش اهل بيت (عليهم السلام) با روش و شيوه اي كه اين افراد دنبال مي كنند متفاوت است. ولي اين استدلال به صراحت، بيانگر احتجاج و بحث و مناقشه و اعتراض ائمه(علیهم السلام) نسبت به اين افراد است.
۶- خداي متعال فرمود:
((انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا….))[۱۰] تنها ولي و سرپرست شما خدا و رسول او است و آنان كه ايمان آورده اند…؛ شيعه و سني اتفاق نظر دارند كه شأن نزول اين آيه شريفه در حق اميرمؤمنان (علیه السلام) است. و اين فرموده
خدا: ((اتقوالله و كونوا مع الصادقين))[۱۱] از خدا پروا كنيد و با راستگويان همراه باشيد؛ بنا به نقل هر دو فرقه در مورد اهل بيت (عليهم السلام) فرود آمده است و آن جا كه فرمود:
((ملة ابيكم ابراهيم هو سّماكم المسلمين))[۱۲] از آيين پدرتان ابراهيم پيروي كنيد، خداوند شما را در كتاب هاي پيشين و در قرآن مسلمان ناميد؛
((و لا تموتّن الا و انتم مسلمون))[۱۳] و تا پايان عمر بايد ايمان خويش را حفظ كنيد؛
((و يتّبع غير سبيل المؤمنين))[۱۴] و از راهي غير از مؤمنان پيروي نمايد؛
((لا تتخدوا بطانه من دونكم))[۱۵] محرم رازي جز خوشتن انتخاب نكنيد؛
((لم تتخدوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنين و ليجه))[۱۶] غير از خدا و رسولش و آنان كه ايمان آورده اند، كسي را محرم اسرار خود بر نگيريد؛ و موارد ديگر، همه در شأن اهل بيت نبي اكرم (صلی الله علیه و آله ) وارد شده است.[۱۷]
به هر ترتيب، از اين آيات مباركات به ويژه آيه ي شريفه ي نخست كه ولايت و رهبري را منحصر در خدا و رسول و مومنان دانسته و نيز از موارد ديگري از كتاب و سنت به كمك روايات ياد شده، چنين بر مي آيد كه در دين و آيين الهي منتسب بودن به غير اهل بيت (علیهم السلام) جايز نيست.
۷- همه شيعيان دوازده امامي بر ترك نسبت: «صوفي» و پرهيز از آن، اتفاق نظر دارند و آن گونه كه از تحقيق و بررسي كتب روايي و رجال و اخبار سماعي به دست مي آيد، از عصر ائمه (عليهم السلام) و بعد از آن دوران تاكنون، هيچ يك از شيعيان در سلك « صوفي گري» قرار نداشته اند، بلكه در كتب شيعه و سخنان ائمه هر كجا از تصوف و صوفيان ياد شده همراه با مذمت و نكوهش آنان بوده است و علماي شيعه در رد صوفيان كتب متعددي نوشته اند كه برخي از آنها را در فهرست كتب شيعه يادآور شده اند.[۱۸]
برخي از پژوهندگان و بزرگان معاصر ما اظهار داشته اند: نام «تصوف» در مورد گروهي از حكما كه از راه راست منحرف شده بودند، كاربرد داشته و پس از آنها بر جمعي از ملحدان و بي دينان و مخالفين خاندان پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند حسن بَصري[۱۹] و سفيان ثوري[۲۰] و نظاير آنها اطلاق شده است.[۲۱]
پس از افراد ياد شده بر رهروان آنان نظير غزالي که در رأس دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) قرار داشت اطلاق مي شد و هيچ يک از شيعيان در زمان ائمه (عليهم السلام) و پس از آن بزرگواران تا کنون واژه (تصوّف) را به کار نبرده اند، تنها برخي از شيعيان با مطالعه کتب صوفيان، در آنها به مطالبي برخورده اند که مغايرت چنداني با احکام و دستورات ديني نداشته و به همين دليل به مطالعه ديگر کتب نپرداخته اند.
سرانجام برخي از شيعيان به طور کلي به راه و رسم آنان درآمده و عمل برخي از افرادي که به شيوه آنان درآمدند براي ديگران سند تلقي شد و بدان جا منتهي شد که غنا و موسيقي و رقص و دست افشاني، از ديدگاه آنان برترين عبادات به شمار آمد و به اعتقاد اينان، دشمنان اهل بيت و بي دينان و ملحدان، افرادي بر حق اند و بدين ترتيب، دست از احکام دين شستند و راه و رسم صوفيگري را براي توده ناآگاه، شيوه اي پسنديده جلوه دادند و در اين راستا دو مسأله به آنان کمک کرد: يکي برداشتن رنج و زحمت فراگيري علوم ديني و بيشتر تکاليف الهي از خود، تا آنجا که به چهل روز نشستن تنها در يک مکان (چله نشيني) اکتفا نموده و به هيچ يک از امور دين احساس نياز نمي کنند.
ديگري تمايل به لذت جويي حتي نگاه کردن به چهره پسربچه هاي زيبا و لذت جويي از آن، به آنها کمک کرد.
بدين سان، افراد ياد شده در تحمل رياضت هايي که در شرع مقدس ما از آن نهي گرديده، خويشتن را به زحمت و مشقت وا مي دارند تا ذهن شان جلا و صيقلي يابد و اي کاش مي دانستم اگر واقعاً چنين چيزي براي آنان حاصل مي شود چه تفاوتي بين مؤمن و کافر وجود دارد؟ زيرا کفار هند و ديگر جاها نيز همان گونه که صوفيان مدعي اند، بلکه به مراتب برتر از آنها، به پيشگويي مي پردازند و از تسخيرکنندگان و شعبده بازان کارهايي فراتر از آنچه صوفيان مدّعي اند، به ظهور مي رسد و از اهل کشف و کرامات اموري غير از اين رياضت ها ظاهر مي شود. ولي انسان هاي باتقوا و پرواپيشه، هيچگاه مدعي چنين اموري نشده اند.
از آن پس، کار بدان جا منتهي شد که گرايش تصوّف مشروط به بهره مندي از علم و دانش نبود. بلکه به مجرد تغيير لباس معمول ميان مردم و ظاهرآرايي به اين کار، عملي مي شد و باطن را يا عاري از علم و دانش رها مي کردند و يا مدّعي بودند بخشي از علم خدا را با خود دارند. و کساني که از طريق آيين مقدس اسلام در وادي زهد و پارسايي و صلاح و وارستگي گام نهند، از ديدگاه صوفيان افرادي منفور تلقي مي شوند. زيرا هرگاه از چنين شخصي پرسشي شود در پاسخ مي گويد: رسول خدا صلوات الله علیه و آله چنين و چنان فرمود، در صورتي که خود آقايان مدعي شده و مي گويند: خداوند بدون واسطه چنين و چنان فرمود و چه بسا اظهار دارند که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) چنين و چنان فرمود و نيز مدعي اند آن حضرت چهره به چهره با آنان سخن مي گويد با اين که زماني بيش از هزار سال ميان آنان و رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) فاصله است.
۸- به نقل جمعي از دانشمندان در کتب مورد اعتماد، رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) فرمود: ((يا علي أنا و أنت موليا هذه الامّة فمن انتهي الي غير مواليه فعليه لعنة الله))[۲۲]؛ اي علي ! من و تو مولا و سرپرست اين امتيم. هرکس به غير مولا و سرپرست خود انتساب و گرايش داشته باشد، لعنت خدا بر او باد.
از جمله رواياتي که در اين زمينه وارد شده روايتي است که شيخ صدوق(رحمه الله) بزرگ محدثان در آغاز کتاب «من لا يحضره الفقيه» نقل کرده و همين روايت در اين زمينه بسنده است. کليني نيز روايت ياد شده را در کتاب «ديات» آورده است.
همان گونه که ملاحظه مي کنيد اين حديث شريف به صراحت منتسب شدن هيچ يک از آحاد امت را به غير مولا و سرپرست خويش، جايز نمي داند و کساني را که به دار و دست هاي غير از مولاي خويش انتساب داشته باشند، سزاوار لعنت نبّي اکرم (صلوات الله علیه وآله) و ديگران دانسته است.
بنابراين، چگونه انتساب ديني به (تصوف) و (صوفي) که دشمنان خدا و رسول و ائمه معصومين (علیهم السلام) بوده اند، جايز است؟ بلکه آن گونه که ازاين حديث و ديگر ادله برمي آيد، اگر اين افراد حتي در هيچ موردي دشمني و مخالفتي نيز با اهل بيت (علیهم السلام) نداشتند، انتسابشان به (صوفي) و (صوفي گري) جايز نبود.
۹- دانشمند جليل القدر شيخ بهاءالدين محمد عامِلي (شيخ بهايي) در کتاب کشکول از رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) روايت کرده که فرمود: ((لا تقوم الساعة حتي يخرج قوم من امتّي اسمهم صوفّية ليسوا منّي و انهّم يهود امتي… هم اضل من الكفّار، و هم اهل النّار))؛ رستاخيز به پا نمي شود تا آن گاه که دست هایي به نام (صوفي) از امتم پديدار شوند که از هوادارن و پيروان من نيستند، اينان يهود امت مرا تشکيل مي دهند… آنان گمراه تر از کفار بوده و اهل دوزخ اند.
به عقيده ي من، اگر کسي در رواياتي که پيش از اين و بعداً به صراحت وارد شده بنگرد، پي خواهد برد که در بسياري از احکام و دستورات ديني تا اين پايه تصريح و مبالغه وارد نشده و آن را اقتضاي حکمت شرع مقدس اسلام بايد دانست. زيرا ائمه (علیهم السلام) به خوبي مي دانستند که اين فتنه براي برخي از شيعيان ناآگاه، از بزرگترين فتنه هاي ديني و قوي ترين شبهات، تلقّي مي شود. زيرا صوفيان از دوران گذشته، همچنين متأخرين آنها، همواره با تظاهر به زهد و پارسايي و ورع و تقوا و عبادت، مردم را به گمراهي کشانده و فريب مي دادند تا تصور کنند اين قبيل امور از برترين علل و اسباب سعادت آدمي است. در همين اثنا بدعت هايي نظير حلول و اتحاد و ديگر مواردي که آنان را از دين استوارشان بيرون کند و از راه راست منحرف سازد، برايشان زيبا جلوه مي دادند به گونه اي که موجب شد شيعيان به دو دسته تقسيم شوند و هريک ديگري را گمراه بشمرند در صورتي که پيروان هر دسته با سران هر دو گروه معاشرت دارند و سخن هر يک از آنان را مي پذيرند و دسته ي ديگر را به طور کلي از دين خارج مي دانند. از شرّ چنين مصيبتي به خدا پناه مي بريم!
۱۰- فاضل کامل و دانشمند عامل استاد بزرگمان ملا احمد اردبيلي (مقدس اردبيلي) در کتاب «حديقة الشيعه»[۲۳] آورده است که: شيخ مفيد(اعلي الله مقامه) محمد بن محمد بن نعمان، از محمد بن حسين بن ابوالخطاب حديثي طولاني از امام هادي (علیه السلام) روايت کرده که فرمود: ((الصوفية كلّهم مخالفونا و طريقتهم مغايرة لطريقتنا و إن هم إلا نصاري او مجوس هذه الامّة)) ؛ صوفيان، همه مخالف ما و راه و رسم آنان متفاوت با شيوه ي ماست. اينان، نصارا و يا مجوسيان اين امت به شمار مي آيند.
فلذا به اعتقاد من، از اين روايت به روشني پيداست که پيروي از صوفيه و انتساب به طريقت و مسلک آنان، به هيچ وجه جايز نيست.
۱۱- روايتي را مقدس اردبيلي در کتاب ياد شده[۲۴] به إسناد خود از اما رضا (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: ((لا يقول بالتصوّف احد الا لخدعة او ضلالة او حماقة[۲۵] و امّا من سمّي نفسه صوفياَ للتقيّه[۲۶] فلا إثم عليه))؛ هرکس قائل به تصوف باشد يا براي فريبکاري و يا در جهت به گمراهي کشاندن ديگران و يا حماقت است، ولي کسي که به جهت تقيّه خود را صوفي بنامد، گناهي مرتکب نشده است.
همين روايت را به إسناد[۲۷] ديگري آورده و در آن افزوده است: ((و علامته يكتفي بمجرد التسمية ولا يقول بشييءٍ من عقائد هم الباطلة))؛ نشان و علامت کسي که به جهت تقيّه خود را صوفي مي نامد اين است که به صِرف نامگذاري اکتفا کند و قائل به هيچ يک از اعتقادات فاسد آنان نباشد.
به نظر من در اين حديث به تحريم و عدم جواز وابستگي (به تصوّف) در غير مورد تقيّه، تصريح شده است و روايت نيز قابل تأويل نيست و با عنايت به نهي آغاز و پايان حديث، افرادي را که در غير مورد تقيّه خويش را (صوفي) بنامند گناهکار مي داند و آيا گناه، جز بر انجام کار حرام مترتّب مي شود؟
بنابراين، روايت ياد شده به روشني دلالت دارد که صوفيان مخالف حق اند و اگر چنين نبود، بيان تقيّه در روايت معنا نداشت.
۱۲- نسبت (تصوّف) در اصل و ريشه به جهت انتساب به صوف (پشم) وضع شده در صورتي که پوشيدن لباس پشمينه در آيين اسلام نکوهيده است.
کليني(ره) و ديگران از ائمه معصومين (علیهم السلام) نقل کرده اند که فرموده اند: ((لا يلبس الصوف و الشعر الاّ من علّة))[۲۸] ؛ پوشيدن لباسي که از پشم و يا مو تهيه شده، جز به جهت مداواي بيماري، جايز نيست.
نيز از ائمه (علیهم السلام) روايت شده که فرموده اند: ((خير ثيابكم القطن الا بيض فليلبسه أحياؤكم و كفنّوا فيه موتاكم))[۲۹] ؛ بهترين لباس هاي شما، پارچه هاي سفيدي اند که از پنبه تهيه شده باشند. چرا که زندگانتان آن را به تن مي کنند و مردگان تان را در آن کفن مي کنيد.
بدين سان، از روايت فوق چنين برداشت مي شود که لباس پشمي، عنوان بهترين لباس را دارا نيست. از اين رو، پوشيدن آن نکوهيده و مکروه است[۳۰] و يا از اولويتي برخوردار نيست. بنابراين، مفاسدي که بر همراه داشتن (پوشيدن) و يا انتساب به پشم و لباس پشمي مترتّب است، در نکوهش و شوم بودن آن کفايت مي کند. پس چگونه جايز است به چيزي که از ديدگاه شرع مقدس نکوهيده و مذموم است، انتساب و به فضيلت و برتري آن اعتقاد و باور داشت؟ آيا چنين عملي مخالف با شرع و تغيير و تبديل احکام دين وآيين الهي نيست؟!
شگفت آورتر از آن، اين است که صوفيان، زهد و پارسايي را تنها در پوشيدن و ظاهر ساختن خِرقه ي پشمينه مي دانند و آن را شعار خود قرار مي دهند و با نقل روايتي از پيامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) که در آن آمده است حضرت لباس پشمينه پوشيد و يا همواره لباس پشمينه به تن مي کرد.[۳۱] در مقام توجيه اين عمل برمي آيند. در صورتي که اگر چنين چيزي فرضاً ثابت شود دلالتي بر جواز اين نسبت ندارد تا چه رسد به رجحان و برتري و وجوب آن. و اگر رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله) همواره چنين لباسي مي پوشيد بدان لباس منتسب مي گشت و به پوشيدن آن فرمان مي داد و ترديدي نيست که پيامبر و ائمه معصومين (عليهم السلام) بيشتر لباس هاي مباح را به اقتضاي حال پوشيده اند و هدف آنان از اين کار، بيان جواز و تصريح به عدم تحريم پوشيدن اين قبيل لباس ها بوده است. زيرا بيان عملي به مراتب برتر از سخن و گفتار است.
پيامبر و ائمه (عليهم السلام) غالباً با پوشيدن اينگونه لباس ها خواسته اند بين پوشيدن اين دو نوع لباس را جمع کنند. بنابراين، در مباح بودن لباس هاي ياد شده هيچ گونه سخني نيست بلکه سخن در رجحان و انتساب ويژه به اين گونه لباس هاست.
————————————
پي نوشت ها:
۱- بقره؛ آيه ۱۱۱، انبياء، آيه ۲۴، نحل آيه ۶۴
۲- قصص، آيه ۴۹
۳- چاپ اول،صفحه ۶
۴- نهج البلاغه فيض الاسلام ص ۹۰۹ در وصيت نامه هاي اميرمومنان به محمد حنفيه
۵- اين فقره با عبارت فوق در نهج البلاغه نيامده بلکه در وصيت امام علي(علیه السلام) به فرزندش امام حسن مجتبي به اين عبارت وارد شده است ((واعلم يا بني انه لوکان لربک شريک لاتتک رسله)) پسرم بدان اگر پروردگارت شريکي داشت بي گمان فرستادگانش به سوي تو آمده بودند.
۶- کافي از ۳۰/۱
۷- اشاره به فرمود؟ خدا سبحان ((ان الظن لا يغني من الحق شيئاً))
۸- به کافي و بحار در باب نهي از سخن گفتن بدون علم و آگاهي مراجعه شود.
۹- اشاره به فرمود؟ حضرت صاحب الامر مهدي عج که فرموده ((فاما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواة احاديثنا: در رويدادهايي که در آينده رخ خواهد داد به روايان احاديث ما رجوع کنيد.))
۱۰- مائده : ۵۵
۱۱- توبه : ۱۱۹
۱۲- حج : ۷۸
۱۳- آل عمران : ۱۰۲
۱۴- نساء : ۱۱۵
۱۵- آل عمران : ۱۱۸
۱۶- توبه : ۱۶
۱۷- به احقاق الحق ۲/.۳۹۹ تاج ۶ مراجعه شود.
۱۸-
۱ -رد بر صوفيه، از محقق قمي (ره)
۲- رد بر صوفيه، از مولا احمد بن محمود توني[خ] مولي عبدالله توني صاحب ((الوفيه))
۳-رد بر صوفيه، از مولي اسماعيل بن محمد حسين مازندراني مشهور به خواجويي
۴-رد بر صوفيه، از سيد اعظم علي، بنکوري
۵-رد بر صوفيه، برگزيدهاي از کتاب حديقة الشيعه(مقدس اردبيلي) که برخي معاصرين وي آن را استخراج کرده اند.
۶-رد بر صوفيه، از برخي سران سپاه دوران فتحعلي شاه
۷- رد بر صوفيه، از محمد رفيع تبريزي به زبان فارسي که نسخه ي آن در کتابخانه ي دانشمند فاضل سيد مهدي حسيني لاجوردي وجود دارد.
۸- ردّ بر صوفيه، از امير محمد تقي کشميري
۹- ردّ بر صوفيه، از مولي حسن بن محمد علي يزدي
۱۰- ردّ بر صوفيه، از سيد دلدار علي، از سيد بحرالعلوم
۱۱- ردّ بر صوفيه، از حاج محمد رضي قزويني
۱۲- ردّ بر صوفيه، از مولي محمد طاهر بن حسين شيرازي نجفي قمي
۱۳- ردّ بر صوفيه، از شيخ علي بن ميرزا فضل الله مازندراني
۱۴- ردّ بر صوفيه، از سيد محمد علي بن محمد مومن طباطبايي
۱۵- ردّ بر صوفيه، از سيد فاضل ابن سيد قاضي هاشمي، به زبان فارسي
۱۶- ردّ بر صوفيه، از شيخ محمد بن عبد علي قطيفي
۱۷- ردّ بر صوفيه، از مولي مطهر بن محمد مقدادي به زبان فارسي
۱۸- ردّ بر صوفيه، از مولي فتح الله متخلص به (وفايي) و ديگر کتب چاپي و خطي
۱۹- ابوسعيد حسن بن يسار بصري در سال ۲۱ هجري متولد و در سال ۱۱۰ هجري درگذشت. زماني که عمربن عبدالعزيز به خلافت رسيد، طي نامه اي به حسن بصري نوشت: اينک مسئوليت زمامداري به عهده من نهاده شده، از اين رو، در انديشه ياراني براي من باش که مرا در اين امر خطير ياري رسانند حسن بصري در پاسخ وي نوشت: دنياطلبان را که تو دوست نداري و علاقه مندان به آخرت علاقه اي به تو ندارند، بنابراين از خدا کمک بخواه.
۲۰- ابوعبدالله سفيان بن سروق ثوري از قبيله ثور بن عبدمناة تيره اي از مُضر مي باشد که در سال ۹۷ هـ متولد و در سال ۱۶۱ هجري از دنيا رفت و کتاب هاي جامع کبير و صغير از اوست.
۲۱-ابوحامد ، محمدبن محمدبن محمدبن محمدبن محمدبن غزالي طوسي شافعي در سال ۴۵۰ هجري متولد و در سال ۵۰۵ درگذشت و کتب:(اسرارالانوار الالهيه بالايات المتلوه) ، ( اسرار الحروف والکلمات) و (اسرار الملکوت) اثر اوست و داراي تأليفات ديگري نيز هست .
۲۲- کافي ج ۷ ص ۱۷۵ ، علامه مجلسي نيز آن را در بحار ج ۴۲ ص ۲۰۵ نقل کرده است.
۲۳- ص ۲۵۰ ، چاپ سال ۱۲۶۵ هـ
۲۴- همان ۲۵۱
۲۵- در بعضي نسخه ها: لخدعته او ضلالته او حماقته آمده است.
۲۶- در برخي نسخه ها: لتقّيه وارد شده است.
۲۷- ص ۲۵۱
۲۸- کافي ج ۶، ص ۴۴۹
۲۹- مستدرک ج ۱ ص۱۰۷
۳۰- به کتاب وسائل حديث ۱ و ۲ (احکام ملابس و باب کراهت پوشيدن لباس پشمي و مويي) مراجعه شود.
۳۱- به وسائل (کتاب العشره) باب استحباب سلام کردن بر کودکان حديث ۱ و ۲ مراجعه شود.