نورالدین چهاردهی
چکيده:
تصوف و عرفان مصطلح مولوداتی دارد که با هدف استحالۀ دین، جعل ماهیت گردیده و پیروان شریعت آسمانی اسلام را از مسیر هدایت خارج نموده و با تعالیم التقاطی خود و با ترویج اصولی چون انکار خاتمیت و انکار نبوت زمینه ساز ظهور آیین ها و کیش های جعلی و ساختگی نظیر بابیت و بهائیت و نیز شاخه هایی از جریان روشنفکری دینی شده است.
مؤلف در نوشتار حاضر به بیان وجوه اشتراک بهائیت و تصوف پرداخته و ضمن بر شمردن اشتراک ماهوی و محتوایی تصوف با بهائیت، عضویت و وابستگی مؤسس این فرقه ضاله یعنی حسینعلی بها را به تصوف خانقاهی بخوبی عیان نموده است، مطلبی که خود بهترین دلیل و رهنمون به این معناست که بهائیت مولود تصوف است، تصوفی که ریشۀ عمدۀ انحرافات فکری و عقیدتی در جهان اسلام بوده و هدف آن از آغازین روز شکل گیری تا به امروز مبارزه با تعالیم نورانی مذهب حقّۀ تشیّع بوده است. واقعیتی که شواهد زیادی دارد و خود می تواند موضوع تحقیقات دین پژوهان و تاریخ نگاران تحلیلی باشد.
کلید واژگان: تشیع اثنی عشری، تصوف، بابیت، بهائیت، ازلیان، صوفیه، مشایخ، قطب.
***
مقدمه
کتبی که درباره بهائیت نوشته شده و از آثار بهائیان سرچشمه گرفته نارسا است حتی کتبی که آواره و نیکو و صبحی از مبلغین بهائیت به رشته تحریر در آورده اند از سرچشمه آن که بابیت است آگهی نداشته و آنچه در مطاوی سخن از باب و بابیه سخن گفته اند از گفتار بنیانگذاران بهائیه استفاده کرده و مستند کتابشان بوده است.
و افرادی که درباره باب و بها مطالبی بیان داشته اند بیشتر از جنبه تاریخی یا به استناد کتبی که قبل از آنان بطبع رسیده بود بهره جسته و در اکثر کتب بیش از ده کتاب و رساله و حداکثر آن قریب سی مجلد جزو مآخذ گفتارشان نبوده و حتی یک بابی یا ازلی را برخورد ننموده و در مجالسشان شرکت نجسته اند و از ریشۀ آن، که مشرب شیخیه است بزعم بابيه و بهائیه برخوردی نداشته اند و این نکته اساسی را در نظر نگرفته که هر علم و هر فنی از فنون و هر دین و مذهب و کتب و مشربی اصطلاحات خاص مخصوص بخود دارد و محقق می بایست عاری از هرگونه تعصب بوده و مانند یک پیرو معتقد در این راه گام نهد و نزد بزرگان آن مسلک مجدّانه تلمذ کرده و اعمال عملی را بجا آورد و با خرد و کلان آنان محشور شود و مورد قبولی آن افراد گردد و مدتها به این حال بپاید تا به کنه عقاید و اسرار خفيه آگهی یابد و اجرای قوانین را در آن جمعیت بچشم مشاهده کند و اطلاع وی در ردیف بزرگان آن قوم قرار گیرد و یا برتری جوید تا بتواند صاحب نظر شود و از بذل مال و رنج سفر و تفویت اوقات نیندیشد و با اندیشه پاک از خدایاری جوید که نتیجه تحقیقات خود را که به رشته تحریر در آورده موجب بیداری غفلت زدگان شود و حتی المقدور از بحث درباره افراد بزرگان آن جمعیت یا پیروان بنام آنان خودداری کند و درباره رفتار و اعمال مشخص آنها سکوت پیشه نماید مگر به ضرورت مانند آنکه وقتی درباره بهائیه سخن گفته می شود ناگزیر از بها و عبدالبها و شوقی سخن برده می شود و از حب و بغض و عناد و لجاج اجتناب کنند بحق پوید بحق سخن راند و از نیش قلم و تهمت و افترا دوری جوید و از جهت حق قلم را بجولان آورد و به اثر خود اعتقاد راسخ داشته باشد. چون مشرب شیخیه از مذهب تشیع اثنی عشری جدا نبوده و در این مکتب دانشمندان بنامی معتقد به ائمه اطهار(ع) ظهور کرده و کتب ارزنده ای در معارف اسلامی در دسترس همگان قرار داده و نیاز مادی به پیروان خود نداشته و در کسوت اهل علم به سر برده و فرایض دینی را از قبیل برگذاری نماز و نماز جماعت و دیگر واجبات و مستحبات را با اعتقاد راسخ بجا می آورند، و هم اکنون بدین رویه مرضیه گام بر می دارند.
اما بنظر این ناچیز راه علاج انحراف فکری جوانان و تمایل آنها به حزب بهائیت، یا آنها که به عنوان داعیه فضل و دانش به حزب توده می گروند آنست که اولیاء اطفال به فرزندان خود مجال پرسش دهند و در پاسخ بدون ترش رویی دلایل ساده اقامه نمایند.
و به عزیزان خود نحوه مطالعه آموزند و تشویق و علاقه به کتب در آنان ایجاد کنند.
مباحث را با ارائه براهین ساده و روشن تفهیم نمایند، تا عمقاً به حقایق دین و مذهب آشنا شوند.
نارسایی فلسفه مادی، و ماتریالیسم، را مشروحاً بیان دارند.
اکثر مکتب های انحرافی سرچشمه و آبشخور آن، سلاسل صوفیه و مبنای آن دعاوی گزاف اقطاب می باشد.
چنانچه بهاء یک نفر صوفی بود، که طی دو سال در خانقاه سلیمانیه تربیت شد، و چند اثرش اگر فردی مطلع به عرفان و تصوف بدان بنگرد، فرقی با یک کتاب شیخ صوفیه نخواهد دید!
وقتی جوانان میزان دریافت حقانیت توحید بی شائبه را، در نیابند و روح و بقای آن را واقف نباشند، موجب عرض وجود أمثال بها، و غلام احمد قادیانی، و کسروی فراهم می گردد.
عدم اطلاع به اثر جاودانی «نهج البلاغه»، و دعای عرفه «سرور شهیدان»، و «صحیفه سجادیه»، و احتجاجات «ثامن الائمه(ع) » کجا! و کتاب اقدس کجا!
مکتب شیخیه، بابیه، بهائیه، هر یک تجلی دیگری از تصوف می باشد.
با این تفاوت که گویا سلسله ای جدید، در طول سلاسل دیگر تصوف است، نه در عرض آن، اما به رنگ آمیزی خاص که نوظهور بوده گوئی تصوف در طی سیزده قرن در لباس اسلام و مذهب تشیع، دیگر قابل قبول اندیشمندان نبوده، و مشابه طاووس بنامی دیگر ، و شعار دیگر ، و عنوان دیگر، کوس اناولاغیری با نوای آهسته گام برداشته، به تدریج در «بغداد»، و «استانبول»، و «ادرنه»، و «عكا»، و «حيفا» به سخن اوج داده، با صدای رسا پر ترجیع و تحریر، بها نوای ای بنده من، ای کنیز من سر می دهد!
این ایرانی از دهات نور داعیه خدایی را عنوان می کند!
و به بندگان خود گوید: کورشو تا جمالم بینی، کر شو تا صدایم را بشنوی! و پیروان خود را «اغنام الله» خطاب می کند! بارالها آن را که عقل ندادی چه دادی؟
آنکه را عقل دادی چه ندادی؟
مکتبی که چراغ عقل را نادیده گرفته، و شرط بهائی بودن را نابخردی داند!
چگونه توان مورد اعتنا قرار داد!
و به دیدۀ قبول بدان نگریست؟
چگونه لاحد در حد گنجد!
خدای هستی آفرین به چه کیفیت در جسدی بیمارگونه، که دستانی مرتعش، و دارای بیماری فتق، و خوره بوده متجسد می شود؟
سید بیهمال نابغه شرق «سید جمال الدین اسدآبادی» در رساله رد «ينچريه»، اسماعیلیه، مزدکیه، صوفیه، بابيه، بهائیه را اباحی معرفی فرموده اند.
چرا باب که صبح ازل را در سن نوزده سالگی، بدون آنکه وی را دیدار کرده باشد، به جانشینی منصوب نمود؟ زیرا آن دست پنهان، خواستار معرفی بها بود!
این سند خود گویای زمینه دعاوی بها بود.
داعيه باب نیازی به جانشین نداشت.
در هر مبحث خامه بجولان در آید، هوشمندان را به شگفتی فرو می برد!
این ذره نادار، که خود را خادم جوانان این مرز و بوم می داند، اکثر ایام زندگی خود را مصروف تحقیق علمی و عملی ملل و نحل کرده، تا راه از بیراه باز شناسند.
بارالها سر به آستانت می ساید، و از ساحت پاکت با نیاز تمنا دارد، که جوانان ما را آگاه ساز تا در لوای حقایق و معارف اسلامی دیگر نتوانند راه به خرافات یابند و مانند بهائیه فضای پاک ایران را تیره و تار سازند و از ارواح تابناک شامخه همت خواه و این سخن شیخ اجل سعدی را آویزه گوش پرهوش خود ساز
طيران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
بدر آی تا ببینی طیران آدمیت
و باز گفته شده است
همت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند بجائی رسیده اند
نورالدین چهاردهی
وجوه اشتراک بهائیت با تصوف
۱- ولی امرالله شوقی افندی با مفهوم قطبیت یکی است.
۲- اغنام الله (لقب پیروان بهائیت ) با مریدان تصوف.
۳- انا الحق بزرگان تصوف با ادعای الوهیت بها.
۴- اصطلاحات صوفیه در کتب پیشوایان بهائی.
۵- هم اسم بودن کتب بهائی باصوفیه مانند هفت وادی و چهار وادی و كلمات مکنونه و مثنوی.
۶- یک فرم لباس در بر کردن مانند لباس درویشی بها وازل
۷- اسامی درویشی بر پیروان خود نهادن مانند لقب درویشه که بها به یکی از پیروانش لقب داد.
۸- درویشان از نزدیکان بها بودند مانند درویش صدق على حاج سیاح درویش و حاج غلام حسین درویش.
۹- امین الله مأمور وصول مالیات مذهبی و مأمور وصول عشریه و فطریه در شهرها فقط از طرف قطب وقت بدین سمت منصوب می شوند.
۱۰- ایادی امرالله مانند مشایخ طریقت که نفوذ معنوی و دیگر اختیارات در یک حد است.
۱۱- باب تأویل در هر دو طایفه معمول است.
۱۲- علم اعداد و علوم غریبه و تسخیر کواکب مورد توجه و استناد هر دو طایفه در آثارشان به چشم می خورد.
۱۳- حلاج را هر دو فرقه ستوده اند.
۱۴- أقطاب و بها و جانشینان وی زمانی به صراحت و ایامی به کنایه دعوی خدائی کرده اند.
۱۵- رویا ملاک عمل هر دو مشرب بوده است.
۱۶- پیشگوئی را از جنبه تاویل و گاهی از جنبه علوم اعداد مناط اعتبار می دانند.
۱۷- پیشگوئی درباره آتیه از بزرگان هر دو فرقه گفته شده است.
۱۸- تدوین کتب در کلیه علوم بخصوص در علوم غریبه در آثار بہائیه و بابيه و شیخیه که حاج محمد کریم خان رساله ای در سر تراشی و علم لغت و طب و کیمیا نوشته است و کتب محمود دهدار و رساله اسرار قاسمی از ملاحسین کاشفی از منابع نقشبنديه و رساله های سید علی همدانی وجه اشتراک ناگسستنی این احزاب را نشان می دهد و رساله ای از مولوی و فرزندش در علم اکسیر .
۱۹- مشایخ صوفیه و بزرگان بابیه و بهائیه خود را از انظار پیروان خود حتی المقدور پنهان نگاه می دارند.
۲۰- سبک نگارش اقطاب صوفیه و رهبران بابیه تا بهائیه به یک نهج و لغات معدودی را بیشتر بکار می برند و در نثر سبک نثر مسجع و در اشعار روش عطار را تقلید می کنند.
۲۱- بخور در جلسات ذکر صوفیه کندر است و در بابيه نیز معمول بوده و رهبران بابيه بخوردن کندر مداومت می کردند.
۲۲- در بابیه شکل ستاره داوود و در بهائیت چهارها و دو باب بعنوان حرز بکار برند و اقطاب صوفيه شرف الشمس و طلسم سد اندر سد را برای حرز نویسند.
۲۳- بها تاشوقی برای رفع بلايا الواحی صادر کردند و بها برای استخلاص از بیماریها سه لوح نوشته و صوفیه دستور ختم می دهند.
۲۴- در دست یافتن به اکسیر، صوفیه به اقطاب ملتجی شده و بهائیان به بها و عبدالبها دست تمنا دراز می کردند و بهالوحی به نام اکسیر دارد.
۲۵ – دعوى بها که بار اول در تهران زندان بوده است و حوریه ای دیده و سخنانی که بها گفته است عین سخنان اقطاب صوفیه است.
۲۶- کرامات و خوارق عاداتی که صوفیه به اقطاب خود نسبت می دهند عین اعمال شگفتی است که بابیه و بهائیه به پیشوایان، خود منسوب می دارند.
۲۷- صوفیه تعداد نفرات خود را اغراق آمیز بر زبان رانند و رجال گذشته و عصر حاضر را از طایفه خود بشمارند و عین این فعل را بابیه و بهائیه نیز انجام می دهند.
۲۸- اغلب آثار فضلای صوفیه بنام اقطاب قلمداد شود و همین فعل را فضلاء فرق بابیه و بهائیه بکار برده و باصوابدید رهبران خود به اسم آنان شهرت یافته و کثرت آثار حاج محمد کریم خان و مطالعه کتبش یک عمر شصت ساله در صورتی که بکار دیگر نپردازد نیاز دارد تا چه رسد به تدوین آنها که چه اندازه بطول انجامد.
۲۹- از جهت علم قیافه اگر یک قیّاف آگاه به عکس و خطوط اقطاب بنگرد سپس این بررسی را نسبت به عکس های پیشوایان فرق شیخیه در همدان و خطوط آنان بدقت و امعان نظر انجام دهد و بعد درباره باب و صبح ازل و بهاء تا شوقی توجه کند هر چند صحت انتساب عکس سید رشتی و باب و بها و طاهره مسلم نمی باشد اما خطوط آنها موجود و در صحت آنها جای تردید نیست اما اظهار نظر در قیافه شناسی جایز نبوده و از همین جهت جزو علوم غریبه نامگذاری شده است آنچه توان گفت و پرده از روی رازها برداشت تا این اندازه می باشد. و از روحیه اقطاب و رهبران بابیه تا شوقی آنچه مستفاد می گردد این خواهد بود که دارای حب جاه بودند.
بزرگی انبیاء و قدرت روحی پیامبران راستین منوط به آنست که چند قرن چند قوم را تحت یک ضابطه الهی در آوردند و تا چه مدت دوام کنند آیا قدرتش اختصاص به چند نژاد و کشور دارد و نتیجه رسالت ره آورد آن پیغمبر شاخص شناخت و مرتبت آن رهبر است که گویند صد و بیست و هشت هزار پیامبر که پنج تن صاحب کتاب بودند حضرت موسی(ع) محدود به دوازده سبط بنی اسرائیل و شناخت این قوم از خدای جهان آفرین است که رب اسرائیل شده بود بزعم یہود اما پیامبر بزرگ اسلام تمامی ابنای زمان و نژاد و السنه ها و قوم ها را بدون حد مرزی و نژادی و رنگی برای زمان خود و تمامی ادوار آینده بسوی خدای یکتا دعوت کرده است خود را مانند دیگر افراد معرفی کرده است اما دعوت بی حد و حصری رسالت مقام لاحد و حصر برای پیامبر در بر گرفته و در تاریخ مقام یکتا برای وی گشوده و در جهان شہود هیچ اندیشه و نیروئی یارای برابری و هم سخنی او ندارد لذا لقب رحمت للعالمين اسم با مسمی برای آن یکتا مرد یکه تاز میدان توحید و چابک سوار عالم رادی و فتوت و سرحلقه فتیان جهان است أعنی حضرت محمد بن عبدالله(ص).
حکایت بها عينا آن داستان را به ذهن تداعی معانی می کند که پدری به فرزند پند داد در مجلس بزرگان سخنان بزرگ بر زبان جاری ساز پسر پند پدر را آویزه گوش کرد در جلسه بعد که همراه پدر شرکت جسته بود پسر بنا به دریافت خرد خردی خود کلمات بزرگ بر زبان راند که از آن جمله کلمات شتر فیل و شیر بود همه بدوخیره شدند و علت این گونه سخن راندن را پرسش کردند آن طفل در پاسخ خود براستی سخن گفت اما بها حسن نیت نداشت و از اوان طفولیت تعظیمات خود و خانواده خویش را به عیان بدید و در جوانی بندگی مریدان را در باره مشایخ و اقطاب بدید لذا به سلیمانیه برفت اما به نظر این ناچیز به مکانی نامعلوم مسافرت کرد که حتی فرزندش عباس که محرم خلوت وی بود در نیافت و بها طی دو سال تحت تعلیمات خاصه درآمد و مأموریت علنی او در برگشت هویدا و ظاهر گردید و به اقتضای زمینه فکری آن ایام و مقدماتی که شیخ و سید فرمودند و دیگر ازلیان چیده بودند برای ابداع سخنان بها آمادگی لازم فراهم شده بود.