حديث متعمقين در آخر الزمان
«حضرت آیت اللّه العظمی صافی گلپایگانی»
اشاره :
ما در اینجا پاسخ آیت الله العظمی صافی گلپایگانی از پنجمین سؤال که در مورد حدیث متعمقین در آخرالزمان است ـ و اینکه معنایش این نیست که سوره های مذکور در آخر الزمان بوسیله ی امثال محی الدین و دیگران فهمیده می شود و در عصر نزول نامفهوم بوده است و تعمق در این مسائل ممدوح است ـ را تقدیم خوانندگان عزیز می نماییم.
۵٫ راجع به اين حديث هم تصور فرموده ايد كه از آن مدح متعمقين در اين رشته از مسائل الهى استفاده مى شود با اينكه ممكن است مراد از آن ترغيب به ترك تعمق و ذمّ متعمقين باشد.
حديث اين است:
در كتاب توحيد(۱) شيخ اجل صدوقعليه الرحمة روايت مرفوعه اى به اين لفظ روايت شده است.
سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(علیهما السلام) عَنِ التَّوْحِيِد، فَقَالَ:
«إِنَّ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ فِي آخِرالزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ؛ فَأَنْزَلَ الله عَزَّ وَ جَلَّ (قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ الله الصمد) وَ الْآيَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ إِلى قَوْلِهِ: (وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ) فَمَنْ رَامَ ماوَرَاءَ هنا لك هَلَكَ».
و نسخه اى كه در بحار از آن روايت نقل شده است جمله اخيره به اين لفظ است:
«فمَنْ رَامَ ماوَرَاءَ ذَلِكَ هَلَكَ»
اين حديث اگر مذمت و نكوهش متعمقين در ذات و صفات و اسماء الله تعالى و فلاسفه و عرفاء اصطلاحى نباشد از آن مدح تعمق و غور در مسائل الهى استفاده نمى شود.
بر حسب بعض روايات تعمق در الهيات مذموم است و راسخين در علم كسانى هستند كه ترك تعمق نموده اند. ظاهر اين حديث هم اين است كه چون در اعصار آينده و آخرالزمان و دور و كورهايى مثل عصر ورود فلسفه يونانى و انديشه هاى به اصطلاح عرفانى در جوامع مسلمين گرايش به تعمق در خدا پيدا مى شود براى اينكه مسلمانان به مثل اين آيات در معرفت خدا اكتفا كنند و در مباحثى كه كسى به عمق آن نمى رسد غور نكنند و عميق نشوند اين آيات را نازل فرمود تا براى آنها درس خداشناسى باشد و از حدود اين آيات تجاوز نكنند والا در اثر تعمق هلاك مى شوند. خدا لم يلد و لم يولد است يعنى چيزى از او به ولادت و معلوليّت و ظهور و تجلى ولادت و وجود نيافته و او نيز از چيزى به ولادت و شبيه ولادت موجود نشده است.
و خلاصه از اين روايت نهى از تعمق در مسائل الهى و بسنده كردن تكلم در آن در همان محدوده مستفاد عرفى از قرآن استفاده مى شود. معنايش اين نيست كه سوره اخلاص و سوره حشر و سوره حديد معانيش در آخرالزمان به وسيله امثال محيى الدين و ديگران فهميده مى شود و در عصر نزول نامفهوم بوده است و تعميق در اين مسائل ممدوح است.
۶٫ اينكه قرآن ظاهر و باطن و بلكه بطون دارد معنايش اين نيست كه بطون آن بدون بيان از اهل بيت(علیهم السلام) براى ديگران با تعمق در اين بررسى هاى عرفانى قابل درك است تا كسى بتواند بگويد تفسير محيى الدين از مثل «و قضى ربك» به قضاء تكوينى از بطون قرآن است كه موسى آن معنى را فهميده بود و هارون نفهميده بود يا تفسير بعض ديگر عرش را به فلك الافلاك و كرسى را به فلك ثوابت و اين قبيل تفاسير و تأويلات كه در كلمات اين گروه بسيار است از بطون است. هر چه بگويند اگر چه قريب به لفظ هم باشد مادام كه از معصوم نرسيده باشد قابل قبول نيست.
ظاهر و باطن قرآن معنايش بحث و فحص از امورى كه شرع بحث در آنها را به طور ارشادى يا تكليفى ممنوع فرموده نيست. در ظاهر قرآن هم اگر دو احتمال يا بيشتر باشد كه حتى در بعض آيات از هزارها هم بيشتر احصاء شده فقط بر حسب روايات معتبر مى توان يك احتمال را به قرآن نسبت داد تا چه رسد به باطن قرآن كه حتماً بدون اينكه به معصوم برسد قابل استناد و اعتماد نيست و به فرض آنچه گفته مى شود باطن قرآن است فى حد نفسه صحيح باشد نمى توان بدون استناد به معصوم آن را باطن فلان آيه دانست زيرا تفسير به رأى خواهد شد.
شما داستانى از يكى از بزرگان نقل كرده ايد كه ايشان فرموده است: بعض اعاظم براى ما نقل فرمود: روزى در منزل مرحوم آخوند ملافتحعلى با جمعى از اعيان از آن جمله سيد اسماعيل صدر و حاجى نورى و سيد حسن صدر رضوان الله عليهم اجمعين حاضر شديم و آخوند ملافتحعلى اين آيه را تلاوت كرد:
(وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ… الاية.)
پس از آن شروع به تفسير (و حَبَّبَ إِلَيْكُمُ… الاية) نمود و بعد از بيان طولانى آن را به معنايى تفسير نمود كه چون شنيدند و از او طلب توضيح نمودند از عدم انتقال خودشان به آن معنى پيش از بيان او استغراب نمودند. سپس روز دوم نزد او حضور يافتند و او به معناى ديگرى آيه را تفسير نمود غير از معناى اولى. باز هم از او توضيح خواستند و از عدم انتقال خودشان به آن معنى تعجب كردند. سپس روز سوم حاضر شدند و مانند روز اول و دوم بود و به همين گونه هر روز بعد از روز ديگر نزد او حاضر مى شدند و او تفسير ديگر مى گفت تا سى روز كه قريب سى معنى بيان كرد و آن بزرگان هر چه از او مى شنيدند از او طلب توضيح مى كردند.
صحت اين حكايت اگر مورد ترديد قرار نگيرد و مثل اخبارى كه روى فلان عن بعض شيوخه تلقى نشود به هر حال متن و مضمونش غريب است. اينكه هر روز ايشان آيه را به يك معنايى تفسير مى كرده و روز ديگر به معناى ديگر تا سى روز چگونه بوده؟ و لابد اگر اين بزرگان روزهاى ديگر هم مى رفتند باز معناى ديگر از او مى شنيدند و چرا نرفتند و هر روز در ارتباط با همه قرآن چنين تفسيرى را كه همه بطون و ظهور قرآن را مشتمل مى شد و باب جهان علم ديگرى كه متأسفانه ائمه(علیهم السلام) هم نگشوده يا از ايشان به ما نرسيده ترك كردند همه قابل سؤال است و متأسفانه اين بعض اعاظم يكى از اين تفاسير را هم به طور نمونه و براى اينكه شاهد كلامش باشد نقل نكرده است چون معلوم است كه ادعاء اين تفسيرهاى سى گانه كه نمى دانيم چرا فقط تا سى روز ادامه يافته و اين بزرگان چرا پس از آن در محضر ايشان حضور نيافتند تا اين برنامه را كه به ذهن هيچ يك تا آن زمان نيامده و در كتاب تفسيرى نديده بودند ادامه دهد و چرا هيچكدام آن را يادداشت نكردند؟
ما گمان نمى كنيم جريان به اين نحو بوده كه آيه را به سى تفسير و مدلول حجت و معتبر تفسير كرده باشد، چون چنين تفسيرى محتاج به استشهاد به روايات و احاديث است والا تفسير به رأى يا شبه آن مى شود كه به شخص متورعى مثل آخوند ملافتحعلى نمى توان نسبت داد.
حمل بر صحت و معناى مقبول اين حكايت با جهات استبعادى كه در وقوع آن است اين است كه مطالبى كه او مى گفته به عنوان احتمال و وجوه مختلف بوده نه اينكه در اين سى روز هر روز يك معناى معتبر و تفسيرى از آيه مى نموده كه به طور جزم آن را مستفاد از آيه مى دانسته و اين بزرگان كه بر حسب اين حكايت در اين سى روز با هم اتفاق بر حضور در مجلس او داشته اند آن وجوه را كه حتى يكى از آنها را نقل نكردند به عنوان مفاد و مراد از آيه قبول مى كردند والاّ بيان احتمالات متعدد در تفسير آيات از اهل نظر و علم و ذوق ممكن است و آياتى كه در معناى آن به احتمال وجوه بسيار گفته شده باشد يا تصور شده باشد متعدد است حتى در بعض آيات از اين احتمالات بيش از هزار بلكه در يك آيه تا بيش از يك ميليون و دويست هزار احتمال هم شمارش كرده اند كه اگر بخواهند در هر روزى يكى از آن احتمالات را بگويند و بررسى نمايند نه سى روز كه يك ميليون و دويست هزار روز يعنى بيش از سه هزار سال مى شود.
حاصل اين است كه بيان احتمالات در مراد از آيه و تفسير آن ممكن است اما تفسير قطعى و بيان مراد از ظاهر و باطن قرآن و يا تعيين و ترجيح يكى از احتمالات و حمل آن بر ظاهر قرآن اگر مستند به فرمايش معصوم(علیه السلام) نباشد از هر كس كه باشد و هر كس بگويد حجت نيست و به ادعاء كشف و رياضت نمى توان چيزى را به خدا و كتاب خدا و پيامبر خدا و اولياء خدا(علیهم السلام) نسبت داد. معلوم است كه مرحوم آخوند ملافتحعلى كه محدثى مثل حاجى نورى با آن شدت و اصرارش در محكوم كردن فلسفه و عرفان اصطلاحى، با او الفت و مخالطت داشته از اين دعاوى نداشته و حتماً از آنها نبوده است كه قرآن را به آراء عرفانى و فلسفى حمل نمايد. اعلى الله مقامات علمائنا العاملين.
———————————————-
پی نوشت ها:
۱- التوحید /۲۸۳ – ۲۸۴