سخنی با عالمان رسالت شناس و رسالتگذار
«استاد یاسر فلاحی»
قال علی(علیه السلام): بنا أهتدیتم فی الظلماء و تَسَنَّمتُم ذُروَة العَلیاءِ و بِنا [انفَجَرتُم] عن السّرار (۱)
رویداد دردناک تر و فاجعه بار تر از حذف سیاسی ائمّه در سال ۱۰ هجری در سقیفه حذف فرهنگی ائمّه(علیهم السلام) بود در بیت الحکمه ی بغداد و به محاق بردن و نادیده انگاشتن و مغفول گذاردن مقام تام و تمام ائمّه در امر هدایت و تربیت جامعه ی بشری. (۲)
تأسیس بیت الحکمه مصادف بود با رونق علم کلام و رویکرد متکلمین در آن دوران روی بر تافتن از رجوع به ائمه شیعه و تعالیم آنها و بالطبع معارف اصیل پیامبر بود. شهرستانی متکلم مشهور، رونق علم کلام را در راستای سیاست حکومت عباسی می داند وی در کتاب الملل و النحل می گوید: اما رونق علم کلام ((فابتداؤه من الخلفاء العباسیه هارون و المأمون و المعتصم و الواثق و المتوكل و انتهاؤه من الصاحب ابن عباد و جماعة من الدیالمة))
اختلاف بین فرقه های کلامی طبق قول شهرستانی در الملل و النحل به ۱۰ اختلاف اساسی مؤدی می گردد و در واقع این ها اختلافات اساسی بین دو مکتب امامت و خلافت، در زمینه عقاید است. (۳)
حذف فرهنگی ائمه که همزمان با رونق علم کلام با مایه های فلسفه ی یونانی بود، همان خواست و مطلوب مسیحیت ضربه دیده و زخم خورده از اسلام بود که در جریان حذف سیاسی ائمه به طور کامل محقق نشده بود ولی بالاخره در عصر مأمون عباسی با تأسیس بیت الحکمه بغداد خیال دشمنان اسلام از بابت حذف فرهنگی و هدایتی ائمه هم راحت شد و با سیل ترجمه های بنیان کن و عمل کردن ترجمه به مثابه ی نقاله ای برای انتقال فرهنگ یونانی به عالم اسلامی بالاخره تعالیم اهل بیت کاملاً منزوی شد و انسانهای سرگشته و علمای غافل مست و مبهوت جهان نگری باطل شده ی یونانی(۴) شروع به تفحّص و تمحض در فلسفه ی یونان نمودند و نیز اندکی پس از آن به غور و تدبّر در عرفان هندی که اصل ورودش به سرزمینهای اسلامی در هاله ای از ابهام است(۵) پرداختند مجموعه ی این امور یعنی ورود برنامه ریزی شده و عالماً عامداً فلسفه ی کیهان مدار یونانی به سرزمین مسلمین(۶) سبب شد معارف شیعی که استغنای کامل از معارف بشری دارند جایگاه شایسته ی خویش را در امر هدایت و تربیت جامعه ی بشری نیابند، یا در سیاه چالهای خلافت عباسی بپوسند یا در جرز دیوارهای بغداد(۷) گذارده شوند و یا همچون متاعی گرانبها مخفیانه در قلب فرزندان ائمّه و علمای شیعه در حال فرار از این شهر به آن شهر باشند. و البته سهم بسیاری از این بی توجهی به قرآن و مفسران راستین قرآن و تعالیم عترت برعهده علمای رسالت ناشناس و غافل بود که تفاوت بین اقیانوس حکمت با علوم ممسوخ و منسوخ یونانی و هندی را نفهمیدند و بجای واکاوی معارف معصوم و شناخت تعالیم آنها و دستگاه سازی و نظریه پردازی بر طبق اصولی که قرآن و عترت بیان میدارند مستقل از روش و قالب و محتوایی که فرهنگ مهاجم غرب بیان میدارد، به جای آن هر روز به ابداع تعابیر تازه ای از فلسفه های یونانی و عرفان هندی دست زدند و به دنبال این بودند که فهم تازه تری از فلسفه ی ارسطو به جامعه ی تشنه ی هدایت و تربیت عرضه دارند، این در حالی بود که کتاب تربیت و حکمت بالغه و منزله آسمانی و وحیانی را در اختیار داشتند.
این طرز تفکر و مشی علمای غافل و این نگرش به معارف بیگانه و مغفول گذاردن قرآن و مترجمان راستین آن یعنی اهل بیت(علیهم السلام) همچنان در ابعاد گسترده تری ادامه یافته و فقط فرم آن عوض شده است و این هم البته از شگردهای استعمار است که سیاست واحد خود را در قبال مسلمین هر دوره با فرم جدید و لباسی نو عرضه می نماید.
به هر حال، روی سخن با عالمان رسالت گذار است نه با عالم نماهای رسالت گریز و کوتاه سخن اینکه در حال حاضر جامعه ی اسلامی ما دچار انواع تهاجمات از سوی فرهنگ های مهاجم ضد انسانی و ضد تربیتی است و این سیطره ی فرهنگ های غیر قرآنی در قالب هزار خرافه ولی بنام تمدن و فرهنگ است و در مقابل آن تنها یک خرد وجود دارد و آن خرد، شناخت وحی است و ظرفیت های موجود در آن به کمک تعالیم عترت و با ابزاری به نام عقل.
این رسالت بر عهده ی عالمان رسالت شناس و رسالت گذار ماست که خود را در برابر این تهاجمات، آماده سازند و این یک خرد را در برابر آنها بیارایند و آماده مصاف سازند. برای برون رفت جامعه ی شیعی از هجوم فرهنگ های مهاجم ضد تعالی تنها راه، بازگشت به قرآن و عِدل قرآن یعنی عترت(علیهم السلام) است.
این بازگشت باید به دور از آرایه ها و پیرایه هایی باشد که در قالب دهها مکتب انحرافی و صدها عرفان اصطلاحی خود را به عنوان تفکر و حکمت شیعی مینمایاند.
در هیاهوهای فراوانی که در کشور و سرزمین اسلامی ما بوده است و در بزنگاه های تاریخی که ملت داشته اند استعمار هر کجا فرصت یافته در مواقع فقدان خوراک مناسب فکری و روحی و تربیتی، دهها مکتب انحرافی را به عنوان راه حل و نظریه و دستگاه تربیتی و آموزشی به خورد جامعه ی بحران زده و سرزمین هزار خرافه و یک خرد ما داده اند. (۸)
در شرایط حساس کنونی آنچه به نظر میرسد برای نجات جامعه و نجات امر هدایت و قرار دادن آن در جایگاه و فرم شایسته اش یعنی تعالیم قرآن و عترت، باید دست به سه اقدام اساسی و اجتناب ناپذیر زد:
۱ـ شناخت کامل و دقیق وضعیتی است که اکنون در آن قرار داریم و نیز بررسی انتقادی عملکرد خویش به عنوان مربیان جامعه
۲ـ نفی این موضع و فرار از این موقف. (۹)
۳ـ پی ریزی یک بنای عظیم با زیر بنای خلل ناپذیر و پولادین از مبانی وحی و تعالیم عترت.
مسأله اساسی دیگری که پیش فرض سه مرحله ی فوق است این معناست که برای برون رفت از بحران فقدان هدایت و تربیت باید ابتدا دانشمندان و سیاستگذاران امر فرهنگ را نسبت به مسئله ای مهم آگاه سازیم و آن این است که علمای ما برای رسالت گذاری در چارچوب تعالیم قرآن و عترت چاره یی ندارند جز این که خود را از سه نوع بد آموزی رهایی بخشند: (۱۰)
۱ـ بدآموزی های نو افلاطونی از فارابی تا ملاصدرا
۲ـ بدآموزی های تصوف و خراباتی گری و باطنی گری
۳ـ بدآموزی های کلام و الهیات مسیحی
نگاهی به آمار فرقه های خلق الساعه و مکاتب انحرافی(۱۱) ضرورت پیراستگی علمای شیعه را از این گونه بدآموزیها(۱۲) که مبانی فکری این فرق ضاله را تشکیل می دهند به خوبی مینمایاند.
در روایت رسا و گویا از حضرت رضا(علیه السلام) خطاب به علمای غافل که هدایت را از غیر قرآن و اهل بیت مسألت داشته و آب را از خشک آب ها می جویند نه از چشمه سارهای زلال، آمده است:
((أحیوا أمرنا فأن الناس لو عرفوا محاسن كلامنا لاتّبعونا))
در اینجا سخن از قیام است، برای به پا داشتن معارف قرآن و زنده کردن امر اهل بیت (علیهم السلام).
ولی نه قیام مسلحانه بلکه قیام به امر هدایت و تربیت با سلاح قرآن و عترت.
آنگاه می فرمایند محاسن کلام ما(۱۳) که جان بخش و زندگی بخش و احیا کننده ی جان های آگاه است را به مردم بشناسانید.
ای علمای راستین و رسالت شناس و بیدار و مستقل از یونان و متکی به منطق قرآن و تعالیم وحی و عترت اگر بتوانید این جان بخشی و مصیب بودن کلام ما را به نسلها و عصرها بچشانید به طور قطع مردم از ما و تعالیم ما تبعیت خواهند کرد و برای رفع عطش در کسب معرفت و معنویت به سراغ مرداب ها و گنداب ها نخواهند رفت ((يَمصّونَ الثّماد و يَدَعون النَّهرَ العَظِيم )) (۱۴)
——————————————————
پی نوشت ها:
۱-نهج البلاغه خطبه ی ۴
۲-اینکه می گویم مقام تام و تمام ائمّه در هدایت یعنی تعالیم ائمّه با نظر به روش و محتوی همهی خلاء موجود در جوامع بشری را به لحاظ نیاز بشر به هدایت و تربیت پر خواهد کرد و برای این امر نیازی به مکتب کمکی و دستیار ندارد نه در محتوی نه در روش
۳-آنچه به عنوان کلام شیعی به منصّه ظهور رسید که شروع آن با هشام بنحکم بود و نزج آن در زمان شیخ مفید و سید مرتضی در الشافی و شیخ طوسی در تلخیص الشافی واکنشی بود از سوی علمای شیعه به روی برتافتن متکلمین از تعالیم پیامبر(علیه السلام) و ائمه معصومین(علیهم السلام). (۱)
ــــــــــــــــــــــــ
(۱)الملل و النحل شهرستانی چاپ قاهره/۳۷
۴-از دیگر مترجمانی که خصوصاً درسده سوم هجری مبادرت به ترجمهی آثار ارسطو نموده اند می توان از ثابت بن قُرّه و قسطا بن لوقا البعلبکی (متوفی به ۳۰۰ هـ /۹۱۲ م) و ابوبشیر متیّ بن یونس القّناعی (متوفی ۳۲۹ هـ /۹۴۰ م) نام برد که کتاب فیزیک (سماع طبیعی) و کتاب شعر ارسطو را ترجمه کرده اند.
بعدها ابوزکریا یحیی بن عدّی المنطقی (متوفی ۳۶۴ هـ /۹۷۴م) آثار طبی و آثار منطقی را ترجمه کرد و نیز ترجمهی ایساغوجی فرفوریوس را از مترجمان متأخرتر از حسین بن ابراهیم بن حسن خورشید الطبری ناتلی (۳۸۰ هـ /۹۹۰م) و عیسی بن اسحاق (۳۹۹ هـ/۱۰۰۸م) نیز بوده اند که آثار طبی و فلسفی را ترجمه نموده اند و بسیار مترجمان دیگری که بر این خوان نعمت خلفای عباسی نشسته بوده اند و با ترجمه هایی هرچند مغلوط و مخلوط و اقتباس گونه و تلخیص وار ولی به تعطیلی و به انزوا کشاندن تعالیم امامان شیعه کمک وافری نموده اند.
اقبال لاهوری در کتاب سیر فلسفه در ایران می گوید: اساساً نمی توان مطمئن بود که مسلمین فلسفه های افلاطون و ارسطو را درست دریافته باشند.(۱)
ــــــــــــــــــــــــ
(۱)سیر فلسفه در ایران ـ ترجمه آریان پور/۳۱
۵-غزالی نامه، استاد جلال الدین همایی، چاپ دوم/۱۱۱ و ۱۱۲
۶-بهتر است توضیح کوتاهی در مورد این باصطلاح نهضت ترجمه که سردمداران اصلی آن پدر و پسری بودند به نام حنین بن اسحاق و اسحاق بن حنین بدهم و تأکید کنم که ترجمه ای که به عنوان نقالهی فرهنگ یونان به عالم اسلامی به کار گرفته شد به گونه ای مخلوط و آکنده از اشتباهات لغوی، تاریخی، شخصیّتی ترجمه ای و متنی بود و مهمتر اینکه فاجعه ای که در این گونه ترجمه ها اتفاق می افتاد بعضاً خلط افراد با یکدیگر و قلب اشخاص و اثری را که ششصد سال بعد توسط شخص دیگر نوشته شده به مؤلفی در ۶ قرن پیش از مؤلف اصلی کتاب نسبت داده بودند. مثال بین آن همین کتاب اثر لوجیا، افلوطین است که تا چند صد سال فلاسفه مسلمان آن را از ارسطو می انگاشتند و توالی فاسدی که از این انگاره و اعتقاد اشتباه و این خبط تاریخی به بار آمد و به اثرات و ثمراتی که در اذهان فلسفه پژوهان به جای گذاشت.
اشکال مهم دیگر این ترجمه ها ضعف آنها بود به طوریکه به یاد داریم ابن سینا چهل بار ما بعدالطبیعه ارسطو را خواند بطوری که آن را از حفظ شد ولی غرض آن را نفهمید تا کتاب اغراض ما بعدالطبیعه فارابی را خواند و تا حدودی به مقاصد ارسطو واقف شد.
۷-مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی/۱۹۳؛ بنگرید به چگونگی شهادت محمدبن ابراهیم معروف به دیباج اصفر نوه ی امام حسن مجتبی
۸-هزار خرافه غالب و یک خرد مغلوب
۹-وضعیتی که در آن وضعیت حامل فرهنگ و پذیرنده ی بی چون و چرای فرهنگ غرب بوده ایم. بدون نگاه و بررسی نقادانه ی جدی آن
۱۰-اگر به عنوان فرد مسلمان و شیعه به خود بنیاد بودن معارف شیعی و این که اسلام برای امر هدایت نه در محتوی و نه در روش متکی به هیچ یک از فرهنگ های بیگانه نیست معتقد باشند.
۱۱-همچون شیخیه ـ بابیه ـ ازلیه ـ بهایی گری، کریم خانی گری، مرآتیه، معانیه، انجمن اخوت، قادریه خراسان، قادریهی کرمانشاه، انجمن عرفان کیهانی، مکتب ویپاساتا، بنیاد کاروان و دهها فرقهی دیگر
۱۲ـ بد آموزی های نو افلاطونی، تصوف و الهیات و کلام مسیحی
۱۳ـ البته در اینجا محاسن کلامنا اضافه ی تخصیصی نیست بلکه منظور این است که ـ کلامنا محاسن ـ همه ی کلام ما محاسن است
۱۴ـ کافی، جلد ۱، صفحه ۲۲۲