بسم الله الرحمن الرحيم
غناء:
اسم مصدر: آوازه خواني؛ اسم: آواز خوش طرب انگيز، سرود، نغمه…(–> فرهنگ معين)
بحث فقهي غناء بيشتر در بخش مکاسب محرمّه از کتب فقهيّه مطرح مي شود؛ جامع ترين اين مباحث، توأم با نظرات فقهاء شيعه در کتب مشهوره ي ايشان، در کتاب مَتاجِر از مِفتاحُ الکَرامَه
ـ تأليف: سيّد جواد عاملي، م ۱۲۲۶ق به چشم مي خورد، که ترجمه ي آن را مي آوريم:
«غناء بر وزن کساء؛ در معناي اختلاف است:
در شرايع (الاسلام) (محقق حلّي) باب شهادات و در تحرير و ارشاد (علّامه حلي) و تعليقه ي آن و دروس(شهيد اوّل) باب شهادات و در جامع المقاصد (–> محقّق کرکي)، تعريف غناء اينگونه آمده است: مَدُّ الصَّوتِ المُشتَمِلُ عَلَي التَّرجيع المُطرب (يعني: کشيدن نغمه، مشتمل بر چهچه زني که ايجاد نوعي حالت سَبُکي بنمايد.)
و در مفاتيح (الشرّايع) (= مختصر مَسالِک شهيد ثاني، از فيض کاشاني) اين تعريف را مشهود فقهاء دانسته است. در مَجمَعُ البَحرَين(–> طُريحي) دو معني براي آن ذکر شده؛ اوّلي آن معنائي که در نزد عُرف غنا ناميده مي شود، هر چند طرب آور (=سبکي آور) نباشد؛ دوّم آن معنائي که ما ذکر نموديم در آن. وگويا وي(طُريحي) در اين تفصيل تکيه بر الرَّوضَه (البَهيّه= شرح لمعه شهيد ثاني) و مَسالِک (الاَفهامِ= شرح شرايع الاسلام از همو…) نمـوده باشد، که بزودي به بحث پيـرامـون آن مي رسيم…و بر همان معناي اصطلاحي مشهور فقها حمل مي شود آن معناي لغوي که در القاموس (المحيط –> فيروز آبادي)… و صِحاحُ (اللُّغَهِ–> جوهري)… و المصباحُ (المنير–> فَيُّومي)… ذکر شده است… که از نگـرش بر معناي لغوي آن معلـوم مي شود که غناء همان آواز کشيده و نيکو و داراي ترجيع (=چهچه) است، که با قول مشهور فقهاء نيز تطابق دارد؛ چون ترجيع تقارب ضروب حرکات صَوت و نَفَس است، که ملازم است با اِطراب وتَطريب (در خود صدا، نه مُخاطب و شنونده)…
پس هر که در تعريف غناء، سه قيد مَدّ وترجيع و تطريب (= اطراب) را ذکر نموده باشد محتاج تضمين (=تقدير) قيد ديگري نيست و نيز محتاج به تحميل (=حمل کردن و توجيه) نخـواهد بود…پس به هميـن سبب است که حمل مي شود و منطبـق مي گردد بر قول مشهور آنچه که (شيخ طوسي) در نهايه از شافعي نقل مي کند که گفته: غناء، تحسين صوت و ترقيق آن است…و همچنين است قول شيخ در آن کتاب مي فرمايد: هرکس آواز خود بلند کند و درآن موالات (=توالي) بکار بندد، پس آواز و نزد عرب غناء ناميده مي شود. چون اين موالات (مذکور در تعريف شيخ) همان ترجيع (مذکور در تعريف مشهور) است.
و به همين صورت حمل بر مشهور مي شود آنچه که در باب شهادت از کتاب حاضر(يعني قواعد علاّمه، که مفتاح الکرامه شرح آن است) و نيز برخي کتب لغت آمده که غناء ترجيع صوت و مدّ آن است… و نيز آنچه که در سرائر (ابن ادريس حلّي) و ايضاح النّافع (–> قطيفي) آمده که غناء صَوت مُطِرب است… و بالاخره گفتار آن کس که بگويد: هر کس آواز خود بلند نمايد، آن صوت غناء است و… همگي محمول هستند بر همان تعريف مشهود…
و ارشاد مي کند ما را به اين حمل، اينکه هر کس متعرّض بيان معناي آن شده به جز صاحب کِفايَه (الأحکام –> سبزواري) بتَبَعيَّت از مَجمَعُ (الفائِدة)و البُرهانِ (–> مقدّس اردبيلي)ـ ذکر نموده براي آن مگر دو معني را :
۱ـ معناي مشهود فقهاء
۲ـ معناي حواله داده شده به عُرف. و از اين دسته اند: فاضل مقداد و شهيد ثاني.
بلکه ما گاه مي گوئيم: معناي مشهور مورد مخالف حکم عُرف نخواهد بود (يعني غير از آن نيست)… وگرنه لازم بود که بر حسب مقتضاي قواعد خودشان آن به عُرف مردم نيز حواله دهند…
چون عُرف عمومي مقدم است بر لغت (در فهم مراد شرعي)، پس چگونه ممکن است فقهاء آن را به معنائي تفسير کرده باشند؟! اين از ايشان بسيار بعيد است (لذا، معلوم مي گردد که معناي عرفي غناء نزد آنها برابر بوده با همان معناي لغوي مشهور…).
و از همين جا معلوم مي شود که چقدر سست و ضعيف است آنچه که در توجيه معناي غناء در مَجَمع البُرهان (–> اردبيلي) ذکر شده که مَعلُوُم الحَرمه را آن چيزي (از اصوات) مي داند که آن دو قيد (در تعريف مشهور) در آن موجود بوده، و بدون آن دو باقي بر اَصل اِباحه باشد!
همچنانکه (جَوهَري) در صِحاح اِحاله بر عرف نموده وصَغاني در تکمله ي صِحاح نيز متعرّض معناي ديگري نشده وصاحب قاموس(= فيروز آبادي) نيز آن زيادت صغاني بر صحاح را اخذ نموده؛ که اگر قول مخالفي نيز بود صاحب قاموس آن را نقل مي کرد يا اشاره اي مي نمود.
…و غريب تر آنکه مقدّس اردبيلي چنين فهميده که طَرَب خاصّ خوشحالي است!! حال آنکه صاحب قاموس و ديگران تصريح نموده اند که اين يک توّهم وگفتاري عوامّانه است!…
* و امّا حکم شرعي غناء:
آن گونه که در مَجمَعُ(الفائِدِه و) البُرهان (–> اردبيلي) آمده: خلافي نيست ميان فقهاء ما در تحريم آن و نيز تحريم اُجرت برآن و تعلّم و تعليم آن و استماع آن، خواه در قرآن خواندن باشد يا در دُعاء يا شعر و يا غيره اينها…
تا آنکه محدّث کاشاني(=ملّا محسن فيض) و فاضل خراساني(=ملا محمّد باقر سبزواري) به ميدان آمدند و بر منوال غزالي و امثال او از عامّه سخناني بهم بافتند و حرام بودن غناء را مخصوص کردند به آنچه که مشتمل باشد بر حرامي خارجي مثل لعب(= بازي) با آلات لهو (=آلات موسيقي)و… و گفتارهاي باطل. و استناد نمودند در اين باره به اخباري که حدود دوازده خبر مي شد که برفرض پذيرش (اعتبار آن و) وضوح دلالت بر آن، مخالف قرآن و موافق عامّه بوده و محمول بر تقيّه خواهد بود؛ با آن که اين چند حديث تعارض دارد با ۲۵ حديث صريح يا ظاهر از نظر دلالت در تحريم مطلق غناء بدون قيدي. و تقويت مي کند اين ۲۵ حديث را آن احاديثي که دالّ بر تحريم استماع غناء … و تحريم ثَمَن(=بهاي) مُغَنِّيَه (= زن آوازه خوان)… به لفظ سُحت (=مال حرام و باطل) و کُفر(= فسق و نافرماني از دين الهي)، مي باشند. مضافاً اينکه آن چند خبري که (فيض و سبزواري) به آنها استناد نموده اند، يا امر مي کنند به قرائت قرآن با صوت حَزين و يا به قرائت آن با صوت حسن، که هيچ يک از اين دو غناء نيستند …
و سزاوارتر براي اهل تحقيق آنست که مُلتَفِتِ ردّ امثال اينگونه سخنان گزاف و باطل نشوند؛ اين سخنان (فيض و سبزواري) نيست مگر آرائي سست و يخ زده، و مَسلک هائي فاسد وتَبَه شده، که مخالف است يا مذهب (ما شيعيان). و ما (بواسطه ي اين سخنان) بر دراويـش و صوفيّـه عيب مي گرفتيـم، که چيزي نگـذشته، ناگاه (ديديم) برخي از اماميّـه آن ترّهات (=حرف هاي پوچ) را نيکو شمرده وآن خرافات را مورد ازدحام ساخته اند…
… سپس ما مي گوئيم: اخبار تحريم غِناء…مُتواتر هستند و ادلّه ي آن بسيار؛ گاهي در قرآن از آن به قول الزُّور (=گفتار باطل وآراسته) (حجّ:۳۰) وگاه به لهوالحديث (=گفتار هوس آميز) (لقمان:۶) تعبير شده است؛ در روايات نيز به اين نطق شده که آن برانگيزنده ي فسق و فجور است؛ پس از اين جهت تحريم آن عقلي مي باشد که دليل عقلي نه تقييدي مي پذيرد و نه تخصيصي، و اخباري که در استثناء (برخي از افراد غناء) وارد شده اند، همگي بر تقيّه حمل مي شوند (چون با مذاهب بسياري از بزرگان عامّه موافقت داشته اند) پس آن بايد مورد ملاحظه قرار بگيرد.
… و امّا لَهو و لعب و احکام آن بزودي در سخنان ما پيرامون قمار و متعلّقات آن بيان مي شود. (۱)
ـ نگارنده و مترجم مي گويد: جهت تکميل بحث پيرامون غناء و موسيقي، خواننده را به منابع ذيل ارجاع مي دهيم:
۱ـ مِفتاحُ الکَرَامه (همان کتاب)ـ مباحث و اقوال مربوط به لهو و لعب: صفحات ۵۵ تا۵۸ ونيز ۹۵تا۹۸، از مجلّد۸؛ نشر دارالتُّراث، لُبنان بيروت:۱۹۹۸
۲ـ نظري به موسيقي از طريق کِتاب وسنت کتابي است فارسي، کامل ترين و جامع ترين کتاب فقهي استدلالي پيرامون اين موضوع، تأليف استاد مصطفي شريعت موسوي، اسماعيليان، تابستان ۱۳۷۲٫ مولّف در اين کتاب ديدگاه هاي نوين را نيز مورد نقد يا بررسي قرار مي دهد، و همچنين سخنان و ادلّه شخصيّت هاي مذکور در مِفتاحُ الکَرامَه را مورد قضاوت يا انتقاد قرار داده است.
۳ـ موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني کتابي است علمي و فلسفي، شامل آخرين تحقيقات روحي و روانشناختي، توأم باآراء گذشتگان و نظرات اهل فنّ، تأليفات استاد محمّد تقيّ جعفري، نشر تهذيب، زمستان ۱۳۸۰٫
۴ـ موسيقي از نظر علم امروزـ کتابي است کوچک و در عين حال جامع، پيرامون اقوال وآراء دانشـمندان و فلاسـفه ي قرن بيستم و نيز آزمايشات علمي بعمل آمده در اين رابطه، و نقد و بررسي شخصيّت هاي معروف موسيقي رقص وآواز و هنرهائي از اين قبيل…، تأليف: حسين عبداللهي خوروش، چاپ قديم(؟) حدود دهه ي چهل شمسي ـ
۵ـ مجلّه ي فرانسوي زبان ديمانش ايلوستره dimanche IIIustreشماره ۶۳۰ که در آن تحقيقات علمي دکتر ولف آدلر DC. VOLLFADLR پروفسر دانشگاه کلمبياـ پيرامون اثرات عصبي رواني و موسيقي و آواز و…درج شده است…
۶ـ مجلّه ي پارسي زبان اميد ايران(عصر شاهنشاهي)، شماره ۲۹۵، اسفند ۱۳۳۸٫ و نيز همان، ش۳۰۳، ارديبهشت ۱۳۳۹٫
۷ـ روزنامه ي وظيفه (عصر شاهنشاهي)، شماره ۶۷۸، ۲۸ خرداد ۱۳۳۹؛ که بنقل از روزنامه ي بالتيمورسن امريکا تحقيقاتي علمي رواني در اين رابطه ارئه مي دهند…
۸ ـ روزنامه ي اطلاعات (عصر شاهنشاهي)، شماره هاي ۹۶۲۲ و ۹۶۳۲ و ۹۶۷۰ و ۱۰۲۲۳ و…
——————
پي نوشت ها:
۱ـ مِفتاحُ الکَرامَه في شَرحِ قَواعِدِ العَلاّمَه، سيّد جواد عاملي۸۷/۸ تا۹۴٫ (مخصوص دايرة المعارف تشيع)* (نگارش، تحقيق و ترجمه از: سيد احمد سجادي بهمن ۸۳)
********
* تَتِـمـَّه:
غناء يا سماع نزد صوفيان، مطالب فوق، چيزي بود که علماء اعلام و فقهاء عظام و طراز اوّل شيعه فرموده بودند وجملگي بر حرمت مطلقه ي غناء و سرود خواني اتّفاق نظر داشته اند.
پس، آيا اکنون عاقلانه به نظر مي رسد که اعمال نامشروع صوفيّه از جمله سماع را باز هم توجيه کنيم؟! آيا معقول است که در يک جامعه شيعي اثني عشري، کتابي تحت عنوان سماع عارفان(۱)، چاپ شود و نويسنده که کمترين تخصّص حوزوي ندارد، در امر فتوا به خود جرأت بدهد و اقاويل افرادي چون آقاي ابراهيم جنّاتي و هادي معرفت را در مقابل اجماع فقهاء عظام سلف که اساس دين از آنهاست معيار قرار بدهد؟! (۲) و آن وقت پارا فراتر نهاده وتحت عنوان «نتيجه گيري!!» (۳)
روايات متواتره ي حرمت مطلق غناء را، اکثراً ضعيف بداند؟! آن هم به سبب وجود جُمُود آقاي ابراهيم جنّاتي وامثال او به صرف سند ظاهري روايات! آيا در علم درايه الحديث، شرط تواتر اخبار، صحّت سند اکثر آنها نيز هست؟! اگر چنين مي بود، يک حديث متواتر وجود نداشت! نويسنده ي مذبور، به اين اکتفا نکرده وتحت عنوان «روايات معارض با حرمت غناء»(۴) به چند روايت ضعيف و شاذّ وگاه محمول بر تقيّه استناد کرده تا بتواند بلکه سدّ حرمت مطلق غناء را بشکند؛ حال آنکه خبر واحد حتّي اگر صحيح هم باشد در مقابل اخبار متواتر در يک حکم، به هيچ وجه قدرت معارضه ندارد وعلي فرض اينکه برخي علماء، به آن اخبار واحده و شاذّه اعتماد نموده باشند، حجّت شرعيه بر ما تمام نمي شود که دست از عمل به اخباري که تواتر در حرمت اکيده ي مطلق غناء و سرود و آواز دارند، بکشيم.
يکي از آنها که متأسفانه خيلي هم شهرت يافته استثناء عروسي از حرمت غناء است، که جناب آيت الله حاجّ سيّد مصطفي شريعت موسوي اصفهاني(۵) به ردّ و نقد اين نظر پرداخته و در بخشي از اين مباحث (۶) به صراحت، پاسخ به معتقدين به اين استثناء مشهور داده و درآخر مي فرمايد: «…بلکه مطلقات از آيات و روايات کثيره، حکم بر حرمت مطلق غناء، حتّي در عروسي نيز مي کند و نمي توان از نظر فقهي، آن را تجويز کرد».
نويسنده ي مذبور، در جايي ديگر،(۷) ذيل عنوان «زمان صدور روايات»، از وافي فيض کاشاني(۸) و تفسير کيوان(۹)، مطالبي سست و توجيهاتي بي پايه نقل مي کند که ثابت کند: حرمت غناء ذاتي نبوده و عارضي است؛ يعني به سبب افعال زشت خارجي زنان و مردان در آن مجالس که بني اميّه و بني العبّاس لعنهم الله بر پا مي کرده اند، حرام تلقّي شده باشد! ونه به سبب غناء بودن آن سرودها و آوازها! و اين شخص(۱۰) آن اندازه از فقه بي خبر است که اشکال کرده: چرا فقهاء غناء را در مکاسب محرّمه آورده اند و نه در ضمن افعال محرّمه؟! و گويا مکاسب شيخ انصاري (ره) راهم نديده و نخوانده، حتّي افعالي چون غيبت کردن و سبّ (=ناسزا) به مومن و کذب(=دروغ) و نميمه (=خبرچيني) و امثال آنها (که نوعاً کسب واجرت در مورد آنها مطرح نيست) را نيز در مبحث مکاسب محرّمه آورده؛
و مراد از مکسب (که مصدر ميمي کسب است) هر نوع عملي است که آدمي به جوارح و اعضاء و قلب خود آن را کسب کند و نه فقط آن چيزهايي که وجه مالي در آنها مطرح باشد (که فهم عوامانه از عنوان مکاسب است!). و به راستي اگر بنا باشد که حرمت غناء را به زمان و شرايط آن زمان اختصاص داده و آن را امروزه حلال بشماريم، ديري نخواهد پائيد که جمعي پيدا شوند و حرمت زنا و لواط و شراب و امثال اينها را نيز مخصوص آن زمان ها بدانند و توجيه کنند که در عصر حاضرـ که حقوق بشر، به افراد همجنس باز هم حقّ قانوني مي دهد ديگر نبايد لواط و مساحقه را حرام دانست!! چون ديگر قانونمند شده اند و خطر هرج و مرج و انقطاع نسل بشر نيست!! آيا براستي، انسان ديندار مي تواند با اين توجيهات دروغين، احکام دين را به دلخواه خود تغيير دهند؟! آيا براستي، با اين گونه توجيهات، ديگر ديني براي ما باقي خواهد ماند؟!
و آيا جامعه اي اين چنين، دچار هرج و مرج در استدلال و توجيه هر جنايت و عمل خلاف نخواهد شد؟! پس چاره اي جز اطاعت مطلق از احکام دين و آيات قرآن کريم و روايات شريفه ي معصومين (عليهم السلام) باقي نمي ماند. آنچه که اين نويسنده ي بي بصيرت، تحت عنوان «فلسفه ي تحريم غناء»(۱۱) آورده، عيناً درباره ي ساير معاصي نيز قابل تصوّر است و راه توجيه را براي هر نوع گناهي باز مي کند! و بهتر است بگوئيم:
خلــق را «تـوجيهشـان» بر ابــد داد! اي دوصـد لعنت بر اين«توجيـه» باد!
آنگاه اين نويسنده، موسيقي را به دو نوع تقسيم کرده؛(۱۲) يکي،«موسيقي مقدّس و روحاني» و ديگري «موسيقي غيرمذهبي» است!! گويا مولّف، اصلاً روايات تحريم استعمال واستماع آلات موسيقي را به نحو مطلق نديده است، که در آنها بي هيچ قيد و شرطي، موسيقي مطلقاً حرام اعلام شده است.(۱۳)
نويسنده ي کتاب سماع عارفان، سپس به شرح آلات موسيقي مستعمل در سماع پرداخته(۱۴) و با استناد به چند کتاب ضعيف و پر از دروغ تاريخي که برخي بيشتر جنبه ي رمان نويسي داشته اند تا تاريخ نگاري، و بيشتر از کتب اهل سنّت هستند العياذ بالله، تشريع دف زدن و کف زدن را به رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت مي دهد! (۱۵)، حال آنکه در هيچ حديث معتبري از ما شيعيان، چنين اکاذيبي به آن حضرت(صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت داده نشده است! آنگاه از خود، فتاوائي پيرامون نحوه ي دف نواختن و احکام ظاهري و باطني آن صادر کرده است!(۱۶) سپس، به ني مي پردازد و از قول بَوارِقُ الاَسماعِ (۱۷) مي نويسد: «… و نَفَسي که در ني دميده مي شود، اشاره است به نفوذ نور خدا در ني ذات انسان!!»(۱۸) . آنکه، جهت حلال دانستن ني، به آيه ي کريمه ي «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى»(۱۹) تَشَبُّث نموده و چنگ انداخته است! حال آنکه اين آيه هيچ ارتباط معقولي با ني ندارد! آنگاه به هَفَوات تُرّهات(= چرت و پرتهاي) اهل وحدت وجود پرداخته و از آنها براي خواننده حجّت شرعي مي آورد!!
و اکنون، ما در اينجا اکتفاء مي کنيم به نقل تکفير قائلين به حلّيّت غناء و خوانندگي، از کتاب ارزشمند اعتقادي«مَجمَعُ المَعارِفِ وَ مَخزنُ العَوارِف» ملاّمحمّد شفيع رضوان الله عليه که در خاتمه ي حِليَه المُتّقين علاّمه ي مجلسي(ره) چاپ شده است (۲۰):
«… غنا و خوانندگي …بمثل زنا حرام است وحرمت آن ضروريّ مذهب شيعه است… و هر که حلال داند ظاهراً مرتدّ و کافر است؛ و آيات متکاثره و روايات متواتره در حرمت آن وارد شده است و تا حال، احدي از علماء اماميّه به حلّيّت آن قائل نشده اند، مگر خَذَلَه ي (=پست فطرتان) صوفيّه که (آن را نيز) مانند تصوّف (که بدعت است) از مخالفين (= سنّيان) ميراث برده اند و از اهمّ و اعمّ عبادات مي دانند! …و چون مقتضاي خواهش (در حلال کردن اصل غناء) از اين مزخرفات (که مي نويسند و مي بافند) برنيايد، تَجاهُل و تَعامي مي نمايند (يعني خود را به جهل و کوري زدنند) که: غناء چيست؟ يا کدام است؟ و حال آنکه هر عامّي (بي سواد) مي داند که (غناء) همان سرود و خوانندگي است، مانند زنا!…
و گاهي تخصيص دهند غناء را به اشعار باطله (فقط)، و حال آنکه کلام حق و باطل را در حرمت غناء تأثيري نيست… از قبيل اينکه کسي گويد: زنا حرام است مگر به ياد زوجه ي حلال، که (در اين صورت) حلال است!!
حقّاً که امثال اين عذرها (و توجيهات) ناشي نيست مگر شيطنت و نفاق…
از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) منقول است که: محشور خواهد شد صاحب غناء و خوانندگي از قبرش، کر و کور و گنگ چون زناکار…و فرمود: هر کس يک درهم به صاحب ساز دهد، نزد خدا شديدتر است از زنا با مادر خود هفتاد بار!…
و در (حديث) صحيح، حضرت صادق(عليه السلام) مي فرمايد: خانه اي که خوانندگي در آن مي شود، ايمن نيست از نزول بلاهاي دردناک و دعا (در آنجا) مستجاب نمي شود…و فرمود خدا اعراض نموده از اهل آن خانه و روي رحمت (از آنها) برگردانده…»
در تأييد فتواي اين عالم بزرگوار به کفر و ارتداد کسي که غناء و خوانندگي و موسيقي را حلال داند، مي توان به شرح و حاشيه ي مرحوم سيّد ابراهيم نجفي(از تلاميذه ي آخوند خراساني) بر رساله اعتقادات علاّمه ي مجلسي (ره) مراجعه کرد؛ که وي نيز در اين شرح، فتوي به کفر و ارتداد چنين کسي داده است…
سيّد احمد سجّادي
(اصفهان ۱۳۹۰/۰۳/۲۴ ش)
—————————–
پي نوشت ها:
۱ـ از حسين حيدرخاني(مشتاق علي شاه!)
۲ـ صفحه ي۸۳آن کتاب؛
۳ـ صفحه ي ۸۶ ـ۸۷
۴ـ صفحه ي ۸۷ ـ۹۰
۵ـ در کتاب گرانقدر«نظري به موسيقي از طريق سنّت وکتاب» (مبحث پنجم ص۸۰ به بعد).
۶ـ صفحه ي۹۷-۹۹
۷ـ صفحه ي۹۳ ـ۳۴
۸ـ باب ۱۰و۳۳
۹ـ تأليف صوفي معروف: شيخ عبّاس علي کيوان قزويني۹۰/۳-۹۱
۱۰ـ کيوان قزويني صوفي
۱۱ـ صفحه ي ۹۷-۱۰۱
۱۲ـ صفحه ۱۰۲
۱۳ـ جهت اطّلاع بر اين احديث، رجوع شود به جلد چهارم از کتاب گرانقدر نظري به موسيقي، از آيت الله شريعت موسوي؛ نيز به کتاب ارزشمند گناهان کبيره، از مرحوم آيت الله دستغيب، فصل۱۵و۱۶، چاپ جزائري، ص۲۷۴ ۲۸۸؛ که براي فارسي زبانان بهترين کتاب در شناخت گناهان و بدت ها است
۱۴ـ صفحه ۱۰۲به بعد
۱۵ـ صفحه ۱۰۳
۱۶ـ صفحه ۱۰۴ ۱۰۶
۱۷ـ از کتب دراويش در دفاع از بدعت سماع/ ۱۵۸
۱۸ـ صفحه ۱۰۷ کتاب
۱۹ـ حجر:۲۹؛ و دميدم در انسان از روح خود.
۲۰ـ چاپ مطبوعات حسيني و اسلامّيه تهران/۴۷۴، نهر دهم