حجت الاسلام و المسلمین خیرالله مردانی
استاد بزرگوار جناب آقاي حسن زاده دام عزّه
پس از تقديم سلام و مراتب تحيّت، غرض از تصديع، تذکّر مطالبي بود که در آثار جنابعالي منعکس است و به نظر ما، تباين روشن آن با آيات قرآن و احاديثِ ذوات معصومين (عليهم السلام) معلوم و مشخّص است.
س ۴- حضرتعالي خانقاه و مرشد را به زمان پيامبر اسلام منتسب دانسته و از قول استاد خود چنين نوشته ايد:
چه بسا ناداني بپندارد که در صدر اسلام مجتهد و مقلّد و علم اصول و علم نحو وجود نداشته و مدرسه و خانقاه و مرشد و حلقه اي در کار نبوده است، پس به اين افراد (و گفتارشان) نبايد توجهي کني، زيرا دشمنان علم در هر زمان زياد بوده اند و در عصر ما به جهت غلبه کفار و نصاري بيشتر هم شده اند.(۱)
پرسش ما از حضرتعالي اين است که آيا قول مرحوم شعراني را در اين کلام پذيرفته ايد؟ و اگر پذيراي قول وي نيستيد چرا در کتاب خود آنرا نقل نموده ايد؟ آيا سخنان وي اهانت به محققين و پژوهشگراني که در زمينه مسايل کلامي و تاريخي به اين نتيجه رسيده اند که تأسيس خانقاه در قرن چهارم به بعد بوده است چنانکه مرجع بزرگوار تقليد آيت الله العظمي مرعشي نجفي در مقدمه ملحقات احقاق الحقّ متذکّر شده اند و آيا پيروان اهل بيت عصمت و طهارت در برداشت آقاي شعراني، نادان معرفي نگرديده اند؟
و اگر قبول داريد پاسخ دهيد که مگر خانقاه پايگاهي در برابر مسجد نيست؟ مگر بنا به نوشتار رجال صوفيه بمانند جامي (در نفحات الانس) بنيانگذار خانقاه، گبر مسلک نبوده است؟ و نخستين خانقاه در رمله شام بنا نشده است؟
لطفاً در این زمينه مطالعه جلد ۳ نهضت امام خميني (قّس سرُّه) را از صفحه ۱۲۳ بر خود فرض نماييد تا اشتباه کتاب در آسمان معرفت شما تصحيح شده و مستمسکي براي پيروان خرقه و تاج و بوق نگردد و سبب تقويت فرق صوفيه نشود که هر نوع اعانت به آنان در لسان امام هادي (علیه السلام) اعانت به يزيد و معاويه و ابوسفيان خواهد بود و هر زيارت و ملاقات از سران بدعت گزار تصوف بمثابه زيارت شيطان و پرستش اوثان ميباشد و حداقل انکار گروه صوفيه از طرف حضرتعالي سبب شناخت مسير اهل بيت پيامبر گرامي اسلام براي نسل جوان بخصوص طلاب مخلص و پرتلاش حوزه علميه خواهد شد.
فراموش نميکنم خاطره تلخ دوران دانشجويي خود را که در کلاس درس، استاد روحاني ما اظهار داشتند: روحانيون قشري با صوفيه مخالفند و بنده هم عرضه داشتم: ائمه هدي و شخص شخيص پيامبر اسلام را هم که مخالفت هاي فراوان با روش اين گروه منحط نموده اند، قشري ميدانيد؟
آيا اين سخن شما توهين به شخصيتهاي بزرگواري همانند مرحوم مجلسي و شيخ حرّ عاملي و ميرزاي قمي و مراجع معظم فعلي نيست؟
مگر علماي بزرگ شيعه به تبعيت از ذوات معصومين (عليهم السلام) مخالفت خود را با فرقه صوفيه اعلام نفرموده اند؟ مگر بزرگ پرچمدار عالم تشيع، علامه شيخ حرّ عاملي راز مخالفت علماي شيعه را با فِرَق صوفيه چنين بيان نمي فرمايد: ((اجماع الشيعه الاماميّه و اطباق جميع الطايفه الاثني عشريّه علي بطلان التّصوّف و الردّ علي الصّوفيّه من زمن النبي صلي الله عليه و آله و الائمه (عليهم السلام) الي قريب من هذا الزّمان و ما زالوا ينكرون عليهم تبعاً لأئمتهم في ذلك.))(۲)
بنابراين متهم کردن علماي آگاه و مسئوليت پذير شيعه که وظيفه دارند در برابر بدعت ها (بمفاد حديث: اذا ظهرت البدع في امّتي…) قد عَلَم نمايند تعبير به علماي قشري نمودن، جنايت نيست؟ و همانند اعانت به اهل بدع نميباشد؟ متأسفانه استاد ما از نويسندگان اسلامي نيز بوده و هست، و يادآور فرموده اميرمؤمنان (علیه السلام): زلّه العالم کانکسار السفينه تغرق و تغرق بوده،(۳) چنانکه در حديث ديگري نيز چنين ميفرمايد: ((لا زله اشدّ من زله عالمٍ))(۴)
س ۵- يکي از شاگردان حضرتعالي درباره غزل سروده جنابعالي در سال ۷۳ چنين اظهار داشته است:
صبحي به محضر ايشان تشرف داشتم ديدم ايشان وضع عجيبي دارند به من فرمودند: الان نه من هستم و نه شما هستيد و نه آسماني هست و نه زمين و نه عالمي، هيچ نميبينم، هرچه ميبينم او ميبينم، وقتي حجاب ذاتي برداشته شود ازل و ابد يکي ميگردد و حق مشهود مطلق ميشود که:
همه از دست شد و او شده است أنا و أنت و هو، هو شده است (۵)
آيا مطلب فوق الذکر مورد قبول حضرتعالي هست يا خير؟
در خاتمه تذکر نکات بسيار مهم را در رابطه با تشخيص شخيص حضرتعالي بر خود لازم ميدانم که اگر بدانها توجهي نگردد سبب کم رنگ شدن شخصيت علمي و مذهبي و وهن آن جناب خواهد گرديد.
س ۶- در کتاب ((جمع پراکنده)) که حاوي نکته ها و خاطره هاي به ياد ماندني حضرتعالي است و به تصحيح و تأکيد حضرتعالي نيز نوشته شده است، در تقريظ به عنوان اثر قيّم و قويم معرفي گرديده و مرقوم فرموده ايد: ز حسنش سزاوار صد آفرين است.
و تاريخ تقريظ نيز پنج شنبه ۱۳۷۹/۱۱/۲۷ هـ ش. مطابق ۲۱ ذي القعده ۱۴۲۱ هـ ق. درج گرديده، نکته بسيار زشت و زننده اي در ص ۷۱ کتاب آمده است (تحت عنوان درمان زنبور زدگي) و متأسفانه نويسندهي کتاب فوقالذکر آنرا از قول آقاي محمد بديعي منتسب به حضرتعالي قلمداد نموده و گويا در کتاب هزار و يک نکته، ص ۲۶۱ نيز ذکر شده است.
س۷- حضرتعالي مستحضريد که خودستايي أمري پسنديده از نظر اسلام نميباشد چنانکه قرآن فرموده است:
((فلا تزكّوا أنفسكم هو أعلم بمن اتّقي))(۶)
امام باقر (عليه السلام) درباره آيه فوق فرموده است:
((يقول لا يفتخر احدكم بكثره صلواته و صيامه و زكوته و نسكه لانّ الله عزّوجلّ أعلم بمن اتّقي منكم))(۷)
در احاديث ذوات معصومين (عليهم السلام) به آثار ويرانگر اين امر توجه داده شده و ممدوح قلمداد نگرديده است و سبب سخط و غضب ديگران نيز ميگردد تا جايي که امام هادي (عليه السلام) در اين زمينه فرموده است: ((من رضي عن نفسه كثر السّاخطون عليه))(۸)
از امير مؤمنان (عليه السلام) نيز مطالب فراواني ذکر شده است که از جمله احاديث زير را شاهد مي آوريم:
((ايّاك والثّقه بنفسك ذلك من اكبر مصائد الشّيطان))(۹)
((الثّقه بالنّفس من اوثق فرص الشّيطان))(۱۰)
((ايّاك ان ترضي عن نفسك فيكثر الساخط عليك))(۱۱)
((الرّاضي عن نفسه مغبونٌ والواثق بها مفتون))(۱۲)
((الراضي عن نفسه مستورٌ عنه عيبه ولو عرف فضل غيره كساه ما به من النّقص والخسران))(۱۳)
با توجه به احاديث فوق الذکر و آيه کريمه سوره نجم و فرمايش رسول مکرم اسلام (صلوات الله علیه و آله):
((الهي و اله آبائي لا تكلني الي نفسي طرفه عين، فانّك ان تكلني الي نفسي، أقرب من الشّر و ابعد من الخير))(۱۴)
مطلب مندرج در ص ۳۸، ج ۱، هزار و يک کلمه، کلمه ۱۶ چگونه توجيه ميشود؟
س۸- حضرتعالي معتقديد که: ((انّ من عجائب الامور أن كثيراً من القشرييّن يرون هذه الآيات و الاحاديث الكثيره ولا سيّما كلام اميرالمؤمنين و هي صريحه في وحده الوجود، و يقولون بأنفسهم انّ وجود الحق غير محدود و مع ذلك لا يقولون بوحده الوجود، انّ وحده الوجود ان لم تكن صحيحه فيلزم أن يكون الحق تعالي محدوداً تعالي الله عن ذلك علوّاً كبيراً))(۱۵)
جاي سؤال است که بفرماييد:
اولاً منظور شما از اهل قشر چه کساني هستند ؟
ثانياً کدام فرمايش علي (عليه السلام) مثبِت وحدت وجود است؟
ثالثاً چرا اگر وحدت وجود صحيح نباشد، خداوند محدود ميگردد؟
س۹- حضرتعالي طي بحث در اسفار اربعه چنين فرموده ايد:
تبصره: از آنچه در پيدايش چار تکبير و کنايه بودن آن از ترک چيزي گفته ايم بايد توجه داشت که مراحل چهارگانه را و يا به تعبير ديگر ماسواي موهوم را به منزله مرده پنداشتند و آن را ترک گفتند تا به حيّ الذّات بلکه به حيات محض رسيدند و آنچه مرده بايد پنداشت چنانکه گفتيم پرده هاي پندار است نه مرتبه اي از اعيان وجودات و شأني از شئون هستي، زيرا اعيان وجودات همه شئون ذاتيّه حقّاند.
مجموعه کَون را به آييـن سبـق کـرديم تفحّص ورقـــــاً بعد ورق
حقّا که نديديم و نخوانديم در او جز ذات حقّ و شئون ذاتيّه حق (۱۶)
به نظر ميرسد گفتار فوق شبيه گفتار (ابن حمزه) است که گفته است:
((انّ الموجودات تعيّنات شئون الحقّ سبحانه و حقايق الاشياء و الاعيان عين شئونه الّتي لم تميز عنه الا بمجرّد تعيّنها منه و هو غير متعيّن))(۱۷)
مسلماً ربطي به قرآن و حديث ندارد و چنانچه مربوط است توضيح بفرماييد.
س۱۰– حضرتعالي در کتاب الهي نامه ضمن فرازي فرموده ايد:
الهي تا بحال ميگفتم لا تأخذه سنه و لانوم، الان ميبينم مرا هم لاتأخذني سنه ولانوم(۱۸)
منظور حضرتعالي چيست ؟ لطفاً پاسخ فرماييد.
س۱۱- فاضل محترم آقاي محسن غرويان از حضرتعالي در مورد روايتي چنين سؤال نموده اند:
در روايت معروف قدسي که در مورد شهداست: من طلبني وجدني و… اينکه خداوند ميفرمايد: ((قتله)) به چه معناست؟ و نيز ((فأنا ديته)) چه مفهومي دارد؟
فرموده ايد: همانطور که ((نفخت)) ي خدا با ((نفخت)) ي ما فرق دارد، ((قتلت)) ي خدا هم با ((قتلت)) ي ما فرق دارد، اين ((قتل)) عين ((حيات)) است.
الفاظ که از عالم ماده بالا ميروند، متناسب با مرتبه اي، معناي خاصي پيدا ميکند.
البته هر کسي شايستگي اين مقام را ندارد. خداوند ميفرمايد: ((فأنا ديته)) خودم ديه او هستم، اين هم به زبان ماست! چه مرگ خوبي! و چه ديه خوبي! آنها که دل به دنيا بسته باشند، چنين مقامي ندارند، دنيا و آخرت مثل دوتا ((هوو)) هستند، عطاياي ما را بايد مطاياي ما بکشند، بله، رخش ميبايد تن رستم کشد!(۱۹)
در مورد حديث فوق الذکر لازم است به عرض آنجناب برسانم که متن منقول حديث عبارتست از: ((من طلبني وجدني، و من وجدني عرفني، و من عرفني احبّني، و من احبّني عشقني، و من عشقني عشقته، و من عشقته قتلته، و من قتلته فعليّ ديته، و من عليَّ ديته فانا ديته))(۲۰)
حديث فوق الذکر نه تنها حديث قدسي نميباشد و بزرگان حديث شناسي مانند آيت الله العظمي مرعشي نجفي آن را نه تنها حديث نميدانند بلکه از ساخته هاي ايادي صوفيه دانسته اند و مجله وزين پاسدار اسلام نيز جعلي بودن آنرا برملا ساخته است و لذا شايسته بود که حضرتعالي تحقيقي در اين زمينه ميفرموديد و چنانچه قدسي بودن آن براي شما ثابت شده است، براي ما توضيح بفرماييد. لطف فرموده و جواب کتبي لازم را ارائه فرمائيد تا سبب تنوير افکار ما گردد.
س۱۲– حضرتعالي بحثي تحت عنوان: مخلّد بودن اهل نار در عذاب، ذکر نموده ايد و در اين خصوص چنين نوشته ايد که:
((و امّا أهل النّار الي النّعيم، ولكن في النّار اذ لا بدّ لصوره النّار بعد انتهاء مدّه العقاب أن تكون برداً و سلاماً من فيها و هذا نعيمهم))(۲۱)
اما اهل نار مآلشان به نعيم است، لکن در نار، زيرا صورت نار، پس از انقضاء مدت عقاب ناچار است بر هر کس که در آن است، برد و سلام شود و اين نعيمشان است.
توجيه حضرتعالي متکي به کلام رئيس صوفيان، يعني محي الدين عربي است و نوع نگرش شما در اين خصوص تباين با کلام خداوند و احاديث ذوات معصومين (عليهم السلام) دارد و حتي براي خود شما نيز نميتواند حجيّت داشته باشد، زيرا مخالف با بيان قرآن و پيشوايان معصوم الهي است و خداوند به گروه هايي وعده ي عذاب دائمي و هميشگي داده و آنها را مشمول لعن خود در دنيا و آخرت ساخته است که براي نمونه به آياتي از قرآن و روايات معصومين (عليهم السلام) توجه شما را جلب مينمايم.
۱- قرآن در سوره توبه آيه ۶۸ ميفرمايد:
((وعدالله المنافقين والمنافقات والكفّار نار جهنم خالدين فيها هي حسبهم و لعنهم الله و لهم عذابٌ مقيم))
۲ و۳ – در سوره بقره آيات ۱۶۰ و ۱۶۱ ميفرمايد:
((ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفّارٌ اولئك عليهم لعنه الله والملائكه و الناس اجمعين * خالدين فيها لا يخفّف عنهم العذاب و لا هم ينظرون))
۴- در سوره فتح آيه ۶ ميفرمايد:
((و يعذّب المنافقين و المنافقات والمشركين والمشركات الظّانين بالله ظنّ السّوء عليهم دائرة السّوء و غضب الله عليهم و لعنهم و اعدّلهم جهنم و سائت مصيراً))
۵- در سوره احزاب آيه ۵۷ ميفرمايد:
((ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخرة و اعدّ لهم عذاباً مهيناً))
۶- در سوره نساء آيه ۹۶ ميفرمايد:
((و من يقتل مؤمناً متعمّداً فجزاءه جهنّم خالداً فيها و غضب الله عليه و لعنه و اعدّ له عذاباً عظيماً))
۷- در سوره نور، آيه ۲۳ ميفرمايد:
((انّ الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا في الدّنيا و الاخره و لهم عذابٌ عظيمٌ))
۸ و ۹- در سوره نساء، آيات ۵۱ و ۵۲ فرموده است:
((الم تر الي الذين اوتوا نصيباً من الكتاب يؤمنون بالجبت و الطّاغوت و يقولون للذين كفروا هؤلاء اهدي من الذين آمنوا سبيلاً*اولئك الذين لعنهم الله و من يلعن الله فلن تجد له نصيراً))
۱۰ و ۱۱ – در سوره احزاب، آيات ۶۷ و ۶۸ ميفرمايد:
((و قالوا ربّنا اطعنا سادتنا و كبراءنا فاضلّونا السّبيلاً* ربنا آتهم ضعفين من العذاب و العنهم لعناً كبيراً))
۱۲- در سوره زخرف، آيه ۷۴ ميفرمايد:
((انّ المجرمين في عذاب جهنّم خالدون))
۱۳ و ۱۴ و ۱۵- در سوره آل عمران، آيات ۸۶ و ۸۷ و ۸۸ ميفرمايد:
((كيف يهدي الله قوماً كفروا بعد ايمانهم و شهدوا انّ الرّسول حقّ و جاءهم البيّنات والله لا يهدي القوم الظّالمين * اولئك جزاءهم انّ عليهم لعنةالله والملائكه والنّاس اجمعين * خالدين فيها لا يخفّف عنهم العذاب و لا هم ينظرون))
در خصوص آيات خلود و مخلّدين در آتش قهرالهي علاوه بر آيات پانزده گانه فوق الذکر، ميتوان به آيات سور زير نيز مراجعه نمود:
۱- سوره فرقان، آيه ۶۹٫
۲- سوره يونس، آيه ۵۲٫
۳- سوره سجده، آيه ۱۴٫
۴- سوره محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، آيه ۱۵٫
۵- سوره نساء، آيات ۱۴ و ۱۶۹٫
۶- سوره توبه، آيه ۶۳٫
۷- سوره حشر، آيه ۱۷٫
۸- سوره بقره، آيات ۳۹ و ۸۱ و ۲۱۷ و ۲۵۷ و ۲۷۵٫
۹- سوره آل عمران، آيه ۱۱۶٫
۱۰- سوره مائده، آيه ۸۰٫
۱۱- سوره اعراف، آيه ۳۶٫
۱۲- سوره توبه، آيه ۱۷٫
۱۳- سوره يونس، آيات ۲۶ و ۲۷٫
۱۴- سوره رعد، آيه ۵٫
۱۵- سوره مؤمنون، آيه ۱۰۳٫
۱۶- سوره مجادله، آيه ۱۷٫
۱۷- سوره نحل، آيه ۲۹٫
۱۸- سوره طه، آيه ۱۰۱٫
۱۹- سوره احزاب، آيه ۶۵٫
۲۰- سوره زمر،آيه ۷۲٫
۲۱- سوره غافر، آيه ۷۶٫
۲۲- سوره تغابن، آيه ۱۰٫
۲۳- سوره جنّ، آيه ۲۳٫
۲۴- سوره بيّنه، آيه ۶٫
با توجه به آيات فوق الذکر که افراد مخلّد در جهنم مشمول لعن الهي هستند و عذاب جاويدان را ميچشند و عذاب آنان کم نميگردد و بر اساس آيه شريفه قرآن که ميفرمايد:
((ان الذين كفروا بآياتنا سوف نصليهم ناراً كلما نضجت جلودهم بدّلناهم غيرها ليذوقوا العذاب))(۲۲)
تأويلات نادرست و نابجاي تفسير ابن عربي از قرآن و گفتار ممدّالهمم برخاسته از آن تفسير، نادرست و بي جا خواهد بود، زيرا افرادي که مشمول لعن خدا قرار گرفتند و عذابي جاويدان نصيب آنان گرديد، مورد رحمت خداوند قرار نميگيرند و بَرد و سلام آتش نيز براي مخلّدين در آن، معنا و مفهومي نخواهد داشت.
ارباب لغت هم درباره لعن چنين متذکّر شده اند که:
((اللّعن: الطّرد والابعاد علي سبيل السّخط و ذلك من الله تعالي في الاخره عقوبه و في الدنيا انقطاعٌ من قبول رحمته و توفيقه و من الانسان دعاءٌ علي غيره))(۲۳)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
۱- در آسمان معرفت، ص۱۴۲
۲- اثني عشريه، شيخ حرّ عاملي، ص ۴۴
۳- بحارالانوار، ج۲، ص۵۸
۴-غررالحکم، ج ۶، ص۳۸۵
۵- شرح مراتب طهارت، ص۲۹۷
۶- نجم /۳۲
۷- تفسير صافي ، چاپ قديم، ص۴۷۶- علل الشّرايع
۸- بحارالانوار ، ج ۷۵، ص ۳۶۹ ، چاپ بيروت
۹- غررالحکم ، ج ۱ ، ص۱۵۰
۱۰- غررالحکم، ج ۱،ص۵۴
۱۱- غررالحکم،ج ۲،ص۲۹۰
۱۲- غررالحکم، ج ۲،ص۷۶
۱۳- غررالحکم،ج ۲، ص۱۳۳
۱۴- من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص ۱۳۸- بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۸
۱۵- رساله انّه الحقّ، ص ۶۶
۱۶- هزار و يک کلمه ، ج ۲، ص۱۷۰
۱۷- شرح مفتاح الغيب صدرالدّين قونوي
۱۸- الهي نامه ، ص ۶۶، چاپ مرکز نشر فرهنگي رجاء
۱۹- در محضر استاد حسن زاده آملي ، ص ۳۷ از انتشارات دفتر نشر برگزيده
۲۰- اطوار العشق ، ص ۱۰۸-قرّه العيون، ص ۳۶۹-کلمات مکنونه، ص۱۸۰-
۲۱- ممدّالهمم، ص ۴۳۰
۲۲- سوره نساء ، آيه ۵۶
۲۳- مفردات راغب اصفهاني، ص۴۷۱