ماجرای پایان ناپذیر شمس! (قسمت اول)
«دکتر امیرحسین ابراهیمی»
چکیده:
اندیشه و جهان نگری شمس هر چه که باشد ولو در منتها درجه ی تعالی به نگاه پاره ای از پژوهشگران، در مجموع نگره ای است نااسلامی و به طریق اولی غیر شیعی. ایرادی بر شمس نیست که چنین می نگریست بل بر بی خبرانی است که در کنگره ی شمس که اخیراً منعقد شد از سر جهل یا غرض می کوشند این چنین متفکری دور از دین را از اصحاب اسلام و شیعه ی خلّص جلوه دهند.
این مسخِ اندیشه ی شمس از یک سو و تجاهل در قبال شریعت اسلامی از دو دیگر سو است.
… آن خطّاط،
سه گونه خط نوشتی:
ـ یکی او خواندی، لاغیر!
ـ یکی را، هم او خواندی،
هم غیر!
ـ یکی، نه او خواندی، نه غیر او!
آن [خط سوم] منم!… (۱)
«چون گفتنی باشد، و همه عالم، از ریش من، درآویزد، اگرچه بعد از هزار سال باشد، این سخن، بدان کسی برسد که من خواسته باشم.» (ش، ۷۸)
«[مولانا گفت]: علمای ظاهر، واقف اخبار رسولند، و حضرت مولانا شمس الدین، واقف اسرار رسولند… و من مُظهر انوار رسولم.»(۲)
«روزی در خانقاه نصیرالدین وزیر… اجلاس عظیم بود… . جمیع علماء و شیوخ و عرفا و حکماء و امرا و اعیان… در آن مجمع، حاضر بودند، و هر یکی در انواع علوم و فنون و حِکَم، کلمات می گفتند، و بحث های شگرف می کردند، مگر مولانا شمس الدین، در کُنجی بسان گنجی مراقب گشته بود. از ناگاه برخاست، و بانگی بر ایشان زد که:
ـ تا کی… بر زین بی اسب، سوار گشته، در میدان مردان می تازید؟ … و تا کی به عصای دیگران بپا روید؟… این سخنان که می گوئید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره، سخنان مردم آن زمان است که هر یکی در عهد خود به مسند مردی نشسته بودند، و از … حالات خود، معانی می گفتند. و چون مردان این عهد شمائید، اسرار و سخنان شما، کو؟
هَمَشان… از شرمساری، سر در پیش انداختند. بعد از آن فرمود که…:
ـ بعضی کاتب وحی بودند، و بعضی محلِ وحی، اکنون جهد کن که هر دو باشی: هم محل وحی حق و هم کاتب وحیِ خود باشی!…(۳)
و روزی فقهای حسّاد، از سر انکار و عناد، از حضرت مولانا سؤال کردند که:
ـ شراب، حلال است یا حرام؟ و غرض ایشان، عِرضِ پاک شمس الدین بوده.
به کنایت جواب فرمود که: تا که خورَد!؟ اگرچه مشکی شراب را در دریا ریزند، متغیّر نشود، و او را مکدّر نگرداند، و از آن آب، وضو ساختن و خوردن، جایز باشد. اما حوضک کوچک را قطره ای شراب، بی گمان نجس کند. و همچنان، هرچه در بحر نمکدان افتد، حکم نمک گیرد. و جواب صریح آن است که: اگر مولانا شمس الدین می نوشد، او را همه چیز مباح است که حکم دریا دارد. و اگر چون تو غر خواهری (دشنامی خراسانی) کند، نان جوینت هم حرام است.(۴)
گفتاوردهای پیشین از شمس و درباره ی او می تواند ابعادی از شخصیت و آرمان وی را اگر باور داشته باشیم شمس الدین محمد تبریزی پرسوناژی تاریخی است و نه کاراکتری تمثیلی و سمبولیک، بازنمود کند. هرچه بیشتر در این گفتارها دقت و غوررسی نمائیم، تضاد حاکم میان آرمان شناسی عرفانی و گنوسی شمس و آنچه که مأثور ادیان توحیدی، خاصّه اسلام و شریعت اسلامی باشد بیش از پیش هویدا خواهد شد. به بیان دیگر اگر عده ای بکوشند از شمس و شمایل فکری وی تصویری ارائه نمایند منطبق بر یک به اصطلاح «عارفِ مسلمان» سخت ره به خطا برده اند. اگر به مضامین گفتارهای شمس دقت شود سه نکته تا حدّ بداهت آشکار پیش روی ما خواهد آمد: نخست اینکه شمس اندیشگری است که برای انسان مقامی جز بندگی و تعبد خدایگان قائل است. دو دیگر آنکه وحی برای او نه در قالب یگانه ی کلام الله بلکه در برساخت های چندگانه ای جلوه گر می شود که تناسب احوال و مواجید یکایک آدمیان را اقتضاء می کند و در نهایت توسّل و تشبّث به ظواهر شرعی اسلام کوچک ترین ارزش و محلّ اعرابی در تفکر شمس ندارد. پرسش بنیادین در این مقال این است که اگر آرمان شناسی شمس را تداومی از جهان نگری عتیق گنوسی بدانیم که در ادامه ی مقاله ی پیش رو در شماره ی آینده ابعاد وسیعی از آن را مورد مُداقّه قرار خواهیم داد، آنگاه چگونه می توان شمس را مسلمان و ذیل سنت اسلامی تعریف نمود؟ این گرفتاری که با نادیده انگاشتن بنیادهای نظرورانه ی جهان نگری و خرد شناسی رخ می دهد به فطرت ثانوی پژوهشگران حوزه ی حکمت و عرفان مصطلح در جامعه ی کنونی ایران تبدیل شده است. جهان نگری شمس پنج شالوده دارد که هر یک از آنها در سیری اختصامی با هرگونه ای از شریعتمداری توحیدی به معنای عام و شریعتمداری اسلامی به نحو خاص قرار می گیرد:
۱٫ دوگانگی مطلق میان تن و روان: تن زاده ی جهان ظلمانیِ مخلوق خدای شرّ و روح زاده ی خدای نور است.
۲٫ روح از طریق تجرید و تجرّدِ نفس به اصل خود راجع می شود.
۳٫ طریقت این رهایش روحانی امری است کاملاً منفرد و نمی توان و نباید آن را به مقولاتی از قبیل مذهب و امت پیوند زد.
۴٫ وحی عبارت است از حال و موقفِ الهام و توارد که برای هر یک از آدمیان در مسیر تشرّف و تجرّد حادث می شود.
۵٫ در این مسیر حاجت به راهنما هست ولی از فقهاء و علمای شرع کاری ساخته نیست.
دگر بار می توان این پرسش را مطرح کرد: چرا می باید این چنین آرمان شناسی را «عرفان اسلامی» نامید؟
۱۹ /۷ /۱۳۹۵
———————
پی نوشت ها:
۱-شمس تبریزی، ش ۵۶٫
۲- افلاکی ۴ /۲، سپهسالار، ۱۸۲٫
۳-افلاکی ۴ /۵۲٫
۴- افلاکی ۴ /۴۱٫