رضـا قربانیـان
چندین چراغ دارد بی راه می رود بگذار بیفتد و ببیند سزای خویش
متأسفانه در مقابل قرآن و عترت و مکتب اهلالبیت (علیهم السلام) وعرفان حقیقی، مکتب قلابی عرفان دروغین و تصوّف به وجود آمد که از بوداییهای هند و مسیحیان یونان و زرتشتی های ایران سرچشمه میگیرد و معجون عجیبی است از مکتبهای مختلف فلسفی که با تمـام کتـب آسمـانی و ادیـان الهی و آییـن مقـدس اسلام منافـات دارد، یـک مکتـب استعماری و استحماری که به دست خلفای اموی و عبّاسی گسترش یافت و بدین وسیله «افرادی را به نام زهد وعبادت و غیبگویی تراشیدند تا بتوانند با ائمه طاهرین(علیهم السلام) معارضه کنند و علم و زهد و کمالات اهل بیت را در نظر مردم کوچک کنند» (۱) لذا در طول تاریخ اسلام مرام صوفی گری و متصوّفه به خاطر دشمنی آنان با شیعه و توطئه علیه اسلام و تعمّد در تخریب دین، پیوسته مورد حمایت و تأیید حکومتها و قدرتهای ضدّ اسلامی ظاهراً اسلامی مانند بنیامیه و بنیعباس بوده است(۲) و در زمان امام صادق(علیه السلام) رواج بیشتری پیدا کرد و زاهدنمایان یا درویش مسلکان بی تقوا در برابر دانشگاه یا حوزه علمیهی با عظمت امام صادق (علیه السلام) ، دکّان باز نموده که تا به امروز این دکّان با عناوین مختلف به روی ساده لوح های جامعه باز می باشد و افراد بسیاری از خواص و عوام جامعه به این وسیله منحرف گردیدهاند.
عدهای از مخالفین اهلالبیت با لباسهایی فریبنده و مقدّسمآبی تحت نفوذ استعمارگران شیطان صفت در بین مسلمانان رخنه کرده و با خلط نمودن تصوّف و عرفان واقعی و اسلامی و تطبیق دادن افکار انحرافی و الحادی خود با برخی از منابع اسلامی و ظاهرسازی و جعل احادیث، توسط افرادی ناپاک به نام اَقطاب که درباره بعضی از آنها توقیع لعن رسیده، درصدد منحرف نمودن ماهیت دین و انحراف مسلمانان از صراط مستقیم برآمدند که با شعار صلح کل و شعار «اِذا ظَهَرَتِ الحَقایِقُ بَطَلَتِ الشَّرایِعُ».(۳) «وقتی حقایق آشکار شد، شرایع و ادیان باطل میشود» و چون به عشق واصل شدی به حقیقت رسیدهای و دیگر نباید مقید به شرع و دین بود بدین وسیله در مقابل احکام صریح قرآن و مکتب اهلالبیت(علیهم السلام) و سپس در برابر مراجع تقلید و فقهای شیعه موضعگیری نمودند، در مقابلِ علمای شیعه اقطاب را عَلم کردند و در برابرمسجد خانقاه به وجود آوردند و با ترویج کف و رقص و بیبندوباری، با دعا و مناجات و گریه و عزاداری به مبارزه پرداختند و به هر حال از روز نخست با کمال بیشرمی به اعتراض و رویارویی با امامان شیعه برخاسته و روشهای عوام فریبانه ای را به کار گرفتند تا مردم را از اصل دین و امامت و ولایت جدا سازند و با تأسف فروان، بسیاری را فریب دادند و به نام دین و زهد و عرفان به مبارزهی ناجوانمردانه علیه دین و ولایت پرداختند.
صوفی نهاد دام و سر حقّه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقّه باز کرد
سفیان ثوری یکی از سردمداران مکتب تصوف است روزی در مسجد الحرام، امام صادق(علیه السلام) را با لباسی با ارزش و خوب مشاهده نمود که با عوام فریبی خاص نزدیک رفت و با گستاخی گفت: به خدا قسم لباسی را که پوشیدهای نه جدّت ـ رسول خدا ـ و نه علی و نه هیچیک از پدرانت همانندش را نپوشیدند، آن حضرت نیز پس از پاسخ دندانشکن و منطقی به آن زاهدنمای ریاکار، دست او را گرفت و لباس خود را عقب زد و لباس زیرینش را که زبر و خشن بود نشان داد، سپس با گرفتن و بالازدن قسمتی از لباس سفیان ثوری که زبر و خشن بود، لباس زیرین آن مکّار روبه صفت را که نرم و لطیف و قیمتی بود نمایان کرد، آن گاه فرمود: این لباس رُو را تو برای مردم ـ عوام فریبی ـ پوشیدهای و لباس زیرین را که مخفی است برای راحتی و تن پروری.
نقد صوفی نه همه صافی و بیغش باشد خوش بود گر محک تجربه آید به میان
ای بسا خرقه که شایستهی آتش باشد تا سیهروی شود آن که در او غش باشد
گروهی از همین ریاکاران صوفی نیز در خراسان مقابل حضرت علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) ایستاده و نسبت به ولایتعهدی و زندگی آن امام معصوم اعتراض نمودند و بدین وسیله با زاهدنمایی به فریب دادن و انحراف مردم پرداختند.
گول هر گندم نمای جو فروشی را نخور بیطمع گرگی نمی پوشد لباس میش را
محمد بن حسین بن ابیالخطاب گوید: با امام هادی(علیه السلام) در مسجد النّبی(صلی الله علیه و آله و سلم) بودم که عدهای از اصحاب آن حضرت به خدمتش رسیدند و در بین آنها ابوهاشم جعفری نیز حضور پیدا کرد و او مردی سخنور و در نزد امام هادی(علیه السلام) دارای احترام و منزلت والایی بود، طولی نکشید که جماعتی از صوفیه وارد مسجد شدند و در گوشهای به شکل دایرهای نشستند و شروع به گفتن «لا اله الا الله» نمودند، دراین موقع امام هادی(علیه السلام) فرمود: به این مردم فریبکار توجه نکنید، اینها هم پیمانان شیاطین و ویران کنندهی مبانی دین هستند، اینها برای راحتطلبی و خوشگذرانی، خود را زاهد قلمـداد میکننـد و شب زنـدهداری را وسیله شکار حیوانات قرار دادهاند و عمری را با تظاهر به گرسنگی میگذرانند تا مردمان خر صفت را پالان نهند و از آنها سواری گیرند، «لا اله الا الله» نمیگویند مگر برای آن که مردم را فریب دهند، کم خوراکی نمیکنند مگر به انگیزه آن که قدح را پر کنند و دل مردمان احمق را بربایند، با مردم از در دوستی و اظهار محبت وارد میشوند تا آنان را به چاه اندازند، وِرد آنها رقص و کفزنی است و ذکر آنها آوازهخوانی و غنا، آنان را جز سُفها و افراد نادان پیروی نکنند و جز احمقان بدانها عقیدهمند نشوند، هر کس به زیارت یکی از زندهها یا مردگان آنان برود چنان باشد که به زیارت شیطان و بتپرستان رفته باشد هر کس به یکی از آنان کمک نماید، همانند کسی باشد که یزید و معاویه و ابوسفیان را یاری کرده است. در این هنگام یکی از اصحاب از آن حضرت پرسید: اگر چه به حقوق شما اعتراف نمایند؟(۴) پس امام به حالت غضب به او نگاه نمود و فرمود: این فکر را از خود دور کن! کسی که به حقوق ما اقرار و اعتراف داشته باشد نسبت به ما عاق نمی شود، مگر نمی دانی اینها پستترین گروه صوفیه هستند و فِرق صوفیه همگی از گروه مخالف ما می باشند و راه و رسم آنها مغایر با راه و رسم ما است و آنها را می توان نصاری و یهود این امت نام نهاد. هم اینها هستند که در خاموش ساختن نور خدا کوشش به خرج می دهند در صورتی که خداوند سرانجام نور خود را به حدّ کمال خواهد رسانید هر چند به کام کافران تلخ و ناگوارا آید «اِن هُم اِلاّ نَصاری وَ مجُوسُ هذِهِ الاُمَّةِ أُولئِکَ الَّذینَ یُجَهِّدونَ فی اِطفاءِ نُورِاللهِ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوکَرِهَ الکافِرُونَ».(۵)
آری دشمنان اسلام پیوسته درصدد خاموش نمودن نور خدا بودهاند(۶) و در این بین بدترین عداوت و دشمنی، مبارزه ی با دین تحت پوشش دین و به نام مذهب میباشد که یکی از نقشههای خطرناک استعمار گران بوده است و از این جهت صوفیان در خط مقدم این جبهه قرار دارند زیرا در قالب اسلام و زهد و عرفان در بین مردم نفوذ کرده و پس از جذب افراد سادهلوح و بی اطلاع، اساس دین را منهدم میکنند «صوفی هیچ عقیدهای را غلط نمیشمارد و اختلاف مذاهب را اختلاف در رنگ و صورت می شمارد و صلح کل میطلبد و در نظرش ادیان و مذاهب یکسانند و برای هیچ یک ترجیحی قایل نیست یعنی دیانت اسلام با بتپرستی یکسان است و کعبه و بت خانه، صمد و صنم یکی است و صوفی پخته میل ندارد خود را به زنجیرهای قوانین شرع و آداب و عادات مقید سازد».(۷) بر همین اساس همیشه مورد حمایت حکومتهایی هستند که به نام حکومت اسلامی اهداف شیطانی خود را تعقیب میکنند مانند حکومت های بنیامیه و بنیعباس که کاملاً ضدّاسلام بودند و دلیل آن هم خیلی روشن است زیرا برای سرگرم نمودن مردم و توجیه آنان که ما حاکم اسلامی هستیم باید تعدادی مسلماننما و مدعیان زهد و عرفان را در اختیار داشته باشند، لذا آفت بزرگ و خطرناکی که مانند غدّهی سرطانی به جان مسلمانان افتاد همین فرقه ی صوفیه بود که با اعتقاد به تکثّرگرایی یا پلورالیسم، افراد بسیاری را به دام شیطانی خود انداختند و هیچ مکتبی در دنیا به نام دین مانند صوفیّه بیقیدی و لاابالیگری را رواج نداده که معتقدند انسان هر راهی را میتواند برود و هر چه دلش خواست انجام دهد و همهی راهها حق است و ابن توطئهها از سال ۱۹۳۹ با شعار نظم نوین جهانی و از دوران رنسانس(۸) به بعد تشدید گردید و امروز نیز با شعارهایی مانند تسامح و تساهل و فرائتهای مختلف از دین و صراط های مستقیم به توطئه های خود ادامه می دهند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره صوفیه فرمود: «لا تَقُومُ السّاعَةُ عَلی اُمَّتی حتّی یَقُومَ قُومٌ مِن اُمَّتی اِسمُهُمُ الصُّوفِیَّةُ لَیسُوامِنّی وَ اِنَّهُم یَحلِقُونَ لِلذِّکرِوَ یَرفَعُونَ اَصواتَهُم، یَظُنُّونَ اَنَّهُم عَلی طَریقَتی بَل هُم اَضَلُّ مِنَ الکُفّارِ وَ هُم اَهلُ النّارِ شَهیقُ الحِمارِ».(۹)
«روز قیامت بر پا نشود مگر آن که قومی از امت من به نام صوفیه برخیزند، آنها بهرهای از دین من ندارند، و آنها برای ذکر دور هم حلقه می زنند و صداهای خود را بلند می نمایند و گمان میکنند بر طریقه و راه من هستند. نه، بلکه آنان از کافران نیز گمراه ترند و آنان را صدایی مانند صدای الاغ است».
و نیز در حدیثی دیگر فرمود: اینها را فرشتگان زمین و آسمان لعنت میکنند «أُولئِکَ یَلعَنُهُم مَلائِکَةُ السَّماءِ وَ الاَرضِ».
امام جعفر صادق(علیه السلام) نیز در پاسخ به احمد بن محمد بزنطی که پیرامون ماهیت صوفیه سؤال کرد فرمود: «اِنَّهُم اَعدائُنا فَمَن مالَ بِهِم فَهُوَمِنهُم و یُحشَرُ مَعَهُم و سَیَکُونُ اقوامٌ یَدَّعُونَ حُبَّنا و یَمیلُونَ بِهِم و یَتَشَبَّهُونّ بِهِم و یُلَقِّبُونَ اَنفُسَهُم بِلَقَبِهِم و یُأَوِّلُونَ اَقوالَهُم، اَلا فَمَن مالَ اِلَیهِم فَلَیسَ مِنّا و اَنّا مِنهُ بُرَاءُ و مَن اَنکَرَهُم وَرَدَّ عَلَیهِم کانَ کَمَن جاهَدَ الکُفّارَ بَینَ یَدَی رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) ».(۱۰)
«اینها دشمنان ما هستند پس هر کس به آنان میل پیدا کند از آنان است و با آنان نیز محشور خواهد شد و به زودی کسانی پیدا می شوند که ادّعای محبت ما را میکنند و به ایشان نیز تمایل نشان می دهند و خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود میگذارند و سخنانشان را تأویل و توجیه می نمایند، بدان که هر کس به ایشان تمایل نشان دهد از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کس آنان را ردّ و انکار کند مانند کسی است که در حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با کفار جهاد کرده باشد». به هر حال این گروه که به نام صوفی و درویش و قطب و گاهی عارف معروف می باشند و با گستاخی و بی شرمی تمام خود را به اولیاء خدا نسبت می دهند، از ناحیه پیامبر اکرم و ائمه اطهار(علیهم السلام) و علماء عاملین شیعه(۱۱) نه تنها هیچ گونه تأییدی نشدهاند بلکه در روایات فراوان مورد تخطئه و مذمت شدید یا لعن واقع شده و از کفار بدتر شمرده شدهاند و از معاشرت یا مجالست با آنها و نیز شرکت در محافل و تشبّه به آنان به شدّت مذمّت شده است.(۱۲)
بنابراین قبل از هر چیز توجه به این نکته لازم است که این گروه هیچ نوع شباهتی به عرفای واقعی و عرقان حقیقی و اسلامی و اولیاء خدا ندارند و رهروان راه سیر و سلوک معنوی و پیروان اهلالبیت(علیهم السلام) دارای خصایصی هستند که همواره آنان را از این گونه افراد متمایز می سازد(۱۳) زیرا عارف واقعی و تربیت شده مکتب قرآن و عترت پیوسته در ارتباط با خدا، خود را ملزم به عمل نسبت به احکام دین اسلام دانسته و هرگز شریعت را از طریقت جدا نمی داند و از رهگذر تقوا حقیقی و مستمر و پایبندی نسبت به تمام مسایل دینی و پرهیز از هر نوع گناه و بدعتی به سیر استکمالی پرداخته و آیین سلوک را از سالکان الهی یعنی معصومین(علیهم السلام) اتخاذ مینماید و هر چند در سلوک معنوی، پیش رفته باشد هرگز آن پیشرفت را برای خود مایه خودبزرگبینی و خودنمایی نمی بیند بلکه پیوسته در برابر خدا خاضع و خاشع و در مقابل بندگان خدا نیز متواضع و در نفس خود هم هیچ احساس بزرگی و منیّت نخواهد داشت.
تا چند در حجابید ای صوفیان محجوب ما پردهی خودی را در نیستی دریدیم
«کُن عِندَاللهِ خَیرُ النّاسِ و عِندَ النّاسِ واحِداً مِنَ النّاسِ و عِندَ نَفسِکَ شَرُّ النّاسِ»(۱۴)
با این وصف سالک حقیقی هیچگونه ادعا و یا سخنی جز سخن خدا و قرآن و عترت ندارد و فخرفروشی یا زهدنمایی یا ادعای فضل در وجود وی راه ندارد «اَفضَلُ الزُّهدِ اِخفاءُ الزُّهدِ»(۱۵) و به همین جهت از مدعیان دروغین و متظاهرین به سیر و سلوک و عرفان، شدیداً گریزان و از صوفی مسلکان بیتقوا بیزار است.
کرامات تو گر در خودنمایی است تو فرعونی و این دعوی خدایی است
«اساسیترین شرط وصول به مقصد اعلی در سیر و سلوک عرفانی آن است که در هیچ لحظهای از لحظات این حرکت بزرگ که به طور یقین عالیترین و پر معنیترین حرکت انسانی در عالم هستی است، احساس هیچگونه امتیاز و وصول و برتری ننماید، آفت مهلک حرکت عرفانی همین است و بس»(۱۶) (هَلَکَ مَنِ ادَّعی)(۱۷)
«فَهُم لاَنفُسِهِم مُتِّهِمُونَ و مِن اَعمالِهِم مُشفِقُونَ، اِذا زُکِّیَ اَحَدٌ مِنهُم خافَ مِمّا یُقالُ لَهُ: فَیَقُولُ اَنَا اَعلَمُ بِنَفسی مِن غَیری و رَبّی اَعلَمُ بی مِنّی بِنَفسی، اَللّهُمَّ لا تُواخِذنی بِما یَقُولُونَ و اجعَلنی اَفضَلَ مِمّا یَظُنُّونَ و اغفِرلی ما لایَعلَمُونَ»(۱۸)
«خویشتن را متهم میسازند و از کردار خود بیمناک اند (که مبادا مورد قبول خداوند واقع نشوند)، و هرگاه یکی از آنها ستوده شود، از آنچه دربارهاش گفته شده در هراس میافتد و میگوید: من از دیگران نسبت به خود داناترم و پروردگارم نیز به اعمال من از خودم آگاهتر است، پروردگارا مرا به آنچه میگویند محاکمه نفرما و مرا بهتر از آنچه گمان میکنند قرار ده و گناهانی را که نمیدانند بیامرز»
پس به طور خلاصه کسانی که عرفان را از سرچشمه معصومین(علیهم السلام) اتّخاذ نمودهاند و از چشمه جوشان عترت سقایت شدهاند هر چند از کرامات و تشرف و مکاشفه و ضمیری روشن و دید باطن برخوردارند اما هرگز اهل ادعا و اظهار تشرف و کشف و شهود و باطن بینی و امثال آن نیستند و آن کسانی هم که ادعا میکنند اهل عرفان حقیقی نمیباشند.
البته گاهی ممکن است در بین علما و عرفای حقیقی به خاطر ضرورتی یا به دلیلی خاص، کرامتی بروز پیدا کند که این موضوع با ادعا داشتن کاملاً متفاوت است، مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی لنکرانی(ره) نقل میفرمود: چند نفر از دانشمندان یهود جهت پارهای از مسایل به منزل حاج شیخ احمد بن فهد حلّی(ره) صاحب کتاب شریف و ارزشمند «عدّة الدّاعی» رفتند تا با آن فقیه کمنظیر و متبحّر در عصر خود، صحبت نمایند پس هنگامی که به درب خانه رسیدند مطلع شدند که ایشان به مزرعه رفته لذا به طرف مزرعه حرکت کردند و او را در حالی که بیلی در دست داشت و مشغول زراعت بود مشاهده کردند، از او سؤال نمودند که حدیثی را به شما نسبت می دهند و از شما نقل می کنند اکنون ما آمدهایم تا از خود شما شنیده و از صحت و سقم آن مطلع گردیم و آن حدیث این است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «عُلَماءُ اُمَّتیِ کَاَنبِیاءِ بَنیاِسرائیل».(۱۹) ابن فهد در پاسخ آنها فرمود: آری این حدیث صحیح است و علمای امت پیامبر اسلام مانند انبیای بنیاسرائیل میباشند. آن گاه سؤال نمودند: چگونه امکان دارد علمای اسلام مانند انبیا ی بنیاسرائیل باشند در حالی که پیامبری مانند حضرت موسی(علیه السلام) از انبیا ی بنیاسرائیل بوده که وقتی عصا را رها کرد به اذن خدا اژدها شد، ابن فهد فرمود: اگر من این بیل را رها کنم و اژدها شود، شما تصدیق خواهید کرد؟ گفتند: آری، در همین هنگام بیلی که در دست داشت و به او تکیه نموده بود رها کرد که به اذن خداوند اژدها گردید سپس بدون ترس و اضطراب آن را گرفت و به حالت اول (بیل) در آمد! وقتی عصای موسی(علیه السلام) اژدها گردید از جانب خداوند خطاب شد «خُذها وَ لاتَخَف»(۲۰) دانشمندان یهود با مشاهده این واقعه و کرامت از آن عالم جلیل القدر مسلمان شدند و توسط آنان تمام مردم دهکدهای که مقابل قبر حرّ(ره) بودند نیز مسلمان گردیدند.
بنابراین بعد از پیامبران و ائمه اطهار و معصومین(علیهم السلام) افرادی هستند که در پرتو نور ولایت و اخلاص و ایمان و در اثر ذکر و یاد حق که قُوت و قوّت جان آنان گشته تمام گرد و غبار از آئینه روح آنان زدوده شود و از بندگان شایستهای گردند که بتوانند افراد تشنه و پویندگان حقیقت را دریابند و آنان را چون قایقهای کنار دریا به سوی کشتیهای نجات، هدایت نمایند «مَثَلُ اَهلِ بَیتی کَمَثَلِ سَفینَةِ نُوحٍ مَن رَکِبَها نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرَقَ»(۲۱) و این موضوع از حدیث امیرالمومنین(علیه السلام) نیز که فرمود: «وَ ما بَرَحَ اللهُ ـ عَزَّت الاؤُهُ ـ فِی البُرهَةِ وَ فی اَزمانِ الفَتَراتِ عِبادٌ …» به خوبی استفاده میشود، یعنی در فواصل بین رسل مانند فاصله زمانی بین حضرت موسی(علیه السلام) و حضرت عیسی(علیه السلام) که فترات است و در عصر غیبت نیز افرادی «بِمَنزِلَةِ الاَدِلَّةِ فِی الفَلَواتِ»(۲۲) مانند راهنمایان در بیابانها و چراغ های در تاریکی افراد را از مهالک و سنگلاخها نجات می دهند، افرادی نظیر مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی که نوعاً در حال ذکر بوده و آخرین کلمهای که گفته ذکر «اَللهُ اَکبَرُ» بوده و نیز مانند مرحوم شیخ محمد حسین نجفی که نقل شده یک لحظه توجه از او قطع نمیشده و بلافاصله بعد از قطع کلام به ذکر مشغول می شده و آخرین کلام او نیز درآخر عمر این بوده:
آن که دائم هوس سوختن ما میکرد کاش میآمد و از دور تماشا میکرد
به هر حال این دسته از بندگان شایسته ی حق که مانند کبریت احمر کمیاب می باشند و ممکن است برخی از آنان تا آخر عمر برای مردم معمولی ناشناخته باشند و از کنار آنان عبور نمایند ولی آنان را نشناسند، مانند جوی آبی می مانند که داخل آن جوی، آب جاری است و گیاهانی نیز کنار آن روییده باشد(۲۳) در این صورت افراد تشنهای که احساس تشنگی میکنند از گیاهان کنار جوی پی به جوی آب میبرند و افرادی که به راستی در جستجوی رفع عطش هستند و از آب و هوای آلوده مشمئز و خسته شدهاند و به دنبال آب و فضای سر سبز و خرم و نشاطآور میباشند بدین وسیله با دیدن آن گیاهان، به طرف آب رفته و بهره های فروان می برند، «عِندَ ذِکرِ الصّالِحینَ تَنزِلُ الرَّحمَةَ»(۲۴) بندگان صالح خدا که چون جوی آب متصل به چشمه زلال ولایت اهلالبیت(علیهم السلام) در بیــن مردم جـاری و مایــه حیـات دیگران می باشند، با دستگیری از افراد داوطلب و علاقمند، به قدر تشنگی و لیاقت افراد، آنان را بهرهمند می سازند(۲۵) و افراد نالایق و بی توفیقی نیز که گرد و غبار گناه و نافرمانی خدا جلو بینایی آنان را گرفته از مصاحبت و دستیابی به آنان محروم خواهند ماند «لا تُعَلِّقُوا الجَواهِرَ فی اَعناقِ الخَنازیر».(۲۶) «گوهرهای گرانبها را آویزهی گردنهای خوکها نسازید».
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی صبر کن تا گوهر شناس قابلی پیدا شود
«قالَ النّبی(صلی الله علیه و آله و سلم) : اِذا اَحَبَّ اللهُ عَبداً مِن اُمَّتی قَذَفَ فی قُلُوبِ اَصفیائِهِ وَ اَرواحِ مَلائِکَتِهِ وَ سُکّانِ عَرشِهِ مَحَبَّتَهُ لِیُحِبُّوهُ فَذلِکَ المُحِبُّ حَقّاً طُوبی لَهُ ثُمَّ طُوبی لَهُ وَلَهُ عِندَاللهِ شَفاعَةٌ یَومَ القیامَةِ.»(۲۷)
«وَ فِی الاِثنی عَشَرِیَّةِ قالَ رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) مَن اَرادَ اللهُ بِهِ خَیراً رَزَقَهُ خَلیلاً صالِحاً اِن نَسِیَ ذَکَرَهُ وَ اِن ذَکَرَهُ اَعانَهُ»(۲۸)
«نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کسی را که خداوند بخواهد خیر و نیکی به او عطا کند، دوست شایستهای را روزی وی میگرداند که اگر فراموش کرد او را متذکر سازد و چنان چه متذکر بود او را یاری و کمک نماید».
————————-
پینوشت ها:
۱) به کتاب حقیقه العرفان، ص۳۷ (نقل از مرحوم سید نعمت الله جزایری در انوار النّعمانیه) و نیز کتاب فلسفه شرق، ص۲۵۰ مراجعه فرمایید.
۲) در قرن چهارم و پنجم، تصوّف توسعه بیشتری یافت و سازمانها و خانقاههایی دایر گشت و پس از دوران نادرشاه که روی به انحطاط گذاشت، مجدداً در دورهی قاجاریه به کمک محمد علی باب که از طرف روسها حمایت میشد توسعه یافت و بعداً به صورت آیین بهایی استقرار پیدا کرد تا امروز که به اشکال مختلف تقویت میشوند (به کتاب فلسفه شرق مراجعه شود).
۳) مثنوی، مقدمه دفتر پنجم، ص ۸۱۸ و حقیقه العرفان نقل از مولوی. (اقطاب صوفیه و عرفای منحرف از مکتب اهلبیت(علیهم السلام) ، شریعت و طریقت و حقیقت را در طول هم دانسته (نه در عرض هم) و میگویند ما با شریعت (مانند نماز و روزه …) کاری نداریم بلکه رهبر طریقت میباشیم و باید به دستـور ما عمـل شـود تا سالـک به مرحله حقیقت برسد آنگاه وقتی به حقیقت واصل گشت دیگر تکلیف از او برداشته می شود، در این هنگام فرقی نیز بین مسجد و دیر و کلیسا نخواهد بود و باید همه ادیان را با یک چشم نگاه کرد.)
۴) آه از دست صرّافان گوهر ناشناس هر زمان خر مهره را با دُرّ برابر میکنند
۵) حدیقة الشیعه، ص۶۰۲ ـ الاثنی عشریه فی الّرد علی الصّوفیه، ص۱۷ ـ سفینة البحار، ج ۲، ص۵۸٫
۶) «یُریدُونَ لِیُطفِئُوا نُورَاللهِ بِاَفواهِهِم وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوکَرِهَ الکافِرُون» (سوره صف، آیه ۸) از کلمه «یُریدُونَ» که فعل مضارع جمع است معلوم میشود تمام دشمنان اسلام (نه فقط گروه خاصی) پیوسته و به طور مستمر (نه فقط در زمان خاصی) درصدد مبارزه میباشند در صورتی که هرگز نخواهند توانست نور خدا را خاموش کنند و ارادهی شیطانی آنها در برابر اراده ی خدای متعال بی ارزش و بیفایده است «وَ نُریدُاَن نَمُنَّ عَلَی الَّذین استُضعِفُوا فی الاَرضِ…» (سورهی قصص، آیه ۵) «اِذا اَراد َشَیئاً اَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ» (سورهی یس، آیه ۸۲).
۷) تاریخ تصوف در اسلام (دکتر قاسم غنی)، صص ۱۸۶، ۴۲۵، ۴۲۶، ۴۳۲٫
۸) رنسانس (Renaissance) نهضت فکری، فرهنگی بزرگ در برابر زورگوییها و تعصّبات نابجای کلیسای مسیحی بود که پس از قرنها حکومت مستبدانه کلیسا و کشتار و محاکمه و زندان دانشمندان، سرانجام پیروز شد و تحول عظیم فکری و فرهنگی در اروپا پدید آمد که همین جا پروتستان ها و روشنفکری فرنگی به وجود آمد.
۹) سفینة البحار، ج۲، ص۵۸ ـ اثنیعشریه، ص۴۳: قال الحسن بن محمد المعروف بالنظام النیشابوری فی تأویل قوله تعالی «اِنَّ اَنکَرَ الاَصواتِ لَصَوتُ الحَمیرِ» من تفسیره قالوا هو الصوفی.
۱۰) حدیقة الشیعه، ص۵۶۴ ـ شرح نهجالبلاغه خویی، ج ۱۳، ص ۳۷۶٫
۱۱) هرگاه در طول تاریخ، روحانیت شیعه تحت فشار و ضعف و پریشانی واقع شده، فرقهی صوفیه جولان داده و علیه روحانیت تبلیغ نمودهاند و در عین حال معالأسف جهت تطهیر و تأیید خود، بعضی ازعلماء اعلام شیعه را به عنوان طرفداران خود مطرح میکنند مانند سید بن طاووس، ابن فهد حلّی، شهید ثانی، مجلسی اول، شیخ بهائی … در صورتی که این، یک بهتان بزرگ و اهانت به علماء شیعه است (به کتاب منهاج البراعه، ج ۱۳، ص۴۱۰، مراجعه شود) مرحوم فیض نیز دربارهی آنان فرموده است: و چندی در طریق مکالمات متفلسفین به تعلم و تفهم پیمودم و یک چند بلند پروازیهای متصوفه در اقاویل ایشان دیدم فتمثلت بقول من قال:
خدعونی نهبونی اخذونی غلبونی وعدونی کذبونی فالی من اتظلم
(ده رساله للحکیم العارف الکامل الفاضل محمد محسن المشتهر بالفیض الکاشانی، ص۱۸۴ نقل از کتاب الانصاف) و کتاب بشارات ص۱۴۴ «ملاصدرا نیز در کتاب کسر الاصنام در رد صوفیه فرموده است آنچه صوفیه را به این غلطسازی و حقه بازی انداخته دو چیز است اول مجاهده و ریاضت بدون آن که علم به خدا و دیانت و کتب انبیاء و روز جزا داشته باشند، دوم وقوع آنچه کرامت و خرق عادت می شمارند مانند شعبده و حیله و فال و تطیّر» (حقیقة العرفان، ص۳۸)
وان دگر یک کرده صوفـــــی نام خود کفـرهـــــا بنـهـاده انــــدر دام خـود
هیـچ دانی چیست صوفی مشربی ملحدی، بنگـی، مباحی، مذهبـــــی
قید شرع از دوش خود افــــکندهای کهنـه انبـانــــی ز کـفـر آکنـــــــدهای
(مرحوم علامه حاج احمد نراقی در طاقدیس)
۱۲) سفینة البحار، ج۲، ص۵۷٫
۱۳) تمییز و تشخیص عرفان و عارف حقیقی از غیر آن بسیار مشکل است مگر برای اهل تقوی که از این رهگذر دارای بینش خاصی می باشند «اِن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً» سورهی انفال/۲۹ و قدر متیقّن و مسلّم آن است که با توجه به روایات متعدد پیرامون مذمت شدید از صوفیه، بدون تردید این گروه از عرفا ی حقیقی نمیباشند.
۱۴) مواعظ العددیه، ص۸۸٫
۱۵) غُررو دُررآمدی، ج۲، ص۴۰۲٫
۱۶) عرفان اسلامی، علامه فیلسوف محمد تقی جعفری(ره)، ص۵۰٫
۱۷) نهجالبلاغه، خطبه ۱۶، ص۶۰٫
۱۸) نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۴، ص۶۰۴٫
۱۹) بحار النوار، ج۲، ص۲۲، ح۶۷، ضمناً مرحوم کاشف الغطاء در کتاب جنة المأوی، ص۲۴۴ پیرامون معنی و وجوه «پنج وجه» شباهت و نیز اختلافی که در نقل حدیث (کانبیاء یا افضل من انبیاء) وارد شده اشاره فرموده است.
بـه وصف عالمـان دین چنین فرموده پیغــــــــمبـر که افضل میشود در مرتبت از انبیاءعلیهم السلام عالِم
نه هر کس بست عمامه به سر، شیخ بهاء گردد که از صد شیـــــــخ میگردد، یکی شیــــــخ بهاء، عالِم
۲۰) طه/۲۱٫
۲۱) سفینة البحار، ج۱، ص۶۳۰ ـ الغدیر، ج۲، ص۳۰۱، و ج۱۰، ص۲۸۰ ـ الکنی و الالقاب، ج۱، ص۲۷۳ ـ المراجعات، ص۲۳ و از کتب عامه نیز مستدرک، جزء ۳، ص۱۵۱٫
۲۲) نهجالبلاغه، خطبه ۲۱۳، ص۶۹۴٫
۲۳) روییدن گیاهانی نظیر بارهنگ، بابونه، ختمی، پرسیاوش و… بر نزدیکی آب، به سطح زمینهای نرم دلالت دارد و شکوفهها و برگهای این نوع گیاهان بر فراوانی آب و گوارا بودن آن حکایت میکند.
۲۴) المحجة البیضاء، ج۴، ص۱۷٫ (مفهومه: عند ذکر الفاسقین تنزل اللعنه)
۲۵) امام جواد(علیه السلام) فرمود: «المُومِنُ یَحتاجُ اِلی تَوفیقٍ مِنَ اللهِ وَ واعِظٍ مِنَ نَفسِه وَ قَبولٍ مِمَّن یَنصَحُهُ» (تحف العقول، ص۴۸).
۲۶) آداب تعلیم و تربیت در اسلام (شرح کتاب منیة المرید) ص۲۴۰٫
۲۷) بحار الانوار، ج۷۰، ص۲۴، ح۲۳؛ به نقل از مصباح الشریعه، ص۶۴ و جامع السعادات، ج۳، ص۱۵۵٫
۲۸) بحر المعارف، ص۹٫