فلسفه عین توحید یا عین شرک؟
«استاد کریم زارع»
اشاره:
نویسنده ی بزرگوار این مقاله انگیزه ی خود را از نگارش این مطالب چنین بیان می کند:هدف از این مقاله ارائه چهره ی واقعی فلسفه و تصوف می باشد که بر خلاف تبلیغات گسترده و ادعاهای مطرح شده، میزان کاربرد و کارایی فلسفه، برای اثبات شرک و کفر بسیار بیشتر از آن چیزی است که برخی تصور می کنند.
آنگاه نگارنده به این نکته اشاره می کند که:اساتید قدیمی فلسفه نیز به این نکته توجه داشتند، از این جهت از آموزش فلسفه برای عموم خود داری می نمودند و تأکید داشتند فقط افراد خاصی که از نظر عقیدتی و دینی، قوی می باشند، فلاسفه را یاد بگیرند، تا نظریات فلاسفه موجب انحراف فکری و عقیدتی آنها نگردد.
در فلسفه نظریات فراوانی مطرح شده است که اگر با دقت بررسی شود، آشکار می شود که فلسفه، عقل گریز و دین ستیز می باشد، یکی از آنها نظریه ی«وحدت، عین کثرت و کثرت، عین وحدت» می باشد.
این نظریه برخلاف آنچه که ادعا می شود، یکی از نظریات کهن فلسفه است که برای تقویت عقاید باطل و شرک آمیز در سطح جهان به کار گرفته می شود و برای اثبات تثلیث، پان ته ایسم، پانن ته ایسم، بت پرستی و … مورد استفاده قرار می گیرد و به ظاهر، اشکالات عقلی مطرح شده بر علیه شرک و کفر را پاسخ می دهد.
هدف از این مقاله ارائه چهره ی واقعی فلسفه و تصوف می باشد که بر خلاف تبلیغات گسترده و ادعاهای مطرح شده، میزان کاربرد و کارایی فلسفه، برای اثبات شرک و کفر بسیار بیشتر از آن چیزی است که برخی تصور می کنند.
اساتید قدیمی فلسفه نیز به این نکته توجه داشتند، از این جهت از آموزش فلسفه برای عموم خود داری می نمودند و تأکید داشتند فقط افراد خاصی که از نظر عقیدتی و دینی، قوی می باشند، فلاسفه را یاد بگیرند، تا نظریات فلاسفه موجب انحراف فکری و عقیدتی آنها نگردد.
بررسی نقش فلسفه در گسترش و تقویت شرک و کفر در جهان به نگارش کتاب مستقلی نیاز دارد و در این مقاله آثار و نتایج خطرناک، نظریه «وحدت، عین کثرت و کثرت، عین وحدت» اجمالاً بررسی شده است.
۱) اثبات تثلیث با نظریه ی «عینیّت وحدت با کثرت»
یکی از کهن ترین و معروف ترین نظریات مشرکانه، نظریه ی تثلیث است؛ که در طول تاریخ در میان اقوام و ملل مختلف جهان رواج داشته و هنوز هم رایج است. اعتقاد به سه خدای برتر در جوامع مختلف بشری، بر اساس عقائد خاص هر قومی، تفاوت هایی با یکدیگر دارد، برخی هر سه خدا را در عرض یکدیگر می دانند، برخی خدایان سه گانه را در طول یکدیگر قرار می دهند، برخی به غیر از سه خدای برتر خدایان دیگری هم دارند و برخی خدایان دیگر را قبول ندارند.
همه ی این اقوام و ملل در یک مسئله مشترک هستند و آن اعتقاد داشتن به سه خدا می باشد، از همه ی آنها معروف تر تثلیث در دین مسیحیت است که به خاطر رواج بیشتر دین مسیحیت در جهان، این تثلیث هم رواج فراوانی دارد.
برای شناخت بهتر عقیده تثلیث نمونه هایی به صورت مختصر ارائه می شود.
الف) تثلیث بابلی
قوم بابل از اقوام کهن جهان می باشند و دو نوع تثلیث از آنها مطرح شده است.
تثلیث اوّل: آنو (خدای آسمان) انلیل (خدای زمین) ائا (خدای آب)
تثلیث دوّم: شمش (خدای آفتاب) سین (خدای ماه) ایشتار (خدای مونث)
ب) تثلیث هندی:
اقوام هندی، به خدایان فراوانی اعتقاد دارند و تثلیث معروف آنها به نام «تری مورتی» (TRIMURTI) می باشد که خدایان سه گانه آنها عبارتند از:
۱) شیوا (خدای هلاکت)
۲) برهمن یا برهما (خدای خلقت)
۳) ویشنو (خدای محافظت)
ج) تثلیث مصری
تثلیث مصری از تأثیر گذارترین تثلیث ها به شمار می رود و زمینه ساز «تثلیث فراماسونری و تثلیث شیطانی» می باشد، حتی برخی معتقدند تثلیث مسیحیت هم از این تثلیث به وجود آمده است.
خدایان سه گانه ی مصری عبارتند از:
۱) اوزیریس (OSIRIS) خدای پدر
۲) آیزیس (ISIS) خدای مادر
۳) هوروس (HORUS) خدای پسر
د) تثلیث یونانی
یونانیان همانند هندی ها، خدایان فراوانی دارند و معتقدند ۱۲ نفر از خدایان در مکانی به نام «اُلمپ» زندگی می کنند.
از میان خدایان یونان، سه خدای برتر، از همه بیشتر مطرح می باشند که عبارتند از:
۱) زئوس (خدای آسمان)
۲) پوزی دوس (خدای زمین)
۳) هادس (خدای زیر زمین)
هـ) تثلیث فلسفه نو افلاطونی (NEWPLATONISM)
اعتقاد به شرک و تثلیث از نظریات کهن فلسفه می باشد که در فلسفه نوافلاطونی از وضوح بیشتری برخوردار است که در قالب کلمات فلسفی ارائه شده و عبارتند از:
۱) یگانه (THEONE): خدایی که شناخت کامل آن امکان ندارد و منبع حقیقت و هستی می باشد.
۲) خرد (NOUS): خدای حقیقی و برتر که از خدای یگانه، حاصل شده است.
۳) روح جهان (ANIMAMUNDI ): خدایی که بین جهان عقلانی با جهان مادی، رابطه برقرار می کند.
و) تثلیث مسیحیت
در کتاب مقدس، مجموعه ی عهدین (عهد عتیق و عهد جدید) مطلبی که به صراحت عقیده ی سه خدا را بیان کرده باشد وجود ندارد، ولی با نفوذ عقائد مشرکانه و با تحریف عقائد مسیحیت، نظریه تثلیث به عنوان یکی از اصول عقائد مسیحیت پذیرفته شده است.
خدایان تثلیث مسیحیت عبارتند از:
۱) خدای پدر
۲) خدای پسر
۳) خدای روح القدس
در بخشی ازاعتقاد نامه مسیحیت بندهای ۲،۳،۴ چنین آمده است:
۲ ـ ما اعتقاد داریم به یک خدا، که از ازل در سه شخصیت متمایز از یکدیگر: پدر، پسر، روح القدس، همزمان وجود داشته است. هر سه دارای ذات کامل الهیاند، در ذات، یکی هستند و در فردیت سه گانه.
۳ ـ ما ایمان داریم که عیسی مسیح به واسطه روح القدس، از مریم باکره، جسم انسانی گرفته، بدون آمیختگی به ذات گناه آلود انسان، او خدای کامل و انسان کامل است.
۴ ـ ما ایمان داریم که انسان به صورت خدا آفریده شده، امّا در گناه سقوط کرده و گناه مرگ فیزیکی و روحانی را آورد و به واسطه مرگ روحانی، انسان از خدا جدا شد، بنابر این همه ی انسان ها با ذات گناه آلوده متولد می شوند.
مشکل تثلیث
نظریه ی تثلیث با یک مشکل بزرگ عقلی روبرو می باشد که موجب ابطال آن می گردد و پیروان تثلیث را در اثبات آن ناتوان می سازد، و آن مشکل عبارت از تضاد عقلی است.
اگر خدا یک ذات داشته باشد، پس فقط یک تشخص و یک شخصیت دارد و اگر خدا سه شخصیت داشته باشد که هر سه شخصیت از هم متمایز باشند در این صورت خدا باید سه ذات داشته باشد. به عبارت ساده تر اگر خدا یکی باشد سه خدا نیست و اگر سه خدا باشد، یک خدا نیست ، این به خاطر تقابل تضاد بین یک و سه می باشد، اگر یک باشد سه تا نیست و اگر سه تا باشد یک نیست که به این محال بودن اجتماع ضدین گفته می شود، و به صورت ریاضی (۱+۱+۱=۳) می شود در حالی که در تثلیث(۱+۱+۱=۱) می شود که باطل بودن آن کاملاً اشکار است. پس تثلیث مشکل تقابل تضاد را دارد از همین جهت اثبات آن غیر ممکن است.
حمایت فلسفه از تثلیث
در میان علمای مسیحی استفاده از فلسفه برای رفع مشکلات، رواج فروانی دارد، از این جهت برای حل مشکل تثلیث هم از فلسفه استفاده می کنند.
با نظریه «وحدت، عین کثرت و کثرت، عین وحدت» مشکل تقابل تضاد تثلیث را بر طرف می کنند به این ترتیب که:
اولاً، تقابل تضاد بین یک و سه را انکار می کنند، در فلسفه به صورت «عدم تقابل واحد با کثیر» مطرح شده است. (۱)
ثانیاً بر طبق نظریه« وحدت، عین کثرت و کثرت، عین وحدت»، عینیّت یک خدا با سه خدا را اثبات می کنند. بنابراین، فلسفه به اثبات تثلیث کمک نموده واز آن حمایت می کند. پس کسانی که فلسفه را قبول دارند، نمی توانند تثلیث را انکار نمایند.
تنها تفاوتی که بین فلسفه و تثلیث وجود دارد، در این است که در تثلیث خدا در سه شخصیت تجلی دارد و در فلسفه، خدا در تمامی موجودات تجلی می کند، اگر نظریه تثلیث مشرکانه باشد، نظریه ی فلسفه به طریق اولی مشرکانه خواهد بود و اگر نظریه فلسفه مشرکانه نباشد، نظریه تثلیث هم به طریق اولی مشرکانه نخواهد بود.
نظریه ی تثلیث با نظریه ی فلسفه در تقابل نیست و قابل جمع می باشد، زیرا که بر طبق نظریه ی «عینیّت وحدت با کثرت» تمامی موجودات تجلی و تشخّصی از خدا محسوب می شوند، ولی این تجلی و تشخّص، در سه چیز بیشتر از سایر موجودات می باشد، بنابراین تمامی اقسام تثلیث، چه خدایان سه گانه هم عرض و هم رتبه و چه خدایان در طول یکدیگر، که رتبه یکی بالاتر از دیگری باشد، تمامی این تثلیث ها بر طبق فلسفه درست می باشند و فلسفه آنها را تایید می کند.
پذیرش «عینیت وحدت با کثرت» یعنی پذیرش تثلیث، و این کمک بزرگ فلسفه به نظریه ی مشرکانه تثلیث می باشد.
برخی معتقدند اگر تاریخ مسیحیت بررسی شود و استفاده مسیحیان از فلسفه برای اثبات تثلیث مورد توجه قرار گیرد، می توان به این نتیجه رسید که فلاسفه مسیحی، نظریه ی«عینیّت وحدت با کثرت» را برای اثبات تثلیث پایه ریزی نموده اند.
تثلیث ازدیدگاه اسلام
خدای متعال می فرماید:
((لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ الله ثَالِثُ ثَلَثَةٍ وَ مَا مِنْ إِلَاهٍ إِلَّا إِلَاهٌ وَاحِدٌ وَ إِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ * أَ فَلَا يَتُوبُونَ إِلىَ الله وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ الله غَفُورٌ رَّحِيمٌ))(۲)
به تحقیق کافر شدند کسانی که گفتند، خدا سومین از سه تا می باشد. و معبودی نیست مگر معبودی یگانه و اگر دست بر ندارند از آن چه که می گویند حتماً برای کسانی از آنها که کافر شدند عذابی دردناک خواهد رسید. آیا به سوی خدا توبه نمی کنند و طلب بخشش نمی کنند، و خداوند بخشنده و بخشایشگر است.
بر طبق صریح آیه ی قرآن، تمامی معتقدین به تثلیث (یعنی اعتقاد داشتن به یک ذات که در سه شخص تجلی می کند) کافر می باشند و اگر توبه نکنند و از عقیده تثلیث دست بر ندارند به عذاب دردناک جهنم گرفتار خواهند شدند.
پس در حالی که دین اسلام به صراحت، تثلیث را کفر و شرک می داند، فلسفه به حمایت و تأیید تثلیث می پردازد، زیرا آنها معتقد به «وحدت، در عین کثرت و کثرت، در عین وحدت» می باشند که یک وجود در تمامی موجودات جهان تجلی کرده است، آیا این کفر و شرک نیست؟
وقتی تثلیث به نص صریح قرآن، کفر و شرک است. نظریه ی «عینیّت وحدت با کثرت» نیز کفر و شرک خواهد بود.
این مسئله نشان می دهد که فلسفه، علاوه بر این که عقل گریـــز می باشد و مــطالب خــلاف عـــقل مطرح می کند، دین گریز و دین ستیز هم می باشد و بسیاری از نظریات فلسفه، بر خلاف نظریات اسلام است.
برای آگاهی بر بطلان نظریه تثلیث مناظره ای جالب بین هشام بن حکم نویسنده کتاب «الردعلی ارسطاطالیس فی توحید» و بُریهه دانشمند مسیحی واقع شده که در کتاب «التوحید» شیخ صدوق(ره) آمده است و نکات عقلی جــالبی در آن مــطرح شــده و در نهـــایت مــــوجب مســــلمان شــدن بُریهه مسیحی می شود، علاقمندان به کتاب «التوحید» نوشته شیخ صدوق(ره) مراجعه کنند.
۲) اثبات بت پرستی با نظریه «عینیّت وحدت با کثرت»
یکی از آثار مخرب و زیانبار نظریه «عینیّت وحدت با کثرت» تأیید شرک و بت پرستی است، این نظریه، پرستش خدایان متعدد را تأیید می کند و از دلایل مهم و اساسی برای اثبات تعدد خدایان می باشد.
مشرکین و بت پرستان برای هر یک از موجودات مهم جهان، معتقد به خدای خاص آن می باشند، مانند: خدای خورشید، خدای آب، خدای زمین، خدای ماه و… و برای هر یک از آنها، مظهر و نمادی قرار داده اند که بت آن خدا محسوب می شود.
بر طبق نظریه «عینیّت وحدت با کثرت» پرستش خدایان متعدد،عین پرستش خدای واحد است و پرستش خدای واحد، عین پرستش خدایان متعدد می باشد. دلیلش این است که خدایان متعدد، تجلی خدای واحد می باشند، و برای همین، بت پرستان به خدای برتر یا خدای خدایان عقیده دارند و معتقدند که خدای برتر، برسایر خدایان حکومت دارد و سایرخدایان تحت نظارت او فعالیت می کنند.
در قرآن کریم، اعتقاد مشرکین و کفار به خدای برتر و خالق جهان آمده است.
۱ـ ((وَ لَئنِ سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ الله فَأَنىَ يُؤْفَكُونَ.)) (۳)
ترجمه:و اگر از ایشان بپرسی، چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ و خورشید و ماه را مسخّر کرده است؟ حتماً می گویند: الله، پس به کجا باز گردانده می شوند؟
۲ـ ((وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ الله قُلِ الْحَمْدُلله.))(۴)
ترجمه:و اگر از ایشان بپرسی، چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ حتماً می گویند، الله. بگو ستایش از آن خداست.
۳ـ ((وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ الله .)) (۵)
ترجمه: و اگر از ایشان بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ حتماً می گویند الله.
۴ـ ((وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزيزُ الْعَليم .)) (۶)
ترجمه: و اگر از ایشان بپرسی، چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ حتماً می گویند. آنها را مقتدر دانا آفریده است.
بر طبق آیات فوق مشرکین و کفار، الله را به عنوان خالق برتر عالم می شناسند، زمانی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از آنها درباره ی خالق آسمان ها و زمین سؤال می کند، آن خدای برتر و خالق هستی را انکار نمی کنند ولی در کنار آن، خدایان دیگری که ضعیفتر از خدای برتر هستند را، قبول دارند.
بر طبق نظریه ی «عینیّت وحدت با کثرت» عقیده کفار و مشرکین در پرستش خدایان کاملاً قابل توجیه می گردد، در اینجا به بررسی برخی از روش های توجیه بت پرستی می پردازیم.
روش های توجیه بت پرستی با فلسفه
الف) خدایان متعدد، تجلی «خدای برتر»
در این توجیه، هر یک از خدایان، همان تجـــلی «خدای برتر» می باشـــند، زمــانی کــه او موجـــودی را خلق می کند، آن موجود به وصف خالقیت، متصف می شود و با آمدن وصف، عنوان خدای آن مخلوق را می یابد، مثلاً «خدای خورشید»، تجلی «خدای برتر» در خلقت خورشید است، «خدای برتر» زمانی که خورشید را ایجاد می کند، متصف به صفت «خالق خورشید» می شود، یعنی به صورت «خدای خورشید» تجلی می کند و عنوان «خدای خورشید» را پیدا می کند. پس «خدای خورشید»، همان «خدای برتر» در خلقت خورشید است.
پس خدایان متعدد یعنی تجلی های متعدد «خدای برتر»، که به خاطر متصف شدن به خلقت مخلوقی خاص، وصف آن مخلوق را در کنار خود دارد.
عامل تفاوت خدایان متعدد، مربوط به تجلی های متعدد «خدای برتر» است، تجلی «خدای برتر» برای خورشید با تجلی «خدای برتر» برای آب متفاوت است و برای شناخت تجلی های متفاوت، از وصف آن مخلوق استفاده شده است، پس «خدای خورشید» یعنی تجلی «خدای برتر» برای خلق خورشید، «خدای آب» یعنی تجلی «خدای برتر» در خلق آب در این صورت پرستش خدایان متعدد، همان پرستش «خدای برتر» خواهد بود.
درخواست کمک و یاری از هر یک از خدایان همان درخواست از «خدای برتر» است. بت پرستان زمانی که نیاز به آب داشته باشند «خدای آب» را پرستش می کنند تا «خدای برتر» به صورت «خدای آب» به آنها کمک و یاری نماید.
نظریه ی عینیّت وحدت با کثرت با این توجیه می تواند به خوبی به رشد و توسعه بت پرستی کمک کند که خدایان متعدد همان «خدای واحد» می باشند.
ب) خدایان متعدد واسطه های خدای برتر
یکی از نظریات فلاسفه که در کنار «عینیّت وحدت با کثرت» شرک آمیز بودن فلسفه را آشکار می کند، نظریه ی «عقول طولیه» که بر اساس آن خدا نمی تواند مستقیماً به آفرینش تمامی موجودات بپردازد، بلکه موجودات را با واسطه ایجاد می کند.
در کتاب بدایه الحکمه چنین آمده است:
لمّا كان الواجب تعالی واحداً بسیطاً منجمیع الجهات امتنع ان یصدر منه الكثیر سواء كان صادر مجرداً كالعقول العرضیه او مادیاً كالانواع المادیة، لان الواحد لا یصدرعنه الا الواحد، فاوّل صادر منه تعالی عقل واحد. (۷)
ترجمه: چون واجب تعالی، از تمامی جهات واحد و بسیط می باشد، ممتنع است که از او کثیر صادر شود، خواه کثیر مجرد باشد مانند عقول عرضی، خواه مادی باشـــد مانــند انـــواع مـــادی، زیـــرا که از واحـــد صادر نمی شود مگر واحد، پس صادر اول از واجب تعالی، عقل واحد می باشد.
پس تنها موجودی را که خدای فلسفه می تواند ایجاد کند، عقل اوّل است.
پس موجودات بعدی چگونه ایجاد می شود؟
موجودات بعدی توسط عقل اوّل ایجاد می شوند.
در کتاب نهایة الحکمه چنین آمده است:
فتبین انّ الصادر الاوّل الذی یَصدر مِن الواجب تعالی، عقل واحد، هواشرف موجود ممكن و انه نوع منحصر فی فرد و اذ كان اشرف و اقدم فی الوجود، فهو علة لما دونه و واسطه فی الایجاد و انّ فیه اكثر من جهة واحدة تصح صدور الكثیر منه. (۸)
ترجمه:پس روشن شد همانا صادر اوّلی که از واجب تعالی صادر می شود، عقل واحد می باشد که اشرف موجودات ممکن و نوع منحصر به فرد می باشد و چون اشرف و مقدم در وجود است، پس علت برای ما بعدش، و واسطه در ایجاد است و چون در او، جهت کثرت وجود دارد، صدور کثیر از آن صحیح است.
بر طبق این مطالب خدای فلسفه فقط یک موجود را ایجاد می کند که عقل اول نامیده می شود و عقل اول می تواند موجودات بیشـــتری ایـــجاد کنـــد و بـــدون وجود عقل اول، خدای فلسفه نمی تواند موجود دیگری را ایجاد کند، عقل اول می تواند عقل دوم را ایجاد کند و عقل دوم هم می تواند عقل سوم و همین طور موجودات دیگر بوجود می آیند تا به موجوداتی می رسند که می توانند چندین موجود را ایجاد کنند و همانند حلقه های زنجیر به یکدیگر متصل می شوند.
اگر فردی، با توجه به جایگاه و نقش عقل اوّل در ایجاد موجودات، به عبادت و پرستش آن بپردازد، بر طبق فلسفه این کار او درست است. چنین فردی عقل اوّل را، به جای خدا پرستش نمی کند، بلکه به خاطرعقل اوّل بودنش مورد ستایش و تقدیر قرار می دهد، بدون عقل اول، سایر موجودات، ایجاد نمی شدند و عقل اوّل بیشترین نقش را در خلقت انجام می دهد و بعداز آن عقل دوم و بعد از آن عقل سوم و … بنابراین هر یک موجودات عالم از جهت نقشی که در ایجاد سایر موجودات دارند، قابلیت ستایش را دارند، عبادت نوعی تشکر و قدردانی است. اگر از خدای متعال به خاطر خلقت، تقدیر و تشکر می شود از عقول طولیه هم می توان تقدیر و تشکر کرد.
اگر این مطالب در کنار «عینیّت وحدت با کثرت» قرار داده شود، عبادت هریک از عقول طولیه و حتی عبادت هر یک از موجودات عالم، عبادت خدای برتر محسوب می شود.
عبادت خدایان متعدد مثل «خدای خورشید»، «خدای آسمان»، «خدای زمین» و… بر طبق مطالب فلسفه صحیح خواهد بود، چون این خدایان موجوداتی مثل خورشید، آب و زمین و … را ایجاد کرده اند که نقش مهمی در زندگی انسان دارند. عبادت و تشکر از موجوداتی که نقش مهمی در زندگی انسان دارند و بدون آنها زندگی انسان امکان ندارد، عبادتی درست خواهد بود.
براساس نظریه «عینیّت وحدت با کثرت» پرستش«خدای برتر» همان پرستش سایر خدایان بوده و پرستش سایر خدایان همان پرستش «خدای برتر» است.
افرادی چون افلاطون، ارسطو و … در زمانی زندگی می کردند که در بسیاری از مناطق جهان مثل یونان، بت پرستی و اعتقاد به خدایان متعدد رواج داشته است و فلسفه برای تأیید بت پرستی و پذیرش خدایان متعدد طراحی شده است و بر همین اساس نظریه «عینیّت وحدت با کثرت» برای تأیید بت پرستی و خدایان متعدد مناسبت بیشتری دارد.
توجیهات فلاسفه ی مسلمان
فلاسفه ی مسلمان در برابر این نظریات مشرکانه فلاسفه، با یک مشکل بزرگ اعتقادی مواجه شدند، از یک طرف باید توحید خالقیت و نفی شریک را برای خدای متعال قبول کنند و از طرف دیگر، خدای فلسفه، فقط می تواند یک موجود را مستقیماً ایجاد کنند و توانایی ایجاد تمامی مخلوقات را بدون واسطه ندارد، از همین جهت راه حل هایی ارائه نموده اند که ماهیت عقل گریزی و دین ستیزی فلسفه را بیشتر آشکار می کند، برای مثال به دو نمونه از راه حل های فلاسفه اشاره و بررسی می شود.
راه حل اوّل : گسترش مفهوم آفرینش
در کتاب آموزش فلسفه آمده است:
فلاسفه پیشین برای اثبات توحید در خالقیت و نفی شریک برای خدای متعال در آفرینش و اداره جهان به این صورت استدلال می کرده اند که، آفرینش، منحصر به آفرینش مستقیم و بی واسطه نیست و خدایی که نخستین مخلوق را مستقیماً و بی واسطه می آفریند افعال و مخلوقات او را هم به وساطت وی می آفریند و اگر صدها واسطه هم در کار باشد، باز هم همگی آنها مخلوق با واسطه خدای متعال به شمار می روند.(۹)
فلاسفه در این راه حل تلاش کرده اند با گسترش دادن مفهوم آفرینش، با مطرح نمودن آفرینش غیر مستقیم، توحید خالقیت را اثبات کنند، در حالی که این اقدام مشکل آنها را بر طرف نمی کند، برای اینکه توحید خالقیت و در مقابل آن شرک در خالقیت، از دو بُعد مطرح می باشد:
۱ـ توحید در خالقیت عرضی، در مقابل شرک در خالقیت عرضی
در توحید خالقیت عرضی تنها موجودی که خلقت را انجام می دهد، خدای متعال است و هیچ موجودی در کنار و هم عرض خدای متعال قرار ندارد و آیات قرآن همین مطالب را بیان می کند. مثل آیه:
((وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ)).(۱۰)
یعنی: هیچ موجودی هم شأن و درعرض خدای متعال نیست (حتی در خالقیت).
بنابراین اگر کسی معتقد باشد که موجود دیگری، در کنار خدای متعال به کارخلقت می پردازد، به شرک در خالقیت عرضی گرفتار شده است. نمونه معروف آن ادعای فرعون برای خدای برتر بودن است که از همین نوع شرک در خالقیت عرضی می باشد که در قرآن کریم آمده است.((فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى)). (۱۱)
با این ادعا، فرعون خودش را به جای همان خدای برتری که فلسفه مطرح می کند، قرار می دهد و خدای متعال را انکار می کند، پس فرعون با انکار خدای متعال کافر می باشد و با خدای نامیدن خودش، شرک در خالقیت عرضی دارد.
۲ـ توحید در خالقیت طولی در مقابل شرک در خالقیت طولی
در توحید در خالقیت طولی، خداوند متعال تمامی موجودات عالم را مستقیماً و بدون نیاز به وساطت دیگران می تواند خلق کند. در قرآن کریم آمده است:
((يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون)).(۱۲)
بنابراین در اسلام، توحید در خالقیت طولی مطرح است و خدای متعال خالق تمامی موجودات عالم بدون واسطه می باشد، و این بر خلاف نظریه فلسفه است. (البته آیات بسیاری در این موضوع وجود دارد ولی در این مختصر همین چند آیه کفایت می کند.)
فلسفه نمی تواند توحید در خالقیت طولی را اثبات کند و بر طبق نظریه ی «الواحد لایصدر عنه الا الواحد»(۱۳) فلاسفه گرفتار شرک در خالقیت طولی می باشد.
به مطلب مطرح شده در کتاب آموزش فلسفه دقت شود که در آنجا آمده است: همگی آنها مخلوق با واسطه خدای متعال به شمار می روند. (۱۴)
فقط عقل اوّل، مخلوق مستقیم خدای فلسفه است و سایر موجودات مخلوقات با واسطه می باشند. و این بر خلاف نظر اسلام است، خدای اسلام می تواند همه موجودات را بدون واسطه خلق کند.
بنابراین گسترش مفهوم آفرینش، به نحوی که شامل آفرینش غیر مستقیم گردد، نمی تواند دلیلی برای توحید در خالقیت طولی باشد، بلکه دلیلی محکم بر شرک در خالقیت طولی در فلسفه می باشد.
پس توحید در خالقیت طولی فلسفه، همان شرک در خالقیت طولی است که از نظر اسلام مردود است.
یکی از بزرگترین اشکالات مطرح شده بر علیه فلسفه، شرک در خالقیت طولی می باشد، که از زمان ورود فلسفه به کشورهای اسلامی با مخالفت علمای دینی روبرو بوده است.
راه حل دوّم: معلول غیر مستقل
با نا کارآمدی گسترش دادن مفهوم آفرینش، فلاسفه راه حل دیگری مطرح کرده اند، و در کتاب آموزش فلسفه راه حل دوم چنین مطرح شده است:
هر چند هر علتی نسبت به معلول خودش از نوعی استقلال برخوردار است، امّا همه ی علت ها و معلول ها نسبت به خدای متعال، عین فقر و وابستگی و نیاز هستند و هیچ گونه استقلالی ندارند، از این رو خالق حقیقی و استقلالی، منحصر به خدای متعال است و موجودات در همه شئون خودشان و در همه احوال و ازمنه، نیازمند به وی می باشند و محال است که موجودی در یکی از شئون هستی اش بی نیاز از وی گردد و بتواند مستقلاً کاری را انجام دهد.
و این یکی از درخشان ترین و ارزشمندترین، دستاوردهای فلسفه اسلامی است که به برکت اندیشه های تابناک صدرالمتألهین به جهان فلسفه ارائه گردید. (۱۵)
در این متن نکات مهمی مطرح شده که با دقت بررسی می گردد.
نکته اوّل: این نظریه توسط ملاصدرا ارائه شده است و نشان می دهد که قبل از ملاصدرا، فلسفه برای توحید در خالقیت طولی دلیلی نداشته، بلکه تأیید کننده شرک در خالقیت طولی بوده است پس از نظر زمانی، فلسفه تا قبل از ملاصدرا، تبلیغ کننده شرک در خالقیت طولی محسوب می شود.
پس باید نظریه ی ملاصدرا بررسی شود که، آیا ملاصدرا توانسته فلسفه را از شرک در خالقیت طولی، خارج کند یا نه؟
نکته دوّم: مسئله اساسی در مورد توحید در خالقیت طولی، این است که آیا خدای متعال می تواند تمامی موجودات عالم را، بدون هرگونه واسطه و ابزاری، ایجاد کند یا نه؟
توحید و شرک در خالقیت طولی بر مبنای داشتن و نداشتن واسطه می باشد. اگر واسطه نباشد توحید است و اگر واسطه باشد شرک خواهد بود.
راه حل ملاصدرا، واسطه را نفی نمی کند، بلکه استقلال واسطه را نفی می کند. در توحید در خالقیت هیچ گونه واسطه ای بین خدا و مخلوقات چه مستقل و چه غیرمستقل وجود ندارد، ولی در فلسفه ملاصدرا، خدای فلسفه با وساطت معلول اوّل می تواند سایر موجودات را ایجاد کند، حتی اگر معلول ها غیرمستقل باشند باز هم واسطه هستند، آن هم واسطه هایی که ضرورتاً باید واسطه گری کنند، اگر واسطه گری عقل اوّل نباشد، سایر موجودات تحقق نمی یابند.
اعتقاد به بودن واسطه بین خدای متعال و مخلوقات در ایجاد مخلوقات، شرک در خالقیت طولی است و همین مقدار که ملاصدرا واسطه ها را پذیرفته است، برای شرک در خالقیت طولی، کفایت می کند، مستقل و غیر مستقل بودن واسطه در مرحله بعدی قرار دارد.
بنابراین، نظریه ی ملاصدرا، مشکل شرک در خالقیت طولی را حل نمی کند و شرک در خالقیت طولی در فلسفه، برای اثبات بت پرستی بسیار مناسب تر است و به راحتی می تواند انواع بت پرستی ها را، اثبات و تأیید نماید.
راه حل سوّم: مهمترین راه حلّی که در فلسفه مطرح شده و بسیار خطرناک است، تغییر دادن مفهوم توحید در خالقیت است، به این صورت که ادعا شود توحید در خالقیت طولی، یعنی خدایی که با واسطه های غیر مستقل، موجودات را خلق می کند.
به عبارت دقیق تر، شرک در خالقیت طولی فلسفه، به جای توحید در خالقیت طولی اسلام، مطرح شود و آن چنان تبلیغات گسترده ای انجام شود، که گویا توحید در خالقیت طولی یعنی همین نظریه فلسفه و ملاصدرا.
در راستای همین تبلیغات، نظریه ی شرک در خالقیت طولی به عنوان یک نظریه ی درخشان از فلسفه اسلامی، برای اثبات توحید در خالقیت، مورد ستایش قرار گرفته است.
درکتاب آموزش فلسفه درتمجید و ستایش این مطلب چنین آمده است:
و این یکی از درخشانترین و ارزشمندترین، دستاوردهای فلسفه ی اسلامی است که به برکت اندیشه تابناک صدر المتألهین به جهان فلسفه ارائه گردید. (۱۶)
ارزشمندترین دستاورد فلسفه، شرک در خالقیت طولی محسوب می شود که این دستاورد از دیدگاه اسلام باطل و مردود است، در فلسفه حقیقت وارونه جلوه داده شده و شرک در خالقیت طولی، به عنوان توحید در خالقیت طولی، ارائه می شود.
چنین ادعاهائی اگر چه برای افراد نا آشنا به فلسفه، واقعی جلوه می کند، ولی برای افراد محقق درمباحث فلسفه، لاینحل باقی مانده است.
یکی از بزرگترین ضعف های فلسفه که آن را در مقابل دین اسلام قرار می دهد، همین نظریه ی شرک در خالقیت طولی است و بحث «عینیّت وحدت با کثرت» برای تکمیل این نظریه شرک آمیز به کار می رود.
با نظریه ی«عینیّت وحدت با کثرت» بحث شرک در خالقیت طولی مطرح می شود و زمینه برای اثبات بت پرستی و پرستش خدایان متعدد بر اساس این نظریه فراهم می گردد.
۳ـ اثبات، پان ته ایسم (PANTHEISM ) و پانن ته ایسم (PANENTHEISM)
پان یعنی همه، ته، یعنی خدا، پان ته ایسم «همه خدایی»، یعنی همه موجودات عالم خدا می باشند.
«پانن ته ایسم»، هم به معنای «همه خدائی» می باشد، تفاوت آنها در این است که در«پان ته ایسم» خدا در همه چیز و در همه ی اشیاء عالم قرار دارد ولی در«پانن ته ایسم»، خدا عین همه چیز است، موجودات عالم عین خدا بوده و خداهم عین همه موجودات عالم می باشد.
بر این اساس، نظریات صوفیانه ابن عربی و نظریات فلــسفی مـــلاصدرا، کامـــلاً مطابــق با «پانن ته ایسم» می باشد.
پس با نظریه ی «عینیّت وحدت با کثرت» می توان به راحتی «همه خدائی» را اثبات نمود، همه موجودات همان طور که کثرت دارند و غیر خدا می باشند از آن نظر که با خدا وحدت دارند، خدا محسوب می شوند و ریشه نظریه «سنخیت بین علت و معلول» که در فلسفه مطرح شده مشخص می گردد.
بنابراین می توان ادعا کرد نظریه ی «عینیّت وحدت با کثرت» ریشه در عقائد«پان ته ایسم» و «پانن ته ایسم» دارد که از طریق تصوف ابن عربی و با کمک ملاصدرا تحت عنوان فلسفه اسلامی ارائه شده است.
۴ـ اثبات تصوف:
تصوف از قرن دوّم هجری در کشورهای اسلامی رواج یافت و با انتقاد شدید ائمه معصومین(علیهم السلام) روبرو شد.
مهمترین شاخصه تصوف، نظریه «وحدت وجود» است، که نظریه ی «عینیّت وحدت با کثرت» برای اثبات آن طراحی شده است، پذیرش «عینیّت وحدت با کثرت» یعنی پذیرش «وحدت وجود».
بر اساس «وحدت وجود» فقط یک وجود، حقیقی می باشد و سایر موجودات، وجود حقیقی ندارند، بلکه تجلی و جلوه هائی از وجود حقیقی می باشند.
در کتاب آموزش فلسفه چنین آمده است:
چون همه موجودات، معلول بی واسطه و یا با واسطه ی خدای متعال هستند، نتیجه گرفته می شود که عالم هستی، از یک وجود مستقل مطلق و وجودهای رابط و نامستقل بیشماری تشکیل یافته است. (۱۷)
این مطلب که در فلسفه ارائه شده همان مطلب تصوف است، که فقط نحوه بیان آن متفاوت است.
و در ادامه ی مطلب فوق چنین آمده است:
ناگفته نماند که وی (ملاصدرا) سخنان عرفاء و اهل تحقیق از صوفیه را به همین معنا تأویل کرده و منظور ایشان را از «موجود و وجود حقیقی» موجود و وجود مستقل مطلق و از «موجود و وجود مجازی» موجود و وجود غیرمستقل و تعلقی و ربطی دانسته است. (۱۸)
با این بیان صریح، کاملاً آشکار است که فلسفه و تصوف یک مطلب را بیان می کنند، و فلسفه آن روی سکه ی تصوف است و اختلافات تصوف و فلسفه فقط در نحوه ارائه مطلب می باشد، تصوف در قالب عرفان و فلسفه در قالب مباحث عقل گونه، مباحث را ارائه می دهند.
ارائه مطالب عقل گریز و عقل ستیز تصوف، در قالب مباحث عقلی، به نتیجه نمی رسد، به طوری که تمامی نظریات فلسفه، به خصوص نظریه ی «عینیّت وحدت با کثرت» با مشکلات فراوانی روبرو می باشند، به عنوان مثال، عدم توانائی فلسفه در اثبات «وحدت در موجودات مادّی» است.
در کتاب آموزش فلسفه چنین آمده است:
امّا در باره ی موجودات مادی و قابل تجزیه، اثبات وحدت آنها کار ساده ای نیست. (۱۹)
موجودات مادی با حواس پنج گانه ادراک می شوند و، فلسفه توانائی اثبات وحدت در موجودات مادی را ندارد.
در کتاب آموزش فلسفه چنین آمده است:
وحدت و کثرت ادراکات حسی را نمی توان دلیل کافی بر وحدت و کثرت وجود عینی تلقی کرد. (۲۰)
موجودات مادی با ادراکات حسی درک می شوند و وحدت و یا کثرت آنها با ادراکات حسی درک می شوند، و آنچه با ادراکات حسی درک می شوند مربوط به خصوصیات و صفات ماهیت می باشند، در حالیکه در فلسفه، بحث در وحدت و کثرت ماهیّت نیست، بلکه بحث در وحدت و کثرت وجود عینی است، و نکته جالب توجه در این است که وحدت و کثرت در ماهیّت، کاشف از وحدت و کثرت در وجود عینی محسوب نمی شود، از همین جهت فلسفه توانایی اثبات وحدت و کثرت در موجودات مادی را ندارد.
کتاب آموزش فلسفه می گوید:
ولی این پاسخ، مبنی بر این است که کثرت ماهیّت، کاشف از کثرت وجود عینی است، در صورتی که چنین مطلبی به ثبوت نرسیده است، به عبارت دیگر: کثرتی که در اینجا ثابت می شود ذاتاً صفت ماهیّت است نه وجود، و سخن بر سر وحدت و کثرت وجود عینی است. (۲۱)
نظریه ی «عینیّت وحدت با کثرت» مربوط به وجود است و فلسفه در موجودات مادی، فقط می تواند وحدت و کثرت ماهیّت را بیان کند و از اثبات کثرت و وحدت وجودی، در موجودات مادی ناتوان است، وقتی وحدت و کثرت اثبات نشود، بحث «عینیّت وحدت با کثرت»، به اصطلاح منطق« سالبه به انتفاء موضوع» است، یعنی موضوعی ندارد تا دربارهی آن بحث شود که آیا وحدت با کثرت عینیّت دارد یا نه؟
بنابراین می توان نتیجه گرفت که نظریه ی «عینیّت وحدت با کثرت» از تصوف عقل گریز، به فلسفه منتقل شده و تلاش فلسفه برای اثبات عقلی آن ناکام مانده است.
برای شناخت بهتر چهره ی واقعی تصوف و فلسفه، دو موضوع بت پرستی و «همه خدایی» (پانن ته ایسم) از دیدگاه بزرگان تصوف و فلسفه بررسی می شود تا مشخص شود که« همه خدایی» (پان ته ایسم) بت پرستی بر اساس نظریه ی «عینیّت وحدت با کثرت» مورد قبول تصوف و فلسفه می باشد.
بت پرستی در تصوف و فلسفه:
بزرگان تصوف و فلسفه، بت پرستی را عین حق پرستی بیان نموده اند و در این مورد اشعار فراوانی سروده اند و در کتاب های فراوانی بت پرستی را ستایـــش نمـــوده انــد کـــه به اختـــصار برخی مـــوارد، ارائه می شود.
۱ـ بت پرستی ابوبکر ابن عربی:
معروف ترین صوفی که اندیشه های صوفیانه او توسط ملاصدرا و شاگردانش به فلسفه منتقل شده ابوبکر ابن عربی است اودر موارد متعدد بت پرستی را، از خصوصیات «انسان عارف» بیان کرده است، از آن جمله در کتاب فصوص الحکم می نویسد:
العارف المكمل من رأی كل معبود مجلی للحق فیه، و لذلك سمّوه كلهم الهاً، مع اسمه الخاص بحجر أو شجر أو حیوان أو انسان أو كوكب أو فلك، هذا اسم الشخصیة فیه.(۲۲)
ترجمه: عارف مکمل کسی است که هر معبودی را ، تجلیگاه برای حق در آن می بیند، به همین جهت همه آنها اله نامیده می شوند، با اسم خاصی که دارند، از سنگ یا درخت یا حیوان یا انسان یا ستاره یا فلک، که این اسم شخصیت در آن است.
ابن عربی، پرستش بت در اشکال مختلف را پرستش حق می داند و هر بتی را مظهری از حق، در دیدگاه «انسان عارف» بیان می کند. پس در این صورت بت پرستی کار درستی خواهد بود.
۲ـ شیخ محمود شبستری:
او در کتاب«گلشن راز» اشعاری دارد که بت پرستی را عین خدا پرستی بیان می کند.
بت اینجا مظهر عشق است و وحدت بـود
زنّــــــار بــــســتن عـــقـــــد خـــــدمــــت
چــو کفـر و دین بود قــــائم به هـــستـی
شــود توحیـــــد، عیـن بــــت پرســتـــی
چو اشیـاء هـــست، هسـتی را مــــظاهـر
از آن جملـه یکی بــــت باشــــــدآخـــــــر
نـــکو اندیــــشــه کـــن ای مــرد عــاقـل
که بت از روی هـستی نیــــست باطــــل
بــدان کــأ یزد تعــالی خالـــــق اوســـت
ز نیکو هرچه ظاهر گـشت، نیـــکوســـت
مسلمان گـر بدانـــستی که بت چیــست
بدانـستی که دین در بت پرسـتـی است
۳ـ شیخ محمد لاهیجی:
ایشان از مریدان سید محمد نوربخش و از بزرگان فرقه نوربخشیه می باشد، در کتاب «مفاتیح الاعجاز» به شرح «گلشن راز» پرداخته است. او در باره ی بت پرستی چنین می نویسد:
یعنی اگر مسلمان که قائل به توحید است و انکار بت می نماید، بدانستی و آگاه شدی که فی الحقیقته بت چیست و مظهر کیست و ظاهر به صورت بت چه کسی است، بدانستی که البته، دین حق، در بت پرستی است. زیرا بت مظهر هستی مطلق است که حق است. پس بت من حیث الحقیقه، حق باشد و دین و عادت مسلمانی، حق پرستی است و بت پرستی عین حق پرستی است، پس هرآینه دین، در بت پرستی باشد.
بت پرستان را تــویی مطلوب جان
هست از بت روی تو محبوب جان
چون کفر بت پرستان به سبب عدم اطلاع است بر حقیقت بت، می فرماید که:
اگر مشـرک زبت آگاه گشتی
کجا در دین حق گمراه گشتی
یعنی اگر مشرک که عبادت بت می کند، از بت و حقیقت وی آگاه گشتی و بدانستی که بت، مظهر حق است و حق به صورت او ظهور نموده است، از این جهت، مسجود و معبود و متوجه الیه است، کجا در دین و ملت خود که دارد گمراه گشتی و باطل بودی؟ استفهام بر سبیل انکار است. یعنی هرگز نبودی، بلکه موحد حق پرستی بودی و در دین اسلام منکر نبودی. (۲۳)
۴ـ حسین عبدالحق اردبیلی (الهی اردبیلی):
او در شرح «گلشن راز»، اشعاری درباره ی بت پرستی ارائه می کند، که بت پرستی را خداپرستی معرفی می کند.
نباشـد کفـر و بت، گر عیـن هستی
بود آن شـرک محــــض، بت پـــرسـتی
کــه توحیــد حقیــــقی نــــزد دانـا
شهــود حــــق بــــود در جـــمله اشیـــاء
بـدانستی اگــر بت مظــهر کیست
که عین بت پرستی حق پرستی است
بـکردی در بت او، حـق را عبادت
که دارد حق پرستی، دین و عـادت(۲۴)
۵ـ استاد حسن زاده ی آملی در کتاب «ممدالهمم در شرح فصوص الحکم»:
ایشان در بیان ماجرای گوساله پرستی قوم بنی اسرائیل، نظریه ابوبکر ابن عربی در باره ی بت پرستی را تأیید می کند:
موسی (علیه السلام) به واقع و نفس الامر و به امر توحید، اعلم از هارون(علیه السلام) بود چه این که می دانست. اصحاب عجل (گوساله) چه کسی را پرستش می کردند [یعنی حضرت موسی(علیه السلام) می دانست که گوساله پرستان، در واقع خدا را می پرستیدند] زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و آن چه را حکم فرموده، غیر آن نخواهد شد، پس جمیع عبادت ها (حتی گوساله پرستی) عبادت حق تعالی است، و لکن (ای بسا کسی را که صورت راه زد) بنابر این عقاب حضرت موسی(علیه السلام) به برادرش هارون(علیه السلام) از این جهت بود که هارون(علیه السلام) انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی(علیه السلام) اتساع نداشت، چه این که عارف، حق را در همه چیز می بیند بلکه حق را عین هر چیزی می بیند.
بعد می گوید: غرض شیخ در این گونه مسائل در فصوص و فتوحات و دیگر زُبرو رسائلش بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرّند. (۲۵)
۶ـ ملاسلطان محمد گنابادی:
او که از بزرگان فرقه صوفیه گنابادی است، انواع مختلف بت پرستی را، عبادت خدا می داند، در تفسیر قرآن چنین نوشته است:
چون اجزای عالم، مظاهر برای خدای واحد و قهار می باشد، بر حسب اسم های لطفیه و قهریه، عبادت انسان برای هر معبودی که باشد. عبادت خدا به صورت اختیاری خواهد بود. پس انسان در عبادت اختیاریش برای شیطان مانند فرقه ابلیسیه، و برای (عبادت) جن مانند کاهنین و تبعیت کنندگان از جن، و برای (عبادت) عناصر مانند زردشتیه، و برای عبادت آب و هوا و زمین و آن چه از دنیا آمده مانند وثنیه و عبادت سنگ ها و درختان و گیاهان مانند سامریه و بعضی از هندی ها، کسانی که سایر حیوانات را عبادت می کنند و مانند جمشیدیه و فرعونیه، کسانی که انسان را عبادت می کنند و اقرار به اله بودنش دارند و برای (عبادت) ستارگان مانند صائبیه و برای (عبادت) ملائکه مانند بیشتر هندی ها و برای عبادت آلت تناسلی مرد و زن مانند بعضی از هندی ها که معتقد به عبادت آلت تناسلی مرد و زن می باشند… همگی این ها، عبادت کنندگان خدا می باشند در حالی که خودشان متوجه نمی باشند.(۲۶)
مواردی که صوفیه و فلاسفه، بت پرستی را همانند خداپرستی بیان نموده اند فراوان است و برای اطلاع بیشتر از این گونه موارد به شروح کتاب «فصــوص الحکم ابن عــربی» و کتــاب «گلــشن راز» شبـــستری، می توان مراجعه نمود.
خلاصه و نتیجه:
با بررسی دقیق نظریه ی «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» مشخص شد که این نظریه ی در حقیقت برای گسترش و تبلیغ شرک و بت پرستی به وجود آمده است و توسط صوفیه در میان مسلمان مطرح شده است و توسط فلاسفه؛ رنگ و لعاب عقلی به آن داده شده است.
نظریه ی «عینیّت وحدت با کثرت» یکی از نظریات عقل گریز و دین گریز فلسفه می باشد و با اصول اعتقادی اسلام در تضاد کامل قرار دارد.
——————————-
پی نوشت ها:
۱ـ به کتاب های بدایة الحکمه مرحله ۸ فصل ۱۰و نهایة الحکمه مرحله۷ بخش خاتمه، مراجعه شود.
۲ـ مائده: ۷۴ و۷۳
۳ـ عنکبوت: ۶۱
۴ـ لقمان: ۲۵
۵ـ زمر: ۳۸
۶ـ زخرف: ۹
۷ـ بدایة الحکمه، محمد حسین طباطبائی مرحله ۱۲ فصل۱۱ ص۱۷۳
۸ـ نهایة الحکمه ، محمد حسین طباطبائی مرحله ۱۲ فصل۲۰ ص ۳۱۷
۹ـ آموزش فلسفه، مصباح یزدی ج۲درس ۶۴ ص۳۵۸
۱۰ـ توحید: ۵
۱۱ـ نازعات: ۲۴؛ پس می گفت : من پروردگار برتر شما هستم.
۱۲ـ بقره: ۲۱؛ای مردم، عبادت کنید پروردگاری که شما را خلق کرد و کسانی که قبل از شما بودند، شاید تقوا پیشه کنید.
۱۳ـ بدایة الحکمه، محمد حسین طباطبائی، مرحله ۷ فصل۴ص۸۳
۱۴ـ آموزش فلسفه، مصباح یزدی،ج۲ درس ۶۴ ص۳۵۸
۱۵ـ آموزش فلسفه مصباح یزدی، ج ۲ درس ۶۴ ص۳۵۹
۱۶ـ همان
۱۷ـ آموزش فلسفه مصباح یزدی،ج۱ درس ۳۰ ص ۳۴۱
۱۸ـ همان
۱۹ـ آموزش فلسفه مصباح یزدی، ج۱درس ۲۹ ص۳۳۰
۲۰ـ همان ص ۳۲۹
۲۱ـ همان
۲۲ـ فصوص الحکم – ابن عربی، فص هارونیه
۲۳ـ مفاتیح الاعجاز ، محمدبن یحیی لاهیجی/ ۵۳۸
۲۴ـ شرح گلشن راز، حسین عبدالحق اردبیلی/ ۳۳۲
۲۵ـ ممدالهمم در شرح فصوص الحکم،حسن حسن زاده آملی،فص هارونیه /۵۱۴
۲۶ـ تفسیر بیان السعاده، ملا سلطان محمد گنابادی ۲ / ۴۳۷؛لمّا کان اجزاء العالم، مظاهر لله الواحد القهار، بحسب اسمائه اللطفیه و القهریه، کان عبادة الانسان لأی معبود کانت عبادة الله اختیارا… فالانسان فی عبادت ها اختیاراً للشیطان،کالابلیسیه و للجن کالکهنه و تابعی الجن و العناصر کالزردشتیه و عابدی الماء والهواء و الارض و للموالید کالوثنیه و عابدی الاحجار و الاشجار و النباتات کالسامریه و بعض الهنود الذین یعبدون سائر الحیوانات و کالجمشیدیه و الفرعونیه الذین یعبدون الانسان و یقرّون بآلهته واللکواکب کالصائبه وللملائکه کاکثر الهنود و للذکر و الفرج کبعض الهنود القائلین بعبادة ذکر الانسان و فرجه،کلهم عابدون لله من حیث لایشعرون