دکتر امير ابراهيم محقق و پژوهشگر و زبان شناس
حاکميت دراز مدت ارسطو بر انديشه فلسفي در جهان مسلمين که به طور متعين با نام فلسفه مشّاء شناخته شده و آثار وضعي قابل ملاحظه اي نيز بر تکوين ساختار و پيکره بندي نظري ديگر مکاتب تئوسوفي متافيزيکي در زيست جهان مسلمانان مشتمل بر حکمت اشراق و عرفان نظري و در نهايت حکمت متعاليه ملاصدرا گذاشته است را مي توان به عنوان مبناي بسياري از گمراهي هاي فکري و معرفتي در جهان مذکور دانست. که از يک سو ساختاري معرفت شناختي ايجاد کرد که سخت محدود،متعارض و يک سو نگرانه بود و از ديگر سو امکان هرگونه انديشه انتقادي، مستقل و خود بنياد را در فضاي فرهنگي ايرانيان از ميان برد.
نقادي هاي غزالي نيز از انديشه ارسطويي گرچه متضمن مباحث جدي و قابل تأملي به شمار مي رفت ولي خود فضا را بر رشد تصوف و بنيادگرايي گشود. نقد ارسطو آشکارا سنجش مبادي منطقي حاکم بر فضاي فلسفه تقليدي در حوزه هاي علميه نيز عوالم شبه اشراقي حاکم بر دنياي پيشوايان انجمن فلسفه و حکمت است که هر يک از اين دو گروه بنا به مقتضيات منافع عيني و گره هاي کور ايدئولوژيک خود مبدأيي معرفت شناختي برگزيده اند که بنياد نهايي آن به متافيزيک ارسطو و آراء نو افلاطوني با لعابي از شريعت اسلامي ختم مي شود. که از يک سو باعث مسخ جهان بيني اسلامي در معني پنداشت آن دين پيامبري شده است و از دو ديگر سو امکان رشد طبيعي انديشه انتقادي ناظر بر سنن جاافتاده فکري در اين سرزمين را محال کرده است. کانون اصلي گمراهي و آسيب زايی متافيزيک هلنيکي در مفهوم ارسطويي آن حوزه معرفت شناسي است.
موارد شکاف و بغرنج در اين منظومه را مي توان در سه گزاره ذيل ارائه داد:
۱- جوهر نخستين يا همان زيربناي مفهومي در معناي کلي عقلي محمول واقع نمي شود.
۲- صورت معقول در صورت محسوس جاي دارد.
۳- معرفت علمي از رهگذر مفاهيم معقول کلي به دست مي آيد و جزييات مفيد يا واسطه به معرفت حقيقي نبوده و مفاهيم و کليات عقلي نيز خود فرآورده عقل محسوب مي شود نه برآيند تجربيات حسي.
تعريف ارسطو از جوهر نخستين مقصود عليه بالاشاره است.در نظام معرفتي ارسطويي اين جوهر نخستين بنياد بنيادهاست. اين بنياد همواره در مقام نهاد در جمله واقع مي شود و امکان گزاره بودن آن محال است. حال بر همين موضوع است که انحاء گوناگون جواهر ثانوي يعني مفاهيم، انواع و اجناس حمل مي شوند. بنابراين خصلت بنيادين جوهر نخستين مسنداليه بودن در معناي نشانه شناختي آن است.
اين پيش فرض نابخردانه جوهر نخستين در گزاره هاي استعاري نه تنها محمول واقع مي شود بلکه قوام و دوام استعاره در هر زباني که امکان تعريض از واقعيت در آن متصور باشد مبتني است بر محمول شدن جوهر نخستين (اولي).
دومين پيش فرض نادرست ارسطو از برداشت غلط وي از مقوله کلي ناشي شده است. در نظر وي صور تخيلي فانتاسماتا حد فاصل صور معقول و محسوس قرار مي گيرند.
يافته هاي امروزي انسان شناسي ساختارنگر در باب چگونگي حصول معرفت صور معقول و دوام آن ها در بن ساخت هاي درون ذهني نشان مي دهد که صورت معقول به سادگي حاصل انتزاع برجسته ترين ويژگي هاي مشترك اشياء است که از طريق فرآيند تکويني مفهوم سازي بر پايه منطق غريزي و پس از آن منطق اکتسابي پيش مي رود و در واقع جداي از انطباع ناشي از حس هيچ گونه سازه مفهومي قابل تصور نيست و اين معنا از کل سنن تاريخي متافيزيک ارسطويي و نوافلاطوني غائب است. بدين سان مي توان نتيجه گرفت که اساس معرفت شناسي از جزيي، حصول آن به صورت مفهومي و اسمي در چارچوب يک سنت فرهنگي معين که از کارکرد خاص در تشخيص روابط علاقه و شناخت برخوردار باشد استوار شده است که اين معنا ناظر بر رد دقيق سومين پيش فرض معرفت شناسي ارسطويي است که معرفت علمي را منحصر در کليات مي داند.
ارسطو از چنان اصالتي بر خوردار شده است که حتي در منطق جديد فرگه نيز مورد سنجش قرار نگرفته است. در منطق جديد که مبناي فلسفه تحليلي معاصر است، شيء به اعتبار شيء بودن که از لعاب ايده افلاطوني و جوهر ارسطويي جدا نيست، هيچ گاه نمي تواند محمول واقع شود. در واقع ارسطو، تنها به گزاره هاي حامل معناي مستقيم اشاره داشته است و آن هم در چارچوب تنگ زبان و نحو يوناني زمانه خود. با اين همه اين پيش فرض از توميسم تا ايده آليسم ترانساندانتال کانتي مورد ترديد قرار نگرفته است. و انديشمندان مطرحي چون لايبنيتز نيز اين اصل را به عنوان مبدأ متافيزيک پذيرفته اند. گو اين که اسپينوزا و کانت تا بدان جا که از لوگوسنتريسم يوناني فاصله مي گيرند در مقام بنيان گذاران متافيزيک مدرن از معناي جوهر نخستين گرفته اند. اسپينوزا با طرح مراتب سه گانه شناخت جزيي – حسي، – کلي – عقلي و جامع – شهودي و کانت با نشان دادن تناظر هميشگي شناخت به زمان و مکان مطلق.
گزاره هاي زباني را مي توان بر دو قسم دانست:
۱ – گزاره هاي حقيقي : علم فيزيک کارآمد است.
۲ – گزاره هاي استعاري : بابک حاتم طايي است. بابک در اين گزاره موضوع است و جوهر نخستين و حاتم طايي نيز به عنوان جوهر نخستين به نهاد جمله نسبت داده شده است.
فن واژه هاي استفاده شده در متن پيش رو بر اساس اولويت به ترتيب ذيل مي باشند:
Hypokeimenon) : 1) جوهر
Symbobycas) : 2) عرض
۳: انسان شناسي ساخت نگر تأسيس شده توسط جورج فريزر و شکوفايي در مکتب
Anthropologie Structuraliste : کلودلوي استروس
Conceptualization Fonctionnaliste) : 4) مفهوم پردازي کارکرد مند
Fantasmata) : 5) صورت خيالي
————————————
منابع:
Leon robin la pensee grecque paris 1993 (1
Octave Hamelin le system d`aristote , paris 1991 (2
George lakoff and mark jahnson metaphors we live. Chicago 2003 (3