شرح کشف المراد در شرح تجرید الاعتقاد
حجت الاسلام و المسلمین استاد سید قاسم علی احمدی
چکیده:
مؤلف که سابقه ای درخشان در شرح نگاری بر اعتقاد نامه ها و باور نامه های علمای بزرگ شیعه دارد و آخرین اثر وی «شرح رسالۀ اعتقادات علامه مجلسی(ره)» می باشد اکنون به شرحی مستوفی بر کشف المراد علامۀ حلی پرداخته و با محوریت نصوص شرعیه و عقل معتضد به نص، شرحی تحقیقی با تتبّعی عمیق و مراجعۀ گسترده به آیات و احادیث و نیز آراء باورنامه نگاران شیعه و سردمداران بزرگ فقه اکبر(عقاید) نگاشته، که آنچه که در این فصل می آید مقدمۀ این شرح است. نویسنده در این مقدمه فصلی مشبع در لزوم تحصیل عقاید صحیح و کسب آن بر سبیل تحقیق نگاشته و با بیانی مستدل اثبات اصول عقاید را موقوف علیه استدلال و اقامۀ دلائل عقلی می داند و از راه قاعدۀ وجوب دفع ضرر محتمل به این چگونگی می پردازد، سپس در پیوند با این قاعدۀ مهم به تبیین قاعدۀ نفیس قبح عقاب بلا بیان که مفاد برائت عقلی است می پردازد و در توضیح شرط جریان این قاعده، بیان می دارد که قبل از فحص و نظر و جستجو مجالی برای اجرای برائت عقلی وجود ندارد، بلکه لازم است که در موضوع واجبات عقلی مانند شکر منعم که البته خود فرع اثبات خالقیت و منعمیت اوست تفحص و جستجو کنیم، وگرنه ترک واجبات عقلی بدون عذر لازم می آید که ظلم و قبیح است (پس آنگونه که در واجبات شرعی بعد از فحص و نظر جای برائت شرعی است، همانگونه در واجبات عقلی نیز تنها بعد از فحص و نظر جای برائت عقلی است. و قبل از تفحّص مجالی برای اجرای برائت نیست).
پس از طرح اینگونه مباحث، مؤلف مطالب ارزشمندی در معنای تحقیق در اصول دین بیان داشته و بعد از تبیین نا استواری شناخت های حسی و تجربی و غیر قابل اعتماد بودن آنها در مسائل اعتقادی، به لزوم تحصیل یقین در اعتقادات می پردازد و به بیان حد و مرز عقل در تحصیل اعتقادات صحیح پرداخته و محدودیت های ادراکی عقل را تبیین کرده و نقش شرع را در تعیین حیطۀ ادراکات عقل توضیح داده و مقدمه را با بحث در بدیهیات عقلیه تفصیل داده و با نفی شناخت و معرفت تعبدی، تحصیل یقین در عقاید را واجب می شمارد.
نوشتار ذیل مقدمۀ مؤلف بر شرح کشف المراد بخش الاهیات بالمعنی الاخص است، به قلم خود مؤلف، که تمهیدی برای ورود به مباحث مهم توحیدی به شمار می رود.
کلید واژگان: یقین، ضرر اخروی، معرفت، بدیهیات عقلیه.
***
تنبیه
بسم الله الرحمن الرحيم و صلى الله على سيدنا محمد خاتم النبيين و آله الطاهرين و لعنة الله على أعدائهم اجمعین.
از حضرت رضا(ع) روایت شده که فرمودند:
«إنما اختلف الناس في هذا الباب حتّی تاهوا و تحیّروا و طلبوا الخلاص من الظلمة بالظلمة في وصفهم الله بصفة أنفسهم، فازدادوا من الحقّ بعدا. و لو وصفوا الله عز وجل بصفاته و وصفوا المخلوقين بصفاتهم لقالوا بالفهم واليقين و لما اختلفوا. فلمّا طلبوا من ذلك ما تحيّروا فيه ارتبکوا، والله يهدي من يشاء إلى صراط مستقیم»؛ (۱)
مردم در این باب اختلاف کردند به جایی که گمراه و حیران شدند و با توصیف خداوند به صفت خودشان، خلاصی از تاریکی را با تاریکی دیگری طلب نمودند و در نتیجه، بیش تر از حق دور شدند (و از چاله در آمدند و به چاه افتادند) در حالیکه اگر خداوند عزوجل را (طبق کتاب و عترت و به پیروی از آن دو ) به صفت های خود او وصف می کردند و آفریده ها را هم به صفت خودشان وصف می نمودند، از روی فهم و یقین سخن گفته بودند، و اختلاف هم نکرده بودند؛ ولی چون در جست وجوی چیزی بر آمدند که در آن متحیّر بودند و نسبت به آن علم نداشتند (و از عالم و اهل علم هم پیروی نکردند)، دچار اضطراب و پریشانی و گیجی شدند، و خداوند هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت می کند.»
از حضرت صادق(ع) روایت شده که فرمودند:
«لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي فَضْلِ مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَا مَدُّوا أَعْيُنَهُمْ إِلَى مَا مَتَّعَ اللَّهُ بِهِ الْأَعْدَاءَ مِنْ زَهْرَةِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ نَعِيمِهَا وَ كَانَتْ دُنْيَاهُمْ أَقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمَّا يَطَئُونَهُ بِأَرْجُلِهِمْ، وَ لَنُعِّمُوا بِمَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ تَلَذَّذُوا بِهَا تَلَذُّذَ مَنْ لَمْ يَزَلْ فِي رَوْضَاتِ الْجِنَانِ مَعَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ. إِنَّ مَعْرِفَةَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ وَ قُوَّةٌ مِنْ كُلِّ ضَعْفٍ وَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ سُقْم »؛ (2)
اگر مردم ارزش معرفت خداوند عزوجل را می دانستند چشمانشان را به متاع و زینت حیات دنیا و نعمت های فریبنده آن – که خداوند دشمنان را از آن بهره مند نموده – نمی دوختند، و دنیایشان نزدشان کمتر و پست تر از آن چیزهایی که زیر پایشان لگد مال می کنند می شد، و به سبب معرفت و شناخت خداوند متنعّم می شدند و لذّت می بردند همانند لذت کسی که همیشه در باغ های بهشت با اولیای الهی می باشد. همانا معرفت خداوند عز و جل مایه انس انسان از هر وحشت و مصاحب او در هر تنهایی و نور او در هر تاریکی و قوّت او در هر ناتوانی و شفای او از هر بیماری است.»
بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله رب العالمين، الرحمن الرحيم، و الصلوة و السلام على أشرف الأنبياء و المرسلين، السيد الكريم محمد بن عبدالله خاتم النبيين و آله الصراط المستقيم الائمة المعصومین سیّما بقيّة الله في الارضین صلوات الله عليهم أجمعين و لعنة الله على ظالميهم و قاتلیهم و غاصبی حقوقهم و مبغضيهم و مخالفيهم عدد قطر الأمطار و ذرّات البحار مَا طَلَعَتْ كَوَاكِبُ الْأَسْحَارِ وَ أَوْرَقَتِ الْأَشْجَارُ وَ أَيْنَعَتِ الْأَثْمَارُ وَ اخْتَلَفَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ غَرَّدَتِ الْأَطْيَار.
و بعد چنین گوید بنده عاصی، خاک پای شیعیان امیرالمؤمنين(ع) سید قاسم علی احمدی فرزند سید ابراهیم فرزند سید حسین فرزند سید علی، مازندرانی بابلی «حشرهم الله تعالى مع الائمة الطاهرين و في زمرتهم و تحت لوائهم» چون از جمله واجبات کفائی اقامۀ حجج بر اصول عقائد دینی و دفع شکوک و شبهات ملاحده و جاحدين و ازالۀ حیرت از قلوب عوام و مستضعفین است، لذا رساله ای در شرح تجرید -به هنگام تدریس آن – نوشتم، تا شاید قابل انتفاع واقع شود، و امیدوارم که مورد رضایت خداوند متعال و ائمه معصومین(ع) لاسيما امام زمان(ع) واقع شود.
و در حدیث وارد شده از رسول خدا(ص) که فرمودند:
«الْمُؤْمِنُ إِذَا مَاتَ وَ تَرَكَ وَرَقَةً وَاحِدَةً عَلَيْهَا عِلْمٌ تَكُونُ تِلْكَ الْوَرَقَةُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ سِتْراً فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّارِ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تبارک و تَعَالَى بِكُلِّ حَرْفٍ مَكْتُوبٍ عَلَيْهَا مَدِينَةً أَوْسَعَ مِنَ الدُّنْيَا سَبْعَ مَرَّات»(3)
وقتی که مؤمن از دنیا برود و از او (نوشته ای علمی و) یک برگ باقی بماند که در آن علمی گنجانده شده باشد، آن نوشته در روز قیامت میان او و آتش دوزخ حجاب و مانعی خواهد بود، و خداوند متعال در مقابل هر یک حرفی که بر آن ورقه نوشته شده، یک شهر در بهشت به او می دهد که هفت برابر دنیاست».
«اللهم وفقنا لما تحب و ترضى»
مقدمه: تذکّر به چند نکته مهم
در اینجا تذکر به چند نکته لازم است:
١- دليل عقلی بر وجوب معرفت و شناخت، (شناخت خداوند متعال و صفات او و نبّوت پیامبران و امامت امامان و معاد) با وجوب دفع ضرر احتمالی است، به این بیان که:
اگر مکلف به دنبال کسب معرفت و شناخت نرود، احتمال ضرر اُخروی داده می شود. (و نگرانی ای که برای انسان از جهت اختلاف بین مذاهب مختلفه و آراء متشتّته حاصل می شود و انسان را دچار تحیّر و سر در گمی می کند و او را در سر دو راهی بیم و امید قرار می دهد، که اگر این تحيّر و سر در گمی را از بین نبرد احتمال ضرر و زیان أخروی می دهد.) و از آنجایی که به حکم عقل دفع ضرر احتمالی واجب است پس طلب معرفت واجب خواهد بود.
لازم به یادآوری است که مقصود از ضرر احتمالی در اینجا ضرر خطير و بزرگ هلاکت اُخروی است که محتمل آن (یعنی: آنچه که احتمال به آن تعلق گرفته است) بسیار مهم و خطیر است، و احتمال این چنین ضرری – و لو احتمال ضعیف هم باشد – دفعش واجب است. و هرگز این چنین ضرری عَقلاً و عُقلاًء قابل مسامحه نیست. و با ضررهای ناچیز دنیوی که عقلای عالم در بسیاری از اوقات به خاطر انگیزه های گوناگون آن را تحمّل می کنند، و یا به خاطر جبران آن با فائده مهمی آن را می پذیرند، مقایسه نمی شود. و هر گز ضرر هلاكت نفس و نابودی جان، و ضرر اُخروی – بر فرض ثبوتش – ضرر حقیر شمرده نمی شود و قابل جبران به فائده مهمی نیست که قابل تحمل عقلاء باشد. و شاهد مطلب این است که در صورت دفع نکردن چنین ضرری، شخص مستحق سرزنش می شود و عقلای عالم او را سرزنش می کنند که چرا ضرری را که احتمالش می رفت، دفع نکرده است.
و یا دلیل عقلی بر وجوب شناخت و معرفت، وجوب شکر منعم (یعنی: وجوب سپاس گذاری انعام کننده) است به این بیان که: در صورت دنبال نکردن شناخت و معرفت، و با ترک طلب معرفت، احتمال ترک شکر منعم و تضييع حق او – بر فرض وجود منعم – وجود دارد. و از آنجایی که تضییع حق منعم (یعنی: پروردگار عالم ) عقلاً ظلم و قبيح، و شكرش واجب است، پس طلب معرفت، واجب است تا – بر فرض وجود منعم – تضييع حق او نشود.(۴)
اگر کسی بگوید: وجوب شکر منعم، فرع ثبوت منعمیّت است و قبل از فحص و نظر ، منعم بودن و خالق بودن او ثابت نشد تا استدلال به کبرای وجوب شکر منعم بشود. در جواب می گوئیم: در واجبات عقلی (یعنی: چیزهایی که عقل حکم به وجوب آن می کند) هرگز قبل از فحص و نظر و جستجو، حق اجرای برائت عقلی نداریم (که بگوییم تکلیفی بر گردن نداریم) بلکه لازم است که در موضوع واجبات عقلی (یعنی: وجوب شکر منعم) تفحّص و جستجو کنیم، وگرنه(۵) لازم آید ترک واجبات عقلی بدون عذر، و آن ظلم و قبیح است. (پس همان طوری که در واجبات شرعی بعد الفحص و النظر جای برائت شرعی است، همچنین در واجبات عقلی بعد الفحص و النظر جای برائت عقلی است، و قبل از فحص کسی حق اجرای برائت را ندارد.) فتأمل!
باید توجه داشت که این دو وجه با هم فرق دارند؛ چون ملاک حکم در وجه ثانی (وجوب شکر منعم) ملاحظه حق مولاست که به ترک شکرش، حق او ضایع می شود و عقل از تضییع حق او منع کرده و شکرش را واجب می داند. بر خلاف وجه اول (دفع ضرر احتمالی) که ملاک حکم در او ملاحظه جانب عبد است که به جهت ترک معرفت در ضرر و هلاکت واقع نشود.
مخفی نماند که: همانگونه که وجوب دفع ضرر محتمل و یا وجوب شکر منعم، دلالت بر وجوب طلب معرفت و تحصیل آن دارند، هم چنین بر وجوب تصدیق و تدیّن به او بعد از حصول معرفت هم دلالت می کنند؛ زیرا بدون تصديق؛ و تدیّن به آن، ایمانی حاصل نمی شود. و با عدم حصول ایمان، احتمال ضرر أخروی و تضييع حق مولای منعم باقی خواهد ماند. (اگر نگوییم که علم به ضرر اُخروی و تضییع حق مولی حاصل می شود.)
لذا حق تعالی در قرآن کریم، کسانی را که يقين داشتند ولی به آنچه یقین داشتند ایمان نیاوردند، مذمت کرده و فرمود: « وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا » (6)
چنانکه محقق خراسانی در تعلیقه اش بر فرائد الاصول به آن تصریح نمودند. (۷)
حاصل مطلب اینکه: معرفت و تصدیق و تدیّن، واجب است چنانکه بیان شد. و بعد از ثابت شدن وجوب اینها، نظر و فحص هم به عنوان مقدمه واجب، واجب است؛ زیرا که این واجبات (معرفت و تصدیق و تدیّن) بدون نظر و فحص و تحقیق حاصل نمی شود. پس هیچ کس نمی تواند بگوید: من به آیات آفاقی و انفسی – برای تحصیل معرفت خالق – نظر نمی کنم، و یا اینکه بگوید: من به قول مدّعی نبوت و یا امامت گوش نمی دهم و هیچ گونه بحث و نظر در معجزات شان نمی نمایم.
و حال که تحقیق و نظر واجب شد، کمترین مراتب آن که بر عموم واجب است، آن مقدار تحقیق و فحصی است که احتمال ضرر به آن بر طرف شود و تضییع حق مولای منعم واقع نشود. و اما مازاد بر آن، بر عموم مردم مستحب است. بلی زمانی که ازاله شبهات و حفظ دین بر آن توقف داشته باشد، بر خواص، فحص و تحقیق بیشتر لازم است تا متمکّن از دفع شبهات و … گردند، (چنانکه محققین ذکر کرده اند.)
۲- باید برای دفع احتمال ضرر و حصول شکر منعم به ادلّه و براهین محکم و استوار اکتفاء گردد. و جایز نیست در مسائل اعتقادی به معرفت و شناخت حسّی و تجربی – که نزد غربی ها به علم تجربی نام گذاری شده – اکتفاء بشود؛ زیرا علوم تجربی از چیزهایی پرده بر می دارند و کاشف هستند که قابل تجربه و احساس باشد. اما چیزهایی که از حیطه احساس و تجربه خارج اند (مثل: وجود حق تعالی و صفات او، و معاد و امور غیبی دیگر که امکان حس و تجربه در آن نیست)، بود و نبود این امور با علم تجربی کشف و آشکار نمی شود. بنابراین، انکار منکرین مبدء و معاد به این بهانه که مبدء و معاد قابلیّت تجربه را ندارند، انکاری بدون دلیل و مكابره ای واضح و روشن است. و اقتصارشان بر علم تجربی مستلزم ترک واجبات عقلیه ای است که از جمله آنها وجوب دفع ضرر احتمالی است.
به عبارت واضح تر می گوییم: همان طوری که وحی و حسّ از منابع شناخت می باشد، شکی نیست که از جمله اصول و مقیاس شناخت عقل است.
و یکی از بدیهی ترین قواعد عقلی قانون علّیّت است به این معنا که: هر معلولی علتی(۸) می خواهد و هر اثری مؤثّری دارد. و همچنین قانون عدم تناقض و چیزهایی که بر مبنای آنها برهان اقامه می شود.
پس علوم نظری بر پایه علوم بدیهی استوار می گردند که در عقل هر انسانی به ودیعه گذارده شده اند. و اگر انسان عقل و عقل گرایی در تصوّر و تصدیق را انکار کند، دیگر نمی تواند هیچ حقیقتی از حقائق عالم را اثبات کند حتی قضایای حسّی و تجربی. اما مادّی گرایان تنها منشأ شناخت بشری را حسّ و تجربه می دانند و همه معارفی را که بر پایه حس و تجربه استوار نیستند، کنار می گذارند.
و بطلان این عقیده واضح است و همه عقلاء اعتقاد دارند به اینکه معارف صحيح و يقينی ای وجود دارد که به حسّ و تجربه فهمیده نمی شوند بلکه اصلاً ربطی به حواس پنج گانه ندارند مثل: محال بودن اجتماع نقیضَین و محال بودن اجتماع ضدّین و اینکه لازم است هر اثری مؤثری داشته باشد یا عقیده به قواعد و قوانین عمومی و کلّی در علوم مختلف که در حین کلّیّت و عمومیّت غیر حسی هستند و با تجربه درک نمی شوند.
علاوه بر اینکه: صرف اینکه انسان نیاز به حسّ و تجربه دارد، دلیل نمی شود بر اینکه انسان قابلیت و توانایی رسیدن به معارف غیر حسّی را ندارد، و هیچ دلیلی اقامه نکردند بر اینکه عقل نسبت به معارف غير حسّی و تجربی ناتوان است.
حاصل جمع رقم ۱۶ و ۱۴ می شود ۳۰ و حاصل ضرب شان می شود ۲۲۴ و واضح است که اختلاف حاصل جمع و حاصل ضرب آن دو، ناشی از فهم و درک و کار عقل است نه از حسّ، چون حس کردن آن دو عدد فرقی با هم ندارد و ما هر دو را یک شکل حس می کنیم. (و می بینیم)(۹)
۳- مخفی نماند که: حدّ و مرز عقل و نقل از هم جدا است. ولی شرع می تواند عقل را از ورود در بعضی مباحث نهی نماید و عقل به حکم خودش باید از آن تبعیّت کند.
فقط در آن مباحث که حجیّت شرع و اثبات لزوم آن صغرویّا و کبرویّا بررسی می شود و حجیّت شرع، بر اثبات یا نفی در آن مباحث توقّف دارد، این عقل است که مستقل است.
و شخص اگر با تحرّی و تفحّص به نتیجه نرسید به حکم شرع نیز معذور است. مثلاً عالم برزخ یا سؤال نکیر و منکر که بر حسب دلائل شرعيّه حق است، اگر شرع بررسی آن را با استدلال عقلی خارج از محدوده دریافت های عقلی بداند، با وجود این، کسی آن را دنبال و در نتیجه به خلاف إعلام شرع رسید، چنین کسی معذور نیست، چون می بایست به همان دلیل نقلی اکتفا کند و امری را که دلیل عقلی بر آن نمی توان اقامه کرد به داوری عقل نبرد، به طور اصولی احتمال اینکه شرع خلاف واقع خبر داده مضرّ به اسلام و ایمان است.
۴- لازم به ذکر است که: در روایات و اخبار اهل بیت(ع) به جهت تفاوت عقلی و علمی و ظرفیت های مختلف سائلین و مخاطبین اختلافاتی مشاهده می شود، و برای مراتب مختلف احادیث مختلف مطرح شده، چنانکه در شبهه شيطانيه (سؤال شده که آیا خداوند می تواند دنیا را با این بزرگی در تخم مرغ با این کوچکی جای دهد…) جواب های مختلف فرموده اند.
اما نکته قابل توجه این است که: هیچ تضادّی بین این جواب ها وجود ندارد و معارف سطح بالا تکذیب معارف سطح پایین نمی نماید و ظاهر و باطن و تأویل و تنزیل و سطوح مختلف مطالب در هیچ جا متنافى و متضاد نیستند پس مطالبی که برای عامّه مخاطبین بیان فرموده اند که معانی اولیه باشد با مطالبی که برای خواصّ اصحاب بیان کردند متضاد نیست و لذا اگر تعقّل و تأمّل بیشتری شود در این تفاوت معنا علاوه بر اینکه عدم تضادّ را درک می کند، مطالب سطح بالا هم استفاده می شود.
۵- معیار ما در رجوع به مدارک وحی، استدلال به محکمات از قرآن و متواترات از سنّت است که دلالتش واضح و روشن باشد. و اگر سندا متواتر باشد می گوییم: قطعاً در وحی آمده است. و اگر در حدیث به قطع نرسیم، می گوییم: استناد این سخن به وحی مظنون است و هر گز وقتی به قطع بر ما ثابت نباشد نسبت قطع نخواهیم داد، بلکه به نسبت آنچه استفاده کردیم، استناد می دهیم.
۶- گاهی این شبهه به ذهن می آید که آیا در بدیهیات عقلی اختلاف امکان دارد؟ و راه حل در صورت اختلاف چیست؟
و احکام عقلی یا بدیهی است (که به مجرد تصوّر، مورد قبول واقع می شوند). و یا غير بدیهی اند (که باید با تکیه بر مقدّمات بدیهی، بر آنها برهان اقامه کرد).
اما آنچه از امور بدیهی که بزرگان علماء در آنها اختلاف کرده اند که بعضی ادعای بدیهی و ضروری بودن بعضی از قضایا را کرده اند و بعضی دیگر منکر آن شده اند، راه حلش به اینگونه است که: با رجوع به عرف عقلاء امور بدیهی از غیر بدیهی، و عقلی از وهمی شناخته می شود؛ چون امکان دارد که دو نفر در امر معینی اختلاف داشته باشند اما امکان ندارد که این اختلاف بین عموم عقلای عالم اتفاق بیفتد؛ زیرا اگر در یک امر، پیرامون بداهت امری معین بین عقلا اختلاف افتاد، معلوم می شود که آن امر از بدیهیات نیست و در این هنگام با رجوع به عقلا حق مطلب معلوم می شود. خلاصه اینکه: با رجوع به عرف و عقلا امور بدیهی از غیر آنها شناخته می شوند چنانکه معقولات با موهومات دانسته می شوند.
۷ – مخفی نماند که معرفت و شناخت تعبّدی (یعنی شناختی که از قول خدا، پیامبران، و امامان به دست می آید) مانند اینکه برای اثبات خداوند متعال به گفتار او یا به گفتار پیغمبری که ادعا می شود از جانب خداوند فرستاده شده، پناه بردن جایز نیست؛ چون دور لازم می آید. (که شناخت و پذیرفتن وجود خداوند متوقّف بر – درستی و قبول – گفتار خدا و رسولان است، و از طرفی هم – درستی و قبول – گفتار خدا و رسولان، متوقف بر شناخت و پذیرفتن وجود خداوند است.)
بلی بعد از اینکه خداوند تعالی و نبوت نبی به دلیل عقلی ثابت شد، می توان در بسیاری از اعتقادات – مثل معاد و غیر آن مثل مسئله امامت – به شناخت تعبّدی اکتفاء کرد، (یعنی: با گفتار خدا و رسولش می شود معاد و امامت را اثبات کرد، چون بعد از اثبات خدا و رسول او، گفتار آن دو حجّت است.)(۱۰)
جمعی از محققین بر این عقیده اند که: بعد از مشاعده معجزات از مدّعی نبوت، علم ضروری به صدق و راستی او حاصل می شود. بعد از آن، قول او در تمام اخبار او حجّت خواهد بود و لو از وجود حق تعالی و علم و قدرت او خبر دهد. و اکتفای پیامبران به اظهار ایمان هر کس که ایمان می آورد بعد از مشاهده معجزه پیامبر بدون تفتيش دلیل و برهان، شاهد بر این مطلب است.(۱۱) لذا علامه مجلسی(ره) در بیان استدلال بر وجود حق تعالی می فرماید:
«إخبارهم – الانبياء و الاوصياء – بوجوده تعالى مع قطعنا بصدقهم بسبب ظهور خوارق العادات على أيديهم؛ فإن المعجزة في نفسها يفيد القطع بصدق صاحبها و لا حاجة إلى الدليل على أنّها لا تجرى في يسد کاذب ولا يتوقّف تصديق صاحبها على إثبات الواجب كما صرّح به جماعة».(12)
از آنجا که معجزه دلیل عقلی است و قرآن هم معجزه پیامبر است و بر نبوّت و صداقت و درستی آنچه آن حضرت آورده، دلالت می کند.
ابن رشد در معجزه بودن قرآن و دلالتش بر نبوت رسول خدا(ص) کلام لطیفی دارند و می گویند:
«دلالة القرآن على نبوته(ص) ليست هي مثل دلالة انقلاب العصا حيّة على نبوّة موسى(ع) ولا إحياء الموتى على نبوّة عيسى و إبراء الأكمه و الأبرص؛ فإنّ تلک و إن كانت أفعالاً لا تظهر إلا على أيدي الأنبياء، و هي مقنعة عند الجمهور، فليست تدلّ دلالة قطعية إذا انفردت؛ إذ كانت لیست فعلا من أفعال الصفة التي بها سمی النبي نبيا. و أما القرآن فدلالته على هذه الصفة هي مثل دلالة الإبراء على الطب. و مثال ذلك: لو أن شخصين أدعيا الطب، فقال أحدهما: الدليل على أني طبيب أني أسير على الماء، و قال الآخر الدليل على أني طبيب أني أبرئ المرضى. فمشى ذلك على الماء و أبرأ هذا المرضى، لكان تصديقنا بوجود الطب للذي أبرأ المرضى ببرهان، و تصديقنا بوجود الطب للذي مشى على الماء مقنعا. و من طريق الأولى و الأخرى». (13)
توضیح کلام ابن رشد این است که: فرق بين قرآن و معجزات دیگر مانند شفاء کور مادر زاد یا ید بیضا یا احیای اموات و یا اخبار از مغیبات این است که اینگونه خوارق عادات فعل نبی و پیغمبر از آن جهت که نبی و پیغمبر است نیست (و به عبارت دیگر: عين نبوت و پیغمبری او نیست بلکه خارج از عین نبوت اوست). و میزان صحت قول و مطابق بودن آن با واقع که می گوییم فلانی پیغمبر است یا فلان کس عالم است با پزشک است، پیغمبر بودن و نبوت و علم طب است. و امارات خارجی بر صحت حمل نبی و عالم و پزشک، عین نبوت نبی و علم عالم و طب طبيب نیست. قلب نمودن عصا به اژدها و یا شفا دادن کور مادر زاد و یا خبر دادن از آنچه ذخیره کرده اید و این قبیل معجزات، امارات و شواهد خارجی بر صحت ادعاء نبی است و دلیل است بر اینکه قضیه (هذا نبی، این پیغمبر است) صادق و راست است.
ولی قرآن که معجزه است عین موضوع نبوت است؛ زیرا نبوت و رسالت غیر نزول وحی و اخبار از خدا و آوردن شریعت و برنامه سعادت و ابلاغ اوامر و نواهی خدا و تعالیم اخلاقی و اعتقادی و اجتماعی چیزی نیست و خدا همین را معجزه پیغمبر اسلام اعلام کرده و مثل معجزه از خود برای خود است و نبوت و رسالت با معجزه در اینجا یکی شده است.
پس این دو معجزه چند فرق دارند: اول: فرق بین این دو نوع معجزه تقریباً مثل این است که یکی بگوید: من پزشکم و دلیلم این است که بیماران را شفا می دهم. و دیگری گوید: من پزشکم و دلیلم این است که روی آب راه می روم. این دلیل خارجی است و به قول «ابن رشد » قانع کننده است؛ چون کسی که قدرت دارد بر روی آب راه برود – که عملی بشری نیست – بر معالجه بیماران – که عملی بشری است – به طریق اولی قدرت دارد. و اما خود عمل را دلیل قرار دادن و دلالت خود عمل بر آن برهان است و از هر دلیلی محکم تر است. در مورد نبوت هم همین قسم است. معجزاتی که خارج از ذات نبوت باشد اگر چه حجت است و یقین آور است و چون مقارن با ادعا است بالاتر از دلیل اقناعی است بلكه الزامی و قطعی است، مع ذلک در دلالت بر نبوت مثل دلالت خود نبوت بر نبوت نیست.
پیغمبر اسلام(ص) می فرماید:
این وحی من و این آیاتی است که بر من نازل می شود و معجزه است و شما که در سخنوری و ادب و بیان و خطبه سرایی و شعر و همه فنون سخن استادید، اگر همه جمع شوید و همه با هم همکاری کنید، هرگز مثل این آیات و مثل این وحی ای که بر من نازل می شود، نمی توانید بیاورید و عاجز و ناتوانید. این معجزه در خود وحی ای که به من می شود قرار داده شده است و مرور زمان هم چهارده قرن است که این موضوع را اثبات کرد و ادباء و سخن شناسان و سخن پردازان مسلمان و مسیحی و طبیعی، فکر و تخیل آوردن یک سوره ای مانند این قرآن هم در آنها پیدا نمی شود.
دوم: فرق دیگر قرآن با معجزات دیگر: این است که آن معجزات اگر مقرون به ادعاء نبوت نباشد دلالت ندارد و مانند یک پدیده ای از پدیده های عالم آفرینش یا یکی از کرامات محسوب می شود. ولی در قرآن این انفکاک تصور نمی گردد و شرط مقرون بودن معجزه با ادعای نبوت در اینجا زاید است چنانکه بعضی از محققین از اعلام تقریر و تبیین نموده اند.
۸- محقق خوانساری می فرماید:
ظاهر نزد فقیر این است که: اگر چه در اصول دین معرفت به دلیل بر همه كس واجب است. اما چنان نیست که اگر کسی آنها را بر وجه حق از راه تقلید بی دليل اعتقاد کرده باشد آن اعتقاد هیچ نفعی نداشته باشد و آن شخص مسلمان نباشد و ملحق به کفار گردد، به اعتبار آن که از روی دلیل ندانسته، بلکه هر که این اصول دین را بر وجهی که باید، اعتقاد کند، خواه از روی دلیل و خواه از روی تقلید، او به مجرد همین مسلمان و مؤمن است، و حکم کافر و وجوب مخلد بودن در جهنم، یا حکم سایر فرق مسلمانان از خلود در جهنم یا غیر آن ندارد. نهایت اگر به دلیل نداند ترک واجب باشد، مثل کسی که ترک واجبی دیگر از واجبات مثل نماز و روزه بکند، پس فاسق خواهد بود یا غیر مؤمن، نه کافر. (پس محقق خوانساری(ره) معتقد است که: اگر کسی برای او علم از روی تقلید حاصل شود مسلمان است اگر چه به جهت ترک تحصیل معرفت از روی دلیل و استدلال، معصیت کرده است.)(۱۴)
علامه حلی(ره) (۱۵) و ملامهدی نراقی(ره) (۱۶) و جمعی دیگر معتقدند که شناخت و تحصيل علم باید با استدلال و دلیل باشد، و علمی که با تقلید به دست آید کافی نیست.
شیخ انصاری(ره) وجوب تحصیل علم و معرفت از روی دلیل و استدلال را منکر شده و فرمود: اینکه برخی به اجماع و اتفاق، شناخت و معرفت حق تعالی را واجب دانسته اند، مقصودشان این نیست که حتماً باید این شناخت از روی دلیل و استدلال باشد؛ چون تحصیل علم از راه تقلید هم کفایت می کند چنانکه این قول از بزرگان علماء تصریح شده است.(۱۷)
و حق قول شیخ انصاری است که قطع و جزم در معرفت کافی است اگر چه از راه تقلید حاصل شده باشد و بیش از این، دلیلی بر آن نیست.
۹. لازم به ذکر است که مقصود از معرفت به دلیل در اصول دین، لازم نیست به ترتیب براهين و چیدن دلایل باشد که در میان علماء معهود است، بلکه دلیلی في الجمله که خاطر انسان به آن جمع شود، کافی است. چنانکه نقل کرده اند که از اعرابی دلیل بر وجوب حق تعالی پرسیدند، گفت:
«البعرة تدل على البعير و أثر الأقدام يدل على المسير، أفسماء ذات أبراج و أرض ذات فجاج لا تدلان على اللطيف الخبير »؟؛
یعنی پشگل شتر دلیل است بر وجود شتری که از آن اوست، و نشان پاها دلیل است بر گذر کردن شخصی. آیا آسمان صاحب برج ها و زمین صاحب راه ها دلیل بر صانع دقیق و دانا نیست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
۱- التوحید : ۴۳۹؛ بحارالانوار ۱۰ / ۳۱۶.
۲- کافی : ۸/ ۲۴۷ حدیث ۳۴۷.
۳- وسائل الشيعة : ۲۷/ ۹۶
۴- يمكن أن يقال : ليس للعقل إلا الادراک و أن تعظيمه لأنعامه حسن و لا يدل على كونه معاقبا إذا لم یشکر بل على حرمان النعمة فقط …
۵- اگر در این زمینه جستجو نکردیم و بنا را بر این گذاشتیم که هیچ وظیفه ای نداریم، این مساوی با نادیده گرفتن واجبات عقلی – بدون هیچ عذری و دلیلی – است ، که آن بدون شک قبیح و مذموم است.
۶- النمل : ۱۴ .
۷- تعليقة على الفرائد / ۱۰۴ .
۸- مقصود از علت و معلول ، اصطلاح فلاسفه نیست بلکه به صانع و خالق و موجد و مبدع هم علت می گویند، و فلاسفه معنای علت و معلول در فاعل مختار را تحریف کرده و به صدور و فيضان و ترشّح و تنزّل و تطوّر شیء واحد به اشیاء دیگر معنا کرده اند ، و فساد این معنا در ضمن مباحث – إن شاء الله – بیان خواهد شد.
۹- لازم به تذکر است که: مکاشفات عرفانی و به تعبیر آنها اشراقات روحی منبع دیگری برای شناخت حقائق نیست. چون مکاشفات و شهود – بر فرض تحقق آن – حالاتی روحی و نفسانی اند و از هیچ واقعیّتی حکایت نمی کنند و همچنین حالات روحی و اشراقات نفسانی، قابل انتقال به دیگران نیستند علاوه بر اینکه: دلیلی بر حجیّت آنها وجود ندارد. و نیز اگر مکاشفه ای مخالف برهان ( از عقل و نقل) بود، واضح البطلان و الفساد است. و اگر موافق آن بود، حجیّت به اعتبار برهان است نه مکاشفه . و بحث در اطراف و اقسام آن و مطالب مربوط به آن، از این رساله خارج است و به کتاب تنزيه المعبود، بحث مکاشفه مراجعه نمایید. بنابراین فلسفه اشراق – که بر شالوده اعتقاد به مکاشفات عرفانی در کنار سه منبع قبل بنا نهاده شده، بلکه در نظر آنها کشف و شهود از آن سه مصدر هم مهم تر بوده – بی اساس خواهد بود، اگر چه در نزد حقیر، فرقی بین فلسفه اشراق و مشاء از این جهت نیست، زیرا هر دو گروه هم خود را اهل استدلال می دانند و هم اهل اشراقات نفسانی. خلاصه اینکه: همانطوری که منشأ شناخت بشری منحصر در حسّ و تجربه نیست، همچنین کشف و شهود هم منبع دیگری نخواهد بود .
۱۰- و الحاصل أنه يجب النظر و المعرفة في أصول العقائد الأصلي – كإثبات الصّانع و إثبات النبوة و… – و لا يجوز تقليد الغير فيها. ولا يخفى أن هذا وجوب عقلى قبل أن يكون وجوبا شرعيّا، أي لا يستقى علمه من النصوص الدينية و إن كان يصح أن يكون مؤیّدا بها بعد دلالة العقل، وقد عرفت الإشارة إلى وجوه دلالة العقل… .
۱۱ – رساله مبدأ و معاد (آقا جمال خوانساری)/ ۱۱ – ۱۲، حق اليقين علامه مجلسی(ره)/ ۵ (در ضمن ادله ای که برای اثبات حق تعالی ذکر کرده، فرموده است: دلیل سیّم، معجزاتی است که از پیغمبران و اوصیای ایشان ظاهر گردیده… چه بر هر عاقلی ظاهر است که اینها فوق طاقت بشر است. پس باید خدایی باشد که اینها را برای اظهار حقّیت ایشان بر دستشان جاری گرداند. و نیز در كفاية الموحدین: ۱/۲۷ طبع قدیم و ج ۱/۱۰۲ طبع جدید در بحث اثبات صانع در دليل نهم به همین وجه استدلال نموده است.
۱۲ – مرآه العقول: ۱/۲۷۷ – ۲۷۸.
۱۳- الكشف عن مناهج الأدلة في عقائد الملة: ۱۸۵.
۱۴- مبدأ و معاد/۱۱٫
۱۵- الباب الحادي عشر فيما يجب على عامة المكلفين من معرفة أصول الدين .
۱۶- انیس الموحدين/ ۳۹.
۱۷- فرائد الأصول/ ۱۶۹ و ۱۷۵ . مرحوم شیخ انصاری در رساله حجیت ظن شش قول از علماء در بیان تقلید در اصول دین نقل کرده است:
الف) لزوم علم از روی استدلال. ب) کفایت علم اگر چه از تقلید باشد. ج) کفایت ظن چه از دلیل و چه از تقلید. د) کفایت ظن از روی دلیل . ه) کفایت ظن که از اخبار حاصل شود. و) كفایت هر ظنی اگر چه از تقلید باشد. و لكن نظر و استدلال واجبی است جداگانه، پس اگر آن را ترک نمود، به همان مظنّه مؤمن است ولی چون ترک استدلال نموده – و حال آن که استدلال واجب بود – فاسق است نه کافر.