فلاسفه و عرفا عقل گریز هستند یا مخالفان فلسفه و عرفان؟
استاد حکیمی فر(محقق و پژوهشگر)
چکیده:
در اینجا نویسنده ی محترم مقاله ی خود را با این سؤال آغاز می کند که: آیا مدافعان فلسفه و عرفان رایج و مصطلح به این فکر افتاده اند که بخش مهمی از بی دقتی هایی که به مخالفان نسبت می دهند ناشی از این است که افکار ناتمام خود را معیار سنجش صحت و سقم اندیشه های دیگران قرار داده اند؟
برای پاسخ به این سؤال در این نوشتار، گام اول بحث از تعریف فلسفه و تعقل و رابطه این دو شروع شده و در گام های دیگر بعد از تعاریف بدیهی و برهان به بررسی اصالت وجود و تشکیک در وجود و دلایل هر یک پرداخته خواهد شد و نشان داده خواهد شد که فرضیه اصالت وجود و تشکیک در وجود غیر برهانی هستند و در گام آخر بعد از تقریر معانی متفاوت وحدت وجود تا بدان جا خواهیم رسید که:
وحدت وجود اطلاقی نه تنها نظریه ای برهانی نیست بلکه نظریه ای برهان ستیز و خرد ستیز است.
در این اثر گرانبار سعی بر این است نشان داده شود که پایه های مهم و اساسی فلسفه و عرفان مصطلح غیر برهانی و ناشی از خطاهای ذهنی است.
فلاسفه و عرفا عقل گریز هستند یا مخالفان فلسفه و عرفان؟
مقدمه:
آیا مدافعان فلسفه و عرفان رایج و مصطلح به این فکر افتاده اند که بخش مهمی از بی دقتی هایی که به مخالفان نسبت می دهند ناشی از این است که افکار ناتمام خود را معیار سنجش صحت و سقم اندیشه های دیگران قرار داده اند؟
((فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصار)) (۱)
***
همت این سلسله نوشتارها این است که نشان دهد پایه های مهم و اساسی فلسفه و عرفان مصطلح غیر برهانی و ناشی از خطاهای ذهنی است.
توجه: این بدان معنا نیست که نویسنده این نوشتار عاری از خطاهای ذهنی است بلکه این ناقدین هستند که می توانند با تعاون در اصلاح اندیشه ها بیراهه های ذهنی را مشخص کنند؛ و این چیزی نیست جز آزاد اندیشی.
((يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا… تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ)) (۲)
توجه: برای این که در مراحل پیچیده بحثهای فلسفی و عرفانی دچار سردر گمی نشویم باید از همان اول و ریشه پایه های محکمی بنا کنیم تا در مساله های بغرنج با ارجاع به محکمات راه را پیدا کنیم.
جغرافیای کلی مباحث:
در گام اول بحث از تعریف فلسفه و تعقل و رابطه این دو شروع شده و در گامهای دیگر بعد از تعاریف بدیهی و برهان به بررسی اصالت وجود و تشکیک در وجود و دلایل هر یک پرداخته خواهد شد و نشان داده خواهد شد که فرضیه اصالت وجود و تشکیک در وجود غیر برهانی هستند و در گام آخر بعد از تقریر معانی متفاوت وحدت وجود تا بدانجا خواهیم رسید که:
وحدت وجود اطلاقی نه تنها نظریه ای برهانی نیست بلکه نظریه ای برهان ستیز و خرد ستیز است.
توجه: پایه این نوشتار بر اختصار و همت بر بررسی موارد مبتلا به است و اگر لازم آید تفصیل آن در آینده فصل بیان خواهد شد لذا فقط نظرات مبتلا به طرح شده و تجزیه و تحلیل و گاهی نقد خواهند شد تا موجبی برای اصلاح اندیشه ها باشند.
***
اما نوشتار حاضر نمونه ای از خطاهای ذهنی بسیار رایج و فراگیر مدافعان فلسفه و عرفان را تذکر داده و نشان خواهد داد که:
فلسفه همان تعقل نیست و نفی فلسفه نفی تعقل را به دنبال ندارد و مخالفان فلسفه و عرفان را مخالف عقل و برهان جا زدن مغالطه ای آشکار و عملکردی بسیار قبیح است.
تعریف فلسفه:
فلسفه تعاریف متعددی دارد مثل:
۱ـ اعلم أن الفلسفة استكمال النفس الإنسانية بمعرفة حقائق الموجودات على ما هي عليها و الحكم بوجودها تحقيقا بالبراهين لا أخذا بالظن و التقليد بقدر الوسع الإنساني. (۳)
۲ـ الحكمة الإلهية علم يبحث فيه عن أحوال الموجود بما هو موجود و موضوعها الذي يبحث فيه عن أعراضه الذاتية هو الموجود بما هو موجود و غايتها معرفة الموجودات على وجه كلي و تمييزها مما ليس بموجود حقيقي. (۴)
۳ـ هستی شناسی عقلی (۵)
۴ـ …
آیا این تعاریف به یک معنا بر می گردند یا نه؟ در حال حاضر حاجتی به بررسی این مطلب نیست تنها ذکر این نکته لازم است که تعاریف فلسفه یا جامع نیستند یا مانع نیستند یا… .
یکی از تعاریف رایج و پر طرفدار در این زمانه که موجبی برای خطاهای ذهنی دیگر شده این است که:
«فلسفه هستی شناسی عقلی است»
سوال: مراد از عقل چیست؟ و مراد از هستی شناسی چیست؟
می دانیم که کلمه عقل و هستی شناسی از کلمات متشابه هستند همچنین می دانیم که به کار بردن کلمات متشابه در تعریف نادرست است و همین پایه میتواند موجبات خطاهای ذهنی متعدد دیگری شود. توضیح مطلب:
معانی عقل:
عقل معانی متعددی دارد برخی از معانی عقل عبارتند از:
۱ـ گاهی عقل به قوه ادراک گفته میشود و مراد از آن درک و فهم است. ادراک در این معنا اعم است.
پس: تعقل= ادراک مطلق
۲ـ گاهی عقل به قوه ادراک کلیات گفته میشود. عقل= مدرک کلیات
پس: تعقل = ادراک کلیات
۳ـ گاهی عقل به قوه ادراکی که مبتنی بر تصور و تصدیق است گفته میشود و مراد از آن همان تفکر است.
پس: تعقل= تفکر
توجه: هرگاه تفکر مبتنی بر اصول محکمی صورت گیرد حتما نتیجه آن درست خواهد بود ولی میدانیم که تفکر گاهی به نتیجه نادرست هم میرسد لذا در این معنای از عقل میتوان گفت که عقل خطا میکند.
۴ـ گاهی عقل به قوه ادراکی که مبتنی بر تصور و تصدیق است گفته میشود ولی باضافه این نکته که عقل دارای بار ارزشی مثبت است. در این معنای از عقل خطا راه ندارد بلکه این عاقل و رونده راه است که خطا میکند یعنی این انسان است که به جای استفاده از تعقل از توهم و تخیل و … استفاده کرده و فکر میکند که تعقل کرده است.
پس: تعقل= تفکر صحیح = تفکر برهانی
توجه: این معنا غیر از معنای دیگری از عقل است که گفته میشود: عقل نوری خارج از ذات انسان است که هرگز خطا نمیکند و …
۵ـ باز هم معانی دیگری برای عقل و تعقل وجود دارد که تفصیل آن با اجمال این نوشتار سازگار نیست.
سوال: آقایان مدافع فلسفه و عرفان کدام یک از معانی عقل و تعقل را اراده میکنند؟
توجه: آقایان در همین جایگاه باید موضع خود را معین کنند تا در آینده خطای ذهنی ناشی از ابهام این کلمات گریبان گیرشان نشود. توضیح اینکه در جای خود خواهیم دید که مدافعان فلسفه و عرفان در بحث های متفاوت متناسب با اشکالی که بر آنها وارد میشود در مقام دفاع از خود معانی متفاوتی را از عقل اراده میکنند تا بتوانند از اشکالات وارده طفره بروند. لذا برای جلوگیری از مغالطه اشتراک لفظی عقل در همین قدم اول تعریف دقیقی از فلسفه و عقل باید ارایه شود تا هر جا خواستند از آن معنا عدول کنند تذکر داده شود.
تذکر: همان طور که قبلا اشاره شد «هستی شناسی» هم کلمه ای مبهم است و شامل تعمیر دوچرخه و تعمیر سماور و حل مسایل ریاضی و ساختمان سازی و علم کلام و خیلی موارد دیگر هم میشود لذا این کلمه هم باید شفاف سازی شود و به همین خاطر است که در برخی تعاریف فلسفه گفته میشود:
((الحكمة الإلهية علم يبحث فيه عن أحوال الموجود بما هو موجود)) (۶)
تذکر: با غمض عین از اشکالات تعریف فلسفه به «هستی شناسی عقلی» میتوان مراد را چنین تعبیر کرد که:
مراد از کلمه «عقلی» در تعریف یاد شده «برهانی» بودن و «تعقل» به معنای «تفکر برهانی» است ولی ادعا این نیست که همه گزاره های فلسفی برهانی هستند بلکه سعی بر این است که گزاره های فلسفی برهانی ارایه شود و تکامل در هر علمی هم به همین سبک است و…؛ در واقع علمای فلسفی در طول تاریخ زحمت کشیده اند تا گزاره های فلسفی برهانی ارایه نمایند ولی تا چه حد در اینکار موفق بوده اند بحث دیگری است.
توجه: هر چند این تعریف هم مشکل دارد ولی تا وقتی سوء استفاده از تعریف نشود و اراده باطل از سخن نشود عمر گرانبها را صرف اعتراض نمی کنیم.
تذکر: این یکی از معانی محتمل موجه است و به این معنا نیست که همه مدافعان فلسفه همین معنا را اراده میکنند لذا هر یک از مدافعان فلسفه اگر بخواهند وارد بحث شوند اول باید تعریف خود را از فلسفه و تعقل به طور دقیق ارایه نمایند.
توجه: این بررسی این حسن را دارد که در جای خود مغالطه های مدافعان فلسفه و عرفان را که مبتنی بر همین تعریف نادرست بود آشکار خواهد کرد. به عنوان نمونه بسیار دیده میشود که برای رد مخالفان فلسفه اصرار فراوان بر به رخ کشیدن برهانی بودن فلسفه میشود و …
نکته: برای اینکه مدافعان فلسفه بتوانند تعریف دقیقی ارایه دهند باید به این نکته هم توجه کنند که:
از نظر مدافعان فلسفه و عرفان نظراتی که فلاسفه قبلی بیان کرده بودند و فلاسفه فعلی آنها را نادرست میدانند آیا فلسفه نیستند؟ مثلا فلسفه ارسطویی و مشایی آیا فلسفه یعنی «هستی شناسی عقلی» نیستند؟ یا اینکه هستی شناسی عقلی هستند ولی هستی شناسی نادرستی هستند؟
یا این که تفکرات نادرست در زمان خودش چون گزاره هایی صحیح پنداشته میشدند لذا فلسفه محسوب میشدند ولی در این زمان چون نادرستی آنها روشن شده است دیگر فلسفه نیستند بلکه جزو تاریخ فلسفه محسوب میشوند؟
و به طور خلاصه:
آیا افکار فلسفی دیگر را از فلسفه بودن خارج میکنند و نوعی انحصارگرایی را قایل هستند؟
به زبان دیگر فلسفه فقط شامل گزاره های صحیح میشود یا اعم است از گزاره های صحیح و ناصحیح؟ (صحیحی یا اعمی)؟
تذکر: این در حالی است که فلاسفه دیگری مثل فلاسفه سبک مشایی موجود متقابلا افکار صدراییان را نادرست میدانند.
رابطه «تعریف فلسفه» با «گزاره های فلسفی»
نکته: دو شخص را در نظر بگیرید که هر دو لفظ فلسفه را به کار میبرند ولی یکی در مقام تقبیح فلسفه و دیگری در مقام تحسین فلسفه سخن میگوید.
سوال: آیا این دو شخص اطمینان دارند که در مورد موضوع واحدی بحث میکنند؟
به نظر میرسد نکته ای بین این دو نفر مورد توافق واقع نشده است و این دو شخص فرقی پررنگ بین معنایی که از لفظ فلسفه فهمیده میشود که همان تعریف فلسفه است و بین گزاره های فلسفی رایج نگذاشته اند و شاید به تعبیری دیگر فرقی بین تعریف فلسفه و بین فلاسفه نگذاشته اند.
اگر خوب به حرفهای مدافعان فلسفه دقت شود دفاع آنها از معنا و تعریف فلسفه یعنی مثلا «هستی شناسی عقلی» است و از طرف دیگر اکثر مخالفان فلسفه در تقبیح «گزاره های فلسفی» رایج بحث میکنند.
پس فرق است بین معنای فلسفه که همان تعریف فلسفه است و بین مصادیق فلسفه که همان گزاره های فلسفی هستند. اما آیا هیچ رابطه ای بین تعریف فلسفه و بین گزاره های فلسفی وجود ندارد؟ و اگر دارد میزان این رابطه در چه حدی است؟
به تعبیر دیگر عنوان فلسفه که طبق تعریف غیر شفاف آن «هستی شناسی عقلی» معرفی شد آیا معنونی در خارج دارد یا فقط معنایی صرف در ذهن است؟ و آیا مدافعان فلسفه فقط از تعریف فلسفه دفاع میکنند و اشکالات و نقدهای وارده بر گزاره های فلسفی هیچ ضرری به تعریف آنها نمیزند؟ یعنی حتی اگر تمام گزاره های فلسفی مطالبی باطل باشند باز ضرری به حال فلسفه ندارد؟
توجه: اگر کسی مکانی را به عنوان مدرسه تأسیس نماید ولی در آنجا به بچه های مردم مسایل ناهنجار اجتماعی یاد دهند آیا همین عنوان مدرسه که طبق تعریف محل درس است کافی است که بچه ها راتشویق به مدرسه رفتن کنیم؟ یا اینکه باید تناسب بین عنوان و معنون و تناسب بین اسم و مسمی حفظ شود؟
یا اگر به بچه ها به اسم شکلات قرص توهم زا داده شود اسم دلچسب شکلات توجیه خوبی برای اشتیاق به سوی قرصها هست؟ یا اگر اسم «زیبا» را بر روی دختری زشترو بگذارند و پسری را تشویق به ازدواج با این دختر کنند آیا این اسم نازنین«زیبا» توجیه خوبی برای ترغیب این جوان برای ازدواج با این دختر هست؟ یا اگر کسی اسم فرقه ای را «اهل حق» بگذارد میتواند ادعا کند که همه آنها اهل حقاند؟ یا …
توجه شود همه ادعای برهان و عقل دارند پس آیا همه برهانی حرف میزنند؟
حال اگر به اسم زیبای«تعقل» و «تفکر» و «برهان» مطالب غیر برهانی ارایه شود آیا اسم زیبای«برهان» توجیه مناسبی برای ترغیب به فلسفه خواندن ایجاد میکند؟
قطعا چنین نیست لذا در هر حال تناسب عنوان فلسفه با گزاره های فلسفی باید حفظ شود و در واقع تعریف برای اشاره به مصادیق وضع میشود چه مصادیق ذهنی باشند و چه مصادیق عینی و خارج از ذهن باشند و چه تعریف استقرایی باشد و چه تعریف قراردادی.
یعنی چه از مصادیق متفاوت به یک تعریف برسیم (تعریف استقرایی) و چه معنای لفظی را بدون لحاظ مصادیق تعریف و قرارداد کنیم (تعریف قراردادی) در هر دو صورت رابطه بین مصادیق و تعریف باید حفظ شود تا بتوان با لفظ به مصادیق اشاره کرد وگرنه اگر بین تعریف و مصادیق تناسب مناسبی نباشد اشارهگری تعریف نسبت به مصادیق وجه درستی نخواهد داشت.
تذکر: مراد بیشتر کسانی که به مخالفت با فلسفه و عرفان برخاسته اند همین گزاره های فلسفی که حاصل تفکر و عملکرد فلاسفه است میباشد چه تصریح به آن بکنند و چه نکنند وگرنه تعریف و اسم زیبا و دهن پر کن فلسفه که با آب و تاب تبلیغ شود برای همه جذابیت آفرین خواهد شد.
پس مدافع فلسفه هر تعریفی از فلسفه ارایه دهد باید سازگاری با مصادیق خود داشته باشد و نمیتواند در مواقع اشکال بر فلسفه و فلاسفه فقط به دفاع از عنوان و تعریف فلسفه بپردازد و این همه خطاهای موجود در فلسفه ارایه شده را تحت لوای تعقل و تفکر استتار کند.
مدافع فلسفه یا باید به صراحت از گزاره های فلسفی دفاع کند یا آنها را گزاره های نادرست فلسفی بنامد نه اینکه نقدهای گزاره های فلسفی را تحت تاثیر نام زیبای تعقل و تفکر قرار داده و از جواب معقول فرار کند و مخالفان فلسفه را مخالف تعقل جا بزند.
توجه: مقداری انحراف مصادیق از تعریف در هر علمی مورد پذیرش است ولی همانطور که در آینده خواهیم دید این انحراف از برهانی بودن در مورد گزاره های موجود در فلسفه و عرفان اصطلاحی عمیق است.
تذکر: برخی آن چنان با صلابت از برهانی بودن گزاره های فلسفی دم میزنند که انگار یادشان رفته است بین تعریف فلسفه و گزاره های موجود فلسفی فرق بگذارند و توجه نمی کنند که فلسفه در تعریف که ایده آل فلاسفه است با فلسفه موجود تفاوت دارد و نمیتوان برهانی بودن در تعریف را به مصادیق آن تسری داد.
این افراد باید از صلابت «برهانی بودن گزاره های فلسفی» به تلاش برای «برهانی کردن گزاره های فلسفی» تنزل پیدا کنند.
توجه: عموم مخالفان فلسفه مهمترین گزاره های فلسفی را غیر برهانی و باطل میدانند لذا تناسب مناسبی بین تعریف فلسفه و مصادیق فلسفه نمیبینند و فقط اسم و تعریفی زیبا برای فلسفه مشاهده و محتوی فلسفه را ناسالم میدانند.
تذکر: بسیار اتفاق افتاده است که نادرستی محتوی به اسم هم سرایت کرده و اسم هم نزد افراد منفور میشود. هر چند در اول کار اسم و معنا و تعریف زیبا مورد توجه و رضایت باشد ولی وقتی معلوم شود که تعریف زیبا محتوی و مصداق نامطلوب دارد به مرور زمان ناپسندی محتوی و مصداق به اسم هم سرایت خواهد کرد. برای مثال آنچه نقل میشود سوفسطایی در اول به معنای دانشمند بود و سوفسطاییان به شدت مورد توجه و احترام مردم بودند ولی به خاطر ترویج شکاکیت بین مردم (چه عامدانه و چه غیر عامدانه) معنای سوفسطایی به شکگرایی تبدیل شد و…
نکته: این نقل معنای الفاظ نشان از ارتباط محکم بین معنا و مصداق دارد لذا فلسفه هم اگر بخواهد معنا و تعریف مورد ادعای خود را محافظت نماید و دچار نقل معنا نشود باید توجه شدید به رابطه تعریف فلسفه با گزاره های فلسفی موجود داشته باشد.
رابطه فلسفه و تعقل چیست؟
با توجه به این که معلوم شد که تعریف نمی تواند نسبت به مصادیق بی توجه باشد و تعریف صرف بدون توجه به مصادیق مورد پذیرش قرار نمی گیرد لذا در مورد رابطه بین فلسفه و تعقل می توان تذکرات ذیل را ارایه داد که:
۱ـ چون مراد از فلسفه گزاره های فلسفی است چه تعقل را به معنای تفکر بگیریم (نه تفکر برهانی) و چه تعقل را به معنای تفکر برهانی لحاظ کنیم رابطه بین فلسفه و تعقل یا از نوع رابطه عام و خاص مطلق است و یا از نوع رابطه عموم خصوص من وجه.
زیرا در هر حالتی هم تفکر و هم تفکر برهانی اعم از فلسفه هستند و شامل بسیاری از موارد دیگر میشوند مثل منطق و کلام و ریاضی و حتی تعمیر دوچرخه و …
۲ـ به تعبیر دیگر میتوان چنین گفت که:
فلسفه از مصادیق تفکر است با این تاکید که تفکر اعم از تفکر صحیح و تفکر غیر صحیح است لذا برخی از گزاره های فلسفی حاصل تفکر صحیح و برخی دیگر حاصل تفکر ناصحیح است و البته مخالفان فلسفه تاکید دارند که گزاره های اساسی فلسفی حاصل تفکر نادرست است.
در عین حال چون تفکر اعم از فلسفه و غیر فلسفه است لذا نه عینیت و نه تساوی بین تفکر و فلسفه برقرار نمیباشد.
۳ـ و اگر بخواهیم رابطه بین فلسفه و تفکر برهانی را لحاظ کنیم چون بخشی از گزاره های فلسفی تفکر برهانی نیستند لذا فقط بخشی از فلسفه داخل در تفکر برهانی خواهد بود و بخش دیگر فلسفه خارج از تفکر برهانی خواهد بود و چون تفکر برهانی هم اعم از فلسفه و غیر فلسفه است لذا رابطه بین تفکر برهانی و فلسفه از نوع رابطه عموم خصوص من وجه خواهد بود.
نتیجه: همه میدانیم که دو شی که رابطه عموم خصوص من وجه یا رابطه عام و خاص مطلق با هم دارند لازمه و یا تلازمی با هم دیگر ندارند لذا نفی یکی از آن دو نفی دیگری را به دنبال ندارد لذا نفی فلسفه هرگز هیچ ارتباطی با نفی تفکر و تعقل ندارد.
تذکر: اگر در آینده معلوم شود که اشکالات مخالفان فلسفه بر فلاسفه وارد نبوده است و اکثر گزاره های فلسفی که مورد نقد واقع شده بوده اند گزاره هایی برهانی بوده اند و ناقدان فلسفه در نقد خود اشتباه میکردند حتی در آن صورت باز هم نمیتوان مخالفان فلسفه را نافی تعقل معرفی کرد و مدعیان فلسفه حق ندارند مخالفان فلسفه را مخالف تعقل و تفکر جا بزنند زیرا نفی خاص مستلزم نفی عام نیست. در آن صورت فقط اثبات میشود که مخالفان در نقد فلاسفه خطا کرده بودند و نقدشان وارد نبوده است و در هر صورت نمیتوان آنها را مخالف تعقل معرفی کرد و بلکه این نشان از مدافع تفکر و تعقل بودن مخالفان فلسفه است زیرا آنها به این دلیل با فلسفه و عرفان رایج مخالفت میکنند که آن دو را مخالف تفکر صحیح میدانند و به خاطر ناسازگاری گزاره های فلسفی با تعقل مخالف فلسفه هستند.
تذکر: حتی اگر بر فرض محال هیچ مصداق دیگری برای تفکر برهانی نباشد و فلسفه تنها و تنها خود را مصداق تفکر برهانی بداند باز هم نفی برهانی بودن گزاره های فلسفی نفی برهان را به دنبال ندارد و فقط و فقط تفکر برهانی بدون مصداق خواهد بود. زیرا فلسفه مصداقی از مصادیق تفکر برهانی ارایه شده است که مخالفان فلسفه آن را جزو مصادیق تفکر برهانی نمی دانند. و در این صورت تفکر برهانی از مفاهیمی خواهد بود که مصداقی در خارج ندارد و نمیتوان نفی فلسفه را نفی تفکر برهانی قلمداد کرد.
رابطه تعریف فلسفه و تعقل:
توجه: اکثر کسانی که مخالفان فلسفه را مخالفان تعقل معرفی کرده اند با صرف نظر کردن و نادیده گرفتن رابطه وثیق بین معنا و مصداق، فلسفه را تنها و تنها معنا و تعریف فلسفه میدانند و در پی دفاع از تعریف فلسفه هستند و قایلند که خطاهای فلاسفه و گزاره های فلسفی نادرست و غیر برهانی و حتی برهان ستیز هیچ خدشه ای به چهره زیبای فلسفه وارد نمیکند زیرا مرادشان از فلسفه ای که از آن دفاع میکنند همان«هستی شناسی عقلی» است نه گزاره های فلسفی؛ لذا نفی فلسفه را نفی تعقل میدانند.
تذکر: همه میدانیم که تعقل را چه به معنای تفکر و چه به معنای تفکر برهانی لحاظ کنیم مفهوم «تعقل» و مفهوم «هستی شناسی عقلی» دو مفهوم غیر از هم هستند و این دو مفهوما مترادف نیستند و رابطه بین این دو همانند رابطه دو مفهوم «حیوان» و «اسب» است یعنی همانطور که اسب اخص از حیوان است «هستی شناسی عقلی» هم اخص از«تعقل» است.
سوال: اگر کسی نافی وجود اسب باشد چه در این ادعا حق با او باشد و چه حق با او نباشد آیا میتوان این شخص را نافی حیوان دانست؟ آیا هیچ حیوان دیگری مثل آهو و … وجود ندارد که نافی اسب را نافی حیوان ندانیم؟
آیا نافی «هستی شناسی عقلی» هر نوع شناخت عقلی دیگری را هم قبول ندارد؟ مثلا کلام و منطق و ریاضی و احکام کلی علم فیزیک و حتی تعمیر ساعت و…؛ آیا او مطلق شناخت عقلی را نفی کرده است؟!
آیا نافی «هستی شناسی عقلی» از آن جهت هستی شناسی عقلی را نفی کرده است که چون شناخت عقلی را قبول ندارد؟!!!
مسلم است که نافی«هستی شناسی عقلی» بسیاری از شناختهای عقلی دیگر را قبول دارد و لذا تهمت عقل ستیزی و وهابیت شیعی و… نسبت به مخالفان فلسفه و عرفان تنها و تنها هنر کسانی است که به جای تحقیق و تفحص از علت مخالفت با عرفان و فلسفه، در تفکرات خود غرق شده و با لوازم ساختگی ذهنی خود که به مخالفان فلسفه و عرفان نسبت میدهند به مبارزه با دوستداران واقعی تعقل و برهان می آیند.
تذکر: همانطور که دیدیم نفی اخص ملازم با نفی اعم نیست ولو رابطه اعم و اخص بین دو مفهوم برقرار باشد.
نتیجه: عدم توجه به رابطه اخص بودن تعریف فلسفه از تعقل موجب خلط بین فلسفه و تعقل شده و نافی فلسفه نافی تعقل پنداشته شده است.
نتیجه نهایی:
فلسفه به هر یک از معانی آن تلازمی با تعقل ندارد و لذا نفی فلسفه نه تنها نفی تعقل نیست بلکه نفی فلسفه موکد عقلانی بودن کار مخالفان فلسفه و عرفان است زیرا نفی فلسفه و عرفان به خاطر غیر عقلانی بودن گزاره های آن است و این یعنی تاکید بر تعقل و تفکر. این فلاسفه و عرفا هستند که متهم به غیر عقلانی کار کردن هستند ولی در یک اقدام پیش دستانه مخالفان فلسفه مخالف تعقل جا زده شده اند و مخالفان فلسفه و عرفان در شوک این اتهام فقط سعی در دفاع از خود داشته و با عبارتهای متفاوت میخواستند بگویند که ما هرگز مخالف برهان و تعقل نیستیم اما این شوک روانی این اجازه را به مخالفان فلسفه و عرفان نداده است که توجه کنند که متهمان به برهان گریزی خود را مدعی برهان معرفی کرده و مخالفان فلسفه و عرفان را مخالف برهان جا زده اند و به تعبیر دیگر جای متهم و مدعی را عوض کرده اند.
توجه: کسانی که در تفکرات غرق میشوند صرف غرق شدن در تفکرات به معنای مدافع برهان بودن نیست بلکه ازدیاد غرق در تفکرات عموما منجر به دوری از حقایق و واقعیات و خلط عالم ذهن و عالم واقعیات میشود. و در واقع توهم جای تعقل را در تفکرات میگیرد و حاصل چنین تفکری بیشتر مانوس با توهمات خواهد بود نه تعقل و برهان.
عدم تفکیک بین فلسفه و برهان موجب خطای ذهنی:
پس هر کسی تعقل و برهان را از فلسفه جدا کند و تعقل و برهان را قبول داشته باشد ناچار است تمام گزاره های فلسفی غیر برهانی را دور بریزد و این یعنی مخالفت با فلسفه موجود نه مخالفت با تعریف زیبا و جذاب فلسفه.
توجه: همه ادعای برهان و تعقل دارند و فلاسفه تنها مدعیان برهان و تعقل نیستند و تعقل به هیچ یک از معانی آن در انحصار فلاسفه نیست تا نفی فلسفه نفی تعقل جا زده شود.
تذکر به مدعیان تعقل و برهان:
نویسندگان ذیل خطای ذهنی خود را اصلاح کنند که گفته اند:
« مکتب تفکیک دست آدمیان را از دامن خرد کوتاه میکند و حجیت استقلالی عقل را از آن می ستاند…» (۷)
«آنچه اهل تفکیک از یاد برده اند این است که نام علمی گونه ما، «انسانهای خردمند» است.» (۸)
«ایشان{شهید مطهری}برخلاف نظر مکتب تفکیک عقل را نه تنها مجاز به داوری در باب فقه میداند «بلکه آن را لازم و مقوم این کار و در پاره ای موارد از جمله مستندات شرع می شناساند.» (۹)
«دفع فلسفه جز با فلسفه ممکن نیست و از فیلسوفی کردن و فلسفیدن گریزی نیست.» (۱۰)
«در مکتب تشیع گروهی از متکلمان و فقیهان، اخباریها و تفکیکیان را میتوان نقل گرا یا عقل ستیز نامید.» (۱۱)
«طرح هر مساله ای در مکتب تفکیک به منظور طرد تفکر فلسفی و یافته های عقلانی است و به جرات باید این مشی و مرام را فلسفه ستیزی حاد نامید» (۱۲)
«{در دیدگاه تفکیک} در تفسیر و توضیح متون دینی و وحیانی عقل هیچ نقشی ندارد» (۱۳)
نکته پایانی:
هر خواننده اندیشمند با فراستی میداند که نویسنده هر قدر هم که تلاش میکند تا با بیانی مناسب مطلب خود را به دیگران انتقال دهد ولی باز هم ضعف در توانایی موجب نارسایی مطالب خواهد بود لذا از درک و شعور خوانندگان یاری طلبیده و انتظار این است که نواقص و نارسایی های کلام نویسنده را با فهم و درایت خود جبران کرده و به حاق مطلبی که در صدد رساندن به مخاطب بودیم برسند و صد البته از تذکر غیر مغرضانه نارسایی های نوشتار هم ممنون خواهیم شد.
((رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ)) (۱۴)
———————-
پی نوشت ها:
۱- الحشر : ۲
۲-المائدة : ۲
۳-الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة ۲۰/۱
۴ـ بدايةالحكمة / ۶
۵ـ اطلاعات حکمت و معرفت؛ پیاپی ۴۳؛مهر ۱۳۸۸؛ مقاله مکتب تفکیک در بوته نقد؛ وکیلی محمد حسن/ ۴۹
۶- بدايةالحكمة / ۶
۷- نگاهی به مکتب تفکیک؛ مقاله «صید مرده در تور تفکیک»؛ شهدادی، احمد؛ ص۱۹۳
۸-نگاهی به مکتب تفکیک؛ مقاله «صید مرده در تور تفکیک»؛ شهدادی، احمد؛ ص۱۹۷
۹- نگاهی به مکتب تفکیک؛ مقاله «بازخوانی مکتب تفکیک»؛ اسلامی، سید حسن؛ ص ۲۰۵
۱۰-نگاهی به مکتب تفکیک؛ مقاله «دین و فلسفه؛ پیوند یا گسست»؛ همتی، همایون؛ ص ۲۳۶
۱۱- نگاهی به مکتب تفکیک؛ مقاله «مکتب تفکیک و افلاطون»؛ عیسی نژاد، سید محمد؛ ص ۲۵۵
۱۲- نقد و بررسی نظریه تفکیک؛ ارشادی نیا، محمد رضا؛ بوستان کتاب قم؛ چاپ اول ۱۳۸۲؛ ص ۱۰۰
۱۳- نقد و بررسی نظریه تفکیک؛ ارشادی نیا، محمد رضا؛ بوستان کتاب قم؛ چاپ اول ۱۳۸۲؛ ص ۱۲۳
۱۴- آل عمران : ۸